باشگاه خبرنگاران؛اگر
در دهه شصت سالي دو برابر جمعيت ايران، تماشاگر به سالنها مي رفت امروز با
اين جمعيت جوان تر و تحصيل كرده تر و همچنين شهري تر و مدرن تر كه تخاطب
بيشتري با سينما دارد بايد نسبت فوق به چهار برابر رسيده باشد و اين به
معني 500 برابر شدن فروش فيلمها نسبت به حال حاضر است، روشن است كه ما چقدر
از مسير ترقي مان زاويه پيدا كرده ايم و چقدر راه را بايد طي كنيم تا
حداقل سر جاي اول برگرديم چرا كه هنوز دهه 60 طلايي ترين دوران سينماي
ايران در خاطره هاست، سينماي دهه 60، برآمده از شرايط آن روز جامعه ايران،
ذاتي تعالي بخش و بالا برنده پيدا كرده بود يعني فيلمساز ضعيفي كه امروز
فيلمهاي دور ريختني مي سازد اگر در آن بازه زماني فعاليت مي كرد، از او
آثاري ارزنده و والا به خلق مي رسيد و به عكس بايد گفت خيلي از مبتذل
سازهاي امروز زماني در سينماي دهه 60 شاهكار مي آفريدند اما بوده آنها در
دوره اخير چيزي را از اصالت آن دوره طلايي به روزگار ما كاناليزه نكرده
است.
پس
آنچه بايد كرد ساختن امروزي مترقي، حتي مترقي تر از دهه 60 است زيرا نمي
توان گريبان تك تك آدمها را گرفت و مؤاخذه كرد كه (چرا بد فيلم مي سازيد؟)
بلكه بايد جو و فضاي كلي فيلمسازي در كشور ترقي يافته باشد.
اين
نگارش قصد بررسي تحولات سينماي بعد از انقلاب ايران را دارد و تقسيم بندي
تاريخي آن براساس تحولات اجتماعي و سياسي به 4 دوره فرهنگي انجام پذيرفته
كه عبارتند از(دهه 60)، (دوره سازندگي)،(دوره اصلاحات) و (دوره آبادگران).
سينماي دهه شصت
هر انقلابی در آن کشور واقعه یافته موجی
از نظریه پردازی را پدید می آورد بسیاری از تئوریسین های جناحین چپ و راست
در امروز ایران روزگاری تحصیل کرده رشته های مهندسی و بعضاً پزشکی بودند
اما انقلاب و اتمسفر آن تمام این افراد را سمت علوم انسانی و دنیای نظریه
پردازی سوق داد.
مشخصاً اتفاقی که در سطح عالی علمی چرخشی
به این روشنی را نشان می داد، در سطح توده های اجتماع هم تاثیرات خود را
بر جای گذاشته بود.
مردم ایران در دهه ی شصت میل شيفته گونه ای به تفکر ؛به دانستن و حتی تحول مکرر و ترقی علمی و روحی پی در پی پيدا كردند.
چنین مود و احساس فراگیری مخاطب سینما را
به عنوان سفارش دهنده ی آثار به عالیه پسندی و والا خواهی سوق داد و از
طرفی دیگر سازندگان آثار نیز که به هر حال جزو همین مردم منقلب شده بودند
با انگیزه خلق یک سینمای اندیشه مدار دست به کار عمل می شدند. به این مود
اجتماعی باید بر هم خوردن مافیای سینمای قبل از انقلاب را هم اضافه کرد که
تاثیر برجسته ای در ارتقای کیفی هنر هفتم ایرانی داشت.
اکثر نابغه های سینمای ایران کسانی اند
که با حدوث وقایع بهمن پنجاه و هفت و بر هم خوردن مازوهای مافیایی سابق
توانستند به عرصه ی فیلم سازی ورود پیدا کنند و پر واضح است از آنجا که
مافیا در ذات خود با شایسته سالاری تناقض دارد ،بر هم خوردن آن باعث پیدایی
فوجی از استعدادهای درخشان خواهد بود.
