هرچند اتاق های فکر مدیریت جهان بر اساس خوی استعمارگری پس از جنگ جهانی دوم تصمیم گرفتند مدل مدیریت خود بر جهان را تغییر داده و ایالات متحده را به عنوان قطب جدید استعمارگری نوین در نظر گرفتند، با این حال پدر استعمارگری جهان هیچ گاه نقش پشت پرده خود را از دست نداد.

به گزارش خبرنگار سیاسی باشگاه خبرنگاران؛ امروز شاید در مصداق یابی برای استکبار جهانی همه اذهان بدون هیچ درنگی به سراغ شیطان بزرگ یعنی ایالات متحده امریکا میروند اما باید به این  نکته مهم اشاره نمود که ریشه استکبار  و روش¬های استعماری و استثماری برای مدیریت واحد جهانی بیش از آنکه به آمریکا مربوط باشد به اروپا و بریتانیای کبیر!باز می گردد.

هرچند اتاق های فکر مدیریت جهان بر اساس خوی استعمارگری پس از جنگ جهانی دوم تصمیم گرفتند مدل مدیریت خود بر جهان را تغییر داده و کشور ایالات متحده را به عنوان قطب جدید استعمارگری نوین در نظر گرفتند، با این حال انگلستان به عنوان پدر استعمارگری جهان هیچ گاه نقش پشت پرده خود را از دست نداد. برخی از کارشناسان معتقدند این کشور در مدیریت استعماری جهان طی سالهای گذشته نیز بی تاثیر نبوده، هرچند برخی دیگر مدعی اند طی سالهای اخیر و به خصوص در دوران مدیریت باراک اوباما اختلافات میان آمریکا و انگلیس در خصوص برخی منافع جهانی بالا گرفته است. با این حال باید تاکید کرد پشت پرده طراحی وقایع استکباری و استعماری در جهان همچنان از یک مدیریت یک پارچه و هماهنگ برخوردار است.
بررسی نوع رابطه استعمارگر پیر با ایران و ایرانیان تا به امروز هزاران هزار سند و کتاب را راهی کتابخانه‌ها و مراکز اسناد کرده است. روابطی که از دید انگلیسیها بر مبنای رابطه یک کشور جهان سومی با یک کشور استعماری شکل گرفت.

در این گزارش مروری کوتاه بر مهمترین فراز فرود های روابط ایران و انگلیس داریم؛ ناگفته هویدا است که وقایع مهم تاریخی بین دو کشور آنچنان وسیع است که در ده ها جلد نیز قابل تجمیع نیست.  این گزارش تنها مروری بر روابط دو کشور است.

تقريباً از نيمه دوم قرن سيزدهم ميلادي مطابق اواخر قرن هفتم هجري بود كه سر و كله انگليسي‌ها در ايران پيدا شد. نوع ورود و مواجهه انگليسي‌ها در منطقه از همان ابتدا با خصومت آغاز مي‌شود. در آن ايام ايران زير تاخت و تاز مغول‌ها -مقارن با حكومت" ارغون‌شاه" نواده هلاكوخان- قرار داشت و تمدن قديمي‌اش در برابر اين هجوم آسيب‌پذير مي‌نمود.
همزمان در اروپا، "ادوارد اول" پادشاه انگلستان كه به عنوان يكي از اركان قدرت در عالم مسيحيت، از جنگ‌هاي دويست ساله خود با مسلمانان براي آزادي اورشليم خسته و فرسوده شده بود، تصميم گرفت تا با سلاطين مغول از در دوستي در‌آيد تا شايد بتواند با دست آن‌ها زوال دولت اسلامي را فراهم آورد. در ادامه اين روند، ادوارد دوم پادشاه انگلستان در نامه‌اي از الجايتو مي‌خواهد تا تمام سعي و كوشش خود  براي اين‌كه «پيروان  پيغمبر اسلام ريشه كن شوند» را مبذول دارد. طبعاً اين استراتژي براي مهاجمان خوشايند بود، اما غنا و استواري تمدن ايراني هنوز آنقدري باقي بود تا بربرهاي مهاجم را نيز در خود حل و هضم نمايد و آداب زندگي متمدنانه را به آن‌ها ياد دهد و در اين ميان اسلام را نيز به آن‌ها بقبولاند.  

