رقصيدهاي ميان بلم با سكوت رود
با گريههاي يخزدهي شمع يادبود
با نيلي هميشگي آسمان شب
نزديك نخلهاي بلندي كه سر به دود....
اما كجاست گرمي خون و زمين و تو
نجواي شاعرانهي شليك و مين و تو
ديگر كجاست نعره شبهاي «يا حسين(ع)»
مجنون ترين جزيره و فتح المبين و ... تو
اينجا هميشه قامت انسان ستاره نيست
اينجا هميشه صورتتان ماهپاره نيست
اين نسل گريههاي خدا را نديده است!
حتي فضاي گوشه ي چشم و اشاره نيست
اينها نخواندهاند چه در دشت غم گذشت
سرها به روي نيزه بجاي عَلَم گذشت
اينها نخواندهاند كه تا عاشقي كنند
اينها نديدهاند كه بر خون بلم گذشت
يادش بخير! حملهي وحشي گرگ بود
ايران به دست شيريلاني سترگ بود....
حالا...!؟ فقط دو كوچه كه مانده به نامتان!؟
... انگار زنگ قصهي مادربزرگ بود
حالا فقط ضيافت صدآفرين شديد!
سكوي انتحاري اهل زمين شديد
در خاطرات مبهم اين نسل سوخته
باور كنيم اين كه شما نقطه چين شديد؟؟
انتهاي پيام/