دانش ریشهشناسی، در علوم اسلامی با نام «علم الاشتقاق» شناخته می شده است، لیکن روش به کار رفته در علمالاشتقاق با روش های زبانشناسی امروزی و دانش نو در ریشهشناسی واژه ها بسیار متفاوت بوده و آگاهی زبان شناسان قدیم از دانش ریشه شناسی نیز در سنجش با امروز بسیار اندک بوده است، از این رو در گذشته برخی از پیشینیان بر این باور پافشاری میکرده اند که تمامی واژگان به کار رفته در قران، واژگان عربی فصیح است و هیچ واژه غیر عربی در این کتاب راه نیافته است. این دسته معمولن کلام قرآن را نیز برای اثبات مدعای خویش شاهد می آوردند که در آیه های متعددی بیان کرده است که قرآن به زبان عربی فصیح نازل شده است. ( از جمله سوره ی یوسف / آیه ی ۲ که می گويد: «ما قرآنی عربی نازلش کرده ايم، باشد که شما دريابيد.» و نیز در شعرا / ۱۹۵ و موارد مشابه دیگر).
نویسندگان اسلامی در گذشته می کوشیده اند تا برای واژگان قرآنی ریشههای عربی بیابند، ولی با این حال نیز برخی از آنان در کتاب های خود، واژگانی را به عنوان واژگان غیر عربی این کتاب فهرست کردهاند؛ به طور کلی علم الاشتقاق اسلامی بر پایه ی "نظریه وضع " قرار دارد که بر پایه ی آن هر واژگان، در دورهای توسط نخستین استفادهکنندگان آن واژه، برای یک معنا و مفهوم وضع شده است. از این رو زبان شناس می کوشید تا چه گونگی وضع یک واژه را در هر زبان بیابد. در حالی که چون این فرضی از اساس مورد پذیرش زبان شناسی امروز نیست، زیرا هر واژه میتواند از دل واژه ی دیگری و از زبان دیگری، که ممکن است امروز نیز دیگر وجود نداشته باشد، درست شده باشد. بر این پایه زبان شناس هیچ گاه کوشش خود را برای یافتن ریشه ی اصلی یک واژه متوقف نمیکند و تا جایی که ممکن است می کوشد در زبان های باستانی و زبان های همخانواده به دنبال ریشه ی اصلی یک واژه بگردد و این کوشش تا جایی که نوشته های قابل استناد در زبان های باستانی وجود داشته باشد، ادامه می یابد.
در مورد زبان عربی، زبان شناسی نو با مطالعه ی همه سویه ی زبان های هم خانواده با عربی (زبان های سامی) و همچنین بررسی زبان هایی که با عربی در تماس بوده اند، کوشیده است تا راه ورود یک واژه را از این زبان به آن زبان بیابد. زبان هایی همچون سریانی، عبری و آرامی از زبان های سامی بوده و بیش ترین تماس را با منطقه ی پیدایش قران داشتهاند و واژگان بسیاری از این زبان ها به زبان عربی عصر قرآن راه یافته و در این کتاب به کار گرفته شده است. زبان فارسی نیز گرچه تماس کم تر و غیرمستقیمی با منطقه ی حجاز داشته است، با این حال در قرآن میتوان واژگانی را یافت که پیش از به عربی رفتن شان، یا نخست وارد فارسی شده و سپس به عربی داده شده است و یا خود فارسی بوده و از زبان فارسی به طور مستقیم یا از طریق سریانی یا آرامی به زبان عربی راه یافته است و بر پایه ی کتاب آرتور جفری، می توان این واژهها را فهرست کرد. توضیحات ارایه شده در این فهرست نیز خلاصهای از توضیحات این دانشمند برای هر واژه است. خوانندگان ما برای آشنایی با منابع آرتور جفری و مطالعه ی آن ها می توانند به کتاب ترجمه شده ی وی مراجعه نمایند.