شاه‌ طهماسب صفوي انگلیسی‌ها را نجس می‌دانست

حدود سيصدسال بعد و در دوره شاه طهماسب صفوي (سال 970 هجري مطابق 1562 ميلادي) آنتوني جنكينسون فرستاده ملكه اليزابت اول، با نامه‌اي كه ظاهراً داعيه دوستي و اتحاد بين دولتين انگلستان و ايران را داشته راهي دربار صفوي در قزوين مي‌شود. او يك شركت به نام كمپاني هند شرقي تشكيل داده بود و خواستار اجازه تجارت در ايران براي تجار انگلستان بود. جنكينسون در كتابش نوشته «شاه‌طهماسب به محض اين كه فهميد من مسلمان نيستم، مرا از دربارش راند و جالب است با وجودي كه دولت صفوي دل خوشي از دولت عثماني نداشت اما حاضر نبود عليه عثماني‌ها با يك دولت اروپايي متحد شود» آن گونه كه مورخين نوشته‌اند شاه‌طهماسب حكم مي‌كند يك نفر از درباريان با يك غربال شن دنبال او روان شود و جاهاي پاي او را هر كجا قدم مي‌گذارد با قدري شن معين كند تا تمام آجرها را عوض كنند. و نكته جالب اينجاست در حالي كه تهديد عثماني‌ها از انگليسي‌ها براي صفويان بيشتر بود او حاضر نشد عليه مسلمانان با اغيار متحد شود. در اين ماجرا نيز تير انگليسي‌ها به سنگ خورد.  

برادران شرلی در ایران
انگليسي‌ها اما از ايجاد ارتباط با ايران نااميد نشدند. البته هنوز هم آنچنان قدرت نداشتند تا با اعمال زور بتوانند حرف خود را در اين منطقه بر كرسي بنشانند. در زمان شاه‌عباس گروهي در حدود 70 نفر پس از دريافت تعليمات لازمه از پاپ اعظم در واتيكان، از راه آسياي صغير به سوي دربار ايران راهي شدند. در رأس آن‌ها دو برادر به نام‌هاي سر آنتوان شرلي و سر رابرت شرلي قرار داشتند.

شاه‌عباس با فرستادگان پاپ با رويي باز برخورد كرد؛ آن‌ها در خدمت شاه‌عباس به مقامات عالي رسيدند به‌طوري كه سر آنتوان شرلي از طرف پادشاه ايران مأموريت پيدا كرد به عنوان سفير به دربارهاي دول اروپا برود؛ هر چند كه اين مأموريت با شكست مواجه شد. در اين زمان تهديد ايران توسط عثماني جدي‌تر از هر زمان ديگري گشته بود؛ شايد ملاحظات راهبردي در تصميمات شاه‌عباس بي‌تأثير نبوده باشد. در هر حال، به كوشش آنتوني شرلي و همراهانش، در مدتي نه چندان طولاني، ايران صاحب پانصد عراده توپ برنجي و 60 هزار تفنگچي شد.

                                     

شاه‌عباس در اين فكر بود تا با استفاده از اين نيروي مسلح و تعليم ديده و به كمك نيروهاي متشكل از ايل شاهسون،در برابر تركان عثماني قد علم كند و آنان را از ايالات ايران در غرب و شمال بيرون افكند. در اين مقطع زماني حضور بريتانيا در ايران به عنوان يك استعمارگر جديد كم‌كم در حال نضج گرفتن بود.
شاه‌عباس با كمك بريتانيايي‌ها موفق شد تا پرتغالي‌ها را از خليج فارس بيرون كند. شاه صفوي براي هيچ كشوري حق انحصاري قائل نبود اما غافل از اين‌كه رفتن اين مزاحم با آمدن مزاحم ديگري هم‌زمان خواهد شد. مزاحمي كه سال‌هاي سال در منطقه خليج‌فارس باقي خواهد ماند و عامل ضربه‌هاي زيادي به منافع ايران در آينده خواهد شد.  

