به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، بازيگر سريال هاي «راستش را بگو»، «مثل شيشه»، «شهر دقيانوس»، «نابرده رنج»، «دارا و ندار»، «خسته دلان»، «روزهاي اعتراض» و... که در تجربه اي متفاوت اين روزها سريال طنز «پژمان» را به کارگرداني سروش صحت روي آنتن شبکه سوم سيما دارد، مهمان يک فنجان چاي «باني فيلم» شد و از سريال اخيرش «ماتادور» و «پژمان» گفت، ناگفته هاي او از سريال «ماتادور» و حال و هوايش در اولين تجربه بازيگري در ژانر کمدي را در ذيل مي خوانيد:
مشغول بازي در سريال سهيلي زاده هستي و اين نشان از آن دارد که سال پرکاري را پشت سر مي گذاري...
ـ بله خدا را شکر و مهمتر اينکه خوش شانس بودم و کارهاي خوبي پيشنهاد شد و توانستم آن طور که مي خواهم کار کنم. پس از سريال «پژمان» تصميم داشتم کمي صبر کنم و با وسواس انتخاب کنم. در واقع واکنش مخاطب از «پژمان» برايم مهم بود. دست بر قضا همانطور که فکر مي کردم اتفاق افتاد و اين روزها با پيشنهادهاي خوب سينمايي و تلويزيوني متفاوتي مواجه هستم.
اما سريال سهيلي زاده به اندازه کافي وسوسه برانگيز بوده که نتواني دست رد به سينه آن بزني؟
ـ بله به خصوص اينکه آقاي سهيلي زاده کارشان را خوب بلد هستند و کارهايشان معمولاً پرمخاطب بوده است.
اطرافيانت مي گويند نقشي کاملاً متفاوت در اين کار داري؟
ـ بله دقيقاً، همه همين را مي گويند. آقاي سهيلي زاده ابتدا نگران بودند، چون دو سريال از من در حال پخش است. اما اخيراً گفتند من هر دو سريال تو را رصد کردم و مطمئن هستم که اينجا يک شخصيت کاملاً متفاوت داري.
کوتاه از اين نقش متفاوت بگو، البته اگر نميگويي در قرارداد خواستهاند هيچ توضيحي نمي دهي!؟
ـ (مي خندد) اينقدر بگويم که من دو دوره سني را بازي مي کنم. يکي پائين تر از سن خودم و يکي پانزده سال بيش از سن خودم، همين قدر بدان که يک جا پسر من مي شود سياوش خيرآبي...
پيشنهاد ديگري نداري؟ گويا از حضور در يک نمايش هم انصراف دادي؟
ـ پيشنهاد وسوسه برانگيز ديگري هم داشتم که نپذيرفتم تا درست در کار آقاي سهيلي زاده حضور داشته باشم و انرژي بگذارم. ضمناً من از آن افرادي هستم که دوست دارم همراه با کار زندگي شخصي ام را هم در آرامش کامل داشته باشم. بله نمايش علي هاشمي دوست خوبم را تمرين مي کرديم که قرار بود در جشنواره اجرا شود براي جشنواره پذيرفته نشد، اجراي عموم کار جلو افتاد و من هم ديدم واقعاً انرژي مناسب براي هر دو کار را ندارم و قطعاً حضورم در هر دو کار به هر دوي آنها لطمه مي زند.از علي عذرخواهي کردم تا با تمرکز به سريالم برسم.
و اما ماتادور و يک نقش پليسي درکارنامه تو؟
ـ يکي دو سال پيش سريال عليرضا اميني با بازي پوريا پورسرخ، حامد بهداد
و... با تبليغات بسيار خوب در هفته ناجا پخش شد و اين بار شنيديم قرار است
«ماتادور» با تبليغات وسيع تر و با پوششي بيشتر روي آنتن برود. يادم است
روز اول که به دفتر اين سريال رفتم، گفتند مجوز 40 ماشين را گرفته اند تا
بزنند خرابش کنند و اين براي اولين بار در ايران اتفاق مي افتاد. صحبت ها
بسيار وسوسه برانگيز بود، ما رفتيم و صحبت قصه شد. گفتند فيلمنامه در حال
بازنويسي است. من با تهيه کننده صحبت هايي داشتيم در مورد فضاي کار صحبت
کرديم. من سال قبل با سعيد عليجاني «مثل شيشه» را کار کرده بودم. با من
تماس گرفت و گفت ما اينجا هم مي خواهيم از تو استفاده کنيم.
