به گزارش
ويژهنامه دفاع مقدس باشگاه خبرنگاران، "محمدرضا بایرامی" نويسنده ديگري است كه قلم خويش را به داستان هايي از دفاع مقدس گره زده است.
وي متولد 1344 است، تا به حال سیزده كتاب داستان، كه دو خاطره از دفاع مقدس در میان آنها دیده میشود به چاپ رسانده است. تعدادی از این آثار مربوط به نوجوانان و برخی از این آثار مربوط به بزرگسالان است. عمدۀ آثار بایرامی یا از روستا است یا از دفاع مقدس. علت این امر هم آن است كه بایرامی از روستاست و در روستا بوده. در اواخر دورۀ دبستان خانوادهاش روستا را ترك میكنند و به تهران میآیند. هنوز خاطرات كودكی در ذهنش وجود دارد و موجدِ آثار ارزشمندی از او شده است. آثار بایرامی تا به حال از ده مرجع، موفق به دریافت جایزه شده است. یك جایزه بینالمللی هم در كارنامۀ خود دارد.
جایزۀ كبرای آبی از سوئیس برای كتاب «كوه مرا صدازد» از دیگر آثار او میتوان، كوه مرا صدا زد(رمان)، بر لبۀ پرتگاه(رمان) ، بعد از كشتار(مجموعه داستان)، رعد یك بار غرید(داستان)، دود پشت تپه(رمان نوجوانان)، عقاب های تپۀ60 (رمان نوجوانان)، دشت شقایقها(خاطرۀ ادبی)، هفت روز آخر(خاطرۀ ادبی)، به كشتی نشسته(داستان)، به دنبال صدای او(مجموعه داستان)، عبور از كویر(داستان)، همراهان(مجموعه داستان)، دره پلنگها را نام برد.
بایرامی درباره ادبیات دفاع مقدس مینویسد:
«در ابتدای جنگ، ادبیات این عرصه خیلی رسمی و رسانهای شده بود و کلیات را مدنظر داشت. خطراتی مثل کم تجربگی و حساسیتهای خیلی زیاد جامعه ما، باعث شد که نویسندگان، این کلیات را حکم قطعی بدانند و اگر غیراز این به جنگ بپردازند، مسئولین به آنها اعتراض میکردند و اثر فاقد ارزش شناخته میشود.
من اعتراض و انتقاد را منفی نمیبینم ولی نباید اینها باعث شود نویسندهای که خودش جنگ را از نزدیک دیده، از نوشتن دراین عرصه منصرف شود و کار در این زمینه را نوعی تن به خطر دادن ببیند. اینگونه او باید به سراغ کارهایی برود که خیلی معمولی و خنثی است و تعجب و سوال کسی را بر نمیانگیزد.
عمدهترین بخش ادبیات، ادبیات جنگ است، ما در این ادبیات با دو چیز همزمان در ارتباطیم. مرگ و زندگی. هیچ جایی نیست که این دو آنقدر ملازم هم باشند. این دوست داشتن آنقدر لذت بخش است که بسیاری از نویسنده ها جان خودشان را به خاطر آن به خطر انداختند و نمونههای آن را همگی ما میدانیم. خود من کارهای بسیاری از صاحب نامان جهان درعرصه داستان نویسی را، اگر از جنگ ننویسند، نمی توانم بخوانم!
اگر این اتفاق بیافتد که نویسنده کلیات را کنار بگذارد و بیشتر به جزئیات بپردازد، همیشه آنقدر لازم نیست خودش را در مقام تحلیل ببیند و مجبور میشود تصویر کند. در این صورت او یک جانبه نگر نخواهد بود. من روزی در رمانی خواندم: «یک بعثی کافر، از خاکریز بالا می آمد.» این روزها ما نمیتوانیم بگوییم کافر و در داستان این اتفاق نمی افتد. جنس داستان از نوعی است که حکم صادر نمیکند و هر چقدر جزئیاتش بیشتر باشد، کارقوی تري از آب در میآید.
دیگر پیامد اصلی جنگ و تاثیرات آن است که هم در ادبیات و هم در سینما به آن پرداخته می شود. پیامدهایی که مردم عادی بیشتر آن را درک میکنند، زیرا خودشان کسانی هستند که آن را از نزدیک لمس و حس کردهاند.
انتهاي پيام/