مادر شهيد "فريبرز اشجعي" 65 ساله و در حال حاضر مدير تداركات مسجد جامع شهر آستاراست كه به گفته خودش از زمان آغاز جنگ 20 سالي هم بوده كه فرمانده پايگاه همين مسجد بوده است.

به گزارش خبرنگار ويژه نامه دفاع مقدس باشگاه خبرنگاران، هفته دفاع مقدس فرصت گرانبهايی برای واكاوی و بازشناسی حماسه سترگ و عظيم ملتی است كه با هدايت و حمايت رهبر عظيم‌الشأن انقلاب اسلامی، حضرت امام خمينی(رحمة‌الله عليه) و با ايثار و مقاومت و سلحشوری رزمندگان غيور ميهن اسلامی افسانه شكست‌ناپذيری و سلطه‌گری قدرت‌های جهانی به‌ويژه آمريكای جنايتكار را باطل و برتری ايمان و اراده ملت نستوه و استوار ايران را به عنوان يكی از عبرت‌های بزرگ تاريخ معاصر اثبات كرد.

برتری نظامی رزمندگان اسلام در پرتو ايمان و اراده راسخ و محكم آن‌ها و چنگ‌انداختن به ريسمان الهی همواره از نکات قابل توجه بوده است لذا قرار گرفتن در هفته دفاع مقدس بهانه اي شد که گفتگويي خواندني را با مادر "شهيد فريبرز اشجعي" دانشجوي نخبه داشته باشيم.

مادر شهيد "فريبرز اشجعي" 65 ساله و در حال حاضر مدير تداركات مسجد جامع شهر آستاراست كه به گفته خودش  از زمان آغاز جنگ 20 سالي هم بوده كه فرمانده پايگاه همين مسجد بوده است.

وي ضمن معرفي فرزند دوم خودش يعني فريبرز اشجعي با شوقي مثال زدني از فعاليت‌هاي فرهنگي و هوش و ذكاوت پسر خود مي‌گويد.

حاج خانوم مي‌گويد فريبرز سال 65 موقع رفتن به جبهه تنها 22 سال سن داشت و دانشجوي ترم آخر مهندسي متالوژي از دانشگاه صنعتي شريف بود.

در ادامه با صدايي رسا كه البته سرشار از افتخار است مي‌گويد: "فريبرز من خيلي باهوش بود چندين دانشگاه و در چندين رشته متعدد قبول شده بود؛ پلي تكنيك دانشگاه تهران، علمي صنعتي و متالوژي صنعتي شريف كه آخري را انتخاب كرد. همه شهر و محل به هوش و فعاليت فريبرز ايمان داشتند. فريبرز من 22 ساله بود که رفت به جبهه و 14 سال بعد استخوان‌هاي او را برايم آوردند.

گريه مجالي براي ادامه صحبت حاجيه خانوم اشجعي نمي‌دهد...

خبرنگار: از اولين تصميمات شهيد اشجعي براي رفتن به جبهه به ما بگوييد

فريبرز عاشق امام (ره) بود؛ آن زمان در تهران مشغول به تحصيل بود وقتي حضرت امام دستور داد كه همه بايد به جبهه بروند؛ لحظه‌اي صبر نكرد؛ علي‌رغم مخالفت پدرش كه 3 سالي هست فوت كرده است از من خواست تا او را راضي كنم و گفت دستور امام است و من ميلي به سرپيچي از آن ندارم؛ مي‌خواهم از وطنم دفاع كنم.

به سپاه رفت و لباس‌هاي جنگ را آورد؛ با اشك وخون دل لباس‌ها رو براش كوتاه كردم و پوشيد.

خبرنگار: قبل از اعزام به جنگ و رفتن به دانشگاه به چه كاري مشغول بودند؟

در مساجد فعاليت‌هاي فرهنگي و بسيجي مي‌كرد و حتي دوستان و اطرافيان را تشويق به حضور در مساجد و انجام فعاليت فرهنگي مي‌كرد.

خبرنگار: حاج خانوم، موقع رفتن سفارشي به شما نكردند؟

وقتي لباس‌هاشو پوشيد، نگاهي به من كرد و گفت اگر من رفتم و برنگشتم كاري نكني دشمن شاد بشيم، اگر برنگشتم گريه نكن.

1 بار رفت و 40 روز بعد برگشت بهش گفتم اگر رفتي، نري جلوي گلوله‌هاي آتش؛ خنديد و سرشو انداخت پايين و گفت: هدفم من اينکه خودمو فداي خاک وطنم کنم.

خبرنگار: مادر از آخرين خداحافظي برامون بگيد.

و گريه‌اي بي‌امان، صحبت كردن رو براي مادر شهيد اشجعي سخت كرده است ......

آخرين بار وقتي داشت مي‌رفت گفت تو از جلوي در بيشتر همراهيم نكن عشق مادري رو تو چشمات مي‌بينم نمي‌تونم برم و دل بكنم اما من تا جلوي مسجد جامع رفتم؛ برادر بزرگترش هم اومد؛ جلوي در مسجد وقتي خواست از ركاب اتوبوس بالا بره، به من نگاه نكرد جلوي پاي منو نگاه كرد و سوار شد و رفت و آب پشت سرش ريختم.

خبرنگار: گفتيد برادر بزرگتر، چند فرزند ديگر داشتيد؟

كلا 6 فرزندم دارم؛ 1 پسر بزرگ‌تر از فريبرز داشتم كه موقع رفتن به جبهه اون هم اومد؛ دو برادر همديگر و بغل كردند و خداحافظي كردند.

