هفت سالي مي‌شود كه سايه پرمهر پدر از خانه كوچك‌شان رخت بر بسته است. اولين روز مهرماه وقتي بچه‌ها با خوشحالي دست در دست پدر به مدرسه مي‌آيند گوشه‌اي مي‌ايستد و آن‌ها را نگاه مي‌كند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، دو سال و نيم بيشتر نداشت كه پدر براي هميشه چشم‌هايش را بست. «وقتي خودم را پيدا كردم مادر را ديدم كه هم براي من مادري و هم نقش پدر را ايفا مي‌كرد هيچ وقت اجازه نداد جاي خالي او را احساس كنم. هميشه از اين‌كه روزي مادرم در كنارم نباشد مي‌ترسم و به همين خاطر حتي براي يك روز هم نمي‌توانم از او دور باشم.»

نبودن سايه پر مهر پدر و شانههايي كه تكيهگاهش در زندگي هستند قصه غصهاي نبود كه آن را براي ديگران بازگو كند. هر وقت با مادر به بازار ميرفت با ديدن جوجههاي رنگي ماشيني ميايستاد و هميشه اين سؤال در ذهنش بود كه چرا اين جوجهها پدر و مادر ندارند. وقتي از مادر شنيد اين جوجهها ماشيني هستند و با دستگاه به دنيا ميآيند دلش شكست. «كاش همه دستگاههاي جوجه كشي خراب شوند تا همه جوجهها در كنار مادرانشان باشند و براي گرم شدن به زير بال و پر مادر بروند.»

سيد پوريا جوادي كودك 9 ساله اردبيلي با شركت در جشنواره دستهاي كوچك دعا از خدا خواست با از كار انداختن دستگاههاي جوجهكشي كاري كند كه هيچ جوجهاي از مادرش دور نماند. بزرگترين آرزوي پوريا زنده شدن دوباره پدرش نبود؛ ميدانست كه مادر جاي خالي پدر را براي او پر كرده است ولي جوجهها به خاطر نداشتن مادر چند ماه بيشتر نميتوانند عمر كنند. دعاي پوريا درجشنواره دستهاي كوچك دعا مورد توجه قرار گرفت و برگزيده شد. پوريا با لهجه شيرين آذري از آرزوهاي كودكانهاش اينگونه گفت.

كلاس چهارم هستم. وقتي دو سال و نيم داشتم پدرم در اثر یک تصادف جان خود را از دست داد. چيز زيادي از آن زمان به ياد ندارم فقط ميدانم كه پدرم مرد بسيار خوب و زحمتكشي بود و با وجود آنكه در اين 7 سال مادرم با فداكاري سعي كرده من جاي خالي پدر را احساس نكنم ولي با اين وجود وقتي ميبينم پدر همكلاس هايم بعد از تعطيل شدن مدرسه به دنبال آنها ميآيند دلم براي دستان گرم پدرم تنگ ميشود؛ براي آنكه احساس تنهايي نكنم مادرم همه جا من را با خودش ميبرد.


پوريا درمورد دعايش گفت: يك روز وقتي همراه مادرم به بازار رفته بوديم با ديدن جوجههاي ماشيني اين سؤال در ذهنم بهوجود آمد كه چرا اين جوجهها پدر و مادر ندارند و هميشه تنها هستند. وقتي از مادرم علت آن را پرسيدم به من گفت همه اين جوجهها ماشيني هستند و به وسيله دستگاه از تخم بيرون كشيده شدهاند.

مادرم گفت وقتي مادر اين جوجهها تخم ميگذارد كساني كه در مرغداريها كار ميكنند اين تخمها را زير دستگاه قرار ميدهند تا اين جوجهها به دنیا بيايند. وقتي اين حرفها را شنيدم دلم به حال جوجهها سوخت؛ چرا نبايد آنها مادر داشته باشند؟ چرا نبايد زير پال و پر او بروند. دلم براي مادر جوجهها ميسوزد كه نميتواند خودش جوجه هايش را بزرگ كند و نميداند كداميك از اينها جوجه او است.

پوريا وقتي به اينجا رسيد دستان مادرش را محكم فشرد و ادامه داد:همه اين جوجهها حق دارند كه مادر داشته باشند و ما نميتوانيم جاي مادر يا پدر را براي آنها پر كنيم. چند بار كه به بازار رفتم از مادرم خواستم برايم جوجه بخرد. 8 تا جوجه داشتم يكي از آنها پر طلا بود و يكي ديگر پر سياه. يكي هم خال خالي بود من اين سه جوجه را بيشتر از همه دوست داشتم. سعي كردم تا جاي خالي مادر و پدر را برایشان پركنم. شبها آنها را پيش خودم ميخواباندم و پارچهاي روي آنها ميكشيدم تا سردشان نشود اما چند ماهي بيشتر عمر نكردند خيلي زود مردند.

نامه ای به خدا

از مردن جوجه هايم خيلي ناراحت شدم و تصميم گرفتم آرزويم را به صورت نامه براي خدا بنويسم. براي خدا نوشتم اي خداي صميمي و قشنگ من، دعا ميكنم كه همه دستگاههاي جوجه كشي خراب شوند تا همه جوجهها بتوانند مادر داشته باشند و در كنار آنها زندگي كنند.

ميدانم كه خدا بچهها را دوست دارد و دعاهاي ما زود برآورده ميشود. آرزو ميكنم زودتر اين دعاي من مستجاب شود تا هيچ جوجهاي بدون مادر نباشد. بعد از مردن جوجهها سه جوجه اردك خريدم و مدتي است كه از آنها نگهداري ميكنم. به آنها غذا ميدهم و مراقبت ميكنم. ميخواهم وقتي بزرگ شدند پدر و مادر خوبي براي جوجه هايشان باشند.

دنیای مهربانی ها

دنياي ذهني پوريا به دنبال مهرباني است. او دوست دارد همه بچهها از مهر و محبت والدينشان برخوردار باشند. كمي مكث ميكند و ميگويد دعا ميكنم همه مادرها بچه هايشان را دوست داشته باشند. ميگويد من مادرم را خيلي دوست دارم و او هم من را دوست دارد ولي در مدرسه مان بچههايي هستند كه مادرشانآنها را دوست ندارد يا آنها خيلي پدر و مادرشان را اذيت ميكنند.

پروين قليزاده مادر پوريا از روزهايي گفت كه نميتوانست پاسخ سؤال پوريا را كه از او سراغ پدرش را ميگرفت بدهد. وقتي پوريا دوسال و نيم داشت همسرم كه كارمند فرمانداري اردبيل بود در یک تصادف در جاده گرمي به اردبيل جان خود را از دست داد و من و فرزندمان تنها مانديم. پوريا بچههاي ديگر را كه با پدرشان ميديد بهانه ميگرفت و از من پدرش را ميخواست.

پوريا سعي ميكند مرد خانه باشد. او را همراه خودم به كانون پرورش فكري ميبردم و به خاطر هوش بالايي كه دارد خيلي زود با نوشتن آشنا شد. وقتي فراخوان مسابقات دستهاي كوچك دعا داده شد با راهنمايي مربياش براي جوجهها دعا نوشت و آرزو كرد كه همه دستگاههاي جوجه كشي خراب شوند. مادر پوريا ادامه داد: دعاي او در اين مسابقات برگزيده شد و مبلغ 600 هزار تومان به او جايزه دادند. از آنجا كه علاقه زيادي به لپ تاپ داشت مقداري پول به جايزه او اضافه كردم و برايش لپ تاپ خريدم.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار