به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، آنچه كه مهم بود براي جهان اول، تزريق سرمايه هاي جهان سوم به كالبد بي روح اقتصادي غرب بود. كالبدي كه با هر شوك و بحران اقتصادي به سمت برپايي جنگ يا غارت منافع كشورهاي ديگر سوق مي يابد. دموكراسي مانعي بر سر راه تزريق نفت و سرمايه بود.
اين بار همراهي استقلال نفتي با استقلال سياسي مانع بزرگي بر سر راه كساني بود كه 26 سال بعد با انواع و اقسام تئوري پردازي ها به مذمت آنچه مي پرداختند كه به گفته خودشان تخلف از قوانين روابط بين الملل بود. گو اينكه كاپيتولاسيون تخلف از قوانين بين الملل نبود. گو اينكه كودتاي 28 مرداد تخلف از قوانين بين الملل نبود و... هزاران تخلف ديگر كه هيچگاه به ثبت نرسيده و نخواهد رسيد.
28 مرداد 32 دموكراسي را فداي ولع و حرص اقتصادي نمودند. گويا هنوز قوانين و اصول روابط بين الملل تدوين نشده بود و يا در دست تدوين بود. گو اينكه حقوق بشر قابل پرداخت به جهان سوم و مسلمانان نبود. البته ملل در نگاه خاص خود حاصل نگاهي بود كه جهان را به «توسعه يافته» و «توسعه نيافته» تقسيم مي كرد.
حق حيات و آزادي از آن «توسعه يافته ها بود و ما حق توحش مي پرداختيم. 16 آذر 32 يك حركت دانشجويي در اعتراض به 28 مرداد 32 بود. هر عملي يك عكس العمل در پي دارد. يكي از مزاياي جنبش دانشجويي، ديرپايي آن نسبت به تأسيس دانشگاه در كشور مي باشد. جنبش دانشجويي در كشور قدمتي فراتر از تأسيس دانشگاه دارد.
حضور دانشجويان ايراني در خارج از كشور فرصتي پديد آورد كه با توجه به نارضايتي از اوضاع سياسي داخل كشور و عدم امكان فعاليت سياسي با توجه به استبداد دروني، امكان فعاليت ضد رژيم و افشاي جنايات و ماهيت استبدادي رژيم هاي حاكم بپردازد. از سويي مشاهده پيشرفت و رونق مادي كشورهاي اروپايي و مقايسه با فقر و عقب ماندگي ايران باعث شد كه اين قشر به خارج رفته به مدرنيست هايي راديكال تر از هيئت حاكمه تبديل شوند.
در دوره رضاشاه دانشجويان خارج از كشور دست از فعاليت هاي سياسي- اعتراضي برنداشتند و اقداماتي همچون تظاهرات در آلمان و فرانسه عليه نمايندگان اعزامي رضاشاه و نيز چاپ مقالاتي در نشريات اروپايي عليه حكومت داشتند. تأسيس دانشگاه تهران واكنش رضاخان براي جلوگيري از ايجاد نسل تحصيل كرده معترض آشنا با تحولات جهاني بود. اما شايد فكر نمي كرد كه روزي از دل همين دانشگاه و دانشگاه هاي سبك مدرن، نسلي به پا خيزد كه با تكيه بر تفكرات و روش هاي مبارزاتي سنتي- تبليغاتي، ريشه حكومت مدرن خاندان پهلوي را در زمانه اي برچينند كه ايران در مسير عبور از سنت به مدرنيته يا حركت در مسير نظريه «پيشرفت و ترقي» قرار داشت.
تأسيس انجمن اسلامي دانشجويان در سال 1321 در دانشكده پزشكي واكنشي در برابر قدرت و غلبه ايدئولوژي سوسياليستي- ماركسيستي در دانشگاه بود. منشا تأسيس اين انجمن يك گروه آموزشي به نام «كانون اسلام» آيت الله سيدمحمود طالقاني بود. انجمن اسلامي به مرور به يكي از تشكل هاي برجسته دانشجويي كشور تبديل شد.