ما پیش از پرداختن به واژه های په کار رفته در قرآن، نخست به چه گونگی راه یابی واژه های فارسی به زبان عربی نگاهی می اندازیم:
دکتر آذرتاش آذرنوش، در کتاب با ارزش خود با نام «راه های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی» کوشیده است خاستگاههای اصلی ورود واژگان عربی به فارسی را مورد بررسی قرار دهد. پیش از وی نیز افرادی همچون محمد علی امام شوشتری (۱۲۸۱-۱۳۵۱)، نویسنده کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی» و همچنین ادی شیر (۱۸۶۷-۱۹۱۵)، متخصص زبان و ادبیات سریانی در کتاب «الالفاظ الفارسیة المعرب» و پس از او دکتر محمد التونجی در کتاب «معجم المعربات الفارسیه» واژهنامههایی از واژگان فارسی راه یافته به عربی فراهم آورده بوده اند. آرتور جفری نیز همین کار را در مورد واژگان قرآنی در کتاب واژههای دخیل در قرآن انجام داده است که فهرست ما در پایین بر پایه ی این کتاب تهیه شده است.
باید توجه داشت که این نوشتهها همگی در دوره ی معاصر نگاشته شدهاست، ولی مفسران و زبان شناسان اسلامی نیز در گذشته گاه خود به فارسی بودن برخی از واژگان فارسی موجود در عربی اشاره کردهاند. آرتور جفری نیز در موارد گوناگونی به این که فارسی بودن این واژهها برای نویسندگان اسلامی شناخته شده بوده است نیز اشاره کرده و منابع آن ها را نیز برشمرده است)
نخستین پژوهش مستقل در این باره، به دوره ی میانی اسلام باز میگردد. موهوب بن احمد مشهور به ابی مقصور جوالیقی (۵۳۹ هجری) از پیشگامان این کوشش در سده ی ششم هجری بوده است. وی در کتاب خود المعرّب بیش از ۸۰۰ واژه را در زبان عربی فارسی دانسته است. در دوره کنونی، ادی شیر نزدیک به ۱۰۷۰ واژه و دکتر محمد التونجی بیش از ۳۰۰۰ واژه را فهرست کردهاند.
منطقه ی بینالنهرین در شمال عربستان و همچنین مناطق جنوبی عربستان همچون یمن، در دوره ای طولانی در اختیار امپراتوری ایران و تحت نفوذ فرهنگ ایرانی و فارسی قرار داشته است. به علت خوش آب و هوا بودن این مناطق و شرایط مناسب جغرافیایی، حجاز در کنار داد و ستد با شام، داد و ستدهای فراوانی نیز با این دو منطقه (یعنی بینالنهرین و یمن) داشته است. زبان عربی در آن دوره زبانی نسبتن جوان بوده و برای گسترش واژگان خویش واژگان بسیاری را از زبان های سامی هم خانواده (مانند سریانی و آرامی) که خود نیز تحت تاثیر زبانهای ایرانی قرار داشتند، به خود راه داده است. همان گونه که گفته شد منطقه بینالنهرین خود نیز تحت سلطه امپراتوری ایران قرار داشته است. بنابراین زبان عربی به دو شکل مستقیم یا غیر مستقیم (از طریق زبان های آرامی و سریانی)، تحت تاثیر زبان فارسی قرار گرفته است. توجه به این نکته نیز ضروری است که سیستم اداری عراق (همچون سیستم اداری تمامی سرزمین های شرقی خلافت اسلامی) تا سال ها پس از فتح عراق توسط عرب های مسلمان، بر پایه ی همان سیستم اداری ایرانی باقی مانده بود و تمامی دیوان ها نیز به زبان فارسی نوشته میشده است. تنها در زمان عبدالملک بن مروان (پنجمین خلیفه اموی) بود که در جریان آن چه که به "نهضت عربیسازی" مشهور است، برای نخستین بار، اندک اندک دیوان ها به عربی ترجمه شد. بلاذری نویسنده ی کتاب فتوحالبلدان، که گزارشی از سرگذشت فتح سرزمین های اسلامی است، در بخش پایانی کتاب خود، داستان ترجمه ی دیوان ها به فارسی را گزارش کرده است که خود داستانی خواندنی دارد. (بخش مربوط به ایران در این کتاب، توسط دکتر آذرتاش آذرنوش در سال ۱۳۴۶ و توسط نشر بنیاد فرهنگ ایران بازگردانی و چاپ شده است) : به گفته ی بلاذری وقتی حجاج از سوی عبدالملک بن مروان، حاکم عراق گردید، امر کتابت دیوان را به شخصی به نام زادان فرخ سپرد. زادان نیز شخصی به نام صالح بن عبدالرحمن را که هم فارسی و هم عربی میدانست، به خدمت حجاج درآورد. اگر چه صالح به زادان گفته بود که میتواند دیوان را به تازی برگرداند. اما زادان از او خواست تا خود را به بیماری بزند و این کار را سامان ندهد. ولی پس از مرگ زادان، صالح به حجاج میگوید که توان ترجمه دیوان را از عربی به فارسی دارد ولی زادن آن را نخواسته بوده است. ادامه ی ماجرا را به نقل از ترجمه فارسی این کتاب، در کتاب آقای آذرتاش آذر نوش با هم می خوانیم (برگ٦٠):
« پس از آن، در آن هنگام که عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کندی قیام کرده بود، روزی که زادان فرخ از منزلی بیرون شده، به خانه ی خویش یا خانه ی کسی میرفت، به قتل رسید، و حجاج امر کتابت را به صالح سپرد. صالح سخنی را که میان وی و زادان فرخ در نقل دیوان به تازی رفته بود، با حجاج باز گفت. حجاج بر آن شد که دیوان را از پارسی به تازی بگرداند و صالح را بر آن امر گماشت.
مردانشاه، پسر زادان فرخ، صالح را پرسید: «چه میسازی با دهویه و ششویه؟ » گفت: «مینویسم ده و نصف ده»، پرسید: «چه می سازی با ایدا ؟ » گفت: «مینویسم ایضا»، گفت: «چه میسازی با اند؟» گفت: «اند همان نیف است و هر چه زیادت آید بر آن بیافزایم»
پس مردانشاه گفت: «خدایت ریشه از جهان بر کناد که ریشه ی پارسی برکندی» وی را صد هزار درهم بدادند که خود را از بازگرداندن به تازی عاجز نماید و از آن کار دست بدارد. صالح سرباز زد و آن کار به انجام رسانید ».
جالب است که بدانید صالح، خود تبار ایرانی داشته و از یک خاندان سیستانی بوده است.. به هر روی، آرتور جفری در مقدمه کتاب خود در مورد چه گونگی تاثیر زبان فارسی و ارتباط عربستان و ایران، می نویسد:
تماس های میان عربستان و امپراتوری ساسانیان در ایران در دوره ی نزدیک به اسلام بسیار زیاد بوده است. پادشاهی اعراب در حیره و فرات به مدت زیادی تحت نفوذ ایرانیها بود و مرکز اصلی گسترش فرهنگ ایرانی بین عرب ها به شمار میآمد. در جریان درگیریهای بزرگ بین ساسانیان و امپراتوری بیزانس که حیره در برابر پادشاهی غسّان قرار گرفت، سایر قبایل عربی نیز درگیر شده و سپس زیر نفوذ فرهنگی ایرانی قرار گرفتند. بارگاه بنیلخم [لخمییون یا المناذره] در حیره در دوره ی پیش از اسلام، یک مرکز مشهوز فعالیت های ادبی بود. شاعر مسیحی عدی بن زید، همچون بسیاری از العشا [از قبایل مسیحی پیش از اسلام] مدتی طولانی در این بارگاه زندگی کرد و اشعار آنان سراسر آکنده از واژههای فارسی است.
فرهنگ ایرانی حتا در درون منطقه ی حجاز و در شهر مکه نیز نفوذ کرده بوده است. در این باره میتوان به فراس بن نضر بن حارث بن کلمه بن کلده بن عبدمناف بن عبدالدار [کلمه به صورت علقمه نیز ضبط شده است]، از سران قریش و یکی از دشمنان اصلی پیامبر اسلام اشاره کرد. وی در مسجدالحرام به هنگام سخنرانی های پیامبر، توجه مردم را از وی دور کرده و برای مردم داستان هایی از رستم و اسفندیار میگفت.
احتمالن آیه ی « ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم ویتخذها هزوا اولیک لهم عذاب مهین ( و برخى از مردم کسانىاند که سخن بی هوده را خریدارند تا [مردم را] بى[هیچ] دانشى از راه خدا گمراه کنند و [راه خدا] را به ریشخند گیرند. براى آنان عذابى خوارکننده خواهد بود) (لقمان/۶)
و همچنین آیه ی «و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین ( و چون آیه های ما بر آنان خوانده شود مىگویند به خوبى شنیدیم، اگر مىخواستیم قطعن ما نیز همانند این را مىگفتیم، این جز افسانههاى پیشینیان نیست) (انفال/۳۱)
و نیز آیه « لقد وعدنا نحن وآباونا هذا من قبل ان هذا الا اساطیر الاولی (درست همین را قبلن به ما و پدرانمان وعده دادند. این جز افسانههاى پیشینیان [چیزى] نیست) (مومنون/۸۳) در مورد وی است. سرانجام نضر بن حارث به همراه عقبه ابن ابی معیط در جنگ بدر به اسارت در آمدند و در راه مدینه، به دستور پیامبر اعدام گردیدند. به هر روی داستان های اساتیری ایرانی به هر ترتیبی که بوده است به نضر بن حارث در مکه نیز رسیده بوده و آگاهی وی از این داستان ها خود نشانه ای از وجود ارتباط آن منطقه با فرهنگ ایرانی است.
* * *
تعدادی از واژه های فارسی به کار رفته در قرآن :
● ابریق
ابریق که در قرآن در حالت جمع به صورت اباریق به کار رفته است، به معنای آبریز، کوزه و آفتابه است و در یکی از آیه های نخستین قرآن (در سوره ی واقعه) در توصیف بهشت به کار رفته است.
آیه: باکواب و اباریق و کاس من معین (واقعه/۱۸)
● استبرق
در آیه های نخستین قرآن در توصیف بهشت این واژه نیز به کار گرفته شده است که معرب واژه ی استبرک پهلوی است و نام گیاهی است که از آن پارچهای به نام دیبا میبافند. این گیاه کائوچوکی در سواحل خلیج فارس و دریای عمان و نقاط گرمسیر می روید.
آیه ها: یلبسون من سندس و استبرق متقابلین (دخان/ ۴۴). همچنین در کهف/۱۸؛ رحمن/۱۵؛ انسان/۷۶
واژه ی «سندس» نیز در این آیه فارسی است. ن.ک جلوتر
● برزخ
در آیات الرحمن/۲۰ و فرقان/۲۵ به معنای فاصل و حایل و مانع بین دو چیز به کار رفته ولی در آیه ی مومنون/۱۰۰ در مباحث آخرت شناسی به کار رفته است. برزخ از واژه ی عربی "فرسخ" که همان فرسنگ و پرسنگ فارسی است که سپس به عربی راه یافته و برزخ شده است.
آیه ها: علی اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمه هو قایلها ومن ورایهم برزخ الی یوم یبعثون (مومنون/۱۰۰) همچنین در فرقان/۲۵ و الرحمن/۲۰
● برهان
در همه ی موردها به جز در یوسف/۲۴ و قصص/۳۲، این واژه برای اشاره به ملاک درستی یک دین به کار رفته است. در دو مورد دیگر که یکی در داستان یوسف و دیگری در داستان موسا به کار رفته، این واژه به مدرکی اشاره دارد که از جانب خدا برای اثبات وجود خویش فرستاده شده است. این واژه از پُروهان فارسی و به معنای بسیار آشکار است.
