ما کی می توانیم از کربلا بگوییم و بگوییم که از 10 ذیحجه تا 10 عاشورا بر امام حسین علیه السلام چه گذشت؛ ما که هنوز در قربان کردن اسماعیل خود این پا و آن پا می کنیم چه می دانیم که در کربلا چه خبر بوده است ... در داستان ابراهیم، ابراهیم از عاقبت امر خبر نداشت ولی امام حسین علیه السلام از عاقبت کار خویش باخبر بود . در قربانگاه اسماعیل مادری نبود ولی در کربلا مادر بسیار بود ...

به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَري قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوءْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللّه‏ُ مِنَ الصّابِرِينَ * فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّوءْيا إِنّا کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ .إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِينُ  وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ[1]
 
 و وقتى با او به محل كارش رسيد گفت پسركم در خواب می بینم كه تو را ذبح مي‌كنم پس ببين كه نظرت چيست گفت اى پدر آنچه را بدان امر شده‌اي به جا آور كه ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت پس وقتى هر دو تسليم و آماده شدند ابراهيم اسماعيل را به صورت بر خاك افكند  او را ندا داديم كه اى ابراهيم آنچه را در خواب ماموريت يافتي انجام دادي، ما اينگونه نيكوكاران را جزا مي‏دهيم راستى كه اين همان آزمايش آشكار بود و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانيديم .
 
يكي از ويژگيهاي قرآن اينست كه هر كس به فراخور علم و دانش خود مي‌تواند از اين درياي بي‌كران بهره‌مند شود و رزق خود برگيرد. هر چند كه قرآن كتاب داستان نيست ولي داستانهايي كه در آن آمده است حقيقتا آينه‌ايست كه نوع بشر مي‌تواند خود را در آن ببيند و با ديدن انسانهاي بهتر و برتر از خود درآن ، جايگاه خود را بيشتر بشناسد . با مطالعه داستانهاي قرآن مي‌فهميم كه تاريخ بارها و بارها تكرار مي‌شود و ابتلائات و امتحانات انسانهاي گذشته با امتحانات ما مشابهت دارد . گويي حادثه‌ها همگي از پس هم دوباره و چندباره مي‌آيند و اين ماييم كه مي‌رويم ولي حكايت همچنان باقيست و به گفته خداوند متعال بايد از آن عبرت گرفت.[2] و اين اعمال انسانهاست كه مي‌ماند و نشان مي‌دهد كه تا چه اندازه به خالق خود وفادار بوده‌اند و مؤمن .
 
يكي ازاين داستانها داستان امتحان حضرت ابراهيم عليه السلام است كه از آزمايشهايی بسیارسخت سربلند و روسفيد بيرون آمده و الگوي موحدان است و اديان الهي با نام او مزين . دهمين روز از ماه ذي الحجه عيد قربان است و عيد قربان روزي است كه ابراهيم عليه السلام تنها فرزند خويش اسماعيل عليه السلام را به امر خداوند به قربانگاه برد تا طبق فرمانی که با رویاهای مکرر صادقه اش تأیید شده ، او را قرباني كند . گويند ابراهيم عليه السلام پس از سالهاي متمادي و پس از دعا به درگاه خداوند صاحب اسماعيل عليه السلام شد[3] و اين تك فرزند براي او كه در كهولت به‌سر مي‌برد نور چشمي بود بسيار عزيز و گرامي . ابراهيم عليه السلام فرزند دلبندش را كه اكنون برنا و برومند گشته به محل كار و تلاشش مي‌برد كه قربانگاهش شود. او بايد مراقب باشد كه زانوانش نلرزد و دستانش هم و صدايش نيز كه بايد به پسر بگويد كه امر خدا چيست.
 
