در ابندا با مرور سرمقاله روزنامه کیهان شروع میکنیم که مطلبی را با عنوان«دشمن چرا راضی شده ؟!»به قلم حسین شریعتمداری به چاپ رسانده است:
1- اگرچه آقای ظریف، وزیر محترم امور خارجه کشورمان تاکید کرده است مذاکرات ژنو محرمانه است!- که به آن خواهیم پرداخت- ولی ذوقزدگی بیسابقه حریف و اظهارنظر مقامات رسمی کشورهای طرف مذاکره که بعد از پایان دور دوم مذاکرات در بیانیهها و یا کنفرانسهای خبری مطرح شده و حجم انبوهی از اخبار مربوط به مذاکرات ژنو را به خود اختصاص داده است، حکایت از آن دارد که در مقابل امتیازهایی که دادهایم و یا قول دادهایم و قرار است بدهیم، هیچ امتیازی نگرفتهایم. این واقعیت تلخ واضحتر از آن است که «محرمانه» بماند! به بیان دیگر، ذوقزدگی بیسابقه حریف نشان میدهد در جریان مذاکرات ژنو، امتیازات برجستهای که برای آنها غیرمنتظره بوده است، دریافت کرده و یا قول دریافت آن را گرفتهاند.
از سوی دیگر، مقامات رسمی کشورهای 5+1 با صراحت اعلام کردهاند که هیچ امتیازی به جمهوری اسلامی ایران ندادهاند و تاکید کرده و میکنند که ایران اسلامی ابتدا، بایستی «اعتماد» آنها را جلب کند و گامهای عملی و موثری در این زمینه بردارد و سپس درباره امتیازاتی که قرار است به ایران داده شود، مذاکراتی صورت پذیرد! بنابراین آنچه با جرات درباره مذاکرات ژنو میتوان گفت این است که حریف امتیاز- و یا قول امتیاز- گرفته و در مقابل هیچ امتیازی نداده است. اگر اینگونه باشد- که شواهد از آن حکایت میکنند- با پوزش باید پرسید؛ غیر از امتیازاتی که احتمالا به حریف داده و یا قول آن را دادهایم، چه نکته و بخش درخور توجه دیگری هست که باید محرمانه بماند؟!
2- به این اظهارنظرها که مقامات رسمی کشورهای گروه 5+1 بر آن تاکید ورزیدهاند توجه کنید.
- خانم «وندی شرمن» رئیس تیم مذاکرهکننده آمریکا بعد از پایان مذاکرات در پاسخ به سؤال خبرنگار CNN که پرسیده بود؛ آیا هیئت ایرانی در این مذاکرات دستاوردی داشته است؟ میگوید؛ «آنها باید خودشان به این سؤال پاسخ بدهند. آنها معتقدند که در این مذاکرات دستاوردهایی داشتهاند» و سپس تاکید میکند؛ «تا وقتی ایران، اقداماتی را که ما میخواهیم انجام ندهد هیچ تعدیلی در تحریمها ایجاد نخواهد شد. هنوز اتفاقی نیفتاده که بخواهد تحریمها تعدیل شود. زمان بسیار طولانی خواهد بود. اختلافات زیادی هست و هیچ توافق فوری در میان نیست».شرمن در همان مصاحبه میگوید؛ «با صراحت کامل موضع خود را بیان کردهایم، ایران باید به همه تعهدات و مسئولیتهای خود بر اساس NPT و قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد عمل کند».
- ویلیام هیگ وزیر خارجه انگلیس میگوید؛ باید گام اول را ایران بردارد و اعتمادسازی کند، ما به گام ایران پاسخ خواهیم داد.
- یک مقام رسمی و عالیرتبه آمریکایی- که نخواسته نامش فاش شود و حدس زده میشود که همان خانم شرمن باشد- به خبرنگاران گفته است؛ سیاست ایالات متحده آمریکا این است که فشار اقتصادی بر ایران را در طول دوران مذاکرات حفظ کند.
- سخنگوی کاخ سفید تاکید میکند، طرح ارائه شده از سوی ایران در ژنو، به لحاظ جدیت و عملگرایی بیسابقه بود.
- وزیر خارجه فرانسه میگوید؛ پاریس با نگاهی محتاطانه پذیرای رویکرد دیپلماتیک جدید ایران است.
- جی کارنی میگوید؛ من در این مدت هرگز شاهد چنین مذاکرات فشرده، مفصل، مستقیم و صریحی با هیئت ایرانی نبودهام.
- وزیر خارجه آلمان تصریح میکند؛ مذاکرات ژنو امید ما را برای رسیدن به یک راهحل دیپلماتیک با ایران تقویت کرده است.
- کاترین اشتون، مذاکرات ژنو را مفصلترین و پرمحتواترین مذاکرات برگزار شده بین دو طرف معرفی میکند.
... و دهها نمونه مشابه دیگر که در گزارش خبری امروز کیهان آمده است و تکرار آن به درازا میکشد و ضرورتی ندارد.
3- از مجموع اظهارنظر مقامات رسمی حریف میتوان نتیجه گرفت که؛
- تمامی اعضای گروه 5+1 و مقامات عالیرتبه کشورهای متبوعشان از نتیجه مذاکرات خشنود هستند و طرح ارائه شده از سوی جمهوری اسلامی ایران را، «بیسابقه»، «امیدوارکننده»، «جدی» و در صورتی که عملیاتی شود، تامین کننده خواست و نظرات خود میدانند.
- اعضای گروه حریف تاکید میکنند که هیچ امتیازی به ایران ندادهاند.
- نمایندگان و مقامات بلندپایه کشورهای عضو 5+1 تصریح دارند که جمهوری اسلامی ایران باید به تعهدات بینالمللی خود- که قطعنامههای باجخواهانه شورای امنیت سازمان ملل نیز بخشی از آن است- عمل کند.
- مقامات آمریکایی و اروپایی و مخصوصا اوباما به عنوان بالاترین مقام رسمی آمریکا، رویکرد جدید ایران را که تیم مذاکرهکننده هستهای کشورمان در ژنو نمایندگی کرده است، ناشی از فشار تحریمها ارزیابی میکنند و...
اکنون و با توجه به موارد فوق جای این سؤال است که غیر از «نرمش نقد» و دادن امتیاز- یا قول امتیاز- به حریف، چه دستاوردی داشتهایم؟! حریف حتی «وعده نسیه» هم نداده است و اقدام متقابل را به تامین کامل نظرات و خواستههای خود مشروط کرده است!
4- در این میان، تاکید بر محرمانه بودن مذاکرات ژنو! تعجبآور است؛ چرا که؛
اولا؛ مذاکرات با حضور نمایندگان گروه 5+1 و هیئتهای همراه آنان صورت پذیرفته که هیچیک از آنها نمیتوانند محرم اسرار جمهوری اسلامی ایران باشند و تنها در یک حالت، به تعهد خویش پایبند خواهند بود که محرمانه ماندن مذاکرات را به نفع خود ارزیابی کنند. یعنی به زیان ایران اسلامی.
ثانیا؛ اعضای 5+1 و رسانههای نزدیک به آنها در مصاحبهها و گزارشهای خود تقریبا هیچ نکته محرمانهای را باقی نگذاشتهاند و روند مذاکرات را- اگرچه به صورت احتمالا ناقص و با حذف یا تحریف برخی موارد- انتشار دادهاند. به عنوان مثال؛سایت دبکا فایل وابسته به سازمان اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی، گزارشی با 7 محور را به عنوان پیشنهاد ایران- گام اول- منتشر کرده است، وبسایت «المانیتور» طی گزارشی از سوی خانم «باربارا اسلاوین» نیز گزارش تقریبا مشابهی را روی خروجی خود گذارده است، روزنامه نیویورکتایمز در شماره دیروز خود طی مقاله مبسوطی به قلم «مارک رندلر»، متن پیشنهاد ایران به 5+1 را انتشار داده است و....
ثالثا؛ اعلام محرمانه بودن مذاکرات از یکسو دست طرف مقابل را که دشمن تابلودار اسلام و مردم ایران است برای انتشار خبر به گونهای که مطلوب خود باشد، باز میگذارد و به آنها اجازه میدهد افکار عمومی را مطابق خواست و نظر 5+1 مدیریت کنند و از سوی دیگر، دست رسانههای خودی را برای بیان واقعیات و مقابله با عملیات روانی حریف میبندد و این مصداق همان گلایه سعدی در گلستان است که «سگها را گشادهاند و سنگها را بسته»!
