بايد در خيابان هاي لخت و عور تهران قدم بزني، هر روز، هر شب. بالاي شهر و پايين شهر ندارد اما بالاي شهرش بيشتر دارد! بايد گرما و سرب پايتخت را با هم نوش جان كني تا بفهمي امروز چه مي گوييم و يا چه مي خواهيم بگوييم.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید.

امشب این بخش را به مطلبی از خانم
خانم "هدا مقدمی" با نام "مشکی رنگ عشقه!" اختصاص داده ایم اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیل bashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد نکنید.

این شما و این هم مطلب زیبای هدی خانم خطاب به دختران چادری سرزمین آفتاب:

بايد با اتوبوس يا مترو و يا حتي تاكسي در اين شهر گردش كني تا دستت بيايد براي چه امروز تمام قد براي «بالابلندان بهانه ي بودن» در اين جغرافيا ايستاده ايم و به احترام كلاه از سر برمي داريم و با افتخار پيش چشمان هميشه محجوبشان تعظيم مي كنيم...بايد ببيني كه همه قسم كالايي هست و او تنها و تنها هماني را دارد كه با تاروپود وجوش بر قامت رعنايش نشانده و زيباتر شده...

خوب كه نگاه كني در منتها اليه معرفت و امانت داري، امام روح الله را مي بيني كه با لبخندي معطر به عطر ياس نگاهشان مي كند و اطرافش نيز حواريوني پروانه وار قربانش مي روند كه هنوز پيشاني بندهاي يازهراشان را از سجده گاه هاي صورتشان باز نكرده اند... و چه لذتي بالاتر از رضايت «امام»؟! باقي به فكر خود باشند كه امروز ما دست به سينه سر بر آستان «تفكر و تعقل» دختران ناز و نجيب سرزمين آفتاب مي ساييم كه اينان نه با رنگين كمان مد و نه با ويترين خوش رنگ تمدن، اصالت خود نفروختند و همچنان همان«مشكي معطر مادر» را بر بلور باور و بدن خويش برگزيده اند.

واژه هاي ما امروز همچنين طعنه اي است به آنها كه هنوز در كش وقوس روشنفكري و عوام فريبي، ترويج تفكر حجاب را ضروري نمي دانند و هر روز به شكلي با «تنها» مجريان و ناظران جلوگيري از سرطان گسترده «بدحجابي و بي حجابي» برخورد مي كنند؛ يك روز آن را بر نمي تابند و روز ديگر آن را تضعيف مي كنند و ديگر روز آن را سوغات «ديگران» مي پندارند و...

خلاصه كه ترس از دست دادن طرفدار و افزوده شدن انتقادات از سوي «ديگران» با آنها كاري كرده كه هرگز پشتيبان اين يگانه حركت سالم سازي ويترين بدشكل پايتخت نظام نبوده و نخواهند بود؛ نسل سوم ضمن آرزوي هدايت و قاطعيت اين عده در حفظ آرمان هاي انقلاب كه گاه در موضع گيري هاي انفعالي دست خيلي ها را از پشت مي بندند! امروز واژه واژه «سپاس و ستايش» دختراني است كه با رفتار عملي خود كم كاري مسئولان خواب و خواب زده كشور را جبران كرده اند.

چه كسي مقصر است؟

** به ياد دارم روزي كه مادرم مرا در مدرسه شاهد مي خواست ثبت نام كند، براي ورود بايد كتابي را مي خوانديم به نام فرهنگ برهنگي؛ برهنگي فرهنگي به قلم دكتر حداد عادل...

اين طور به خاطرم مي آيد كه كتابي بود بسيار پر مايه و كم حجم و مهم ترين داستاني كه بسيار خوب از آن بهره گرفته بود داستاني از هانس كريستين اندرسن بود... داستان پادشاه بي لباس... . حتما خودتان بهتر شرح نيرنگ آن دو رند را مي دانيد كه «هيچ» را به جاي لباس، قالب تن پادشاه ساختند و چنان اذهان را شستشو دادند كه همه بي لباسي را لباسي مي دانستند كه به علتي كه خوشايندشان نيست و البته نبايد برملا شود نمي بينند!

** يك روز گرم تابستان است. خودتان را يك دختر بچه 6 ساله تصور كنيد. حالا پا به پا همراه من بيايد:

مادرتان نزديك ظهر براي يك خريد كوتاه به بيرون رفته و شما منتظر او هستيد. شما يك خانواده مذهبي هستيد و همه قيود را رعايت مي كنيد. به عنوان مثال با وجودي كه شما ماهواره نداريد ولي مادرتان به شما گفته كه وقتي نيست، روي كانال 17 نزنيد! چون ماهواره همسايه شما كه دوتا خونه اونورتر هستن، هميشه روي وي. ا.اي است و شما هم مثل آينه دريافت مي كنيد!

اما خدا دوست ندارد كه شما اين حركات زشت را ببينيد و البته بيشتر به خاطر اين كه مادر ناراحت مي شود، شما دوست نداريد ببينيد... چون مادرتان برايتان خيلي عزيز است و طاقت ناراحتي او را نداريد...

شما در حال تماشاي فتيله از شبكه دو هستيد كه مادر مي آيد. خسته از راه و البته گرماي فراوان هوا.

شما جلو مي رويد و به او سلام مي كنيد. مادر بعد از سلام به شما، با شدت چادرش را از سر برداشته و مي گويد: خفه شدم به خدا! چقدر گرمه...

شما چادر را مي بينيد كه به سزاي خود رسيده و گوشه اي انداخته شده. با ديدن اين صحنه، شما چه تصميمي براي چادري شدن در آينده داريد؟... و اين چيزي است كه رفتار يك مادر به كودكش آموخت...

حالا اين مادر خود را بكشد كه مادرجون، قربونت برم، چادر خيلي خوبه... آيا شما زير بار مي رويد؟ و ذكرفان الذكرا تنفع المؤمنين: تأثير آموزش غير مستقيم...

** جمعه است و شما با دوستانتان قصد رفتن به كوه را داريد. به كوه كه مي رسيد شاهد كشف حجاب دوستان حتي طلاب خود هستيد! به شما نيز اين پيشنهاد داده مي شود...عكس العمل شما كه دختري چادري هستيد و به اين سياهه كه بر سر داريد، اعتقاد داريد، چيست؟

شما توضيحي نمي دهيد و مي گوييد حكمتش را خواهيد گفت...

سر راه دوستان هي متلك مي اندازند كه نخوري زمين؛ كثيف نشه چادرت، بابا بسه ديگه آبرو مونو بردي با اين { ...} بازي هات و...

فضاي كوه بد جور دوستان را درگير كرده و تنها آهنگ خارجي را كه قبلاً بلوتوث كرده اند؛ با صداي بلند در حال گوش كردن هستند!

يكي از دانشگاهش مي گويد؛ يكي از طرح هاي مصوب و ديگري از تازه ترين كتابي كه خوانده...

خلاصه... خلاف ما با خلاف آدم هايي كه كوه را قرق خود كرده اند قابل قياس نيست.... از دور يك گروه را مي بيني كه جمع هستند و به طرزي خاص شادند! ما كه به آنها نزديك مي شويم فقط به اندازه يك رد شدن؛ راه باز مي كنند... ولي وقتي سياهه چادر در ميان نزديك شوندگان ديده مي شود؛ راه عريض تر مي شود و تعداد آدماي وسط كمتر... البته صداي دنبك برقرار است و نگاه هاي متعجب جمع خوشحال از طرب، به سمت آن كس كه وسط اين همه مانتويي، چادر دارد...

وقتي مي رسي بالا مجبوري دوباره به همه آنها كه مثلا دوست تو هستند و مي گويند با اين چادرت ما رو كشتي! توضيح دهي كه:

اولا من كه باهاش راحتم و اتفاقا نه زمين خوردم، نه مثل شما هي عقب مي موندم! در ثاني، از قصد با چادر تا اين بالا امدم تا خانم ها و آقاياني كه فكر مي كنند كوه مال آنهاست و غير آنها هيچكس اهل ورزش و كوه وصفا نيست!

** شما يك خانم محجبه ايراني در خارج از كشور هستيد. يك روز كه در پارك نشسته ايد و بازي برادر كوچكتر خود را تماشا مي كنيد، يك نفر كنار شما روي صندلي مي نشيند...

خلاصه بر خلاف عرف اروپا، او از شما درباره مليت تان سوال مي كند. بعد از اين كه مي گوييد ايراني هستيد، با تعجب مي گويد: پس چرا زيبا هستيد؟ راستي چرا اصلا روسري به سر داريد، چرا راحت نيستيد اينجا؟

و در نهايت متوجه مي شويد كه او تحت تاثيرمثلا فيلم« بدون دخترم هرگز» است و در مورد ايراني ها و زنان ايراني و حجاب آنها، مانند شخصيت ها و كاراكتر هاي درون فيلم فكر مي كند!

** شما و مادرتان تنها زنان پرواز آلمان هستيد و همه پرواز مرد هستند! البته براي نمايشكاه اكسپو و ماموريت اين همه آقا رهسپار غربت هستند...

شما چادري هستيد و با همان چادر از هواپيما پياده مي شويد... راننده شما كه در فرودگاه فرانكفورت منتظر شماست، بعد از خوش آمد گويي با م ن م ن زياد مي گويد: اين جا منافق زياد دارد و بهتر است با مانتو تردد كنيد... از دستشويي فرودگاه براي «فيس آف» مي توانيد استفاده كنيد!

بخشی از سلسه مطالب "خانمها حتما بخوانند" را در بخش اخبار مرتبط این خبر ببینید
برچسب ها: باشگاه ، شبانه ، حجاب ، دختران
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.