روزنامه ی کیهان مطلبی با عنوان«یک واقعه، دو تجربه»از حسین شمسیان در ستون یادداشت روز روزنامه کیهان به چاپ رساند:
این روزها که آتش جنگطلبی شیطان بزرگ و همراهانش برای افروختن شعله جنگ در سوریه و تحت تاثیر قرار دادن جهان اسلام رو به سردی گذاشته و ناتوانی پنجه خون آلودشان برای دستاندازی به یک کشور مسلمان دیگر بیش از پیش آشکار شده است، صرفنظر از همه تحلیلها و ارزیابیهای سیاسی، واقعیتی بزرگ و سرمایهای ارزشمند در مقابل دیدگانمان قرار میگیرد و سرتعظیم همه آزاداندیشان در برابر آن به خضوع خم میشود. ایثارگری و مجاهدت ایثارگران هشت سال دفاع مقدس- که این روزها در سالگرد آن حماسه باشکوه قرار داریم.سیو سه سال پیش جنگ در شرایطی شروع شد که از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی کمتر از ششصد روز گذشته بود. در طول این مدت استکبار که میدانست چه واقعه عظیمی در ایران رخ داده است هیچ روزی را برای آتشافروزی در کشور و نهایتا ساقط کردن نظام نوپای اسلامی از دست نداد.
از گسیل چهرههای وابسته به خود در عالیترین سطوح گرفته تا واقعهسازی در جای جای کشور و تحریک عواطف و احساسات قومی به اسم خلق کرد و خلق عرب و... اما به این مقدار بسنده نکرد و کودتاهای مختلفی را طراحیکرد که کودتای مشهور نوژه مهمترین آنها بود و البته خودفروختگان و خائنین به مردم را هم در قالب گروهکهای معاند و سازمانهای جهنمی به رویارویی مسلحانه با نظام و مردم بیگناه واداشت و ثمر آن شهادت بیش از هفده هزار نفر از مردم بیگناه کشورمان شد. همه اینها فقط و فقط بخاطر یک چیز بود و آن پشیمان کردن مردم از انقلاب! اما همهچیز برعکس بود و مردم سختتر و مصممتر شدند. وقتی این همه دشمنی، در عزم استوار مردم اثری نگذاشت، ضربه نهایی با حمله نظامی به ایران در دستور کار قرار گرفت و صدام با اشاره آمریکا به ایران حمله کرد. این جنگ اگرچه ظاهرا جنگ یک همسایه علیه همسایه دیگر بود اما در واقع یک جنگجهانی تمام عیار بود که در یک طرف آن تنها ایران بود و در سوی دیگرش جهان در حمایت و پشتیبانی کامل از صدام! نتیجه برای آنها که جهان را از منظر غیرالهی میدیدند کاملا قابل پیشبینی بود و شکست سرنوشت محتوم ایران در این جنگ بود.
صدام پس از نخستین مصاحبه در مناطق اشغالی کشورمان به خبرنگاران وعده داد که گفتگوی بعدی هفته آینده در تهران خواهد بود! همان شب جیمی کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا گفت: امیدوار است مسئولان ایران سرعقل آمده باشند! مدتی بعد میخائیل گورباچف رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق در پیامی به سران کشورهای خائن عربی به آنها اطمینان داد که شوروی نخواهد گذاشت این جنگ با پیروزی ایران تمام شود! اینها و هزاران سند معتبر از کمکهای شرق و غرب و ارتجاع عرب به صدام، حاکی از رخداد جنگی جهانی علیه ایران و عزم و اتفاق دو ابرقدرت شرق و غرب برای براندازی نظام نوپای اسلامی بود. در این سوی میدان کارزار، ملتی دست خالی اما مصمم، گوشش را به سروش غیب داده بود که از لبان امام راحل جاری میشد و مردم را به ایستادگی و فداکاری دعوت میکرد. همین ندای آسمانی کافی بود که ایران انقلابی که نه ارتش منسجم و انقلابی داشت و تجهیزات اولیه را و نه هیچ کشوری حاضر بود کوچکترین امکاناتی -حتی سیم خاردار- به او بفروشد، در اندک زمانی صحنه جنگ را به نفع خود عوض کند و دشمن را به زانو درآورد.
همه توفیقات آن روزهای آسمانی در سایه خودباوری و تبعیت محض از فرمان امام(ره) حاصل شد و دشمن در تحمیل آن همه جنایت، چیزی بدست نیاورد.اگر بپذیریم که هدف از تحمیل جنگ به ایران ساقط کردن نظام اسلامی و بازگرداندن آب به همان جوی سابق بود- که همه اسناد تاریخی از آن حکایت میکند - باید با سربلندی و غرور بگوئیم که ما پیروز شدیم و دشمن به هدفش نرسید. ما پیروز شدیم و دشمن نتوانست حتی یک وجب از خاک کشورمان را تصرف کند. ما پیروز شدیم و در اوج ناجوانمردانهترین تحریمها به خودکفایی در مهمترین و حیاتیترین شئون نظامی و اقتصادی رسیدیم و جهان در برابر این عظمت و رشادت ایثارگران عزیز انگشت حیرت به دندان گزید. این دستآورد و تجربه ایران اسلامی از واقعه جنگ بود که امام راحل عظیمالشأن چند ماه پس از پایان جنگ در اسفند 1367 درباره آن اینگونه میفرمایند:
«هر روز ما در جنگ برکتی داشتهایم که در همه صحنهها از آن بهره جستهایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نمودهایم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نمودهایم، ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم، ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناختهایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیدهایم که باید روی پای خودمان بایستیم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ ریشههای انقلاب پر بار اسلامیمان را محکم کردیم، ما در جنگ حس برادری و وطندوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال میتوان مبارزه کرد. جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظامهای فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند، جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت، تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آنچنانی برخوردار شد و از همه اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابی در پرتو جنگ تحقق یافت.
همه اینها از برکت خونهای پاک شهدای عزیز هشت سال نبرد بود، همه اینها از تلاش مادران و پدران و مردم عزیز ایران در ده سال مبارزه با آمریکا و غرب و شوروی و شرق نشأت گرفت.»اما همین واقعه پس از جنگ ما باز هم تکرار شد، آمریکا و متحدانش با بکارگیری پیشرفتهترین تجهیزات نظامی در منطقه ما درگیر چند جنگ دیگر شدند دو جنگ با عراق و یک جنگ با افغانستان، حمله ناکام اسرائیل به حزبالله لبنان و دو بار حمله به غزه. هدف اصلی آنها از تحمیل این جنگها بر مسلمین مظلوم منطقه، ایجاد خاورمیانه جدید و حاکم ساختن نظمی نوین بر شئون سیاسی و امنیتی منطقه بود. اما ثمر آن چیزی جز قتل و ویرانی و تشکیل گروههای تندرو و افراطی خونریز و ایجاد ناامنی در منطقه نبوده است. هزاران سرباز از آمریکا و متحدانش در این جنگها کشته شدند و میلیاردها دلار در راه این آتشافروزیها هزینه شد اما نه تنها به مراد مقصود نرسیدند بلکه آمریکا مجبور به خارج کردن تفنگدارانش از عراق شد و در افغانستان هم مجبور به تحمل تلفات هر روزه.
