سهیل سلیمی در مقام کارگردان «فرشتگان قصاب» تعریفی از عرصه فرهنگ دارد که می‌تواند زیربنای اصلی نقد و تحلیل فیلم وی نیز باشد.

به گزارش گروه استان هاي باشگاه خبرنگاران ،  کارگردان فیلم «فرشتگان قصاب» در یک اکران خصوصی حاضر شد و در سخنانی کوتاه به بیان نقطه نظرات خود درباره این فیلم پرداخت.

سهیل سلیمی در سخنان خود تاکید کرد که شرایط فرهنگی امروز ما شرایط اشغال است و دشمن تا درون خانه‌هایمان نفوذ کرده و برای بازپس‌گیری مواضع فرهنگی به سینمای مقاومت نیاز داریم.

صد البته سلیمی در مقام یک دلسوز و دغدغه‌مند فرهنگی به خوبی می‌داند که المان‌های قدرتمند فرهنگ ایرانی اسلامی آنقدر ریشه‌دار و قدرتمند است که حتی به فرض اشغال فیزیکی نیز به گذر سال‌ها و قرن‌ها رنگ نباخته و گاه فرهنگ مهاجم را در خود هضم کرده اما آنچه وی در بیان آن سعی وافر دارد بزرگی خطر و نزدیکی آن است و بی‌شک در این مسئله قاطبه صاحبنظران عرصه فرهنگ با وی همنوا هستند.

فرهنگ آمریکایی امروز نه تنها در ایران که در سراسر جهان به دنبال همسو کردن و همسطح کردن اندیشه‌ها، عقاید و فرهنگ‌ها است و صد البته هر چه فرهنگی زنده‌تر و فربه‌تر و دارای کارکردهای اقناعی باشد از نظر سبک زندگی آمریکایی مورد هدف تهاجم بیشتر قرار می‌گیرد.

آمریکاییان در مقابل فرهنگ‌هایی که در خود فرو رفته و منزوی هستند چندان واکنش ستیزه‌جویانه ندارند و گاه حتی هموطنان خود را به تماشای این فرهنگ‌های توریستی می‌برند اما آنجا که ملتی و فرهنگی از بن دندان، کنش، منش، بینش، اندیشه، فرهنگ و اعتقادات متفاوتی داشته و رفتارهای آمریکایی را به نقد بنشیند، دستگاه تحقیر، تمسخر، القا، تخریب و حذف فرهنگی استکبار به کار می‌افتد.

صد البته با سلیمی در این قول همنوا هستیم که خواه ناخواه فرهنگ آمریکایی و سبک زندگی آمریکایی برای خود در سطح جهان و کشور ما نیز یارگیری کرده و بسیاری را به رنگ و لعاب خود فریفته است و از سویی قابل انکار نیست که وجوهی از این فرهنگ نیز در جای خود قابل ستایش و ارزشمند است اما همان بخش مثبت زمانی در قالب کلیت خود قرار می‌گیرد، تعبیر «سبزه مزبله» را به ذهن متبادر می‌شود که باید از آن پرهیز کرد.

به هر روی «فرشتگان قصاب» در فضای مقاومت نمانده و گاه از حوزه پدافندی به آفند نیز قدم می‌گذارد و بیراه نیست که برخی با عنایت به مشاور فیلم (حسن عباسی) به این فیلم لقب استراتژیک دادند.

فرشتگان قصاب اما نه به سبب مشاور فیلمنامه خود بلکه به دلایلی دیگر می‌تواند یک فیلم استراتژیک تلقی شود و چند شاهد در این زمینه مصداق سخن است.

شاید این برای نخستین بار است که فیلمی وارد حوزه نقد آمریکاییان شده اما یکسره آنان را احمق، بوالهوس، شیطانی و شکمباره و بیکاره نشان نمی‌دهد از این رو فرشتگان قصاب به این درک استراتژیک رسیده که در این مقطع توهین به هوش مخاطب بازی در زمین دشمن است و به درستی در این فیلم شخصیت‌های پر تعداد آمریکاییان منفعت‌طلب با حضور زن آمریکایی «کیسی» تلطیف شده که در نماهای مختلف به دفاع از مظلومیت دشمن می‌پردازد.

