به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ آيا بازنمايي صرف مولفه هاي فيلم هاي كلاسيك در سينماي امروز جواب مي دهد؟ اين اولين سوالي است كه بعد از تماشاي محبوب به ذهنمان خطور مي كند. رجيس رونسار در اين فيلم تلاش زيادي كرده تا حاصل كار از هر نظر يادآور فيلم هاي كلاسيك باشد.
هم در انتخاب قصه و روايت به اين سمت رفته و هم در طراحي صحنه و لباس. حتي در كارگرداني هم از قاب بندي هاي آن دوران استفاده كرده و از فيلمبردارش خواسته با تمركز بر مديوم شات سروشكل بصري فيلم را به كمدي رمانتيك هاي دهه هاي 40 و 50 سينماي آمريكا نزديك كند.
مهم تر اين كه در انتخاب بازيگر نقش اول زن به سراغ هنر پيشه اي رفته كه در شخصيت، ظاهر و بيان شباهت هاي آشكاري به ادري هپبورن دارد. مانند او در كمدي رمانتيك هايي مثل سابرينا شخصيتي خجالتي دارد، لباس هاي ساده اما زيبا مي پوشد و در نحوه ي صحبت كردنش نوعي سرخوشي جذاب ديده مي شود. با اين حساب همه چيز براي ساخت يك كمدي رمانتيك پرمخاطب مهيا بوده اما نتيجه به چيز دندان گيري تبديل نشده.
رجيس رونسار به جاي اين كه مانند برادران كوئن در شهامت يا جان هيلكات در بي قانون روح حاكم بر سينماي كلاسيك را در ساختاري نو باز آفريني كند، فقط به سراغ بازسازي مولفه هاي ظاهري فيلم هاي آن دوران رفته و از كنار غناي داستاني و مضموني جاري در اين فيلم ها به سادگي گذشته است. به همين دليل محبوب به جاي اين كه مانند تعطيلات رمي ويليام وايلر يك خط داستاني ساده را به روايتي شور انگيز از عشق رمانتيك تبديل كند، قصه اي را پيش چشمانمان تصوير مي كند كه افت و خيزهايش شور چنداني در ما بر نمي انگيزد.
مهم ترين برگ برنده ي فيلم حضور دلچسب دبورا فرانسيس است كه جذابيت او هم از نيمه ي داستان كاسته مي شود. براي اين كه تلاش هاي سازندگان محبوب براي خلق و طراحي فضاي دهه ي 50 فرانسه به ثمر بنشيند اول از همه به قصه اي نياز بود كه فراتر از يك مثلث عشقي ساده برود و ابعاد عميق تري به شخصيت ها ببخشد، نه اين كه مانند نسخه ي فعلي فقط در خدمت نمايش طراحي صحنه و لباس و گريم شخصيت هاي فيلم باشد و اثري از خلاقيت داستاني در آن ديده نشود.
اگر قرار باشد فقط از تماشاي جلوه هاي بصري سينماي كلاسيك لذت ببرم مراجعه ي مكرر به شاهكارهاي ماندگار تاريخ سينما معقول تر جلوه مي كند تا وقت تلف كردن براي يك نسخه ي جعلي و كم مايه.
يحيي نطنزي
مجله ي سينمايي بيست و چهار