به یقین اگر آمریکاییها حتی به نیمی از آرزوهایشان در عراق و افغانستان یا لبنان و فلسطین رسیده بودند، بدون کوچکترین نگرانی به سوریه حمله میکردند اما آن تجربیات تلخ و آن سرشکستگیها سبب شد تا طرح حمله به سوریه با موج مخالفت مردم آمریکا و نمایندگان کنگره و مخالفت جهانی مواجه شود و سردمداران کاخسفید را به عقبنشینی وادارد.دستآورد ما در جنگ عزت و سربلندی بود و دستآورد آمریکاییها ذلت و سرافکندگی. دستآورد ما در جنگ ناکام گذاشتن دشمن بود و دستآورد آنها ناکامی در به دست آوردن اهداف از پیش تعیین شده. ما در جنگ به خوداتکایی و خودباوری رسیدیم و فهمیدیم که مقاومت رمز بزرگ پیروزی است و جهان را به تسلیم در برابر اراده خودمان واداشتیم.
به یقین بیداری اسلامی و به پاخاستن مسلمانان مظلوم منطقه، حاصل مقاومت و پیروزی ما بود که پیام آن به مسلمانان رسید و آنان را به ایستادگی و مقاومت در برابر سمتگران دعوت کرد و اینها همه از ثمرات مجاهدتهای ایثارگران و شهیدان ماست.اکنون و با این همه توفیق و این همه عزت و افتخار، سخن از نیاز به رابطه با آمریکا نه فقط ذلیلانه که احمقانه نیز هست و نباید فراموش کنیم در روزگاری که جهان، ایران را به هیچ میانگاشت و در روزهایی که ایران غیر از خدا هیچ نداشت توانستیم بدون اتکاء به شرق و غرب و تنها با باور به توانمندیهای فرزندان خودمان به همه چیز دست پیدا کنیم. این تجربه بینظیر را قدر بدانیم و امروز هم بکار بندیم.
محمد سعید احدیان مطلبی را با عنوان«شرط هاي روحاني براي مذاکره»در رابطه با حقی که جمهوری اسلامی هیچ گاه از آن کوتاه نخواهد آمد در ستون سرمقاله روزنامه خراسان اینگونه نوشت:
«آماده مذاکره با غرب هستيم البته به شرط اينکه اين مذاکره با احترام متقابل و بدون پيش شرط همراه بوده و منافع متقابل در آن مطرح باشد و هم حقوق حقه ملت ايران از جمله حقوق هسته اي و غني سازي در خاک کشور را در چارچوب مقررات بين المللي بپذيرند»اين جمله که شايد در آخرين سخنراني آقاي روحاني پيش از سفر به نيويورک ايراد شده است را مي توان اصول حاکم براستراتژي دانست که وي بنا دارد در "ديپلماسي نيويورکي" خود به آن بپردازد.اين شرط ها همه همان شروطي است که از ابتداي جنجال سازي هسته اي غرب هميشه توسط ايران مطرح شده است و جمهوري اسلامي از يک طرف هيچ گاه از آن کوتاه نيامده است و از طرف ديگر هميشه نيز حاضر بوده غير از اين خط قرمزها، ديگر خواست ها و شروط آژانس بين المللي اتمي و غرب را بپذيرد.
چه آن زمان که در آغاز راه به دليل سوالات پرشمار جامعه جهاني از فعاليت هاي ناگهان افشا شده ايران مجبورشديم براي اعتمادسازي فعاليت هاي خود را تعليق کنيم، هيچ گاه حاضر نشديم از حق غني سازي در خاک خود ذره اي عقبنشيني کنيم و به تصريح در بيانيه سعدآباد، بروکسل و توافقنامه پاريس تعليق را اقدامي داوطلبانه و اعتمادساز اعلام کرديم و چه آن زمان که دوره اعتمادسازي پايان يافته بود و بايد حرکت به سمت پيشرفت علمي را آغاز مي کرديم و مرحله به مرحله فعاليت هاي خود را آغاز و تکميل کرديم، در جلسات متعدد و در چند سند رسمي مانند توافق نامه يازده مادهاي با اروپا، توافقنامه امضاشده تحت نظر 1+5 با آژانس(مداليته) و بيانيه سه جانبه با برزيل و ترکيه به صورت شفاف و رسمي آمادگي خود براي هرگونه نظارت بين المللي و اطمينان زايي براي صلح آميزبودن فعاليت هايمان را اعلام کرديم. جالب آنکه حتي پيش و پس از غني سازي 20 درصدي اعلام کرديم حاضر به تعليق آن در صورت تامين نياز و محدود کردن آن به غنيسازي 3.5 درصدي هستيم چرا که براي ما اصل غني سازي و امکان تحقيق و توسعه و در صورت ضرورت توليد سوخت هسته اي خط قرمز محسوب مي شود نه درصد غني سازي.
همه اين مسائل و سوابق تجربه شده به روشني گواه اين مساله است که با توجه به اين که ايران مطابق نظر اعلام شده آقاي رئيس جمهور، حاضر به گذشتن از حداقل خط قرمزهاي خود نيست، لذا آمريکا به سادگي از فرصتي که آقاي روحاني براي تفاهمي منطقي در اختيار غرب گذاشته است استفاده نخواهد کرد.در يادداشتي که در تاريخ 30/05/92 نوشتم سه دليل تضاد منافع استراتژيک آمريکا با ايران را شرح دادم و به تفاهم رسيدن بين آمريکا با ايران جز در شرايطي که اين کشور ناچار شود را منتفي دانستم و تاکيد کردم آقاي روحاني بايد درکنار مذاکره با 1+5 تمرکز ديپلماسي خودش را بر امري بگذارد که آمريکا در موضع ضعف قرار گيرد ومجبور به تغيير رويه شود. بخشي از نتايج ديپلماسي رسانه اي آقاي روحاني در همين قالب قابل تعريف و درنتيجه قابل دفاع وتقدير است مشروط بر آنکه اين اقدامات ضمن تداوم با تدابيري ديگر همراه شود تا به نتيجه عملي برسد.
