به گزارش باشگاه خبرنگاران؛آيا اگر كسي در سالهاي بعد بخواهد در باره نوع پوشش، گويش، معماري و رفتارهاي فردي و اجتماعي مردم تهران از طريق فيلم هاي سينمايي پژوهش كند و به نتيجه اي برسد، قادر به انجام اين كار خواهد بود؟
آيا فيلم هاي سينمايي ما به مثابه آينه تمام قد و بدون اعوجاج در مقابل مردم امروز ايران قرار گرفته و رفتارها و هنجارها و ناهنجاري هاي مردم را بي واسطه واكاوي كرده است؟
كافي است (حتي) فيلم هايي را كه اين سال ها دوستشان داشته ايد را دوباره ببينيد، چه بسا داستان بسياري از فيلم هاي ما در فضايي قراردادي و خودساخته اتفاق مي افتد و به نوعي فضاها و مكان ها توسط سازنده استيليزه شده اند. بگذريم از فيلم هايي كه كاملاً در خلأ مي گذرند و هيچ گاه دوستشان نداشته ايم.
انگيزه ساخت فيلم فصل فراموشي فريبا از طرح اين موضوع آغاز شد، سعي كردم آدم هاي واقعي را در مكان هاي واقعي با ساختار مستندنما به نمايش بگذارم، "فريبا" زخم خورده، تنها و درمانده در اين كلان شهر چگونه مي تواند برخلاف جريان روزمرگي، دمدمي مزاجي و لحظه اي خوش باش هاي شهر شنا كند و پاك ماند، فريبا با بازي ساره بيات فقط يك هفته فرصت دارد كه جان دلداده اش ( با بازي امين زندگاني) را ا حيا كند و اين مهم فقط با پول مهيا مي شود، او به ناچار با وانت مرد به جاهايي كه نبايد و تاكنون نرفته، مي رود تا اندك اندك مبلغ را فراهم كند. اين موقعيت ها سرآغاز سفري دروني و بيروني براي فريباي داستان ماست كه سيمرغ وار در انتها درمي يابد كه نه تنها خودش سيمرغ گونه است، بلكه هزاران سيمرغ بر قله هاي پاكشهر او را به نظاره نشسته اند.
يادداشت كارگردان: عباس رفيعي
منبع: ماهنامه بيست و چهار
انتهاي پيام