رابعا؛ خودداری از اعلام آنچه در مذاکرات گذشته است، به این تلقی - و شاید توهم- در افکار عمومی داخل کشور دامن میزند که اگر مذاکرات آنگونه که آقای ظریف در صفحه فیسبوک خود اعلام کرده است «با استحکام» صورت پذیرفته چرا باید محرمانه باشد؟! به بیان دیگر، تیم محترم هستهای کشورمان با اعلام محرمانه بودن مذاکرات، این تردید را در افکار عمومی پدید میآورد که مبادا، امتیازات «نابهجایی» به حریف دادهاند که از اعلام آن بیم دارند؟!گفتنی است که وزارت خارجه آمریکا بعد از پایان مذاکرات ژنو با صدور بیانیهای اعلام کرد، «هیچ اقدامی که نگرانی اسرائیل را در پی داشته باشد، انجام نخواهیم داد»! و مسئولان ارشد مذاکرهکننده آمریکا، از جمله، ویلیام برنز- در گذشته- و خانم وندی شرمن- مسئول ارشد کنونی- بلافاصله بعد از مذاکرات به تلآویو رفته و رسما اعلام کرده بودند که هدف از سفر آنها، ارائه گزارش نشست 5+1 با ایران به مقامات رژیم صهیونیستی است.
5- و اما، با توجه به مسائلی که در چالش 10 ساله هستهای کشورمان با طرف مقابل در میان بوده است، و نیز با استناد به اظهارات رسمی حریف، محتوای مذاکرات ژنو چندان دور از دسترس نیست که پرداختن به آن در این وجیزه به درازا میکشد و تنها به این نکته اشاره میکنیم که؛ هرچند به نظر میرسد انگیزه مسئولان محترم دولت از نرمش در مذاکرات، بهرهگیری تاکتیکی برای پیشبرد اهداف فعالیت صلحآمیز هستهای ایران اسلامی بوده است ولی این «تغییر لحن» از نگاه حریف به «تغییر استراتژی» ترجمه شده است به عنوان مثال، مقامات رسمی آمریکا تاکنون با صراحت ایران را به تلاش برای تولید سلاح هستهای متهم نکرده بودند و با توجه به دادههای- هرچند مغرضانه- بازرسان آژانس، از تعبیر «احتمال تلاش برای تولید سلاح هستهای» استفاده میکردند.
ولی اوباما در نطق اخیر خود در مجمع عمومی سازمان ملل برای اولین بار ایران را به تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای متهم کرد! و یا اینکه، گرایش جمهوری اسلامی ایران به مذاکره با آمریکا- اشاره به مکالمه تلفنی آقای روحانی با اوباما- را ناشی از فشار تحریمها دانست و تعجبآور آن که رئیس جمهور محترم کشورمان نیز با اشاره به اینکه «خزانه کشور خالی است»! آنهم در حالی که تیم هستهای عازم ژنو بود، به گونهای ناخواسته ادعای اوباما را تایید کرد! و... و بالاخره باید به این نکته توجه داشت که در دنیای امروز، سهم هر کشوری را- بخوانید حق هر کشوری را- متناسب با اقتدارش میدهند و نه نرمش نابهجا در سر میز مذاکره. بدیهی است در این یادداشت، بخشی از روند مذاکرات به تناسب موضوع دنبال شده است و صد البته باید گفت در پی نادیده گرفتن تلاش بیوقفه تیم مذاکرهکننده کشورمان و نقاط مثبت آن نبوده و نیستیم.
سید محمد اسلامی در مطلبی که با عنوان«بي خوابي در غرب، بي تابي در سوريه»در ستون یادداشت روز، روزنامه خراسان به چاپ رسید اینگونه نوشت: «دخترم، "نورا"ي من! ما از نبودن تو بيمار شده ايم. به خانه مان برگرد. به خانه ات! زمان براي من از وقتي که تو رفته اي متوقف شده است. "مادرت" » (اين جملات بخشي از نامه يک زن بلژيکي خطاب به دختر 18 ساله اش است که رو به دوربين شبکه يورونيوز آن را ميخواند(1). دختر جوان او حاضر نيست به کشورش باز گردد. نورا فقط يکي از دخترهاي جوان اروپايي است که براي کمک به جهادگران به سوريه رفته است. منابع غربي گفته اند حداقل 300 جوان مسلمان بلژيکي همراه با 2000 جوان مسلمان اروپايي ديگر از سوئد، فرانسه، انگلستان ، دانمارک و ...به سوريه رفتهاند و در کنار شورشيان مي جنگند. همزمان روز گذشته دولت کنيا فاش کرد که يکي از عوامل حمله تروريستي به مرکز خريد وستگيت در پايتخت اين کشور يک نروژي بوده است.
اگرچه خانواده اين افراد که گرفتار گروه هاي تکفيري شده اند نگران جان آن ها هستند، اما دولت هاي غربي نگراني ديگري دارند. شبکه يورونيوز ديروز گزارش داد که : «در وضعيت کنوني نگراني هايي وجود دارد که بازگشت اين جنگجويان به کشورهاي اروپايي تهديدي براي اين کشورها باشد، چرا که آن ها در سوريه در کنار شورشيان القاعده افراطي تر شده اند و ممکن است افراطي گري را به کشورهاي اروپايي انتقال دهند.» موضوعي که خواب سياست مداران اروپايي و آمريکايي را آشفته کرده است.
اين همان موضوع نگران کننده اي است که همين روزها در کميته امنيت داخلي مجلس نمايندگان آمريکا هم مطرح شده است. آمريکايي ها فعاليت هاي الشباب در سومالي را با فعاليت هاي جبهه النصره در سوريه مشابه مي دانند. اگرچه بررسي شرايط اين 2 گروه در يک جلسه نشان مي دهد که آن ها احتمالا ارتباط هايي را هم بين اين 2 گروه کشف کرده اند. موضوع نگران کننده براي کشورهاي غربي بروز اولين شواهد براي واقعيتي دردناک است. عمليات گروه الشباب در کنيا و خارج از مرزهاي سومالي، نشان دهنده اين است که يک جريان داخلي در اين گروه که بر انجام فعاليت هاي بين المللي اصرار دارد قوت بيشتري گرفته است. چهارشنبه هفته گذشته در کميته امنيت داخلي مجلس نمايندگان آمريکا گزارشي درباره بازگشت اعضاي آمريکايي گروه الشباب به کشورشان ارائه شد. اين گزارش بيانگر اين است که گروه احمد غودان رهبري جريان هاي داخلي در الشباب را به دست گرفته است.
(2) اين گروه برخلاف ديگر گروهها، معتقد است که عمليات الشباب نبايد به سطح محلي محدود شود و بايد از مرزهاي سومالي فراتر رود. نکته مهم درباره الشباب وجود نيروهايي با مليت هاي غربي است که به آساني مي توانند با بازگشت به کشورهايشان عمليات تروريستي را به قلب کشورهاي غربي بکشانند. اما مشکل فقط الشباب نيست. گروه تروريستي جبهه النصره در سوريه هم رفتار مشابهي دارد.گزارش ارائه شده در کميته امنيت ملي مجلس نمايندگان آمريکا به واقعيت تلخ ديگري هم اشاره ميکند. خانم استفاني سوناک که متن اين گزارش را قرائت مي کند، مي گويد: «درباره جبهه النصره مهم است که توجه کنيم اگرچه اين گروه در سال 2012 اعلام حضور جهاني کرد، اما اين گروه در واقع سال هاست که ايجاد شده است. پس از فرار گروه هاي تروريستي از افغانستان در سال 2001، با ايجاد زير مجموعه هايي در کشورهاي شرق مديترانه (Levant) ماموريت نخست اين گروه تسهيل ورود افراد مسلح خارجي به عراق بوده است. پس از آغاز انقلاب سوريه در سال 2011، اين گروه امروز يکي از مهم ترين و موثرترين گروه هاي مسلح در سوريه است.» همين گزارش تصريح کرده است که دست کم 5500 فرد خارجي درگير با ارتش سوريه هستند.