بنا نداشتم در حالي که بخشي از جامعه نسبت به آينده احساس خوشبيني مي کنند سيگنالي منفي ارائه کنم اما متاسفانه ميان برخي نخبگان جامعه، خوشبيني زايدالوصف به قدري پررنگ شده است که باعث نگراني مي شود چرا که اگر اين خوشبيني غيرواقعي باشد و اگر متناسب با واقعيت ها، کمرنگ شود آنگاه آثاراجتماعي و اقتصادي زيانباري بر جامعه و افکار عمومي خواهد گذاشت.جامعه نخبگان و همچنين مردم نبايد فراموش کنند در حالي که آقاي روحاني به تصريح و با اصرار زياد تاکيد برمواضع اصولي نظام دارند و حاضر به گذشتن از خط قرمزهاي منافع کوتاه مدت و بلندمدت مردم نيستند، آمريکا به اين سادگي ها و در حالي که بسياري در ماجراي سوريه او را تحقيرشده مي بينند، حاضر به رفتاري منطقي با ايران و براساس احترامي متقابل نخواهد بود مگر آنکه مجبور شود.
محمود فرشیدی در نوشته ای با عنوان«آموزش و پرورش و مرور درسهاي گذشته»پیرامون آغاز شدن سال تحصیلی جدید
در ستون سرمقاله ی روزنامه ی رسالت اینطور نوشت:
سال تحصيلي جديد در شرايطي آغاز ميشود كه دولتي جديد بر سركار آمده است و تمام ملت ايران از جمله فرهنگيان فرهيخته ، چشم انتظارتحقق " تدبير "در امور كشور و تبلور " اميد" در جامعه هستند و چه سرمايه اي گرانسنگ تر از تدبر در عملكرد دولت هاي گذشته و عبرت آموزي از آنها مي تواند تجارب و تدابيري ارزشمند را فراروي دولتمردان قراردهد؟! در ساحت مقدس تعليم و تربيت نيز دولتمردان با نقد منصفانه و ارزيابي واقع بينانه موقعيت كنوني و گذشته است كه مي توانند افق روشني را در برابر برنامههاي خويش ترسيم كنند.بر اساس اين كلان نگري مي توان گفت دردولت هاي هفتم و هشتم البته اقدامات مثبتي در آموزش و پرورش انجام شده است اما از آنجا كه درعرصه سياسي راهبرد كلي اصلاح طلبان حاكم استفاده ابزاري از همه امكانات درجهت پيشبرد سياست نافرماني مدني و پيدايش دگرديسي در ساختار نظام اسلامي بود ، در آموزش و پرورش هم اين راهبرد مولفه ها و پيامدهايي داشت از جمله آنكه معاونت پرورشي حذف شد.
نفس هاي تربيت معلم به شماره افتاد ، كتابهاي تاريخ با رويكرد ملي گرايانه تحريف شد و تدوين نقشه راهي تحت عنوان سند ملي بر اساس آموزش و پرورش غربي و سكولاريستي در دستور كار قرار گرفت.علاوه بر آن بسياري از مديران ارزشمند در طي دو دوره حاكميت اصلاح طلبان ، حذف شدند و گروههاي سياسي بدون شناسنامه و بعضا خلق الساعه در پوشش پيگيري مشكلات صنفي معلمان به صحنه آمدند و مورد حمايت مسئولان آموزش و پرورش قرار گرفتند و يا بعضا مديران، خود دست به كار تاسيس اين گونه تشكل ها شدند و از طرفي ديگر جاسوسهايي نظير رامين جهانبگلو، وابسته به بنياد جرج سوروس ، در سازمان دانش آموزان نفوذ كردند و امثال آغاجري ها ، جامعه فرهنگيان را ظرفيت مناسبي براي تحريكات سياسي خويش تشخيص دادند.
نكته قابل تامل آنكه دولت اصلاحات از طرفي با كاهش سهم آموزش و پرورش در بودجه كل كشور ، بيشترين فشار اقتصادي را بر معلمان وارد مي ساخت و از طرف ديگر از گروههاي غير قانوني يا از رفتارهاي غير قانوني برخي گروهها حمايت مي كرد و به آنها رسميت و اعتبار مي بخشيد تا با كشاندن پاي معلمان و بالطبع دانش آموزان به اعتصابات، سياست تشنج آفريني را در ابعادي ميليوني دامن بزند اما جامعه فرهيخته و متعهد فرهنگيان ، هوشيارانه مشكلات را تحمل كردندو حاضر نشدند براي دستيابي به حقوق خويش حق دانش آموزان را زير پا بگذارند.خوشبختانه ملت انقلابي ايران و خصوصا فرهنگيان كه در پيروزي و استمرار انقلاب اسلامي ، سهمي بي بديل دارند ، با بصيرت اين مراحل دشوار را پشت سر گذاشتند و دردولت هاي نهم و دهم اگر چه بسياري از مشكلات مدرسه و معلم حل نشد و درمواردي با اتخاذ تصميمات شتابزده تشديدگشت اما در پرتو حاكميت آرامش و پرهيز از تنش هاي سياسي ، گامهاي بلندي براي تعليم و تربيت كشور برداشته شد از جمله: نقشه راه آموزش و پرورش بر اساس فلسفه تعليم و تربيت اسلامي ، رهنمودهاي امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري و قانون اساسيتوسط شوراي عالي انقلاب فرهنگي به تصويب رسيد و اينك سند تحول بنيادين به عنوان سرمايه اي گرانبها در اختيار دولت و وزارت آموزش و پرورش قرار دارد و نبايد برخي اقدامات شتابزده در مقام اجرا بهانه به دست كساني بدهد كه از ابتدا با تدوين نظام آموزشي كشور بر اساس باورها و ارزشهاي ديني مخالف بوده اند .
همچنان كه نبايد آن شتابزدگي و افراط به تفريطي بينجامد كه مدت زماني پنجاه ساله را براي اجراي سند پيش بيني مي كند .همچنين در اين دوران سياستهاي تحول بنيادين توسط مقام معظم رهبري ابلاغ شد و در 13 ماده بانگاهي جامع ، تكليف بسياري از اختلاف نظرها را روشن ساخت .به عنوان مثال مشخص شد كه آموزش و پرورش امري حاكميتي است و از مقوله امور واگذاري نمي باشد يا جايگاه آموزش و پرورش و نقش زيربنايي آن در توليد مورد تاكيد قرار گرفت و دولت موظف به اولويت بخشيدن به بودجه آموزش و پرورش و اهتمام جدي به حل مشكلات معيشتي و رفاهي معلمان شد.در عين حال در دولت هاي نهم و دهم ، قانون احياي معاونت پرورشي توسط مجلس شوراي اسلامي به تصويب رسيدو مقدمات احياي آن فراهم آمد اگر چه هنوز تا تحقق عيني آن راه درازي در پيش است.