يکي از پليس ها به تو پيشنهاد شد؟
ـ بله آن اول سه پليس بود که بعدها يک پليس سايبري هم اضافه شد (مجيد واشقاني). با کارگردان صحبت هايي داشتم و ايشان هم گفتند در حال بازنويسي فيلمنامه هستيم. قصه را خواندم، جلسه اي براي فيلمنامه ترتيب دادند من آنجا گفتم فيلمنامه خيلي ضعف دارد، قصه گره ندارد، کشف و شهود ندارد، پرداخت خوبي روي شخصيت هاي پليس انجام نشده، پليس ها معرفي خوبي ندارند و بيشتر پرداخت روي شخصيت منفي سريال بود. جالب اينکه اخيراً ما از آن سوي پشت بام مي افتيم. در گذشته يک رزمنده يا پليس مي رفت تمام حريفان را مي کشت. بعدها گفتند حريف را قدر طراحي کنيد تا جذابيت کار بيشتر شود و پليس ما قوي تر ديده شوند.
حالا ما آنقدر حريف را قوي و باهوش طراحي مي کنيم که جايگاه پليس زير سوال مي رود و انگار نه انگار ما براي پليس سريال مي سازيم. درخواست اکثر بچه ها اين بود که چند روزي تصويربرداري عقب بيفتد تا با فرصت بيشتري روي فيلمنامه کار شود و در نهايت با يک قصه قوي مشغول کار شويم. اما تو مي داني اکثر مواقع مي گويند وقت نيست، آنتن داريم، مي رويم در دل کار ان شاء ا... در مي آيد، قصه را مي نويسم و... اما ما رفتيم و نشد. يک مدتي که سر کار بلاتکليف بوديم، 10 روزي که فقط داخل ماشين مي نشستيم و آژير مي کشيديم از اين طرف به آن طرف...
کم کم صداي تو در آمد...
ـ آن زمان جواد نوروزبيگي براي فيلمي در مسافرت خارج از کشور به سر مي برد. تماس گرفتيم با ايشان صحبت کرديم، گفتند چند روزي هم به خاطر من سر کار برويد تا من بيايم و همه چيز را حل کنم. چهار پنج روز ما با همان حالت گيج و بدون برنامه سر کار مي رفتيم...
مگر کارگردان سر کار نبود؟
ـ چرا، ولي آن بيچاره هم نمي دانست چه مي خواهد بکند.
مگر قصه را خود فرهاد نجفي بازنويسي نکرده بود؟
ـ چرا، ولي فکر مي کنم بازنويسي فرهاد نجفي هم درنيامده بود. نمي دانم، ولي فکر مي کنم اگر متن خود آرش کار مي شد به مراتب بهتر بود به هر حال او اين کاره است و کارش قطعاً سر و شکل دارد. متن آرش قادري فقط يک پليس داشت و من مي دانم که اين فيلمنامه اصلاً نوشته آرش نبود. نوشته آرش شايد فيلمنامه صد در صد جذابي نبود، اما مطمئناً چهارچوب لازم را داشت چرا که او به هر حال يک نويسنده است. کار کم کم بالا گرفت آقاي نوروزبيگي هم آمد و قول داد که درست مي شود، ولي هيچ اتفاقي نيفتاد.
و تو درخواست جدايي از قصه دادي؟
ـ من کلافه بودم چون هيچ چشم اندازي از نقشم نداشتم. يکسري تنش هم سر صحنه به وجود آمد و من رفتم پيش آقاي نوروزبيگي و گفتم ديگر نمي توانم ادامه بدهم. جلساتي داشتيم با آقاي نوروزبيگي، آقاي منتظر المهدي و من درخواست کردم که بيائيد و مرا شهيد کنيد! چون از يک جاي قصه به بعد شخصيت من هيچ جايگاهي در کار ندارد، چون اصلاً بمبي براي خنثي کردن نيست! در واقع از يک جا پليس متخصص خنثي کردن بمب کاربردي نداشت و حضورش اضافه بود.
قسمت اول که ما نبوديم، قسمت دوم که ماجراي قطار بود و حضور ما بجا بود، قسمت سوم هم خوب بود، قصه چهارم که کاميون است خودم بروم روي کاميون و شهيد بشوم...
سکانس شهادت اين پليس هم خيلي بد از آب درنيامده بود؟
- اتفاقاً شده بود نقطه عطف سريال، بعد از شهادت من بسياري از اهالي خود سريال و بزرگترها تماس گرفتند و گفتند خوب شد تو شهيد شدي! به نظر من هم سكانس خوبي بود، چون تأثير گذار هم از آب در آمد.
