رهبر معظم انقلاب اسلامي هرساله در مراسم سالروز ارتحال امام خميني(ره) به ايراد سخنراني‌ مهمي پرداخته و در اين سخنراني‌ها ابعاد وجودي و شخصيتي امام راحل را تشريح مي‌كنند.

به گزارش گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران مقام معظم رهبری هرساله در مراسم سالگرد ارتحال امام (ره) به ایراد بیاناتی می پردازند.

در این گزارش به بازخوانی منویات مقام معظم رهبری در سالروز ارتحال امام (ره) از سال 69 تا 91 می پردازیم.

 1369/ امام بزرگوار ما، مجسمه‌يى از ارزشهاى انقلاب ما بود
 
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
 
در مثل امروزى، آن عبد صالح خداوند از دست ملت ايران رفت. حقيقتاً بايد هم صبر و متانت يك ملت را آن‌طور از او بگيرد و او را بى‌تاب كند. من قلبم راضى نمى‌شود كه قبل از شروع عرايض خودم، حالا كه در كنار شما انبوه عظيم مردم، در برابر مرقد پاك اماممان ايستاده‌ام، با شما همصدا نشوم و سلام خودم را بر آن روح پاك نرسانم:
 
السّلام عليك ايّها العبد الصّالح المطيع‌للَّه و لرسوله و لاميرالمؤمنين اشهد انّك‌
 
قد اقمت الصّلوة و اتيت الزّكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر
 
و جاهدت فى‌اللَّه حقّ جهاده حتّى اتاك اليقين فرحمك اللَّه حيّا و ميّتا
 
امام بزرگوار ما، مجسمه‌يى از ارزشهاى انقلاب ما بود. از يكى از همسران پيامبر اكرم(صلّى‌اللَّه‌عليه‌واله‌وسلّم) خواستند كه آن بزرگوار را توصيف كند. در جواب گفت: «كان خلقه القران»(1). يعنى قرآن مجسم بود. ما امروز درباره‌ى امام بزرگوارمان بايد عرض كنيم كه او اسلام انقلابى مجسم، اسلام ناب مجسم در زندگى و اخلاق و احساسات و تصميم‌گيريها و نيز فانى براى خدا بود. خداى متعال هم به او پاداش داد. كارى كه به دست اين بزرگوار در اين دوران انجام گرفت، كارى بى‌نظير بود. بعد از كار پيامبران اولوالعزم، كسى چنين حركت عظيمى انجام نداده بود.
 
من امروز مايلم يك نكته را درباب انقلابمان و درباب تأثير عمل اين عبد صالح خدا، به ملت ايران و به ملتهاى مسلمان عالم و به همه‌ى كسانى كه در سطح جهان، نامى از انقلاب ما و از امام خمينىِ بزرگ ما شنيده‌اند، بگويم. اين، مبنا و قاعده‌ى حركت ماست. بر اساس همين بينش، ما زندگى و مبارزه و حركت مى‌كنيم. آن جمله اين است كه با انقلاب اسلامى در ايران و با تشكيل نظام اسلامى در اين نقطه‌ى از عالم و با مبارزات طولانى‌يى كه ملت ما پشت سر رهبر عظيم‌الشأنش، براى حفاظت از انقلاب و اسلام انجام داد، عصر جديدى با خصوصياتى متمايز با دوران قبل، در عالم به‌وجود آمد. قدرتهاى مادّى دنيا، چه بخواهند و چه نخواهند؛ امريكا چه بخواهد و چه نخواهد، اين دوران در دنيا آغاز شده و پيش هم رفته است و تأثيرات اين عصر جديد، روى ملتها و دولتهاى ضعيف و نيز روى دولتهاى قوى و ابرقدرتها محسوس است.
 
وقتى عصر جديدى در تاريخ بشر آغاز مى‌شود، هيچ‌كس نمى‌تواند خود را از تأثيرات آن عصر بركنار بدارد. دوران گذشته‌ى تاريخ بشر هم همين‌طور بوده است. هيچ‌كس ممكن نيست خودش را از تأثيرات دورانى كه با پايه‌هاى محكم الهى و انسانى در جهان شروع شده، دور بدارد. ما مى‌خواهيم اين را اعلام بكنيم. اگرچه بسيارى از ملتها و دولتهاى سطح زمين، تحت تأثير اين عصر جديد قرار گرفتند، حتّى نقشه‌ى سياسى دنيا عوض شده است، اما توقع نداريم كه تحليل‌گران و قضاوت كنندگانِ قدرتمند و سياسى عالم اقرار كنند كه اين عصر آغاز شده است. آنها اعتراف نمى‌كنند كه دوران جديدى آغاز شده است؛ اما تحت تأثير اين دوران قرار گرفته‌اند و آن را احساس مى‌كنند. اين عصر و اين دوران جديد را بايد «دوران امام خمينى» ناميد.
 
چند خصوصيت در اين دوران هست كه از آن تفكيك‌ناپذير است:
 
يكى از اين خصوصيتها، گسترش اعتقاد و باورهاى مذهبى است. بعد از آن‌كه سياست قدرت و نظام سلطه‌ى جهانى اين بود كه دين و معنويت را بكلى از زندگى مردم حذف كند و جامعه‌ى بشرى را يك جامعه‌ى بى‌دين و بى‌ايمان و بى‌اعتقاد به ارزشهاى الهى تربيت نمايد، اين دوران جديد، درست به‌عكس آن سياستها عمل كرده است. نه فقط در ايران يا در كشورهاى اسلامى، مردم به باورهاى دينى برگشتند، بلكه در سطح جهان و در ميان جوامعى كه دهها سال ضد مذهب زندگى كرده بودند، اعتقاد مذهبى و گرايش معنوى رشد كرده است.
 
البته آينده‌ى اين حركت، به اين ترتيب خواهد بود كه هرجا معنويتى عميقتر و خالصتر و سالمتر و منطبقتر با فطرت بشر باشد، جاذبه‌ى بيشترى براى ملتها خواهد داشت. آن روزى كه دين و معنويت، ضد ارزش به حساب مى‌آمد و مورد استهزا قرار داده مى‌شد، گذشت. امروز، بى‌دينى و بى‌ايمانى و تهى بودن از اعتقاد معنوى، يك ضد ارزش است. در بسيارى از نقاط عالم، اين كار انجام گرفته و در بسيارى ديگر هم انجام خواهد گرفت. اين، يكى از ويژگيهاى عصر جديدى است كه اين مرد بزرگ، پرچم آن را در دنيا برافراشت و درحالى‌كه كسى باور نمى‌كرد، داعيه‌ى آن را سر داد و دلها را به آن متوجه كرد.
 
خصوصيت ديگر اين عصر جديد، معنا بخشيدن به ارزش انسانها و حضور مؤثر توده‌هاى ميليونى مردم است. در دوران جديدى كه به‌وسيله‌ى امام ما آغاز شده است و دايره‌ى آن محدود به ايران هم نيست، توده‌هاى مردم، اصل و تعيين‌كننده و تصميم‌گيرنده‌اند و آنها هستند كه جريانها را هدايت مى‌كنند. در گذشته، ما انقلابهاى زيادى را سراغ داريم كه با احساسات مردم به پيش رفته است؛ اما امروز وضع فرق مى‌كند. امروز، در دنيايى كه دهها سال بعد از جنگ دوم بين‌المللى، قدرتهاى مسلط بر عالم، همه‌ى مردم دنيا را عادت داده بودند كه تسليم خواسته‌هاى آنها باشند و در مقابل اراده‌ى قدرتهاى جهانى حرفى نزنند و اراده‌يى از خودشان بروز ندهند، ناگهان شما مى‌بينيد كه در كشورهاى اروپاى شرقى، توده‌هاى ميليونى مردم، با همان سبكى حركت مى‌كنند و به ميدان مى‌آيند كه ملت مسلمان ما، در مقابله و معارضه‌ى با رژيم ستمشاهى وارد ميدان شدند. به تعبير ديگر، مشخصه‌ى انسانىِ اين دوران و عصر جديد، عبارت از پيروزى خون بر شمشير است؛ يعنى در اين دوران جديد - همچنان‌كه در ايران اتفاق افتاد - آحاد مردم بدون تجهيزات و سلاح، فقط با جسم و جان خودشان به ميدان آمدند و فضا را بر حكومت غاصب و ظالم تنگ كردند. اين روش، امروز در دنيا روش شناخته‌شده‌يى است. قدرت حضور توده‌هاى مردم، ولو بدون سلاح، امروز در دنيا معلوم شده است.
 
قدرتها بايد بدانند كه بعد از اين، در هيچ جاى دنيا، على‌رغم خواست توده‌هاى ميليونى مردم، نمى‌شود حكومت را ادامه داد. هرچه اين موج در دنيا گسترش پيدا بكند، كار بر سلطه‌هاى غير قانونى و ظالمانه و غير بشرى، سخت‌تر خواهد شد. اين، آن حركتى بود كه امام بزرگوار ما، به بركت آگاهى و ايمان اين ملت، در كشور ايران انجام داد و الگويى براى دنيا شد. لذا شما مى‌بينيد كه بعد از سالها، داخل سرزمينهاى اشغالى، ملت مظلوم فلسطين قيام مى‌كنند و على‌رغم شدت و سطوت دولت غاصب و ظالم صهيونيستى، كار را پيش مى‌برند.
 
از جمله خصوصيات ديگر عصر جديدى كه امام بزرگوار و انقلاب ما در سطح جهان به وجود آوردند، عبارت از اصل آزادى از سلطه و تصرف و نفوذ قدرتهاى بزرگ است؛ يعنى همان چيزى كه در انقلاب ما، به عنوان اصل «نه شرقى و نه غربى» شناخته شد. تقريباً در همه‌ى انقلابهاى بزرگى كه در قرن بيستم در دنيا اتفاق افتاد، وقتى ملتها يا گروههاى مبارز، كار خودشان را آغاز مى‌كردند و مبارزه را عليه يك سلطه و يك قدرت، مختصرى پيش مى‌بردند، خودشان را به يك قدرت ديگر وصل مى‌كردند. اين‌كه يك ملت، با اتكاى به خود و با توكل به خدا، در مقابله با يك قدرت ظالم، به هيچ‌كس و هيچ قدرت اعتماد و اتكا نكند، راهى بود كه ملت ايران به رهبرى امام بزرگوار آغاز كردند و امروز در دنيا، اين راه بتدريج رهروان زيادى پيدا مى‌كند.
 
اين دوران جديد كه امام ما آن را با قيام و ايستادگى و اتكال به خدا و تكريم و تعظيم نسبت به ارزشهاى معنوى و با اعتمادش به آحاد مردم آغاز كرد، ان‌شاءاللَّه ملتها را از شرّ سلطه‌هاى جهانى نجات خواهد داد و دوران زوال قدرتهاى بزرگ مادّى جهانى را نزديك خواهد كرد. اين، از بركات آن بزرگوار است. ملت ما، پشت سر رهبر باعظمت و استثنايى خود، اولين ملتى بود كه قدم در اين دوران جديد گذاشت و پايه‌هاى آن را مستحكم كرد و با مقاومت خود، براى ملتهاى دنيا، شاهدى بر صدق اين ادعاها شد.
 
انقلاب بزرگ ما، خصوصياتى مخصوص به خود داشت. اين خصوصيات كه بارها هم در تحليلهاى ملت ما و آشنايان با انقلاب تكرار شده، اولين بار در يك انقلاب مشاهده مى‌شد: تكيه‌ى به اسلام، هدف‌گيرى ايجاد حكومت اسلامى، تجديد نظر در مفاهيم سياسى عالم - مثل آزادى و استقلال و عدالت اجتماعى و چيزهاى ديگر - و حركت به سمت دنيا و جامعه‌يى كه بر پايه‌ى ارزشهاى اسلامى بنا شده باشد.
 
و اما امروز وظيفه‌ى ما پيروان اين بزرگوار و آحاد مردم كه شاگردان اين استاد بزرگ و عالى‌مقام بوده‌اند، چيست؟ ما بايد بدانيم كه امروز چشم دنيا به ملت ايران است؛ همچنان‌كه سال گذشته در مثل امروزى، تمام چشمها و دلهاى حساس عالم، متوجه تهران بود. وقتى خبر در دنيا پخش شد، حقيقتاً دوستان و دشمنان، در حال بهت و حيرت و انتظار قرار گرفتند؛ دوستان با يك انگيزه و دشمنان با انگيزه‌ى ديگر. ما نبايد تصور كنيم كه با گذشت يك سال، اهميت و حساسيت و سنگينىِ وظيفه‌ى ما كم شده است. نه، هرچه مى‌گذرد، سنگينى بار مسؤوليت بر دوش آن كسانى كه خود را پيروان اين بزرگوار و هدايت‌شدگان به‌وسيله‌ى او مى‌دانند، سنگينتر مى‌شود.
 
دنيا امروز متوجه ملت ايران است. ما ملت ايران بايد بتوانيم در پرتو تعاليم اسلام، با تمسك به اسلام و قرآن و در جهت رهنمودهاى امام بزرگوار راحلمان، به‌سمت هدفهاى متعالى اين انقلاب، حركتمان را با شتاب هرچه بيشتر ادامه بدهيم. يك لحظه توقف جايز نيست. ما بايد بدانيم دشمنان زخم خورده - آنهايى كه اميدوار بودند اسلام از دنيا محو بشود و على‌رغم خواست آنان، اسلام روزبه‌روز در دنيا عالمگيرتر شده است - همچنان در كمينند تا ما يك لحظه غفلت كنيم. لذا غفلت براى ما حرام است. ملت ايران، با قدرت و استقامت و توكل به خدا و اتحاد كامل و شركت در سازندگى عمومى كشور و با آگاهى و هوشيارى خود، بايد دشمنان - يعنى امريكا و ارتجاع و زخم‌خوردگان - را از دست‌اندازى به اين انقلاب و به كشور عزيزمان مأيوس كند. استكبار جهانى از ملت ايران مى‌ترسد؛ مثل همه‌ى بدكاران و راهزنانى كه از انسانهاى شجاع و آگاه مى‌ترسند.
 
اگر مى‌بينيد كه دولت سعودى و حكام حجاز، راه خانه‌ى خدا را روى اين ملت مى‌بندند و حق اين ملت را از حج غصب مى‌كنند، به‌خاطر آن است كه امريكا از اين ملت مى‌ترسد. نبايد ساده‌لوحان گمان كنند كه شعار «مرگ بر امريكا» در مراسم حج، مگر چيست؛ اين شعار و فريادى كه از حنجره‌ها خارج مى‌شود، مگر بر پايه‌هاى سلطه‌ى غاصبانه‌ى امريكا و اسرائيل چه اثرى مى‌گذارد. اگر تأثير شكننده‌ى اين شعارها نبود، اگر تأثير تعيين كننده‌ى فرياد بحق ملت ما عليه سلطه‌هاى جهانى نبود، با ملت ما اين‌قدر دشمنى نمى‌شد.
 
فريضه‌ى حج، خانه‌ى خدا، قبر مقدس پيامبر(ص)، چيزهايى است كه قلب ملت ما مشتاق آن است و حق ملت ماست. خانه‌ى خدا متعلق به بندگان خداست. «سواء العاكف فيه و الباد»(2): نسبت به خانه‌ى خدا، مردمانى كه در مكه ساكن هستند، هيچ فرقى با مسلمانانى كه از اقطار عالم به آن‌جا مى‌روند، ندارند. خانه‌ى خدا، ملجأ بندگان خداست؛ چرا مانع ملت ما مى‌شوند؟ اين، به خاطر شعار «مرگ بر امريكا» و «مرگ بر اسرائيل» است. اين، يعنى همين تأثير حضور مردم و پيروزى خون بر شمشير. اين حركت امريكا و حكام سعودى - كه متأسفانه موبه‌مو سياستهاى امريكا را اجرا مى‌كنند و نفع آنها را در نظر مى‌گيرند و نه وظيفه‌ى اسلامى و نفع ملت مسلمان را - به‌خاطر اين است كه شعار «مرگ بر امريكا» و «مرگ بر اسرائيل» و شعار وحدت مسلمين - كه يكى از خصوصيات همين دوران جديدى است كه امام(ره) آغاز كردند - براى استكبار و سلطه‌هاى جهانى شكننده است و برايشان قابل تحمل نيست.
 
ملت شجاع و بزرگ ايران! شما در دوران حيات امام بزرگوار و عالى‌قدرتان، امتحان خوبى داديد. شما كسانى بوديد كه توانستيد پشت سر امام و پابه‌پاى ايشان حركت كنيد و به جلو برويد. شما خسته نشديد. سختيهايى كه دشمنان بر شما ملت ايران تحميل كردند و قصدشان اين بود كه شما را خسته كنند، نتوانست شما را خسته كند. از اول پيروزى انقلاب، سياست قطعى امريكا و همپيمانانش اين بود و هنوز هم هست كه كارى كنند، تا شايد بتوانند ملت ايران را خسته كنند؛ اما شما از محاصره‌ى اقتصادى و جنگ تحميلى و دشنامهايى كه از دهان ياوه‌گوى سخنگويان استكبار جهانى بيرون مى‌آمد، خسته نشديد و نشان داديد كه آگاه و مؤمن و صادق و ملت شايسته‌ايد. خداى متعال كه شما ملت ايران را براى اولين پايگاه اشتعال انوار معنويت و اسلام در دوران سلطه‌ى مادّيگرى انتخاب كرد، به‌خاطر همين خصوصياتتان بود.
 
بعد از رحلت امام هم، شما ملت بزرگ و رشيد و آگاه، امتحان بسيار خوبى داديد. در سطح عالم، چشمها از شجاعت و آگاهى شما مبهوت ماند. همه يا اكثر دشمنان ما در دنيا منتظر بودند كه با رحلت امام، انقلاب از هم بپاشد؛ جمهورى اسلامى دچار اختلاف داخلى بشود و حمايت مردم را از دست بدهد؛ ولى شما نگذاشتيد و به دهن اين دشمنان ياوه‌گو زديد. مرحبا بر شما! روح امام از شما راضى است؛ گوارايتان باد! شما نشان داديد كه از بسيارى مدعيانِ در طول تاريخ، ايمانتان قويتر و قدمتان راسختر است. من به شما عرض مى‌كنم، خداى متعال پاداشتان را داد، اين صبر شما را مثمر ثمر كرد و نگذاشت بى نتيجه بماند. «اولئك عليهم صلوات من ربّهم و رحمة»(3).
 
نتيجه‌ى پايدارى و استقامت شما بعد از رحلت حضرت امام، اين شده است كه تحليلهاى دنيا عوض گرديد. آنها كه منتظر نشسته بودند تا جمهورى اسلامى از بين برود، فهميدند كه فايده‌يى ندارد. آنهايى كه خيال مى‌كردند مى‌شود ملت ايران را ترساند يا خسته كرد، فهميدند فايده‌يى ندارد. لذا امروز ما شاهد آن هستيم كه غير از رأس فتنه و فساد - يعنى رژيم جبار امريكا - و كسانى كه به صورت شديدى وابسته و متصل و هم جهت با او هستند و با ملت ايران دشمنىِ بسيار عميقى دارند و به هيچ‌وجه انقلاب با آنها كنار نمى‌آيد و آنها هم با انقلاب كنار نمى‌آيند، بقيه‌ى كسانى كه در دنيا شاهد و ناظر وضع ملت ما بودند، در مقابل اين ملت سر تعظيم فرود آوردند و به طرفش دست دوستى دراز كردند. ملت ايران نشان دادند كه با قدرت و استقامت مى‌توان احترام ملتها، بلكه دولتها را در سطح جهان جلب كرد. دشمنان ما، از اعمال فشار روى ملتمان مأيوس شدند. اين، دستاورد بسيار بزرگى است.
 
فقط دو نقطه هست كه دشمنان جهانى اسلام، به آن چشم دوخته و اميد بسته‌اند. ملت ايران بايد متوجه آن دو نقطه باشد:
 
يك نقطه، مسأله‌ى وحدت و يكپارچگى است. دشمنانى كه هنوز درصددند نسبت به انقلاب و نظام جمهورى اسلامى، نيات خصمانه و شومشان را اعمال بكنند، چشم اميد به اختلافات بسته‌اند. آنها از وحدت و يكپارچگىِ شما مردم مى‌ترسند؛ اين را متوجه باشيد. ملت ايران، به هيچ قيمت نبايد وحدت و يكپارچگى خودش را از دست بدهد. مسؤولان بايد متوجه باشند كه با اين يكپارچگى عظيم، چگونه بايد رفتار كرد.
 
نويسندگان، گويندگان و كسانى كه پشت تريبونها قرار مى‌گيرند - چه تريبونهاى عمومى، مثل مجلس شوراى اسلامى و راديو و تلويزيون، و چه تريبونهاى محدودتر، مثل مساجد و حسينيه‌ها - هرجا با مردم روبه‌رو هستند، بايد زبان و عملشان در خدمت وحدت و يكپارچگى باشد. هيچ‌كس به هيچ عنوانى نبايد حركتى بكند كه مردم يا عده‌يى از مردم را در مقابله‌ى با يكديگر برانگيخته كند. هيچ‌بهانه‌يى نبايد پذيرفته باشد. اختلاف سليقه، اختلاف خط، اختلاف مذاق، نبايد موجب اختلاف و شكاف ميان مردم بشود. اين وحدت و يكپارچگى را كه شما مردم، در جنگ و اول انقلاب و در حمايت از امام - به هنگام حيات و ممات ايشان - و در تمام قضايا در طول اين يازده سال نشان داديد، قويترين حربه‌ى شما و مايه‌ى مأيوس كردن دشمنان شماست.
 
دومين نقطه‌يى كه دشمن به آن چشم دوخته، اين است كه ايران اسلامى نتواند به‌طور شايسته، سازندگى كشور را انجام بدهد. اين هم مايه‌ى اميد دشمنان است. آنها مايلند كه دولت جمهورى اسلامى نتواند در داخل كشور سازندگى را پيش ببرد، وضع زندگى مردم را سروسامان بدهد، توليد داخلى را افزايش بدهد، اتكاى به خارج از كشور را كم كند و مردمان پابرهنه و مستضعف و فقير را به سروسامان زندگىِ لازم اسلامى برساند. آنها مى‌خواهند دولت اسلامى، توفيق اين وظايف بزرگ را به دست نياورد و نتواند اين كارها را انجام بدهد. به اين آرزو، چشم دوخته‌اند. اگر كشور اسلامى، با همت شما مردم و با پيوند مستحكمى كه بحمداللَّه بين شما و دولت هست، به وضع درخشانى نايل بيايد، استعمار، امريكا، دشمنان دلباخته‌ى ساده‌لوحى كه چشم به دهان آنها دوخته‌اند و بعضى از گروهكها و جريانهاى داخلى، خلع سلاح خواهند شد.
 