(3)اکنون بايد تمام اين مقدمات را همراه با خبرهايي که اين روزها از سوريه مي رسد، در نظر بگيريم. روز گذشته 70 گروه مسلح ضددولت سوريه اعلام کردند "ائتلاف ملي نيروهاي انقلابي و مخالفان سوريه" را به قصد ايجاد تشکيلاتي اسلامي که در برگيرنده جبهه النصره است، ترک کرده اند. البته اين خبر جديدترين خبر از اين دست نيست. هفته گذشته هم راشاتودي خبر داد که بيش از 100 گروه نظامي و غيرنظامي با جدايي از ائتلاف موسوم به ائتلاف ملي انقلابي، ائتلاف جديدي تحت عنوان «اتحاديه آزادگان سوريه» تشکيل داده اند. اين گروه هاي مسلح احتمالا همان گروه هايي هستند که تاکنون به عنوان گروه هاي سياسي ادعاي نمايندگي مردم سوريه را داشتند. گروه هايي که امروز بيش از گذشته روشن مي شود که اراده برخي کشورهاي منطقه را نمايندگي مي کرده اند که تفکرات تکفيري را ترويج مي کنند.
بشار اسد، رئيس جمهور سوريه 2 سال پيش اعلام کرد که ارتش اين کشور با القاعده درگير شده است. اما کشورهاي غربي مدعي شدند اين مردم سوريه هستند که دست به سلاح گرفته اند. به نظر مي رسد کشورهاي غربي هنوز روزهاي نخست چشيدن طعم تلخ حمايت از تروريسم در سوريه را مي گذرانند. اين کشورها اگر براي آرام شدن و دستيابي به صلح در سوريه هزينه نکنند، بايد اندوخته هايشان را صرف پيامدهاي بازگشت شهرونداني بکنند که حالا راديکال تر شده اند، راه و رسم بمب گذاري را آموخته اند و وطن شان را در اشغال سرمايه داري و دموکراسي ظالمانه مي بينند. تلاش غربي ها براي برگزاري نشست ژنو 2 مي تواند اولين گامها براي پايان دادن به بي خوابي ها در غرب و بي تابي در سوريه باشد.
روزنامه رسالت ستون سرمقاله خود را به مطلبی با عنوان«صورتبندي ميدان ژنو»از حنیف غفاری اختصاص داد که در زیر مطالعه میکنید:گذشت دو روز از پايان مذاکرات ژنو، شاهد ارائه تحليلها و گمانه زني هاي متعدد و البته متفاوتي در اين خصوص هستيم.مي توان مواضع اعلامي در اين خصوص را در پاره خطي منتهي به دو نقطه "خوش بيني مطلق"و"بدبيني محض" تعريف کرد. نگارنده بر اين باور است که جهت ارائه تحليلي صحيح از آنچه در ژنو گذشت و ارائه تصويري کلي از آينده مذاکرات هسته اي ايران و اعضاي 1+5،لازم است صورت بندي صحيح و واقع بينانه اي از مذاکرات ژنو ترسيم کنيم.ترسيم اين صورت بندي واقع بينانه منجر به تجميع داده هاي اوليه و شکل گيري مباني تحليلي در ذهن مخاطبان خواهد شد.
بديهي است که متعاقب اين صورت بندي سئوالات مختلفي به ذهن خطور مي کند: اينکه سطح انتظارات طرفين مذاکره در ميدان ژنو چگونه ترسيم شده است؟ آيا آنچه در ژنو گذشت محصول تغيير رفتار دو طرف بوده است يا مقدمه اي براي اين تغيير رفتار؟ آيا ژنو محلي براي "اعلام مواضع "ايران و کشورهاي 1+5 بوده است يا محلي براي"همسان سازي اوليه مواضع" يا ترکيبي از اين دو ؟ترکيب بندي گفتار و رفتار طرف مقابل در ژنو چگونه قابل تفسير است؟ پيام هاي واقعي نشست ژنو را بايد چگونه و از چه منابعي دريافت کرد؟ در اين ميان حذف پيامهاي مجازي، گمراه کننده يا تحريف شده چگونه امکان پذير خواهد کرد و ...... جهت صورتبندي ميدان مذاکرات ژنو لازم است نکاتي را مدنظر قرار دهيم:
1-مذاکرات ژنو به طور مستقيم متاثر از مذاکرات صورت گرفته در نيويورک بود. به عبارت بهتر، بخش مهمي از نقاط پنهان و آشکار مذاکرات ژنو را بايد در نيويورک ،مخصوصا در نشست مشترک وزير امور خارجه کشورمان و وزراي امور خارجه اعضاي 1+5 جستجو کرد. آنچه در شواهد و مستندات موجود بر مي آيد، هدف اصلي طرفين در ژنو، "گذار رسمي از فضاي موجود" بوده است. از اين رو "ترسيم فضاي مطلوب"اهميتي ثانويه داشته است . شايد بتوان با بهره گيري از مبحث "شکست نور" در علم فيزيک، تصوير واضح تري از اين موضوع ارائه داد.شکست نورپديده اي است که در آن نور رسيده از يک منبع نوراني به خاطر تغيير سرعتي که براي آن در دو محيط با ضريب شکست متفاوت رخ ميدهد دچار تغيير مسير ميشود.
لذا هنگامي که شخص به اين نور نگاه ميکند گويي که نور دچار شکست شده است. طرفين در نيويورک و پس از آن در صدد بودند تا ضريب شکست ميدان ژنو را تغيير دهند.با اين حال حرکت مقامات آمريکايي در ميان تناقضات گفتاري خودخواسته و مواضع متناقض( از روي ميز بودن گزينه نظامي تا تاکيد بر حقوق هسته اي ايران) سبب شد تا در آستانه برگزاري مذاکرات ايران و کشورهاي 1+5 ، ضريب شکست ميدان ژنو نسبت به ضريب شکست ميدان آلماني 2 تغيير چنداني نکند. در چنين شرايطي کاترين اشتون و تروئيکاي اروپايي سعي کردند نقش يک کاتاليزور و تسريع کننده معادله را ايفا کرده و ضمن تاکيد بر دو مسئله "تنظيم بيانيه مشترک براي اولين بار" و " استقبال از طرح ارائه شده توسط ايران" ضريب شکست ميدان ژنو را افزايش دهند و در نهايت "تغيير معادلات در صحنه مذاکرات" را عيني تر سازند.بعدها در خصوص رفتار تروئيکاي اروپايي و خانم اشتون در مذاکرات ژنو بيشتر خواهيم گفت.
2-آقاي دکتر ظريف ، وزير امور خارجه کشورمان در آستانه برگزاري مذاکرات ژنو تاکيد کردند که اين مذاکرات شروع يک مسير تازه و زمانبر است.در عين حال آقاي ظريف کوتاه کردن زمان مذاکرات را هدف خود دانستند. آقاي عراقچي نيز در همين راستا تاکيد کردند که مذاکرات بايد "محدوديت زماني" داشته باشد. طرح اين مسئله از سوي طرف ايراني سبب شد تا اعضاي 1+5 که همواره جمهوري اسلامي ايران را نسبت به اتلاف وقت در مذاکرات و خريد زمان متهم مي کردند، اين بار خود را در مظان اتهام وقت کشي ببينند. اين "شيفت اتهامي" خود به يکي از عوامل تنظيم کننده رفتار غرب در مذاکرات ژنو تبديل شد.
واقعيت امر اين است که به دليل کوتاه بودن بازه زماني مذاکرات نيويورک تا ژنو، اعضاي 1+5 عملا قدرت تنظيم مواضع خود را از دست داده بودند.از اين رو ساز اعضاي 1+5 در مذاکرات ژنو با يکديگر کوک نبود و به عبارتي هارموني و هماهنگي لازم در موسيقي ديپلماتيک نواخته شده از سوي آنها به چشم نخورد( موضع گيري منفي اوليه روسيه وموضع گيري محتاطانه فرانسه در پايان نشست به خوبي اين مسئله را نشان مي دهد) . از اين رو طرف 1+5 در مذاکرات ژنو نسبت به خريد زمان نيازي مبرم داشت اما سعي داشت اين نياز مبرم را مخفي نگاه دارد . آقايان ظريف و عراقچي ضمن تاکيد بر فاکتور "زمان"، به صورت غير مستقيم از اين نياز زماني اعضاي 1+5 پرده برداري کردند. بنابراين طرف مقابل قدرت مانور خود را به لحاظ زماني از دست داد.همچنين تاکيد مقامات وزارت امور خارجه کشورمان مبني بر اينکه "غنيسازي يک روز هم تعليق نميشود"، "خروج مواد از کشور خط قرمز ماست"و ... در آستانه مذاکرات پيام مهمي را به طرف مقابل ارائه کرد. اينكه ميدان ژنو، جاي جولان دادن حول "خطوط قرمز" ترسيم شده از سوي جمهوري اسلامي ايران نخواهد بود.
3-تلاش مقامات غربي جهت ارائه اولين تصوير رسانه اي از نشست ژنو مسئله اي است که به هيچ عنوان نمي توان آن را ناديده انگاشت. در جريان مذاکرات ژنو ،رسانه هاي غربي وامدار و وامگير سياستمداران غربي بودند. "مايکل مان" سخنگوي خانم اشتون در ساعت 11 صبح روز اول مذاکرات ژنو و در زماني که هنوز مذاکرات پشت درهاي بسته در جريان بود به ميان جمع کثيري از خبرنگاران آمد و به سئوالاتي در اين خصوص پاسخ داد.مايکل مان در اين نشست خبري بارها در پاسخ به خبرنگاران اعلام کرد که وي از جزئيات مباحث مطرح شده در مذاکرات اطلاعي ندارد و مذاکرات دور اول همچنان ادامه دارد! او همچنان به تبعيت از سبک و سياق هميشگي خود "گذشته "و"حال" را رها کرد و توجه خبرنگاران را به "آينده اي با چاشني ابهام"جلب کرد! به راستي در چنين شرايطي اساسا حضور سخنگوي اشتون در کنفرانس خبري چه توجيهي داشت؟
پاسخ اين سئوال مشخص است:طرف غربي در ديپلماسي رسانه هاي و مخاطب شناسي عمومي مي خواهد ارائه دهنده نخستين تصوير از افراد، مذاکرات، راهبردها، استراتژيها و رفتارها باشد. مي توان اين رفتار مايکل مان را با رفتار رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا در نيويورک اشاره کرد. پس از مکالمه تلفني روساي جمهور آمريکا و ايران، اوباما بلافاصله رسانه ها را در جريان خبر مربوط به اين مکالکه گذاشت تا نخستين تصوير از اين واقعه را "خود" به "ديگران" ارائه دهد .زماني که فرد نخستين تصوير از يک واقعه سياسي و ديپلماتيک را به ديگران مخابره مي کند، آن تصوير به عنوان يک "مبنا" در ذهن مخاطب مي نشيند و تغيير آن تا حدود زيادي سخت و دشوار خواهد بود.نمايندگان رسانه هاي غربي در ژنو در اين عرصه صرفا نقش راوي را ايفا نکردند، بلکه در صدد تنظيم و تغيير ميدان مذاکرات و رفتار سياستمداران مرتبط با موضوع هسته اي ايران بر آمدند.
از اين رو نگارنده ( که در سفر اخير ژنو نيز حضور داشتم) معتقد است که وزارت امور خارجه کشورمان بايد در برهه فعلي راهکارهاي کوتاه مدت و فوري مربوط به تقويت ديپلماسي رسانه اي را در قبال مذاکرات هسته اي ترسيم کند. در اينجا ترسيم استراتژيها و راهبردهاي بلند مدت عرصه ديپلماسي عمومي را فعلا بايد فراموش کرد و نسبت به مذاکرات هسته اي پيش رو و نقش رسانه هاي داخلي در تنظيم رفتار طرف مقابل، به عنوان يک طرح دو فوريتي نگريست. از اين رو بايد با هدايت وزارت امور خارجه ، رويکرد رسانه اي تازه اي را در خصوص مذاکرات هسته اي تعريف کرد.
4-چاشني "ابهام" در مذاکرات ژنو بسيار پررنگ بوده است. اين ابهام را مي توان به طور خلاصه از دو جنبه "ساختاري" و "محاسباتي-تحليلي " مورد بررسي قرار داد. در حوزه ساختاري، اين ابهام مي تواند مربوط به نحوه چينش ساختارهاي مذاکره، اعم از نوع تعاملات اعضاي حاضر در نشست، زمانبندي محرمانه مذاکرات و ...باشد. فاکتورها و مولفه هايي که بيشتر جنبه تشريفاتي دارد. اما نمي توان از اهميت "ابهام محاسباتي-تحليلي" در برهه فعلي گذشت. در ژنو ما شاهد تزريق سه نوع ابهام محاسباتي -تحليلي به فضاي مذاکرات بوديم. نخستين ابهام مربوط به ذات "مذاکرات هسته اي ايران و 1+5 " بوده است. تجربه گذشته نشان مي دهد که در هريک از اين نشستها به طور طبيعي وزن و ميزاني از ابهام را مي توان متصور بود. ميدان ژنو نيز از اين موضوع مستثني نبود.ابهام دوم به موضوع تغيير دولت در ايران و برداشت طرف مقابل از اين تغيير باز مي گشت.
موضع گيري متناقض اعضاي 1+5 پس از سفر آقاي روحاني به نيويورک و از همه مهم تر، رويکرد پارادوکسيکال کاخ سفيد در خصوص نحوه تعامل با ايران سبب تشديد فضاي ابهام در ژنو شد. اما آنچه منجر به انضمام نهايي چاشني "ابهام" به مذاکرات ژنو شد ،تاکيد طرفين بر محرمانه ماندن محتواي مذاکرات بود. اين ابهام از جنس ساختاري و تشريفاتي نيست بلکه ماهيتي بنيادين دارد. در صورت اصرار طرفين مبني بر حفظ اين ابهام منجر به جولان گمانه زني هاي رسانه اي و انتشار اخبار متناقض و در نهايت سردرگمي مخاطبين خواهد شد. در اين جا طرفين مي توانستند به جاي تکيه بر ابهام سازي محاسباتي و تحليلي، بر ارائه صريح و کامل مواضع خود و اقناع افکار عمومي تاکيد کنند. از سوي ديگر، "ايجاد ابهام" با "مديريت ابهام" تفاوتي اساسي دارد.
بسياري از ابهامات قابليت ايجاد دارند اما نمي توان آنها را مديريت کرد و در نهايت به جاي "عاملي پيشرو" به "عاملي بازدارنده" يا از آن بدتر "عاملي مخرب" تبديل مي شوند. از سوي ديگر، بنا به فرموده رهبر معظم انقلاب، ما نسبت به تيم مذاکره کننده هسته اي کشورمان اعتماد داريم اما آيا اعضاي 1+5 که هر يک حامي رسانه هايي خاص در کشورهاي خود بوده يا از برخي لابي هاي رسانه هاي و سياسي به صورت مستقيم متاثر هستند مي توانند در قبال محرمانه ماندن مذاکرات تضمين دهند؟ در چنين شرايطي به نظر مي رسد که وزارت امور خارجه کشورمان بايد ضمن رفتار سنجي طرف مقابل، خود را براي هرگونه واکنش ناشي از درز اطلاعات محرمانه مذاکرات آماده سازد.
