سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،جام جم و ... را میتوانید از اینجا بخوانید:


حسین شریعتمداری در ستون یادداشت روز کیهان مطلبی را با عنوان«چه دادیم و چه‌گرفتیم؟!»به چاپ رساند که به شرح زیر است:


پرسیدن که عیب نیست. مخصوصا از کسانی که «دانستن را حق مردم» می‌دانند! و طی سه دهه گذشته بارها بر این «حق» اصرار ورزیده‌اند. از این روی، پرسشی که در پیش است و آنچه این نوشته در پیوست خود دارد، نباید دولتمردان محترم را آزرده‌خاطر کند و یا این تلقی را پدید آورد که قرار است زحمات متراکم و روزهای پرکار آنها نادیده گرفته شود. پرسش درباره سفر نیویورک است، سفری که طی چند روز گذشته پیرامون دستاوردهای آن تبلیغات پرحجم و گسترده‌ای شده و این تبلیغات کماکان ادامه دارد. پرسش اما، این است که جناب رئیس‌جمهور محترم و هیئت همراه ایشان در سفر نیویورک و در تعامل با آمریکا و متحدانش «چه داده‌اند و چه گرفته‌اند»؟ و در این‌باره گفتنی‌هایی هست؛

1- سخنرانی آقای دکتر روحانی رئیس‌جمهور محترم کشورمان در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و مصاحبه‌های بعدی ایشان با رسانه‌های آمریکایی، اگرچه در برخی از موارد که به آن اشاره‌ای گذرا خواهیم داشت، خالی از کاستی نبود ولی در مجموع می‌توان اظهارات جناب روحانی را در تاکید بر سیاست‌های کلان نظام، حمایت و دفاع از حقوق مردم شریف ایران و استدلال‌ها و مستنداتی که برای این منظور ارائه کرده بودند، مثبت ارزیابی کرده و مخصوصا بخش‌هایی از آن را شایسته تقدیر دانست. این بخش از سخنان رئیس‌جمهور محترم کشورمان با عصبانیت دشمنان تابلودار ایران اسلامی، مخصوصا رژیم صهیونیستی روبرو شد تا آنجا که نتانیاهو با شتابزدگی به اوباما و دولتمردان آمریکایی هشدار داد «فریب لفاظی‌های روحانی را نخورند»!

 لحن آرام و اظهارنظرهای آمیخته به آرامش‌ آقای روحانی در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها، مخصوصا آنجا که با استدلال منطقی و محکم همراه بود نیز - که نمونه‌های فراوانی از این دست را می‌توان آدرس داد- تحسین‌برانگیز بود. اما لحن ملایم رئیس‌جمهور محترم کشورمان و نشانه‌ها و پیام‌هایی که از خواست جدی ایشان برای فرو ریختن دیوار بلند بی‌اعتمادی میان ایران و آمریکا حکایت می‌کرد نه فقط غیر از «وعده‌های نسیه» و لفاظی‌های بی‌پشتوانه مقامات آمریکایی هیچ دستاورد دیگری به دنبال نداشت بلکه به گونه‌ای که اشاره خواهیم کرد کفه مواضع‌ طلبکارانه و خواسته‌های باج‌خواهانه حریف را نیز سنگین‌تر کرد.

2- متاسفانه نرمش رئیس‌جمهور محترم کشورمان در مقابل حریف، تنها به لحن ایشان در گفتار خلاصه نشده بود بلکه جناب روحانی - شاید بی‌آن که متوجه باشند و یا بخواهند - در برخی از مواضع خود به گونه‌ای سخن گفتند که از دیپلمات‌ کارکشته و پرسابقه‌ای نظیر ایشان دور از انتظار بود. آقای روحانی در پاسخ به خبرنگار سی.ان.ان که نظر ایشان را درباره «هولوکاست» پرسیده بود، به اظهارات قبلی خود دراین‌باره اشاره کرده و گفتند؛ من دیپلمات هستم و نه مورخ و دراین‌باره - هولوکاست - باید مورخان نظر بدهند. این در حالی است که جناب روحانی می‌توانست با استفاده از این پاس - به قول والیبالیست‌ها - آبشار محکمی بر زمین حریف بکوبد و در ادامه پاسخ خود اضافه کند «البته تعجب می‌کنم که چرا به هیچ مورخی اجازه تحقیق و بررسی در این زمینه داده نمی‌شود.»

 این پرسش می‌توانست توپ هولوکاست را در میدان حریف بیندازد و جناب روحانی باید می‌دانستند که ممنوعیت تحقیق درباره هولوکاست یکی از پاشنه آشیل‌های به شدت آسیب‌پذیر صهیونیست‌ها و غرب است.و یا در سخنان دیگری به عنوان یک نظر تعیین‌کننده و برگ برنده! پیشنهاد دادند که اسرائیل (!) نیز باید به معاهده NPT بپیوندد. این پیشنهاد ایشان به نوشته روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» هیئت‌های سیاسی را «بهت‌زده» کرد. چرا، زیرا پیشنهاد آقای روحانی، «امتیاز» بزرگی بود که رژیم صهیونیستی به عنوان یک آرزو دنبال می‌کند و آن، به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل است!

3- مروری گذرا بر مواضع رسما اعلام شده مقامات آمریکایی به وضوح نشان می‌دهد که حریف نه فقط در مقابل نرمش‌ها و امتیازات ارائه شده از سوی رئیس‌جمهور محترم کشورمان هیچ امتیازی - تاکید می‌شود که هیچ امتیازی - نداده است، بلکه این نرمش و تسامح را به حساب نیاز جمهوری اسلامی نوشته و به روال بارها تجربه شده، به جای امتیاز در مقابل امتیاز، بر مطالبات باج‌خواهانه خود از جمهوری اسلامی ایران نیز افزوده است.آقای ظریف بعد از مذاکره با وزرای خارجه 1+5 و گفت‌وگوی اختصاصی و جداگانه با وزیر امور خارجه آمریکا، از مذاکرات ابراز خشنودی کرد و توضیح داد که ظرف حداکثر یکسال همه مسائل حل شده و تحریم‌ها برداشته می‌شود. اما جان کری، بلافاصله بعد از این نشست در مصاحبه با خبرنگاران، فهرستی طولانی از مطالبات غیرقانونی آمریکا را مطرح کرد و بی‌آن که بگوید آمریکا در مقابل این مطالبات فراقانونی، غیر از لفاظی چه امتیازی را روی میز می‌گذارد گفت؛ اقدامات عملی ایران برای اعتمادسازی‌ می‌تواند شامل دسترسی سریع بازرسان به تأسیسات فردو، امضای پروتکل الحاقی، توقف داوطلبانه غنی‌سازی در حد بالا و... باشد.

خبرگزاری رویترز به نقل از اعضای کنگره آمریکا نوشت؛ «بیشتر اعضای کنگره، [آقای] حسن روحانی را فریبکار می‌دانند»! «ادر ویس» رئیس کمیته امور خارجی مجلس نمایندگان آمریکا اعلام کرد «ما می‌توانیم از طریق تحریم‌های فلج‌کننده به اعمال فشار بیشتر بر ایران ادامه دهیم! کاترین اشتون پس از پایان مذاکره با هیئت ایرانی گفت؛ در بسته پیشنهادی 1+5 تغییری ایجاد نشده است! رابرت منندز رئیس کمیته روابط خارجی سنا اعلام کرد که باید بر شدت تحریم‌ها علیه ایران افزوده شود، تعدادی از نمایندگان کنگره، از جمله «لیندسی گراهام» و «مک کین» با صدور بیانیه‌ای خطاب به اوباما، نوشته‌اند «ما نباید به ایران اجازه بدهیم از چانه‌زنی به عنوان ابزار فریب و خرید وقت استفاده کند»! و دهها نمونه دیگر که در گزارش‌ها و ستون اخبار ویژه امروز کیهان به مواردی از آنها - فقط به عنوان مشتی از خروارها - اشاره شده است.و اکنون باید از رئیس‌جمهور محترم و هیئت‌ بلندپایه همراه ایشان پرسید که آیا می‌توانند فقط به یک نمونه از واکنش مثبت و حاکی از امتیاز مقامات رسمی حریف که در پاسخ به «نرمش»! جناب روحانی ارائه شده باشد اشاره کنند؟! اگر پاسخ منفی است - که منفی است - دستاورد سفر چیست؟!

4- آخرین بخش از سفر نیویورک که باید آن را تأسف‌بارترین پرده و بزرگترین امتیازی دانست که رئیس‌جمهور محترم کشورمان به حریف داده است، مکالمه تلفنی ایشان با رئیس‌جمهور آمریکاست که در آخرین دقایق حضور رئیس‌جمهور کشورمان در نیویورک و هنگام ترک آمریکا به سوی ایران صورت پذیرفته بود. این رخداد از دو زاویه قابل ارزیابی است؛الف: خانم سوزان رایس، مشاور امنیت ملی آمریکا بلافاصله بعد از انجام مکالمه تلفنی یاد شده در مصاحبه با سی.ان.ان گفت؛ تماس تلفنی با اوباما به درخواست آقای روحانی صورت پذیرفته و تاکید کرد این درخواست برای ما تعجب‌آور بود. رایس می‌گوید؛ ما در اوایل هفته که اوباما در نیویورک بود تمایل خود را برای ملاقات وی با روحانی اعلام داشتیم اما طرف ایرانی نپذیرفت، ولی امروز - جمعه - در کمال تعجب از طرف آنها با ما تماس گرفته و اعلام شد که رئیس‌جمهور روحانی تمایل دارد در حالیکه می‌خواهد از نیویورک خارج شود با اوباما تماس تلفنی داشته باشد. از سوی دیگر‌ اما، آقای روحانی هنگام ورود به تهران اعلام کرد که درخواست مکالمه از سوی آمریکا بوده است.

و اکنون سوال این است که اگر درخواست مکالمه از سوی آقای روحانی بوده است، آیا نسبت دادن آن به آمریکایی‌ها با شعار «دولت راستگویان» در تناقض نیست؟! و چنانچه این درخواست از سوی آمریکایی‌ها بوده است، نشان‌دهنده آن است که دولت آمریکا حتی در حد و اندازه اعلام‌نظر درباره یک مکالمه تلفنی هم صداقت نداشته و قابل اعتماد نیست، بنابراین پرسش بعدی آن است که جناب روحانی و هیئت‌ بلندپایه همراه ایشان با چه تحلیل و تفسیری از ضرورت اعتماد به آمریکا یاد کرده و با آنهمه تبلیغات گسترده و پرحجم از تعامل اعتمادساز آمریکا به عنوان یکی از دستاوردهای سفر نیویورک یاد می‌کنند؟! و این چه «گام اعتمادسازی»! است که هیچیک از طرفین تماس حاضر نیستند مسئولیت آن را برعهده بگیرند؟!

ب: ممکن است گفته شود مگر یک تماس تلفنی صرفنظر از آن که کدام طرف در انجام آن پیشقدم شده است، چه امتیازی برای حریف تلقی می‌شود که در این‌باره باید گفت؛ آمریکا طی سی و چند سال گذشته و مخصوصا طی چند سال اخیر به مذاکره با ایران اسلامی نه برای حل و فصل مسائل فیمابین بلکه به «مذاکره برای مذاکره» نیاز مبرم و حیاتی داشته است، چرا که به وضوح می‌داند و بارها به صراحت اعتراف کرده است که انقلاب‌های اسلامی منطقه و نهضت‌های مقاومت از ایستادگی ایران اسلامی الگو گرفته‌اند بنابراین بلافاصله پس از مذاکره، می‌تواند انجام آن را با این پیوست برای دنیا و جهان اسلام - یعنی عقبه استراتژیک جمهوری اسلامی ایران - فاکتور کند که اگر الگوی شما ایران است، جمهوری اسلامی ایران نیز در نهایت و پس از سی‌ و چند سال مقاومت چاره‌ای جز تسلیم شدن در برابر آمریکا و متحدانش نداشته است! فقط نگاهی به انبوه تفسیرها و تحلیل‌ها و گزارش‌های منتشر شده از سوی رسانه‌ها و مقامات آمریکایی‌ و صهیونیستی بیندازید و ببینید که چگونه از مکالمه تلفنی مورد اشاره با عنوان «تسلیم ایران اسلامی»! و ضعف و ناچاری ناشی از فشار تحریم‌ها یاد کرده‌اند؟!

5- و بالاخره گفتنی است که انتظار گشایش اقتصادی از مذاکره و رابطه با آمریکا نهایت ساده‌لوحی است و به این نکته و مستندات آن خواهیم پرداخت.

روزنامه خراسان ستون سرمقاله خود را به مطلبی از سید محمد اسلامی با عنوان«پرونده حمله به سوريه بسته نشده است»در رابطه با بحران سوریه اختصاص داده است:


«آقاي رئيس جمهور، ما به شما نامه نوشته ايم چون بر اين باوريم که سياست شما در عراق موفقيت آميز نيست و کشور ما به زودي در خاورميانه با تهديدي جدي تر از جنگ سرد مواجه خواهد شد... ما از شما مي خواهيم که قاطعانه اقدام کنيد... جان بولتون، دونالد رامسفلد، پل ولفوويتز، فرانسيس فوکوياما و ... 26 ژانويه 1998» (1)روز گذشته براي نخستين بار در دو سال و نيم گذشته، شوراي امنيت موفق شد قطعنامه اي درباره سوريه تصويب کند. کاخ سفيد آن قدر پيش نويس اين قطعنامه را تعديل کرد که قواره خواسته هاي روسيه و چين شد. اين قطعنامه دولت سوريه را ملزم کرده است که اسلحه و ذخاير شيميايي خود را با همکاري سازمان ملل از بين ببرد. با اين حال در متن قطعنامه چيزي از مجازات سوريه نيامده است. روسيه اعلام کرده است که اين قطعنامه به طور قطع استفاده از زور يا اجراي فصل هفت منشور سازمان ملل در خصوص سوريه را رد کرده است. با اين حال نمي توان پرونده حمله به سوريه را بسته شده دانست. در يک دسته بندي خيلي ساده، به نظر مي رسد سوريه اکنون چهارمين مرحله بحران را تجربه مي کند. نخستين مرحله بحران را مي توان آغاز هرج و مرج سياسي و ضعف عملکرد دولت بشار اسد دانست.

اين مرحله به طور تقريبي از تابستان 1389 تا تابستان 1390 ادامه داشت. در طول اين مدت اعتراض ها اندک اندک در شهرهاي اين کشور گسترده شد. شاخص اين دوره تظاهرات و اعتراض عليه دولت سوريه است. مرحله دوم تقريبا از تابستان 1390 تا تابستان 1391 است. اين مرحله با بمب گذاري هاي تروريستي آغاز شد و به درگيري گروه هاي مسلح با ارتش سوريه رسيد. شاخص اين دوره عقيم ماندن اولين تلاش هاي بين المللي براي آتش بس است که آن زمان کوفي عنان آن را دنبال مي کرد. مرحله سوم از تابستان 91 تا تابستان امسال است که به مدد فتواي شيوخ سلفي و تکفيري، دست القاعده به دامان مردم سوريه رسيد. شاخص اين دوره را مي‌توان همان ماجراي معروف به دندان کشيدن قلب سرباز سوري دانست. در مرحله سوم بحران سوريه، همزمان با پا گرفتن القاعده در سوريه 2 رويداد مهم ديگر هم رخ داد. نخستين رويداد تلاش گروه هاي تکفيري براي کشاندن بحران به لبنان بود که با واکنش حزب ا... و ورود نيروهاي مقاومت به درگيري ها پاسخ داده شد.

 اکنون حزب ا... لبنان نقشي اساسي در تامين امنيت شهرهاي آزاد شده سوريه دارد. رويداد دوم مواجهه تمام عيار روسيه و آمريکا بر سر موضوع استفاده از سلاح هاي شيميايي در سوريه است. در اين مورد روسيه براي حفظ منافع استراتژيک اش در خاورميانه، تمام قد در برابر آمريکا ايستاد و اوباما در يک ماه گذشته در ايده حمله به سوريه تنها ماند. برخي صاحب نظران از جمله فريد زکريا، تحليل گر شبکه سي.ان.ان معتقدند که دولت دموکرات اوباما ديگر به گزينه جنگي درباره سوريه باز نمي گردد. با اين حال اين گمانه که منطقي هم به نظر مي رسد، بدون ترديد به معناي اين نيست که احتمال حمله به سوريه صفر شده است. در کارنامه دولت هاي آمريکايي، تجربه عراق مويد همين مطلب است. بايد توجه کنيم که در مورد صدام هم مسئله خلع سلاح شيميايي در زمان بيل کلينتون، رئيس جمهور دموکرات آمريکا انجام شد. حتي طرح تغيير رژيم صدام هم در زمان بيل کلينتون ريخته شد، اما عملياتي نشد. جملاتي که در ابتداي اين يادداشت آمده است، نخستين جملات از نامه طراحان حمله به عراق به بيل کلينتون 5 سال قبل از وقوع اين حمله است.