انگليس و اشغال جزیره قشم

سالها بعد هنگامي كه جانشينان كريم‌خان مشغول كشتار يكديگر بودند انگليسي‌ها از فرصت استفاده كردند و جزيره بزرگ قشم را بي‌هيچ دليلي اشغال كردند.
پس از اشغال قشم، اين جزيره ايراني بلافاصله مقر ناوگان انگليس در خليج‌فارس شد. در پاييز 1878 ميلادي (1201) كنسول انگليس در بصره، هيأتي به شيراز فرستاد كه به حضور جعفر‌خان زند رسيدند و فرماني از وي گرفتند تا به موجب آن اتباع انگليس در امور بازرگاني در ايران امتيازاتي به دست آورند. در قسمتي از اين فرمان آمده است: «عمال دولتي نبايد به هيچ اسم و رسمي از آنها(عمال انگليس) ماليات و يا حق راهداري مطالبه كنند... به علاوه هر اندازه متاع ملت انگليس وارد ايران گردد هيچ مانع و عايقي براي ورود آن نخواهد بود ودر هركجا مجازند متاع خود را بفروشند» همين امتياز موجب شد تا انگليسي‌ها حق انحصاري تجارت در خليج فارس را متعلق به خود بدانند.  

با توسعه نفوذ انگليس در هند از اواخر قرن هجدهم ميلادي، ايران عملاً به صورت حصار و حفاظ سرحدات هند درآمد. اين تلقي انگليسي‌ها در برابر استراتژي قديمي روس‌ها يعني دستيابي به آب‌هاي گرم و آزاد خليج‌فارس، مصيبت‌هاي فراواني را براي ايران رقم زد.  

انگلیس و فرقه‌ سازی

در دوره محمدشاه، انگليسي‌ها، غائله بابيه و بهاييه را كه زماني روس‌ها آغاز كرده بودند، گسترش دادند.در واقع پروژه گسترش و حمايت از اين فرقه‌هاي ضاله، پروژه مشتركي ميان ماسون‌هاي روسي و انگليسي‌ بود كه در تجارتخانه‌هاي يهودي خاندان «ساسون» انگليسي و «تومانسكي» روسي توسعه پيدا كرد. عيناً اين داستان در مورد حمايت انگلستان از فرقه اسماعيليه و شورش آقاخان هم صادق است.

                                         
طبق اسناد معتبر اين توطئه‌چيني‌ها در شرايطي صورت مي‌گرفت كه انگليسي‌ها با بخش بزرگي از جهان اسلام درگير بودند. انگلستان مناطق مهم و پهناوري از جهان اسلام نظير شبه قاره هند (‌شامل بنگلادش، پاكستان و مناطق مسلمان نشين هند و قسمتي از افغانستان) را تصرف نموده بود.  

انگلیسی ها،پاره تن ایران را جدا کردند

در همين زمان انگلستان بر خلاف معاهده‌اي كه در تاريخ نوامبر 1814 ميلادي بين دولت‌هاي ايران و انگليس منعقد شده بود، عليه ايران وارد عمل شد. در بند نهم اين قرارداد آمده بود: «اگر جنگ و نزاعي فيمابين دولت عليه ايران و افغان اتفاق افتاد اولياي دولت بهيه انگليس را در آن ميان كاري نيست و به هيچ طرف كمك و امدادي نخواهند كرد مگر اين كه به خواهش طرفين واسطه صلح گردند.» هنوز مركب اين معاهده خشك نشده بود كه حكمران هرات به تحريك، تطميع و تدليس انگلستان اسباب زحمت دولت ايران را در سيستان فراهم نمود و با ياغي‌گري‌اش زمينه را براي گسترش نفوذ و دخالت انگليسي‌ها فراهم آورد.  