در سال 1324 و زمان نخست وزيري قوام السلطنه به علت ورود يكي از رهبران سوسياليست اروپايي به ايران، تظاهراتي توسط شاخه دانشجويي حزب توده سازماندهي شد. بعد از اين تظاهرات، دانشجويان مذهبي نيز تظاهرات مشابهت را سازماندهي كرده و حتي برخي از آنها به ديدار نخست وزير وقت رفتند تا به بيان خواسته هاي خود بپردازند كه آزادي آيت الله كاشاني از تبعيد يكي از خواسته هاي آنان بود. اين تظاهرات اولين و نقطه عطفي در تجمعات سياسي- دانشجويي كشور مي باشد. كودتاي 28 مرداد 32 و ماهيت خارجي- استكباري پشت اين كودتا، نقش مهمي در شكل گيري ماهيت ضداستكباري جنبش دانشجويي مسلمان ايران داشت. البته در اوايل تأسيس انجمن اسلامي بيشتر گرايشات ملي گرايانه مشهود بود و اسلام و اسلام خواهي هنوز جايگاه خود را آنطور كه بايد و شايد پيدا نكرده بود.
در دوره اي ديگر نيز شاهد گرايشات سوسياليستي- اسلامي در انجمن ها بوديم. 15 خرداد 42 سرآغاز حركت نويني در جنبش دانشجويي بود كه اسلام و روحانيت انقلابي و تفكراتشان جاي پاي خود را باز مي كنند و گرايشات دانشجويان نيز به اين تفكرات و حركت عظيم انقلاب اسلامي گره مي خورد. پس از حادثه 16 آذر، با وجود نفوذ و كنترل نيروهاي پليسي- امنيتي در دانشگاهها، نيروهاي دانشجويي در مسايل سياسي جامعه حضور بيشتر پيدا كردند. ايجاد فضاي باز سياسي در سال 1339 به دانشجويان كه به شدت تحت فشار رژيم بودند، فرصتي براي خود نمايي قدرت اجتماعي- سياسي خود داد.
نشست پارك لاله كه بالغ بر 30000 نفر از دانشجويان در آن شركت داشتند و خواستار ابطال انتخابات مجلس بيستم در سال 1339 شدند. در بهمن 1340 به دنبال اعلام اصول ششگانه شاهانه، دانشجويان دست به اعتصابات گسترده اي در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران زدند كه بالغ بر 400 نفر مجروح شدند. در اين سال نقطه عطفي در تقويم جنبش دانشجويي ايران اسلامي اتفاق افتاد و آن آشنايي با آيت الله خميني(ره) كه علم مخالفت با رژيم مستبد شاهنشاهي را برافراشته بود.
دانشجويان در آذر 1341 به قم رفتند و با ايشان و ديگر مراجع ديدار كردند و نارضايتي و نقطه نظرات خود را در مورد لوايح انقلاب سفيدشاه اعلام داشتند. 10 ارديبهشت 1342 دانشجويان به خصوص اعضاي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران به ديدار امام خميني رفته و با وي ديدار كردند. با دستگيري امام در 14 خرداد 1342، دانشجويان دانشگاه تهران به سرعت واكنش نشان دادند و با سخنراني و تشويق ديگران به راهپيمايي و تظاهرات در محوطه دانشگاه پرداختند. در اين دوره پيوند دانشجويان و بازاريان متعهد و انقلابي با ايجاد موج عظيم جنبش هاي اجتماعي با مبناي ديني بر عليه استبداد وابسته به ليبراليسم خشن جهاني انجاميد.
پس از سركوب قيام 15 خرداد 42، دو تحول اساسي در جنبش دانشجويي رخ داد: 1 (گسترش فعاليت هاي سياسي دانشجويان ايراني در خارج از كشور به خاطر انسداد سياسي در كشور2) تشكيل گروههاي چريكي دانشجويي در داخل كشور. گسترش روزافزون جمعيت كشور و اشتياق روزافزون آنان به تحصيل علم در دانشگاهها و نبود امكان ادامه تحصيل همه آنان در داخل باعث شد تا جمع كثيري از دانشجويان به دانشگاههاي خارج سرازير شوند و خود باعث شكل گيري جنبش دانشجويي در خارج از كشور شوند. جنبش ديني- سياسي بعد از 15 خرداد باعث شد كه جنبش دانشجويي مسلمان بيش از پيش به اين حركت عظيم نزديك و همفكر شود.