علاوه بر آن با تاسيس مجتمع آموزشي پيامبر اعظم (ص) و پس از آن دانشگاه فرهنگيان ، اميدهاي تازهاي براي تجديدحيات نظام تربيت معلم پديد آمد ، هر چند اين نگراني درروزهاي اخير شدت گرفته است كه مبادا كساني كه دردوران سازندگي و اصلاحات ، مخالف تربيت معلم توسط وزارت آموزش و پرورش بوده اندو به شدت از استخدام فارغ التحصيلان دانشگاهها دفاع مي كرده اند ، بارديگر بازيگر ميدان شوند و به تدريج راهبرد تربيت معلم توسط وزارت آموزش و پرورش را به تعطيلي يا تحريف بكشانند.در ارتباط با كاهش مشكلات معيشتي معلمان نيز اگر چه هنوز راه درازي در پيش داريم اما ميانگين حقوق معلمان كه در سال 1384 برابر 600/279 تومان بود در سال1392 با رشد8/4 برابر به رقم 100/342/1 تومان بالغ شد.
خوشبختانه رئيس جمهور محترم در مصاحبه خود قبل از برگزاري انتخابات ، تاكيد جدي بر حل مشكلات اقتصادي آموزش و پرورش و معلمان داشته است و از طرف ديگر مقام معظم رهبري نيز علم و اقتصاد را به عنوان دو سرلوحه برنامه هاي دولت تعيين فرموده اند و بر اين اساس انتظار مي رود در دولت يازدهم ، تحولاتي اساسي در وضعيت اقتصادي فرهنگيان محقق گردد. البته با توجه به اينكه كشور به دليل تحريم اقتصادي ، مشكلات خاصي دارد و همچنين در شرايط عادي نيز بودجه كشور با محدوديت هايي مواجه است، طبعا براي ايجاد تحول اساسي در اقتصاد آموزش و پرورش ، به موازات افزايش سهم اين دستگاه در بودجه كل كشور ، بايد طرحهايي نو در انداخت و از ظرفيت هاي موجود اين وزارتخانه و ساير امكانات كشور ، بهره برداري نمود و منابع جديدي براي كمك به آموزش و پرورش پيش بيني كرد.
اميد است پيشنهاد و ايجاد معاونت اقتصادي براي اين وزارتخانه با اين رويكرد ، كارگشا باشد. ختم كلام آنكه اميد مي رود دولت يازدهم با حفظ دستاوردهاي گذشته خصوصا اسناد فرادستي مصوب در دولت هاي نهم و دهم و البته رفع كاستي هاي اين دوران و همچنين با عبرت از نگاهها و رفتارهاي حزب گرايانه به آموزش و پرورش فرصتي براي رفاه و بالندگي جامعه معلمان و شكوفايي استعدادهاي آينده سازان كشور فراهم سازد.
روزنامه جام جم ستون زاویه دید خود را به مقاله ای از عرفان جلالی با عنوان«حدیث حماسه در قاب تلویزیون»اختصاص داد:
حماسه ماندگار دفاع مقدس به دلیل ظرفیتهای فراوانش، همواره در قالبهای متنوع، بازتاب گستردهای در حوزههای مختلف فرهنگی و هنری داشته است.سوای سینما و کارکرد آن که قابلیت دراماتیزه کردن هر موضوع اجتماعی و سیاسی را دارد و همواره با تمام کاستیها، سینمای دفاع مقدس را در کنار تولیدات خود حفظ کرده، سهم تلویزیون به عنوان رسانه ملی بسیار ارزشمند و جالب توجه است. صداوسیما از نخستین روزهای آغازین جنگ هشت ساله با پخش اخبار، گزارشهای خبری و مصاحبهها مهمترین منبع و مرجع صوتی و تصویری برای برنامهسازان بوده و سعی کرده تا چراغ این حماسه بزرگ را در ذهن مردم روشن نگهدارد، اما سهم رادیو و تلویزیون در آن مقطع را بیشتر باید در برنامهسازیهای خبری و مستندسازی جستجو کنیم؛ مستندهایی که متناسب با حال و هوا و شرایط روز کشور و به شکلی حماسی وضعیت رزمندگان و نبردهای تاریخی آنها را به تصویر میکشید؛ آثاری که بیتردید هدفمندترین و ماندگارترین آنها «روایت فتح» بود، مجموعهای که با متنهایی شاعرانه، خشونت جنگ را به عرفان و کشف و شهود پیوند میزد و با لطافت بسیار حال و هوای خط مقدم را منعکس میکرد.
با این حال در همان آغاز سالهای 60 گروهی با نام «جنگ» در شبکه یک با جمعآوری، تنظیم و تدوین آثار تصویری به پخش برنامههایی بیشتر خبری و مستندگونه اقدام کردند. این گروه که پس از جنگ و از سال 1379 تاکنون با نام گروه حماسه و دفاع مقدس به فعالیتهایش ادامه داده، در قالب برنامههای گزارشی، مستند ـ نمایشی و نماآهنگ سعی کرده است برنامهسازی جنگ را بهعهده بگیرد. پس از پایان جنگ و فروکش کردن تب و تاب حاصل از آن، همانطور که انتظار میرفت رویکرد برنامهسازان تغییر کرد. برنامههای جنگی برخلاف گذشته که بیشتر حالتی تبلیغی و تهییجی داشت، در قالبهای مفهومی و محتوایی تولید شد.
برای مثال مستند روایت فتح اگرچه در ادامه منطقی خود بار نوستالژیک فضای جبهه را حفظ کرد، اما با پرداختن به موضوعاتی چون یافتن پیکرهای شهدا در جبهه به مقولهای روی آورد که میتوان از آن به آثار و تبعات بعد از جنگ تعبیر کرد. تلویزیون همچنین در کنار تولید آثار مستند، تهیه و پخش آثار مختلف داستانی و برنامههای ترکیبی دفاع مقدس را هم در برنامههای خود گنجاند تا از طریق تلهفیلم، سریال، مستندات و... بخشی از واقعیت جنگ را برای مخاطبان میلیونیاش تصویر کند.به هر حال تلویزیون در طول این سالها به اندازه بضاعتش تلاش کرده در این حوزه آثار قابل توجهی را عرضه کند و از آنجا که مخاطبان این رسانه برخلاف سینما یا شبکه نمایش خانگی، سطح گستردهتری را شامل میشوند، کوشیده است آثار پرمخاطبتری را در این زمینه ارائه کند.
شاید بزرگترین ویژگی تلویزیون این باشد که برخلاف سینما ـ که معمولا تنوعی در مضامین آثارش در این حوزه دیده نمیشود ـ میکوشد از تمامی ظرفیتهای خود برای خلق آثار گوناگون و متنوع استفاده کند.جنگ سالهاست که تمام شده، اما حدیث آدمهایش همچنان باقی است و نمیتوان از این حماسه بزرگ براحتی چشم پوشید یا آن را نادیده گرفت. در این میان منابع تصویری و رسانهای یکی از بهترین ابزارها برای انتقال پیام این حماسه به نسل جوانی است که آن را از نزدیک لمس نکردهاند و صداوسیما نیز بر مبنای این هدف همواره نگاه ویژهای به تولید برنامههای جذاب و متنوع در این حوزه داشته است.