در 1249 قمري"فتحعلي‌شاه قاجار"، عباس‌ميرزا را براي پس گرفتن هرات از افغان‌ها گسيل داشت كه مرگ او در مشهد كار را نيمه‌تمام گذاشت.
 تلاش محمدشاه هم براي بازپس گرفتن هرات ناكام مانده بود. تا اين‌كه سرانجام نيروهاي  ناصرالدين‌شاه در 1273 قمري مصادف با 1236 شمسي هرات را گرفتند. اينجا بود كه بريتانيايي‌ها علناً تعارفات را كنار گذاشته و با اعزام ناوگان خود به خليج فارس، ‌جنوب ايران را به تصرف خود درآوردند و ايران را مجبور كردند از هرات عقب نشيني كرده و افغانستان را به رسميت بشناسد.

همه اينها به خاطر اين بود كه استراتژي بريتانيا براي حفظ مناطق حائل ميان هند و روسيه با مشكل روبه‌رو نگردد. طبيعي هم بود كه به دليل بي‌لياقتي حاكمان، ايران روز به روز ضعيف‌تر شده باشد و در نتيجه در برابر تهاجم‌هاي متعدد و دشمني روس و انگليس، يكي پس از ديگري مغلوب شود. روسها هم تلاش كردند قرارداد ننگين«تركمانچاي»بين ايران و انگلستان منعقد نمايند تا از رقيب و رفيق استعمارگر خود عقب نمانند.

در اين زمان ديگر نفوذ تدريجي و خزنده بريتانيايي‌ها در ايران گسترش بي‌سابقه‌اي پيدا كرده بود تا جايي كه بسياري از تصميم‌هاي كلان دربار ايران به واسطه نفوذ سفارت بريتانيا شكل مي‌گرفت.

زماني هم كه برخي رجال به‌سان تك‌ستاره‌هايي در سپهر سياست،نقشي مستقل بر عهده مي‌گرفتند به سرعت حذف مي‌شدند. براي نمونه، ميرزا ابوالقاسم، قائم مقام فراهاني، صدر‌اعظم كاردان و داناي ايران كه زير بار خواسته‌هاي انگليس و روس نمي‌رفت، با توطئه سفارت انگليس به قتل رسيد. آن‌ها براي عقد قراردادي مشابه قرارداد تركمانچاي كه با روسيه بسته شده بود، او را تحت‌فشار قرار داده بودند اما قائم‌مقام،زير بار نمي‌رفت.انگليسي‌ها با كشته‌شدن اين وزير ميهن‌دوست،فرد وطن‌فروشي چون"ميرزا آغاسي"را با لطايف‌الحيل بركرسي صدارت ايران نشاندند.  

ورود دولتمردان کارآمد ممنوع


در دوران سلطنت پنجاه ساله ناصرالدين‌شاه هم اوضاع بهتر از اين نيست.هرجا دولتمرد درستكاري بر مسند امور نشست، با نفوذ انگلستان در اركان حاكميت و تطميع افراد سست عنصر، راه بر او بسته و پس از مدتي از صحنه كنار زده مي‌شد. نمونه بارز اين مطلب بعد از قتل قائم‌مقام، را مي‌توان در عزل و سپس قتل "ميرزا تقي‌خان امير‌كبير"مشاهده كرد. طوري‌كه با همدستي وزير‌ مختار انگليس،مادر شاه و ميرزا آقا‌خان نوري كه عملاً تحت الحمايه انگلستان بود، اميركبير ابتدا معزول و سپس جان در ره وطن‌پرستي مي‌گذارد. اين بار نيز ميرزاآقاخان نوري بر مسند صدارت مي‌نشيند.  
                                    
                                         
جالب اينجاست وقتي كه ناصرالدين‌شاه از ميرزاآقاخان نوري مي‌خواهد ميان صدارت و تحت الحمايگي سفارت انگلستان يكي را انتخاب نمايد، او به ارباب خود وزير مختار انگليس پيغام مي‌دهد و كسب تكليف مي‌كند و پاسخ مي‌شنود: «حمايت دولت انگليس بر تاج و تخت كياني برتر است!»

