به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، شهرزاد زنی 29 ساله است که خود را در تیپ و رفتار مردانه غرق کرده است؛ چنانکه اگر او را در خارج زندان ببینید، نمیتوانید حدس بزنید، زن است نه یک مرد جوان شرور! دستهایش پر از جای زخم است و البته اعتیاد به حشیش بدنش را هم فرسوده کرده است. کنارش که مینشینی بوی شدید سیگار میدهد.
برای چه به این زندان آمدهای؟
به جرم همراه داشتن مواد مخدر.
ازدواج کردهای؟
بله. در 19 سالگی ازدواج کردم.
چند خواهر و برادر داری؟
خواهر ندارم. اما سه برادر کوچکتر از خودم دارم.
چند وقت است سیگار میکشی؟
10 سال است که سیگار میکشم. البته اول یکی دو نخ در روز بود اما از 17 سالگی کاملاً سیگاری شدم. علتش هم مشکلات خانوادگی بود. پدرم مرا کتک میزد. در 18 سالگی نوه عموی مادرم که محمدرضا نام داشت به خواستگاری آمد. محمدرضا تنها پسر خانواده بود و هشت خواهر داشت. صیغه محرمیت خواندیم اما هیچ وقت مهرش به دلم ننشست.
پدرم هم که از ابتدا مخالف ازدواج من و محمدرضا بود، حتی اجازه نمیداد ما با هم حرف بزنیم. وقتی از دست کتکهای پدرم به ستوه آمدم، از خانه فرار کردم و هفت روز در خانه دوستم ماندم. بعد از برگشتنم آن قدر از پدرم کتک خوردم که همان شب با سر و صورت و تن زخمی و کبود دوباره از خانه فرار کردم.
وقتی فرار کردی کجا رفتی؟
به خانه دوستم محبوبه رفتم. او با مادر خلافکارش زندگی میکرد. زن خوبی بود اما تریاک و حشیش میفروخت و خودش هم معتاد بود. پنج ماه با آنان زندگی کردم. بعد به پیشنهاد همان دوستم، به تهران آمدم. او نشانی زنی را داده بود که برایش مواد میبرد.
در گروه آن زن، چند نفر دختر و پسر بودند که به من کیفقاپی یاد دادند، یک بار پشت موتور سوار شده بودم و میخواستم کیفقاپی کنم که صاحبش مقاومت کرد و من از روی موتور افتادم و دست و پایم شکست. بعد از باز کردن گچ دست و پایم در یک سرقت دیگر دستگیر شدم و به جرم کیف قاپی 6 ماه در بازداشتگاه ماندم.
معتاد هم شدی؟
بله، وقتی به خانه محبوبه رفتم، همان جا به هروئین معتاد شدم و از همان اول به آخر اعتیاد رسیدم.
بعد از آزادی کجا میرفتی؟
به کمک بچهها، یک خانه با دو اتاق اجاره کردم و باز هم با آنان سراغ کیفقاپی و مواد میرفتیم.
از نامزدت خبری نداشتی؟
نه، بعداً شنیدم که به دلیل نداشتن کارت پایان خدمت، به صورت غیرقانونی به ترکیه رفته است تا از آنجا به یونان برود. خانوادهاش این موضوع را به گردن من انداخته بودند. دیگر از او خبری ندارم و نمیدانم کجاست.
دیگر ازدواج نکردی؟
چرا؛با مسعود که در بازار آهن کار میکرد، ازدواج کردم. آشناییام با او از آنجا شروع شد که یک روز با دوستم آناهیتا به سولقان رفتم؛ همان روز با مسعود آشنا شدم و یک هفته بعد از من خواستگاری کرد اما من هرگز مایل به ازدواج نبودم. با اصرار او صیغه عقد خواندیم و بدون اطلاع خانوادهاش زندگیمان را شروع کردیم.
اعتیاد را ترک کرده بودی؟
هروئین نمیکشیدم؛ اما به حشیش روی آورده بودم. وضع ریهام خیلی بد شده بود و این موضوع باعث نارسایی قلبی بچهام شد که متأسفانه به همین دلیل دو ماه بعد از تولد فوت کرد. دکتر گفت آن قدر در دوران بارداری مواد و سیگار کشیدهای که دریچه قلب بچه تنگ شده بود.
بعد از ازدواج سرقت و کیفقاپی را کنار گذاشته بودی؟
بله؛ میخواستم واقعاً آدم شوم و به همین دلیل هم رفت و آمد زیادی با دوستانم نداشتم، اما اتفاقاتی افتاد که باعث شد دوباره دست به کیفقاپی بزنم. پدر شوهرم بعد از فوت بچه، به تهران آمد و به مسعود گفت دیگر هیچ بهانهای برای ادامه زندگی با این زن نداری. تو به تهران آمده بودی که روی پای خودت بایستی، نه آنکه با یک زن بیاصل و نسب ازدواج کنی.
مسعود تنها پسر خانواده بود. میتوانست در یزد زندگی مرفهی داشته باشد و با یک دختر به قول پدرش بااصل و نسب ازدواج کند. همان روز اصرار کردم، طلاقم دهد. بعد هم با حکم دادگاه در محضر، طلاق توافقی گرفتیم و من دوباره به خانه دوستان خلافکارم برگشتم.
علی گرامی تند قضاوت میکنید...
خودتونو بذارید جاش، نمیگم مقصر نبوده این خانم میتونسته بره سر کاری یا جایی از کسی پرستاری کنه و زندگی کنه خونه همون طرف، اماحالا یا بخاطر جور نشدن شرایطش یا کوتاهی کردنش برای بهتر زندگی کردن مثل شما نباید گفت!به نظر من کیف قاپی و مواد فروشی بهتر از فاسد شدن یه زن بود برای پول دراوردن ...
میتونست رو بیاره به فساد که نکرد و شوهر کرد خواست زندگی کنه اما...
خانواده
آدم بودن سخته. آدم کسیه که گناه نکنه اون وقت می شه اشرف مخلوقات وگرنه از حیوان هم پست تره. چون حیوان گناه نمی کنه. خدا کنه هرچی زودتر آدم بشیم.
اللهم عجل لولیک الفرج
اون خانواده ی خوبی نداشته که حمایت بشه وگرنه این روزگارش نبود!!!