«آژانس خصوصي!»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله اش به چاپ رساند:
درخواست قانوني و منطقي كشورهاي عربي براي پيوستن رژيم صهيونيستي به پيمان منع گسترش تسليحات اتمي (ان. پي. تي) در آژانس بينالمللي انرژي هستهاي پذيرفته نشد و اكثريت اعضاء حاضر با آن مخالفت كردند!كشورهاي عربي با اين استدلال كه رژيم صهيونيستي، تنها دارنده زرادخانه اتمي در خاورميانه است خواستار پيوستن اين رژيم به پيمان منع گسترش سلاحهاي اتمي شدند تا فعاليتهاي اتمي آن زير نظر آژانس قرار گيرد. اكثريت اعضاء آژانس بدون اينكه استدلالي داشته باشند اين درخواست را رد كردند و اجازه دادند رژيم صهيونيستي داراي زرادخانه اتمي باشد و علاوه بر آن، تحت نظر مقررات بينالمللي هم نباشد.اين اجازه غيرقانوني هنگامي بيشتر اهميت پيدا ميكند كه بدانيم به اعتراف خود اعضاء آژانس بينالمللي انرژي اتمي، رژيم صهيونيستي داراي كلاهكهاي اتمي است، همان چيزي كه طبق مقررات خود آژانس، داشتن آن براي تمام كشورها ممنوع است و هر كشوري داراي چنين سلاحي باشد موظف است آن را نابود كند. درحال حاضر طبق برآوردهاي موجود، رژيم صهيونيستي بين 75 تا 300 كلاهك اتمي دارد و البته گمان غالب اينست كه تعداد 300 كلاهك درست است.
مشكل اصلي آژانس بينالمللي انرژي اتمي، وابستگي آن به قدرتهاست. به همين دليل است كه قدرتهاي صاحب "وتو" نيز زرادخانه اتمي و انواع و اقسام سلاحهاي شيميائي و ساير سلاحهاي كشتار جمعي دارند و در عين حال كه عضو آژانس هم هستند از نابود كردن سلاحهاي ممنوعه خودداري ميكنند. بعضي از اين كشورها، با اينكه خودشان عضو آژانس بينالمللي انرژي اتمي هستند و به پيمان منع گسترش سلاحهاي اتمي هم پيوستهاند، از رژيم صهيونيستي كه حاضر نيست به اين پيمان بپيوندد حمايت ميكنند. بهانهاي كه اين كشورها و خود رژيم صهيونيستي براي اين امتناع مطرح ميكنند اينست كه اين رژيم در خاورميانه مورد تهديد ساير كشورهاست و براي دفاع از خود به سلاح اتمي نيازمند است!
اين بهانه، با سؤالها و اعتراضات زيادي مواجه است كه به هيچيك از آنها پاسخي داده نميشود. پاسخ دهنده بايد خود رژيم صهيونيستي، حاميان اين رژيم و مجامع بينالمللي از جمله آژانس بينالمللي انرژي اتمي باشند.
اولين سؤال اينست كه اصولاً چرا رژيم صهيونيستي در خاورميانه مورد تهديد كشورهاست؟پاسخ واقعي، روشن است، ولي اينكه هرگز به اين سؤال پاسخ داده نميشود به اين دليل است كه پاسخ آن، به نفع صهيونيستها و حاميان آنها نيست و مجامع بينالمللي نيز اجازه ندارند به اين قبيل سؤالها پاسخ بدهند. پاسخ اينست كه اصولاً رژيم صهيونيستي يك رژيم جعلي، غاصب، اشغالگر و غيرقانوني است. چنين رژيمي طبيعي است كه احساس ناامني كند. اولين مدعي اين رژيم، همان مردمي هستند كه سرزمينشان غصب شده است. آنها ميگويند صهيونيستها سرزمين ما را اشغال كردهاند، بسياري از مردان و زنان و كودكان ما را كشتهاند، ميليونها نفر از مردم ما را آواره كردهاند، خانههاي ما را ويران ساختهاند، مزارع ما را به شهركهاي صهيونيست نشين تبديل نمودهاند و اموال ما را به غارت بردهاند. بنابر اين، ما حق داريم از خود دفاع كنيم و اشغالگران را از سرزمين خود بيرون برانيم.
سران كشورهاي عربي نيز در باطن خود همين واقعيت را قبول دارند ولي بسياري از آنها به دليل وابستگيهاي سياسي نميتوانند آنچه را كه ميفهمند به زبان بياورند.مشكل اصلي كشورهاي عربي خاورميانه نيز همين است كه بسياري از سران اين كشورها دچار وابستگي هستند. اگر اين گرفتاري نبود، حرف اول كشورهاي عربي و اسلامي اين بود كه اصولاً اصل موجوديت رژيم صهيونيستي را قبول نداريم و اين رژيم بايد از صفحه روزگار محو شود، درست همان چيزي كه امام خميني گفتند و اساس رژيم صهيونيستي را متزلزل كردند. در آن صورت، ديگر نوبت به درخواست از آژانس انرژي اتمي براي پيوستن رژيم صهيونيستي به پيمان منع گسترش سلاحهاي اتمي نميرسيد.سؤال ديگر اينست كه اگر يك رژيم - آنهم رژيم اشغالگر و جنايتكار - حق دارد براي حفاظت از خود داراي زرادخانه اتمي باشد، چرا ملتها و كشورهائي كه هر روز توسط همين رژيم تهديد ميشوند و خاك آنها توسط ارتش اين رژيم اشغال ميشود حق برخورداري از چنين زرادخانهاي را نبايد داشته باشند؟
اگر مجامع جهاني، از جمله آژانس بينالمللي انرژي اتمي، به جعلي و اشغالگر بودن رژيم صهيونيستي اعتراف نميكنند، اين واقعيت را ميپذيرند و بارها به آن اعتراف كردهاند كه اين رژيم بارها مرتكب جنايات هولناكي عليه مردم فلسطين و كشورهاي همجوار فلسطين شده و حتي از سلاحهاي ممنوعه براي رسيدن به اهداف جنايتكارانه خود استفاده كرده است. با اينحال، همين مجامع حاضر نيستند به اين سؤال كه چرا همان حقي را كه براي رژيم صهيونيستي قائل هستيد براي مردم فلسطين و ساير ملتها و كشورهاي منطقه قائل نيستيد پاسخ بدهند. البته روشن است كه پاسخي ندارند و اگر بخواهند پاسخ منطقي بدهند به زيان رژيم صهيونيستي خواهد بود.