در صحنه دیگری سربازان آمریکایی به کودکان افغان شکلات می‌دهند و فیلمساز با هوشمندی عکس‌های نشریات آمریکایی را در پاره‌ای موارد درست می‌داند و به مخاطب خود می‌گوید بصیر باش و در انتها ببین که این رقت قلب ظاهرین به کار انسانیت نخواهد آمد.

در صحنه دیگری می‌بینیم که 2 سرباز آمریکایی بر سر این‌که آیا در قاچاق اعضای انسان مشارکت کنند یا خیر، دچار تردید هستند و همین که فیلمساز تا همین اندازه سربازان دشمن را صاحب عقل و شاید وجدان دانسته بر فیلم‌هایی که بعثی‌ها را غول‌هایی مکانیکی در ظاهر انسان می‌نمایاند، ارجحیت دارد.

اگر از لهجه بد انگلیسی «پیر داغر» و سایر بازیگران بگذریم، بازی‌ها قابل قبول بود و موسیقی «امیریل ارجمند» و «فرزاده ورزنده آذر» جز در موارد اضطراب که از فیلم جلو می‌زد، بر روی صحنه‌ها نشسته بود.

تروریست‌ها در فیلم به درستی هم مردم افغان را می‌کشتند و هم آمریکاییان را و همین امر باز وجهه هوشمندی استراتژیک عوامل فیلم را بر ترجیحات ایدئولوژیک فرا نشانده که به این ورطه در نغلتند که برای تخریب آمریکاییان تکفیری‌ها را تطهیر کنند.

لوکیشن‌های انتخاب شده بسیار ضعیف بود و در بسیاری موارد و به‌ویژه در صحنه‌های انفجار به وضوح مشخص بود که حاشیه بیغوله‌ای دور از شهر به عنوان شهر به مخاطب قالب شده بود و در صحنه‌هایی دوربین از شهر بیرون می‌افتاد و افق بی‌انتهای بیابان رخ می‌نمود.

در این میان اما از جلوه‌های ویژه و جلوتر از سینمای ایران در «فرشتگان قصاب» نباید گذشت که فیلم را خوش ساخت و خوش‌تراش‌تر از فیلم‌های مشابه خود ساخته بود.

عشق مابین «فرهاد» و «گسیو» نه به ورطه جلافت و هندی‌بازی‌های بی‌محتوا در افتاده بود نه مانند عشق‌های صدا سیمایی دفعتی و رندومی بود، محبت بین این 2 از جنس فرهنگ‌های شرقی و منطبق با لطافت روح و طبع فارسی زبانان مسلمان بود، هر چند در عرصه نبرد فرهنگی هنوز این نقطه سوق‌الجیشی که دست بر قضا چشم اسفندیار فرهنگ غرب است چندان که باید نشان داده نشده و فیلمی که به زیبایی و شکوه بتواند عشق 2جوان مسلمان (ایرانی) را به نمایش بگذارد ساخته نشده است، عشقی از آن دست که زنی همسر جانباز بدون دست و پایش را تا سر حد جنون دیوانه‌وار دوست دارد و او جذاب‌ترین مردهای جهان برای زن خود است، بی‌شعار بی‌حرف و بی‌قصه، ایثار مطلق، عشق آتشین و زندگی به تمام معنا ایرانی و اسلامی خالص.

این فیلم البته در مواردی از هوشمندی ابتدای کار فاصله گرفت اما همین فاصله گرفتن با هوشمندی و از سر عمد انجام شد گویی که در اواسط فیلم کارگردان در جهشی خودخواسته از مخاطب خاص به مخاطب عام تغییر شیفت داد.

در صحنه‌ای حضور خانواده دختر افغانی گرفتار در مدرسه موجب می‌شود که آمریکاییان آن‌ها را تروریست پنداشته و اسلحه را بر این خانواده نشانه روند که فریادهای سرباز زن آمریکایی برای ممانعت از شلیک موثر نیفتاده و دست آخر پدر خانواده به شلیک یک سرباز بی‌مبالات در خون می‌غلتد، این صحنه عاریت گرفته شده از فیلم «جوخه»، «غلاف تمام فلزی» و چندین فیلم دیگر بود که ویتنامی‌ها البته جای خود را به افغان‌ها داده بودند؛ این گرته‌برداری اما اشکالی نداشت که واضح است تا اشغال و اشغالگر وجود دارد این صحنه‌ها تکرار شدنی است و مرگ بی‌گناهان خواسته و ناخواسته در فضای سنگین سوءتفاهم و تقابل پیش خواهد آمد.

اما مهم‌ترین واقعه‌ای که ماهیت اصلی اشغال را در فیلم نمایش داد نه این بمب‌گذاری‌ها و نا‌امنی‌ها و کشته شدن‌های بی‌خود و باخود که حضور باند قاچاق اعضا در افغانستان و مشارکت فرمانده آمریکایی و گروه وی از این جنایت بود.

شاید در نگاه نخست و با حجم تبلیغاتی که از نظم و قانونمداری ارتش آمریکا و دادگاه سربازان خاطی و ... در رسانه‌های استکبار بیان می‌شود، مخاطب اندکی در واقع‌گرایانه بودن این بخش فیلمنامه تردید کند اما به راستی آیا این اتفاق در فضای جنگ و اشغال غیر محتمل است؟ در دنیایی که زیر چشم اینترپل و هزاران دادگاه و نهاد حقوق بشری هر روز و هر روز پورنوی کودکان، قاچاق زنان و کودکان از آفریقا و سرتاسر جهان به کشورهای پیشرفته جریان دارد، امکان دزدیدن اندام ناممکن است؟

گزارش‌های بسیاری از موارد قاچاق و سرقت اندام انسان در هندوستان و کشورهای ناامن در رسانه‌ها مطرح شده است و از سویی موارد بسیاری از این چنین اقدامات توسط رژیم صهیونیستی دیده شده و بسیار افراد مفقود در کشورهای مختلف دیده شده‌اند که بعدها با نبود کلیه یا عضوی دیگر در کنار خیابان پیدا شده‌اند.

این موارد نا محتمل نیست به‌ویژه آن که در همین زمان بسیاری از آمریکاییان ثروتمند برای به دست آوردن کلیه یا کبد سالم به چین و کشورهای دیگر سفر کرده و در آنجا جراحی پیوند اعضا را انجام می‌دهند.

هشدار سازندگان فیلم به مخاطب عام به جا است و مخاطب خاص نیز اگر اندکی با خود صادق باشد باید هر احتمالی را در شرایط اشغال بعید نداند و باید به کارگردان فیلم بابت این جسارت تبریک گفت که از انتقاد منتقدان نترسیده و فجائت و دنائت این صحنه‌ها را بی‌پرده به نمایش گذاشته است.

گاه باید خون را نشان داد تا مخاطب خواب‌آلوده و بر متکا یله داده از خواب بیدار شود و اندکی بیاندیشد که روزگاری اگر این نعمت امنیت نباشد ممکن است چه اتفاقاتی در کمین او و خانواده‌اش نشسته باشد.

گاهی نشان دادن خشونت اثر انتباه دارد و کارگردان این اثر به درستی از آن بهره برده است چنانکه در پژوهش‌هایی نشان داده شد نشان دادن صحنه‌های فجیع تصادف در کاهش تصادفات جاده‌ای موثر بوده است.

در کتاب تجربه‌های ماندگار گزارش‌نویسی اثر «جان کری» مشاهده‌های یک سرباز «اس اس»  آلمانی از یورش آمریکاییان در جنگ جهانی دوم به منطقه نرماندی بیان شده که بر سنگدلی و بیرحمی آمریکاییان تاکید دارد و پر مسلم است زمانی یک سرباز ویژه «اس اس» هیتلری از سنگدلی ارتش آمریکاییان بگوید نباید هیچ چیز را از این قوم غیرممکن دانست و همواره باید هوشیار و آماده بود که حفظ استقلال با پایداری و اتحاد میسر است، دو مقوله که «فرشتگان قصاب» ارزش آن را به ما یادآور می‌شود./ج1

برچسب ها: کارگردان ، تصادف ، خشونت
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.