«دور جديد مذاكرات هستهاي و افقهاي روشن و اميدآفرين»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله اش به چاپ رسانذ:
هر دو طرف مذاكرات اخير ايران و گروه كشورهاي موسوم به 1+5 توافق كردهاند درباره جزئيات نشست ژنو حرفي نزنند. با اين حال آنچه از ايما و اشارههاي ديپلماتهاي حاضر در مذاكرات ميتوان حدس زد اين است كه تمامي طرفها از نتايج اين دور از گفتگوها راضي هستند. اگرچه وزير امور خارجه كشورمان و كاترين اشتون در عين اعلام رضايت بر اين نكته نيز تأكيد داشتند كه اين تازه آغاز ماجرا است.در اين فضاي اميدوار كننده و مثبت، اين پرسش همچنان باقي است كه چرا پس از چندين دور مذاكره طي چند سال اخير اكنون و در شرايطي كه در پايان مذاكرات آلماتي تعامل و اعتماد هر دو طرف به كمترين حد خود رسيده بود، چه تغييري بوجود آمده است كه همگان از آغاز راهي تازه با افقي اميدوار كننده سخن ميگويند؟
به نظر ميرسد گذشته از تغييراتي كه در دولت ايران و به تبع آن تيم مذاكره كننده جمهوري اسلامي بوجود آمده، مجموعه نظام سياسي در ايران، رويكردي متفاوت نسبت به مقوله هستهاي در پيش گرفته است.در اين رويكرد دو نكته كليدي بسيار مورد توجه قرار دارند؛ نخست اينكه بازي ميبايست از زمين امنيت ملي خارج ميشد. واقعيت اين است كه طرفهاي غربي طي سالهاي گذشته همواره با طرح ادعاهايي بياساس، ايران را متهم ميكردند كه از پيگيري تكميل چرخه سوخت هستهاي به دنبال دستيابي به سلاح اتمي است. در اين ميان در سالهاي اخير متأسفانه برخي اظهارات و موضع گيريهاي مقامات اجرايي دولتهاي وقت نيز به اين توهم دامن زد و بهانههاي لازم را در اختيار دشمنان ما قرار داد. برآيند چنين مولفههايي موضوع انرژي صلح آميز هستهاي جمهوري اسلامي ايران را از حوزه يك موضوع سياسي - فني به حوزه امنيت ملي منتقل كرده و تمامي ابعاد اين پرونده را به جايگاه و وجهه بينالمللي ايران پيوند زده بود.
حال در رويكرد تازه نظام سياسي ايران، تلاش ميشود مسئله هستهاي به حوزه اصلي خود باز گردانده شود. عنواني كه محمد جواد ظريف، وزير امور خارجه كشورمان براي طرح پيشنهادي ايران برگزيده، به خوبي بيانگر اين رويكرد است.در اين رويكرد به جاي بيان و تكرار مواضع جمهوري اسلامي ايران در جريان مذاكرات، سعي ميشود دغدغههاي طرف مقابل درك و تفكيك شود. بخشي از اين دغدغهها، معقول، منطقي و حتي محصول ادبيات نادرست مسئولان اجرايي سابق است. پس طبيعي است كه در راستاي شفاف سازي و اعتمادآفريني بايد به اين نوع از دغدغهها توجه كرد و روشي براي رفع آنها يافت.اين رويكرد قطعاً بر بستر ديپلماسي هوشمندانه استفاده از فتواي حرمت ساخت و استفاده از سلاح اتمي كه از سوي رهبري انقلاب صادر شد، علاوه بر اينكه ميتواند تا حدود زيادي صداقت، شفافيت و جديت ايران را نمايان كند، امكان بهانهجوييهاي بيمورد را نيز از دشمنان ميگيرد.
نكته دومي كه در رويكرد جديد جمهوري اسلامي ايران مورد توجه قرار گرفته، توجه به تمامي شئون و حقوق ملت ايران است.ترديدي وجود ندارد كه برخورداري از انرژي صلح آميز هستهاي از جمله حقوق مسلم ايرانيان است ولي متأسفانه مردم ايران به علل گوناگون در مسير دستيابي به اين حق مسلم ناگزير شدند از برخي حقوق مسلم ديگر خود دست بكشند. به عبارت ديگر قدرتهاي سلطه طلب جهاني به بهانههاي واهي مسير ملت ايران را در دستيابي به حقوق مسلم ديگري مانند حق تجارت جهاني و زندگي در شرايط باثبات اقتصادي سد كردهاند. در چنين شرايطي نظام سياسي كشورمان پس از آنكه چرخه سوخت هستهاي كشور تكميل و فناوريهاي لازم براي استفادههاي صلح آميز از اين انرژي توسط دانشمندان خودي تحصيل شد، در پي آن هستند كه با شفافيت زمينه برطرف ساختن موانع توسعه روابط اقتصادي و... را كه در قالب تحريمها اعمال شده، فراهم آورند. اصرار و پافشاري بر رفع تحريمها توسط غربيها در قبال گامهاي اعتمادآفرين ايران طي دور اخير مذاكرات از همين واقعيت نشأت ميگيرد.
از سوي ديگر آنچنان كه از شواهد و قرائن بر ميآيد، دولتهاي تحريم كننده ايران نيز در دور تازه مذاكرات به ضرورت تغييرات اساسي در رويكردهاي خود واقف شدهاند.اين ضرورت كه نمونه بارز آن را بايد در كنار گذاشتن تحريمها عليه جمهوري اسلامي ايران جستجو كرد برخلاف تبليغات رسانههاي غربي نه محصول فشارهاي ناشي از تحريم بر ملت ايران بلكه برخاسته از عدم امكان همراهي بخش بزرگي از كشورهاي درحال توسعه براي ادامه ناديده گرفتن ايران در فرايند توسعه خود است.از سوي ديگر كشورهاي اروپايي نيز در عين ناباوري مشاهده ميكنند كه شركتهاي آمريكايي با وجود اصرار دولت اين كشور براي خروج شركتهاي اروپايي از ايران، به صورتهاي مختلف خود را براي حضور در اقتصاد ايران در صورت كاهش يا لغو تحريمها آماده ميكنند و طي اين سالها نيز به اشكال مختلفي حضور خود را در ايران حفظ كردهاند. از اين رو نميخواهند به اين بازي ادامه دهند و از شركتهاي آمريكايي بيش از اين عقب بمانند.
بدين ترتيب، اكنون تلاش براي رسيدن به نقطه پايان اين معما و خروج از بن بست مذاكرات، يك نياز دوجانبه است. هم گروه كشورهاي 1+5 و هم ايران به حل مسأله هستهاي نياز دارند و بايد با واقع بيني به اين هدف مشترك برسند. چارچوبي كه براي رسيدن به راه حل مبتني بر واقع بيني ميتوان تعيين كرد، مقررات "ان. پي. تي" است كه با رعايت آن، علاوه بر اينكه حقوق ملت ايران رعايت خواهد شد، آژانس بينالمللي انرژي اتمي نيز به وظايف قانوني خود عمل خواهد كرد. طبيعي است هر خواستهاي از ايران كه خارج از مقررات آژانس باشد، پذيرفتني نيست.
ستون سرمقاله روزنامه هدف و اقتصاد مطلبی را با عنوان «سرانجام دنيا پي به صلحآميز بودن انرژي هستهاي ايران اسلامي برد» به قلم مدیر مسئول این روزنامه به چاپ رساند که اینجا میخوانید:گويا اين براي اولين مرتبه است كه در مذاكرات ايران اسلامي با گروه 5+1 بر سر انرژي هستهاي صلحآميز به يك قطعنامه مشترك دست يافتهاند كه توجه همگان را به آن بيشتر جلب نموده است تا براي پي بردن به مفاد سري آن تلاش ويژهاي مبذول نمايند و در پاسخ به سوالات انجام شده از سوي خبرنگاران از چگونگي آن فقط مثبت بودن آن از دو سوي طرفين مذاكره ارزيابي گرديده است كه اين نشان ميدهند كه اين بار گروه 5+1 زبان جمهوري اسلامي ايران را فهميده است كه به صلحآميز بودن انرژي هستهاي اذعان داشته و بيشتر روي مسائل فني آن بحث و تبادلنظر گرديده است و ايران اسلامي مثل گذشته ميتواند به فعاليت خود در اينباره ادامه دهد زيرا هدف توليد انرژي هستهاي از آغاز و توسعه آن صلحآميز بودن آن منظور بوده و اصلا در فكر ساخت سلاحهاي اتمي نظامي نبوده تا چه رسد به عمل به آن و هر چه از قبل به آنان اين موضوع متذكر ميشد اما گوش شنوايي در اين ارتباط نبوده اما اين زمان گروه 5+1 پي به اين مطلب به خوبي برده است كه اين مذاكرات را در مجموع مثبت ارزيابي نموده است.