از ميان اعتراضات موجود، تازهترين اعتراض اينست كه در شرايطي كه دولت سوريه به بهانههاي واهي، از جمله رفع تهديد از اسرائيل، وادار ميشود سلاحهاي شيميائي خود را زير نظر سازمان ملل قرار دهد، سلاحهاي ممنوعه رژيم صهيونيستي نيز بايد زير نظر سازمان ملل قرار گيرد، ولي همزمان با پيوستن سوريه به پيمان منع سلاحهاي شيميائي، رژيم صهيونيستي از پيوستن به پيمان "ان. پي. تي" معاف ميشود! اين اعتراضي جدي به آژانس بينالمللي انرژي اتمي است كه دوگانه عمل ميكند و با اين سياست يك بام و دو هوا به حيثيت و اعتبار خود لطمات جبران ناپذيري وارد ميسازد.
اين واقعيتهاي تلخ نشان ميدهند آژانس بينالمللي انرژي اتمي برخلاف نام و عنوان پرطمطراقي كه دارد، يك مجمع بينالمللي متعلق به ملتها و كشورها نيست، بلكه يك باشگاه خصوصي است كه در اختيار تعدادي از قدرتهاي جهاني قرار دارد. تا زماني كه آژانس، از حالت خصوصي بودن و وابستگي خارج نشود و به معناي واقعي به استقلال نرسد، نميتوان اميدي به آن داشت و تا زماني كه مجامع بينالمللي از اسارت وابستگي خارج نشوند، هيچ اميدي به برقراري صلح و ثبات و امنيت در جهان به ويژه منطقه خاورميانه وجود نخواهد داشت.
مدیر مسئول روزنامه هدف و اقتصاد در مطلبی با عنوان «ايران اسلامي بزرگ است و بزرگي خويش را بارها و بارها نشان داده است»ضمن اشاره به سی یکم شهریور سال روز حمله عراق به ایران اینچنین نوشت:
سيويكم شهريور يادآور حمله ددمنشانه «صدام حسين» معدوم به مرزهاي جمهوري اسلامي ايران است حملهاي كه هشت سال به درازا كشيد و باعث ريختن خونها و خرابيهاي بسياري شد كه مورد لعن و نفرين همه جهانيان شد و دوزخ را براي خود تا ابد به دست آورد تا در تاريخ به عنوان يك خونخوار بزرگ در رديف آتيلا و چنگيز و اسكندر و هيتلر و شيطان دشمن شماره يك بشر و جنايتكار جنگي قرار بگيرد و سرنوشتي همچون ديگر خونخواران كه پايانشان به بدبختي و بيچارگي انجاميد و گرفتار در اعمال ننگين خويش به طناب دار مكافات دنيايي معدوم گرديد و به جهنم فرستاده شد تا ملائك عذاب طعم تلخ زقوم و آتش بيامان دوزخ را به آن ملعون بچشانند كه پاسخي بر جنايتهايش باشد.
دنياي استكباري باور نمينمود مردمي بزرگ كه توانستهاند حكومت پنجاه ساله شاهنشاهي پهلوي تا دندان مسلح را با مشتهاي گره كرده و فريادهاي كوبنده «اللهاكبر«، «خميني رهبر» از هستي ساقط نموده و وادار به فرار نموده و به پيروزي رسيده اكنون ارتشي داشته باشد كه بتواند با كوچكترين حملهاي بيگانه پاسخگو باشد و مجبور به تسليم است كه «صدام حسين» معدوم را تشويق به پاره نمودن يكجانبه قرارداد الجزاير نموده كه سه روزه تهران در تصرفش خواهد بود كه استكبار ميتواند بر اريكه قدرت مجددا قرار گيرد كه ذهي خيال باطل و چنان شد كه هر لحظه به شكرخواري خويش اذعان نمودند كه چه بدبختي دنيايي و آخرتي براي خويش و اذناب به وجود آورديم كه نميتوانستند پاسخگوي دفاع مقدس امت اسلامي ايران باشند با وجودي كه صدام معدوم را از حمايتهاي ويژه خود برخوردار مينمودند اما نتوانستند حريف امت اسلامي ايران باشند و در همه جبههها اين رزمندگان اسلام بودند كه به موفقيتهاي بزرگي دست مييافتند و صدام معدوم وادار ميشد تا كمكهاي بسياري از اذناب و استكبار جهاني دريافت كند و آن را هزينه نمايد و در پايان هر روز زبونتر از روز قبلش ميشد.
سرانجام ايران اسلامي به جهانيان ثابت نمود با وجود برتري و قدرتمندي و پاسخگويي به متجاوز در 8 سال دفاع مقدسش با تحمل زيانهاي بزرگ جاني جبرانناپذير و مالي به خاطر بشردوستي و حفظ و بسط ارزشهاي انساني و اسلامي حاضر خواهد بود تا پيشنهاد صلح از سوي سازمان ملل متحد جهان را پذيرا باشد و به اين آتش افروخته از سوي صدام خاتمه دهد تا جهانيان بيشتر بدانند كه قصد حكومت اسلامي در ايران تداوم حركت و راه روش انبياء و اولياء خدا و برقراري عدل و انصاف و مروت اسلامي در جهان است تا در سايه اسلام و قرآن همه جهانيان بتوانند با برقراري عقد اخوت در كنار هم آسوده زندگي نمايند و دست از تجاوز و تخاصم و تقابل عليه يكديگر بردارند و در انتظار حكومت جهاني حضرت مهدي(عجل) آسوده زندگي نمايند ايران اسلامي با گذشت خود بزرگي خويش را به جهانيان نشان داد و پرچم صلح را به اهتزاز درآورد و دو دست از جنگ شست.
اما صدام معدوم با حمله به كويت به جهانيان نشان داد كه اين درندهاي كه به دست خويش تربيت نمودهاند راهي جز جنگ و تجاوز عليه ديگران نميبيند حالا از حريف ايران اسلامي برنميآيد از حريف كويت كه برميآيد آنجا را گرفت كه خشم اربابان خود را به تنهاخوري درآورد و خود را گرفتار زيادخواهيهاي خود نمود و حكومتش به دست همان مشوقشان پايان پذيرفت و طعمه طناب دار شد و در شمار جنايتكاران جنگي تا ابد قرار گرفت.ايران اسلامي نشان داد بزرگ است و اين بزرگي را به جهانيان بارها و بارها نشان داده است و ميخواهد در جهان همچنان صلح و دوستي برقرار باشد.