 ابراهيم عليه السلام چه آشوبي به دل دارد. چه رنجي، محنتي، دردي ‌، چه رازي را به سر دارد. به ميعادگاه مي‌سد و به پسر مي‌گويد شايد آرام و با بغضي كه طبيعت پدرانی است كه مي‌خواهند از فرزندشان دل بكنند . پسرم در رؤياهايم ديده‌ام كه تو را ذبح مي‌كنم . پس نظرت چيست ؟ و اسماعيل عليه السلام هم جوانمردانه و آنگونه كه در شأن سلاله ابراهيميان است مي‌گويد هر آن كن كه گفتست خداي . با همین صلابت و محکمی و البته با صفایی موحدانه و در خور او که فرمود انشاءالله مرا از صابران خواهی یافت . ابراهيم عليه السلام پسر را به صورت بر زمينی خوابانيد که شايد قبل از آن با دست خود خار و خاشاک و سنگ از آن گرفته باشد تا صورت پسر عزیزش آزار نبیند و شاید آنرا با اشك نیز ، خيس و نرم کرده باشد که این را فقط پدران می فهند ، به خاطر محبت پدرانه . ابراهيم عليه السلام چاقويي را از قبل به غايت تيز كرده است تا مبادا تك فرزندش موقع جان دادن در راه خدا ، زياد زجر بكشد ، باز هم به خاطر محبت پدرانه . گویا اسماعیل عليه السلام نیز پدر را توصیه کرده که دست و پایش را ببندد تا مبادا از درد دست و پا بزند و نیز دامن به کمر ببندد که مبادا خونش دامن پاک پدر بیالاید و مادر مهربان را غصه دارتر کند . ابراهيم عليه السلام مي‌داند كه خدا او را مي‌بيند و قرباني او را هم و حتما به اين دليل كه خدا خواسته و ناظر و حاضر است در اين آزمايش حقيقتا نفس گير گام نهاده است . او نتيجه اين آزمايش را نمي‌داند و كسي از قبل به او نگفته است كه عاقبت اين امرمهم چه خواهد شد پس بسم الله و في سبيل الله .
 
این پدر و پسر واقعا ايماني خالص داشتند و به قول خداوند هر دو حلیم بودند و ابراهیم از مؤمنين و محسنين بود كه درود و سلام خدا بر او باد [4]. شايد ابراهيم تمام اميد خود را در اسماعيل مي‌ديد و از ديدن قد و بالاي فرزند برومندش لذت مي‌برد و حظ مي‌كرد ،مثل هر پدر ديگري . شايد ابراهيم تداوم وجود خود را پس از حيات خود در او مي‌ديد ، مثل هر پدر پير ديگري . شايد او براي اسماعيل هزاران هزار آرزوي نگفته داشت ولي چون دلارام مي‌زند شمشير بايد سرببازيم و رخ مگردانيم و اكنون بايد اين پسر را به امر خداوند قرباني كند و اينبار فقط مثل ابراهيم . يا كه شايد مثل يك پدر پير ديگري . خداي متعال ايمان راسخ ابراهيم درانجام دستورش راديد و چاقوي تيز را كه به گلوي اسماعيل كشيده مي‌شد را كند كرد و ابراهيم نمي‌دانست چرا ديگر آن چاقو به فرمانش نيست و خدا به او مژده داد و قوچی برایش فرستاد تا به جای اسماعیل قربانی کند که از آن پس سنتی شد الهی که حاجیان باید به جای آوردند و قربانی کنند وعیدی شد كه عید بندگی و قربان کردن تمایلات در برابر اوامر الهی است  ابراهيم تو از اين آزمايش نيز سربلند بيرون آمدي و درود و سلام خدا بر تو باد و درود و سلام ما نیز  مرد میدانهای سخت بودی ولی با این همه مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد...
 
 عجیب است که قلم نیز متوجه  قربان و عرفه و کربلا می شود و ای هزار جان گرامی به قربان عرفه و کربلایت حسین عليه السلام . چه سخن متینی است کل یوم عاشورا و کل و ارض کربلا و این لوح دل و قلم ارادت ماست که ناخودآگاه با بوی محرمت هوایی می شود و به خود می پیچد . دل ما که جای خود دارد گویی که همه عالم به گرد کربلا و برای عاشورا می گردد . اصلا یاد کربلا مثل باد و باران بهاری زمین مرده دلهای ما را زنده می کند یاد کربلا و عاشوراست که به تنهایی در عالم وجود و وجود ما قیامت به پا می کند . قلم ما که جای خود دارد قلم مرتضای آوینی هم برای کربلا از فتح خون می گوید و اینکه در عاشورا حسین علیه السلام دیگر هیچ نداشت که فدا کند جز جان که میان او و ادای امانت ازلی فاصله بود[5] . دیگر قربان کردن فرزند برومند برای حسین علیه السلام سخت نیست امام ما طفل شیرخواره را نیز به قربان خدا کرد تا خدا راضی باشد و دین خدا بماند و تا اینکه برادر و خواهری که سخن مرا می خوانی من و تو اکنون قبله ای برای عاشقی داشته باشیم و اگر خدا از ما قربانی خواست الگویمان حسین و زینب علیهما السلام باشند. اکنون نیز که ایام عرفه و قربان در پیش است باید دید که چه چیزی حجاب من و توست دربرابر خدا تا آنرا قربانی کنیم برای خدا .
 