آیه ها: یا ایها الناس قد جاءکم برهان من ربکم وانزلنا الیکم نورا مبینا (نساء/۱۷۴) همچنین در یوسف/۲۴؛ مومنون/۱۱۷؛ انبیاء/۲۴؛ قصص/۳۲
● تنور
این واژه در زبان های آرامی و اکدی و همچنین در فارسی اوستایی به کار رفته است. پهلوی این واژه tanur و به معنی جای پختن نان در خانه یا در دکان نانوایی است.
آیه ها: حتی اذا جاء امرنا وفار التنور (هود/۱۱) همچنین در مومنون/۲۷
● جزیه
جزیه در آیه ی توبه/۲۹ در قالب یک واژه ی حقوقی اشاره به هزینهای دارد که از اهل ذمّه (غیرمسلمانانی که مورد حمایت حکومت اسلامی بودند) دریافت میگردید این واژه در اصل سریانی و به معنای مالیات و سرانه بوده است و همان طور که نولدکه گفته است، به شکل کزیَت نخست به فارسی و سپس به عربی وارد شده است.
آیه ها: قاتلوا الذین لا یومنون بالله ولا بالیوم الآخر ولا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیه عن ید و هم صاغرون (توبه/۲۹)
● جناح
این کلمه در مدینه و در آخرین آیات قرآن بسیار به کار گرفته شده است و بیش تر با عبارت «لا جناح علی» به کار رفته و به عنوان یک واژه ی حقوقی در قانون گذاری دینی به کار برده شده است. این واژه معرب واژه ی فارسی گناه است و از زبان پهلوی وارد عربی شده است. این واژه در شعر های فارسی پیش از اسلام دیده میشود و احتمالن پیش از اسلام به طور مستقیم از فارسی وارد عربی شده است زیرا در سریانی چون این واژهای دیده نمیشود.
آیه ها: نساء/۲۳-۲۴؛ احزاب/۵؛ اسراء/۲۴؛ نور/۲۹؛ ممتحنه/۱۰؛ نور/۵۸،۶۰-۶۱؛ احزاب/۵۱،۵۵؛ مائده/۹۳؛ نساء/۱۰۱-۱۰۲،۱۲۸؛ بقره/۱۵۸، ۱۹۸، ۲۲۹،۲۳۰،۲۳۳، ۲۳۴، ۲۳۵، ۲۳۶، ۲۴۰، ۲۸۲؛ طه/۲۲؛ قصص/۳۲؛ حجر/۸۸؛ شعراء/۲۱۵؛ انعام/۳۸؛
● درهم
این واژه تنها به صورت جمع «دَراهِم» و در داستان یوسف در قرآن به کار گرفته شده است. برخی از زبان شناسان آن را معرب واژه ی داریک (نام سکه طلایی به کار گرفته شده در امپراتوری ایران) دانستهاند. در فارسی پهلوی drahm( گرفته شده از یونانی دراخم) به معنای سکه نقرهای یا به طور کلی پول در عهد ساسانیان به کار رفته است که خاستگاه اصلی واژه درم و درهم است.
آیه ها: وشروه بثمن بخس دراهم معدوده وکانوا فیه من الزاهدین (یوسف/۲۰)
● دین
در قرآن واژههای دَینٌ (بدهی)، مَدیِنٌ (بدهکار) و همچنین فعل تَدَایَنَ (بدهکار یکدیگر شدن) به کار رفته است که مشتقات بعدی همین واژه است. منابع عربی آن را از واژه دَان (انجام دادن کاری از روی عادت) دانستهاند؛ اما خود واژه دَان از واژه دین مشتق شده است (همچون واژههای مَدینَة و دیّان) اگر چه برخی از منابع عرب زبان نیز برای این واژه هیچ ریشهای ذکر نکرده و تنها آن را در واژگان غیر عربی فهرست کردهاند.