در ادامه ستون یادداشت اول روزنامه تهران امروز را مرور میکنیم که مطلبی را با عنوان«پيشنهاد رفراندوم برگ برنده ايران»از حشمت الله فلاحت پیشه به چاپ رساند:
تحركات جديد ديپلماتيك ايران بهرغم اينكه با مخالفت نتانياهو مواجه شده است اما نتانياهو به دليل فشارهاي دروني و بينالمللي نميتواند كار چنداني از پيش ببرد. اولين مخالفتها با نتانياهو به راهبردي برميگردد كه وي براي مقابله با ايران طراحي كرده بود كه طرفداران اين راهبرد هر روز ريزش پيدا ميكنند. اين ريزش و فشار از طرف منتقدان و اقليت سياسي دولت امروز رژيم صهيونيستي است كه اعتقاد دارند نتانياهو بيش از حد موضوع ايران را سياسي و در بوق و كرنا كرده است و از آن براي بهرهبرداري سياسي و انتخاباتي استفاده برده است. براي اين موضوع ميتوان به واكنشها به پيام تبريك روحاني به مناسبت سالروز سال نو يهوديان اشاره كرد. پيام رئيسجمهوري ايران به يهوديان در تيتر اول رسانههاي سرزمين اشغالي از جمله روزنامه هاآرتض كه جزو منتقدان چپ نتانياهو هستند قرار گرفت. اين روزنامه به جز تيتر كردن پيام روحاني در تحليلهاي خود نوشته بود كه دوران توهمسازي نتانياهو درباره ايران و جنگ با اين كشور گذشته است. برهمين اساس موفقيت ايران در مذاكره با غرب و آمريكا باعث تضعيف داخلي نتانياهو در سرزمينهاي اشغالي خواهد شد.
اما ميبينيم كه اين نارضايتي از توافق تنها به نتانياهو تعلق دارد و شيمون پرز و ايهود باراك وزير خارجه اسبق رژيم صهيونيستي از توافق احتمالي ايران و آمريكا استقبال مي كنند. در موضع بينالمللي هم نتانياهو از توافق احتمالي ايران و آمريكا و غرب تحت فشار زيادي قرار خواهد گرفت. چراكه پيام تبريك روحاني به يهوديان جهان به دنيا نشان داد كه ايران با يهوديان مشكلي ندارد و همانطور كه روحاني در سخنان خود عنوان كرد ايران با اقدامات ضدانساني رژيم صهيونيستي مشكل دارد و آن را عامل اصلي مشكلات خاورميانه ميداند. آن موضع نشان داد ايران سياست تهاجم به كشور ديگري را ندارد و تنها در مقام دفاع بهشدت برخورد خواهد كرد. از طرفي برخورد منطقي رئيس جمهور ايران با هولوكاست كه آن را نه افسانه ميداند و نه تاييد ميكند، چراكه نسلكشي را در هر درجهاي محكومي ميكند مانند نسلكشي در فلسطين، موضع نتانياهو را در جامعه بين المللي مورد تزلزل جدي قرار داده است و طرفداران جنگ اين رژيم با ايران را بهشدت كاهش داده است.
بر همين اساس لابي بينالمللي يهودي هم نمي تواند مذاكرات ايران را با شكست مواجه كند چراكه همه يهوديان با ايران مشكل ندارند و بخشي از آنها دنبال حل مسئله هستند و بيش از اينكه از ناحيه ايران احساس خطر كنند از ناحيه سلفي ها و القاعده احساس خطر مي كنند. البته قسمت ديگر اين وجه به روح سياسي در ايران برميگردد. به اعتقاد من سياست خارجه در ايران بهگونهای جدي دارد متحول مي شود. مواضعي كه اكنون در اين خصوص شكل گرفته است مانند سخنان مقام معظم رهبري درخصوص نرمش قهرمانانه گواهي بر اين امر است كه نشان از توافقات براي استقبال از راهبرد برد- برد در مذاكرات دارد.
دومين موضوع داخلي كه بايد مورد توجه قرار بگيرد، اين است كه روحاني سعي كرد از تجربه دوران خاتمي و همه گروه هاي داخلي كه داراي نظريه هستند بهره ببرد و با موضع گيري سياسي و هوشمندانه خود، همه آنها را برخلاف خاتمي با خود همراه كند. اوج اين همراهي بيانيه چند روز گذشته سپاه بود كه در آن سپاه اعلام كرده بود كه حاضر است تمام ظرفيت منطقه را در خدمت راهبرد تعاملي آقاي روحاني قرار دهد. بر اين اساس ايران از عمق استراتژيك خود بهره برده و براي حل مسائل خاورميانه اقدامات لازم را انجام خواهد داد. قبلا شيمون پرز در يك موضعگيري مدعي شده بود كه خاورميانه بر يكي از انگشتان قاسم سليماني ميگردد. اين روح تعاملي كه در ايران به حداكثر خود رسيده است صهيونيستها را به حاشيه خواهد برد.
به همين خاطر است كه نتانياهو مخالف نتيجه دادن مذاكرات ايران در آمريكاست. چراكه اگر موفقيتي در نيويورك حاصل شود مانعي به وجود خواهد آمد براي هرگونه افراطگري در منطقه كه سلفيها و صهيونيستها را هم شامل ميشود و شرايط براي برگزاري رفراندوم در سرزمينهاي اشغالي، طرحي كه ايران در آذر 1376 مطرح كرده بود و در سازمان ملل ثبت است بهوجود ميآورد. به موجب اين سند سازمان ملل كه در جريان كنفرانس اسلامي تهران مطرح شد يهوديان، مسيحيان و مسلمانان سرزمين فلسطين با راي دادن ميتوانند نوع حكومت خود را تعيين و از جنگ دست بكشند و بعد همه جهان راي آنها را قبول كنند. اين طرحي است كه هيچ كشوري از 1948 ميلادي تاكنون ارائه نكرده است، اين طرح مترقي ميتواند جلوي هرگونه راديكاليسم و افراطگري را گرفته و امكان بروز افراطگري را ندهد. هرچند كه عدهاي اين طرح را آرماني ميدانند و ميگويند در اجرا شايد به آن هدف غايي نرسد اما اين طرح برگ برنده ايران در نيويورك خواهد بود كه به بنبستها پايان داده و مواضع انساني و توجه به انسانيت ايراني ها را نشان مي دهد.
در آخر روزنامه ی حمایت را از نظر میگذزانیم که مطلبی را با عنوان«توجه جهانی به سفر رییسجمهوری به سازمان ملل»در رابطه با سفر اخیر رئیس جمهور در ستون یادداشتش چاپ کرد:
قرار است جناب دکتر روحانی در اجلاس سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل حضور یابد و بهجز سخنرانی در مجمع عمومی و همچنین نشست ویژه سران در مورد خلع سلاح، دیدارهای مختلفی نیز با رؤسای دیگر کشورها برگزار خواهد کرد. از زمانی که اعلام شده است رییسجمهوری جدید ایران به اجلاس سازمان ملل خواهند رفت توجههای زیادی در داخل و خارج کشور به این سفر جلب شده است و منابع مختلف تحلیل و تفسیرهایی نیز عرضه داشتهاند که روند تحلیلها همچنان با آبوتاب زیاد ادامه دارد. برخی از منابع غربی اعلام کردهاند که رییسجمهوری ایران در این سفر با سران کشورهای غربی نیز دیدارهایی خواهد کرد و در واقع دیپلماسی خارجی ایران وارد عرصه جدید از تعامل با جهان خواهد شد و یخهای موجود در روابط ایران با برخی دولتها باز میشود.