خبرنگار: از ويژگي‌هاي شاخص اخلاقي و رفتاري شهيد اشجعي برامون بگوييد.

از بچگي مومن و با اخلاق و خوش رفتار بود، احترام پدر و مادر را در هر شرايطي حفظ مي کرد. مقيد به خواندن نماز اول وقت بود حتي نماز صبح را هم در مسجد مي‌خواند.

خبرنگار: از فعاليت‌هاي دانشگاهي و درسي شهيد اطلاعاتي داريد؟

فريبرز پسر با استعداد و با هوشي بود؛ اواخر دانشگاه به بندر عباس رفت و آزمايشاتي رو انجام داده بود که مي‌شد از منيزيم موجود در آب دريا استفاده‌هاي مطلوبي داشت که صحبت‌هايي براي توليد کارخانه‌اي آن شده بود که براي کشور بسيار مفيد بود اما براي اينکه به جنگ رفت طرحش نيمه کاره موند.

خبرنگار: كجا به شهادت رسيدند؟

عمليات كربلاي 2 در منطقه حاجي عمران.

خبرنگار: از نحوه به شهادت رسيدنشان اطلاعي داريد؟

يكي از دوستانش در نامه‌اي براي من نوشته بود که در محاصره دشمن قرار گرفتيم و چند روزي هم بدون آب وغذا بوديم تا در نهايت اسلحه‌ها ديگر گلوله نداشت؛ چند تا عراقي اومدند و فريبرز بدون اسلحه و تن به تن به جنگ با اون‌ها رفت كه من از دور گلوله خوردن اون رو ديدم؛ با چشم ديدم كه كشون كشون بردنش پشت خاكريز يه لحظه ديدم تمام لباس فريبرز غرق خون شد انگار كسي با ماژيك قرمز روي بدنش خط كشيده بود. از دور ميديدم ولي هيچ کاري نميتونستم بکنم چرا که حتي چند روز بي آب و غذايي تانوانمون هم کرده بود.

خبرنگار: وقتي خبر شهادتشون را شنيديد چه حسي داشتيد؟

پس از شنيدن بيهوش شدم وقتي به حال اومدم ياد سفارشش افتادم که موقع رفتن گفت اگر من برنگشتم گريه نکن و در تمام اون مدت سعي کردم گريه نکنم.

حتي اطرافيان به جاي دلداري مي گفتند چرا اجازه دادي با اين همه علم و تحصيلات بره و من گفتم خودش خواست و شهيد شدنش هم خواست خدا بود.

تنها چيزي که آرومم مي کرد خوابي بود که بعد از شهادتش برادرم به من گفت.

خبرنگار: چه خوابي؟

چند روز قبل شهادتش برادرم خواب ديده بوده که فريبرز بهش گفته من نگران هيچ چيزي نيستم جز اينکه بعد از مرگم بابا و مامان طاقت نيارن .

همون شب که اينو شنيدم با پدرش به مسجد رفتيم که خيرات بديم، وقتي ته ظرف خشکبار رو خالي کردم تصور کردم که نوشته بود "ياثارالله"، اما و وقتي چشمامو باز و بسته کردم ديگه اثري ازش نبود.

اين موضوع خيلي ارومم کرد و هنوزم آرومم ميکنه شنيدنش.

خبرنگار: خودتون خواب شهيد رو نديديد؟ 

چرا بعد از چند ماه خواب ديدم که اومد بهم گفت قرآن بخون، قرآن خوندن بهت آرامش مي‌بخشه.

من سواد نداشتم اما همين سفارش باعث شد قران خوندن رو ياد بگيرم و الان کل قرآن رو به صورت روان و بدون غلط مي‌خونم.

خبرنگار: تو اين همه سال چه طور با پسرتون حرف ميزنيد و آروم ميشيد؟

عکساش رو جاي جاي خونه گذاشتم.

و گريه هاي بي امان مادر شهيد اشجعي ....

با عکساش حرف مي زنم و به امام حسين(ع) سلام ميدم و ياد عاشورا و رشادت‌هاي دشت کربلا مي‌افتم.

خبرنگار: آيا وصيت نامه‌اي داشتن شهيد بزرگوار و شما از متن اون مطلع هستيد؟

بله، چند ماه بعد از شهادتش، بين کتاباي دانشگاهش داخل خوابگاه وصيت نامه ش رو دوستانش پيدا کردند که در اون سفارش کرده بود به تبعيت از سفارشات امام (ره) و در متن وصيت نامه نوشته بود تا آخرين قطره خونم اجازه نمي دهم ذره اي از اسلام کم شود تا چشم همه منافقان کور شود.

خبرنگار: به عنوان مادر شهيد سفارشي به جوانان داريد و اينکه نسل جديد چه طور مي‌توانند با گذشت و ايثار شهدا آشنا بشن؟

به جوانان سفارش مي‌کنم راه شهدا رو ادامه بدن و حافظ اين همه خون ريخته شده در راه حفظ اسلام باشند و خواستار اين هستم با انتشار متن وصاياي شهدا و فداکاري هاي آنها روحيه شجاعت و ايثار رو ترويج بدهند.


انتهاي پيام/

برچسب ها: مادر ، شهید ، فریبرز
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۴۷ ۰۳ مهر ۱۳۹۲
روح همه شهدا شاد
برای شادی روحشان یک صلوات بفرستید .
آمین
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۳۹ ۰۳ مهر ۱۳۹۲
برای شادی روح شهدا صلوات
آخرین اخبار