سينما در دوره سازندگينظام برآمده از انقلاب اسلامي كم كم قوام يافته و كار دفاع از تهاجم متجاوز
خارجي با موفقيت پايان پذيرفته است. حالا شعارهاي شورانگيزي كه يك روز
براي هيجان بخشي و ايجاد حركت اجتماعي بوجود آمده بودند ديگر براي حضور خود
هيچ لزومي را توجيه نمي كنند و بنابراين آرمان گرايي اول انقلابي و يا
دفاع مقدسي كم كم از حالت برجسته ترين مطالبات اجتماعي خارج شده و اولويت
هاي مردم تبديل مي شوند به آزادي بيان، آزادي هاي اجتماعي و پايان يافتن
مشكلات اقتصادي. سينما اما در اين چرخش اجتماعي آنچنان كه بايسته است با
حال و هواي عمومي مردم همخوان و همراه نيست.
اولويت هاي اجتماعي عوض شده
اما سينما بي توجه به اين مسئله همچنان بر اولويت هاي پيشين پافشاري مي كند
و همين مطلب خودش را در گيشه هاي كم رونق به وضوح نشان مي دهد. با اين حال
سيستم سياستگزاري دولتي بجاي هدايت سينما به سمت اولويت هاي جديد
اجتماعي، با تزريق پول براي جلوگيري از ورشكستگي آن سينماي لايتغير، سعي
در حفظ همان مدل هاي پيشين مي كند، دوره سازندگي اساسا دوره توسعه زيرساخت
ها بود اما درباره سينما بايد گفت از آنجا كه در نظر مديران آن دوره،
زيرساخت هاي سينماي دوره قبل( يعني دهه 60) توسعه يافته مي نمود، اهداف
مديريت فرهنگي هم روي حفظ اين زيرساخت ها متمركز شده نه ترقي و به روز
كردنشان.
موفقيت سينماي دهه 60 مي توانست اين ايده اشتباه را در ذهن هر
سياستگزاري جا بيندازد كه بايد همان متد و همان مدل را همچنان پي گرفت حال
اينكه مسايل تازه اي در سطح اجتماع حدوث يافته بود كه مهمترين آنها را، حتي
مهمتر از دغدغه هاي اقتصادي، مي شد آزادي هاي مشروع دانست. همين مسئله
تازه چنان هم و غم توده اجتماع شد كه تمام حواس آنان را به خود معطوف داشت و
تا برطرف نشدن آن هيچ كس ميل به فكر كردن درباره چيز ديگري نداشت.
اگر
سينماي انديشه محور دهه 60 را به مثابه يك هواي پاك در نظر بگيريم بايد
توجه كرد مصرف كننده چنين هوايي وقتي از آن لذت خواهد برد كه دغدغه مند يك
نياز ديگر، مثلا رفع تشنگي، نباشد. آزادي بيان و آزادي هاي اجتماعي همچون
تشنگي به مثابه نيازي در آمدند كه مردم ما را نسبت به لذت بردن از هواي پاك
سينماي انديشه كاملا بي انگيزه كردند. حالا با انباشته شدن مطالبات آزادي
خواهانه مردم، تاريخ جمهوري اسلامي به سمت رقم خوردن فصل جديدي از خود پيش
مي رفت يعني دوره اصلاحات.
سينما در دوره اصلاحاتدر دورهي اصلاحات فضا تا حدود قابل ملاحظه اي بازتر شد و اصليترين علت
اين گشايش بيانيهي بيست ميليوني مردم ايران بود كه درتاييد كانديداي
گفتمان آزاديخواهانه به صندوقهاي راي ريخت به عبارتي اين آزاديها برآمده
از خواست قاطع ملت ايران و تصميمي مبتني بر خرد جمعي مردم بود نه صرفا
نسخهي تجويزي يك حزب يا جناح به خصوص.
