قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، عصر طلايي رمان است.

باشگاه خبرنگاران-  قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، عصر طلايي رمان است.
و اين، در همه كشورهاي صاحب ادبيات از جمله، فرانسه، بريتانيا و روسيه به چشم مي‌خورد. اما در حالي كه عشق،‌روابط عاشقانه و ازدواج، مضمون اصلي بسياري از رمان‌هاي بريتانيايي(مثلا جين آستي) بود. داستايفسكي در رمان‌هايش از جنايت،‌ گناه،‌ عذاب‌وجدان و رستگاري حرف زد. يا در حاليكه بسياري از رمان‌هاي كلاسيك از سوي يك داناي كل، از قول سوم شخص تعريف مي‌شوند،‌ برخي از رمان‌هاي داستايفسكي از زبان خود نويسنده،‌ از زبان اول شخص مفرد حكايت مي‌شوند:

«من آدم مريضي‌ام،‌ آدم حقيري‌ام، جذابيتي ندارم. احساس مي‌كنم كبدم مريض است. اما از مرض‌ام هيچ سر در نمي‌آورم و نمي‌دانم چه مريضم كرده. اگر چه براي پزشكي و پزشك‌ها احترام قائلم،‌اما به دكتر سر نزده و نمي‌زنم. به علاوه سخت خرافاتي‌ام،‌به هر حال آنقدر كه به توصيه‌هاي پزشكي پايبندم كند(خرده تحصيلاتي هم دارم تا خرافاتي نباشم، ولي هستم) خير، از سر غيظ است كه به پزشك مراجعه نمي‌كنم. و اين را شايد شما درك نكنيد. اما خود درك‌اش مي‌كنم. البته در اين مورد نمي‌توانم دقيقا توضيح دهم چه كسي را هدف غيظ خود قرار مي‌دهم؛ كاملا آگاهم كه با مراجعه نگردن به پزشك، به آنها زياني نمي‌رسانم، بهتر از هر كس مي‌دانم كه تنها به خود لطمه مي‌زنم و نه به هيچ كس ديگر،‌اما گر به پزشك سر نمي‌زنم، از سر غيظ است، كبدم مريض است؛‌ بگذار بدتر هم بشود!»(جملات آغازين يادداشت‌هاي زيرزمين،186).

داستايفسكي خود در زمان حيات با اقتباس از آثارش مخالفتي نداشت؛ ولي معتقد بود «هر هنري شاعرانگي خاص خودش را دارد و از اين رو نمي‌تواند در ظرفي كه برايش خلق نشده،‌ جاي بگيرد».

لااقل دوسوم از كل اقتباس‌هاي سينمايي (مستقيم يا آزاد) صد سال اخير از آثار داستايفسكي صورت گرفته است. وفادارترين اقتباس‌ها، روسي هستند كه قبل از انقلاب اكتبر در دوران صامت، و از دهه 1960 به اين سو،‌ بعد از باز شدن نسبي فضاي سياسي و فرهنگي در روسيه، توسط هموطنان نويسنده،‌ به صورت فيلم يا سريال تلويزيوني ساخته شدند.(بعد از انقلاب اكتر كتاب‌هاي داستايفسكي را سانسور يا توقيف كردند. فلسفه او به خصوص در "جن‌زدگان"،‌ به نفع نظام سرمايه‌داري و ضدكمونيست تلقي شد به گونه‌اي كه ماكسيم گوركي، آن را "كار نابغه شرور خودمان" اعلام كرد. خواندن داستايفسكي در روسيه ممنوع بود و مچ هر كس را كه مي‌گرفتند زنداني‌اش مي‌كردند.

تنها بعد از جنگ‌جهاني‌دوم بود كه ممنوعيت و سانسور كتاب‌هايش متوقف گرديد. ولي با آنكه در 1974،‌125 مين سالگرد تولدش را در سراسر روسيه جشن گرفتند تا 10 سال بعد و زمامداري "نيكيتا خروشچف"، كتاب‌هايش همچنان حق انتشار نداشتند). نكته ديگر اين است كه آمريكايي‌ها و اروپايي‌ها، بخصوص تلويزيون بريتانيا از دهه 1950 به اين سو، بيشترين اقتباس‌ها را از آثار داستايفسكي داشته‌اند. بسياري از اقتباس‌هاي تلويزيون بريتانيا، وفادار به زمانه و فضا و مكان آثار داستايفسكي بوده‌اند و فيلم‌هايي كه هاليوود از كارهايش ساخته، جوهره‌ي آنها را بيرون كشيده و هاليوودي توصيف شده‌اند.

يكي از كشورهايي كه طي اين نيم قرن اخير توجه زيادي به داستايفسكي داشته، هند، و به عبارت درست‌تر، باليوود است كه فيلم‌هايي همراه با ترانه و رقص براساس‌شان ساخته. ژاپني‌ها نيز به داستايفسكي بي‌علاقه نبوده‌اند و گذشته از "كوروساوا"، ديگر ديگر فيلمسازان ژاپني نيز گوشه چشمي به اين نويسنده روس داشته‌اند و هم‌الساعه،‌ سريالي ژاپني براساس "برادران كارامازوف" از تلويزيون ژاپن پخش مي‌شود.

علت اين رويكرد جهاني به آثار داستايفسكي اين است كه از گره‌هاي فلسفي، رواني و مذهبي حرف مي‌زنند و به واكاوي معضلاتي اخلاقي ‌مي‌پردازند؛ داستان‌هايي كه مستقيم يا به اشاره، از زندگي خودش الهام گرفته‌اند. شخصيت منفي‌اش در "يادداشت‌هاي زيرزمين"،"راسكولينكف" در "جنايت و مكافات"،" ايپوليت" در "ابله"،"كريلف" در "جن‌زدگان" و "ايوان كارامازوف" و "اسمردياكف" در "برادران كارامازوف" كه محصول آن دوره و زمانه‌اند،‌ سرانجام جنايتي مرتكب شده و يا خودكشي مي‌كنند و بنابراين مي‌توانند همچون داستان‌هاي كارآگاهي براي مردم كشش داشته باشند.

داستايفسكي را نويسنده‌اي مذهبي تلقي كرده‌اند كه به رازهاي سربسته هستي و روح بشر نقب مي‌زند. "فردريش نيچه"، داستايفسكي را "تنها روانكاوي" تلقي كرده كه «گاه بايد از او چيز ياد مي‌گرفتم؛ او در بين بهترين شانس‌هاي زندگيم قرار دارد». 

"هرمان هسه" از آثار او لذت مي‌برد اما هشدار مي‌داد كه خواندن او همچون نگريستن به ورطه پرهرج و مرج هستي بشري است. به گفته "جيمز جويس"، داستايفسكي كسي است كه نثر معاصر را خلق كرد و آن را بر جايگاه بلندي كه امروزه دارد، نشاند. "ويرجينيا وولف" نوشت«از شكسپير گذشته، اثر هيچ نويسنده‌ ديگري به اندازه داستايفسكي به شورم نمي‌آورد». 

"كافكا" او را همزادش لقب داد و سخت تحت‌تأثير آثارش بود. (به خصوص "برادران كارامازوف" و "جنايت و مكافات" كه عميقا بر سبك نگارش محاكمه تأثير گذاشته‌اند.) "زيگموند فرويد" از "برادران كارامازوف" به عنوان "مهمترين رماني كه تا بحال نوشته شده" ياد كرد.

داستايفسكي منتقدان سرسخت خود را نيز داشت. مثلا "ولاديمير نابوكف"، او را نويسنده‌اي "معمولي" مي‌داند؛ به اعتقاد "نابوكف"، رمان‌هاي داستايفسكي مملوء‌اند از آدم‌هاي عصبي و ديوانه كه همان ابتدا تصويري كامل از آنها داده شده و در طول داستان ذره‌اي تكامل پيدا نمي‌كنند./ي2

منبع:ماهنامه دنياي تصوير.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.