 کساني که طرح شان تا زماني که جمهوري خواهان با جرج بوش پسر به قدرت برسند به تاخير افتاد و سپس اجرايي شد. بنابراين در مسئله سوريه هم به همان اندازه که احتمال حمله در دولت اوباما اندک است، احتمال وقوع آن در دولت بعدي آمريکا جدي است. جمهوري خواهان نشان داده اند که ممکن است بدون در نظر گرفتن منافع ملي آمريکا براساس خوي جنگ طلبي شان رفتار کنند. نقش آن ها در لابي‌هاي اسلحه و منفعت مستقيم مالي که از وقوع جنگ مي برند هم احتمال اتخاذ چنين تصميمي را بالا مي برد. بنابراين اکنون که در آغاز مرحله چهارم بحران سوريه هستيم شايد يکي از حياتي‌ترين گزينه‌هاي پيش روي مردم سوريه را بايد انتخابات رياست جمهوري سال آينده سوريه بدانيم. شاخص اين مرحله احتمالاً تلاش براي دستيابي به يک راه حل سياسي مثلاً از طريق انتخابات است. البته برگزاري انتخابات به تنهايي نمي تواند بحران سوريه را حل کند.

همچنان که انتخابات پارلماني سال گذشته اين کشور چاره بحران نشد. در شرايط کنوني که بازيگران منطقه اي هريک به دليلي راه تعامل را پيش گرفته اند، عقلاي گروه هاي سوري بايد تمام تلاش خود را براي حل سياسي بحران انجام بدهند. تغيير ساختار سياسي اين کشور از يک نظام تک حزبي کنوني که قدرت را در حزب بعث منحصر کرده است، از پايه اي ترين گام ها است. اگر دوره چهارم بحران سوريه براي دستيابي به راه حل سياسي به نتيجه نرسد، مرحله پنجم بحران ممکن است با بدترين احتمال ها همراه شود.

پي نوشت:
1. متن نامه اي که طراحان حمله به عراق 5 سال پيش از وقوع آن به بيل کلينتون، رئيس جمهور وقت آمريکا نوشته بودند، در سايت انديشکده New American Century آمريکا

دکتر حامد حاجی حیدری در نوشته ای که با عنوان«تثبيت انقلاب به مثابه "پروژه"» در ستون سرمقاله ی روزنامه رسالت به چاپ رساند اینگونه نوشت:


مطلب اول

 رقابت‌هاي دموکراتيک، در چهارچوب يک قانون اساسي روي مي‌دهند. در رقابت‌هاي دموکراتيک بايسته، قانون اساسي، يک مبناي مشترک و مايه وفاق واقعي است. اينگونه نيست که کساني بدواً التزام خود به قانون اساسي را اعلام کنند، و بعد، در عمل، کار ديگري انجام دهند. طراحي نخست از دموکراسي بر اين اساس بود. اين، سر و راز، يک وضع سياسي باثبات است. اگر انتخابات در ايالات متحده، يا استراليا، يا کانادا، از سطح عصبي و هيجاني کمتري برخوردار است، يا هر فعاليت سياسي با خونسردي بيشتري معمول داشته مي‌شود، بخش مهمي از آن برمي‌گردد به اين که معناي فعاليت سياسي در چنين کشورهايي مترادف جرزني درباره قواعد اصولي بازي نيست. سخن از افزايش رشد اقتصادي، تغيير در سياست‌هاي بهداشت، يا حداکثر تغيير در راهبردهاي نظامي و دفاعي است؛ ولي کسي حرف از انحلال نظام فدرال برآمده از انقلاب 1789 آمريکا نمي‌زند.

 اين وضع منطقي انتخابات، وضعي است که خصوصاً پس از 1368، ما از آن محروم بوده‌ايم، و در 1388 شوري از کوري آن درآمد. طي اين مدت، نيمي از فعالان سياسي ما، التزام عملي به قانون اساسي نداشته‌اند. همه هم مي‌دانند که نداشته‌اند. خودشان هم مي‌دانند و انکار هم نکرده‌اند. تنها به هنگام تکميل فرم شرکت در انتخابات، آن‌ها اعلام کرده‌اند که به قانون اساسي التزام دارند، ولي همان موقع، خودشان، هواداران، رقبا، مجريان قانون، و همه و همه مي‌دانستند که آن‌ها به قانون اساسي التزام کاملي ندارند. به بخش‌هايي ملتزم‌اند و به بخش‌هايي نه.اينکه ما مدام، پس از انقلاب، با کساني مواجه بوده‌ايم که بدون آن که واقعاً ملتزم به قانون اساسي باشند، التزام عملي به آن را گواهي مي‌کردند و وارد گود انتخابات مي‌شدند، و پس از به قدرت رسيدن، عليه قانون اساسي اقدام مي‌کردند، موجد دشواري‌هاي عظيم در سياست ما بوده است، و اين کشور و اين جامعه را به ناراحتي و اضطراب و عصبانيت کشانده است. بي‌گمان يکي از اساسي‌ترين معاني تثبيت انقلاب که مضمون دهه چهارم انقلاب شناخته شده است، تثبيت مفهوم انتخابات است.

 اگر اشخاصي يک قانون اساسي را نمي‌پذيرند، علي‌الاصول نبايد بکوشند تا آن را با ابزار انتخابات عوض کنند، بلکه روش منطقي رسيدن به چنين منظوري، انقلاب است.

 مطلب دوم

اين روحيه که في‌المثل در کساني مانند دکتر عباس عبدي يا دکتر حميدرضا جلايي‌پور هست که در انتخابات، دنبال "جنبش" مي‌گردند، از نحوي سوء تفاهم در مورد کارکرد انتخابات برمي‌خيزد. آن‌ها از انتخابات، انتظار انقلاب دارند. البته انتخابات انقلابي، اين حسن را دارد که شور و حال و هيجان بسيار دارد و از متن آن مشارکت‌هاي نامتعارف هشتاد درصدي برمي‌آيد؛ ولي اين عيب را هم دارد که يک ملت را مدام در وضعيت عصبي انقلابي و احساس خطر در مورد از دست رفتن همه چيز نگه مي‌دارد. اين که اين نحو نگاه به انتخابات، يکي از موجبات "هميشه در صحنه" ماندن مردم بوده است، حرفي نيست، ولي واقع آن است که اين وضع، عوارض جانبي و هزينه بسيار دارد. يک جامعه که در آن احساس امنيت نباشد، احساس تهديد باشد، نيروهاي مختلف خود را، و از جمله نيروها و استعدادهاي انساني خود را تلف مي‌کند. يک وضعيت روان‌شناختي آزاردهنده توأم با بدبيني‌هاي پيوسته، و اضطراب‌هاي کشنده ميان مردم حاکم است که مانع از آن مي‌شود تا هر کس، هر جا هست، کار خود را درست و صحيح انجام دهد.

 عبور يک جامعه انقلابي از وضعيت مناقشه بر سر اصل انقلاب، يک خيز مهم در توسعه آن جامعه محسوب مي‌شود. ما بايد به اين عبور نائل شويم.
 از اين قرار، اگر بخواهيم دهه چهارم انقلاب که اکنون در ميانه آن هستيم، دهه تثبيت انقلاب اسلامي باشد که مي‌خواهيم، پيشنهاد من اين است که به اين برنامه، به مثابه يک "پروژه" بنگريم؛ به اين معنا که با هدف مشخص، امکانات و مقدورات مشخص، و زمان مشخص، گام‌هاي معيني براي دستيابي به آن ترسيم کنيم. منظورم از استعمال واژه "پروژه" اين است که ديگر نمي‌شود در اين کار مماشات کرد و بدون يک برنامه زماني مشخص و مرحله به مرحله، تحقق اين منظور معقول را تا آينده نامعلوم به تعويق افکند. رويدادهاي سال هشتاد و هشت که به اين کشور و تاريخ آن ضربات کاري وارد آورد، و تک تک ما و نسل‌هاي پس از ما بايد عوارض آن را بپردازيم، به همه گوشزد کرد که زمان مسامحه سپري شده است، و کشور بيش از اين تاب اين نحو شتر سواري دولا دولا را ندارد. تثبيت انقلاب، به معناي پروژه تثبيت انتخابات، اکنون يک اولويت ملي است.

 مطلب سوم

 حال که رقابت‌هاي سياسي، نرم نرمک به درون قواعد متعارف باز مي‌گردند، برداشت ما هم از اين رقابت ها بايد از يک سطح بالا و انتزاعي رقابت ميان موافقان و مخالفان زير زيرکي نظام عوض شود، و اطراف رقابت سياسي در ايران را به چشم کساني بنگريم که تنها راه‌حل‌هاي متمايزي براي حل مسائل مورد توافق در قانون اساسي کشور ارائه مي‌دهند. در اين حال، ما هم مي‌شويم مانند فعالان سياسي استراليا يا آمريكا. در ايالات متحده، معنا ندارد که کساني که مخالف چهارچوب فدرال ايالات متحده هستند، در انتخابات شرکت کنند. همان طور که در قانون اساسي آمده، آن ها حق دارند انقلاب کنند، و دولت ايالات متحده هم حق دارد از خود در مقابل آن ها دفاع نمايد. پس، اگر کساني چهارچوب دولت فدرال آمريكا را مي‌پذيرند، مي‌توانند رقباي انتخاباتي يکديگر باشند، در غير اين صورت، رقباي انقلابي هم خواهند بود.

 يک نتيجه به رسميت شناختن چنين فرضي مي‌تواند اين باشد که سطح خشونت و نزاع در رقابت‌هاي سياسي يک تراز پايين مي‌آيد. رقباي سياسي و انتخاباتي کساني هستند که اهداف سياسي کلي مشترک، مندرج در قانون اساسي دارند، ولي راه حل‌هاي متفاوتي براي حل آن دارند. در نتيجه، جديت و رقابت آن ها هم در همين سطح است. در چنين وضعي، که شوراي نگهبان (دادگاه قانون اساسي) و قوه قضائيه کار خود را به درستي انجام مي‌دهند، هيچ يک از طرف‌هاي رقيب، ديگري را به چشم دست پنهان استکبار يا تزوير پيچيده شيطان نمي‌بيند، بلکه رقيب از نظر ايشان، تنها يک فعال سياسي دوست است که در مورد راه حل ها، به نحو ديگري مي‌انديشد، و اگر فکر او به کرسي بنشيند، اتفاق هولناکي نخواهد افتاد، بلکه تنها رشد اقتصادي يا علمي يا سياسي يا... قدري کمتر از آني مي‌شود که راه حل ما به بار خواهد آورد. اين طرز فکر لازم براي رقابت سياسي در يک محيط سياسي خونسرد و غيرجنبشي است.قبل‌ها، و وقتي رقابت بين جامعه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز بود، اين نظم بايسته رقابت نيروهاي وفادار به انقلاب اسلامي و امام، به اين تعبير بيان مي‌شد که رقابت آن‌ها، رقابت در "عقيده" نيست، بلکه رقابت در "سليقه" است.

 مطلب چهارم

 تأثير فرهنگي غلبه چنين تصوري در مورد سياست قابل ملاحظه خواهد بود، و جامعه عصبي و ناراحت ما را به سمت نحوي خونسردي هدايت خواهد کرد. حالا و بر اساس اين الگو، مي‌توان برداشت متمايزي از مفهوم دهه چهارم انقلاب به مثابه دهه تثبيت انقلاب ارائه داد. در اين مرحله، ايران هسته‌اي و مسلح، به سطحي مي‌رسد که براي حفظ موجوديت و انقلاب خود، ديگر به هيجان‌ها و هواداري‌هاي پرشور مردم انقلابي نياز ندارد. اين انقلاب پس از سي و پنج سال، تثبيت شده است، و در آن، هر چيز سر جاي خود قرار گرفته است. در اين شرايط و حال، قدرت‌هاي بزرگ هم بايد ما را به رسميت بشناسند و ديگر ما را تهديد نکنند. اينکه اين مفروضات براي ورود انقلاب به مرحله ثبات چقدر واقع‌بينانه است، و اين که واقعاً ما به چنين سطحي از جاافتادگي رسيده‌ايم، در تصميم اينکه فعاليت‌هاي سياسي را به سمت آرامش و رقابت‌هاي دوستانه محتوايي سوق دهيم مؤثر است.

روزنامه جام جم مطلبی را با عنوان«دو روایت از یک تماس»از مهدی فضائلی در رابظه با گفتگوی دقیقه نودی اوباما با رئیس جمهور ایران در ستون یادداشت خود به چاپ رساند:

سفر رئیس‌جمهور کشورمان به مقر سازمان ملل متحد، سفری خبرساز بود که هم متن‌های قابل توجهی داشت و هم حواشی فراوان. آخرین برگ این سفر پنج روزه، ماجرای تماس تلفنی روحانی و اوباما بود که مهم تر از نفس این تماس، پاسخ به این پرسش برجسته شد که چه کسی با چه کسی تماس گرفته است؟

سوزان رایس، مشاور امنیت ملی امریکا در گفت‌وگو با برنامه GPS شبکه CNN مدعی شد: «ما در اوایل هفته تمایل خود را به دیدار مختصر غیررسمی در زمان حضور باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا در نیویورک در مجمع عمومی سازمان ملل متحد نشان دادیم. در حالی که ما در قبال این مساله موضعی باز داشتیم، ایرانی‌ها نشان دادند این مسأله برای آنها پیچیده است؛ پس چنین دیداری صورت نگرفت. ولی امروز (جمعه) در کمال تعجب از طرف آنها با ما تماس گرفته و اعلام شد که رئیس جمهور روحانی تمایل دارد در حال خروج از نیویورک از طریق تلفن با رئیس جمهور اوباما صحبت کند. ما هم توانستیم تماس بگیریم و در این تماس گفت‌وگویی سازنده انجام شد.» اما روایت این تماس از زبان آقای روحانی با روایت آمریکایی آن متفاوت بود. آقای دکتر روحانی پس از بازگشت به تهران در جمع خبرنگاران اظهار کرد: «درست در لحظه‌ای که آماده حرکت به سمت فرودگاه بودیم به من اطلاع دادند که کاخ سفید با نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک تماس گرفته و اعلام کرده آقای اوباما مایل است چند دقیقه گفت‌وگو داشته باشیم. ما نیز این کار را انجام دادیم و موافقت شد و آنها با موبایل سفیر ما تماس گرفتند و این مکالمه انجام شد.»

اما چند نکته:

نخست این که موضوع روابط ایران و آمریکا از چنان حساسیتی برخوردار است که کوچک‌ترین مسائل در این میان با تفاسیر مختلف همراه می‌شود و معنی‌دار خواهد بود؛ پس کمترین بی‌دقتی در این مساله می‌تواند پرهزینه باشد.نکته دوم این‌که از این دو روایت، قطعا یک روایت مطابق با واقعیت یا به واقعیت نزدیک‌تر است که از نظر ما سخن و روایت رئیس‌جمهور کشورمان ترجیح دارد، اما موضوع به همین جا ختم نمی‌شود.در موضوع مهم، پرفراز و فرود و حساسی چون تعامل ایران و آمریکا که تماس تلفنی دو رئیس‌جمهور ساده‌ترین بخش آن است، اگر قرار باشد از همین نخست آمریکایی‌ها از خود بی‌صداقتی نشان دهند چگونه می‌توان در مراحل مهم‌تر و پیچیده‌تر، به آمریکا اعتماد کرد؟و سومین نکته که باید آن را در اولویت توجه قرار دهیم این‌که واقعیت تعامل دو کشور چیزی است و تصویری که از این واقعیت به افکار عمومی دنیا ارائه می‌شود چیز دیگری و باید بپذیریم در این تصویرسازی متأسفانه دست برتر با طرف مقابل است. بنابراین لازم است به این میدان چون میدان مینی پرخطر و غیرقابل پیش‌بینی، با دقت، محتاطانه، سنجیده و با رعایت همه جوانب پا بگذاریم.

ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی را از نظر میگذرانیم که به مطلبی از سید سروش صاحب فصول باعنوان«بايدها و نبايدهاي مذاكره» اختصاص یافت:

سرعت و توالي تحولات سياسي خصوصاً در حوزه روابط خارجي طي چند هفته اخير به نوعي همه را غافلگير كرده است. گام‌هاي مثبتي كه دولت با هماهنگي مقامات عالي رتبه نظام در راستاي عادي سازي روابط ميان ايران و ساير كشورها و حل و فصل مسائلي مهم از جمله پرونده هسته‌اي برداشته، خواسته يا ناخواسته تأثيرات خود را بر حوزه اقتصاد نيز داشته است؛ اميد به پايان مناقشه بر سر حق ايران در دستيابي به انرژي صلح آميز هسته‌اي و رفع تدريجي تحريم‌هاي ظالمانه عليه كشورمان، افق اميدوار كننده‌اي را پيش روي نخبگان و افكار عمومي گسترانده است.اين اميدواري و حسن ظن به آينده مي‌تواند زمينه ساز تقويت حس مشاركت جويي اقتصادي، افزايش رغبت به سرمايه‌گذاري داخلي و كاهش ريسك تبادلات تجاري خارجي باشد؛ اتفاقاتي كه همگي در راستاي خروج اقتصاد و به تبع آن معيشت مردم ايران از شرايط نه چندان خوشايند سال‌هاي اخير است. با وجود تمامي اين اميدها ذره‌اي از پيچيدگي و حساسيت مسائل كاسته شده است و دولتمردان و مردم بايد درايت بيشتري نسبت به قبل براي درك و تشخيص آنچه در موقعيت فعلي بايد انجام شود، به خرج دهند.

همه ما بايد بدانيم و بپذيريم كه عبور از دوران حساس و غبارآلودي كه درحال حاضر در ابتداي قدم گذاردن به آن هستيم، دشواري‌ها و مراقبت‌هاي خاص خود را مي‌طلبد. ساده‌انگاري و هيجان زدگي دو اشتباه بزرگي هستند كه در صورت ارتكاب آن‌ها كشورمان به ورطه‌اي بسيار خطرناك‌تر از آنچه پيش از اين گرفتارش بوده است، درخواهد افتاد.ساده انگاري در شرايط فعلي مي‌تواند در دو حوزه مصداق بارزتري داشته باشد؛ نخست اينكه گمان كنيم اولاً تمامي مشكلات، سوءتفاهم‌ها و مناسبات از بين رفته را طي بيش از سه دهه اخير مي‌توان و بايد در كوتاه مدت حل و فصل و فراموش كرد. واقعيت اين گونه نيست؛ دو كشور ايران و آمريكا، دقت كنيد تعمداً از واژه كشور به جاي ملت و دولت استفاده شده است، طي سال‌هاي اخير در حوزه‌هاي مختلف تجربيات ناخوشايند فراواني از يكديگر دارند؛ مردم ايران دستكم طي سي و اندي سال بارها و بارها آثار سياست‌هاي خصمانه دولت‌هاي آمريكا را با گوشت و پوست و استخوان حس كرده اند، در مواردي مانند حمايت از رژيم پهلوي، جنگ تحميلي، تحريم‌هاي اقتصادي و...
براي ملت آمريكا هم غلط يا درست، نام ايران با موضوع تسخير سفارتشان در تهران پيوند خورده است.

اگرچه عالم سياست، عالم بررسي هزينه و فايده و عملگرايي ناظر بر منافع ملي است اما ساده انگارانه خواهد بود اگر تصور كنيم به صرف چند جلسه مذاكره و... روابط دو كشور عادي شود.از ديگر سو و در كنار ساده انگاري برخي متأسفانه نوعي هيجان زدگي نيز در رفتار برخي نخبگان جامعه مشاهده مي‌شود. اين نخبگان هيجان زده در عين آگاهي از سابقه روابط پرتلاطم دو كشور و اطلاع از دشواري‌هاي بسيار تنظيم سازوكاري براي گام زدن در مسير كاستن از اختلافات و تنش‌ها، به شكل غريبي از علائمي مثبتي كه بين دو كشور رد و بدل شده است چنان هيجان زده شده‌اند كه مسئوليت‌هاي نخبگي خود را بطور كامل فراموش كرده‌اند. اين نخبگان به جاي تعديل و تصحيح سطح انتظارات و نگرش عمومي به موضوع روابط آينده دو كشور و تبيين اين واقعيت كه برقراري رابطه با آمريكا حلال مشكلات ما نيست، بر طبل اميدهاي واهي، تحليل‌هاي سطحي و تفسيرهاي خام انديشانه از ريشه‌هاي چالش‌ها و مشكلات اقتصاد كشور مي‌كوبند. درحالي كه اندكي تأمل و تدبر در ريشه‌هاي مشكلات اقتصادي كشور به روشني نشان مي‌دهد، بخش عمده‌اي از اين گرفتاري ناشي از سوءمديريت‌ها، برخوردهاي سودجويانه، ضعف ساختار سياسي حزب محور در نظارت بر عملكرد دولت‌ها، توفق رويكرد رانت محور در اقتصاد دولتي مبتني بر درآمدهاي نفتي، سهم اندك ماليات در تأمين درآمدهاي كشور و... است.

درست است كه محدوديت‌هاي نشأت گرفته از تحريم‌ها به مشكلات دامن زده است اما در حقيقت گسترش دامنه و عمق اين تأثيرگذاري به علت زيرساخت‌هاي بيمار است.از اين رو برخوردها و تفسيرهاي هيجاني در مورد برقراري احتمالي روابط با آمريكا، نه تنها كمكي به حل مشكلات نمي‌كند بلكه ضريب خطرپذيري را در مديريت تجديدبناي روابط خارجي بالا مي‌برد.اينهمه درحالي است كه به نظر مي‌رسد نخبگان جامعه در شرايط فعلي بايد با تنوير افكار عمومي و آگاهي بخشي به جامعه، دولتمردان را در پيشبرد منافع ملي در قالب مذاكرات كمك كنند.يكي از اين كمك‌ها مي‌تواند و بايد در حوزه اقتصادي باشد به خصوص اينكه طي دو هفته اخير شاهد بوديم مردم به بلوغ بيشتري در تفكيك دو حوزه سياست و اقتصاد رسيده‌اند و درحالي كه هر يك از اتفاقات چند روز اخير براي روانه كردن دارندگان دلار به بازار و عرضه پس اندازهاي ارزي كافي بود، مشاهده مي‌كنيم دولت و مردم در يك درك متقابل تلاش مي‌كنند از دامنه تأثيرگذاري و تأثيرپذيري حوزه اقتصاد و معيشت از تنش‌ها و اتفاقات اقتصادي بكاهند.

 به عبارت ديگر از سويي جامعه سخن رئيس كل بانك مركزي را در مورد كف قيمتي ارز در بازار مي‌پذيرد و از سوي ديگر مسئولان دولتي هم در اقداماتي مانند پرداخت يارانه براي كاهش 50 درصدي هزينه داروهاي خاص و... تلاش مي‌كنند به جامعه پيام دهند حداكثر تلاششان را براي حداقل كردن تأثير تلاطمات ارزي بر معيشت جامعه مبذول مي‌دارند. اين تعامل سازنده مي‌تواند زمينه و الگويي باشد براي تفاهم و هم افزايي دولت و ملت براي پيشبرد مذاكرات با هدف حداكثرسازي منافع ملي در عين پايبندي به اصول.

« مردم منتظرند تا «حماسه اقتصادي» به وجود آيد!» عنوانی است که مدیر مسئول روزنامه هدف و اقتصاد در ستون سرمقاله هایش به چاپ رسانده:

در دولت يازدهم همه‌اش حرف از ارزاني بود ولي با وجودي كه بيش از يك ماه از اين دوره مي‌گذرد اما هنوز نسيم ارزاني وزيدن آغاز ننموده و از ابتداي راه معلوم است اگر بخواهند سير سير ارزاني باشد دوره دوره ارزاني و بايستي در بهاي كالاها و خدمات كاهشي نشان داد ولي راه نشان مي‌دهد كه سير سير گراني است زيرا يك روز مي‌گويند آب و برق گران مي‌شود روز ديگر سناريوي افزايش گاز كليد مي‌خورد از اين جهت گرچه گفته شده قيمت بنزين تا پايان سال‌جاري افزايش نخواهد يافت اما زمينه گراني آب و برق و گاز روي بسياري از بهاي قيمت كالاهاي توليدي كه با آب و برق و گاز كار مي‌كنند اثرات افزايشي خود را در صورت افزايش بهاي يك واحد مصرفي آن خواهد گذاشت واقعا افزايش بهاي اين عناصر در توليد كالاهاي مصرفي اثرات منفي خود را خواهد گذاشت چه توليدكننده اگر بخواهد قيمت يك واحد از توليدات خود را معين نمايد با محاسبه هزينه‌هاي توليدي، مواد مصرفي، هزينه‌هاي آب و برق و گاز، هزينه‌هاي سربار و هزينه‌هاي مستقيم و غيرمستقيم و... پس از سرشكن نمودن در كل توليدات خود آن را معين مي‌نمايد يعني هيچ عاملي كه در توليد شركت مي‌نمايد از نظر دور نمي‌ماند چه اگر از نظر دور بدارد زيانش به خودش برمي‌گردد از اين نظر هرگز يك توليدكننده وجوهي را كه صرف توليد مي‌كند و حتي استهلاكات وسايل نقليه و ماشين‌آلات توليدي و غيرتوليدي و ساختمان و طلب‌هاي سوخت شده را در قيمت تمام‌شده يك واحد كالا دخالت خواهد داد.

 گرچه بايستي دقت‌هاي لازم را در توليد انجام دهد كه با حداقل هزينه آن توليد انجام شود والا اين‌طور هم نيست كه توليدكننده هر قيمتي خواست كالاي خود را به فروش رساند بايستي قدرت و نياز جامعه خريدار را نيز در محاسبات خود دخالت دهد غير از اين نمي‌تواند به كار توليدي خويش تداوم دهد موفق‌ترين آدم‌ها در توليد آنان بودند كه نيازهاي جامعه را شناختند و براساس نيازهاي جامعه كار خود را به نحو احسن به انجام رسانيدند و با وجودي‌كه كالاي مرغوب توليد نمودند و با بهاي باب ميل مصرف‌كننده كالاي خود را توليد نمودند مگر خريدار چه مي‌خواهد جنس خوب و باكيفيت و اعلا و بادوام و قيمت معقول و مناسب كه در توان خريدش باشد بالاخره هر چه قدرت در دست است بايستي مهار اين اسب سركش و پرقدرت گراني را كشيد كه بيشتر از اينها نتواند هر كجا خواست اقتصاد كشور را به آنجا ببرد بالاخره بايستي دهانه اين اسب سركش را كشيد و اقتصاد را به آن سمت سويي برد كه آن «حماسه» مدنظر اقتصادي در همين سال بخواست خداوند متعال اتفاق بيافتد همان طوري كه مردم هميشه در صحنه ميهن اسلاميمان «حماسه سياسي» را به وجود آوردند و چشم جهانيان از آن حماسه خيره ماند حال نوبت اتفاق حماسه اقتصادي است كه مردم هنوز منتظرند تا اين «حماسه اقتصادي» هم به وجود آيد.
 
در ادامه ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز را با عنوان«گفت‌وگو به معناي ارتباط نيست»به قلم حسین بهشتی پور با هم مرور میکنیم:


هر وقت صحبت از گفت‌وگو مي‌شود بايد به تفاوت گفت‌وگو و مذاكره توجه داشت.مذاكره نوعي گفت‌وگوست كه در آن دستور كار وجود دارد و در نهايت طرفين به جمع‌بندي مي‌رسند.اما منطق گفت‌وگو به‌گونه‌اي است كه طرفين درباره موضوعي صحبت مي‌كنند كه ممكن است مشورت درباره مسئله‌اي باشد و به دستورالعمل خاصي منتهي نشود.اما وقتي گفت‌وگو بين دو شخصيت سياسي آن هم رئيس‌جمهور كشورمان و رئيس‌جمهور آمريكا صورت مي‌گيرد اهميت ويژه‌اي مي‌يابد بخصوص كه دو كشور در طول سي سال گذشته ارتباطي نداشته‌اند.نكته‌اي كه بايد پس از صورت گرفتن اين گفت‌وگو مدنظر داشت اين است كه نفس انجام گفت‌وگو نمي‌تواند خوب يا بد باشد،بلكه محتواي آن مهم است كه بايد ديد در راستاي منافع ملي كشورمان است يا نه؟ براساس آنچه تاكنون از محتواي گفت‌وگوي رئيس‌جمهور كشورمان و باراك اوباما منتشر شده اين گفت‌وگو در راستاي منافع ملي كشورمان صورت گرفته است. نكته ديگري كه بايد بدان توجه داشت اين است كه معناي گفت‌وگو و مذاكره يكي نيست از طرفي مذاكره هم به معناي رابطه نيست.

ضمن اينكه رابطه ايران و آمريكا يك پكيج مفصل است كه موضوعات و پرونده‌هاي مختلف در آن وجود دارد كه يكي از اين پرونده‌ها،پرونده هسته‌اي كشورمان است.به نظر مي‌رسد اگر در نتيجه ادامه گفت‌وگوها مسئله پرونده هسته‌اي كشورمان حل شود.ساير مسائل نيز به تبع آن حل خواهد شد. موارد ذكر شده جزو دستاوردهاي چنين اتفاقي در نظر گرفته مي‌شود اما بايد توجه داشت كه در اين رابطه بايد برخي ملاحظات را نيزدر نظر گرفت.يكي از اين ملاحظات توجه به اين نكته است كه موضوعي كه 10سال طول كشيده و پيچيدگي‌هاي خاص خودش را دارد به سرعت قابل حل نيست.به همين دليل بايد دقت داشت در بين افكار عمومي جامعه نبايد انتظارات نامتناسب شكل داد.زيرا اگر اين روش نتيجه موردنظر را در برنداشته باشد با واكنش شديد افكار عمومي مواجه خواهد شد.

 نكته ديگر توجه به اين نكته است كه ما بايد در رابطه با آمريكا هوشمندي لازم را به خرج بدهيم زيرا گرچه ايران جزو كشورهاي برتر منطقه است اما طرف گفت‌وگوي ما هم كشوري سلطه‌طلب است كه در راستاي اين سلطه‌طلبي، برتري‌جويي و توسعه‌طلبي عمل مي‌كند.ضمن اينكه نبايد ترسي از وارد عمل شدن داشته باشيم.در واقع هرچند آمريكا براي رسيدن به اهدافش با ما به راحتي به توافق نمي‌رسد بايد توجه داشته باشيم منطق برد - برد بر رفتار دو طرف حاكم باشد و در ازاي هر امتيازي كه مي‌دهيم امتياز متناسبي بگيريم و تجربه‌گذشته خود را در قبال تعليق غني‌سازي اورانيوم تكرار نكنيم.موضوعي كه باعث معطلي دوساله فعاليت‌هاي ما شد.

نكته ديگر بحث توجه به بازه زماني حل اين مسئله است كه به شكل هوشمندانه‌اي از طرف وزير خارجه كشورمان موردتوجه قرار گرفت.بايد در نظر داشت همانطور كه آقاي ظريف اشاره كرد در روند مذاكرات علاوه بر تعيين بازه زماني براي رسيدن به نتيجه بايد به موضوعات جديد در روند مذاكره نيز توجه داشت.مسئله ديگري كه به نظر مي‌رسد اهميت فوق‌العاده‌اي در جريان نتيجه بخشي مسئله هسته‌اي دارد،اهميت وحدت و يكپارچگي داخلي در حمايت از دولت در پيشبرد اهدافش است در واقع اگر ملت ايران علاوه بر اتحاد خود و پشتيباني دولت حاكم،صبوري به خرج دهند انتظار مي‌رود اين مسئله نتيجه مورد نظر را كسب كند.در واقع وحدت ملي باعث مي‌شود طرف مقابل هم نگاه ديگري داشته باشد و از اين وحدت تاثير بگيرد همچنان كه در نهايت آمريكايي‌ها به آزادانه بودن انتخابات ايران اشاره كردند.وقتي رئيس‌جمهور روحاني به نمايندگي از طرف همه مردم ايران و نه تنها كساني كه به او راي دادند صحبت مي‌كند باعث مي‌شود طرف مقابل نتواند اختلاف‌نظرها را به رخ بكشد.

فضل الله یاری در نوشته که با عنوان«آيا مذاکره اين قدر ترسناک است ؟»در ستون سرمقاله روزنامه ی ابتکار به چاپ رساند چنین نوشت:


هنوز دکتر حسن روحاني در راه نيويورک بود که يک نماينده مجلس به سرعت با يک رسانه همسو با خود سخن گفت تا بگويد آن چه که رئيس جمهور ايران در ارتباط با «اختيار تام» و«امکان مذاکره» گفته درست نيست. گفت روحاني نه اختيار تام دارد و نه با آمريکايي‌ها مذاکره مي‌کند. او البته بيش از آن که خبري را بيان کرده باشد هشداري داده بود.هشداري که برخاسته از يک هراس غير قابل فهم بوده است.دکتر حسن روحاني به نيويورک رفت، سخناني گفت که امکان مذاکره با دشمن چندين و چند ساله ايران را تقويت مي‌کرد. بعد به مراسمي که گفته مي‌شد قرار است با رئيس جمهور آمريکا رو در رو شود نرفت و سپس در اقدامي تاريخي و البته شوک آور با باراک اوباما از طريق تلفن مذاکره کرد. اين اتفاقات اگر چه در نيويورک در حال انجام بود اما موازي با آن‌ها اتفاقاتي در ايران نيز در نوساني زيگزاگي رخ مي‌داد که گويي هراس از گفت وگو،علت اصلي آن بوده است.

برخي ابتدا از اختيار تام روحاني در اين موضوع هراسناک شدند و با گمانه زني‌ پيرامون احتمال مذاکره با آمريکا در اين سفر به شدت واکنش نشان دادند. پس از غيبت دکتر روحاني در مهماني دبير کل سازمان ملل و روبه رونشدن با اوباما، نفس راحتي کشيدند و از فرط هيجان زبان به تحسين از «اقدام انقلابي» روحاني گشودند. از اين که اين ديدار صورت نگرفته بود، آشکارا ابراز خوشحالي مي‌کردند و علي رغم تفاوت روش و منش رئيس جمهور در اين سفر با سفر‌هاي محمود احمدي نژاد همان توصيف‌هايي از روحاني کردند که در هشت ساله گذشته از محمود احمدي نژاد و «اقدامات شجاعانه» وي در نيويورک کرده بودند. اما گويي اين شادي ديري نپاييد. پس از اعلام ناگهاني مذاکره ي رئيس جمهور ايران با باراک اوباما به ناگهان گويي که اقتدار و عزت ملي لگدمال شده باشد واکنشي تلخ از خود نشان دادند.

«اقدام عجيب بي فايده و بدون دستاورد روحاني در گفت وگوي تلفني با اوباما»، «امتيازي که بالاخره از روحاني گرفت»، «هيات ايراني نبايد در پازل کاخ سفيد قرار مي‌گرفت»،«به آمريکا سپردن سر، شما را / شما را زندگاني، مرگ ما را»، «گفت وگو با مقامات آمريکايي از عهده رهبران بي کفايت عربي هم بر مي‌آيد»و.... از جمله واکنش‌هاي شتاب زده برخي از افراد و رسانه‌هاي اين طيف سياسي داخل کشور است.واکنشي که با احساسات مقامات اسرائيلي از اين اتفاق، تشابه و هماهنگي عجيبي دارد.(که البته در قاموس خود اين افراد و رسانه‌ها مي‌تواند گناهي نابخشودني باشد).اکنون اين سؤال خود را نشان مي‌دهد که دليل اين همه هراس از گفت وگو با دشمن چيست ؟ و البته با نگاهي به وضعيت سه دهه گذشته سؤالات ديگري نيز خود را به رخ مي‌کشند که: مگر در کارنامه مقامات جمهوري اسلامي مذاکره با صدام حسين بعثي وجود ندارد ؟ مگر سران جمهوري اسلامي بارها در کاخ فرزندان ابن سعود - که روزي حجاج ايراني را به خاک وخون کشيدند و بنيانگذار نظام گفته نيز بودند که اگر از صدام بگذريم از آنها نخواهيم گذشت- به ملاقات و مذاکره با آنان نپرداختند ؟ مگر در تاريخ اسلام و شيعه – که عادت کرده اند همه تحولات کنوني را با آن شبيه سازي کنند- مذاکره با کفار وظالمين و حتي صلح با آنان وجود ندارد ؟

در روزهاي گذشته بسياري از مردم نيز با پيگيري تحولات نيويورک به گونه اي هيجاني و از سر ذوق زدگي خواهان مذاکره با آمريکا بودند چرا که - به غلط يا صحيح- بهبود وضعيت معيشتي خود را به رابطه با آمريکا گره زده اند و از اين منظر شايد قابل موضوع هضم باشد، اما اين که گروهي نزديک شدن به موضع «مذاکره» را به شدت نفي مي‌کنند از کدام منظر قابل ارزيابي است ؟ آيا دشمن بايد تا هميشه دشمن باشد ؟ چگونه مي‌توان اين وضعيت را تغيير داد؟ به جزمذاکره مگر راهي وجود دارد ؟هراس اين افراد از مذاکره مي‌توان دلايل بسياري داشته باشند از جمله اينکه يا در دشمني يک قدرت بزرگ با مردم ايران اسراري نهفته است که مي‌توان منافع برخي گروه‌ها را تأمين کند و يا اينکه اين افراد آن قدر به حقانيت مواضع جمهوري اسلامي ايران اطمينان ندارند، به همين خاطر حضور بر سر ميز مذاکره را از همان ابتدا شکست و امتياز دهي به دشمن مي‌دانند.

نگاهي به وضعيت موافقان و مخالفان مذاکره تلفني روحاني با اوباما اگر چه نشان مي‌دهد در هر دو گروه رگه‌هايي از هيجان و احساسات وجود دارد اما به نظر مي‌رسد با فروکش کردن احساسات و حاکم شدن فضاي منطقي با هيچ محاسبه اي،استدلال مخالفان مذاکره نمي‌تواند بر منطق موافقان پيروز شود. چرا که نه تاريخ، نه منطق حاکم بر روابط بشري و نه آموزه‌هاي ملي و مذهبي ايرانيان،هيچ کدام تائيد نمي‌کند که بتوان مساله اي را بدون آن که به سراغ آن رفت حل کرد و در اين مسير اولين گام مذاکره است.به نظر مي‌رسد دست مخالفان اين موضوع، براي قانع کردن افکارعمومي، خالي است و استدلال‌هاي احتمالي آنان تنها به درد خود و هواداراني خواهد خورد که پيشاپيش عزم خود را جزم کرده اند که با هيچ دليلي قانع نشوند.

روزنامه حمایت مطلبی را با عنوان«ابعاد حقوقی سفر رییس جمهور به سازمان ملل»در قسمت یادداشت خود به چاپ رساند که در زیر میخوانیم:


جناب رییس‌جمهوری پس از چند روز ماموریت فشرده از طرف ملت ایران، با موفقیت از سفر آمریکا به کشور بازگشتند. تحولات سفر رییس‌جمهوری به شدت مورد رصد جامعه داخلی ایران و افکار عمومی جهان قرار داشت به نحوی که سوای آنچه تاکنون در این خصوص مورد تحلیل و اظهار نظر واقع شده است به طور قطع در روزهای آینده نیز مباحث زیادی در این مورد مطرح خواهد شد. بررسی جوانب سیاسی اقتصادی دستاوردهای بزرگ این سفر خود نیازمند به تحلیل مفصلی است که به طور قطع از سوی کارشناسان ذی‌ربط مطرح می‌شود؛ آنچه در یادداشت امروز این ستون مورد توجه قرار می‌گیرد ابعاد مباحث حقوقی است که باید طی روز های آتی مورد پیگیری قرار گیرد . واقعیت این است که توجه رسانه‌ها در این چند روزه بیشتر به ابعاد سیاسی این سفر معطوف بود و به همین دلیل ابعاد حقوقی تا حدودی مغفول واقع شد.

 مخاطبان محترم حقوقی به خوبی می‌دانند که در مجمع عمومی سازمان ملل 6 کمیته تخصصی وجود دارد که معمولا در هر نشست سالیانه قطعنامه‌ها و گزارش‌های متعددی در هر کمیته مطرح می‌شوند و پس از بحث و بررسی نمایندگان دولت‌ها متن اسناد مربوط به رای کشورها گذاشته می‌شود. همچنین در چند موضوع ، اجلاس در سطح بالا برگزار می‌شود تا روسای‌جمهوری کشورها و دیگر مقامات عالی‌رتبه نیز در آن نشست‌ها حضور یابند. در اجلاس امسال از سوی رییس‌جمهوری کشورمان هم در سخنرانی مجمع عمومی و هم در سخنرانی اجلاس ویژه خلع سلاح جهانی نکات مهمی مطرح شد که لازم است از سوی نمایندگان ایران در سازمان ملل مورد پیگیری دقیق حقوقی قرار گیرد. ارایه طرح اتحاد جهانی برای اقدام علیه خشونت و افراطی‌گری، پیشنهاد اختصاص روز26سپتامبر به عنوان روز بین‌المللی امحای کامل سلاح‌های هسته‌ای ، ارایه پیشنهادهایی خاص برای احقاق حقوق ملت فلسطین، ارایه پیشنهادهایی برای تقویت جنبش عدم تعهد، ارایه پیشنهادهایی در مورد عاری‌سازی خاورمیانه از هر گونه سلاح کشتار جمعی، ارایه پیشنهادهایی در مورد وضع سوریه و نگرانی‌های خاص مربوط به سلاح‌های شیمیایی در این کشور و موارد دیگر مشابه، هر یک نیازمند پیگیری‌های متنوع در کمیته‌های تخصصی ذی‌ربط مجمع عمومی است که دیپلمات‌های جمهوری اسلامی از هم اکنون باید تلاش‌های لازم برای تدوین پیش‌نویس قطعنامه‌های مورد نیاز در هر موضوع را آماده کنند و با جلب نظر گروهی از دیگر کشورها پیش‌نویس قطعنامه مناسب را در مجمع مطرح سازند تا پس از تصویب، به عنوان ابزار حقوقی قابلیت استناد بین‌المللی پیدا کند و تعهداتی بر عهده دبیرکل سازمان ملل و بخش‌های تخصصی این سازمان قرار گیرد تا اقدامات معینی را در هر مورد به انجام رسانند.

 نکته مهمی که در این خصوص باید بر آن تاکید شود این است که سفر جناب رییس‌جمهوری به آمریکا با همراهی وسیع دیپلماسی عمومی یعنی گروه‌های مختلف فعال مدنی همراه بود و همین فعالیت گسترده خصوصا در فضای مجازی، بستر مناسبی را فراهم آورده بود تا مقامات رسمی حاضر در سازمان ملل به اتکای حمایت ملت خود قوی‌تر ظاهر شوند خصوصا که وحدت و یک‌زبانی مسئولان رسمی داخل کشور در خصوص ماموریت هیئت اعزامی به سازمان ملل نیز در این خصوص بی‌نظیر بود و طرف‌های مقابل ایران را به احترام واداشته بود. بسیار مهم است که در فرایند پیگیری پیشنهادهای جناب رییس‌جمهوری در مجمع عمومی سازمان ملل نیز افکار عمومی داخل کشور خصوصا متخصصان حقوقی و بین‌المللی به خوبی مطلع شوند تا باز در سطح بین‌المللی از ضرورت تصویب پیشنهادهای مربوطه حمایت کنند، بسترهای لازم پذیرش آنها در سطح جهانی را فراهم آورند و بدین طریق شبکه مرتبطان خود در سطح کشورهای مختلف را نیز فعال سازند.

 نکته دوم قابل توجه این است که در اجلاس مجمع عمومی امسال همانند هر نشست سالیانه ده‌ها موضوع مهم دیگر در دستور کار است که جامعه جهانی تلاش می‌کند تا در هر مورد تصمیم‌گیری مناسب کند، حال که توجه جامعه ما به اجلاس مجمع عمومی به دلیل سفر جناب دکتر روحانی جلب شده، بسیار مهم است که سایر مسایل مهم مجمع نیز مورد پیگیری قرار گیرد و جامعه حقوقی کشورمان در قبال هر مورد ضمن بهره‌مندی از جدیدترین گزارش‌های مطرح در مجمع عمومی، پیشنهادهای حقوقی خود را در اختیار دستگاه دیپلماسی کشور قرار دهد. مثلا در مورد وضع افراد دارای معلولیت مباحث مهمی در مجمع مطرح است یا در مورد تغییرات جوی و تأثیر آن بر توسعه کشورها، مباحث حقوق بشر، پیشگیری از مخاصمات مسلحانه، فعالیت‌های امدادی و انسان‌دوستانه، کنترل و مبارزه با مواد مخدر و پیشگیری و مبارزه با تروریسم ، سندهای متعددی مطرح است و برابر آیین کار ارایه پیش‌نویس قطعنامه جدید در مجمع عمومی، نمایندگان کشور ما نیز می‌توانند در قبال هر یک از محورهای دستور کار مجمع پیشنهاد جدید ارایه کنند خصوصا که ما ریاست جنبش عدم تعهد را نیز بر عهده داریم و از این فرصت نیز باید استفاده مغتنم کرد تا دغدغه‌های مشترک همه کشورهای در حال توسعه به خوبی مطرح و پیشگیری شود.

 نکته سومی که در امتداد ضرورت‌های یاد شده باید برای آن برنامه‌ریزی کرد این است که وقتی رییس‌جمهوری کشورمان چند پیشنهاد مناسب بین‌المللی را مطرح ساخت باید در داخل کشور نیز در این زمینه‌ها بحث و گفت‌وگوهای فنی انجام شود تا در داخل نیز به اهمیت موارد یاد شده خصوصا نفی افراطی‌گری و خشونت اهتمام لازم را بدهیم و تجربه گذشته تکرار نشود که در سطح جهانی پیشنهاد گفت‌وگوی تمدن‌ها را مطرح کردیم ولی در داخل کشور از گفت‌وگوی طیف‌های مختلف درون کشور خودمان غافل بمانیم که همین نبودگفت‌وگو و اجماع سازی باعث شد تا عده‌ای فقط به تعریف و تمجید ایده مزبور بپردازند و عده‌ای چشم‌بسته بدان حمله و این ایده را نوعی وادادگی در مقابل دشمنان تفسیر کنند، حال آنکه هر دو طیف سخن عالمانه‌ای نداشتند و بیشتر متعصبانه و بر اساس اینکه با ارایه‌کننده پیشنهاد چه نوع زاویه‌ای دارند، موضع‌گیری می‌کردند.

نکته آخر اینکه سفر اخیر رییس‌جمهوری به آمریکا و دستاوردهای آن، نمادی از سربلندی و عزت ملت ایران را به نمایش گذاشت که چگونه در جمع قدرتمندترین کشورهای جهان ایفای نقش می‌کند. جامعه حقوقی کشور نیز متناسب با این وزن بین‌المللی کشورمان باید ایده و اظهار نظر ارایه کنند. مبادا از این وزن بالا غافل شویم و ترجمه مطالب دیگران را به عنوان ایده ایرانی مطرح کنیم . امید آنکه شاهد تحرکات شایسته حقوقی پس از سفر اخیر رییس‌جمهوری به اجلاس مجمع عمومی باشیم و در این فرایند، وضعیت داخلی کشور از حیث همدلی و همبستگی و نشاط و شادابی را نیز روز به روز بیشتر توسعه بخشیم.

در آخر به ستون سرمقاله روزنامه ی مردم سالاری میپردازیم که با عنوان«سفر متفاوت» از مسعود پزشکیان به چاپ رسید:


سفر روحاني به نيويورک به طور کاملا واضح با سفرهايي که در چند سال اخير صورت گرفته بود، تفاوت داشت. رييس‌جمهوري و هيات همراه در شرايطي به کشور بازگشتند که وجهه ايران را در مدت محدود 5 روزه تغيير دادند و حالا به جرات مي‌توان گفت جمهوري اسلامي دقيقا آنطور که شايستگي دارد، مورد قضاوت دنيا قرار مي‌گيرد. سخنان حکيمانه روحاني در سازمان ملل، راهکارهاي مدبرانه و توام با منطق تيم مذاکره کننده و... موجب شد تا در آخرين لحظات اتفاق بزرگي رخ بدهد و رييس جمهوري آمريکا بعد از سي و چند سال اختلاف پشت خط رييس جمهوري ايران بيايد و با او به صحبت بپردازد. اهميت مکالمه 20 دقيقه‌اي دو رييس جمهور بر هيچ کس پوشيده نيست و به طور حتم نه تنها آمريکا و ايران بلکه دنيا به اين اتفاق واکنش نشان خواهد داد و تحت تاثير اين تماس اتفاقهايي را به خود خواهد ديد. جمهوري اسلامي به دليل نوع رفتاري که دولت پيشين داشت، شرايط ويژه‌اي را پيش روي خود مي‌بيند و مشکلات و محدوديت‌هاي زيادي آرامش عمومي و رضايتمندي مردم را با تهديداتي جدي مواجه کرده است.

 به همين دليل مردم در 24 خرداد به چهره‌اي راي دادند که با شعار اعتدال وارد صحنه انتخابات شده بود که هيات ايراني در اولين سفر جدي‌اش، به خوبي نشان داد که بر عهد مهم خود وفادار است و عزم خودش را خبرم کرده است تا تنش زدايي را در دستگاه ديپلماسي جايگزين تنش‌زايي کند و دقيقا به همين دليل است که دنيا هم به حضور آن‌ها واکنش مثبتي داشت و نه تنها هنگام سخنراني رييس جمهوري ايران هيچ کدام از حضار سالن را ترک نکردند، بلکه قاطبه کشورها اظهارات مطرح شده را نشانه ايراني جديد عنوان کردند، ايراني که چالش و تنش را به عنوان آفت دنيا مي‌داند و به همين دليل سعي مي‌کند تا رفتاري متفاوت با آنچه در هشت سال گذشته مشاهده شد، از خود به نمايش بگذارد.

با وجود تاثيرات انکارناپذير تماس تلفني اوباما با روحاني برخي در درون کشور سعي دارند تا با سم پاسي فضا را مخدوش کنند و اين تماس و کلا تصميمات اين چند وقت اخير را در تضاد با منافع ملي مطرح کنند. اين نوع تحرکات و مخالفت‌ها در شرايطي مشاهده مي‌شود که رييس جمهور با اختيار تام به نيويورک رفته بودند که نشانگر اعتماد مقام معظم رهبري به سياست و مشي دولت يازدهم است تا بتوان اينطور گفت که مخالفت با روندي که فضاي عمومي را اميدوار به آينده کرده است، در راستاي حرکت در چارچوب افراط و تفريط است و به همين دليل بايد با بي‌توجهي مواجه شده و به حاشيه رانده شوند. چرا که اگر راديکال‌ها فضاي لازم را براي خود مهيا ببينند، بي‌شک کشور را به سمت تنش و چالش هدايت خواهند کرد.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار