به گزارش
باشگاه خبرنگاران
، برخی از تحلیلگران بر این باورند که نظامهای خودکامه کشورهای منطقه و
به خصوص بلندپروازیهای مدیران فعلی در مقابل یکدیگر، باعث افزایش فاصله
میان این کشورها شده است.
این درحالی است که پس از فروپاشی شوروی
یکی از مباحثی که همواره در فضای سیاسی کشورهای آسیای مرکزی وجود داشته،
ضرورت همگرایی منطقهای بوده و آسیای مرکزی با پشت سر گذاشتن 2 دهه از
استقلال خود، هنوز بر سر 2 راهی همگرایی و واگرایی قرار دارد که به تحلیل
چگونگی عدم این همگرایی خواهیم پرداخت.
در همه کشورهای منطقه
(شاید بهاستثنای قرقیزستان) خط مشی و استراتژی سیاسی فقط و فقط از سوی
رئیس جمهور تعیین میشود و باقی قوا نقش تشریفاتی داشته و بر رویکردهای
سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورهایشان نمیتوانند تأثیر جدی بگذارند.
بنابراین هرگونه تلاش ایجاد سازمانها و نهادهای منطقهای تاکنون بینتیجه بوده است.
به
باور عبداللهاف، تصور این صحنه امکانناپذیر است که مثلا «اسلام کریماف»
بتواند تن به نقش رهبری «نورسلطان نظربایف» در جهت همگرایی منطقهای
بدهد.
وی یادآور شد: همانگونه که نقش رهبری منطقهای قزاقستان
برای ازبکستان غیرقابل تحمل است، تصور چنین نقشی برای ازبکستان از سوی دیگر
کشورهای آسیای مرکزی نیز قطعا پذیرفتنی نیست.
از این جاست که با وجود شرایط، مسائل و حتی فرصتهای مشابه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، پراکندگی منطقهای این کشورها بیشتر میشود.
رحمتاف این موضوع را مانع تدوین استراتژی هماهنگ برای کشورهای آسیای مرکزی میداند.
وی
میگوید: همانگونه که اروپا در این مدت به همگرایی دست یافت در آسیای
مرکزی نیز این روند طولانی خواهد بود هرچند که شرایط موجود جهانی و
فرآیندهای در حال تحقق ضرورت همگرایی سریع منطقهای را برجستهتر کرده است.
بنابراین از نسل موجود نخبگان حاکم منطقه امیدی به همگرایی
واقعی منطقهای نیست و ظاهرا اجرای این رسالت بر دوش نسلهای بعدی مدیران
آسیای مرکزی خواهد افتاد.
زیرا ضرورت مقابله با تهدیدات داخلی و خارجی، بحث همگرایی منطقهای را در آینده بیشتر برجسته خواهد کرد.
سوسمارهای سیاسی تغییر رنگدهنده «رحمتکریم
دولت» کارشناس سیاسی تاجیک، برخی از رفتارهای نخبگان سیاسی منطقه را شبیه
روش سوسمارهایی میداند که با توجه بهشرایط تغییر رنگ میدهند.
وی
میگوید: این ویژگی مدیریتهای منطقه موقع بازدید مقامات عالی کشورهای
خارجی از آسیای مرکزی و یا حین سفر خود آنها بهکشورهای خارجی برجسته
میشود.
منظور این است که نخبگان سیاسی منطقه بهاصطلاح با سیمای مورد نظر طرفهای مهم خارجی خود «ظاهر» میشوند.
یعنی
موقع مذاکرات با آمریکا و اروپا «دموکرات» میشوند و از «زورگوییهای
روسها» شکوه میکنند و خطر بنیادگرایی اسلامی برای نظامهای سکولارشان را
جدی برمیشمارند.
ولی هنگامی از کشورهای اسلامی بازدید
بهعمل میآورند، به نوعی «اسلامی» میشوند و از برنامههای بیگانگان
(غربیها) برای ترسیم سیمای ترسناک اسلام سخن به میان میآورند.
نخبگان
سیاسی منطقه ضمن مذاکرات با برخی از طرفهای دیگر خارجی از ریشههای مشترک
نژادی خود یاد میکنند که این موضوع از طریق تلاشهای همگرایی کشورهای
ترکزبان آسیای مرکزی با ترکیه بیشتر بازگو میشود.
مدیران
منطقه در نخستین دهه فروپاشی شوروی تاکید بر «ظلم و استبداد کمونیستها» طی
حدود یک قرن را فرصتی برای جلب حمایتهای سیاسی و اقتصادی کشورهای خارجی و
مخصوصا غربی میدانستند.
حالا دیگر در مورد چین نیز
رویکردهای متناسب سیاستهای پکن را دنبال میکنند که بحث مقابله با
تجزیهطلبی و افراطگرایی از ارجحیت خاصی برخوردار میباشد.
البته
در دهلیزهای دولتهای آسیای مرکزی از این موضوع بهعنوان «هنر سیاسی و
دیپلماتی» یاد میشود در حالی که دیگر بیشتر طرفهای خارجی «قابلیتهای»
تغییر رنگ سیاسی نخبگان حاکم منطقه را شناختهاند و فقط بهمیزان نیاز
سیاست خارجی و منافع ملی خود با آنها بهگفتوگو مینشینند.
به
اعتقاد تحلیلگران، همگرایی واقعی در آسیای مرکزی میتواند در خیلی از
زمینهها شرایط این منطقه را بهنفع دولتها و ملتهای آن تغییر دهد.
ولی
تا زمانی «سیاست درهای باز» این کشورها طرفهای فرامنطقهای را در نظر
داشته و در برابر یکدیگر حصار میکشند، واگرایی آنها بیشتر واقعیت خواهد
یافت.
انتهای پیام/
منبع:فارس