البته با توجه به اينكه هدف ما بررسي جنبش دانشجويي مسلمان مي باشد از بررسي گروههاي چريكي- دانشجويي با گرايشات سوسياليستي و ماركسيستي خودداري مي كنيم. انقلاب فرهنگي كه در دهه 50 اتفاق افتاد و بسياري از انديشمندان اسلامي با تكيه بر امكانات بالقوه دانشجويي راهي نو پيش روي جوانان گشودند. دكتر شريعتي، آيت الله مطهري، آيت الله طالقاني و... با تاسيس كانون هاي فكري و جلسات سخنراني و... به تلاش گسترده اي جهت پي ريزي بيداري اسلامي و هويت اسلامي دانشجويان پرداختند.
در دهه 50 جنبش هاي دانشجويي گسترش سريعي به كل كشور داشتند و دانشگاههاي كشور بيش از پيش به صحنه مخالفت جدي با رژيم منحوس تبديل شد. و سركوب هر قيام دانشجويي زنده كننده قيام ديگر بود. در گذشت مشكوك دكتر شريعتي فرصت مناسبي بود تا دانشگاهها محل برگزاري افشاگريها از طريق برپايي نمايشگاهها، سخنراني، كنفرانس شد. پيوند روحانيت و دانشجو و روشنفكر اسلامي به ثبات رسيده بود و همزمان در خارج از كشور نيز صداي اعتراضات دانشجويان و فرياد انقلابي مردم و دانشجويان به گوش جهانيان مي رسيد.
گرماي انقلاب سردي جنگ سرد بلوك شرق و غرب را تحت تأثير قرار داد و پيروزي انقلاب به نقطه وحدت سرمايه داري و ليبراليسم تبديل شد. سازمانهاي خاموش بيدار شدند و حاميان ديروز رژيم منحوس و ضدحقوق بشر به مخالفان انقلاب اسلامي تبديل شدند. در همه اين سالها و آنچه كه بر ايران و جنبش دانشجويي گذشت، نقش آمريكا و غرب در سركوب از يكسو و وابستگي و استعمار از سوي ديگر غيرقابل انكار است. خاندان پهلوي كه اينك با انقلاب در جهان سوم روبه رو شده بودند بار ديگر به دامان پرمهر حاميان خود پناهنده شدند:
هر كسي كو دور ماند از اصل خويش
بازجويد روزگار وصل خويش
در همه اين سالها از براندازي دولت دكتر مصدق تا پيروزي انقلاب، سازمان هاي جهاني قدم مثبتي در راه احقاق حقوق ملت برنداشتند و با پيروزي انقلاب اسلامي و اعلام مواضع خارج از چارچوب ماركسيسم و ليبراليسم از سوي رهبران انقلاب، اين سازمانها به حاميان وظايف خود! آگاهي يافتند. حاكم دست نشانده از حكومت رخت بربست و سفارت حاميان پابرجا ماند. پابرجا ماند تا آنچه كند كه خاندان پهلوي نتوانستند با انقلاب كنند. ماندند تا انقلاب نماند.
دانشجويان انقلابي هنوز خاطره سالهاي استعمار سياه آمريكا در قالب انقلاب سفيد شاه را در ياد داشتند. خونهاي به ناحق ريخته 16آذر را به ياد داشتند و در تاريخ خوانده بودند كه غرب و استعمار چه بر سر انقلابها و انقلابيون آورده است. سفارت آمريكا مي خواست صفحات سياه تاريخ را پيش روي ملت ايران باز نگه دارد و سرنوشت انقلاب ايران را به ديگر انقلاب هاي مادي پيوند بزند. اينك جهان به قانون گرايي و قانون مندي رسيده بود. در شرايطي كه هيچ قانون و قاعده اي بر سر راه اقدامات ضدانساني و ضدانقلابي آمريكا ايجاد نمي شد. اگر اينگونه بود كه هيچگاه شاهد كودتاهاي ضد مردمي عليه دولتهاي انقلاب آمريكاي لاتين و ساير بلاد نبوديم.
