استاد شاعر؛
چقدر شاعرانه دلتنگ شده ای از روزگاری که با تو ناسازگاری می کند گاهی !
چقدر شاعرانه ذهنت به هم می ریزد و دلت، لب از لب بازنمی کند اندوه تنهایی و دلتنگی را ...
استاد شاعر
تو ...
خودت ...
به تنهایی ...
مثنوی هفتاد دفتر عشقی و هر اشاره ات کلیدواژه ایست برای درک رمزهای زندگی !
تو ...
خودت ...
به تنهایی ...
شعری شگرف از مضمون هر آنچه باید و شایدی؛
این است که چون کوه استواری وقتی از هر سو سنگریزه های کژفهمی آدمها بر تو فرو میریزد !
این است که آب از آب تکان نمی خورد در دریای چشمانت وقتی نگاه می کنی و می بینی که تورا نمی بینند آنگونه که باید دید !
استاد شاعر
مضمون شعر بیماری ات چقدر دردناک است وقتی می خواهی صبر را
و سکوت را
و مهر را ...
به ما بیاموزی !
چقدر نمی دانم! چقدر نمی فهمم! چرا باید سکوت کرد وقتی فریاد ...
نه! فریاد هم به کار نمی آید .
استاد شاعر
درس صبر، سکوت و مهر را آنگونه که بخواهی و باید؛ می آموزم. فقط برخیز ...
طاقت نمی آورم !
هزار تیر زهر سو به سوت می بارد
خدا ز تیر بلایا تو را نگه دارد ...
امضا: منصوره میرفتاح
(شاعر و پژوهشگر تاریخ اندیشه در ایران ؛شاگرد همیشگی استاد معلم و مولف کتاب های زرتشت؛ چهره ی تابناک ایران باستان با مقدمه ی استاد معلم دامغانی؛ جشن ها و آیین های ایرانی از دیروز تا امروز؛ محمد پیام آورمهربانی ؛ زن در ایران)ا