باشگاه خبرنگاران؛ "اينگمار برگمان" فرزند يك روحاني سخنگير با تربيتي مبتني بر مفاهميمي چون احساس گناه، اعتراف، تنبيه، ترس و بخشايش است كه ميتوان تاثيرات ان را در اشتغالات و دغدغههاي ديني و پرسشهاي هستي شناختي درباره خدا، مرگ، تنهايي، عشق و فقدان ارتباط در آثارش رديابي كرد.
در آثار "برگمان" غالبا با شخصيتهايي روبرو هستيم كه هر چند به خدا ايمان دارند اما از تنهايي، نااميدي، ترديد و سرخوردگي رنج ميبرند و نميدانند براي پركردن خلاهاي روحي و روانيشان به چيزي پناه ببرند و "برگمان" تنها پناهگاه و آرامشبخش انسان سرگشته معاصر را در رجوع به عشق نشان ميدهد و عشق را چيزي جز خداوند نميداند.
نور زمستاني كه بخش دوم تريلوژي معروف "برگمان" درباره سكوت خداوند است به سراغ كشيشي ميرود كه به عنوان واسطه روحاني ميان خدا و مردم قادر نيست نقش ميانجيگري خود را به خوبي اجرا كند و ديگران را ياري دهد چون مدتهاست كه رابطه خودش با خداوند قطع شده است و بيش از هر كسي به نجاتدهندهاي نياز دارد تا او را از ظلمت ترسها و ترديدها و ياسهايش بيرون بكشد كسي كه خود در تاريكي مطلق دست و پا ميزند و با چنين دلزدگي و رخوت و ملالي از فيض خدا حرف ميزند چشور ميتواند نور و گرماي ايمان را در مخاطبانش روشن كند؟
فيلم ساختار دايرهواري دارد كه با اجراي مراسم عشاي رباني آغاز و تمام ميشود و در اين ميان هر چند رغبتي در مردم براي شركت در مراسم دعا به وجود نيامده و حتي كليسا خاليتر شده است اما تحول اصلي در وجود پدر "توماس" رخ داده است.
او كه بارها كتاب مقدس را تلاوت كرده و دعاهايش را براي موعظه ديگران خوانده هيچگاه خود را مخاطب كلام خدا قرار نداده است تا اين خادم كليسا درباره رنج مسيح(ع) در لحظه مصلوب شدن حرف ميزند كه او نيز دچار اين حس نااميدي شده بود كه خدا او را از ياد برده و سكوت كرده است.
بعد از شنيدن اين جملات است كه نوري در دل پدر توماس ميدرخشد و او را از برزخ ظلمت و تاريكي كه در آن غرق شده نجات مي دهد در مراسم دعاي پاياني كه كشيش در كليساي خالي و به تنهايي شروع به نيايش با خدا ميكند مردي را به ما مينماياند كه ميداند خودش بيش از همه به ايمان نياز دارد و گويي براي خودش موعظه و دعا ميكند./ص
يادداشت از : نزهت بادي