دانشجويان مسلمان تصفيه شده از تندروي گروههاي سوسياليستي و محافظه كاري ليبرالها، مي دانستند كه حاصل سالها مجاهدت، مبارزه و به ناحق ريخته شدن خون آزادي خواهان كه اينك در قالب انقلاب اسلامي تبلور مي يابد به هيچ وجه مورد رضايت حاكمان سياه فكر جهان مادي نيست و نخواهد بود.
تسخير لانه جاسوسي آمريكا امري بود كه پوزه امپرياليسم جهاني را به خاك مذلت كشاند. نكته جالب توجه اين است كه در تاريخ جنبشهاي دانشجويي تنها جنبش دانشجويي ايران بود كه توانست به انقلاب منجر شود و بدين خاطر بود كه دانشجويان اين انقلاب را متعلق به خود دانسته و سعي در حفظ آن داشتند.
آنچه كه امروز بعد از گذشت حدود 30 سال از حماسه 13 آبان 58 تحت عنوان نقد و بررسي اين حركت عنوان مي شود در چند مورد خلاصه مي شود: عده اي اين حركت را يك حركت احساسي و به دور از عرف و قوانين بين المللي مي دانند كه در ميان آنها تعدادي از انقلابيون پشيماني كه يادآور پشيماني برخي رهبران جنبش دانشجويي فرانسه دهه60 مي باشد. عده اي ديگر با توجه به اينكه در آن زمان هنوز دولت مقتدر در ايران شكل نگرفته بود و مخالفان جهاني زيادي داشت و از طرفي ديگر بايد هر حركتي را در چارچوب زماني خود نقد و بررسي كرد، كماكان از آن حركت انقلابي دفاع مي كنند و آن اقدام را در آن شرايط حاكم بر جهان تأييد مي كنند.
براي ما جاي تعجب است كساني كه اين حركت را يك حركت ضد عرف بين المللي مي دانند، نسبت به سكوت همين نهادها و ناكارآمدي قوانين بين الملل در محكوميت و ممنوعيت دخالتهاي 50 ساله انگلستان و مخصوصا آمريكا در امور ايران اسلامي هيچ گونه موضعي نمي گيرند. البته اتفاقات رخ داده بعد از تسخير لانه جاسوسي همچون اسناد بدست آمده از همكاري هاي گروهها و افرادي در بدنه نظام به قصد براندازي تا تحركات بعدي گروههاي مخالف عليه نظام و جنگ 8 ساله عليه ايران تاييد كننده اقدامات فاتحان مي باشد.
بازهم در طول 8سال دفاع مقدس شاهد سكوت مرگبار نهادهاي بين المللي و ناكارآمدي قوانين و عرفها! در احقاق حقوق ملت ايران بوده ايم. سؤال ما از آقايان مخالف اين حركت و طرفداران عرف بين الملل اين است درصورتي كه خداي ناكرده انقلاب ما را سرنگون مي كردند، كدام نهاد و قانوني مي توانست درمقابل كودتاگران و حاميان جهاني آنها مقابله كند؟ درنظم نوين جهاني اولويت با كيست و چيست؟ آيا قوانين و عرفها در همه شرايط كارآمد بوده اند.
كارآمدي در چه مسير و به نفع چه كساني؟ آيا امروز حق وتو درجهت احقاق حقوق ملتها بدون تقسيم بندي و تبعيض عمل مي كند؟ بهتر است در تحليل و بررسي حماسه 13 آبان با توجه به شرايط آن زمان دست به تفسير و تحليل بزنيم.
بهتر است به اندازه اي كه سعي در محكوميت و زيرسؤال بردن حركت مسالمت آميز و آرام فاتحان انقلابي داريم، به محكوميت كساني بپردازيم كه 50 سال به ريش تمام نهادها، سازمانها و بندبند بيانيه حقوق بشر خنديدند. تسخير لانه جاسوسي حركتي آرام و بدون خشونت بود با حمله به سفارت ايران در انگلستان در اوايل انقلاب توسط گروههاي تروريستي كه با شهادت برخي كاركنان سفارت همراه بود به هيچ وجه قابل مقايسه نيست. حركت اول مورد توجه مطبوعات و نهادها و عرف! بود و دومي با سانسور خبري و سكوت مرگبار نهادها و ناكارآمدي قوانين همراه بود.