در حالي كه تمام حقوق حقه ملت بزرگ ايران اسلامي در اين فن رعايت خواهد شد تا به هر صورت نسبت به برطرف نمودن برخي از تحريمها زودتر و مابقي بهتدريج به هر صورت تا برطرف شدن كامل تحريمها زماني خواهد برد تا با تشكيل مجالس مختلف قانوني نسبت به رفع آن تحريمها اقدام شود تحريمهايي كه فيالواقع حق ايران اسلامي نبود كه برخي را دولتها و برخي را سازمان ملل بر كشور ايران اسلامي تحميل نموده است و حتي بايد گفت كه جنگ تحميلي 8ساله كه به دفاع مقدس ايران اسلامي از آن انجاميد بر اين كشور تحميل شد.
به هر حال زبان ديپلماسي را اين زمان دولت اسلامي ايران بهتر توانسته بيان نمايند تا ديگر ديپلماتهاي كشورها را مقهور فن بيان خود نمايند كه در پايان اين دوره از مذاكرات طرفين با لبخند از جلسات دو روزه خود خارج شوند كه نشان از رضايت طرفين داشته است بهطوري كه در حاشيه آن ديپلماتهاي متبحر ايران اسلامي توانستهاند نظر دولت بريتانيا را به سوي گشايش سفارتخانههاي طرفين با تعيين كاردار جلب نمايند تا در اين ارتباط هم به سود برخي از مردم كشورمان كه مشكلاتي از قطع روابط از تعطيلي سفارتخانهها در كسبوكارشان و يا تحصيل و اقامت و رفتوآمدشان به وجود آمده بود برطرف گردد. گرچه دولتهاي گذشته ايران اسلامي تلاشهاي ويژه خود را در به كرسي نشان دادن بيانشان در جلسات مختلف 5+1 انجام ميدادند منتهي گوش شنوايي نمييافتند تا بالاخره اين مرتبه به روشني دريافتند كه هدف ايران اسلامي از توليد انرژي هستهاي صلحآميز براي برطرف نمودن نيازهاي داخلي به دست با كفايت عالمان زحمتكش و فهيم خود است گرچه به ظاهر هزينه اوليه آن بيشتر باشد كه برخي كوتاهبيننان و منكران بگويند.
اين از نظر اقتصادي به صرفه نيست در حاليكه برخي از كارها كه بايستي انجام شود در نهايت به سود كشور است ولي صرفه اقتصادي ندارند كه اگر رها شوند ضرر آن بيشتر از بودنشان خواهد بود و كار در اين صنعت باعث پيشرفت ديگر صنايع خواهد شد كه درنهايت آن صنايع منفعت عايد و واصل كشور و مردم خواهند نمود كه تداوم كار در آن لازم است و به كشور اعتبار صدچندان خواهد داد
حسین بهشتی پور کارشناس مسائل خاورمیانه مطلبی را با عنوان«ارزیابی مذاکرات ژنو»در ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز به چاپ رساند: مذاكرات هستهاي ژنو در شرايطي برگزار شد كه ازهمان ابتدا روشن بود به دليل بياعتماديهاي گسترده دو طرف نسبت به يكديگر، نميتوان انتظار داشت كه موضوع با يك يا دو جلسه مذاكرات فشرده حلوفصل شود. بنابراين همينقدر كه دو طرف حاضر شدند پس از شش سال مذاكرات، نخستين بار بيانيه مشترك صادر كنند، ميتوان گفت راه جديدي براي اعتمادسازي باز شده است.
به نظر ميرسد تشكيل كميتههاي سهگانه تخصصي در امور علمي، تحريمها و خلع سلاح، راهبردي اصولي است كه كارهاي مقدماتي را براي مذاكرات بعدي كه قرار شد در سه هفته آينده در ژنو برگزار شود، هموار ميسازد. اين كميتههاي سهگانه قرار است زمينه را براي رفع تحريمها عليه ايران، چگونگي همكاريهاي هستهاي آينده بين دو طرف و نيز راههاي اطمينان از فعاليتهاي صلحآميز ايران در امور هستهاي را بررسي كنند و نتايج آن را به اجلاس بعدي ارائه نمايند.
ازنگاه منطقي، براي موفقيت مذاكرات در مراحل بعدي به نظر ميرسد اقدامهاي ذيل اجتنابناپذير باشند:
1 - هر دوطرف بپذيرند كه تعهدات متقابل و متوازن باشند. يعني اگر قرار است توافقي بر اساس قانون برد - برد شكل بگيرد بايد تعهدات دو طرف متقابل باشند و تا حد امكان از نظر ميزان اهميت با هم يكسان باشند. در اين صورت است كه ميتوان به اجراي دقيق توافقها اميدوار بود.
2 - قرار است هر دو طرف براي ايجاد اعتماد به سمت يكديگر حركت كنند. بنابراين نميتوان انتظار داشت يكطرف بايستد و منتظر باشد تا تنها طرف مقابل گامهاي خود را بردارد. بهطورطبيعي «همكاري» با «همگامي» بين دوطرف شكل واقعي به خود ميگيرد و تداوم مييابد.
3 - مهار مخالفتهاي موجود در دو سو، بهگونهاي كه اصل توافقها را تحتتاثير منفي قرار ندهند ازضرورتهاي حتمي براي تداوم همكاريهای آينده است. البته روشن است كه هيچكس نميتواند مانع مخالفتها بشود اما ميتوان اگر به پيشرفت كار اعتقادي دارند؛ مخالفان را تحت مديريت خود درآورند.
4 - گامهاي اعتمادساز اگر با به رسميت شناختن حق ايران براي غنيسازي اورانيوم آغاز شود با كمترين هزينه دركمترين زمان ممكن به باز شدن گره اساسي مذاكرات در آينده كمك ميكند.
5 - در طرح پيشنهادي ايران سه مرحله غيرقابل تفكيك از يكديگر و به شرط اجراي مرحله به مرحله آن پيشبيني شده است. يعني اجراي هرمرحله منوط به اجراي كامل مرحله قبل از آن است. در اين مدل، درعمل پيشرفت درهرمرحله، اعتمادسازي براي اجراي مراحل بعدي را از سوي هر دوطرف بهوجود ميآورد. بنابراين نگراني براي اجرايي نشدن مراحل سهگانه وجود ندارد زيرا هر دو طرف زماني مرحله بعد را به اجرا ميگذارند كه از تحقق مرحله قبلي اطمينان حاصل كرده باشند
6 - طرح پيشنهادي ايران بهگونهاي جامع و كامل است كه جاي هرگونه بهانهجويي را از طرف مقابل گرفته و راهحل منطقي براي آنكه چه كسي درچه زماني، چه اقدامهايي را، چگونه به اجرا بگذارد، مشخص كرده است. بنابراين اگرچنين طرحي ناكام گذارده شود براي همگان روشن ميشود چه كساني به چه دلايلي نميخواهند با ايران درباره يك طرح منطقي جامع وكامل به توافق همهجانبه دست پيدا كنند.
7 - ايران با ارائه طرح زمانبندي شده اين بهانه تبليغاتي را كه در گذشته مرتبا در رسانههاي گروهي غرب تكرارمي شد كه ايران با سياست دفعالوقت، زمان ميخرد تا پيشرفتهاي هستهاي خود را تكميل كند؛ از كارايي انداخت. بنابراين هماكنون جا دارد طرف غرب براي استفاده از فرصت تاريخي كه فراهم شده است، سياست «مذاكره براي مذاكره» را كنار گذاشته و يكبار براي هميشه بهصورت جدي در يك جدول زمانبندي شده به توافق نهايي با ايران دست پيدا كند.
8 - تغيير سياست غلط گذشته غرب در مورد بهكارگيري راهبرد «فشار و مذاكره» و جايگزيني آن به «همكاري و مذاكره» پس ازاعتماديسازي متقابل يك ضرورت حتمي بهشمار ميرود و موجب پايداري و تداوم موفقيتها درصحنه مذاكرات خواهد شد.
9 - بدون شك توقف تصويب تحريمهاي جديد و لغو تحريمهايي كه با دستور اوباما قابل لغو شدن هستند، به تلطيف هرچه بيشتر فضاي مذاكرات آينده كمك ميكند و دست تيم جديد مذاكرهكننده ايراني را براي رسيدن به توافقهاي جديد و مهمتر باز ميگذارد. اين اقدام پيام روشني براي تهران است كه نشان ميدهد تا چه حد رويكرد غلط گذشته آمريكا تغيير يافته است.