در ماه ذیحجه ایم یعنی ماهی که حج در آنست و در اصل صاحب ایام حج است ولی ذیحجه شاید به معنای صاحب اصلی حج است همانکه اگر او نمی بود الان خانه خدا را مثل بتکده ها طلا گرفته بودند و بتهای عبری عربی بر آن آویزان کرده. حسین علیه السلام با همه دارایی خود قیام کرد و هر کس که مرد عشق بود را به قربانگاه برد حتی اصغر و رقیه که از هزاران مرد مردتر بودند و جوانمردتر . تا اسلام را همانگونه که بود به ما بنمایانند . حسین علیه السلام از اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً برسول الله خود گذشت تا چهره مشعشع رسول الله صل الله علیه وآله تا ابد باقی و نورانی بماند و ما آیندگان راه را گم نکنیم و چون اسرائیلیان گوساله پرست نشویم و یا چون صلیبیان خدای خود را محبوس در کلیسا نکنیم  وعجب نیست که در ایام حج حاجیان به گرد خانه ای طواف می کنند که سیاه پوش است یعنی که خدای تو عزادار حسین است . و نمی توان حج را از حسین و حسین را از حج و طواف عاشقانه را از هر دو گرفت .
 
 آری حكايت اصلی ما حکایت پدر پیر دیگری است که او نیز جوان برومند و رشیدی داشت که هر گاه آرزوی دیدار جدش می کرد به او می نگریست و در چهره و وقار او هم هیبت محمدی صل الله علیه وآله می دید و هم خلق خوش محمدی صل الله علیه وآله را . در کربلا که کار بالا گرفت و فداییان بنی هاشم یکی یکی به قربانگاه خدا رفتند ، نوبت به اهل بیت امام عاشقان رسید و از آنان علی اکبری که به تنهایی چهره اش ستاره ی هدایت بود و کلامش شمیم وحی را به یاد اهل ال رسول می آورد به میدان رفت و چه وقاری چه وقاری ... چه آقایی چه آقایی ...  معرکه سخت است و علی اکبر هم گرچه ستاره هدایت ولی خود نیز با قمر منیر بنی هاشم به گرد خورشید کربلا می گردد . به نزد حضرت حسین عليه السلام بازگشت و آب طلب کرد و چون امام تشنه لب آبی نداشت فقط او را دعا کرد مژده بهشت داد و بشارت سیراب شدن از دست حضرت رسول اعظم صل الله علیه وآله . هرچند که گمان ندارم علی اکبر برای آب آمده بود که او برای ناز آمده بود و تأیید خویش و رزم چشمگیرش را از پدر گرفت و اجر پدر را در این مصیبت زیاد کرد و عذاب کفار و ما را نیز تا ابد عاشق وگرفتار این رفتار .
 
چندی نگذشت که  اکبر حسین عليه السلام در خون خود غلتید و اینبار نیز ابراهیمِ کربلا اسماعیلش را سر نبرید که حرامیان بر او تاختند و او را إرباً إرباً کردند و اینگونه اسماعیل به قربانگاه رفت و قربان شد و حسین علیه السلام بر پیکر جداجدا شده جوان خود فرمود علی الدنیا بعدک العفا[6]. این پدر پیر تنها یک اسماعیل به قربانگاه نبرد . قاسم و عباس و عون و جعفر بماند که این روزگار روزگار عید است و در عاشورا روضه آنها را خواهم نوشت و خواهم نوشت :
 
چون دلارام می زند شمشیر سر ببازیم و رخ مگردانیم
 
دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سراندازیم  
 
و ما کی می توانیم از کربلا بگوییم و بگوییم که از ده ذیحجه تا ده عاشورا بر امام حسین علیه السلام چه گذشت . ما که هنوز در قربان کردن اسماعیل خود این پا و آن پا می کنیم چه می دانیم که در کربلا چه خبر بوده است و ابراهیم سال 61 هجری چگونه اسماعیلهای خود را به قربانگاه فرستاد در روزیکه هیچ روزی مثل آن نیست روز عید قربان که جای خود دارد . در داستان ابراهیم، ابراهیم از عاقبت امر خبر نداشت ولی امام حسین علیه السلام از عاقبت کار خویش باخبر بود . در قربانگاه اسماعیل مادری نبود ولی در کربلا مادر بسیار بود و... ما چه می دانیم که در کربلا چه گذشت ولی همینقدر می دانیم که  داستان کربلا را باید کسانی برای ما بفرمایند که فرمودند ما رأیتُ إلا جمیلاً.
انتهای پیام/
برچسب ها: عید قربان ، عاشورا ، کربلا
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار