کوچه فلافلی‌ها اوائل، هر سال در ماه رمضان، پاتوق بسیجی‌ها بود؛ اما امروز همه‌جور آدمی را می‌توانی در این کوچه پیدا کنی از حاج محمود و حسین الله‌کرم گرفته تا رامبد جوان و سحر دولتشاهی و امیر نوری. فلافلی‌ها هم همین‌گونه‌اند: از سماورساز و رستوران‌دار و کارمند سابق ناجا بگیر تا راننده شهید حکیم و ...

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، در ایام ماه مبارک رمضان، بازار تهران شبها تا سحر بیدار است. وارد چهاراه گلوبندک که می‌شوی  انبوهی از موتورهای پارک شده توجهت را جلب می‌کند. اینجا همان جایی است که غذای جسم و روح را با هم دارد. شاید نام "کوچه فلافلی‌ها" به گوش‌تان خورده باشد. کوچه‌ای قدیمی و با صفا که هنوز می‌شود رنگ و بوی سادگی و صمیمیت را در آن جست.

اینجا همان جایی است که برخی کسبه تهرانی یک ماه هر شب از اذان مغرب تا سحر دور هم جمع می‌شوند و بساط ساندویچ‌های ارزان‌قیمت خودشان را برای مردمی که به مسجد ارک می‌آیند، پهن می کنند. آنچه در پی می‌آید ماحصل چند ساعت همنشینی خبرنگار مشرق با اهالی گلوبندک و روبروی مسجد ارک در شب‌های ماه مبارک رمضان است:

در کوچه فلافلی‌ها اولین کسی که نظرم را جلب کرد آقایی بود با ظاهری معمولی که یک چفیه به دوشش انداخته بود. او را "علی خارجی" صدا می زدند. از او برای گپی کوتاه درخواست کردیم و او هم بعد از کمی خواهش و تمنا پذیرفت.

علی خارجی 46 سالش بود و از سال 78 تا امروز یعنی حدود 14 سال در این محل کار کرده است. خودش می گوید: 10– 15 سال است که این شغل را دارم. کار خودم چیز دیگری است، سماورساز هستم اما الان متأسفانه در بازار خبری نیست ما فعلاً شب‌ها مشغول همین کار هستیم. اینجا هم که آمدیم اول فقط من بودم و یک نفر دیگر.

اینکه چرا به او می‌گویند "علی خارجی" برای خودش هم سؤال بود: مشتری‌ها این اسم را روی ما گذاشتند. هی می‌گفتند علی خارجی! علی خارجی! دیگر این اسم روی ما ماند و معروف شدیم به علی خارجی. البته فکر کنم علی خارجی به معنای خارج ایران نیست منظورشان خارج تهران است.



از برخی بی‌احترامی‌ها شکایت داشت و دلخور بود: اوایل در اینجا احترام ما را نگه می‌داشتند اما حالا نه! مشکل ما با این کاسبان جدیدی است که پای‌شان اینجا باز شده. حالا دیگر  کارگرهای خودمان هم برای ما هم تره خرد نمی‌کنند. می‌گویند حضرت علی(ع) به فقرا کمک می‌کردند؛ ما هم همین اخلاق را داریم. هر کس به اینجا بیاید و کمک بخواهد کمکش می‌کنیم اما الان برای ما خیلی سنگین است که کوچکترها احترام بزرگترها را نگه نمی‌دارند.

و البته خاطرات خوش علی خارجی مربوط به مسجد ارک است: وقت‌هایی که اینجا حاج منصور می‌خواند خیلی حال می‌کنم. پارسال که کارگر داشتیم می‌رفتم پای روضه‌های حاجی و تا آخر می‌نشستیم. امسال هنوز فرصت نشده که بروم ولی حتماً می‌روم.

در لابه‌لای حرف‌هایش از اقشار مختلف مردم می‌گوید که به او و همکارانش سر می‌زنند. معتقد است اول پای بسیجی‌ها به اینجا باز شد و بعدا آدم‌های دیگر هم به جمع فلافل‌خورهای آن کوچه اضافه شدند. این روزها دیگر آنقدر سرشان شلوغ است که به نظر می‌رسد درآمد خیلی خوبی دارند هر چند خودش این را قبول ندارد: درآمدمان زیاد نیست. یک موقع شبی 50 هزار تومان یک موقعی 100 هزار تومان یک موقع شبی 200 تومان!
علی آقای کوچه فلافلی‌ها از شهردای شکایت داشت و می‌گفت: مشکل اصلی این کوچه ساخت و سازی است که می‌بینید. در حاشیه کوچه عملیات عمرانی سنگینی است که بچه‌های کوچه فلافلی‌ها را خیلی اذیت کرده است.

حرف آخر؟

و در آخر خواست که از ارادتش به حاج منصور هم بنویسیم: من از حاج منصور و بچه‌های قدیمی ارک همیشه ممنونم. همیشه به ما احترام گذاشتند. این را هم بدانید که اینجا خیلی از کاسب‌ها مشکل مالی دارند. اگر کسی مشکل نداشت اینجا نمی‌آمد.

کمی آن‌طرف‌تر پسر علی خارجی هم برای خودش کاسبی به راه انداخته بود. بد ندیدیم گپ و گفتی هم با او داشته باشیم. پسرش هم از بچگی اینجا بوده و همپای پدرش کار کرده است: خیلی‌ها ما رو اینجا می‌شناسند مثل حاج محمود و حاج حسین الله‌کرم. همیشه هم به ما لطف داشتند.
روابط عمومی خوبی دارد و در حین کار لبخندش سر جایش است. در مورد برخورد مردم با او سؤال کردیم؛ گفت: گاهی با بعضی از مردم حرف‌مان می‌شود اما مهم این است که بسیجی‌ها و قدیمی‌های محل احترام ما رو نگه می‌دارند و  ما از آنها به این خاطر خیلی ممنونیم. خدا را شکر توکل‌مان به خداست و از خانه که می‌آییم به امید خدا هستیم.

راستی او هم مثل پدرش معتقد است فلافل‌فروشی درآمد زیادی برای‌شان ندارد: شب‌های احیا تا 300 هزار تومان هم می‌فروشیم. چند وقت پیش چند کلاه‌بردار به نام شهرداری می‌خواستند از ما باج بگیرند که ما با آقای الله‌کرم هماهنگ کردیم و ایشان مشکل‌مان را حل کردند.

کوچه فلافلی‌ها چند چهره سرشناس هم به خود دیده است: رامبد جوان یکی‌دو سال پیش با همسر و گروهش به اینجا آمد یا امیر نوری سال قبل اینجا سر زد و ما با او  عکس یادگاری هم گرفتیم. امسال هنوز کسی نیامده است ولی احتمالاً می‌آیند.

از دردسرهای فلافل‌فروشی هم پرسیدیم و گفت: از ساعت دو بعد از ظهر ما شروع می‌کنیم به آماده کردن وسایل‌مان. خیارشور و گوجه خرد می‌کنیم. بعد هم ساعت 10 شب می‌آییم اینجا و بساط‌مان را یک‌ساعته آماده می‌کنیم. مردم هم دیگر آرام‌آرام از ساعت 12 اینجا جمع می‌شوند دیگر ساعت یک نیمه‌شب اوج شلوغی است.

فکر نمی‌کردیم یک ساندویچ فلافل این همه دردسر داشته باشد اما انگار غیر از بیدار ماندن تا سحر مشقت‌های دیگری هم برای این افراد وجود دارد.

علی خارجی و پسرش تنها خانواده این بازار خوردنی‌ها نیستند. غرفه بعدی هم داستان جالبی دارد. یک خانواده ساده و بی‌آلایش که همگی با هم به کسب و کار مشغولند. علیرضا جلوداری، جوان سرزنده و پر انرژی این خانواده است که با خوشرویی به سؤالات جواب داد. نحوه آشنایی او با کوچه فلافلی‌ها از طریق عمویش بود: از موقعی که یادم می‌آید یعنی از وقتی که دوران راهنمایی بودم تا امروز که سه سال از پایان خدمتم می‌گذرد، اینجا بودم. من و پدرم جزو نخستین بساطی‌های کوچه بودیم. من موقعی که مدرسه می‌رفتم از شنبه تا چهارشنبه گریه می‌کردم که پنجشنبه‌جمعه‌ها من را اینجا بیاورند. این را هم بگویم که ما اولین نفری بودیم که سلف‌سرویس درست کردیم.