10 – ايران و كشورهاي گروه 1+5 راه تعامل سازنده و رسيدن به زبان مشترك را يافتند و براي آنكه دراين مسير پيچيده و ناهموار، با موانع جديد و غيرقابل پيشبيني روبهرو نشوند؛ لازم است يكبار براي هميشه از گذشته به عنوان چراغ راهنمايي براي آينده بهتر استفاده كنند. تجربههاي گذشته اگرچه تلخ و دشوار بودند، اما براي هردو طرف بسيار درسآموز هستند.
سرمقاله روزنامه ابتکار را با عنوان«از مداحي رفيق تا لعن رقيب!»و به قلم محمد علی وکیلی میخوانیم که در ستون سرمقاله هایش به چاپ رسید:تاريخ مداحي در ايران کهن و ديرپاست. مداحان به توصيف مظلوميت اهل بيت عليهم السلام شهرت يافتند و در کنار ذکر مظلوميتها به لعن دشمنان اهل بيت و قاتلين و عوامل آن آنچنانکه در زيارت عاشورا تبلور يافته است ميپردازند. مردم به نيت ثواب پاي منبر مداحان و در مجلس روضه شرکت ميکنند. شرکت کنند گان هيچگاه غربالگري نميشوند. از متدينان واقعي تا متعصبين شش آتشه بدون توجه به تفاوتهاي ايدئولوژيک در اين مجالس شرکت ميجويند ولي چند صباحي است که مجالس روضه با مداحان سياسي به متينگهاي انتخاباتي و سياسي تبديل شده است. سرآغاز اين چرخش در آغاز دوره اصلاحات استارت خورد. طيفي از مداحان به رهبري آقاي منصور ارضي منبر روضه را به تخريب شخصيتهاي حال حاضر تبديل کردند و با استفاده از صنعت تشبيه، تلاش کردندکه ابن سعد و عمرو عاص را خلق کنند و اين عناوين را بر اشخاص زمانه جعل نمايند.
آنگاه خود را مجاز به همان لعن و نفرينهايي که بر شخصيتهاي اصلي ميفرستادند.بر اين به اصطلاح مشابهين نيز بفرستند. يک جريان سياسي هم در ترويج چنين رويکردي تلاش وافر نمود. راست گرايان مداحان سياسي را براي خود فرصت يافتند و از تريبون آنها و مشتاقان آنان نهايت بهره را براي تخريب چهره رقيب بردند. اولين سالگرد دوم خرداد بهترين فرصت براي مداحان سياسي بحساب آمد. آنان با بهره گيري از فرصت محرم و در رمضان و صفر اولين قربانيان خود را که عبارت از آقايان هاشمي و خاتمي بودند مورد هدف قرار دادند. مداحي سياسي به يک سبک تبديل شد و در آستانه انتخابات موجي از تخريب را به همراه داشت. تريبون مداحان سياسي به تريبون تبليغ رفيقان وتخريب رقيبان تبديل گرديد. عده اي از متدينان در اعتراض به اين سوء استفاده مجالس را ترک کردند و اعتراض مراجع تقليد را نيز به همراه آورد ولي صداي مداحان رساتر و حمايت جريانات سياسي آنان را بيمه کرد و گوششان را براي تذکر مراجع ناشنوا نمود.
جريان مداحي سياسي با پيروزي اصولگرايان و تشکيل دولت نهم نقش يک حزب سياسي را پيدا کرد. هر کدام از مداحان معروف همچون منصور ارضي،سعيد حداديان در قامت يک حزب سياسي نقش ايفا کردند و مدتي را دوشادوش دولت احمدي نژاد در سفرهاي استاني نيز حضور يافتند و در وصفش مداحيها و در مذمت رقيبانش نيز لعنها فرستادند. جالب است که همواره آيت الله هاشمي رفسنجاني صحراي کربلا ي اين طيف بودند. از دست هر که عصباني و يا نسبت به هر کس انتقادي داشتند به عنوان يک فريضه گريزي به هاشمي و خانواده اش داشتند هر روز برايش نامي و وصفي ذکر ميکردند. او را در هر مناسبتي با يکي از شخصيتهاي مذموم صدر اسلام مقايسه و تشبيه مينمودند. جنبش مداحان سياسي آنچنان در دولت نهم اوج گرفت که رسماً در بالاي تريبون مخالفان را تهديد به مرگ نمودند اما ديري نپاييد که قدرت گيري روز افزون اين طيف از مداحان، دامن دولتمردان دهم را هم گرفت. منصور ارضي مشايي را به عنوان سلمان رشدي نام گذاشت و هر روز مرگش را از خدا طلب ميکرد.
در انتخابات 84 قاليباف را با ابن سعد مقايسه نمود و مرگ را برايش آرزو نمود ولي بعدها با انتصاب دامادش به مديريت مترو زبانش در مذمت قاليباف کوتاه شد. حال اين مداح معروف سياسي در روز عرفه که روز معرفت و ادب ميباشد بنام دفاع از شعار مرگ بر آمريکا از مردم ميخواهد که مرگ آيت الله هاشمي رفسنجاني را طلب نمايند. اين وضع نشان ميدهدکه چقدر مجالس و منابري که بايد براي خود سازي و معرفت بخشي و ادب آموزي مردم فرصت ساز باشند به دليل سوء استفادهها و ابزاري شدن به تهديد براي باورهاي مردم تبديل شده است. بانيان و مشوقين اين سنت شايد نميدانندکه آلوده سازي منبر و تريبون روضه ي امام حسين به اميال کوتاه مدت و گذران سياسي چقدر ميتواند در انحراف اهداف والاي مکتب علوي موثر باشد. اينان اگر به ارزش سنتي منبر و اشک توجه داشتند نيک ميدانستند که فراري دادن جوانان و دل زده کردن مردم با حسينيه و مساجد نه خدمت که مصداقش خيانت به فرهنگ علوي است. بي شک هيچ دشمني قادر نيست لطمه اي را که ابزاري کردن منابر وعظ و روضه و سوء استفاده از آن ايجاد ميکند وارد آورد. اگر مقدسات و باورها دستمايه ي گروهها و چتربازان سياسي قرار گيرد دودش در چشم همگان و آتشش دامن مشوقين ومروجين را خواهد گرفت.
ستون سرمقاله روزنامه حمایت را از نظر میگذرانیم که به مطلبی با عنوان«چرايي شكست مذاكرات سازش»اختصاص یافت: هنوز چند هفتهاي از ادعاي مقامات آمريكايي و صهيونيستها و تشكيلات خودگردان مبني بر به نتيجه رسيدن مذاكرات سازش در 9 ماه آينده نگذشته است كه منابع خبري از اعتراف صهيونيستها و تشكيلات خودگردان از شكست روند سازش خبر دادهاند.مواضعي كه ميتوان آن را پايان زودهنگام ادعاهاي خوش بينانه درباره دور جديد روند سازش دانست. در باب دلايل شكست اين دور از مذاكرات صهيونيستها تلاش كردند تا بارديگر با هوچي گري چنان عنوان کنند كه عدم رويكرد فلسطينيها به صلح عامل اين شكست بوده است اما بررسي ريشهاي اين تحولات حقيقتي ديگر را آشكار ميسازد.
نخست آنكه كارنامه صهيونيستها نشان ميدهد كه آنان از آغاز دور جديد گفتوگو هيچ رويكردي به مصالحه نداشتهاند چنانكه از يك سو به شهرك سازي ادامه دادهاند و از سوي ديگر نابودي قدس را اجرا كردهاند . محاصره غزه نيز همچنان ادامه دارد. صهيونيست ها از سياستهاي خود حتي يك گام نيز عقب گرد نداشتهاند در حالي كه ادعاي لزوم اقدام عملي براي صلح از سوي فلسطينيها را مطرح كردهاند. دوم آنكه نكته تكراري روند سازش را مواضع آمريكا تشكيل ميدهد. سران اين كشور در حالي ادعاي ميانجي گري براي صلح را مطرح كردهاند كه همچنان حمايت يك جانبه از صهيونيستها را در دستور كار دارند.