از سوي ميرزا آقاخان توطئه‌هاي بسياري عليه منافع ملي صورت مي‌گيرد كه از جمله آن‌ها مي‌توان به موارد زير اشاره كرد:بيرون آوردن شاه از نياوران و سوءقصد برنامه‌ريزي شده به او و خسارت‌هايي كه اين داستان براي كشور ايجاد مي‌كند،اجاره دادن بندرعباس به شیخ مسقط كه دست نشانده انگليس است تا پايگاهي بر پايگاه‌هاي انگلستان اضافه كند، مشغول كردن ناصرالدين‌شاه براي جلوگيري از حمله به هرات، فرستادن فرخ خان امين الملك به پاريس جهت امضاي معاهده ننگين صلح ايران و انگليس آن هم در شرايطي كه شورش در هند عليه انگلستان شروع شده بود. وی يك كرور تومان ليره انگليسي بابت اين خيانت كه منجر به رها كردن هرات و به آوارگي و فلاكت كشاندن شيعيان افغانستان مي‌شود، مي‌گيرد.
 
مشروطه‌ای که مشروعه شد

در ماجراي مشروطه هم بريتانيا باز پيگير منافع خود به صورتي ديگر بود. آن‌ها كه از نزديكي دربار ايران به روس‌ها ناراضي بودند امكانات و توصيه‌هاي خود را در اختيار مشروطه‌خواهان قرار دادند.

طبيعي است كه البته اکثر مشروطه‌خواهان انسان‌هاي آزاديخواه و وطن‌پرستي بودند كه به دنبال حكومت قانون و رفع ظلم و جور قاجار هستند،اما در اين ميان روس‌ها و انگليسي‌ها هم با وزن‌كشي اجتماعي و ميداني به دنبال برقراري منافع خود بودند.

                                          

 نشانه اين موضوع هم آنجا روشن مي‌شود كه پس از به پيروزي رسيدن مشروطه و زماني كه خطر حضور يك نيروي سوم در خاورميانه و ايران –يعني آلمان- احساس شد دو استعمارگر روس و انگليس با عقد قرارداد 1907 ايران را در ميان خود به صورت تحت‌الحمايگي تقسيم كردند.

تنها اين انقلاب اكتبر 1917 در روسيه و لغو موافقت‌نامه‌هاي رژيم تزاري از سوي بلشويك‌ها بود كه به داد ما رسيد و ايران از اين دام گريخت.  

نسل کشی یک سوم ایرانیان!

مواردی که گفته شد  در كنار چندین بار اشغال رسمی ایران از سوی انگلستان  و نسل کشی بی سابقه حدود 8 میلیون ایرانی در اثنای جنگ جهانی اول که از طریق دامن زدن به  قحطی و همه گیر شدن بیماری وبا توسط انگلیسی ها رقم خورد و سابقه خيانت‌هايي كه به صورت قراردادهاي ننگيني چون رويتر، امتياز تنباكو، امتياز نفت دارسي و... درآمده، تنها بخشي از دخالت‌ها، جنایت ها و سودجويي برتانيايي‌ها در امور ايران است.  

اما در کنار تمامی این جنایات شاید ماجرای نسل کشی یک سوم از جمعیت ایران در حدود 100 سال پیش و همزمان با جنگ جهانی اول بی سابقه و بی نظیر باشد.

ماجرا از این قرار بود که پس از آغاز جنگ جهانی اول در حالی که دولت ایران رسما در جنگ اعلام بیطرفی  کرده بود اما انگلیسی ها ایران را اشغال و با ایجاد یک قحطی و همه گیر نمودن بیماری وبا  بیش از یک سوم جمعیت کل ایران را قتل عام می کنند که جنایت آمیزترین نسل کشی تاریخ معاصر جهان است.

بر اساس شواهد تاریخی این نسل کشی در حالی صورت می گیرد که انگلیسی ها در آن مقطع برای تشدید قحطی در ایران از ورود هرگونه مواد غذایی به ایران از طریق کشورهای همسایه جلوگیری نمودند و در همه گیر شدن بیماری وبا در میان ایرانیان نیز نقش جدی داشتند.