خيلي از عوامل دولتي هفتم و
هشتم همان مديران دولت سازندگي بودند اما روشها اين بار كاملا تغيير يافت
چون مردم بعنوان صاحبان اصلي نظام و انقلاب با جنس مشاركت و راي دادن خود
نشان داده بودند كه خواستار چنين چيزي هستند در اين ميان سينما شروع كرد به
اطفاي عقدههاي فرو خورده ، آغاز گفته شدن حرفهاي تا آنروز ناگفته خيلي
جذاببود و حتي مخاطب زيادي را جذب ميكرد اما كمكم سينما به آزادي بيان و
آزاديهاي اجتماعي نگاه كاسبكارانه اي پيدا كرد طوري كه سعي و تلاش
عمدهي خيلي از فيلمسازها معطوف بود بر ساختارشكني براي جذب مخاطب.
كساني
كه با الفباي فلسفه آشنا هستند اين نكته را تاييد ميكنند كه در هيچ يك
از مكاتب فلسفي، تابوشكني حاوي ارزش زيبائي شناختي نيست و لذت بردن از دنگ
و دنگ تابوها صرفا يك كج ارضائي است كه بر اثر فضاي بسته بوجود ميآيد و
پس اتز اطفاي چند بارهي اين عقده ديگر نميتوان از چنين چيزي لذت برد اما
متاسفانه حتي بعد از باز شدن فضاي كشور و اضافه شدن مجاري ارتباطي موازي با
رسانههاي رسمي و قانوني مثل اينترنت و ماهواره، باز هم تابوشكني شكل يك
متد و روش هنري براي خلق آثار را در سينماي ايران حفظ كرد.
اصليترين
ايراد اصلاحات اين بود كه نتوانست مواضع تخبگي را به زبان عوام ترجمه كند و
گفتمانهاي علمي آن و حتي پاسخهايش از سمت جناح مقابل ،محصور در اليت
روشنفكران ديني و عرفي و تعدادي نشريهي اكثرا تخصصي باقي ماند.
همين
فاصله فرسنگساي و بعيد ميان برج عاج نخبگي و پس كوچههاي عاميانهي
اجتماع باعث شد مردم به سمت گفتمان جديدي بروند كه اعلان و اعلام ميداشت
ميخواهد به زبان عوام گفتگو كند اين گفتمان جديد گرچه در ظاهر به جناح
راست تمايل داشت اما اختلافش با راست سنتي بيشتر از اصلاحطلبان بود و
ريشهي اين اختلاف يا همان فصل مشترك اصلاحات و راست سنتي ايران گرايش
صاحبان گفتمان جديد به بر هم زدن مناسبات بالا به پايين نخبگان و مردم با
اتكا به مطالبات عوام بود مطالباتي كه گروههاي سابقه دار سياسي آنها را
موقت و اشتباه ميدانستند.
نمود اين سياستگذاريهاي كلي، در سينما هم
كاملا مشهود شد و به هر حال در خرداد ماه سال هشتاد و چهار باز هم فصل
جديدي از تاريخ انقلاب اسلامي رقم خورد.
سينما در دوره آبادگرانهرم فكري اجتماعي كه در راس آن نخبگان قرار داشتند و در دامنه و ذيل آن
توده مردم، توسط محرك سياسي جديد و با نيروي همان افراد ذيل هرم، سر و ته
شد. ديگر در موارد بسياري پيش ميآمد كه مطالبات افراد كف اجتماع عنصر
تعيين كننده در مسائل كلان كشوري ميشد و اين امر به وضوح درسينما هم مشخص
بود.