اين امر موجب شده تا عملا گامی در جهت صلح برداشته نشود و فقط در چارچوب خواستههاي صهيونيستها اقدامهایی صورت گيرد.
با توجه به اين اوضاع اين سوال مطرح است كه چرا صهيونيستها ادعاي شكست مذاكرات را مطرح مي سازند در حالي كه اوضاع بيشتر در چارچوب اهداف آنان بوده است؟در پاسخ به اين پرسش چند اصل مطرح است : نخست آنكه صهيونيستها با اين اقدام تلاش دارند فلسطينيها را عامل شكست مذاكرات معرفي کنند تا توجيه كننده رفتارهاي حال و آينده آنان باشد كه محور آن را نيز باجگيري از جامعه جهاني به بهانه ادامه حضور در مذاكرات تشكيل ميدهد. آنان از حساسيتهاي جهاني در باب مذاكرات سازش اطلاع دارند بنابراین برآنند تا اوضاع را چنان چينش کنند كه جامعه جهاني براي ادامه مذاكرات فلسطينيها و اعراب را به امتيازدهي بيشتر به صهيونيستها وادار سازند.
دوم آنكه صهيونيست ها يك مولفه دو وجهي را در دستور كار دارند بهگونهاي كه در مقطعي به اشغالگري اراضي مورد نظر ميپردازند و براي تثبيت چينش ميز مذاكرات را اجرا ميسازند. صهيونيستها در ماههاي گذشته ابعاد گستردهاي از اشغالگري را در كرانه باختري و قدس صورت دادهاند و در مذاكرات اخير نيز به تثبيت آنها پرداختهاند بنابراین ديگر نيازي به مذاكره ندارند بلكه برآنند تا با اعلام شكست مذاكرات طرح ابعاد جديد اشغالگري را اجرايي کنند. در نهايت ميتوان گفت كه طرح شكست روند سازش هر چند حقيقتي از پيش قابل پيش بيني است اما رويكرد گسترده صهيونيستها به فضاي تبليغاتي در اين حوزه را ميتوان ترفندي ديگر براي اجراي ابعاد جديد اشغالگري دانست كه ابعاد جديدي از حقوق فلسطينيها را حذف خواهد كرد.
و اما در آخر به ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری میپردازیم که مطلبی را با عنوان«حکايت واقع در حقوق شهروندي» از میرزا بابا مطهری نژاد به چاپ رساند:
خاستگاه
اصطلاح شهروندي (citizenship) ريشه در تاريخ دارد و پژوهشگران تاريخ آن را
تا سومريان رديابي کردهاند و رابطهاي تنگاتنگ بين تدوين قانون و زندگي
مبتني بر شهروندي و وجود شهروند صاحب حقوق يافتهاند. تمدن سومر از اولين
خاستگاههاي نظام شهري، از مجموعهاي از شهرهاي نسبتا مستقل خبر ميدهد که
گرچه توسط حاکمي اداره ميشد، ليکن فهميده بود براي تداوم حاکميت بايد
مردم را به حساب آورد.شکلي از توافق بين طبقات حاکم به زبان
تهيدستان و بردگان وجود داشت تا هر اقدامي توسط نظامي توجيه کننده مشروع
جلوهگر شود. با چنين سابقه اي در ادوار مختلف تاريخ منشورهايي تدوين شده
اند که عناوين حقوقي با موضوع اموال منقول و غير منقول، تجارت، صنعت،
خانواده و آزارهاي بدني و کار ريا،در آنها به چشم ميخورد، منشور ستل
حمورابي، منشور آشور، منشورهاي رم و يونان قديم را داريم که به حقوق
شهروندي و برابري شهروندان تاکيد شده است.
در اين يادداشت قصد ورود به تاريخچه حقوق
شهروندي را ندارم، به همين اندازه بسنده ميکنم که موضوع، ريشه در
گذشتههاي دور دارد و دريغ است که در دهه دوم هزاره سوم ما از آن غافل
باشيم.بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظام
جمهوري اسلامي ايران عمدهترين محورهاي حقوق شهروندي در اصول 19 تا 42
قانون اساسي مورد توجه قرار گرفت ولي در مقام عمل به دلايل مختلف و گاهي به
بهانههاي مختلف اين حقوق رعايت نشد . در دولتهاي هفتم و هشتم به نوعي
توجه به حقوق شهروندي احيا شد و به نهادهاي مدني توجه خاص مبذول و مقرر
شد، اقتدار لازم به اين نهادها داده شود.
مهمترين اقدام در اين راستا اجرايي شدن قانون
شوراي اسلامي شهر و روستا بود که با افت و خيز فراوان مسير دشواري را تا به
امروز طي کرده و چهارمين دور انتخابات شوراها را هم زمان با انتخابات
رياست جمهوري يازدهم شاهد بوديم.طرح جامعه مدني و ساماندهي سازمانهاي مردم
نهاد (سمن) در دولت اصلاحات اقداماتي در راستاي توجه به حقوق شهروندي بود
که بررسي و آسيب شناسي آن، مقولهاي است مهم که بايد به آن پرداخته شود.در دولتهاي نهم و دهم متاسفانه بحث حقوق
شهروندي و سازمانهاي مردم نهاد و احزاب، مورد بي توجهي قرار گرفت تا آن حد
که عضويت در برخي نهادهاي مدني يا احزاب ، موجب سلب حقوق کامل شهروندي و
محروميت از حقوق اجتماعي شد.
دکتر روحاني در برنامه تبليغات رياست جمهوري
احياي حقوق شهروندي را وعده داد و خوشبختانه اين شعار در برنامه برخي از
وزرا از جمله وزير راه و شهرسازي نيز ديده شد. در ادامه آن برنامه، در چند
هفته گذشته رئيس جمهور به معاون حقوقي رياست جمهوري ماموريت داد که با
تشکيل کميتهاي و با مدد اساتيد و صاحب نظران به تدوين لايحه حقوق شهروندي
بپردازد. در سالهاي اول مسووليت دکتر قاليباف در شهرداري تهران نيز صحبت
حقوق شهروندي و شهروند مداري مطرح شد و تا آن جا که به خاطر دارم
سمينارهايي هم برگزار شد، اما به هر علت آن تب فرو نشست و گويا به فراموشي
سپرده شد.
اين آغاز را به فال نيک ميگيريم و به لحاظ کارکردي ، اشاراتي را خالي از لطف نميدانيم:شهروند يعني فردي از جامعه که مسووليت ميخواهد
و مسووليت ميپذيرد. وظيفه حاکميت و حکمران است که بستر و زمينه اجرايي
اين دو امر را فراهم آورد تا شهروندان به آن چه که استحقاق دارند برسند و
هر وظيفهاي که به اعتبار شهروندي پذيرفته اند را انجام دهند. هيچ قدرتي
نتواند حقوق حقه آنها را ناديده بگيرد و هيچ اراده فردياي نتواند از وظيفه
خود سر باز زند.
حق بدون پشتوانه و اجرا در حقيقت، حق نيست؛ حقي
که شهروند احساس برخورداري از آن نداشته باشد، از نداشتن آن حق بدتر است،
لايحه حقوق شهروندي بايد بتواند دستيابي بيش از 70 مصداق حقوق عامه و حقوق
شهروندي که در قانون اساسي آمده است و مصاديق فراوان اين حقوق در اساسنامه
سازمانها و وزارتخانهها و … را براي مردم ميسر سازد و آيين نامهها و
قوانين عادي، مخل دستيابي به اين حقوق را شناسايي و بازنگري نمايد. اجرا،
پايش و نظارت به مقتضاي حقوق شهروندي را تضمين کند. در يک کلام حکمران
پايبند به حقوق شهروندي و شهروند، تراز جمهوري اسلامي ايران را باز تعريف و
برجسته نمايد.اين لايحه بايد ظرفيتهاي فرهنگي، مذهبي، ملي و
جهاني در حقوق شهروندي را فعال و حقوق شهروندي مطرح در قانون اساسي را
توسعه دهد و شهروند جهاني پيشرو را به جهان هديه نمايد. اميد که چنين شود.
پس وظيفه کميته تدوين لايحه حقوق شهروندي، وظيفهاي سنگين و اساسي است که
نبايد کوچک ديده شود.