قزاقی که انگلیس‌ها شاهش کردند

امروز ديگر شكي نيست كه بركشيده شدن  رضاخان به قدرت و نيز سقوط او، محصول خواست و تلاش بريتانيا بوده است. نبايد فراموش كرد زماني كه انقلاب كمونيستي در روسيه برپا شد، آن قدرت درگير مسائل داخلي مي‌شود و انگلستان فضاي يكه‌تازي در ايران را براي خود فراهم مي‌بيند.به اين اضافه كنيم كه جنگ جهاني اول نيز تازه به پايان رسيده بود و روسيه رقيب انگلستان در جنگ، از درون دچار فروپاشي و تغيير رژيم شده است.

                                    
"لرد كرزن" مسئول هند بريتانيا و وزير بعدي امور خارجه به سرعت دست به كار شده و از نخست‌وزير ايران وثوق‌الدوله كه همكلاس خود در انگلستان بود مي‌خواهد تا قرارداد ننگين 1919 را تصويب كند تا عملاً ايران را در اختيار انگلستان بگذارد. وثوق‌الدوله و وزير خارجه‌اش نصرت‌الدوله فرمانفرما، مقادير زيادي رشوه و پناهندگي سياسي را پيشاپيش از انگليسي‌ها گرفته و مشغول مي‌شوند. تنها يك نكته غيرمنتظره جلوي تصويب اين قرارداد را سد مي‌كند و آن مقاومت احمدشاه جوان است كه در اين فقره مردانگي مي‌كند و از تصويب طرح خودداري مي‌كند.  

اين شكست ديپلماتيك، انگليسي‌ها را به اين نتيجه مي‌رساند كه قاجار بايد برود. تنها يكسال بعد كودتاي انگليسي سيدضياء‌ طباطبايي و رضاخان به وقوع مي‌پيوندد كه خود داستان طولاني دارد.

حمايت بي‌دريغ بريتانيايي‌ها از پهلوي ادامه دارد. در مقابل و در ماجراي قرارداد ننگين 1933 نفت، رضاخان يكي از بزرگترين خيانت‌ها را در حق ايران روا مي‌دارد. بعدتر در كودتاي 28 مرداد و سقوط دولت ملي دكتر مصدق هم  انگليسي‌ها نقش جدي بازي مي‌كنند كه اين موضوع هم به تفصيل در جاهاي ديگر اشاره شده است.  
در ماجرای جدا سازی بحرین از خاک ایران نیز این انگلیس بود که نقش افرینی کرد.

پس از انقلاب ‌اسلامي

پس از پيروزي انقلاب ‌اسلامي به رهبري امام‌خميني(ره) معادلات حاكم بر سياست كشور به كلي عوض مي‌شود. از يكسو رهبري حكيم و فسادناپذير و هوشياري در ايران بر سر كار آمده و از سوي ديگر بدنه مردم و جامعه هوشيار نسبت به خيانت‌هاي تاريخي برخي نخبگان سابق درصدد استيفاي حقوق خود از زورگويان شرق و غرب است. در اين ميان بريتانيا كه همواره حضوري ديرپا و مستمر در ايران داشته است از تمام امكانات خود استفاده مي‌كند تا منافع خود را در اين كشور با چنگ و دندان حفظ كند.  

تقريباً در تمام اتفاقات اصلي كه عليه ايران در سال‌هاي اخير اتفاق افتاد انگليسي‌ها نقش جدي  بازي مي‌كردند. از جنگ ايران و عراق گرفته تا مسأله هسته‌اي ايران مي‌توان ردپاي اين موضوع را مشاهده كرد. تا جايي كه جان ساورز رئيس سازمان MI6 در يك سخنراني عمومي راجع به ترور دانشمندان هسته‌اي ايران سخنان قابل‌تأمل و تعجب‌برانگيزي بيان كرد.  

بررسي كامل سوابق رابطه ايران و انگليس طوماري است مفصل، كه تاريخ درباره آن قضاوت خواهد كرد.


/انتهای پیام


برچسب ها: مغولها ، انگلیس ، استعمار ، جهان
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
اسماعیل
۱۹:۰۳ ۱۴ آبان ۱۳۹۲
به امید خداوند اسلام بر تمام دشمنان پیروز است.اللهم عجل لولیک الفرج
آخرین اخبار