صرفنظر از صحت وسقم این خبرها، اصل سفر رییسجمهوری به نیویورک و بار سنگینی که به نمایندگی از ملت ایران بر دوش میکشد از چنان اهمیتی برخوردار است که نمیتوان به سادگی از آن گذشت. نکته نخست اینکه رییسجمهوری جدید پس از انتخابات 24 خرداد ماه به سازمان ملل میرود. انتخابات اخیر ریاستجمهوری در ایران رویدادی عادی نبود، بلکه حماسهای بود که ملت ایران با درایت و هوشمندی و البته تدبیر رهبری آفرید و بسیاری از غبارهای وارده بر ایران را کنار زد. پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران فرصت مهمی برای کشور ایجاد شد تا مسئولان بتوانند مبتنی بر فضای جدید روانی نسبت به ایران، تحریمهای ظالمانه علیه کشور را لغو کنند و روابط جدید با جهان را باهدف کسب منافع کشور در دستور کار قرار دهند. بنابراین طبیعی است که از رییسجمهوری و سایر همراهان ایشان انتظار میرود که از سرمایه ایجادشده نهایت استفاده را برای کشور ببرند.
نکته دوم اینکه رییسجمهوری جدید در کوران رقابتهای انتخاباتی شعارهایی دادند و مواضعی را در خصوص روابط خارجی و موضوعهای داخلی کشور بیان کردند که علاوه بر اقبال عمومی در داخل کشور، در سطح جهانی نیز بازتابهای مثبتی داشت. بر همین اساس، جامعه جهانی اعتماد قابل توجهی به ایشان پیدا کرده است که وقتی مواضع شفاف ایشان در کوران انتخابات و سخنرانیهای پس از شروع کار یا چند مصاحبه اخیر ایشان با شبکههای داخلی و خارجی تاکید بر تعامل مثبت با جهان است، دیگر جایی برای گروههای تندرو و افراطی صهیونیستی فراهم نیست که بگویند حرف تازهای مطرح نشده است و نباید با ایران مناسبات دوستانه داشت. بهاین ترتیب قابل پیشبینی است که صهیونیستها این روزها بسیار عصبانی باشند که مبادا مواضع تعاملی رییسجمهوری ایران بسیاری از نقشههای جنگطلبانه آنان را برملا سازد و نشان دهد که منطق جمهوری اسلامی منطق صلح و دوستی عادلانه در جهان است.
نکته سوم اینکه رییسجمهوری ایران در حالی به نیویورک میرود که رهبری معظم انقلاب طی روزهای گذشته مواضع مهمی را در سخنرانیهای خود مطرح کردند. رهبری انقلاب با تحلیل دقیق از اوضاع داخلی کشور و تحولات منطقه به این تشخیص رسیدند که نباید این بهانه را برای قدرتهای نامشروع جهانی فراهم کرد که بگویند ما صلحطلبیم و در پیتفاهم هستیم ولی ایران همراهی نمیکند. وقتی نمایندگان ملت ایران با مدعیان بیعمل به بحث، گفتوگو و محاجه بپردازند، معلوم خواهد شد که قدرتطلبان تا چه اندازه مرد میدانهستند و حاضرند برای صلح جهانی مایه بگذارند و دست از تحریمهای ظالمانه علیه ملت ایران و استمرار سیاستهای استکباری و یکجانبهگرا بردارند و در مناطق مختلف جهان حامی تروریستها نباشند.
نکته چهارم اینکه هنوز تیم رییسجمهوری ابتکارهای خود در موضوعهای مختلف بینالمللی از جمله پرونده هستهای ایران را رو نکرده است ولی این نکته روشن است که با استقرار رییسجمهوری حقوقدان و مسلط بر ظرایف دیپلماسی و وزیر امور خارجهای که خود استاد حقوق بینالملل است و نزدیکترین افراد به وی جملگی متخصصان حقوقی بینالملل هستند، بهطبع ابتکارهای جدید تیم ایران نیز مبتنی بر بهرهمندی کامل از ظرفیتهای حقوقی بینالمللی در زمینه منافع ملی ایران خواهد بود. با مفروض گرفتن این مهم، از هماکنون میتوان از متخصصان حقوقی داخل و خارج کشور خواست که ایدهها و دیدگاههای مفید خود را در موضوعهای مختلفی که دغدغه جمهوری اسلامی ایران است، مطرح کنند تا دستاندرکاران ذیربط استفاده لازم را از مشارکت اهل فن ببرند.
طبیعی است بهنتیجهرسیدن بسیاری از برنامههای فنی حقوقی به سرعت میسور نیست و تازه با سفر رییسجمهوری به نیویورک شروع خواهد شد و در ادامه باید به نحو شایسته بارور شود. برنامههای جدید ایران هرچه حمایت اهل فن را با خود بیشتر داشته باشد تاثیرگذاری جهانی افزونتری نیز پیدا خواهد کرد. برنامههای جدید ایران بهجز موارد مربوط به کشور از قبیل پرونده هستهای یا تحریمها، در قبال موضوعهای مهم منطقهای و جهانی نیز قابل پیگیری است از جمله در مورد سوریه، فلسطین، مبارزه با تروریسم، تقویت همبستگی جهانی و موارد متعدد دیگر.
نکته پنجم اینکه همانطور که همه میدانند امروزه دیپلماسی عمومی نقش مکمل و حتی در مواردی تاثیر گذارتر از دیپلماسی رسمی را ایفا میکند.
بر همین اساس این انتظار میرود که همراه با سفر رییسجمهوری به نیویورک و پیگیری منافع ملی ایران، گروههای مدنی و فعالان در عرصه دیپلماسی عمومی نیز نهایت تلاش خود را بهکار گیرند تا برنامههای رییسجمهوری به نتیجه برسد و در واقع اهداف ملت ایران با همبستگی عمومی تحقق یابد. در همین بخش باید مواظبت شود که برخی افراد در داخل یا خارج کشور نقش تخریبی در روند برنامه های ایران و رویکردهای بهانهجویانه برای طرف مقابل نداشته باشند. سخن پایانی اینکه رییسجمهوری محترم از یاد نبرد که به نمایندگی از ملتی عازم نیویورک میشود که تمدنی چند هزارساله دارد و در قانون اساسی آن به صراحت اعلام شده که سعادت نوع بشر آرمان ماست و همواره از ستمدیدگان در سراسر جهان حمایت فکری و معنوی خواهیم کرد؛ این منطق انسان دوستانه و اخلاقی ظرفیتهای بلندی برای پاسخگویی به نیازهای بشر معاصر دارد.