اين ماجراي فيلمنامه معضل بزرگ بسياري از آثار تلويزيون ماست كه گاهي مثل سريال «ماتادور»رو ميشود؟
- متأسفانه ما با تجربه وارد پيش توليد يك سريال ميشويم، اما از آن تجربه ها هيچ استفادهاي نمي كنيم و سر هر كاري كه مي رويم با همان مشكلات قبلي دوباره شروع به كار مي كنيم. فيلمنامه ناقص و...
تو اين ايراد را متوجه فشار تلويزيون به توليد كننده ميبيني يا خود سازنده و تهيه كننده و...؟
- ببين الان كسي مثل آقاي منتظر المهدي كه يك نظامي است بودجه اين را
ميآورد تا يك اثر نمايشي توليد شود. ايشان كه تخصص كار ما را ندارند، ما
متخصص هستيم، ما بايد قدر اين بودجه را بدانيم، به خصوص كه بيت المال است.
اي كاش ما قدر بدانيم كه دفعه ديگر هم اين بودجه وجود داشته باشد. مثل
سرمايه گذاري كه پيش من مي آيد و مي گويد آقا من مي خواهم با اين پول يك
فيلم سينمايي بسازم، اگر من بروم يك كار ضعيف از بودجه اين بابا بسازم هم
به او ظلم كرده ام هم به سينما. چون او مي رود و نه ديگر خودش پا پيش مي
گذارد و نه اجازه مي دهد، اطرافيانش پولي را به سينما تزريق كنند چرا كه
تجربه خوبي از اين همكاري ندارد. حالا اگر اين آدم سود كند افراد ديگري را
هم مي ْآورد.
حالا اگر كار ما هم ضعيف باشد پليس ميگويد آقا ما ديگر سريال نمي خواهيم، همان مستند خودمان را مي سازيم تاثيرش هم بيشتر است. در نتيجه همين سالي يك يا دو كار قوي پليس هم منتفي ميشود. پليس ما نياز دارد يك كار قوي بسازد تا تمام فعاليت هايش به تصوير كشيده شود. قدرت پليس را بايد در اين آثار ببينيم. پليس ما در كار حرفهاي اش كلي كشف و شهود دارد. در اين سريال ما از يك جا روز روشن حركت كرديم به بزرگراه آزادگان رسيديم شب بود اينها همه گاف است! خب مردم ما را مي بينند در كوچه و خيابان و هر كه مرا ميبيند « خوب شد شهيدشدي»! كارگردان را چه كسي مي شناسد كه به او چيزي بگويد!
فرهاد نجفي را در ژانر اكشن چقدر موفق ديدي؟
- ما در كارگرداني دو بخش داريم، يكي كار حرفه اي كارگردان (ميزانسن،دكوپاژ و...) و يك بخش ديگر كارگرداني مديريت است. مديريت 50-40 نفر آدم با تجربه و مدعي كار آساني نيست! كارگردان در يك گروه با هر شيوه برخورد و رفتار كند همه به همان شيوه رفتار ميكنند، چون الگوي گروه است.
و در مورد كارگردان «ماتادور»...
-فرهاد نجفي مي تواند در آينده كارگردان خوبي باشد ابزار كار را مي شناسد. (اگر چه بايد چفت و بست هاي قصه را خوب بشناسد چون در سريال سازي تنها مهم نيست ما سكانس هاي قشنگي داشته باشيم بايد سكانس ها در كنار هم زيبا و جذاب باشند)
در واقع از درام شناخت داشته باشد؟
- دقيقاً، يعني ريتم قصه گويي را بشناسد.مسئله بعدي هم اين است كه در آينده سن و تجربه اش به حدي بالا برود كه بتواند يك گروه را مديريت كند. اگر مديريت خوب آقاي نوروز بيگي و حضور آقاي منتظر المهدي نبود، شك نكنيد اين سريال صددرصد خوابيده بود.
تو يك رگه هايي از طنز زير پوستي در رفتار و كردار شخصي ات در زندگي داري كه هرگز در سينما و تلويزيون رو نشده بود با سريال «پژمان» آمدي، ريسك كردي و ژانر جديدي را تجربه كردي؟ (پژمان كه پيشنهاد شد نترسيدي؟ميِداني كمدي در تلويزيون ما بسيار ژانر خطرناكي است)
-راستش را بخواهي ترسيدم چون ترس هم دارد. ضمن اينكه ژانري بود كه من تا به حال آن را تجربه نكرده بودم، اما از يك سو اين تجربه برايم وسوسه كننده بود. از سويي به برادران قاسم خاني اعتماد داشتم. پيمان و مهراب در اين ژانر بهترين هستند من كارهاي ايشان را ديده بودم و به جرأت ميگويم تمام كارهاي قبليشان را دوست دارم. نسبت به سروش صحت و رفتار و اخلاق حرفهاياش شناخت كافي داشتم، با او بيرون از كار بسيار رفيق هستيم، من او را به عنوان يك انسان خاص و فرهيخته قبول دارم كه مراقب است حرفي كه ميزند به كسي برنخورد و با همه با احترام برخورد ميكند و اصولاً يك هنرمند كار بلد است.