فيلم فارسي دوباره زنده شد و توجيه ساخت چنين آثاري توسط
توليد كنندگان آنها فقط خيل عظيم مخاطبان تودهاي بودند. مخاطباني كه با
توجه به سطح دانش و سوادشان بايد رد جايگاه پيرو ميماندند و قرار گرفتن
آنها در جايگاه پيشرو و تعيين كننده، بسيار خطرناك بود. همين امر سينما را
دچار يك سيكل معيوب كرد. سينما براي اين مخاطبان فيلم ميساخت و سطح توقع
آنان را پايين ميآورد و آنها هم كه سطح توقعشان مبتذلتر از قبل شده بود
به عنوان سفارش دهندگان كالاي فرهنگي باز سطح توليد آثار را پايينتر
ميآوردند و اين چرخه معيوب، صنعت فيلمسازي ايران را هرچه بيشتر به سمت
قهقهرا پيش ميبرد.
در علم اقتصاد گفته ميَشود كه تورم كسري
بودجه ميآورد و كسري بودجه تورم. يعني اين دو مرتب همديگر را تقويت
ميكنندو تا وقتي كه اين سيكل معيوب و اين چرخه خود ويرانگر توسط يك عامل
سازنده و اصلاحي قيچي نشود وضع بدتر و بدتر خواهد شد. در سينماي دوره گذشته
هم رابطه مخاطبان كف اجتماع و فيلمسازهاي كاسب كار دقيقا شبيه رابطه كسري
بودجه و تورم در اقتصاد بود. در نگاه اول به نظر ميرسد كه اين چرخه معيوب
به هر چيز صدمه بزند، براي اقتصاد سينما مضر نيست چراكه آثار مبتذل هرچند
فرهنگ را ويران ميكنند اما سودآوري اقتصادي بالايي دارند ولي در حقيقت
بايد گفت در همه جاي دنيا و نه فقط ايران، ابتذال به معناي محض آن، باعث
سقوط اقتصاد سينما هم خواهد شد.
در دامنه اين نگارش چند سطري به
بررسي همين قضيه اختصاص يافته كه با وجود مرتبط بودن آن با دوره سياستگذاري
اخير فرهنگي، فصلي نسبتا مستقل از اين سياه را تشكيل ميدهد.
مرگ خلاقيت و افول اقتصاد هنرييك فيلم مبتذل ميتواند در اولين
برخوردها حتي چندين و چند برابر بهترين فيلمهاي تاريخ سينما مخاطب داشته
باشد يا يك شعر مبتذل ميتواند خيلي فوريتر از شاهكارهاي حافظ شيرازي با
مخاطبان بسياري ارتباط برقرار كند.
اين
را هم ميدانند و ساده و سطحيترين برداشت از چنين مطلبي اين است كه به
همين دلايل هنر فاخر را در برابر ابتذال، يك بازندهي مظلوم و هميشگي
بدانيم اما قضيه در واقع امر چنين نيست مخاطب واقعي يعني كسي كه براي آنچه
مصرف كنندهي آن است ارزش و اعتبار قايل باشد نه اينكه در ضمن مصرف آن كالا
احساس گناه كند و آنچه را ميبيند، ميشنود يا ميخواند، چيزي خوار
بشمارد.
اين
ارزش قايل بودن براي كالائي كه مصرف ميكنيم، جنبهي تشريفاتي ندارد و
رابطه آن با اقتصاد رابطهاي حقيقي است. چيزي كه آن را مصرف ميكنيم اما
خوارش ميشماريم چندان علي الدوام مورد مصرفي ما باقي نخواهد ماند چون
لذتهاي طبيعي و بدني و به عبارتي لذات مبتذل بعد از اين كه سيرمان كردند
ما را از خود دلزده خواهند كرد.
به
همين دليل است كه هميشه بعد از يك دوره ممنوعيت در هر كشوري آثاري كه
ناگهان به ميدان ميآيند و ناگهان تمام پردههاي عرفي را ميدرند، در ابتدا
موجي از مخاطبان كف اجتماع را همراه خود ميكنند اما اين موج با آن همه
هاي و هوي اوليه بالاخره بر جاي مينشيند وصاحبان چونان سبكي را ورشكسته كه
نه، فلج ميكند.
تابوشكنيها
هم كه در ابتداي امر يعني موقع بوجود آمدنشان در دورهي قبل بيشتر رنگ و
بوي سياسي و اجتماعي داشت در دورهي اخير كم كم رنگ و بوي ضد اخلاقي و جنسي
گرفت.
ما
امروز حتي در تئاتر هم اين قضيه را به كرات شاهد هستيم كه اثري در خلال
ديالوگهايش به مسائلي اينچنين طعنه ميزند تا مخاطب را بخنداند. طعنه و
مقلكهاي در حد جكهاي مبتذل، كه كمي سربستهتر بيان ميشوند تا ژست ساختار
شكني هم بگيرند.
امروز
اين قضيه در تئاتر و سينما از حد و قد طبيعي خود گذشته و تكراري شده از
طرفي مخاطبي كه مي تواند صريحتر و با مزهتر از اين مقلكها را در
بلوتوثهاي موبايلي بشنود و ببيند و يا در اينترنت و پيامكهاي تلفن همراه
مطالعه كند هيچ انگيزهاي براي دريافت نوع رقيق شدهي آن روي صحنهي تئاتر و
يا بر روي پردهي سينما ندارد.
در
ضمن همانطور كه اشاره شد مصرف كنندهي يك اثر مبتذل هيچ گاه براي كالائي
كه مصرف ميكند ارزش و اعتبار قايل نيست پس بايد پرسيد آيا افراد مختلف
حاضر بودند براي مصرف بلوتوث هاي موبايلي يا خواند مطالب اينترنتي و
پيامكي، پول قابل عرضي هم بپردازند كه حالا براي ديدن نوع رقيق شدهي آن در
تئاتر و سينما بليت بخرند؟
پيش به سوي سازندگيدر ادامه و در پيوند با موضوع روي كار آمدن دولتي جديد كه نشان از تحولات
اجتماعي ايران دارد مي بايست مطالبات و پيشنهادات جديدي هم درباره مقوله
فرهنگ و به طور اخص (آنچنانكه به اين نگارش مربوط باشد)، درباره سينما مطرح
شود.
در ادامه چهاربند با توجه به شرايط روز جامعه سياهه شد كه
احتمالا هر صاحب نظري مي تواند موارد ديگري را نيز به آن اضافه كند. آن
مطالبات و ملزومات بدين قرارند:
1- پابرجا شدن مجدد هرم فكري
اجتماع منتها اين بار با اصلاح لهجه نخبگان و نزديك كردن آن به لسان عوام،
طوري كه بتوان مواد فكري و انديشگاني بالادستي را به فرهنگ توده كاتاليزه
كرد و به يك جو مردمي حتي مترقي تر از دهه 60 دست يافت.
2- خصوصي
شدن سينما منتها با حضور بازوي حمايت دولتي در توسعه زيرساختها و تربيت و
كشف نيروي خلاق. اين سيستم را كشورهاي پيشرفته در تمام زمينه ها از جمله
هنر و ورزش پي مي گيرند.
3- ايجاد فضاي آزاد حقيقي، چنانكه احتمالا
مي دانيد در چند ساله اخير آزادي هاي اخلاقي، فراواني بسياري يافتند اما
به همان ميزان و در جهت عكس آن از نقدهاي اجتماعي و سياسي ممانعت به عمل
آمده ، چنين است كه امثال "كمال تبريزي"، "رخشان بني اعتماد" و ... حدود 8
سال است كه هيچ فيلمي نساخته و يا مجوز پخش نگرفته اند اما مبتذل سازترين
افراد در اين دوره وارد عرصه عمل شده و آثاري سخيف بوجود آوردند، اين قضيه
بايد شكل عكس بيابد.
4-مافياي سينما بايد برچيده شود و معيار گزينش
افراد در يك كلام(شايستگي) قرار بگيرد نه چيزهاي ديگر. شايسته سالاري
افرادي را به عرصه هنر هفتم ايراني معرفي خواهد كرد كه مي تواند جهاني را
زيرو رو كنند./ص
يادداشت از : ميلاد جليل زاده