حاج منصور را دوست داشت و دلش می‌خواست به آنها سر بزند: حاج آقا تا حالا اینجا نیامده است ولی حاج حسین (الله‌کرم) و حاج محمود چند باری پیش ما آمده‌اند.

به سراغ فرد دیگر این خانواده می‌رویم. جعفر جلوداری، عموی علیرضا که آنجا او را عمو می‌نامند. او هم جز نخستین افرادی است که پایش به کوچه فلافلی‌ها باز شده. او سال 81 به اینجا آمد و تا امروز 11 سابقه کار در کوچه فلافلی‌ها را دارد. البته داستان ورودش به این کوچه هم جالب است: آن موقع‌ها اوضاع مالی من طوری شد که مجبور شدم برای کسب روزی به اینجا بیایم. چون ماه رمضان شد و کمی فضای پخت غذا ضعیف شد. نکته جذاب برای ما این است که هر سال به مدت یک ماه دور هم جمع می‌شویم. هم رفیقا را اینجا می‌بینیم و هم مشتری‌های سال قبل را. این برای ما خیلی لذت‌بخش است.

کار اصلی او هم همین است. یعنی یازده ماه دیگر سال را در رستوران خودشان برای مردم غذا درست می‌کنند. جعفر آقا هم در مورد دستمزد و البته دشواری این کار با همکارانش هم‌عقیده است : من نظرم این است که هر کسی اینجا شبی یک‌میلیون تومان هم دربیاورد حقش است. به حدی این کار زحمت دارد که قابل باور نیست. اگر کاسبی که بتواند شبی 200 هزار تومان از اینجا درآمد داشته باشد "یا حسین" دارد چون شما نان می‌خرید خرابی دارد، گوجه می‌خرید خرابی دارد. ساندویچ پر کردن که برای مشتری آزاد است. بعضی‌ها آنقدر ساندویچ‌شان را پر می کنند که دیسک کمر می‌گیرند! از بُعد دیگر اگر نگاه کنی، مشتری فقط همین دو سه ساعت اینجا می‌آید و می‌رود. ما از هشت صبح دنبال کار هستیم. خرید لوازم و اینها خودش از صبح وقت ما را می‌گیرد.



سحری را چه کار می‌کنید؟

آقای جلوداری تا سحر پای بساطش می‌ماند و خانه نمی‌رود. این کار را خیلی از همکارانش هم انجام می‌دهند: سحری را هم همین جا سرپایی می‌خوریم. یک وقت‌هایی با غذای اینجا یا غذایی که از خانه می‌آوریم، خودمان را سیر می‌کنیم. هر شب همین جا هستیم. تمام 30 شب را.  فقط  دیشب بود که به خاطر اینکه کامیون می‌خواست بار خالی کند،  زود جمع کردیم و رفتیم خانه. این بار اول بود. در این 10-11 سال گذشته اولین شبی بود که من دور سفره سحری خانواده نشستم و غذا خوردم.

یک نکته را هم بگویم. تعهد ماست که بهترین جنس و مواد اولیه را اینجا می‌آوریم. چون خودمان رستوران داریم و گاهی از نمالیشگاه‌های مختلف سفارش داریم، جنس خوب هم می‌آوریم. غرفه ما را هم اگر  نگاه کنید از نظر تمیزی و بهداشت با بقیه فرق می‌کند.

***

شنیده بودیم این کوچه یک دهقان فداکار هم دارد. حالا او را از نزدیک دیدیم "گلگی بختیار جلوداری" به قول همکارانش "دهقان فداکارِ" کوچه فلافلی‌هاست که اهالی این کوچه اسمش را گذاشته‌اند بختیار فداکار. بر حسب اتفاق این آقای بختیار جلوداری از همشهری‌های دهقان فداکار هم هست. آن‌طور که خودش می‌گفت قبلا کارمند ناجا بوده و دست روزگار او را به این کوچه رسانده: 15 سالی هست که در این محله کار می‌کنم و روزگار می‌گذرانم. شب احیای هفت سال پیش بود که یک آتش‌سوزی بزرگ در این کوچه به وقوع پیوست. چند هزار نفر آن شب در این کوچه بودند. بعد من دیدم اگر این آتش بیشتر شود، حتما یک حادثه تلخ رخ می‌دهد. این شد که از حضرت عباس(ع) کمک خواستم و وارد میدان شدم. همه می‌گفتند نرو می‌سوزی اما من امیدم به آقا ابوالفضل(ع) بود و رفتم آتش را با کپسول خاموش کردم.

ما اینجا از نظر امنیتی تکمیل هستیم کپسول آتش‌نشانی داریم اما برخی کسبه به این موارد توجه ندارند. اینجا کسانی هستند که بساط شان را شب عید فطر جمع می‌کنند تا رمضان سال بعد. حواس‌شان هم اصلاً به ایمنی و اینها نیست.

طبق معمول و به رسم دیرینه دوستانش او هم از اقدامات شهرداری شاکی است: نمی‌دانم چه سری است که فقط وقتی ماه رمضان می‌شود، اینجا زمینش خراب می‌شود، آسفالتش کنده می‌شود، نمی‌دانم شهرداری چه مشکلی با ما دارد. انگار می‌خواهند اذیت‌مان کنند. بارها شده رفتیم شهرداری صحبت کردیم که بیایند نخاله‌ها و زباله‌ها را جمع کنند. ولی باز سال بعدش یک مشکلی داریم. این کوچه اسم دیگری هم دارد به نام "ظَلَمتُ نفسی" چون مردم وقتی می‌آیند توی این کوچه آن‌قدر آسفالتش خراب است آب و گل دارد که تمام لباس‌های‌شان کثیف می‌شود.


پای روضه‌های حاج آقای ارضی هم می‌روید؟

ناراحت است از این که ساعت‌های کاسبی آنها با روضه‌های حاج منصور تلاقی دارد و نمی‌تواند به مراسم برسد: واقعیتش این است که خیلی دوست داشتم بروم ولی تا حالا قسمت نشده، یعنی نتوانستیم برویم اما وقتی مردم می‌آیند مناجات می‌کنند بالاخره ضعف می‌کنند دیگه باید یک چیزی میل کنند تا به خانه برسند. ما هم خوشحالیم که اینجا در خدمت‌شان هستیم. من شخصاً عاشق حاج آقا هستم. خدا حاج منصور ارضی را برای ما  نگه دارد ان‌شاءالله.

***


از بختیار خدافظی می‌کنیم و می‌رویم به سمت پایین کوچه، جایی که ما را یک‌راست به فلافل لبنانی "ابو حیدر" راهنمایی می‌کند. ابوحیدر با اینکه سرش شلوغ است اما با روی باز من را می‌پذیرد. نام اصلی او محمدعلی دانش است و  62 سال از خدا عمر گرفته: در کاظمین به دنیا آمدم ولی در ایران بزرگ شدم. در اصل شناسنامه ایرانی دارم. 10 سال است که اینجا کار می کنم. قبلاً بازاری بودم، سال 78 ورشکست شدم و به اینجا آمدم. در شهرک شهید محلاتی (مینی‌سیتی) هم فلافلی دارم.



از رانندگی شهید آیت‌الله حکیم تا فلافل‌فروشی به عشق حاج‌منصور
ابو حیدر به پیشنهاد یکی از دوستانش در محله پاچنار ساندویچی داشت به اینجا آمد و اوایل با یکی از همکارانش شریک بود اما بعداً تصمیم گرفت جداگانه کار کند. او در مرود فروش روزانه می‌گوید: میانگین سودمان روزی 200 یا 250 هزار تومان هست. البته دردسرش هم خیلی زیاد است. مثلا تا سحر درگیر هستیم. البته مثل بقیه سحری را اینجا نمی‌مانیم و چون منزل نزدیک است، همانجا منزل سحری می‌خوریم.



او هم حاج منصور ارضی را دوست دارد و معتقد است او آدم بسیارخوبی است:  ما همیشه ایشان را دعا می‌کنیم. خدا حفظش کند که اجازه داده بیایم اینجا کار کنیم. یک سال هم رفتیم پیش ایشان و نظرشان را پرسیدیم گفت شما بروید کاسبی‌تان را  بکنید. کاری ندارم و دخالت نمی‌کنم. البته عده‌ای می‌گویند که ظاهراً ایشان معتقد هستند این فلافل‌ها مردم را از نیایش بازمی‌دارد. به هر حال من شب‌های احیا پای منبر ایشان می‌روم. البته شب اول هم رفتم.

ابو حیدر قبل از اینکه به اینجا پایش باز شود شغل متفاوتی داشته: درست است که الان فلافل‌فروشم اما قبلا برای مجلس اعلا و شهید آیت‌الله حکیم کار می‌کردم. راننده ایشان بودم و بعد بازنشسته شدم.

***

می‌رویم سراغ "دوغ شتر". کسی به مدت هشت سال اینجا سابقه دارد و  این شب‌ها کنار دست ابو حیدر کاسبی می‌کند. کار اصلی او پیک موتوری است اما شب‌ها ماه رمضان ترجیح می‌دهد اینجا باشد. به خاطر دوغ‌های بسیار خوش‌مزه‌اش این نام را روی او گذاشته‌اند. نام او قلی‌زاده است و وقتی ماجرای لقبش را برای‌مان تعریف می‌کند تازه متوجه ماجرا می‌شویم:  چون شیر شتر خیلی گرم است و ممکن است حال آدم را بد کند، آن را می‌جوشانند و بعد با یک گیاه مخصوص مخلوط می‌کنند. بعد از 48 ساعت یک ماست خاصی از آن به دست می‌آید که آن را با  دوغ گاوی یا گوسفندی مخلوط می‌کنند و دوغ شتر به دست می‌آید.

"دوغ شتر" از پامنبری‌های دو آتیشه حاج منصور است: اصلاً من اوایل پیش حاجی می‌آمدم. یواش یواش با این بچه‌ها آشنا شدیم و آمدم کوچه.



آتش گرفتن مسجد ارک از بدترین خاطرات اوست. ادعا می‌کند که آن موقع برای نجات حاج منصور خیلی تلاش کرده و خوشحال بود که با کمک دیگران او را نجات داده است: برای نماز آمدم مسجد یک لحظه من آمدم بیرون اما دیگر نتوانستم برگردم. همان لحظه‌ای بود که مسجد آتش گرفت. در هم دیگه بسته شد، خدا شاهده به جان بچه‌ام، از بالای پشت‌بام دست و پاهای حاجی را دیدم سریع دست به کار شدیم با بچه‌های بسیجی مسجد کمک کردیم حاجی را از آتش نجات دادیم. من سه ساعت آنجا بودم. اکثر جنازه‌ها رو لمس کردم، کمک کردم آنها آوردیم پایین. آنقدر حالم بد بود که دو روز غذا نمی‌خوردم. میل به هیچ چیز نداشتم. ترس برم داشته بود. در عمرم این‌قدر جسد ندیده بودم. این بدترین خاطره‌ام بود در مسجد ارک.

ماه رمضان از نیمه گذشت و شب دیگری هم به پایان رسید اما بچه‌های مسجد ارک و کوچه فلافلی‌های کنار مسجد، هر روز با شوق بیشتری نسبت به شب‌های قبل، پای روضه حاج منصور ارضی می‌آیند تا فرصت ناب مناجات و راز و نیاز و اشک و عشق به خدا و اهل بیت(ع) را در لیالی این ماه مانند خیلی‌های دیگر از دست ندهند و مجالس مسجد ارک را گرم کنند؛ مجالسی که هر سال، از سال قبل شلوغ‌تر و مشهورتر می‌شود.
برچسب ها: وبگردی ، بازار ، سحر ، افطار
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
اقبال جلوداری
۰۵:۲۱ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۳
تشکر وقدردانی می کنم از زحمات بی دریغ شما عزیزان که از قشر کارگر وزحمتکش دلسوز گزارش تهیه نموده اید.