هيچ گاه نپرسيدي كه چرا سام درخشاني براي نقش وحيد انتخاب شده؟
- از مدتها قبل من هر كجا پيمان را مي ديدم مي گفت ما بايد يك كاري با هم انجام دهيم، من با تو كار دارم. تا سريال پژمان پيش آمد. روز اول به من گفتند شخصيت وحيد را ما كاراكتري چاق، شكم گنده، با ادبيات خاص و...ديديم.
زدي توي كار وزن اضافه؟
- آره آقا من هم دو پرس ميخوردم با ته ديگ چرب و... حدود 9 كيلو چاق شدم.
فكر كنم الان قدري لاغر كردي؟
-7-6 كيلو كم كردم!
و قرار شد چيزي شبيه به يكي از اين مدير برنامههاي فوتبالست ها شوي! (البته انسان فرهيخته و تحصيل كرده هم در اين جماعت يافت مي شود)
- بله و من علي اوجي را به عنوان ما به ازاي بيروني و الگو براي خودم در نظر گرفته بودم! (مي خندد) شوخي كردم اين را ننويس.
از اين نترسيدي كه در يك سوژه كاملاً فوتبالي (با جذابيت هاي خاص اين ورزش) در كنار يك فوتباليست ديده شدن تو كار يك مقدار سختي باشد؟
- اتفاقاً حسن ماجرا به همين بود كه من خودم را درگير يك سري ماجراها نميكردم . من بازي كردم و يك شخصيت را ساختم و هرگز وارد ماجراهاي مستند قصه نشدم. حتي در يك سكانس پژمان جمشيدي را اشتباه ميگيرند و ميگويند پژمان بازغي ! من گفتم پژمان بازغي كي است؟ در حالي كه رفيق خودم است. من از فضاي رئال كار دور شدم.
خودت. به شدت فوتبالي هستي. مي شد از اين مسئله هم به سود كار استفاده كرد؟
- بله، اما من به دنبال بازي كردن بودم. تنها شخصيت سريال كه كاملاً ساخته شده بود و ما به ازاي بيروني ندارد، كاراكتر وحيد است.
هرگز به سراغ مدير برنامههاي فوتباليستها رفتي تا از آنها براي طراحي كاراكتر وحيد الهام بگيري؟
- نه واقعاً، به شوخي مي گويم الگوي من علي اوجي بوده، ولي مدير برنامههاي فوتباليستها را اصلاً نديدم. ولي جالب اينكه يكي از اين معروف ها به پژمان زنگ زده بود و گفته بود كاراكتر وحيد از روي من ساخته شده، سام درخشاني مرا بازي ميكند! گويا اينقدر به شخصيت خودش «وحيد» نزديك از آب در آمده است. البته گاهي اوقات يك رفتارهايي من داشتم كه بچهها به خصوص سروش، پيمان و محراب مي ديدند و مي گفتند اين رفتار خوب است و آن را تقويت كن. مثلاً اين هندزفري كه در گوش من است پيشنهاد خودم بود كه حتي در زمان خواب هم از گوش وحيد بيرون نميآيد. با يك كيف سامسونت كه به علت دست و پا گير بودن در ادامه حذف شد.
دلسوزي گاه بيش از حد وحيد براي پژمان تا حدي كه اينقدر به او نزديك ميشود، كمي شخصيت او را از واقعيت دور ميكند. مي شد که ما وحيد را كمي شارلاتان تر ببينيم و اين به جذابيت قصه كمك دو چندان مي كرد؟( رفتاري كه در استارت داستان كمي قابل حس بود اما در ادامه رشد نكرد)
- ببين در تعريف قصه آمد كه وحيد و پژمان با هم دوست بودند، بعد او مي شود مدير برنامه هايش. ضمن اينكه وحيد هم مدير برنامه خوب و و موفقي نيست. در سكانس جلوي فدراسيون مي بيند كه وحيد با هر كسي سلام و عليك گرمي ميكند، جوابي نمي گيرد . هرگز براي او تره خرد نميكنند. در آينده مي بينيم كه او اصلاً نمي تواند با حرفهاي ها كار كند و دوباره بر مي گردد سراغ پژمان...
پيشنهاد ندادي كه ما تنهايي هاي وحيد را هم ببينيم، او هم از خودش و آرزوهايش بگويد، مسير زندگي او هم مي توانست جذاب باشد؟
- چرا قرار بود اما وارد شدن به حريم خصوصي اين آدم پر از خط قرمز بود. ولي اگر ميشد عالي بود.
تو يك استقلالي هستي و همه اين را مي دانند؟
-بله...
چرا نيامدند كاراكتر وحيد را در مقابل پژمان كه پرسپوليسي است يك استقلالي آتيشي طراحي كنند تا در لحظاتي شاهد كل كل و كشمكش هاي اين دو با هم باشيم؟
- پيشنها شد. علي رغم اينكه من خودم بدجور استقلالي هستم، شخصي فكر نكردم و نخواستم اين كاراكتر درگير اين ماجراها بشود. چون به نظرم تعريف شخصيت تغيير مي كرد.
چقدر احتياط؟
- خيلي سعي كردم اين شخصيت اسير رفتارهاي حاشيهاي نشود. دوست داشتم بازي ام در اين كار تحت شعاع قرار نگيرد، خارج از چهار چوب نشود. بيرون نزند باور كن در خيلي از سكانس ها خواهش كردم نباشم، چون در آن سكانس ها شخصيت وحيد تأثيري نداشت و حرفي براي گفتن نداشت.
اين نشان از پختگي سام درخشاني در حرفه اش دارد؟
-نمي دانم شايد... ولي خيلي ها معتقد هستند اندازه بازي ام در سريال پژمان درست است.
اندازه و جنس بازي تو در سريال پژمان به اندازه اي بوده كه در بسياري از سكانس ها حتي پژمان جمشيدي بيشتر از تو ديده ميشود.
-به نظر من اصل بازي همين است، پينگ پنگ و پاسكاري دو بازيگر، مهم نيست تو
حتماً گل بزني پاس گل خوب هم يك هنر است. مي داني كه در تمام دنيا پاسورها
گران تر از گل زن ها هستند. در سريال «نابرده رنج» هم به من و كامبيز مي
گفتند شما به يكديگر فرصت خوبي براي ديده شدن و بازي كردن داده ايد. در اين
سريال هم من خيلي راحت مي توانستم به لحاظ بازيگري روي پژمان سوار شوم و
نقش او را تخريب كنم، اما اين يك كار حرفهاي نبود. خيلي اوقات هر چه مي
دانستيم در اختيار او قرار داديم تا قاب ما درست از آب در بيايد.
در واقع موفقيت تيم براي من مهمتر از ديده شدن خودم بود. بارها من درخواست كات مي دادم تا او هم ديالوگش را درست بگويد، در حاليكه مي شد بگذرم و بگويم من خودم بازي ام را درست انجام داده ام. خيلي ها اعتقاد ندارند هركسي مي تواند به اين كار وارد شود اما نظر من اين نيست، برخي فكر ميكنند جاي شان تنگ ميشود،من اين اعتقاد را ندارم و معتقدم هيچ كس نمي تواند جاي ديگري را بگيرد. از سوي ديگر فكر مي كنم در كار سينما كارگروه است كه بايد موفق باشد چون اگر همه خوب باشند من هم در آنها ديده مي شوم و مي درخشم، اگر كار خوب نباشد من خودم را بكشم هم فايده ندارد و نقاط ضعف بيشتر بيرون مي زند. دوست دارم روزي بشود كه بگويند سام درخشاني كار ضعيف انجام نمي دهد و اين يعني اينكه من بايد درست انتخاب كنم و به موفقيت پروژه فكر كنم.
از حاصل كار در سريال پژمان و ريسكي كه كردي امروز راضي هستي؟
-واكنشهاي خوب دوستان سر صحنه از برادران قاسمخاني گرفته تا سروش صحت عزيز و حتي آقاي چگيني كه به هر حال در اين ژانر بسيار با سابقه است آنقدر به من انگيزه و انرژي مي داد كه مدام به دنبال پيدا كردن بودم. باور كن روز آخر كار اگر ما سكانس هاي اول را مي گرفتيم كلي شرايط فرق مي كرد. امروز از واكنش و بازخورد دوستان، همكارانم و مردم مي توانم حس كنم موفق بودم، ولي مطمئنم اگر امروز نقشي در اين ژانر به من پيشنهاد شود حرفهاي بيشتري براي گفتن دارم. چون امروز نمره قبولي گرفتم پس مي توانم از اين فراتر بشوم.