به گزارشمجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛ مهدي رجب بيگي در سال 1336 در شهر دامغان به دنيا آمد. او از فاتحان لانه جاسوسي بود و بيانيه هاي دانشجويان را در نماز جمعه قرائت ميكرد. منافقين كوردل كه توان مباحثه با اين سرباز انقلاب را نداشتند در پنجم مهرماه سال 60 او را به شهادت رساندند.
...
شهادت در راه خدا برای من از عسل شیرین تر است. «محمود» شهید شده است، «حسین» شهید شده است، «علی» شهید شده است، «جمال» شهید شده است. کسی نمرده است، همه زنده اند...
خدایا! تو بنگر که چگونه فرزندان ابراهیم، اسماعیل وار به قربانگاه ابتلا می شتابند و پیروزمندانه جان می سپارند. ببین که چگونه اسطوره های شهادت، حیات را به بازی گرفته اند و مرگ، به اسارتشان درآمده است. ببین که چگونه آیه وجودشان در بستر جاری زمان، حیات را تفسیر میکند.
خدایا! یارانمان، یارانمان! یارانمان... مهاجران رفته اند و ما بی انصار شده ایم. دلاوران قبیله نور، در نبرد با ظلمت، به دشت روشنایی هجرت نمودند تا قله فلاح را فتح کنند و چونان ستاره ای در آسمان تیره بدرخشند.
خدایا! به ابرها بگو بگریند، به کوهها بگو بشکافند، به دریاها بگو بخروشند، به طوفانها بگو بشتابند، به رودها بگو بنالند، به چشمه ها بگو بجوشند، به آسمانها بگو ببارند و به کائنات بگو اشک بریزند. به درختها بگو که برگهایشان را فرو ریزند و به خزان غربت سرزمینمان رنگ ببازند. به عقابها بگو که بر سوگ یارانمان بنشینند.
به فرشتگان بگو که خلیفه ات را در زمین ببینند. تا آیه «انی أعلم ما لا تعلمون» نزولی دوباره بیابد.
به محمد (ص) بگو که پیروانش حماسه آفریدند. به علی (ص) بگو که شیعیانش قیامت برپا کردند.
به حسین (ص) بگو که خونش همچنان در رگها می جوشد. از آن خونی که در دشت کربلا ریخت، سروها رویید، ظالمان سروها را بریدند، اما باز هم سروها سر به فلک کشیدند.
به عباس بگو که دستانش بر پیکرمان آویخته است. به آدم ابوالبشر بگو که از هابیل تاکنون، همواره شهیدمان کرده اند.
خدایا! چه رنج بزرگی است! تو میدانی که ما چه دردی میکشیم؛ پنداری که چون شمع آب میشویم. ما از مرگ نمیهراسیم، اما میترسیم که بعد از ما، ایمان را سر ببرند. و اگر دل از سوختن برگیریم، روشنایی نابود شود و جای خود را دوباره به شب بسپارد، پس چه باید کرد؟!
از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر، باید شهید شویم تا آینده بماند! هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید امروز بمانیم تا فردا شهید نشود! عجب دردي!
کاش راهی بود تا امروز شهید شویم و فردا باز زنده گردیم تا دوباره شهید شويم!!
آری، یاران همه به سوی مرگ رفته اند در حالی که نگران «فردا» بودند. خدایا نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند؟! نکند شیطانهای کوچک با خون اینان خان شوند؟
نکند جان مایه ها، برای بی مایه های دون، سرمایه مقام شود. نکند زمین خونرنگ به تسخیر هواداران نیرنگ در آید. نکند شهادت اینها پایگاه «دنائت» آنها بشود!؟ نکند میوه درخت فداکاری اینان را صاحبان ریاکاری بچینند؟!
نکند جنگ یارانمان به چنگ فرنگی مسلکان افتد!؟ نکند خونین کفنان در غربت بمیرند تا «خویش باوران غرب» کام گیرند!؟
خدایا! ماندن چقدر دشوار است و در غربت زمین، بی یار و یاور حضور داشتن، همانند غیبت است.
انگار که کمرمان شکسته و زنجیر درد، دستهامان را بسته و غم در سینه مان نشسته است...
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
«از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر، باید شهید شویم تا آینده بماند! هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید امروز بمانیم تا فردا شهید نشود!»
اگر موافقی بزن مثبتو
هرچه بیشتر می گذرد بیشتر به زنده بودن شهدا مطمئن می شوم