این واژه به معنای ملت و دین از پهلوی وام گرفته شده است. در پهلوی واژه den به معنای مذهب وجود دارد که واژه های denak به معنای قانون مذهبی، ham-denبه معنای هم دین و denon به معنای مذهبی و مومن واقعی از آن شکل گرفته است. واژه ی پهلوی den نیز خود از یک واژه اوستایی شکل یافته است که این واژه اوستایی نیز احتمالن از یک واژه ی ایلامی مشتق شده است. در هر حال همین واژه خاستگاه اصلی واژه دین در فارسی امروزین است
آیه ها: این واژه بارها در قرآن به کار گرفته شده است.
● رزق
این واژه در قرآن بارها برای اشاره به بخشش و روزی الاهی و به عنوان یک واژه ی دینی به کار گرفته شده است. به جز اسم رزق، به صورت فعل رَزَقَ و همچنین به صورت رازق (کسی که میبخشد) و الرّزاق (بخشنده) نیز در قرآن به کار گرفته شده است. این واژه معرّب روزی و در اصل از واژه پهلوی روچیک به معنای نان و غذای روزانه است. در فارسی امروزی نیز واژه ی روزی به کار میرود. این واژه ی فارسی از راه سریانی وارد زبان عربی شده است و در دوره ی اسلامی دوباره به شکل رزق به فارسی وارد شده است. و در شعرهای قدیمی بسیار به کار رفته است.
آیه ها: این واژه بارها در قرآن به کار گرفته شده است.
● روضه
در قرآن در دو آیه به معنای بوستان و گلستان با شکوه و گران بها به کار رفته است. هر دو آیه به اواخر دوره ی مکّی باز میگردد. این واژه احتمالن به صورت اسم به عربی وارد شده است و سپس فعل رَوَّضَ (به باغ پناه بردن)، راوض (زمینی را از سبزه پوشاندن) و أورض (فراوان در باغ در آمدن) از آن مشتق شده است. از آن جا که برخی از این کلمات در شعرهای نخستین به کار رفته است، این واژه باید از اولین واژههایی باشد که از فارسی وام گرفته شده است. این واژه در اصل از واژه ایرانی rud به معنای" بزرگ شدن" وارد عربی شده است. واژه ی رود در اوستایی به معنای جریان داشتن است که در سانسکریت به شکل واژه ی roadah به معنای رودخانه و raoda به معنای بزرگ شدن درآمده است. این واژه در فارسی امروزی نیز به صورت رود همچنان به کار میرود. پهلوی بودن این واژه نشان میدهد که آب، یکی از نشانههای اصلی روضة بوده است و عرب ها این واژه ی پهلوی را در منطقه ی بینالنهرین فرا گرفته و آن را برای هر زمین پر آب و درختی (باغ) به کار بستهاند.
آیه ها: فاما الذین آمنوا وعملوا الصالحات فهم فی روضه یحبرون (روم/۱۵) همچنین شوری/۲۲
● زبانیه
زبانیه در یکی از نخستین سورههای مکی و به معنای آتشبان جهنم به کار رفته است. گفته میشود که اینان قدرتمند و احتمالن جزو فرشتگان هستند و نام آن ها از زبن مشتق شده است که خود از واژه ی پهلوی zuban درست شده است.
آیه ها: سندع الزبانیه (علق/۱۸)
● زرابی
این واژه یک بار در قرآن و به معنای فرش گرانبها و در توصیف بهشت به کار رفته است. این واژه در ادبیات نخستین چند بار به کار رفته است و آن را به معنای فرش گرانبها و از واژه فارسی زیرپا دانستهاند. اگر چه بیش تر به نظر میرسد که این واژه با واژه پهلوی zarren زرّین، طلایی ارتباط داشته باشد.
آیه ها: و زرابی مبثوثه (غاشیه/۱۶)
● زنجبیل
این واژه تنها یک بار در توصیف خوردنیهای بهشت به کار رفته است. در فارسی امروز به صورت شنکبیل به کار میرود که خاستگاه اصلی آن واژه ی پهلوی sangipel است که پس از رفتن به زبان عربی دوباره از عربی به شکل زنجبیل به فارسی راه یافته است.