همه‌ى آحاد مردم وظيفه دارند، تا حدى كه مى‌توانند و براى آنها وظيفه معين مى‌شود، در كار سازندگى كشور شركت كنند. علاقه‌ى به امام، يعنى اين. همه بايد از دولت حمايت كنند و پشت سر دولت، خرابيهاى جنگ و ويرانيهاى ناشى از دوران سلطه‌ى طاغوت را ترميم كنند. رژيم ستمشاهى، دهها سال اين كشور را از لحاظ اقتصاد و توليد و فرهنگ و اخلاق و تحقيق و علم، به سمت خرابى و ويرانى برده و آن را وابسته‌ى به بيگانگان كرده است. امروز دورانى است كه ملت ايران، آن ويرانيها را ترميم كنند و اين، جز با سازماندهى و پيشاهنگى و برنامه‌ريزى دولت، امكان‌پذير نيست. اگر ملت ايران به توفيق الهى بتوانند با وحدت كلمه، با حفظ شعارهاى انقلاب، با حفظ خصومت و دشمنىِ خود نسبت به ابرقدرتها و دشمنان بنيانى اين ملت، سازندگى را پيش ببرند، روح مقدس امام از آنها شاد خواهد شد و دعاى حضرت بقيّةاللَّه الاعظم، به آنها كمك خواهد كرد.
 
برادران و خواهران عزيز در سرتاسر كشور! اى كسانى كه امروز به ياد امام و معلم و مرشد بزرگوارتان، در همه جاى كشور گرد آمديد؛ مخصوصاً اين اجتماع عظيم مردمى بر گرد مرقد اين بزرگوار! بدانيد كه بر امريكا، بر اسرائيل و دشمنان كوچك و بزرگ خودتان پيروز خواهيد شد. بدانيد كه قدرتهاى استكبارى، قادر نخواهند بود اين شجره‌ى طيبه را قلع و قمع كنند. اين درخت مبارك نظام اسلامى، ريشه دوانده و مستحكم شده است. ايمان و تلاش و توكل شما مردم، آن را به برگ‌وبار آورده است و معنويت اين بزرگوار، از اولِ كار تا امروز و تا هميشه، پشتيبان اين حركت عظيم خواهد بود.
 
ما بايد به اميد خدا و با توكل به او، اين راه را ادامه بدهيم. ما از دشمن اسلام و انقلاب نمى‌ترسيم. ما در راه خدا، ان‌شاءاللَّه احساس خستگى و ضعف نمى‌كنيم. ابهت قدرتهاى پوشالى مادّى، نخواهد توانست ما را در اين راه و به سمت اين هدف، متزلزل كند. ما آن روزى را در مقابل چشم داريم كه اسلام توانسته باشد به همه‌ى مسلمانان عالم عزت بدهد، به آنها زندگى شرافتمندانه عطا كند و شرّ غده‌ى سرطانى اسرائيل را از پيكر اسلامى و ميهن اسلامى بكند. ما چشم به روزى داريم كه امت مسلمان، يكپارچه و متحد، از همه‌ى كشورهاى اسلامى، پرچم اسلام را به‌دست گيرند و اسلام ناب محمّدى(صلّى‌اللَّه‌عليه‌واله) را در مقابل چشمهاى مردم جهان عرضه كنند و شوق و محبت انسانها در همه جاى عالم را به سمت آن جلب نمايند. هدف ما اينهاست. راه ما همان راهى است كه امام بزرگوارمان ترسيم كردند. همسفر ملت ايران در اين راه طولانى، دلهاى مشتاق ملتهاى مسلمان ديگر است. در اين راه بايد اتحادمان را حفظ كنيم و يك آن، هدفهاى متعالى را از چشم دور نداريم.
 
در پايان عرايضم، يك‌بار ديگر اين مصيبت بزرگ و اين روز عظيم را به شما ملت ايران و ديگر ملتها - ملتهاى مسلمان و همه‌ى مستضعفان - و به ميهمانانى كه در اين ايام به ايران وارد شده‌اند، تسليت عرض مى‌كنم و با همه‌ى وجود و عشق و ايمان، مجدداً سلام شما و سلام خودم را به صاحب اين قبر مطهر عرض مى‌كنم:
 
السّلام عليك ايّها العبد الصّالح المطيع للَّه و لرسوله و لاميرالمؤمنين‌
 
اشهد انّك جاهدت فى‌اللَّه حقّ جهاده و عملت بكتابه و امرت بالمعروف‌
 
و نهيت عن المنكر
 
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌
 
1) شرح نهج‌البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 6 ، ص 360
 
2) حج : 25
 
3) بقره: 157


1370/ ايران اسلامى، ايران امام، ايران انقلاب، مركز و محور حركت عظيم جهانى مسلمانان است

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا و شفيع ذنوبنا ابى‌القاسم محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى‌الارضين. اللّهم سدّد السنتنا بالصّواب والحكمة واملأقلوبنا بالعلم والمعرفة. قال‌اللَّه الحكيم فى كتابه: و مثلهم فى‌الانجيل كزرع اخرج شطئه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزّرّاع ليغيظ بهم الكفّار(1)
  
آغاز سخن، با سلام و درود به اين روح مطهر ملكوتى است: «السّلام عليك ايّهاالعبد الصّالح المطيع للَّه و لرسوله اشهد انّك قد اقمت الصّلوة و اتيت الزّكوة وامرت بالمعروف و نهيت عن‌المنكر و جاهدت فى‌اللَّه حق جهاده».
 
سالگرد رحلت امام بزرگوار را به همه‌ى مسلمانان آزاده‌ى عالم، به همه‌ى مستضعفان، به همه‌ى دلسوزان بشريت، به همه‌ى كسانى كه براى انسان وانسانيت ارزشى قايلند، و به ملت بزرگ و عظيم‌الشأن ايران، بخصوص به خانواده‌ى محترم و معزز آن بزرگوار و به فرزند عزيز يگانه‌ى ايشان، نور چشم ما و امام بزرگوار ما - حجةالاسلام والمسلمين آقاى حاج سيّد احمد آقا - تسليت عرض مى‌كنم.
 
اين فرزند اهل و صالح آن بزرگوار، داراى سه خصوصيت هستند كه هريك از اين سه خصوصيت، بسيار ارزشمند و قابل تكريم است: اول اين‌كه امام بزرگوار از ايشان راضى بودند و به ايشان با همه‌ى وجود محبت داشتند و ايشان را عزيز مى‌داشتند. دوم اين‌كه چندساله‌ى اخير عمر بابركت امام، مرهون زحمات و خدمات و پرستاريها و محبتها و مراقبتهاى ايشان از آن بزرگوار است. در اين فضيلت، هيچ‌كس با ايشان شريك نيست. سوم اين‌كه اين فرزند اهل و صالح، از لحظه‌ى درگذشت آن راحل عظيم‌الشأن تا امروز، همواره در مواضع صحيح عملى و انقلابى، پشتيبان مسؤولان نظام و يك عنصر مؤثر و مفيد بوده‌اند و ان‌شاءاللَّه همواره خواهند بود. ايشان راه امام، خط امام، حرف زبان و دل امام را رعايت كرده‌اند و بر مواضع صحيح پاى فشرده‌اند. خداوند به ايشان و همه‌ى بازماندگان و همه‌ى فرزندان جسمانى و روحانى و فكرى، و به شما ملت ايران - كه فرزندان آن عزيز يگانه‌ى زمان هستيد - توفيق عنايت كند.
 
من امروز چند حقيقت بديهى و روشن را عرض مى‌كنم و بعد از آن، يك نتيجه‌گيرى براى ملت ايران، و يك نتيجه‌گيرى براى همه‌ى ملتهاى مسلمان جهان خواهم كرد.
 
حقيقت اول كه كسى منكر آن نيست و هيچ منصفى نمى‌تواند آن را انكار كند، اين است كه امام بزرگوار ما به اسلام و مسلمين قوّت و عزت بخشيد. دشمنان اسلام، اسلام را ضعيف مى‌خواستند. آنها تلاش كرده بودند تا اسلام را از صحنه‌ى عمل، بلكه از ذهن ملتهاى مسلمان - چه برسد به غير آنها - خارج كنند؛ متأسفانه تا حدود زيادى هم موفق شده بودند. در اين سياست پليد، حكومتهاى فاسد و وابسته، با استكبار و شبكه‌ى جهانى دشمنان اسلام هماهنگى كامل داشتند.
 
امام بزرگوار با اين انقلاب، مسلمانان را نشاط بخشيد و اسلام را زنده كرد. امروز در كشورهاى بسيارى، اسلام آرزو و آرمان نسلهاى جوان و به‌پاخاسته و روشنفكر است. يك نمونه، فلسطين عزيز است. سالها به نام فلسطين حرف زده شد و مبارزه گرديد؛ اما ناكام و ناموفق. امروز ملت فلسطين، به نام اسلام مبارزه و مقاومت مى‌كند؛ لذا مبارزه از شكل سازمانها و گروهها و شخصيتها و سردمدارها، به ميان توده‌ى مردم كشيده شده است. چنين مبارزه‌يى، هرگز ناكام نخواهد شد. مبارزه‌ى مردمى اگر باقى بماند، بى‌شك در نهايت به پيروزى خواهد رسيد. اين، به بركت اسلامى بود كه امام نام آن را زنده كرد و وجدان اسلامى را در مسلمين بيدار نمود.
 
امروز در كشورهاى اسلامى شمال آفريقا، گروههايى به نام اسلام و با هدف ايجاد حكومت و نظام اسلامى مبارزه مى‌كنند؛ پيشرفت هم كرده‌اند. قبل از نهضت امام بزرگوار ما، چه كسى چنين چيزى را حتّى به خاطر مى‌گذرانيد؟ در شرق و غرب جهان اسلام، مسلمانان بيدار شده‌اند. اقليتهاى مسلمان در كشورهاى اروپايى و غير اروپايىِ داراى حاكميت كفر و الحاد، احساس شخصيت مى‌كنند. هويت و شخصيت اسلامى، در ميان مسلمانان زنده شد. اين، به بركت امام و حركت عظيم امام بود.
  
حقيقت دوم اين است كه آنچه امام بزرگوار و ملت شجاع ما را در راه اين مبارزه‌ى بزرگ موفق كرد، بصيرت و صبر بود - مقاومتى همراه با بصيرت - همان‌طور كه اميرالمؤمنين (عليه‌الصّلاةوالسّلام) فرمود: «و لا يحمل هذا العلم الّا اهل البصر والصّبر»(2). علت آن هم اين است كه امروز مبارزه با كفر خالص و شرك خالص نيست، تا مطلب روشن، و صف‌بنديها مجزا و جداى از هم باشد؛ بلكه امروز مبارزه با نفاق و دورويى و تزوير و شعارهاى توخالى و دروغزنيها و لافزنيهايى است كه بلندگوهاى استكبار را در همه‌ى انحاى عالم پُر كرده است. بسيارى دم از طرفدارى از حقوق بشر مى‌زنند و دروغ مى‌گويند. بسيارى دم از اسلام مى‌زنند و دروغ مى‌گويند. اسلام آنها، اسلام باب طبع و ميل سردمداران استكبار است. بسيارى دم از مساوات و برابرى انسانها مى‌زدند و مى‌زنند و دروغ مى‌گفتند و مى‌گويند. بنابراين، مبارزه در دوران كنونى، مبارزه‌يى دشوار است؛ هم به خاطر قدرت زر و زور استكبار، و هم به خاطر قدرت تبليغاتى و توجيه‌گر دروغگوييها و نفاقهاى استكبار و اياديش.
 
انسانهاى بى‌بصيرت، زود فريب مى‌خورند. همين امروز هم در دنيا آدمهاى دلسوزى هستند كه فريب خورده‌اند؛ دشمن را نشناخته‌اند و صف را تشخيص نداده‌اند. در ايران، امام عظيم‌الشأن ما، به بركت بصيرت مردم - كه با صبر و مقاومت آنها همراه بود - اين راه را طى كرد و به موفقيت رسيد. خود او، در ايجاد اين بصيرت و صبر در مردم، بزرگترين مؤثر بود. هرجا در انحاى عالم مبارزه‌يى صورت مى‌گيرد، حركتى مى‌شود، انسان دلسوزى در پى نجات توده‌هاى مردم حركت مى‌كند، بايد بداند كه اين راه، با هوشمندى و بصيرت و نيز با صبر و مقاومت طى‌شدنى است، و لاغير.
 
حقيقت سوم اين است كه همه‌ى دنيا - هم توده‌هاى مسلمان و مستضعف و محروم عالم، و هم اردوگاه استكبار - تشخيص داده و فهميده‌اند كه كانون و محور و مركز اين حركتى كه امروز در جهت آرمانهاى اسلامى در دنيا مشاهده مى‌شود، جمهورى اسلامى است؛ لذا در درجه‌ى اول، همه‌ى دشمنيهاى عالم متوجه ماست. ما در لابلاى سخنان گرم و به‌ظاهر دوستانه، همواره نشانه‌هاى خصومت و كينه را مى‌شناسيم. ما مى‌دانيم كه استكبار نسبت به جمهورى اسلامى و شما ملت و اين امام بزرگوار، چه‌قدر دشمن است. دشمن چون او را زنده مى‌داند، يك سر سوزن از دشمنيش با او كم نشده است. اگر بوقهاى استكبارى و اردوگاه استكبار و دشمنان امام فكر مى‌كردند كه او مرده و تمام شده است، بعد از گذشت دو سال از رحلت جانسوز او، اين‌قدر با شخص او و با نام او دشمنى نمى‌كردند، كه امروز مى‌كنند.
 
ايران اسلامى، ايران امام، ايران انقلاب، مركز و محور حركت عظيم جهانى مسلمانان است، و به همين نسبت محور دشمنيهاست. اين، به‌جاى آن‌كه ما را غمگين كند، خوشحال مى‌كند؛ و به‌جاى آن‌كه ما را وحشت‌زده كند، اميدوار مى‌كند؛ چون نشان مى‌دهد كه ما قدرتمنديم و عليه منافع استكبار و منافع دزدان و غارتگران، همچنان تهديد بزرگى به شمار مى‌رويم. دشمنى استكبار، ما را مطمئنتر مى‌كند كه راهى را كه در حركت پيشرونده‌ى انقلاب و سازنده‌ى كشور و جامعه انتخاب كرده‌ايم، درست و موفق و صائب بوده است. اگر ما در حركتمان عليه منافع دشمنان بشريت و در جهت مصالح انقلاب و كشور، راه خطا را پيموده بوديم، دشمن اين‌قدر با ما دشمنى نمى‌كرد.
 
امروز همه‌ى تبليغات جهانى با شيوه‌هاى مختلف عليه ماست. ممكن است بعضى از راديوها و بعضى از دستگاههاى خبرى و تبليغاتى به ما صريحاً دشنام ندهند، اما اين دليل دوستى آنها نيست. آنها مى‌دانند كه دشنام صريحشان به ما، دل ملتهاى عالم را به ما بيشتر نزديك مى‌كند. به همين خاطر، به جاى دشنام صريح، تهمت مى‌زنند؛ خودشان را به ما نزديك، و ما را به خودشان خوشبين نشان مى‌دهند! اين هم از همان ترفندها و خباثتهاست.
  
دنياى استكبارى، به جمهورى اسلامى و به اسلام و به امام و شاگردان امام و شما ملت - كه اهل‌بيت امام و ياران امام هستيد - هرگز اعتماد نمى‌كند و دلخوش نمى‌شود؛ و همين به نفع ماست. دوازده سال است كه ما پيش رفته‌ايم، روزبه‌روز جلوتر گام برداشته‌ايم و به هدفها نزديكتر شده‌ايم. در تمام اين دوازده سال، با ما دشمنى كرده‌اند. در اين مدت، استكبار و در رأس آن امريكا، يك لحظه با ما كنار نيامد، كوتاه نيامد؛ نمى‌توانست بيايد.
 
ما دشمن همه‌ى مستكبران عالم و همه‌ى چپاولگران و غارتگران ملتها هستيم. تا وقتى كه رژيم صهيونيستى، اين‌گونه مسلمانان مظلوم فلسطين را قتل‌عام و سركوب مى‌كند و وحشيانه مى‌زند و مى‌كوبد، مگر ممكن است كه ما دلمان با رژيم منافق امريكا صاف بشود؟ تا وقتى كه مسلمانان در هر نقطه‌يى از عالم، در منطقه‌ى ما، در خليج فارس، در كشور عراق و در نقاط مختلف، مستقيم و غيرمستقيم، از قِبل سياستهاى امريكا فشار و محنت مى‌بينند، مگر ممكن است كه يك لحظه نسبت به آن رژيمِ زورگوى غدارِ انسان‌كشِ نسل‌كش، حسن‌ظن پيدا كنيم؟ مگر چنين چيزى مى‌شود؟!
 
استنتاجى كه من از اين سه حقيقت مى‌كنم، اين است كه شما ملت عزيزمان بايد بدانيد، اگر به فضل الهى همين حركت مباركى را كه دوازده سال است با قدرت در پيش گرفته‌ايد، با وحدت حركت كرده‌ايد، به اسلام متمسك بوده‌ايد، با همين تمسك به اسلام، با همين وحدت كلمه و با همين قدرت و عزت، پشت سر مسؤولان دلسوز ادامه بدهيد، تمام مشكلاتى را كه دشمنان بزرگ اسلام عليه اين ملت به وجود آورده‌اند - چه در طول پنجاه سال گذشته، چه در جنگ تحميلى، و چه در حول‌وحوش آن - خود شما خواهيد توانست برطرف كنيد و كشور را يك كشور اسلامىِ حقيقىِ نمونه‌ى آزاد آباد بسازيد.
 
چند توصيه به ملت عزيزمان: مواظب باشيد صبرتان را از دست ندهيد. ما با صبر پيروز شديم؛ باز هم بايد با صبر پيشروى بكنيم. مواظب باشيد بصيرتتان را از دست ندهيد، دشمن را بشناسيد و دشمنيها و ترفندهاى او را درست تشخيص بدهيد. تبليغاتى كه دشمن مى‌كند، حرفى كه دشمن مى‌زند و شايعه‌يى كه دشمن مى‌اندازد، به چشمتان بيايد. توجه كنيد كه دشمن با چه انگيزه‌يى اين حرف را مى‌زند، اين شايعه را مى‌پراكند، اين خبر دروغ را نقل مى‌كند و اين اظهار منافقانه را بر زبان جارى مى‌نمايد. به‌هرحال، دشمن، دشمن است.
 
صبر و بصيرت و وحدتتان را حفظ كنيد. نگذاريد به بهانه‌هاى گوناگون، آدمهاى كم‌بصيرت، يا كم‌صبر، يا خودخواه، يا بى‌توجه به مصالح عمومى مردم، ميان صفوف مستحكم شما فاصله بيندازند و شما را نسبت به يكديگر، يا نسبت به مسؤولان دل‌چركين و نگران كنند. آگاه باشيد و بدانيد كه اين راه به هدف خواهد رسيد؛ چون راه پيامبران و راه اوصيا و آرزوى مؤمنان صالح در طول همه‌ى زمانهاى گذشته است. ملتهاى ديگر به شما نگاه مى‌كنند و مى‌خواهند از شما بياموزند.
  
و اما چند توصيه به ملتهاى مسلمان: ملتهاى مسلمان، مخصوصاً علما و روشنفكران و قشرهاى مبارز بدانند كه سرّ و راز اصلى براى پيروزى اين است كه از قدرتهاى پوشالى و توخالى - يعنى همين قدرتهاى استكبارى - نترسند. اگر شما ملتهاى مبارز مسلمان مى‌خواهيد پيروز بشويد، بايد از امريكا نترسيد؛ اينها چيزى در چنته ندارند. اينها توپ و تفنگ و قدرت نظامى و آتش دارند؛ اما اين وسايل فقط در مقابل مردم بى‌صبر و كم‌مقاومت كارگر است. توپ و تفنگ و فشارهاى اين‌گونه، در مقابل انسانهايى كه صبور باشند، به كار نمى‌آيد و تأثيرى نمى‌كند. البته بر انسانهايى كه دل به دنيا بسته‌اند، تأثير دارد. در اين قضاياى خليج فارس (3) ديديد كه اين سردمداران ديكتاتور كشور عراق، با همه‌ى اظهار شجاعتها و قدرتهايشان، چون به جان و به مقام خودشان علاقه داشتند، چه‌طور عقب نشستند و كوتاه آمدند! اين، دليل قدرت امريكا نيست؛ دليل ضعف آنهايى است كه در مقابل امريكا قرار داشتند. لذا يك ملت و يك گروه مبارز، اگر آماده باشند كه در راه هدف فداكارى كنند، هيچ قدرتى بر آنان فايق نخواهد آمد. راز پيشرفت ملت ايران در اين بود. همه‌ى ملتهاى مبارز بايد اين را به ياد داشته باشند.
  
نكته‌ى ديگر و بسيار مهمى كه بايد ملتهاى مسلمان و مبارز به ياد داشته باشند، اين است كه فريب ترفندها و تبليغات و حيله‌گريهاى دشمن را نخورند؛ دوست و دشمن را بشناسند و دشمن را در اظهاراتش متهم كنند. اگر اين‌طور باشد، اين حركتهاى اسلامى به پيروزى خواهد رسيد. ما معتقديم كه اين دوران، دوران اسلام و دوران غلبه‌ى ارزشهاى الهى و معنوى است، و همان‌طورى كه سال گذشته عرض كردم، اين دوران، دوران امام خمينى است و ان‌شاءاللَّه نسلهاى جوان ما اين آينده را خواهند ديد.
 
من به عرايضم خاتمه مى‌دهم. حال من خيلى مناسب و مساعد براى سخنرانى نبود؛ اما ديدم كه نمى‌توانم در مثل چنين روزى، در اين محفل با شما همنشين نشوم و از نزديك عرض ارادتى به اين روح مقدس و والا نكنم.
 
پروردگارا ! تو را به حق اوليا و انبيا و فرشتگان مقرب و به حق محمّد و آل محمّد و به حق خون شهدا سوگند مى‌دهيم، روزبه‌روز نام امام را بلندتر و راه او را روشنتر كن. پروردگارا ! ملت عظيم‌الشأن ايران را در وصول به هدفهاى والاى امامش، روزبه‌روز موفقتر بگردان. پروردگارا ! همه‌ى ملتهاى مسلمان را در سراسر عالم عزت ببخش. پروردگارا ! دشمنان اسلام و مسلمين را منكوب و نابود كن. پروردگارا ! به حق محمّد وآل محمّد، روزبه‌روز بر صبر و بصيرت ما بيفزاى. پروردگارا ! به حق محمّد و آل محمّد، ما را آن‌چنانى كه مورد رضاى توست، زنده بدار؛ و آن‌چنانى كه مورد رضاى توست، بميران. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، قلب مقدس ولىّ‌عصر(ارواحنافداه) و روح مطهر امام(ره) را از ما راضى و خشنود بگردان؛ دلهاى اين ملت عزيز را مهبط انوار و هدايتها و بركات خود قرار بده؛ زندگى اين ملت را روزبه‌روز بهتر و مرفه‌تر بگردان و مشكلات را از سر راهش برطرف بفرما.
 
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌
 

1) فتح: 29


2) نهج‌البلاغه، خطبه‌ى 173
 
3) ر.ك: جلد ششم، پاورقى ص 14



1371/ خطّ امام يعنى آن مسلك و سلوك حكومتى امام امّت


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

 الحمدللَّه رب العالمين. احمده حمداًمتواصلاً بتواصل نعمه، و متواتراً بتواتر آلائه. والصّلاة والسلام على سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا، ابى القاسم‌المصطفى محمّد. وعلى آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين، الهداة المهديين المعصومين، سيّمابقيةاللَّه فى‌الارضين. قال‌اللَّه‌الحكيم‌فى‌كتابه: «يريدون ان يطفؤا نورً اللَّه بافواههم ويأبىً اللَّه الّاان يتمَّ نوره ولوكره‌الكافرون.(1)»

سوّمين سالگرد رحلت بنيانگذار عظيم‌الشّأن جمهورى اسلامى و پرچمدار بزرگ اسلام و قرآن در تاريخ معاصر، يادآور آن روزهاى تلخ و آن مصيبت جانگداز، براى ملت ايران و همه ملتهاى مسلمان و همه مستضعفان جهان است. بنده اوّلاً لازم مى‌دانم اين مصيبت بزرگ را، كه گذشت زمانْ از عظمت آن نمى‌كاهد، به محضر منوّر ولىّ‌عصر، امام زمان ارواحناله‌الفداء، تسليت عرض كنم. همين‌طور به ملت مسلمان ايران و همه دوستداران و ارادتمندان اين بزرگوار در سراسر عالم. همچنين تسليت عرض كنم به فرزند بزرگوار ايشان، جناب حجةالاسلام آقاى حاج سيد احمد آقا، كه يادگار ارزنده آن بزرگوار هستند. به مناسبت اين اجتماع عظيم شما، مطالبى را عرض مى‌كنم.

 اين حادثه، از جهات مختلفى، داراى اهميت بود. يكى از آن جهات كه شايد مهمترين آنها هم محسوب مى‌شد، اين بود كه ملت ايران در اين حادثه، در برابر يك آزمايش بسيار بزرگ قرار گرفت. اين انقلاب و اين نظام و حركت مردم پشت سرِ امام، براى مسلمانان عالم، بلكه براى بسيارى از ملّتها، يك الگو و نمونه بود. قهراً با فقدان امام بزرگوار، اين حالت و نگرانى، در فضاى عالم به وجود مى‌آمد، كه ملت ايران، پس از فقدان امام و قلب تپنده اين نظام اسلامى، چگونه حركت خواهد كرد؟ آنچه كه من امروز بعد از سه سال از گذشت اين حادثه، مى‌توانم با جرأت بگويم، اين است كه ملت ايران، در اين حادثه و پس از آن، يكى از بهترين امتحانها را داد. حقيقتاً اين حركت ملت در تداوم راه و خطّ امام، مانند ساير مجاهدتهاى ملت بزرگ ايران در اصل انقلاب، در جنگ تحميلى و در آزمايشهاى گوناگون، يك حركت استثنايى و به يادماندنى بود. من در اين فرصت، مايلم رؤوس جهت‌گيريهاى ملت ايران را، كه در حركت عمومى مردم، در حركت دولت و در حركت مسؤولين نظام، مجسّم شده است و دقيقاً منطبق با همان خط و جهتگيرى‌اى است كه امام براى ما ترسيم كرده بودند، به اجمال عرض كنم و سپس نگاهى به آينده بيندازم و اين فرصت بسيار مهم را، كه مقطعى براى نظام ماست، باچشم‌انداز روشنى شروع كنيم.

 من رؤوس مطالبى را در خصوصيات اين خط و اين جهتگيرى - كه ما به آن «خطّ امام» مى‌گوييم و مشخّصه حركت نظام جمهورى اسلامى در ده سال حيات با بركت امام بوده است - عرض مى‌كنم: خطّ امام، يعنى آن مسلك و سلوك حكومتى امام امّت. يعنى چيزى‌كه تفسيركننده نظام جمهورى اسلامى است. جمهورى اسلامى، مى‌تواند با جهتگيريهاى مختلفى تحقّق يابد. آنچه‌كه اين جهتگيريها را به صواب نزديك مى‌كند و مورد قبول و اعتقاد امام رضوان‌اللَّه‌تعالى‌عليه بوده است، اينهاست:

 اوّل، ايستادگى در برابر تحميل و نفوذ قدرتهاى خارجى و نداشتن سرِ سازش با اين قدرتها. اين، اوّلين مشخّصه حركت امام بزرگوارماست.

 دوم اهتمام به تعبّد وعمل فردى و ايستادگى در برابر سلطه شيطان نفس و وسوسه‌هاى نفسانى. اين دو مطلبِ بزرگ و اين دو ميدان مبارزه را، امام از هم جدا نمى‌كردند و در صحنه اجتماع و سياست، در مقابل شيطان بزرگ و شيطانهاى قدرت مى‌ايستادند. در صحنه روان آدمى و درون وجود انسان، امام با نفس مبارزه مى‌كردند و اصرار بر تعبّد و عمل اسلامى و فردى و شخصى داشتند.

 سوم، اهميت دادن به توانايى ملتها و «اصل» دانستن آنها بود. امام با ملتها سخن مى‌گفتند و معتقد بودند كه تحوّلات بزرگ عالم، اگر به دست ملتها انجام گيرد، غير قابل شكست است و ملتها مى‌توانند در دنيا تحوّل ايجاد كنند و محيطهاى خودشان را عوض نمايند.

 چهارم، اصرار بر وحدت مسلمين و مبارزه با تفرقه‌افكنى استكبار.

 پنجم، اصرار بر ايجاد روابط سالم دوستانه با دولتها؛ مگر استثناهايى كه هركدام استدلالى قوى پشت سرش بود. امام به ماياد دادند كه جمهورى اسلامى، در سطح عالم مى‌تواند و بايد از روابط سالمى با دولتها برخوردار شود. البته رابطه با امريكا مردود است؛ به سبب اين‌كه آمريكا يك دولت استكبارى و متجاوز و ظالم است و با اسلام و جمهورى اسلامى در حال معارضه و محاربه است. ارتباط با رژيم صهيونيستى و نيز ارتباط با رژيم نژادپرست آفريقاى جنوبى(2) مردود است؛ اما رابطه با بقيه دولتها، بسته به مصالح نظام جمهورى اسلامى است و اصل برايجاد ارتباط است.

 ششم، اصرار بر شكستن حصار تحجّر و التقاط در فهم و عمل اسلامى و التزام به اسلام ناب. هم تحجّر، از ديدگاه امام - در بيان و عمل - مردود بود، هم التقاط.

 هفتم، نقش محورى دادن به نجات محرومين و تأمين عدالت اجتماعى. هميشه، مردم در چشم امام، «اصل» بودند. در منطق و در خطّ حكومتى امام امّت، محرومان و مستضعفان محور تصميم‌گيريها محسوب مى‌شدند و همه فعّاليتهاى اقتصادى و امثال آن، بر محور نجات محرومين از محروميتها بود.

 هشتم، توجّه ويژه به مبارزه با رژيم اشغالگر قدس و رژيم غاصب صهيونيستى بود. مبارزه با اسرائيل، جايگاه خاصّى در منطق امام - در راه و رسم حكومتى - داشت. از امورى كه در نظر امام امّت به هيچ وجه براى ملتهاى مسلمان قابل اغماض نبود، مبارزه با صهيونيستها بود؛ چون امام بزرگوار، نقش ويرانگر و مخرّبِ اين رژيم تحميلى را از سالها پيش از پيروزى انقلاب، به درستى تشخيص داده بودند.

 نهم، حفظ وحدت ملى و ايجاد يكپارچگى در ميان ملت ايران و اصرار بر مقابله و مبارزه با هر شعار تفرقه افكنانه.

دهم، حفظ مردمى بودن حكومت و ايجاد رابطه با مردم و حفظ ارتباط با آنها. لذا امام، هم به مسؤولين سفارش مى‌كردند كه «از مردم جدا نشويد؛ با مردم باشيد؛ زىّ مردم را داشته باشيد؛ به فكر مردم باشيد» و خلاصه، رابطه را از طرف مسؤولين تأمين مى‌كردند، هم متقابلاً به مردم سفارش مسؤولين و دولتها را مى‌كردند. يعنى امام با كسانى كه ارگانهاى نظام و دولت را تضعيف مى‌نمودند، به نحوى از انحا مقابله مى‌كردند.

 يازدهم، اصرار بر سازندگى كشور و تحويل يك نمونه عملى از كشور و جامعه اسلامى به جهان، كه در ماههاى آخر عمر با بركت امام، جايگاه مهمّى داشت. بر اين اصرار داشتند كه كشور بايد از لحاظ اقتصادى، از لحاظ كارهاى زير بنايى و از لحاظ موارد در آمد، بازسازى شود و براى مردم، نمونه‌اى عينى و عملى از سازندگى اسلامى ارائه گردد.

آن مواردى كه به اعتقاد بنده رؤوس و خطوط اصلى بينش امام و سلوك عملى و حكومتى ايشان بود، اينهاست. هر چند ممكن است بعضى موارد هم از ديد بنده مخفى مانده و مورد غفلت قرار گرفته باشد.

 من مى‌خواهم عرض كنم: ملت ايران و دولت جمهورى اسلامى، در اين سه سال، همه تلاششان را كردند كه همين راه را دنبال كنند و به فضل الهى و به توفيق خداوند متعال، موفّق هم شده‌اند. تبليغات از سوى استكبار جهانى متوجّه اين است كه به مردم دنيا، وانمود كند كه بعد از رحلت امام، دوران ديگرى در زندگى مردم ايران شروع شده است. اما ملت ايران، حقايق را مشاهده مى‌كند و همه چيز را از نزديك مى‌بيند. من صريحاً اعلام مى‌كنم كه اين، يك دروغ بزرگ است. اين، اهانت به ملت ايران است. اين، تهمت به ملت عظيم الشّأنى است كه پشت سرِ امام خود، همه بندهاى استكبارى را گشود و سست كرد و مورد تهديد قرارداد. ملت، راه نجات خود را ادامه راه امام مى‌داند. ملت ايران، خطر را به درستى شناخته است. براى ملت و انقلاب ما، بزرگترين خطر، خطرِ نفوذ استكبار و قدرتهاى جهانى و به‌طور خاص، خطر نفوذ ابرقدرت مهار گسيخته امريكاست. ملت ما خوب مى‌فهمد و خوب مى‌داند كه استكبار، كمين گرفته بود تا امام از ميان مردم برود و بتواند به گمان خود، اين قلعه عظيم راكه ديگر ديده‌بان و نگهبان بزرگى مثل امام ندارد، هدف قرار دهد. داغ اين آرزو را، ملت ما به دل استكبار جهانى و امريكا گذاشت و بعد از اين هم، ان‌شاءاللَّه هميشه خواهد گذاشت.

 البته در اين سه سال، دشمن بى‌كار هم ننشسته است. تضييقات زياد و فشارهاى گوناگونى به منظور خسته و دلسرد كردن ملت ايران تدارك ديد. اما ملت ايستاد. ملت، آزمايش بسيار خوبى را پس داد و خداى متعال هم، پاداش اين استقامت را به شما مردم مبارز و شجاع داد. بارها نشانه‌هاى رحمتش را به شمانشان داد. در اين چند سال، پيروزيهاى گوناگونى براى ملت ما پيش آمد. آزادى آزادگان عزيز ما كه اسارتشان يكى از غصّه‌هاى اين ملت بود، يكى از اين پاداشهاى الهى بود. متجاوز شناخته شدن رژيم جنگ طلب عراق در محافل جهانى، يكى ديگر از پاداشهاى خدا بود. اين، حقّانيت انقلاب و ملت ايران را ثابت كرد.اين، يك حادثه سياسى كوچك نبود. اين، نشان داد كه تبليغات و توطئه‌هاى جهانى وتلاش استكبار در اين هشت سال، عليه اين ملت، چقدر ظالمانه بود. در اين هشت سال، استكبار مى‌خواست به دنيا و ملتهايى كه به ايران به چشم الگو نگاه مى‌كردند، ثابت كند و نشان دهد كه انقلاب و ملت ايران، از قاعده وقانون صحيحِ عقلانى دورند. تجاوز مى‌كنند؛ كشتار مى‌كنند و جنگ به راه مى‌اندازند!

همه اينها براى اين بود كه ملت ما را از چشم ملتهاى ديگر بيندازد. اين شهادت و گواهى جهانى، همه آن بافته‌هاى تبليغاتچيهاى استعمار و طرّاحان استكبار را خنثى كرد و نشان داد كه ملت ايران در اين هشت سال، حق داشته و از حقّ خود دفاع كرده است. ثابت كرد كه اين ملت، ملتى است كه براى احقاق حقّ خود و سركوب متجاوز، حتّى حاضر است هشت سال، جنگى با اين عظمت و بااين اهميت را ادامه دهد و ازخود دفاع كند و سختيها را تحمّل نمايد. و اين، عجيب تجربه‌اى براى دنيانسبت به‌ملت ايران شد!

 از ديگر پاداشهاى الهى اين بود كه در اين چند سال، بسيارى از كسانى‌كه در دوران هشت سال جنگ تحميلى، عليه ملت ايران همدست شده بودند، مجازات شدند. دولت شوروى، پشتيبان درجه يك عراق، متلاشى شد. در ميان كشورهاى اروپايى، آنهايى كه بيش از همه به عراق كمك كردند، بيش از همه، سيلى خوردند. بسيارى از دولتهاى اين منطقه، كه پشت سر عراق بودند و با شما ملت مظلوم مواجه شده بودند، چوب اين كار را در اين سه سال خوردند.

 اينها، آن نشانه‌هاى لطف الهى به ملت ماست. بدانيد و دنيا هم بداند كه ديگرانى هم كه تاكنون مصون مانده‌اند، بى‌نصيب نخواهند ماند. هشت سال توطئه عليه يك ملت حق‌طلب؛ عليه ملتى كه براى خدا قيام كرده است؛ عليه ملتى كه حرف حق مى‌زند و براى نجات محرومين و مستضعفين، كمر بسته است...! دستهاى قدرتمند و جنايتكار دنيا، اين ملت را، مظلومانه، در طول هشت سال، آن‌طور كوبيدند. و البته، ملت ما، سر خَم نكرد و بالاخره هم شما پيروز شديد و آنها مجبور شدند به خطاى خود اعتراف كنند و به سرجاى خود برگردند و بنشينند.

 در قانون طبيعت عالم و در سنّت الهى، اين كارها بى‌جواب نمى‌ماند. از جمله پاداشهاى خداوند در اين سه سال، قدمهاى بلندى بود كه براى سازندگى كشور برداشته شد. مسؤولين دلسوز تلاش كرده‌اند و كارهاى بزرگى انجام شده است. ان‌شاءاللَّه اين كارها بايد ادامه پيدا كند، و روزبه‌روز، كشور به سمت سازندگى و همان هدفهايى كه امام بزرگوار براى آن داشتند، پيش برود.

 اما نگاهى هم به آينده بيندازيم. راه ملت ايران در آينده چيست؟ در يك جمله، به‌طور خلاصه بايد بگوييم كه راه ملت ايران در آينده، همان راه امام و انقلاب و ايستادگى و مقاومت در مقابل تحميل ابرقدرتها و دفاع از مستضعفين و مظلومين و دفاع از اسلام و قرآن و برافراشتن پرچم اسلام و قرآن در سطح عالم است.

 ما با ظلم و استكبار و فشار بر ملتها، مخالفيم. با تحميل و زورگويى ابرقدرتها مخالفيم و در مقابل آن مى‌ايستيم. ما در مقابل سازش با اسرائيل مى‌ايستيم. ما از ملت مظلوم فلسطين، با همه امكان، دفاع مى‌كنيم.از ملت لبنان كه زير فشار صهيونيستهاست، دفاع مى‌كنيم. ما از اسلام، از اسلام بيدار شده و ملّتهاى به هويّت اسلامى برگشته، در هر جاى دنيا باشند، دفاع و حمايت مى‌كنيم. امروز پس از آن‌كه ابرقدرت شرق، متلاشى شده و ازبين رفته، امريكا يك ابرقدرت بى‌رقيب در دنياست كه دچار غرور شده است. دچار اين اشتباه بزرگ، كه خواهد توانست دنيا را طبق ميل خود و اراده خود، اداره كند و بچرخاند. نظام و ترتيبات نوينى كه اينها براى دنيا پيشنهاد مى‌كنند، براين اساس است؛ بر اساس محور بودن امريكا؛ و بعد از امريكا، قدرتهاى ديگرى كه در درجه بعد قرار دارند و تسلّط اينهابر همه عالم؛ بر همه كشورها؛ بر همه ملتها؛ بر همه منابع مهم جهان و بر همه آبراههاى حسّاس عالم. به تصوّر اينها، سرنوشت دنيا دراختيار خودشان است! امروز قدرتهاى مسلّطى كه ديگر در مقابلشان بلوك شرق و شوروى سابق را ندارند، احساس مى‌كنند كه بايد دنيا و سياست عالم، يكپارچه، در اختيار آنها قرار گيرد و هر چيز كه در اين راه، مانعى محسوب شود، با آن به مبارزه برخيزند.

 آنچه كه من احساس مى‌كنم و شواهد بر آن گواهى مى‌دهد، اين است كه امريكا و دستيارانش احساس مى‌كنند كه اسلام، بزرگترين مانع بر سرراه اين جهانخوارى است. لذا در نظم‌نوين جهانى و در منطق امريكايى، مبارزه با اسلام، يك عنصر اساسى و اصلى است. بنا دارند با اسلام مبارزه كنند. بنا دارند نهضتهاى اسلامى را، در هرجاى عالم كه ملتها به پاخاستند، سركوب كنند و هرجا حكومتى استبدادى و قدرت ظالمى در مقابل مسلمانان قرار گيرد، از آن دولت و قدرت ظالم، بى‌قيد و شرط حمايت و تشويق كنند. به زبان، حرف ديگرى مى‌زنند، اما باطنِ قضيه اين است. استكبار تحمّل نمى‌كند كه مسلمانان يكپارچه شوند. تحمّل نمى‌كند كه احساسات اسلامى، در ميان ملتها رشد پيدا كند؛ چه در آسيا باشد، چه در آفريقا باشد و چه مخصوصاً در اروپا. خواهيد ديد كه با مسلمانان بوسنى هرزگوين چه خواهند كرد. يقيناً روزى هم در اروپا، مسلمانان آلبانى و ديگر مسلمانانى كه در كشورهاى اروپايى هستند دچار سرنوشتهاى تلخ و آزمايشهاى دشوارى خواهند بود. اين، ناشى از همين سياست است؛ سياست اسلام‌زدايى. در آفريقا نهضتهاى اسلامى به شدّت مورد نفرت استكبارجهانى است. هرجا بيدارىِ اسلامى احساس مى‌شود، اينها نسبت به آن حسّاسند. زمزمه مى‌كنند كه در انتخاباتِ ملتها بايد شركت كنند! بروند در كشورها و آن‌جا كه انتخابات به راه مى‌افتد، برانتخابات نظارت كنند! اسم اين كار را «نظارت بر انتخابات براى تضمين آزادى انتخابات» مى‌گذارند؛ اما در معنا، اين فكر براى اين است كه مبادا در نقطه‌اى از عالم، مسلمانان از راهِ روشهاى انتخابات و پارلمانى، بتوانند به حكومت برسند. همان طور كه در الجزاير اين كار شد و متأسفانه سركوب گرديد.

با اسلام به شدّت مبارزه مى‌كنند و از همه بيشتر، از جمهورى اسلامى داغدار و ناراحتند. مى‌دانند كه اين جمهورى اسلامى و ايستادگى آن امام بزرگوار بود كه ملتها را بيدار كرد؛ به آنان اميد داد و آنها را به حركت تشويق كرد. لذا با جمهورى اسلامى به‌شدّت بدند. امروز در دنياى ما، اين يك حقيقت است. در كنار اين حقيقت - ملت ايران درست توجّه كند و ملتهاى مسلمان بدانند - حقيقت دومى قرار دارد و آن اين است كه اراده، ايستادگى، مبارزه و تسليم‌ناپذيرى ملتها، بر تمام توطئه‌هاى استكبارى، تا امروز غلبه كرده است و بعد از اين هم غلبه خواهد كرد. در مقابل بدخواهى و بددلى دشمن، تنها راهى كه وجود دارد، ايستادگى ملتهاست. همچنانى كه ملت ايران، اين را تجربه كرد و ايستاد.

 شما با ايستادگى خودتان پيروز شديد و اگر اين ايستادگى نبود، تا امروز بارها دشمن، اغراض پليد خود را در ايران عزيز و ميهن اسلامى ما اعمال و اجرا مى‌كرد. ملتهاى ديگر هم، راهى جز ايستادگى ندارند. اگر ملتها ايستادگى كنند، خدا به آنها كمك مى‌كند. «ولينصرنّ اللَّه من ينصره(3).» وعده خدا اين است كه اگر شما خدا را نصرت كرديد، خدا هم شما را نصرت مى‌كند.

 نمونه‌اش انقلاب اسلامى بود. كه شما خدا را نصرت كرديد، خدا هم شمارا نصرت كرد. نمونه ديگرش جنگ تحميلى بود كه شما خدا را نصرت كرديد، خدا هم شما را يارى نمود و پيروز كرد.

 نمونه ديگر، تجربه‌هاى فراوان اين سيزده سال بود كه در همه اين‌تجربه‌ها، شما ايستادگى‌كرديد و ازمواضع‌حق دفاع نموديد، و خدا هم به شما كمك كرد.اگر كمك خدا نبود، امروز، امريكا روزگار سختى را براى كشور و ملت ايران‌پيش آورده‌بود و انتقام‌كشيده بود. تنها راه، ايستادگى است. ملت ايران، همچنان كه امام فرموده بود، بايدمتّحدباشند. همچنان كه امام فرموده بود، بايدپايبند به‌اسلام‌باشند. همچنان‌كه امام فرموده بود، بايد در راه سازندگى بكوشند. همچنان كه امام فرموده بود، بايد پشت سرِ مسؤولين باشند. همچنان كه امام فرموده بود، مسؤولين و ملت، بايد از قدرتها نترسند؛ از امريكا نترسند؛ از دشمنيها نترسند و به خدا اتّكا كنند. و همچنان كه امام فرموده بود، اميدوار باشند كه اين راه، به پيروزى ما منتهى خواهد شد.

 من در پايان عرايضِ خود، لازم مى‌دانم از ملت عزيزمان تشكّر كنم، به خاطر اين‌كه در تجربه‌هاى گوناگون، بحمداللَّه، با ايستادگى و روشن‌بينى عمل و حركت كرد. در همين انتخابات اخير، حضور شما مردم، مايه اعتبار و حيثيّت اسلام و مسلمين شد و بحمداللَّه، مجلس چهارم هم تشكيل گرديد. پشت سرِ مسؤولين بوديد؛ از مسؤولين حمايت كرديد؛ ازدولت حمايت كرديد...و همه اينها، حسناتى بود كه خداى متعال به خاطر آنها به شما اجر خواهد داد. من، صميمانه از يكايك شما ملت عزيز تشكر مى‌كنم. و در حضور اين روح بزرگوار، اين روح ملكوتى، كه حتماً ناظر و حاضر است و كار شما را مى‌بيند و اجتماع مارا مى‌فهمد و حس مى‌كند و از خوشبختى و حركت توأم باصلاح شما خشنود مى‌شود، پيش پروردگار عالم شهادت مى‌دهم كه اين ملت، باصداقت و صفا، پشت سرِ امام، در خطِّ امام بزرگوار و براى اسلام حركت كرد، و از هيچ تلاشى فروگذار و مضايقه نكرد.

به طور ويژه لازم مى‌دانم از خانواده‌هاى عزيز شهداى عاليقدرمان، ازجانبازان عزيزمان، از خانواده‌هاى آنها، از آزادگانمان كه رنجها كشيدند و خانواده‌هاى آنها، و از خانواده‌هاى مفقودين عزيزمان، صميمانه تشكّر كنم. شما بحمداللَّه در همان موضعى كه انقلاب از شما انتظار دارد، ايستاديد. شما سربازان خطّ مقدمِ‌ّ انقلاب هستيد. بايد سنگرهايتان را در هر نقطه كه هستيد، حفظ كنيد. از دولت جمهورى اسلامى، صميمانه تشكّر مى‌كنم، به خاطر اين‌كه در اين مدت، همه تلاشى را كه يك دولت صالح و خوب ممكن است انجام دهد، براى پيشبرد كار انجام داد. مسؤولين دولتى زحمت مى‌كشند و دلسوزانه تلاش مى‌كنند.

 دلسوزى دولتها، بزرگترين موهبت براى ملتهاست. يك دولت دلسوز و علاقه‌مند و خدمتگزار، بسيار باارزش است؛ دولتى كه اجزا و رئيس محترم آن، به منافع شخصى خودشان فكر نمى‌كنند و كار را براى خدا و به نفع ملت انجام مى‌دهند. من در حضور امام بزرگوارمان و در پيشگاه خداوند متعال، بايد ازاين عزيزان تشكّر كنم. از بيت معظّم اين رجل ملكوتى و از فرزند عزيز ايشان، جناب آقاى حاج سيداحمد آقا، لازم است به خاطر مواضع صادقانه و دلسوزانه‌اى كه ايشان در اين مدت سه سال داشتند، تشكّر كنم. ايشان همان چيزى را كه امام مى‌پسنديدند، آنچه را كه امام از اهل و خانواده خود انتظار داشتند، همان را نشان دادند و ارائه كردند. در همان راه حركت كردند؛ براى خدا سخن گفتند؛ براى خدا كار كردند و اميدواريم ان‌شاءاللَّه موفّق باشند.

 من از همه ارگانهاى جمهورى اسلامى، به خاطر پايبندى‌شان به معيارها و موازين خطّ امام، تشكّر مى‌كنم. از قوّه قضائيّه، از قوّه مقنّنه، از مسؤولين و اعضاى آنها؛ به خاطر اين‌كه همه دستگاههاى كشور، يك معيار اساسى دارند و آن، اسلام ناب است و مجسّم كننده اسلام‌ناب، يعنى امام امّت، رضوان‌اللَّه عليه و خط و راه او. اين، چيز با ارزشى است. ملت و دولت، همين‌طور فكر و همين گونه عمل مى‌كنند. بنده انتظار دارم در آينده هم، ملت ما همين‌طور حركت و مشى كند. پشت سر مسؤولين، كمك كار مسؤولين، دلسوز مسؤولين، و صميمى و ناصح نسبت به مسؤولين باشد. از مسؤولين هم انتظار دارم همين راه را ادامه دهند. بخصوص طبقات محروم، پابرهنگان و مستضعفين جامعه، بايد براى تمام تلاشها و فعّاليتها محور و معيار باشند. كسانى كه به تعبير امام، صاحبان اين كشورند؛ كسانى كه جنگ را، بسيج را، دفاع فداكارانه در مقابل تجاوز دشمن را، با جان خودشان تحمّل كردند. همه چيز بايد براى آنها ودر جهت منافع آنها باشد. اميدواريم خداوند همه ما را موفّق بدارد.

من چند دعا مى‌كنم؛ به اميد اين‌كه در اين بارگاه الهى و با حضور شما مؤمنين و مؤمنات، ان‌شاءاللَّه اين دعاها به هدف اجابت برسد:

 پروردگارا! ما را در راه اسلام و خطّ امام و معارف قرآن، همواره پايدار بدار.

 پروردگارا! ملت ايران را بر دشمنان اسلام و مسلمين، پيروز كن.

 پروردگارا! ملتهاى مسلمان را، در هر نقطه از جهان كه هستند، بر دشمنانشان پيروز كن.

 پروردگارا! قلب مقدّس ولىّ‌عصر اروحنا فداه را از ما خشنود كن.

 پروردگارا! مارا از ياران آن بزرگوار در حضور و غيبتش قراربده.

 پروردگارا! توفيق پياده كردن كامل احكام اسلام و قرآن را به همه ما عنايت كن.

 پروردگارا! به‌محمّدوآل‌محمّد، دلهاى اين ملت را به بركت لطف و فضل خود، همواره محكم و اميدوار بدار.

 پروردگارا! گرفتاريهايى را كه محصول خباثت دشمنان است، از ميان ما برطرف فرما.

 والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.

 
1) توبه: 32.

2) فرمايش معظّمٌ‌له، ناظر بر زمانى است كه هنوز دست استعمار از حكومت آفريقاى جنوبى كوتاه نشده بود و در آن‌جا «آپارتايد» حاكم بود.

3) حج: 40.

1372/  از اوّلِ انقلاب تاكنون به آراى مردم و دخالتشان در سرنوشت كشور، توجّه شده است

 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

 الحمدللَّه ربّ العالمين. الحمدللَّه بجميع محامده كلّها، على جميع نعمه كلّها. الحمدللَّه الّذى خلق السّموات و الارض، و جعل الظّلمات و النّور، ثّم الّذين كفروا برّبهم يعدلون. احمده و استعينه، و استغفره و اتوكّل عليه، و اُصلّى و اسلّم على حبيبه و نجيبه و صفيّه و خيرته فى خلقه، و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. اوّل رسله و خاتم انبيائه، البشير النّظير و السّراج المنير، سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محّمد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين المعصومين المكرّمين، سيّما بقيّةاللَّه فى الارضين. قال اللَّه الحكيم فى كتابه: «يريدون ليطفؤُا نوراللَّه بافواههم واللَّه متّم نوره و لو كره الكافرون. هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق، ليظهره على الدّين كلّه، و لوكره المشركون.(1)»

 اوصيكم عباداللَّه بتقوى‌اللَّه، فاتباع امره و نهيه.

 همه برادران و خواهران عزيز را به حفظ تقواى الهى دعوت و توصيه مى‌كنم. بخصوص در اين نماز جمعه كه به ياد و در كنار مرقد كسى نماز را اقامه مى‌كنيم كه شايد بشود گفت بزرگترين خصوصيات او، تقوا و پرهيزكارى بود. امروز به مناسبت اين‌كه مراسم چهارمين سالگرد ارتحال امام بزرگوار را در اين جمع عظيمِ مردم سراسر كشور، بخصوص مردم عزيز تهران و همچنين مسافرانى كه از شهرهاى مختلف كشور، بعضى پاى پياده و بعضى سواره آمده‌اند، و نيز جمع علاقه‌مندى از ميهمانان خارجى برگزار مى‌كنيم، خطبه اوّل را به مطلبى درباره امام بزرگوارمان اختصاص مى‌دهم. اگر چه، سخن درباره امام عزيز و بزرگوار، بسيار گفته شده و بسيارها هم ناگفته مانده است.

 مطلبى كه امروز در خطبه اوّل عرض مى‌كنم، اين است كه دو جريان در زمان حيات امام، در سطح جهان، در ارتباط با انقلاب و با شخص امام وجود داشت. بعد از رحلت امام بزرگوار تا امروز هم، هر دو جريان باقى است و على‌الظّاهر تا مدّتهايى كه خداى متعال عمل آن را مى‌داند، باقى خواهد بود. اين دو جريان، يكى عبارت است از جريان خصومت و دشمنى خباثت آميزى كه استكبار جهانى با انقلاب ما داشت و آن را با انواع و اقسام روشها نشان مى‌داد و اِعمال مى‌كرد و اين دشمنيها امروز هم ادامه دارد و گويا باز هم تا آن زمانى كه خداى متعال اراده كرده است ادامه خواهد داشت. جريان دوم عبارت است از جريان گسترش نهضت گرايش به اسلام و پيوستن نسلهاى جوان در بسيارى از كشورهاى اسلامى به نهضت امام رضوان‌اللَّه‌تعالى‌عليه كه اين جريان هم در زمان امام، با وسعت و گسترش و سرعت بسيار وجود داشت و امروز هم كه چهارسال از در گذشت امام مى‌گذرد، باز همين جريان ادامه دارد. وقتى شما به سطح عالم نگاه كنيد، مى‌بينيد هر روز كه مى‌گذرد، در كشورهاى اسلامى، جمعى به نهضت بيدارىِ اسلامى، كه امام بزرگوار ما برانگيزاننده آن بود، مى‌پيوندند و آن را توسعه مى‌دهند.

 در باب خصومت دشمنان استكبارى ما و شيوه‌هاى دشمنى آنها با جمهورى اسلامى و انقلاب، سخن زياد گفته‌ايم و مطالب براى مردم خود ما و شايد بسيارى از ملتهاى علاقه‌مند به انقلاب و جمهورى اسلامى، روشن است. فقط همين اندازه لازم است تأكيد كنيم كه در رأس اين خصومت و دشمنى با اسلام، بيدارى اسلامى و نيز جمهورى اسلامى، رژيم امريكاو كسانى كه به آن رژيم - چه در كشورهاى پيشرفته دنيا و چه در ميان كشورهاى عقب‌افتاده عالم - وابسته‌اند، قرار دارند. علّت اين خصومت هم روشن است: چون انقلاب اسلامى، جمهورى مستقلّى را بر پايه اسلام بنيان گذاشت، به نفوذ امريكا در اين كشور پايان داد و شايد در بسيارى از مناطق جهان، چنان نفوذى را به خطر انداخت.

 البته امريكا و قدرتهاى استكبارى، در گذشته، به صراحت اين دشمنى را - مگر در مواردى نادر - ابراز نمى‌كردند؛ اما امروز صريحاً دشمنى خودشان را با جمهورى جوان ما، با انقلاب اسلامى و با نهضت بيدارى اسلام، بيان مى‌كنند و به آن مباهات و تصريح مى‌نمايند. آنچه براى ما مهمّ است نكته‌اى است كه امروز مى‌خواهم درباره آن مقدارى صحبت كنم.

 ما درباره علّت اين دشمنى، نبايد دچار اشتباه شويم. خود آنها علّت دشمنىِ ريشه‌دارشان را با اسلام انقلابى و با نظام جمهورى اسلامى، مسائلى ذكر مى‌كنند كه به نظر ما، خلاف واقع است. واقعيت غير از آن است كه آنها مى‌گويند. آنها چنين وانمود مى‌كنند كه گويا نظام اسلامى، طرفدار تروريسم و مخالف با دمكراسى است، يا رعايت حقوق بشر را نمى‌كند، يا از نهضتهاى اسلامى در كشورهاى ديگر پشتيبانى مالى يا پشتيبانى تسليحاتى به عمل مى‌آورد. ما عرض مى‌كنيم: آنچه كه آنها در بيان علّت دشمنى و كارشكنيها و روشهاى خباثت‌آميز خود با نظام اسلامى ذكر مى‌كنند، خلاف واقع است. آنها خودشان هم مى‌دانند كه واقعيت غير از آن چيزى است كه بيان مى‌كنند. چگونه كسى مى‌تواند نظام جمهورى اسلامى را به مخالفت با دمكراسى و حاكميت مردم متّهم كند؛ در حالى كه لااقل در ميان كشورهاى اين منطقه، هيچ كشورى مانند ايران در نظام جمهورى اسلامى وجود ندارد كه به آراى مردم و حضور مردم و دخالت مردم و انتخابات آزاد، اين قدر توجّه نشان داده باشد. ناظران خارجى، در هيچ يك از كشورهاى منطقه، چنين چيزى را نديده‌اند. ملت ما هم قبل از دوران جمهورى اسلامى، هرگز چنين فضاهايى را تجربه نكرده بود. در چند روز آينده، ان‌شاءاللَّه ملت ما در انتخابات رياست جمهورى شركت خواهد كرد، كه ان‌شاءاللَّه در پايان عرايضم، نكته و توصيه‌اى را در اين خصوص به شما عرض خواهم كرد.

 از اوّلِ انقلاب تاكنون به آراى مردم و دخالتشان در سرنوشت كشور، توجّه شده است و اين چيزى است كه از نظر كسانى كه جمهورى اسلامى را متّهم به ناديده گرفتن دمكراسى مى‌كنند، پوشيده نيست.

 جمهورى اسلامى را به حمايت از تروريسم متّهم مى‌كنند. اين هم خلاف واقع است. خودشان هم مى‌دانند كه خلاف واقع است. واقعيت اين است كه نظامى كه امروز در دنيا حامى تروريسم است، رژيم ايالات متّحده امريكاست. حمايت از رژيم تروريست صهيونيستى در كشور غصب شده فلسطين، بزرگترين حمايت از تروريسم است. روشهاى خود امريكاييها، يعنى دخالتشان در كشورها، ربودن افراد و اشخاص مخالف، كشتن افراد، دخالت سازمان جاسوسى سيا در كشورهاى مختلف و ايجاد كودتاهاى نظامى و از بين بردن حكومتها و دولتهاى ضعيفى كه امريكا با آنها مخالف بوده است، همه از قلمهاى درشت تروريسم است. با اين وضع، خيلى روشن است كه اگر امريكا، جمهورى اسلامى را متهم به تروريسم كند، خودش هم مى‌داند كه اين ادّعايى كذب و سخنى خلاف واقع است. يا در موضوع نقض حقوق بشر، خودِ آن دولتها و از جمله رژيم امريكا، كه جمهورى اسلامى ايران و هر نظام اسلامى را در هر جا كه بخواهد به وجود بيايد - يا به وجود آمده باشد - به نقض حقوق بشر متّهم مى‌كنند، مى‌دانند كه قلمهاى درشت نقض حقوق بشر، در نزدِ خودِ آنهاست.

 در نظام اسلامى، حقوق انسان از همه جا بيشتر رعايت مى‌شود و نظام جمهورى اسلامى، به فضل پروردگار اين را نشان داده است. امروز هم در مقابل چشم همه كسانى كه مى‌توانند قضايا را بى‌طرفانه و منصفانه نگاه كنند، اين معنا روشن و واضح است. بنابراين، آنچه كه دشمنان جهانى اسلام و نهضت اسلامى و بيدارى اسلامى، به عنوان علل و دلايل دشمنى خودشان مى‌شمارند، سخن بى‌جا و بيهوده‌اى است. خودِ آنها هم اين را مى‌دانند. جالب اين‌جاست كه بسيارى از همين رجال و شخصيتهاى سياسى كه در كشورهاى غربى - چه امريكا و چه بعضى از كشورهاى اروپايى - جمهورى اسلامى و مسلمانان را با تهمتهاى ناروا، متّهم به نقض حقوق بشر مى‌كنند، چند صباحى كه مى‌گذرد و دوران مسؤوليت و رياستشان به سر مى‌آيد، ناگهان معلوم مى‌شود كه مثلاً با مافيا مرتبط بوده‌اند يا در فلان معاملات قاچاق سلاح و يا در فروش مواد سلاحهاى شيميايى دخالت داشته‌اند! مثلاً در فروش مواد شيميايى به عراق و كشتار مردم حلبچه، خودشان دخالت داشتند و آن را تصويب يا تسهيل كردند. چه كسانى؟ همين كسانى كه دهان باز مى‌كنند و به‌خلاف حقيقت و واقعيت سخن مى‌گويند و مسلمين و اسلام و ملتهاى حق‌طلب و جمهورى اسلامى را متّهم مى‌كنند! گذشت زمان - نه زمانهاى بسيار طولانى؛ بلكه زمانهاى كوتاه - ثابت خواهد كرد كه خود آنها به آن چيزى كه تهمت آن را به مردمان و دامنهاى پاك مى‌زدند، آلوده بوده‌اند.

 در باب علل دشمنى استكبار جهانى با ما، حقيقت چيز ديگرى است كه مى‌توانيم آن را به‌طور روشن بيان كنيم. ما مى‌دانيم چرا امريكا با جمهورى اسلامى در ايران دشمن است. مى‌دانيم چرا با نهضت بيدارى اسلامى - در هر كشور از كشورهاى اسلامى كه اتّفاق بيفتد - دشمن است. مى‌دانيم چرا كشورهاى استكبارى، اگر ببينند در كشورى، اسلام پيروز مى‌شود - ولو با شيوه‌هاى دمكراسى - براى مقابله با آن، هرچه بتوانند انجام مى‌دهند.

 چرا هرجا كه نشانى از نداىِ امامِ راحلِ عظيم الشّأنِ ما در آن‌جاست و دلها مجذوب آن نداست و قدمها در راه اهداف آن حركت مى‌كنند، استكبار موضعگيرى مى‌كند؟ علل اين دشمنيها، مواردى است كه عرض مى‌كنم: در درجه اوّل مسأله تفكيك نشدن دين از سياست و از صحنه زندگى است. جمهورى اسلامى عملاً اثبات كرد و نشان داد كه دين در صحنه زندگى انسانها دخالت دارد و دين مقدّس اسلام نيامده است تا انسانها در كنج معبدها، فقط به عبادت مشغول شوند. بلكه صحنه زندگى مردم، صحنه سياست و عرصه مسائل عظيم اجتماعى و سياسى و اقتصادى، در قلمرو احكام مقدّس اسلامى است. اين، مسأله اوّل است. اين، مهمترين خصوصيتى است كه استكبار با آن مخالفت مى‌كند. هركس كه طرفدار دين مقدّس اسلام باشد، اگر دين را از سياست جدا كند، استكبار جهانى با او كارى ندارد. آن‌جايى كه دين وارد ميدان سياست مى‌شود و به زندگى مردم و امور اساسى حيات جهان و امور دنيوى مردم كار دارد، استكبار جهانى ظاهر مى‌شود. چون مى‌داند كه در چنان وضعى، دين، جلوِ زورگوييها و سوء استفاده‌هاى آنها را مى‌گيرد و مانع چپاولهايشان آنها از منابع طبيعى و انسانى جهان اسلام مى‌شود.

 اين از اساسى‌ترين مسائل است. در گذشته، اين معنا را تصريح نمى‌كردند؛ امّا امروز، به صراحت مى‌گويند كه «دين را بايد از سياست جدا كنيد!» ما عرض مى‌كنيم كه دين اسلام - بلكه همه اديان الهى - سياست و علم و زندگى و مسائل اجتماعى را در متن خود دارند. نمى‌شود كسى به بخشى از دين معتقد و عامل باشد و به بخشى ديگر نباشد. دين، اداره‌كننده زندگى انسان در همه صحنه‌ها، از جمله صحنه سياست است. آنها مى‌گويند: «بگذاريد در رأس سياست كشورهاى اسلامى، كسانى باشند كه بشود با آنها معامله كرد. بشود آنها را وادار به صرف نظر كردن از مصالح ملتها كرد. بشود نفوذ سياسى خود را، به وسيله آنها، در كشورها گسترش داد.» كسى كه با انگيزه دينى و براى رضاى خدا در كرسى و عرصه سياست حضور پيدا مى‌كند، پيداست كه زير بار قدرتها نمى‌رود. اين، اساسى‌ترين مسأله است.

 مسأله دوم، تأثيرناپذيرى از خواست قدرتهاى بزرگ است. از ديدگاه امريكا و مستكبرين، يكى از جرمهاى بزرگ جمهورى اسلامى ايران اين است كه در مسائل جهانى، تحت تأثير نظر امريكا و امثال امريكا قرار نمى‌گيرد. امروز شما نگاه كنيد! يك مثال واضحش، مسأله فلسطين است. روى كشورهاى عرب و بسيارى از كشورهاى اسلامى فشار آوردند كه مسأله فلسطين را نديده بگيرند و متأسفانه بسيارى از دولتها هم تحت تأثير اين فشار قرار گرفتند و آن را قبول كردند. اما جمهورى اسلامى، حرف صريح خود را در يك جمله رسا و روشن بيان كرده است كه همه منصفين عالم، آن را قبول مى‌كنند. آن جمله اين است كه «فلسطين متعلّق به مردم فلسطين است.»

 يكى ديگر از علل دشمنيهاى استكبار با ما، همين موضوع است كه گفته‌ايم: دولت غاصب صهيونيست، بايد بساط خود را جمع كند. يهوديها مى‌توانند در فلسطين بمانند، اما حكومت در فلسطين، متعلّق به ملت فلسطين و فلسطينيهاست و آنها، مثل همه كشورهاى ديگر، هركس را خواستند آن‌جا نگه مى‌دارند. امّا دولت صهيونيست، دولت غاصبى است. اين، موضع ما در قبال مسأله فلسطين است. امام راحل، بارها اين موضع را اعلام كرده‌اند و نظر قطعى جمهورى اسلامى ايران است. اين را ما بارها گفته‌ايم و باز هم خواهيم گفت. اعلام اين موضع، از موضوعهايى است كه دشمنان استكبارى را از ما عصبانى مى‌كند.

مسأله ديگر، حمايت معنوى و سياسى ما از همه كسانى است كه در راه اسلام و حاكميت اسلامى تلاش مى‌كنند. هركس، در هر جاى دنيا براى عزّت اسلام قيام كند، ما از او حمايت معنوى و سياسى مى‌كنيم. دشمن مى‌خواهد بگويد «شما پشتيبانى مادّى مى‌كنيد.» اين، دروغ است. دشمن مى‌خواهد بگويد «شما با نهضتهايى كه در كشورهاى اسلامى است، ارتباط داريد.» ما ارتباط سازمانى را، ارتباط رسمى را، ارتباط به آن معنايى را كه دشمن در نظر دارد، جدّاً تكذيب مى‌كنيم. البته امروز همه كسانى كه در دنياى اسلام، به نام اسلام صدا بلند مى‌كنند، تحت تأثير امام بزرگوار ما هستند. در اين‌كه ترديدى نيست. من در خطبه عيد فطرِ امسال گفتم: دشمن به ما مى‌گويد چرا انقلابتان را صادر مى‌كنيد؟ ما در جواب دشمن مى‌گوييم انقلابمان را صادر نمى‌كنيم. انقلاب ما صادر شد و گذشت و تمام شد! شما در مقابل يك عمل انجام شده قرار داريد. صدور انقلاب به معناى صدور يك كالا نيست كه به‌طور دائم، آن هم به وسيله اشخاص بخواهد ادامه داشته باشد. صدور يك فكر و يك انديشه، به معناى آن است كه آن انديشه، صحيح است و دل انسانها را در اكناف عالم، به خود جذب مى‌كند. اين كار انجام گرفت و روزبه‌روز آثارش را در دنيا - حتّى بعد از رحلت امام بزرگوار ما - نشان مى‌دهد. ولى ما حمايت معنوى و سياسى مى‌كنيم. ما جوانانى را كه در مصر، يا در الجزاير، يا در ساير كشورهاى اسلامى، به‌نام اسلام سخن مى‌گويند، يا مسلمانانى را كه در تاجيكستان از تفكّر اسلامى و قرآنى حمايت مى‌كنند، يا مسلمانانى را كه در هند، هويّت اسلامى خودشان را مى‌خواهند حفظ كنند، يا مسلمانان مظلومى را كه در عراق زير فشار رژيم بعثى قرار دارند، يا هر گروه مسلمانى را كه در هر نقطه عالم تفكّر اسلامى را احيا مى‌كند، قبول داريم و حمايت مى‌كنيم. قلباً براى آنها دعا مى‌كنيم و از بُعد سياسى، در سطح جهان از آنها حمايت مى‌نماييم. اين هم يكى از مسائل است.

يكى ديگر از مسائلى كه دشمن را خشمگين مى‌كند، دفاع از ملتهاى مسلمان است. برادران و خواهران عزيز! بيش از يك سال است كه ملت و دولت ايران، از مردم مظلوم بوسنى دفاع مى‌كنند و سخن حق را در آن مورد به زبان مى‌آورند. آنچه را كه بايد انجام گيرد، ما اعلام كرديم. باز هم اعلام مى‌كنيم كه غرب و بعضى از كشورهاى اروپايى و به‌ويژه امريكا، در قضيه بوسنى به اندازه گروههاى افراطى و متعصّب و نژادپرست صرب، گناهكارند. گناه همه اينها به يك اندازه است. ماههاست اعلام كرده‌ايم كه راه حلِ‌ّ مسأله بوسنى اين است كه راه را باز كنيد، بگذاريد مسلمانان بوسنى بتوانند به امكانات دفاعى دسترسى داشته باشند و از خودشان دفاع كنند. اين، حرفى است كه همه منصفين عالم آن را مى‌فهمند و مى‌پذيرند. ما نخواستيم مثل بعضى از دولتهاى ديگر، خودمان را در قالب الفاظ فريبنده و بى‌محتوا و پوچ - مثل قطعنامه‌هاى بى‌حاصلِ شوراى امنيت سازمان ملل - محصور و زندانى كنيم. ما راه را به‌طور دقيق و مشخّص گفتيم: حمايت از ملتها. حمايت از ملت بوسنى. حمايت از ملت فلسطين. اين راهى است كه پيمودنش وظيفه ماست و درست همين موضوع است كه دشمنان استكبارى ما را خشمگين مى‌كند.

از ديگر مسائلى كه دشمن استكبارى را نسبت به جمهورى اسلامى خشمگين مى‌كند، اين است كه ما با تحميل فرهنگ غرب بر ملتهاى مسلمان، مخالفيم. فرهنگ غرب، فرهنگى است كه در عين برخوردارى از نقاط مثبت، نقاط منفى هم دارد. ما معتقد به تبادل فرهنگها هستيم. ما مى‌گوييم ملتى مثل ملت ايران، يا ديگر ملل مسلمان، بايد در ميان فرهنگهاى عالم نگاه كنند و آنچه را كه برايشان مفيد و به درد بخور است، جذب و از آن استفاده كنند. از اين فرهنگها، آنچه را هم كه برايشان لازم و مفيد نيست بايد طرد كنند. اما دولتهاى غربى، سردمداران نظامهاى استكبارى و بخصوص نظام امريكا، اصرار دارند با انواع و اقسام طرق، فساد و بى‌بندوبارى را كه جزو خصوصيات فرهنگ غربى است، به ملتهاى مسلمان و كشورهاى اسلامى تزريق و تحميل كنند. ما با اين روشها، كه مختصِّ امروز هم نيست و در تاريخ معاصر، مسبوق به سابقه است، مخالفيم. ما مى‌گوييم چرا شما آن روشى را كه خودتان درباره زنان انتخاب كرديد و صددرصد به زيان آنان و منافع جوامع و مصالح انسانيّت و بر خلاف عقل سليم و منطق درست است، مى‌خواهيد به ملتهاى ديگر تحميل كنيد؟! شما براى اين منظور، از وسايل تبليغاتى و طرق گوناگون استفاده مى‌كنيد. ما با اين مخالفيم. و اين از جمله مواردى است كه سردمداران استكبارى را خشمگين مى‌كند.

 برادران و خواهران مسلمانِ سراسر جهان! اينهاست آن مسائلى كه استكبار را عليه جمهورى اسلامى و نظام اسلامى تحريك مى‌كند. لذا شما مى‌بينيد وقتى در كشور الجزاير، نزديك بود كه گروههاى مسلمان، حكومت را از طريق انتخابات به دست گيرند، عدّه‌اى فرياد برآوردند كه «دمكراسى از بين خواهد رفت!» دمكراسى را كوبيدند، براى اين‌كه مى‌گفتند: «دمكراسى از بين خواهد رفت!» اينها تهمت زدن به نظامها و نهضتهاى اسلامى است.

 مطلبى را كه در پايان مى‌خواهم جمعبندى و نتيجه گيرى كنم و به شما برادران و خواهران عزيز يادآور شوم، اين است: در طول نزديك به پانزده سال كه از پيروزى انقلاب ما مى‌گذرد، اين خصومت و دشمنى، به همين عللى كه گفتيم، از سوى ابرقدرتها عليه ما بوده است و الان هم هست. من نمى‌گويم كه دشمنيهاى امريكا، بر اوضاع كشور و ملت عزيز ما اثرى نگذاشته است. چرا؛ اينها به مصالح ملت ما ضرر زدند. اينها با تحميل جنگ، ما را هشت سال عقب انداختند. ما را كه بايد در جاده سازندگى حركت مى‌كرديم، مجبور به دفاع از كشور كردند و بسيارى از منابع اساسى ما را نيز در داخل كشور و در حين جنگ از بين بردند. بنابراين، ضرر از سوى دشمن حتمى است و در اين، ترديدى نيست. منتها يك واقعيت بسيار روشن هم وجود دارد و آن اين است كه ملت ايران، با ايستادگىِ و مقاومت خود، توانسته است توطئه‌هاى دشمنان را كه مى‌خواستند او را به تسليم وادارند و دوباره بر سرنوشت اين كشور مسلّط شوند و داراييهاى اين ملت را مثل پنجاه سال،صدسال گذشته غارت كنند، خنثى‌ و آنان را نااميد كند. ملت ما با ايستادگى خود در مقابل توطئه‌ها، توانسته است دشمن را على رغم اين همه خصومت و خباثت، در پانزده سال گذشته ناكام كند. من عرض مى‌كنم: شما ملت، باز هم قادريد امريكا و متّحدانش را در صحنه رويارويى با جمهورى اسلامى، به شكست مطلق بكشانيد. البته در يك مبارزه، هر دو طرف ضربه‌ها و ضررهايى مى‌بينند. اما موضوع اين است كه هر طرفى كه تسليم شود و شكست را بپذيرد، همه چيزش دستخوشِ دشمنيهاى طرف مقابل خواهد شد. اينها مى‌خواهند همچنان كه در دوران سلطنت پهلوى بر اين مملكت مسلّط بودند، باز مسلّط شوند. شما امروز مى‌توانيد در پرونده‌هايى كه خود عُمّال رژيم گذشته بتدريج رو مى‌كنند، ببينيد كه امريكا بر همه امور اين كشور مسلّط بوده است. مى‌خواهند همان نفوذ را مجدّداً زنده كنند.

 من عرض مى‌كنم: ملت ايران، با قدرت تمام، در مقابل اين توطئه خباثت‌آميز خواهد ايستاد و ما اجازه نخواهيم داد اصولى كه قوام جمهورى اسلامى از آن است - ولو دشمنى دشمنان هم به خاطر همان اصول است - متزلزل شود.

 من اين جمله را هم در پايان خطبه اوّل عرض كنم: برادران و خواهران عزيز؛ ملت بزرگ ايران! شما امتحانهاى بسيار خوبى را در اين دوران طولانى داديد: امتحان اتّحادتان، امتحان آگاهيتان، امتحان همراهى و همكارى‌تان با مسؤولين، امتحان حضورتان در صحنه‌هاى گوناگون. امروز موضوع انتخابات رياست جمهورى مطرح است. شركت در انتخابات يك وظيفه عمومى براى آحاد ملت ايران است. شما براى اين‌كه دريابيد چرا اين مشاركت وظيفه است، دو راه داريد: يكى اين‌كه بدانيد رأى شما به كسى كه توفيق پيدا خواهد كرد از طرف شما منتخب شود، در روحيه او، در عملكرد او، در تواناييهاى او، در حيثيّت جهانى او و در قدرت فعّاليت او در داخل، چقدر اثر مى‌گذارد! بدانيد كه حضور شما، بسيار تعيين كننده است. شما كسى را كه تشخيص مى‌دهيد براى تصدّى بالاترين مقام اجرايى كشور و در رأس قوه مجريه كشور مناسب است، انتخاب مى‌كنيد. اين، همان حضور مردمى است كه هنر بزرگ انقلاب اسلامى بوده است و در اين كشور، تا قبل از انقلاب اسلامى، در طول تاريخ و در طول قرنها، سابقه نداشته است. اين، يك راه. راه دوم اين است كه ببينيد دشمنان از دو، سه ماه قبل - بلكه بيشتر - تاكنون، - هر كدام كه بلند گويى و بوقى در دست دارند، شروع به تبليغات كرده‌اند تا شايد بتوانند كارى كنند كه انتخابات رياست جمهورى خلوت باشد. هر كدام در هر گوشه دنيا قد علم كرده‌اند. يك عدّه با پول امريكا راديو راه مى‌اندازند؛ يك عدّه با پول عراق؛ يك عدّه با پول ديگرى و ديگرى. همين گروهكهاى ضدّ انقلاب؛ همين دشمنان حقير كه راديوهايى از قبيل راديوهاى كشورهاى گوناگونْ منعكس كننده افكار آنهاست - علاوه بر وسايلى كه خودشان دارند - به ميدان آمده‌اند و شلتاق مى‌كنند تا شايد بتوانند ملت ايران را تحت تأثير قرار دهند و اگر برايشان ممكن شود، هرچه بتوانند از آراى رياست جمهورى و حضور شركت كنندگان در انتخابات بكاهند.

 چرا دشمنْ اين قدر هزينه و اصرار مى‌كند كه انتخابات رياست جمهورى را خلوت كند؟ آيا از اين تلاش مذبوحانه دشمن، نبايد فهميد كه حضور در سرِ صندوقهاى رأى و انتخابات، مشت محكمى به دهان آنهاست؟ آيا از اين ترفند محكوم به شكست، نبايد فهميد كه دشمن از حضور مردم در صحنه ناراضى است؟ اين خود، راه بسيار روشن و تعيين كننده‌اى است.

 من البته اطمينان دارم كه ملت عزيزمان، در اين انتخابات هم مثل انتخابات دوره‌هاى گذشته، شركت خواهد كرد. لكن گمان مى‌كنم اين انتخابات، خصوصيتى دارد. امروز امريكا، صهيونيستها، سرمايه‌داران، گروهكها، پس‌مانده‌ها و تفاله‌هاى رژيم گذشته، همه دست به دست هم داده‌اند، تا بگويند با گذشت چهارسال از رحلت امام بزرگوار، مردم نسبت به انقلاب و راه امام، سرد شده‌اند. مى‌خواهند اين را وانمود كنند. ملت ايران بايد با قاطعيت و قدرت تمام، با حضور در سرِ صندوقهاى رأى و انتخابات، ثابت كند كه اگر چه چهارسال از رحلت آن بزرگوار گذشته است، اما مردم به راه او، به توصيه او و به وصيتنامه او، كه به مردم فرموده است «بايد در انتخابات شركت كنيد»، همچنان وفادارند.

 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم.

انّا اعطيناك الكوثر. فصّل لرّبك وانحر. انّ شانئك هوالابتر.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

 الحمدللَّه رّب العالمين. والصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين، سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصدّيقه الطّاهرة. سيّدة نساء العالمين، و الحسن و الحسين، سيّدى شباب اهل الجنّه، و على‌بن‌الحسين و محمّدبن‌على و جعفربن‌محمّد و موسى‌بن جعفر و على‌بن‌موسى و محمّدبن‌على و على‌بن‌محمّد والحسن‌بن‌على و الخلف القائم المهدى. حججك على عبادك، و امنائك فى بلادك. و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين.

 اوصيكم عباداللَّه بتقوى اللَّه.

 من در خطبه دوم، با استفاده از روحانيتى كه در اين فضا موج مى‌زند، به برادران و خواهران عزيز مى‌خواهم چند جمله در قالب نصيحت عرض كنم:

 يك جمله درباره امام بزرگوارمان است. مى‌خواهم به شما برادران و خواهران، استنباط خودم را از عظمت و مكانت اين بزرگوار بگويم. اعتقاد من اين است كه عظمتى كه اين مرد الهى و معنوى، حتّى بعد از در گذشت خود، در دلها و چشمها پيدا كرد و مرقد او محل زيارت مشتاقان در تمام دوره سال شده و دلها متوجّه به او و مجذوب اوست، به‌خاطر اين است كه او يك انسان مخلص و پرهيزكار بود. آن بزرگوار، در همه كارها، براى خدا و در راه خدا و به‌نام‌خدا، حركت و عمل مى‌كرد. ما راه خدا را بايد براى خدا و به كمك الهى بپيماييم و طى كنيم. امروز ملت عزيز ما، احتياج به اين دارد كه هر فردى، در درون و در دل خود، راهى به سوى خدا و معنويّت باز كند. بايد روزبه‌روز بر معنويّت خودمان اضافه كنيم. جلوه‌هاى دنيا و فريبندگيهاى زندگى مادّى، نبايد ما را مجذوب خود كند.

 تلاش مادّى، يك وظيفه است. فعّاليت در مسير سازندگى، يك وظيفه است. اما مجذوب شدن و دلبسته شدن و ترجيح دادنِ لذّتهاى دنيا و لذّتهاى مادّى بر راه خدا، يك امر ضدّ ارزش و خلاف وظيفه است. بخصوص به جوانان عزيز عرض مى‌كنم كه پيروزى اين انقلاب، به خاطر صفا و اخلاص گروههايى از شما مردم بود. بقاى اين انقلاب هم به‌خاطر صفا و صداقت و ايمان شما ملت بود. پيروزى در جنگ تحميلى و ناكام كردن دشمن، به‌خاطر توكّل به خدا و تقوا و پرهيزكارى بود. امروز هم در ميدانهاى دشوار، آنچه ما را قطعاً موفّق مى‌كند، توكّل و توجّه به خدا، حفظ تقوا و بى‌اعتنايى به زخارف و جذابيّتهاى زندگى مادّى است. اين نكته به معناى آن نيست كه به فكر نيازهاى مادّى خود نباشيم. هركس حق دارد - بلكه وظيفه دارد - به دنبال نيازهاى مادّى خود باشد؛ معاش خود را تأمين و حتّى لذايذ مشروع خود را هم تأمين كند. اما همه اينها غير از اين است كه كسى دل به دنيا بسپارد، راه خدا را فراموش كند و همه فعّاليت و فكر و حركت و سكون او را توجّه به امور مادّى تشكيل دهد.

 از خداى متعال مى‌خواهيم كه دلهاى ما را با خودش آشنا كند.

 پروردگارا! تو رابه محمّد و آل محمّد سوگند مى‌دهيم، ما را با قرآن زنده بدار و با قرآن بميران. پرچم اسلام را در عالم، سر بلند كن. دشمنان اسلام را مخذول و منفور كن.

پروردگارا! ما و ذريّه ما و همه كسان ما را جزو متمسّكين به قرآن و اهل بيت عليهم‌السلام قرار بده.

پروردگارا! دست توسّل ما را از قرآن و اهل بيت عليهم‌السلام، در دنيا و آخرت كوتاه مكن.

پروردگارا! دلهاى ملل مسلمان را بايكديگر آشنا و مهربان كن. دستهاى تفرقه افكن را قطع كن.

پروردگارا! راه صلاح و نجات را به همه ما نشان بده. ما را از هدايت خود محروم مفرما و ما را بر پيمودن اين راه كمك كن.

 پروردگارا! ما را مشمول توجّهات و ادعيّه زاكيّه وجود مقدّس ولىّ‌عصر ارواحنا فداه، قرار بده. ما را، در ظهور و غيبتش، از سربازان حضرتش قرار بده. پروردگارا! روح مقدّس امام را از ما شاد بگردان.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم.

والعصر، انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات، و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.

 والسّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته.


1) صف: 9 - 8


1373/ عمل صالح امام بزرگوار، عملى بود كه بعد از صدر اسلام تا امروز، كسى آن را انجام نداده است

 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌


 الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيةاللَّه فى‌الارضين.

 قال اللَّه‌الحكيم فى كتابه: «بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم، ومن يأته مؤمناً قد عمل الصّالحات فأولئك لهم الدّرجات العُلى‌، جنّاتُ وعدنٍ تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و ذلك جزاءُ من تزكّى‌.»(1)

 پنجمين سالگرد رحلت امام بزرگوار را به همه مسلمانان حق طلبِ عالم، بخصوص به ملت عزيز و عظيم‌الشّان ايران تسليت عرض مى‌كنم. همچنين به همه كسانى كه در طول اين پنج سال، راه امام را همچون خطِّ روشن زندگى خود برگزيده‌اند و به آن افتخار و مباهات كرده‌اند، و به مخلصين و شاگردان و پيروان راستين آن بزرگوار - كه در ميان ملت ما و ديگر ملتها، عدّه اين قبيل اشخاص، كم هم نيست - صميمانه تسليت مى‌گويم. نيز لازم مى‌دانم به خاندان محترم ومعزّزِ امام راحل و مجموعه فداكارى كه در سالهاى آخر زندگى پربركت آن مرد بزرگ مسؤوليت بسيار بزرگ و سنگينِ خدمت به آن انسان والا را بر دوش گرفت و آن را به بهترين وجه به انجام رساند؛ مخصوصاً به فرزند برومندِ عزيزِ ايشان جناب آقاى «حاج سيد احمد» آقا صميمانه تسليت بگويم.

 امروز، در اين جلسه با عظمت و پرشور، چند مطلب را به مناسبت ياد عزيز اين بزرگوار، به‌عنوان محورهاى اساسى براى پيگيرى و مطالعه و تدبّر، مطرح مى‌كنم. اوّل از شخصِ امام آغاز مى‌كنم. اگرچه درباره امام، گويندگان گفته‌اند، نويسندگان نوشته‌اند و سرايندگان سروده‌اند؛ لكن من امروز در ذهنم، مضمونِ دو آيه مباركه سوره «طه‌» را كه قرائت شد،با شخصيت امام بزرگوار، تطبيق كردم. در امام عزيز، سه خصوصيّتِ درخشان وجود داشت كه همان سه خصوصيّت، در اين دو آيه شريفه هم مطرح شده است. در آيه اوّل مى‌فرمايد: «و من يأته مؤمناً قد عمل الصّالحات.» ايمان، خصوصيّت اوّل و عمل صالح، خصوصيّت دوم است. در پايان آيه دوم، خصوصيّت سومى هم در عبارتِ: «وذلك جزاءُ من تزكّى‌» ذكر شده است كه خصوصيّت تزكيه و تهذيب نفس است. قرآن كريم براى كسى كه داراى اين خصوصيّات است، وعده درجاتِ «عُلى‌» داده است: «فاولئك لهم الدّرجات العُلى‌.»

 اين سه خصوصيّت در امام بزرگوار برجسته بود. ايمان آن مرد بزرگ، نمونه و استثنايى بود. عمل صالح او، عملى بود كه بعد از صدر اسلام تا امروز، كسى آن را انجام نداده است. يعنى تشكيل نظام اسلامى، كه امروز اندكى به آن خواهم پرداخت. تزكيه او هم، چنان بود كه در اوج شهرت و قدرت و محبوبيت، اوج عبوديّت‌را براى خود انتخاب كرد و هر روز كه گذشت، بر الحاح و تضرّع و توسّل او به خداى بزرگ، افزوده شد.

 اين سه خصوصيّت، در امام بزرگوار وجود داشت. پس، حقّ است كه گفته شود: او از جمله كسانى است كه «اولئك لهم الدّرجات العُلى‌.» اين علوّ مرتبه‌اى كه امروز شما در سراسر جهان، براى امام بزرگوار مشاهده مى‌كنيد ناشى از اين خصوصيّات سه‌گانه است. هرجا انصاف هست، امام در آن‌جا بزرگ است. هرجا عدالتخواهى هست، آن‌جا امام زيباترين چهره است. آن‌جا كه به امام خمينىِ بزرگوارِ ما بى‌ارادتى مى‌شود، عدل نيست، انصاف نيست، حق‌طلبى نيست؛ بلكه دنيا خواهى و فساد است. اين سه خصوصيّت مربوط به امام بزرگوار است كه امروز محور سخن ما هم، امام عظيم‌الشّأن است.

 همان‌طور كه گفتيم، عمل صالح يكى از اين سه خصوصيّت است. عملِ صالح امام، پايه‌ريزى حكومت اسلام و نظام اسلامى بود. خوب است برادران و خواهران ارجمند توجّه كنند، تا اين اهميت و عظمتى كه عملِ صالح امام از آن برخوردار است، به درستى در ذهن آنان بنشيند. امام بزرگوار ما، نظام اسلامى را تشكيل داد؛ يك نظام اسلامى كه بر اساس آن يك حكومت و تشكيلات سياسىِ اسلامى هست و پشت سر آن هم يك برنامه اسلامى قرار دارد. هر سه نقطه درخور توجّه و تعمّق است.

 نظام اسلامى‌اى كه امام در اين كشور تشكيل داد و به‌وجود آورد، عبارت از اين است كه شكل زندگى اين ملت، قالب و معناى اسلامى پيدا كند و جهتگيرى، اسلامى باشد. اين نظام اسلامى داراى يك ماده اصلى به‌نام «ايمان به خدا و غيب» و نيز داراى يك قالب و صورت به‌نام «شريعت اسلامى» است. چنين نظامى كه با مايه ايمان وبا صورت و قالب مقرّرات و شريعت اسلامى، يك نظامِ اختصاصىِ استثنايىِ ناشناخته براى بشر مادّى، اما شناخته به‌وسيله مسلمانانى است كه با اسلام و قرآن آشنا هستند، جز در صدر اسلام، ديگر در طول تاريخ وجود نداشته است، و امروز هم جز در ايران اسلامى در هيچ جاى جهان وجود ندارد.

 البته كسى اميدوار نبود كه در اين دوران بشود نظام اسلامى را پياده كرد. هيچ‌كس تصوّر نمى‌كرد كه با اين همه دشمنى و مخالفت، كسى جرأت كند به سمت اين راه برود، يا قدرت داشته باشد كه اين كار را انجام دهد. اما امام، اين كارِ نشدنى را با قدرت ايمان و اراده و همّت خود و به كمكِ تكيه به نفوس ميليونها دل مشتاق و عاشق انجام داد. بخشِ بارز و مشخّص در اين نظام، دستگاه سياسى، يعنى دستگاه حكومت است، و اوّلين بخش در هر نظامى، همين بخشِ سياسى است كه شكل مى‌گيرد. از همين‌جا مى‌شود نظامها، مكتبها و هدفها را درست شناخت.

 امامِ بزرگوارِ ما، حكومتى تشكيل داد كه در دنياى امروز، بلكه در طول تاريخ - غير از موارد استثنايى از صدر اسلام تاكنون - بى‌نظير است. اين حكومت هدفى دارد كه عبارت است از رسيدن به جامعه آرمانى اسلام كه در بخش «برنامه» آن را عرض خواهم كرد. خصوصيّات اين حكومت اين است كه در نظامى كه امام پديد آورد، اجزاى دستگاه سياسى داراى صلاحند. انسانهاى صالحند. انسانهاى مؤمنند؛ انسانهاى پرهيزكار و داراى ورع و پاكدامنند. اين را مقايسه كنيد با دولتها وحكومتهايى كه امروز مدّعى رهبرىِ بشريّتند و ببينيد چقدر فاصله هست!

 در نظام اسلامى‌اى كه امام پديد آورد، دستگاه سياسى، يك دستگاه پاك و متشكّل از انسانهايى است كه داراى صلاحند؛ اهل دنياطلبى نيستند و براى خود چيزى نمى‌خواهند. براى آنها هدف عبارت است از اسلام و احكام الهى و ماوراىِ همه اينها، هدف عبارت است از رضاى خداوند. نمونه كاملش، خودِ اين بزرگمرد بود. مسؤولين نظام، به فضل پروردگار، در اين ساليان پر تلاطمِ بعد از پيروزى انقلاب تا امروز، نشان دادند كه همه از آن چهره منوّر نشانى دارند؛ حتّى بعضى هم، بيش از آنچه كه بشود توصيف كرد.

 اين‌كه شما ببينيد در دنياى امروز، براى يك رئيس جمهور، يا يك مسؤول قوّه قضائيّه، يا يك رئيس قوّه مقنّنه و يا سرداران نظامى و فرماندهان ميدان جنگى، نيازهاى شخصى و هواها و هوسهاى نفسانى، انگيزه حركت نيست، موردى كم نظير و بعضاً بى‌نظير است. علاوه بر اين، خصوصيّت ديگر اين دستگاه سياسى، استقلال آن است. مسؤولين اين دستگاه، زير بار كسى نيستند؛ از هيچ قدرتى واهمه ندارند و فرمان قدرتمندان عالم را كه مسلّح و مجهّز به ابزارهاى زر و زورند، به هيچ مى‌گيرند. اين هم موردى كمياب در عالم است.

 در نظام جمهورى اسلامى، طبيعتِ قضيه همين است و همه به فضل پروردگار همين‌طورند. باز نمونه اعلى‌ خودِ اين بزرگمرد بود و ديگران هم، هر يك رشحه‌اى از اين حقيقت را در وجود خود دارند. پس، اين هم نظامِ دستگاهِ سياسى، از نظام اسلامى‌اى كه امام پديد آورد.

 نقطه سوم برنامه است. برنامه نظام اسلامى هم، در ميان برنامه‌هايى كه مصلحان دنيا و دولتها و آورندگان پيامهاى جديد مطرح مى‌كنند، استثنايى است. در اين برنامه، بازسازى دنيا و آخرت با هم است. نظام اسلامى مى‌خواهد دنياى مردم را آباد سازد؛ اما نمى‌خواهد به آن اكتفا كند. دنيا و آخرت در نظام اسلامى و در برنامه اين نظام، توأمانند. انسانها بايد زندگى را سرافراز و با رفاه بگذرانند؛ اما اين رفاه و آسايش و هرچه كه اين آسايش را براى انسانها فراهم مى‌كند، همه و همه مقدّمه براى رضاى الهى است. آنها ذى‌المقدّمه است و هدف، كسبِ رضاى پروردگار است. اين، يك امرِ استثنايى در صحنه امروزِ عالم، بلكه در هميشه تاريخ - جز در حكومتهاى انبيا و جانشينان و اوصياى آنها - است. همه ادعا مى‌كنند كه مى‌خواهند دنياى مردم را اصلاح كنند و غالباً هم نمى‌توانند. اما نظام اسلامى مى‌خواهد دين ودنيا را اصلاح كند و مى‌تواند هم. اين قدرت را اسلام نشان داده است.

 اگر چشمان باانصاف، وضع كنونى كشور را هم نگاه كنند، اين موضوع را تصديق مى‌كنند. امروز اين ملت و اين دولت و اين كشورى كه هشت سال جنگ را بر آن تحميل و مسلّط كردند؛ كارخانه‌هايش را خراب كردند؛ راههايش را نابود كردند؛ محاصره اقتصادى‌اش كردند؛ امكانات را از او باز گرفتند؛ هيچ دولتى هيچ كمكى به او نكرد و از داخل به‌وسيله كارهاى سياسى و تبليغاتى هم انواع فشارها را بر آن وارد آوردند، برنامه‌هاى بازسازى و بخصوص كارهاى زيربنايى را چنان دنبال مى‌كند كه ناظران هم به تحسين مى‌پردازند. كسانى كه مى‌آيند و مى‌بينند، هم برنامه وهم مجريان برنامه را تحسين مى‌كنند. اگر فشار دشمن نبود؛ اگر دستهاى خائن و تحريك شده دشمن نبود؛ اگر حضور تبليغاتى و اقتصادى و سياسى دشمن در پشت مرزهاى ما نبود، وضع ما به مراتب بهتر از اين بود و بسيارى از مشكلاتى كه امروز از لحاظ اقتصادى در كشور هست، وجود نداشت.

 برنامه اسلامى، برنامه اداره و آبادسازى دنيا و آخرت است. برنامه‌هاى ديگر، به دين ملت و به آخرت انسانها كارى ندارند. برنامه اسلامى، تربيت و تهذيب مى‌كند. امروز در كشور ما يك حركت عمومى، بخصوص در ميان جوانان، به سمت آموزش قرآن، فراگيرى دين و عمل به احكام و مقرّرات اسلامى مشاهده مى‌شود. اين ديگر مال اهل دنيا نيست. اهل دنيا مدّعى‌اند دنياى ملتها را درست مى‌كنند كه نمى‌توانند هم. اما اسلام دنيا و آخرت را مطمح نظر قرار مى‌دهد و به فضل پروردگار مى‌تواند هم. ملت نيز بر اثر اسلام، هم ايمانش، هم صبرش و هم آگاهى‌اش در ميان ملتهاى عالم، استثنايى است. اين مجموعه را كه روى هم مى‌گذاريد، عمل صالحِ اين مرد بزرگوار و اين عبدِ صالحِ پروردگار مى‌شود.

 وضع تمركز سياسى عالم و هرم قدرت جهانى، مى‌طلبد كه ملتها و دولتها، همه اسير و دنباله‌روِ قدرت مركزى باشند؛ كه امروز قدرت امريكا و اقمار و همراهان آن هستند. خيلى از نظامها در اين راه شكست خوردند و فرو غلتيدند. اما جمهورى اسلامى به بركت همين استقامت، در قضيه فلسطين سخن قاطعى را مى‌گويد كه ديگران حتى جرأت شنيدنِ آن را هم ندارند. آن سخن قاطع كه ملت و دولت ايران بر آن متفقّ‌القولند، اين است كه «فلسطين كشورى متعلّق به ملت فلسطين است و دولت صهيونيست، دولتى غاصب است و اصل آن دولت و نظام، مطلقاً مشروعيّت ندارد.» بسيارى حتى جرأت نمى‌كنند اين حرف را از گويندگان آن بشنوند! با اين حساب، مذاكراتى كه درباره فلسطين مى‌شود،حرف مفتى بيش نيست و ارزش و اعتبارى ندارد؛ چون به‌خلاف حق و اصول پذيرفته شده است.

 عين همين نظر مستقلّ و حقگرا، در همه قضاياى عالم، متعلّق به ملت و دولت جمهورى اسلامى است. در قضيه مسلمانان بالكان، ما معتقديم كه فشار بر مسلمين بالكان به‌خاطر اين است كه نمى‌خواهند يك ملت و دولت مسلمان در اروپا شكل بگيرد. ترس از اسلام است. با اين حساب، قدرتهاى مسلّطِ امروز عالم، حساب شده، از مسلمانان بوسنى هرزگوين حمايت نكردند. مى‌فهميدند چه‌كار مى‌كنند. حساب شده، صربها را حمايت و كمك كردند. حساب شده، مانع شدند كه ابزار و تجهيزات جنگى به مسلمين برسد.

 اين نظر دولت و ملت ماست كه معنايش محكوميتِ قدرتهاىِ مسلّطِ امروز در قضيه بوسنى هرزگوين و مسائل بالكان است. در قضيه مسلمانانِ تازه استقلال يافته آسياى ميانه، مسلمانان كشمير، مسلمانان آذربايجان، مسلمانان در هر نقطه از آسيا و خاورميانه و آفريقا، نظر دولت و ملت اين است كه حقِ‌ّ همه آنهاست كه بخواهند به شيوه اسلامى زندگى كنند؛ احكام شريعت اسلامى را در زندگى خودشان پياده نمايند و كسى هم حق ندارد جلوِشان را بگيرد. قدرتهاى غربى به عنوان اين‌كه رويكرد به احكام شريعت اسلامى، بنيادگرايى است، حتّى مانع از برگزارى انتخابات آزاد در بعضى از اين كشورها مى‌شوند. ما عقيده داريم كه اين دخالت و تصرّف در كار ملتهاى مسلمان، ظالمانه و ناحقّ است. مسلمانان حق دارند به شيوه اسلامى زندگى كنند و بايد به آنها اين فرصت را داد. دولت و ملت ايران، تجاوز صهيونيستها را در قضيه لبنان، محكوم مى‌كنند؛ مبارزه با صهيونيستها را لازم مى‌شمارند و قراردادها را باطل مى‌دانند. اينها مواضع مستقلِ‌ّ نظام و حكومت اسلامى است و همينها موجب مى‌شود كه هرمِ قدرتِ بين‌المللى، نظام جمهورى اسلامى را متّهم كند. اتّهاماتى كه به ما مى‌زنند و اصلاً آنچه به عنوان اتّهام مطرح مى‌گردد، از اين‌جا ناشى مى‌شود. اين نكته دوم، غالباً تحريف واقعيت است و در موارد متعدّد، اشاره به يك نقطه قوت در نظام جمهورى اسلامى است. مثلاً جمهورى اسلامى را به «بنيادگرايى» متّهم مى‌كنند و منظورشان از بنيادگرايى، تعصّب و تحجّر است. اين در حقيقت همان تسليم‌ناپذيرىِ ملت و دولت ايران است. همين كه در مقابل خواسته‌هاى غيرمنصفانه قدرتهاى جهانى تسليم نمى‌شوند، گفته مى‌شود: «اينها متحجّرند.» نه؛ اين موضع، موضعِ حق‌طلبانه يك ملت مسلمان است و به معناى تحجّر نيست. اگر بنيادگرايى به معناى احترام به‌اصولِ پذيرفته شده است، مقوله خوبى است، و همه به آن افتخار مى‌كنند. اما اگر به معناى تحجّر و تعصّب است، دروغ است و تهمت به دولت و ملت ايران تلقّى مى‌شود.

 مسأله ديگر اين است كه به جمهورى اسلامى تهمت مى‌زنند و مى‌گويند حقوق بشر را رعايت نمى‌كند. مقصود آنها همان اجراى حدود اسلامى است؛ چون ما حدود اسلامى را اجرا مى‌كنيم. قرآن مى‌گويد: «و تلك حدود اللَّه و من يتعدّ حدود اللَّه؛(2)» هر كس از حدود الهى تعدّى كند، مورد تهديد پروردگار قرار گرفته است.

 حدود، حدودِ الهى است. ما نصِّ قرآن و متن آن را بر فراورده‌هاى ذهن قاصرِ حقوقدانان غربى كه براى خودشان معارفى را خلق و اختراع كردند و آن را پيشرفته‌تر از معارف اديان الهى مى‌دانند، مقدّم مى‌شماريم. حدودِ الهى مقدّم است. راه اصلاح جامعه، اجراى حدود الهى است. ممكن است ما در اين مورد كوتاهيهايى داشته باشيم؛ اما حركتمان قطعاً به سمت اجراى كامل حدود پروردگار است. حدود، حدودِ قرآنى است. اين هم نكته دوم.

 نكته آخر اين است كه راه ما - همان‌طور كه اين مرد بزرگ برايمان ترسيم كرده است - راه استقامت و پيگيرى هدفهاى نظام اسلامى است. طبق درسهاى امام بزرگوارمان و طبق وصيّت او، راه اين ملت همين است. برادران و خواهران عزيز من در سراسر كشور توجّه كنند كه راه خوشبختى ملت ايران، تمسّك به احكام اسلامى و الهى است. راه خوشبختى ملت ايران، تكيه به خود و تواناييهاو استعدادهاى خود است. راه خوشبختى اين ملت، قطع اميد از قدرتهاى مسلّط جهانى و نيز نترسيدن از آنهاست. نه از آنها اندكى بترسيد و نه به آنها سرِسوزنى اميد بورزيد.

 عزيزان من! بزرگترين هديه‌اى كه انقلاب اسلامى به اين ملت داده است، اين است كه شرِّ حكومتهاى فاسد و وابسته را كه ساليان و ساليان بر اين كشور و ملت و اين مواهب الهى مسلّط شده بودند، از سراسر اين ملت واين كشور كم كرده است. امروز به فضل پروردگار، اداره كنندگانِ كشور، از خود اين مردمند. امروز به همّت و هوشيارى اين ملت، بهترين شكلِ حكومتِ مردمى و دخالت آراء مردم در اين كشور است. البته دشمن در تبليغات خود، اين را منكر مى‌شود و بايد هم بشود. از دشمن چه انتظارى است؟! اين‌جا، مردم با معيارهاى مورد اعتقاد خودشان كه همان معيارهاى اسلامى است، انسانى را براى اداره امور اجرايى كشور و انسانهايى را براى قانونگذارى و هدايت مجريان انتخاب مى‌كنند؛ آن هم با كمال آزادى و با تكيه به ايمان. اين همان نكته استثنايى است. اگر در كشورهاى معروفِ امروزِ عالم كه ادّعاى دمكراسى دارند، دعواهاى احزاب و تعصّبات حزبى و كشمكشهاى گوناگون سياسى، انگيزه رأى دادن است، در ايرانِ اسلامى و در اين كشورِ سربلند و سرافراز، انگيزه رأى دادن فقط ايمان و تشخيصِ ارزشهاى الهى و اسلامى است. اين ارزش دارد. اين اهميت دارد. و اين امروز هست.

 من در دنيا هيچ كشورى را سراغ ندارم كه در آن علقه عاطفى ورابطه قلبى ميان ملت و مسؤولين، مانند ايران باشد. ملت، مسؤولين را دوست مى‌دارد؛ مسؤولين هم ملت را با همه وجود دوست مى‌دارند و خود را خدمتگزار او مى‌دانند. اين ملت است و اين احساساتش. تبليغات دشمن، هرچه مى‌خواهد بگويد. در سالهاى آخرِ زندگى بابركت امام، دشمن تبليغ مى‌كرد كه گويا راه امام، از نظر مردم راهِ متروكى است! اما بدرقه‌اى كه مردم از جسد اين بزرگمرد كردند، باشكوهتر از استقبالى بود كه از خودِ ايشان در هنگامِ ورودِ فاتحانه به تهران كردند. اين است علقه و ارتباط ميان ملت و دولت. اين امام، اين نظام، اين دستگاه سياسى، اين برنامه و اين هم ملت. همه استثنايى و همه از جهات مختلف، در دنيا منحصر به‌فرد.

 آنچه كه من در آخرين جمله عرايضم مى‌خواهم بگويم، اين است كه هم ملت ايران و هم مسؤولين كشور، بايد اين خصوصيّات را با همه وجود و قدرت حفظ كنند. دولت و ملت، راه خدا و راه اسلام را حفظ كنند. مسؤولين كشور مردم را لحظه‌اى فراموش نكنند. در خلال حركت عظيمِ برنامه بازسازى، قشرهاى مستضعف موردِ توجّهِ دقيق قرار گيرند. مجلس شوراى اسلامى قانون بگذراند؛ دولت اجرا كند و دستگاه قضايى با همه وجود ناظر بر اجراى آن قانون باشد. ملت هم، اين راه را - راه اسلام، راه قرآن، راهِ دينِ خدا و راهى راكه امام بزرگوار در پيش پاى ما گذاشته است - با قدرت و شجاعت پى‌گيرد.

 بنده مجدّداً به همه آحاد ملت عزيزمان و به شما حضّار محترم و ميهمانان عزيز، اين سالگردِ غم‌انگيز و يادآور خاطره تلخ را تسليت مى‌گويم.

 امروز روزِ «مباهله» هم هست. تقارنِ سالگرد با روز مباهله، ايجاب مى‌كند كه ما بيشتر علوِّ مقام اين مرد بزرگ را از خداوند بخواهيم. چون روز تضرّع و دعاست، توجّه و توسّل و تمسّك به تفضّلات الهى را هرچه ممكن است بيشتر كنيم. به ميهمانان عزيزى هم كه از خارجِ كشور و يا از شهرستانهاى ديگر به تهران آمده‌اند، بخصوص تسليت مى‌گويم. اميدوارم كه همه از اين مناسبت و اين مراسم، بيشترين بهره معنوى را ببريم.

 چند دعا مى‌كنم و ان‌شاءاللَّه با توجّه، اينها را از خدا بخواهيم:

 پروردگارا! به محمّد و آل محمّد عليهم‌السلام، حالِ امّت اسلامى را اصلاح فرما.

 پروردگارا! آرزوىِ امامِ بزرگوار را در مورد عالمِ اسلام، جامه عمل بپوشان، گامهاى ما را در اين راه استوار بدار! ملت ايران را به هدفهاى والاى خود برسان و دشمنان اين ملت را مغلوب و منكوب فرما!

 پروردگارا! دلهاى اين مردم را همچنان كه تا امروز با يكديگر مهربان بوده است، روزبه‌روز مهربانتر كن.

 پروردگارا! دلهاى مردم و مسؤولين كشور را روزبه‌روز به‌هم مهربانتر كن.

 پروردگارا! دست ما را از قرآن كوتاه مكن، دست ما را از دامان اهل بيت پيغمبرِ عظيم‌الشّأن عليهم‌الصّلاة والسّلام، كوتاه مكن.

 پروردگارا! قلب مقدس بقيةاللَّه و ولى‌اللَّه‌الاعظم ارواحنافداه را از ما خشنود كن.

 پروردگارا! ما را از سربازان و پيروان و ياران آن بزرگوار، در حضور و غيبتش قرار بده.

 پروردگارا! روح مقدّسِ امام را متعالى فرما و از هر حسنه‌اى كه از هر يك از آحاد ملت ايران سر مى‌زند، آن بزرگوار را برخوردار و در آن سهيم فرما. ما را بندگان خالص و صالح خودت قرار بده. آنچه گفتيم و شنيديم و انجام داديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده و آن را به كرمت از ما قبول كن.

 والسّلام‌عليكم‌ورحمةاللَّه‌وبركاته.

 

1) سوره طه؛ آيات 75 - 76.

2) طلاق: 1



1374/هر جا كه نام و پيام امام نفوذ كرد، معنويّت را در آن‌جا به همراه برد


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

 الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا و شفيع ذنوبنا، البشير النّذير، و السّراج المنير، سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيّةاللَّه فى‌الارضين.

 سالگرد رحلت امام بزرگوار را به همه امت بزرگ اسلامى، ملّت شريف ايران و آزادگان عالم، تسليت عرض مى‌كنم. امسال اين حادثه بزرگِ عاشورايى، با ايام عاشوراى حسينى همراه است و اهميّت اين روزها، به اين جهت مضاعف است. بخصوص چون پيكر مطّهر فرزند و پاره تن امام، مرحوم «حاج سيداحمد آقا»، در جوارِ مرقد مبارك امام بزرگوار است، ملت ما امسال عزاى مضاعفى دارد: هم ياد امام است، هم تجديد خاطره فرزند دلبند و عزيز آن بزرگوار و اين همه، در ايام عاشوراى حسينى است.

 پس از تسليت به شما حضّار محترم و گرامى، مى‌خواهم از اين فرصت، براى بيان مطلب مهمّى در باب انقلاب و پيام آن استفاده كنم:

 انقلاب بزرگ اسلامى كه امام بزرگوار آن را هدايت كرد، به ثمر رساند و نتيجه مهمِ‌ّ جمهورى اسلامى را بر آن مترتب كرد، داراى دو وجهه است: يك وجهه، وجهه داخلى و ايرانى و وجهه ديگر، وجهه جهانى، بين‌المللى، اسلامى و انسانى است. هر دو وجهه انقلاب، حائز اهميّت است. در هر دو وجهه، ما به بركت استعداد ذاتى خود، رهبرى آن بزرگوار و مجاهدت و پايمردى شما ملت عزيز، پيشرفتهاى زيادى داشته‌ايم. من امروز در مقابل مرقد آن رهبر بى‌نظيرِ دورانِ ما، به مناسبت سالگرد رحلت امام بزرگوار، مى‌خواهم اعلام كنم كه انقلاب، در هر دو وجهه، باز هم به پيش مى‌رود و جهتگيرى انقلاب در هر دو جهت، به قوّت خود باقى است.

 وجهه اوّل، مربوط به كشور و ملت ايران است. هدف انقلاب در درجه اوّل اين بود كه نظامى در داخل كشور به وجود بياورد كه وابسته نباشد؛ بلكه مستقل باشد. وابستگى براى يك كشور و ملت، آفت بزرگى است و همه آفتهاى ديگر، بر آن مترتّب مى‌شود. ملتى كه به يك قدرت خارج از خود وابسته است، خيرات، استعدادها و منابع عظيم انسانى و مادّى‌اش در جهت خواست آن قدرت خارجى مصرف مى‌شود، نه در راه خير ملت. شخصيتها و افرادِ دلسوز و علاقه‌مندِ اين ملتها، يا منزوى مى‌شوند، يا به وسيله نظام و رژيم وابسته، نابود مى‌گردند. منابعِ نفت، گاز و معادن زيرزمينى ديگرش اگر استخراج شود، به صلاح و خير قدرتى كه به آن وابسته است، مصرف مى‌شود. دوستى، دشمنى و موضعگيرى جهانى‌اش، به تبع ميل و خواست قدرتى است كه به آن وابسته است. مذهب، اخلاق، فرهنگ و آدابش، آن‌طورى است كه آن قدرت خارجى مى‌خواهد، انتخاب مى‌كند و تشخيص مى‌دهد. ميل خودش و ايمان، اراده، خواست و نظر مردمش، مورد اعتنا قرار نمى‌گيرد. لذا، در يك نظام وابسته، مردم و مغزهاى متفكّر، هيچ‌كاره مى‌شوند. اداره حقيقى كشورِ وابسته، نه به دست دولتِ خودش، بلكه در واقع به دست دولتى است كه به آن وابسته شده است.

 براى يك ملت، بدبختى‌اى از اين بالاتر نيست. مادرِ همه آفتهاى ملى، وابستگى است. برادران و خواهران عزيز! كشور ايران، قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، يك كشور وابسته بود. اين وابستگى، بخصوص در پنجاه‌وچند سالى كه نظام منحوس و فاسد پهلوى بر سرِ كار بود، به اوج خود رسيده بود.

من دو، سه نمونه واضح و محسوس را عرض مى‌كنم تا معلوم شود كه وجهه درونى و ايرانى انقلاب، چه عظمتى براى اين ملت به وجود آورده و چه كار بزرگى انجام داده است: انگليسيها رضاخان را در ايران بر سرِ كار آوردند و به حكومت رساندند. اين، حرفى نيست كه مخالفين رضاخان بگويند. خودِ وابستگان به آن رژيم و همه مورّخين بى‌طرف و بى‌نظر هم، به همين مطلبْ تصريح و اعتراف كرده‌اند. خود انگليسيها هم رضاخان را بردند؛ چون در اثناى سلطنت او احساس كردند كه رژيم پهلوى به قدرت آلمان، كه آن‌وقتها، در اثناى جنگ بين‌الملل دوم، پيشرفتهاى مختصرى به دست آورده بود، گرايشى پيدا كرده است. همچنين، به‌خاطر اين‌كه اخلاق رضاخانى با اخلاق هيتلرى به هم شبيه بود؛ به طورى‌كه رضاخانْ به هيتلر علاقه‌مند و دلبسته شده بود. انگليسيها اين را احساس كردند. طاقت نياوردند و رضاخان را برداشتند. انگليسيها، بعد، محمّدرضا را به حكومت رساندند. اين، مطلبى است كه خود آنها هم به آن اعتراف كرده‌اند و جزو مسلّمات و واضحات است.

 من نقلى را از يكى از وابستگان به رژيم محمّدرضا عرض مى‌كنم؛ شما ببينيد اين وابستگى در چه حدِّ پست‌كننده و ذلت‌آورى بوده است! در اوايل رفتن رضاخان كه هنوز تكليف سلطنت در ايران درست معلوم نشده بود، سفير انگليس در تهران به كسى كه از طرف محمّدرضا به او مراجعه كرده بود كه تكليف خودش را بداند، مى‌گويد كه چون بر طبق اطّلاعات ما، محمّدرضا به راديو برلين گوش مى‌كند و پيشرفتهاى آلمان را روى نقشه پى مى‌گيرد، پس مورد اعتماد ما نيست. آن شخص، خبر را به محمّدرضا مى‌دهد. او هم گوش كردن به راديو برلين را ترك مى‌كند و كنار مى‌گذارد! آن‌وقت سفير انگليس مى‌گويد: «حالا ديگر عيبى ندارد؛ مى‌شود او را به سلطنت انتخاب كرد.» رژيم و دولتى كه در رأس آن كسى قرار دارد كه تا اين حد به يك سفارت بيگانه وابسته است كه آنها براى سلطنت او شرطهاى حقير و ذلّت‌آورى از اين قبيل معيّن مى‌كنند و او هم آن شرطها را مى‌پذيرد و عمل مى‌كند تا آنها او را به سلطنت برسانند، معلوم است كه چقدر به بيرون از اين مرزها و به قدرتهاى خارجى وابسته است.

 در اواخر حيات رژيم منحوس پهلوى هم، خاطرات و گفته‌هاى خودِ آن كسانى كه جزو دوستان اينها بودند، همين را مشخّص مى‌كند. در سال پنجاه هفت، سفير امريكا و حتّى انگليس - در آن‌وقت كه دولت انگليس ديگر قدرتى جهانى هم به حساب نمى‌آمد - در تعيين وضع محمّدرضا، سرنوشت او و تصميمى كه بايستى مى‌گرفت، مؤثّر بودند. به او مراجعه مى‌كردند و مى‌گفتند: بايد اين كار را بكنى، بايد اين حركت را انجام ندهى. به او نظر مى‌دادند و او هم از آنها مى‌پذيرفت. در طول اين پنجاه سال هم، هميشه همين‌طور بود. قرارداد نفت را به مدّت شصت سال، با رضاخان تمديد كردند. دولتهايى را به اسم، معيّن كردند، كه فلانى بايد در رأس حكومت و دولت باشد. ببينيد در طول اين پنجاه سال، چقدر به اين ملت بزرگ بى‌اعتنايى و اهانت شده است!

 انقلاب، رژيمى با اين ميزان وابستگى را از بيخ و بن بركند و نابود كرد. اوّلين چيزى كه براى انقلاب اهميّت دارد، اين است كه نظام و دولتمردانى بر كشور حكومت كنند كه چشم به قدرتهاى خارج از اين كشور ندوخته باشند. اين، وجهه اول انقلاب است. مصالح ملى، براى نظامى كه روى پاى خود قرار دارد، مستقلّ است، وابسته نيست و به قدرتهاى ديگر اعتنايى ندارد، مهمّ است. وقتى چنين نظامى بر سرِ كار است و دولتمردان و فرمانروايان كشورْ چنين آدمهايى هستند، بديهى است كه در همه تصميم‌گيريها، اقدامها و موضعگيريها، آنچه كه مورد نظر قرار مى‌گيرد، عبارت از صلاح، صرفه و خواست ملت است. آنچه كه براى اين كشور و ملت لازم است، چيزى است كه امروز دشمنان و مخالفين انقلاب و نظام جمهورى اسلامى، از آن ناراحت و نگرانند.

 ملت عزيز ايران! مسأله تمايل قدرتها به وابستگى كشورها، مسأله تاريخ نيست؛ متعلّق به همين امروز و همين حالاست. همين روزها قدرتهاى بزرگ جهانى، همه همّتشان را براى گسترش نفوذ و وابستگى كشورها به خودشان، مصروف مى‌كنند. امروز ميزان دوستى و دشمنى كشورها براى قدرتهاى بزرگ، اين است. امروز كه ابرقدرت امريكا در دنيا داعيه تسلّط بر جهان را دارد، مسأله اين است. رئيس جمهور امريكا، در همين چند روز قبلْ يك سخنرانى كرده است كه در آن در پاسخ به كسانى از خود امريكاييها كه معتقدند «رژيم امريكا، زيادى در امور و مسائل كشورهاى ديگر دخالت مى‌كند» صريحاً گفته است: « ما براى منافع امريكا، در امور داخلى كشورها دخالت مى‌كنيم!»

 آنچه براى آنها حائز اهميّت است، مصلحت كشور خودشان است و براى تأمين مصالح آن كشور، در امور داخلى كشورهاى ديگر دخالت مى‌كنند و خودشان را ذى‌حق مى‌دانند. كشورى مثل ايران اسلامى و نظامى مثل جمهورى اسلامى كه در مقابل اين خواست غيرمشروع مى‌ايستد، از نظر آنها، دشمن به حساب مى‌آيد. حرف و استدلال آنها هم اين است كه مى‌گويند: «با منافع امريكا مخالفند.» در اظهارات جهانى، اين را تكرار مى‌كنند كه «دولت جمهورى اسلامى ايران، با منافع امريكا مخالفت مى‌كند.» شما اگر منافع خودتان را در داخلِ كشور امريكا محصور كنيد، ما با شما چه‌كار داريم؟! اگر شما به امور ايران و كشورهاى ديگر دست اندازى نكنيد، ما با شما كارى نداريم! اما شما افزون‌طلب هستيد. شما همان كارى را مى‌كنيد كه دولتهاى اروپايى قرن نوزدهم در اكناف عالم كردند؛ يعنى استعمار. در قرن نوزدهمْ دولتهاى اروپايى، بساط استعمار را در اطراف عالم به راه انداختند. هرجا را كه توانستند استعمار كردند و اختيار كشورهاى كوچك را در دست گرفتند. بعضى كشورها، با حكومت مستقيم خودشان استعمار شدند -مثل هندوستان - و بعضى با دخالتهاى نامشروع، با عَلَم كردن دولتهاىِ ملىِ على‌الظّاهر بومى، ولى وابسته به دولت انگليس.

 بعد از آن كه در اواسط قرن بيستم، دولتهاى اروپايى به سبب دو جنگ بين‌المللى - كه هر دو در اروپا به وجود آمده بود - ضعيف شده بودند، ملتها بيدار شدند و به پاخاستند. ملتهاى استعمار زده، يكى پس از ديگرى، خود را از چنگ استعمار بيرون آوردند. روشنفكران غرب، شروع به گفتن و نوشتن در مذمّت استعمار كردند. يكى از مراكزى كه در آن، از استعمار به‌شدّت مذمّت مى‌شد، همين كشور ايالات متّحده امريكا بود؛ چون تا آن روز، فرصت استعمار پيدا نكرده بود. دولتهاى اروپايى در باب استعمار، گوىِ سبقت را از امريكا ربوده بودند. آمريكاييها از استعمار بدگويى مى‌كردند. بتدريج، ملتها خودشان را آزاد كردند و دولتهاى مستقلْ به وجود آمد. آنچه كه امروز دولت امريكا دنبال مى‌كند، در روح و معنا، همان چيزى است كه استعمارگران در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم دنبال مى‌كردند. آن روز هم دولتهاى اروپايى حرفشان اين بود كه «ما به منابع حياتى اين كشورها احتياج داريم. پس، وارد مى‌شويم و استعمار مى‌كنيم.» آنها كشورهاى كوچك و ضعيف را تحقير مى‌كردند. امروز هم امريكا، به خاطر منافع خودش، همين كار را مى‌كند. خوب؛ منافعى كه به‌خلاف مصالح يك ملت ديگر بايد تأمين شود، منافع نامشروعى است.

 رئيس جمهور امريكا، در همان سخنرانى‌اش مى‌گويد: «ملت امريكا بايد يك ملت مبارز باقى بماند.» من عرض مى‌كنم: اين مبارزه كه او مى‌خواهد ملت امريكا را - به قول خودش - به آن سوق دهد، مبارزه در راه عدالت، صلح، خوبى و نيكى نيست؛ بلكه مبارزه در راه ظلم و دست‌اندازى به كشورهاست.

 يقيناً در ميان ملت امريكا، كسانى كه از اين‌نوع حركت و سياست نفرت دارند، كم نيستند. ملتهاى ديگر هم از چنين انگيزه‌اى در دولت و دولتمردان امريكا، به‌شدّت متنّفرند. به همين دليل، ملت ايرانْ با قدرت استعمارگر و سلطه‌گر امريكا، در دل، احساس آشتى نمى‌كند؛ بلكه احساس مى‌كند كه اينها درصدد دست‌اندازى و تجاوزند. شرايط به گونه‌اى پيش مى‌آيد كه بر زبان جارى مى‌كنند. اوّلين كارِ اين انقلاب بزرگ در داخل كشورى كه سالهاى متمادى را با وابستگى گذرانيده، قطع پيوندهاى وابستگى و دستيابى به استقلال براى ملت ايران بود.

 امروز ملت ايران، در هيچ يك از شؤون و مواضع داخلى، بين‌المللى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى و تبليغى، ميل، خواست و دخالت قدرتهاى بزرگ؛ بخصوص امريكا را رعايت نكرده است و نمى‌كند.

 اين‌كه نظام جمهورى اسلامى در دنيا معروف شده است كه در مقابل خواست قدرتها و بخصوص در مقابل اراده امريكا مى‌ايستد و به اراده استكبارى آنها اعتنا نمى‌كند، به خاطر همين روحيه اصلى انقلاب بزرگ و عظيم ماست كه از اساس بر ضدّ وابستگى و در راه استقلال اين ملت بوده است. نظام جمهورى اسلامى بر اين اساس به وجود آمد و امروز هم به فضل پروردگار، اين‌گونه است. اين، آن بُعد و وجهه داخلى انقلاب است. امّا انقلاب بزرگ ما، حوزه تأثيرش محدود به داخل ايران نمى‌شود.

 انقلاب اسلامى يك حوزه بزرگتر دارد و آن، حوزه بشريّت و به طور ويژه، حوزه امّت اسلامى و ملتهاى مسلمان است. در اين حوزه بزرگ، به‌خلاف آنچه كه تبليغاتچيهاى استكبار خواسته‌اند به همه بباورانند كه ايران در امور داخلى كشورها دخالت مى‌كند، ما ابداً در امور داخلى كشورها دخالتى نمى‌كنيم و چنين قصد و نيّتى هم نداريم. احتياجى هم به اين نمى‌بينيم. ما براى اين‌كه يك كشور مستقل و آباد و يك ملت قوى، شجاع و پيشرو باشيم، هيچ احتياجى به دخالت در امور ملتهاى ديگر نداريم. ملت ما هم يك ملت مبارز است. اما اين مبارزه‌جويى ملت ما، عليه ظلم، تبعيض و تحميل است. اين مبارزه‌جويى به هيچ‌وجه در راه دخالت در امور كشورهاى ديگر نيست. بنابراين، اين‌كه ما مى‌گوييم «انقلاب يك وجهه بين‌المللى و جهانى دارد» به اين معنا نيست كه انقلاب در امور كشورها و ملتها دخالت مى‌كند. انقلاب يك پيام، حرف منطقى و يك راه روشن دارد. اين راه روشن در مقابل چشم ملتهاست. ملتها آن را مى‌بينند. اگر بپسندند آن را مى‌پذيرند و از آن راه مى‌روند. ما هيچ تحميلى بر ملتهاى ديگر نداريم؛ امّا واقعيتى كه اتّفاق افتاده اين است كه ملتها اين راه روشن را ديده‌اند و شناخته‌اند. تعداد ملتهايى كه پيمودن اين راه را انتخاب كرده‌اند، كم نيست.

 اين، حقيقتى است كه در بخش دوم مى‌خواهم عرض كنم و بايد به آن توجّه شود. وجهه جهانى و بين‌المللى انقلاب، عبارت از پيام معنويّت در سطح جهان است. دنيا غرق در مادّيت است. دستهاى سردمداران و شبكه‌هاى اختاپوسى مادّى، از يكى دو قرن پيش، دنيا را به سوى مادّيگرى سوق داده و ملتها را در منجلاب مادّيگرى غرق كرده است. امروز دنيا در جهتگيرى خود و راهى كه قدرتها و دولتها براى آن پيش‌بينى مى‌كنند، نه تنها هيچ جنبه معنوى ندارد، بلكه به طرف مادّيگرى حركت مى‌كند و معنوّيات را از انسانها سلب مى‌نمايد. علّت اين‌كه مى‌بينيد در بسيارى از كشورها، نسلهاى جوان به ستوه مى‌آيند، خودكشى زياد مى‌شود، خانواده‌ها متلاشى مى‌شوند و جوانان به آوارگى مى‌افتند، همين كمبود معنويّت است. براى بشر، معنويّتْ يك غذا و تغذيه روحى است. مگر مى‌شود بدون معنويّت انسان بتواند مدّت طولانى‌اى راحت زندگى كند؟ هرجا علم و تمدّن مادّى بيشتر است، آشفتگيها هم بيشتر مى‌شود. اين هم به خاطر گناه حذف معنويّات به وسيله قدرتهاى جهانى از صحنه زندگى مردم عالم است. پيام انقلاب اسلامى، پيام معنويّت، توجّه به معنويّت، وارد كردن عنصر معنويّت در زندگى انسان و توجّه به اخلاق و خداست. هر جا كه نام و پيام امام نفوذ كرد، معنويّت را در آن‌جا به همراه برد. حتّى اگر به جوامع مسيحى و غير مسلمان كه به انقلاب اسلامى روى خوشى نشان دادند، از آن درسى طلب كردند و بهره‌اى بردند نگاه كنيد، معنويّت را در آن‌جا مشاهده خواهيد كرد. ردّ پاى انقلاب بزرگ اسلامى ما معنويّت است و اين معنويّت، اوّلين پيام اين انقلاب و امام معنوى است؛ امامى كه خودْ يك انسان والا و معنوى، عارف ، فقيه، دين‌شناس، متعبّد و قائم‌بِاللّيل بود. امام، كسى بود كه نيمه‌شب با خدا خلوت مى‌كرد و تضرّع مى‌نمود.

 پيام ديگر انقلاب، «عدالت» است. در دنيا هرجا كه نداى عدالتخواهى بلند شده است، اين انقلابْ آن‌جا را با خود و از خود و متناسب با خود يافته است و با حقجويان و عدالتخواهان عالم، همراهى كرده است. بسيارى از عدالتخواهان، آزاديخواهان و مبارزان با ظلم و تبعيض در شرق و غرب و قارّه‌هاى پنجگانه عالم، مى‌گويند «ما از انقلاب شما اين درس را آموختيم» و راست مى‌گويند. اين هم يك پيام است؛ پيام عدالتخواهى. پيام بزرگ و مهمِ انقلابِ ما براى امّت اسلامى و جوامع و ملتهاى مسلمان، عبارت از «احياى هويّت اسلامى، بازگشت به اسلام، بيدارى مسلمانان و بازگشت به نهضت اسلامى» است. اين، پيام بزرگ انقلاب ما به ملتهاى مسلمان است كه امام و پيشواى بزرگ اين راه و معلّم بزرگ اين خطّ و مكتب بود.

 مسلمانان را از خود بيگانه كرده بودند. مسلمان در اطراف دنيا خجالت مى‌كشيد بگويد «من مسلمانم». دولتهاى غير اسلامى و ضدّ اسلامى، در كشورهاى خود وضعيتى به وجود آورده بودند كه هيچ جوانِ امروزى، بويى از اسلام حس نكند و خبرى از اسلام نداشته باشد. اسلام را متعلّق به نسل گذشته معرفى مى‌كردند. مى‌گفتند «اسلام مُرد؛ رفت؛ تمام شد.» در جوامع مدرن، مترقّى و متمدّن دنيا، كارى كرده بودند كه مسلمانان جرأتِ ابراز مسلمانى خود را نداشتند. يا عمل به اسلام را، به كلى ترك مى‌كردند يا اگر هم انجام مى‌دادند، در خفا و با ترس و وحشت بود.

 كشورهاى اسلامى هم، وضع بهترى نداشتند. يك رئيس كشور اسلامى، در يك مجمع جهانى رؤساى كشورها، خجالت مى‌كشيد نطق خود را با «بسم‌اللَّه» شروع كند! اين را عيب و ارتجاع مى‌شمردند! از اسلام و نشانه‌هاى اسلام، شرم مى‌كردند و عوامل استكبار كه ضربت و سيلى اسلام را در اوايل و اواسط دوران استكبار و استعمار خورده بودند و از اسلام مى‌ترسيدند، احساسِ كنار گذاشتنِ اسلام را در مردم تقويت مى‌كردند.

 در كشور خود ما ايران هم همين‌طور بود. برادران و خواهران! كدام يك از شما كه آن دوران را درك كرده‌ايد، يادتان مى‌آيد كه يك مسلمان، جرأت كند در حضور جماعتى در غير مسجد نماز بخواند؟ اگر كسى در فرودگاهها يا در ميدانى در وسط شهر نماز مى‌خواند يا اذان مى‌گفت، او را مسخره مى‌كردند. اسلام را بتدريج قاچاق كرده بودند. در سربازخانه‌ها، اسلام قاچاق بود. در دانشگاهها تا وقتى يك گروه مسلمان مبارز به وجود نيامده بود، اسلام و نماز خواندن قاچاق بود. همه جاى دنيا اين‌طور بود. بعضى جاها، حتّى از ايران هم بدتر بود. پيام بزرگ انقلاب ما، احياى هويّت اسلامى در ملتهاى مسلمان بود. امروز همه ملتهاى مسلمان، در هرجاى دنيا - اعم از اروپا، امريكا و آسيا - به مسلمانى خودشان افتخار مى‌كنند. امروز در قلب اروپا، دختر محجّبه دبستانى افتخار مى‌كند و مى‌گويد: «من مسلمانم و مى‌خواهم با حجاب به مدرسه بروم.» امروز ملتى مثل ملت بوسنى هرزگوين، در قلب اروپا، با وجود اين همه دشمنى و فشارى كه عليه آن هست، مى‌ايستد و مى‌گويد: «من مسلمانم». خسارت اين مسلمانى را هم تحمّل مى‌كند، چوبش را هم مى‌خورد؛ ولى مى‌ايستد. رؤساى كشورهاى اسلامى، به خاطر گرايش ملتهايشان به اسلام، مجبورند اظهار مسلمانى كنند و دم از مسلمانى بزنند. امروز رؤساى استكبارى كشورهاى مستكبر هم، براى اين‌كه دل مسلمانان را به خودشان جلب كنند، مى‌گويند: «ما با اسلام موافقيم و طرفدار اسلاميم.» البته دروغ مى‌گويند و به زبان مى‌گويند؛ امّا براى تظاهر هم كه شده است، اين حرف را مى‌زنند. چرا؟ چون امروز اسلامْ زنده و هويّت اسلامى، ارجمند و بزرگ است. چون امروز اسلام عزيز است. چون امروز حركات اسلامى رو به رشد است و به فضل پروردگار، تا آن روز كه «ليظهره على الدّين كلّه»(1)، اين حركت آزادى اسلامى و پيشرفت تفكّر اسلامى، روزبه‌روز در كشورها قويتر خواهد شد. آن وقت كه اين احساس مسلمانى و هويّت اسلامى در ملتها زنده شود، وقتى است كه همه كسان و جناحهايى كه نقشه‌هايى عليه اسلام شكل داده‌اند، احساس انزوا، غربت و وحشت مى‌كنند. لذا، شما مى‌بينيد كه در همين چند روز قبل، يكى از سردمداران رژيم صهيونيستى گفته بود «ما از لشكرها و ارتشهاى عرب نمى‌ترسيم؛ از بنيادگرايى اسلامى مى‌ترسيم.» بله؛ ما با اين‌كه در همه مسائل با دشمن صهيونيستى مخالفيم، در اين يك حرف، با آنها موافقيم. آنچه علاج صهيونيستها را مى‌كند، همين بيدارىِ اسلامى است و بس. آنچه مى‌تواند سرزمين فلسطين را آزاد كند، بيدارى ملتهاى مسلمان و بيدارى اسلامى است.

 برادران و خواهران! دشمن كه مى‌گويد «انقلاب به وسيله انقلابيّون صادر مى‌شود»، اشتباه و غلط مضاعف مى‌كند. دوبار غلط مى‌كنند. اشتباه اوّل آنها اين‌جاست كه نظام جمهورى اسلامى، در صدد صادر كردن هيچ چيز نيست. نظام جمهورى اسلامى داراى حقيقتى است كه همان انقلاب است. اين ملت، حقيقتِ انقلاب را به وجود آورد و نظام جمهورى اسلامى، تجسّم انقلاب است. اشتباه دوم اين است كه تفكّر انقلاب و پيام انقلاب كه پيام آزادى و بيدارى است، احتياج به صادر كردن ندارد. مگر لازم است كسى اين مفاهيم را صادر كند؟! خوب؛ يك حرف و حقيقتى است كه ملتها از آن بى‌خبرند. وقتى مواجه شدند و تجربه موفّق جمهورى اسلامى را ديدند، قهراً درس مى‌گيرند. لازم نيست به ملتها گفته شود كه «شما هم بياييد اين‌طور عمل كنيد.» ملتها، نظام جمهورى اسلامى، انقلاب، موفّقيتهاى اين ملت و عزّت ايران و اسلام را مى‌بينند و درس مى‌گيرند. امروز بيدارى اسلامى در كشورهاى گوناگون و بيدارى روح معنويّت در سرتاسر جهان، مرهون انقلاب اسلامى است.

 نكته‌اى كه مايلم همه برادران و خواهران به آن توجّه كنند، اين است كه عزيزان من! امروز استكبار جهانى و در رأس آن رژيم ايالات متحده امريكا و به دنبال آن همه آدمهاى بدِ عالم، همه تبعيض‌خواهها، ستمگرها، مستبدها و همه انسانهايى كه با حق و عدالت مخالفند، به يك نتيجه رسيده‌اند كه شما بايد به آن توجّه كنيد. آنها به اين نتيجه رسيده‌اند كه «انقلاب اسلامى، امروز با نفس داشتن و سرِپا بودن نظام جمهورى اسلامى، تبليغ مى‌شود.» تا وقتى كه اين نظام قائم است؛ تا وقتى كه جمهورى اسلامى محكم و استوار ايستاده است و تا وقتى كه كشور جمهورى اسلامى ايران روزبه‌روز آبادتر و قويتر مى‌شود، آنها احساس خطر مى‌كنند. چيزى كه آنها دنبال مى‌كنند اين است كه اگر بتوانند، نظام جمهورى اسلامى را از بين ببرند و مضمحل كنند. البته از اين مأيوسند و مى‌دانند كه ديگر اين كار، عملى نيست. اما در درجه دوم، همه همّت آنها اين است كه نگذارند نظام جمهورى اسلامى و ايرانى كه با اين نظام اداره مى‌شود، در دنيا به عنوان يك نظام و كشور مستقّل و آباد مطرح شود. آنها مى‌خواهند در استقلال ايران خدشه وارد كنند و از طُرق مختلف به آن دست‌اندازى و در آن دخالت نمايند. آنها مى‌خواهند به دروغ وانمود كنند كه «اگر ما با شما نباشيم، نمى‌توانيد كارى انجام دهيد»؛ بلكه به اين وسيله بتوانند استقلال و عدم وابستگى اين ملت را به نحوى خدشه‌دار كنند، و اگر نتوانستند اين كار را بكنند، سعى كنند كه نگذارند اين ملت، كشور خود را بسازد؛ ايران را آباد كند و زندگى را در اين كشور، مايه رشك ملتهاى ديگر كند. بيدار باشيد!

 ملت ايران بداند: امروز بزرگترين تلاشها و جهادها در سطح جهان كه از نظر خداى متعال در جهت تحكيم اسلام و پيام اسلام است، اين است كه ايرانِ اسلامى آباد و بركاتش آشكار شود. بايد زندگى در اين كشورْ مايه رشك ملتهاى ديگر شود، تا بخواهند از آن درس بگيرند. اين، عاملى است كه دشمن را محكوم مى‌كند. دشمن مى‌خواهد وانمود كند كه اگر كشور و ملتى به آغوش اسلام پناه برد، بايد در فقر زندگى كند، از پيشرفتهاى علمى محروم بماند و نتواند خود را اداره كند. ملت ايران! شما در طول اين شانزده سال - از اوّل انقلاب تا امروز - با اين خواست دشمن جنگيده و مبارزه كرده‌ايد. شما ملت بزرگ، عزيز، هوشيار و توانا، كارى كرديد كه كشور شما كه در آغوش و زيرِ پرچمِ اسلام زندگى مى‌كند، بتواند براى كشورهاى ديگر الگو باشد. شما ملت ايران براى بازسازى اين كشور خيلى زحمت كشيديد. هشت سال جنگ تحميلى را از سر گذرانديد؛ با دخالت دشمن مبارزه كرديد؛ مرزها را حفظ كرديد؛ استقلال را تأمين كرديد و تا امروز، در آبادى اين كشور سعى كرده‌ايد. از امروز به بعد، وظيفه عمومى اين ملت اين است كه اين كشور را هر چه مى‌تواند آبادتر و آبادتر كند.

 در سازندگى كشور، همه شركت كنند. ملت، وحدت و يكپارچگى خودش را حفظ كند تا تبليغات دشمن نتواند در اذهان و افكار اين ملت روشن‌بين، كمترين اثرى بگذارد؛ همچنان كه تا امروز اين‌گونه بوده است. به فضل پروردگار، با گذشت چند سال ديگر، در سايه اسلام، ايرانى بسازيد كه هر كس از هر جاى دنيا به اين كشور نگاه كرد، معجزه اسلام را در سازندگى يك كشور و ملت به چشم خود ببيند.

 اگر شما، خداى ناخواسته، در جنگ تحميلى شكست خورده بوديد يا سرزمينتان را از دست داده بوديد، اين موجِ بيدارىِ اسلامى، متوقّف مى‌شد. ملتها در وجود شما، اسلام و انقلاب اسلامى را تجربه مى‌كنند. اگر شما نتوانسته بوديد اين‌گونه كشورتان را آباد كنيد و عزّتتان را در دنيا حفظ نماييد، موج اسلامى متوقّف مى‌شد. اگر شما نتوانسته بوديد وحدت ملى‌تان را حفظ كنيد، العياذباللَّه، ايران دچار اختلافات و جنگهاى داخلى مى‌شد. الان دشمنان مى‌خواهند همين‌كار را بكنند و تلاش مى‌كنند كه اين كار بشود. خدا مى‌داند اين وحدتى كه امروز ملت ايران دارد، چطور مثل تيرى در چشم دشمن مى‌خلد و او را ناراحت مى‌كند. دشمن مى‌خواست ملت ايران، بعد از انقلاب يا بعد از جنگ يا بعد از رحلت امام، دچار دودستگى شود؛ جنگ داخلى راه بيفتد و همديگر را بزنند و بكشند. بعد، استكبار به مسلمانان ديگر مى‌گفت: «ببينيد! اين ملت ايران! اين انقلاب اسلامى! بفرماييد!»

 ملت ايران، وحدت و عزّت خود را حفظ كرد؛ آبادسازى و بازسازى كشور را ادامه داد؛ رشد خود را نشان داد؛ فرهنگ خود را پيش برد؛ دانشگاههاى خود را، روزبه‌روز آبادتر و شلوغتر كرد؛ علم و معرفت را روزبه‌روز در كشور گسترش داد. پيشرفتهاى كشور، روزبه‌روز بيشتر شد. ملتها كور كه نيستند! نگاه مى‌كنند، اين وضع را مى‌بينند؛ لذا به اسلام رو مى‌آورند. بيدارى اسلامى و بازگشت به اسلام، روزبه‌روز بيشتر مى‌شود. اگر مى‌خواهيد اسلام باز هم پيش برود و بيدارى اسلامى دنياى اسلام را فرا گيرد؛ اگر مى‌خواهيد حتّى ملتهاى غير مسلمان به معنويت رو كنند و راه صحيح زندگى را بيابند، شما ملت ايران، بايد همين اصولى را كه تا امروز محترم شمرده‌ايد، هميشه محترم بشماريد. وحدت و برادرى‌تان را حفظ كنيد. در ساختن و بازسازى كشور، همكاريتان را با دولتمردان دلسوز و علاقه‌مند، ادامه دهيد.

 بحمداللَّه مسؤولين كشور مشغولند. مردمان خوبى امروز در رأس امور قرار دارند و كارهاى اين كشور را دنبال مى‌كنند. دشمن، تبليغات، زهرپراكنى و لجن‌پراكنىِ زيادى مى‌كند. از دشمن، غير از دشمنى انتظارى نيست. دشمن يا بايد محاصره اقتصادى كند، يا تبليغات دروغ كند، يا تهاجم امنيتى و توطئه كند. دشمن، دشمن است. اما ملت ايران، به خداى بزرگ معتقد و متكّى است. با خداى بزرگ رابطه دارد. از قدرت پروردگار عالم برخوردار است كه به بركت اسلام و مسلمين، به يك ملت آن قدرت را بخشيده است.

 راه را تا امروز درست آمده‌ايد. امام بزرگوار اگر خودش در ميان ما نيست، روح بيدار و زنده‌اش، ناظر و حاضر است و به مقتضاى آنچه كه از ارواح مؤمنين و برگزيدگان خدا مى‌دانيم و اطّلاع داريم، وضع ملت را مى‌داند و مى‌بيند. به فضل پروردگار، روح مطّهر امام، از شما ملت بزرگ راضى است. ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز راضى‌تر باشد. قلب مقدّس ولىّ‌عصر از همه شما خشنود باشد.

 پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، دنيا و آخرت اين ملت را آباد كن.

 پروردگارا! دشمنان اين ملت را منكوب كن؛ در همه صحنه‌ها، اين ملت را پيروز گردان.

 پروردگارا! روزبه‌روز ايران را در ميان ملتها و كشورهاى دنيا عزيزتر، آبادتر، مستقلتر و پيشروتر قرار بده.

 پروردگارا! امّت اسلامى را روزبه‌روز سربلندتر كن و دلهاى كشورهاى اسلامى را روزبه‌روز به هم نزديكتر فرما.

 والسّلام‌عليكم‌ورحمةاللَّه‌وبركاته.

1) توبه: 33. فتح: 28. صف: 9



1375/سالگرد درگذشت جانسوز امام بزرگوار ما كه تجديد يك خاطره بسيار تلخ براى مردم ايران و ديگر مسلمانان جهان است


بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحيم‌

الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبينا ابى‌القاسم محمّد و على آله الأطبين الأطهرين المنتجبين. سيّما بقيةاللَّه فى‌الارضين.

هفتمين سالگرد درگذشت جانسوز امام بزرگوار ما كه تجديد يك خاطره بسيار تلخ براى مردم ايران و ديگر مسلمانان جهان است، عرصه و صحنه‌اى است براى اين‌كه ملت ايران، احساسات خود را نسبت به آن امام بزرگوار و رهبرِ كبيرِ راحل خود، نشان دهد. اين مراسم - آن طور كه احساس مى‌شود و به چشم مى‌آيد - هر سال از سالهاى قبل، پرشورتر و عظيمتر و پرمعناتر است. معناى اين مطلب آن است كه ملت ايران، على‌رغم دشمنان امام و انقلاب، راه امام و راه انقلاب را رها نكرد و امام، به كورى چشم دشمنانش پيروز شد.

پيروزى، دو پيروزى است: يك پيروزى، پيروزى‌اى است كه انسان خودش آن را مى‌بيند؛ كه آن، همين تشكيل حكومت و نابود كردن دشمنان انقلاب بود و امام اين را به چشم مبارك خود مشاهده كرد. يك پيروزى، كه از اين پيروزى مهمّتر و بل پيروزى ماندگار است، پيروزى فكر و پيروزى راه و مدّعاست. اين، همان پيروزى‌اى است كه انبياى الهى، با وجود اين‌كه در دوران حيات، آن همه مرارت را تحمّل كردند، بالاخره به آن نائل شدند. اين پيروزى، پيروزىِ فكر و ايده و راه يك انسان بزرگ و متفكّر است. امام، به اين پيروزى هم رسيد. استمرار خاطره آن بزرگوار و پرشور شدن هر ساله اين مراسم، بدين معناست.

درباره نهضت امام بزرگوارمان، مطلبى را مى‌خواهم عرض كنم كه براى ما حامل درس است. خواهش مى‌كنم افرادى كه صاحبِ فكر و داراى انديشه و خرد سياسى و تأمّل در مسائل بزرگند، روى اين مسأله تأمّل كنند و آن را بيشتر بشكافند.

مى‌دانيد كه حركت امام، مشابهتهاى زيادى با نهضت حسينى دارد و تقريباً، الگوبردارى شده از حركت حسينى است. گرچه آن حركت - يعنى حركت امام حسين عليه‌السّلام - منتهى به شهادت آن حضرت و يارانش شد و اين حركت به پيروزى امام منتهى گرديد؛ ولى اين فارقى ايجاد نمى‌كند. زيرا يك نوع فكر، يك مضمون و يك طرح كلّى بر هر دو حركت حاكم بود. اقتضائات متفاوت بود؛ لذا سرنوشت آن حركت، شهادت امام حسين عليه‌السّلام و سرنوشت اين حركت، حكومت امامِ بزرگوارِ ما شد. اين، به طور كلّى، امر روشن و واضحى است.

از جمله ويژگيهايى كه در هر دو حركت، به طور بارزى وجود دارد، موضوعِ «استقامت» است. با كلمه استقامت و معناى آن، نبايد عبورى و گذرا برخورد شود؛ چون خيلى مهمّ است.

در مورد امام حسين عليه‌السّلام استقامت به اين صورت است كه آن حكومت، ايستاد. هنوز مشكلات، خود را بروز نداده بود. پس از مدتى، آن حضرت تصميم گرفت تسليم يزيد و حكومت جائرانه او نشود. مبارزه از اين‌جا شروع شد؛ تسليم نشدن در مقابل حاكميت فاسدى كه راه دين را به كلّى منحرف مى‌كرد. امام از مدينه كه حركت فرمود با اين نيّت بود. بعد كه در مكه احساس كرد ياور دارد، نيّت خود را با قيام همراه كرد. و الّا جوهر اصلى، اعتراض و حركت در مقابل حكومتى بود كه طبق موازين حسينى، قابل تحمّل و قبول نبود.

امام حسين عليه‌السّلام ابتدا در مقابل آن حركت، مواجه با مشكلاتى شد كه يكى پس از ديگرى رخ نمود. ناگزيرىِ خروج از مكه، بعد درگيرى در كربلا و فشارى كه در حادثه كربلا بر شخص امام حسين عليه‌السّلام وارد مى‌آمد، از جمله اين مشكلات بود. يكى از عواملى كه در كارهاى بزرگْ جلوِ انسان را سد مى‌كند، عذرهاى شرعى است. انسان، كار واجب و تكليفى را بايد انجام دهد؛ ولى وقتى انجام اين كار مستلزم اشكال بزرگى است - فرض بفرماييد عدّه زيادى كشته خواهند شد - احساس مى‌كند كه ديگر تكليف ندارد. شما ببينيد در مقابل امام حسين عليه‌السّلام از اين گونه عذرهاى شرعى كه مى‌توانست هر انسان ظاهر بينى را از ادامه راه منصرف كند، چقدر بود! يكى پس از ديگرى، رخ مى‌نمود. اوّل اعراض مردم كوفه و كشته شدن مسلم پيش آمد. فرضاً اين‌جا بايستى امام حسين عليه‌السّلام مى‌فرمود: «ديگر عذر شرعى است و تكليف ساقط شد. مى‌خواستيم با يزيد بيعت نكنيم؛ ولى ظاهراً در اين اوضاع و احوال، امكان‌پذير نيست. مردم هم تحمّل نمى‌كنند. پس، تكليف ساقط است. لذا از روى اجبار و ناچارى بيعت مى‌كنيم.»

مرحله دوم، حادثه كربلا و وقوع عاشوراست. اين‌جا امام حسين عليه‌السّلام مى‌توانست در مواجهه با يك مسأله، به مثابه انسانى كه حوادث بزرگ را با اين منطقها مى‌خواهد حل كند، بگويد: «زن و بچه در اين صحراى سوزان، طاقت ندارند. پس، تكليف برداشته شد.» يعنى تسليم شود و چيزى را كه تا آن وقت قبول نكرده بود، بپذيرد. يا بعد از آن‌كه در روز عاشورا حمله دشمن آغاز گرديد و عدّه زيادى از اصحاب امام حسين عليه‌السّلام به شهادت رسيدند - يعنى مشكلات، بيشتر خود را نشان داد - آن بزرگوار مى‌توانست بگويد: «اكنون ديگر معلوم شد كه نمى‌شود مبارزه كرد و نمى‌توان پيش برد.» آن‌گاه خود را عقب بكشد. يا آن هنگام كه معلوم شد امام حسين عليه‌السّلام شهيد خواهد شد و بعد از شهادت او، آل اللَّه - حرم اميرالمؤمنين و حرم پيغمبر عليهماالسّلام - در بيابان و در دست مردان نامحرم، تنها خواهند ماند - اين‌جا ديگر مسأله ناموس پيش مى‌آيد - به عنوان يك انسان غيرتمند، مى‌توانست بفرمايد: «ديگر تكليف برداشته شده است. تكليف زنان چه مى‌شود؟ اگر اين راه را ادامه دهيم و كشته شويم، زنان خاندان پيغمبر و دختران اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة والسّلام و پاكيزه‌ترين و طيّب و طاهرترين زنان عالم اسلام، به دست دشمنان - مردان بى سرو پايى كه هيچ چيز از شرف و ناموس نمى‌فهمند - خواهند افتاد. پس، تكليف برداشته شد.»

توجّه كنيد برادران و خواهران! مطلب مهمّى است كه در واقعه كربلا از اين ديدگاه دقّت شود كه اگر امام حسين عليه‌السّلام مى‌خواست در مقابل حوادثِ بسيار تلخ و دشوارى مثل شهادت على اصغر، اسارت زنان، تشنگى كودكان، كشته شدن همه جوانان و حوادثِ فراوانِ ديگرى كه در كربلا قابل احصاست، با ديدِ يك متشرّعِ معمولى نگاه كند و عظمتِ رسالتِ خود را به فراموشى بسپارد، قدم به قدم مى‌توانست عقب نشينى كند و بگويد: «ديگر تكليف نداريم. حال با يزيد بيعت مى‌كنيم. چاره چيست!؟ الضرورات تبيح المحذورات.» اما امام حسين عليه‌السّلام چنين نكرد. اين، نشانگر استقامت آن حضرت است. استقامت يعنى اين! استقامت، همه جا به معناى تحمّل مشكلات نيست. تحمّل مشكلات براى انسان بزرگ، آسانتر است تا تحمّل مسائلى كه بر حسب موازين - موازين شرعى، موازين عرفى، موازين عقلى ساده - ممكن است خلاف مصلحت به نظر آيد. تحمّل اينها، مشكلتر از ساير مشكلات است.

يك وقت به كسى مى‌گويند: «اين راه را نرو؛ ممكن است شكنجه شوى.» خوب؛ انسانِ قوى مى‌گويد: «شكنجه شوم! چه مانعى دارد؟! راه را مى‌روم.» يا مى‌گويند: «نرو! ممكن است كشته شوى.» انسان بزرگ مى‌گويد: «خوب؛ كشته شوم! چه اهميت دارد؟!» اما يك وقت صحبتِ كشته شدن و شكنجه شدن و محروميت كشيدن نيست. مى‌گويند: «نرو؛ ممكن است كه گروهى از مردم، به خاطر اين حركت تو كشته شوند.» اين‌جا ديگر پاى جان ديگران در بين است: «نرو؛ ممكن است بسيارى از زنان و مردان و كودكان، به خاطر پيش رفتن تو، سختى بكشند.» اين‌جا ديگر كسانى كه كشته شدن برايشان مهمّ نيست، پايشان مى‌لرزد. آن كسى پايش نمى‌لرزد كه اوّلاً در حد اعلى‌ بصيرت داشته باشد و بفهمد چه كار بزرگى انجام مى‌دهد. ثانياً قدرت نفس داشته باشد و ضعفِ نفس نگيرد. اين دو خصوصيت را امام حسين عليه‌السّلام در كربلا نشان داد. لذا، حادثه كربلا مثل خورشيدى بر تارك تاريخ درخشيد؛ هنوز هم مى‌درخشد، و تا ابدالدّهر هم خواهد درخشيد.

عرض من اين است كه امام بزرگوار ما در اين خصوصيت، به طور كامل دنباله رو امام حسين عليه‌السّلام شد. لذا، اين خصوصيت امام، انقلاب را به پيروزى رساند. ثانياً، پيروزىِ بعد از رفتن خودش را هم تضمين كرد؛ هم پيروزى فكرش و هم پيروزى راهش را كه مظهر آن، همين اجتماع عظيم شما مردم و مظهر وسيعترش در سطح عالم، گرايش ملتها به اسلام و به راه امام است. كسب اين پيروزيها، به خاطر استقامت او بود.

روزى به امام گفتند: «اگر شما اين نهضت را ادامه دهيد، حوزه علميه قم را تعطيل خواهند كرد.» اين‌جا صحبتِ جان نبود كه امام بگويد: «جان مرا بگيرند. اهميت ندارد.» خيلى كسان حاضرند از جانشان بگذرند؛ اما وقتى بگويند «با اين اقدام شما ممكن است حوزه علميه قم تعطيل شود.» پاى همه مى‌لرزد. اما امام نلرزيد؛ راه را عوض نكرد و پيش رفت.

روزى به امام گفتند: «اگر اين راه را ادامه دهيد، ممكن است همه علماى بزرگ و مَراجع را عليه شما بشورانند و تحريك كنند.» يعنى اختلاف در عالم اسلام پيش آيد.» پاى خيلى كسان، اين‌جا مى‌لرزد. اما پاى امام نلرزيد و راه را ادامه داد تا به نقطه پيروزىِ انقلاب رسيد. بارها به امام گفته شد: «شما ملت ايران را به ايستادگى در مقابل رژيم پهلوى تشويق مى‌كنيد. جواب خونهايى را كه بر زمين مى‌ريزد چه كسى مى‌دهد؟» يعنى در مقابل امام رضوان‌اللَّه عليه، خونها را - خونهاى جوانان را - قرار دادند. يكى از علماى بزرگ، در سال 42 يا 43، به خود بنده اين مطلب را گفت. گفت: «در پانزده خرداد كه ايشان - يعنى امام - اين حركت را كردند، خيلى كسان كشته شدند كه بهترين جوانان ما بودند. جواب اينها را چه كسى خواهد داد؟» اين طرز فكرها بود. اين طرز فكرها فشار مى‌آورد و ممكن بود هر كسى را از ادامه حركت منصرف كند. اما امام، استقامت ورزيد. عظمت روح او و عظمت بصيرتى كه بر او حاكم بود، در اين‌جاها ديده مى‌شد.

به هر حال؛ اين همه، مربوط به دوران مبارزه با رژيم ستمشاهى بود. آنچه كه براى ما درس است، مربوط به بعد از پيروزى انقلاب است. همه بايد به اين نكته التفات و توجّه داشته باشند و همان‌طور كه عرض كردم، انديشمندان سياسى، صاحبان فكر سياسى و اهل تحليل، روى اين كار كنند. واقعاً مهمّ است.

خوب؛ جمهورى اسلامى تشكيل شد. تا قبل از آن، مبارزه با رژيم ستمشاهى بود. از وقتى رژيم جمهورى اسلامى تشكيل شد و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمد، دايره مبارزه، وسيع شد. شكل مبارزه عوض شد؛ اما دايره، وسيع گشت. مبارزه با نظام جمهورى اسلامى، از سوى دشمنان جهانى آغاز گرديد. دشمنان جهانى چه كسانى هستند؟ كسانى هستند كه ما به آنها «استكبار جهانى» مى‌گوييم. استكبار جهانى، همه زورگوهاى عالم، همه قلدرها و همه پُرروهاى مسلّط بر ملتها را شامل مى‌شود. اين، استكبار جهانى است. چرا با جمهورى اسلامى مبارزه مى‌كردند؟ جواب اين سؤال، طولانى است و بارها هم گفته شده است. به طور خلاصه مى‌توان گفت: منافعشان به خطر افتاده بود. توسعه‌طلبى‌شان به خطر افتاده بود. حضور جمهورى اسلامى در ميان كشورهاى مسلمان، ادامه تسلّط آنها را بر آن كشورها به خطر انداخته بود و از اين قبيل. به هر حال، مبارزه سختى را شروع كردند. هر قدم به قدم اين مبارزه، جاى اين بود كه اگر انسان ضعيفى به جاى امام بود، حركت را متوقّف كند و به سبب وجود مانع و عذر بگويد: «نمى‌شود با استكبارى چنين عريض و طويل مبارزه كرد. چاره‌اى نيست؛ لذا عقب‌نشينى مى‌كنيم.» اما امام، عقب‌نشينى نكرد.

به اين دو، سه مقطع توجّه كنيد تا اهميت قضيه معلوم شود: يك حمله از همه جوانب به ايران، از جهت سياسى بود. همه دستگاههاى تبليغاتى، در چند برهه به ما حمله سياسى كردند كه فلج كننده است. گاهى حمله سياسى، براى كشورها به ستوه آورنده است. امروز كه تبليغات رسانه‌هاى صوتى و تصويرى، همه دنيا را فرا گرفته است، غالباً حملات سياسى، دولتها را خيلى مى‌ترساند؛ چون روى افكار ملتهايشان اثر مى‌گذارد. چنين حمله‌اى را عليه نظام جمهورى اسلامى، از همه طرف شروع كردند. البته ملت ما بصير و مستحكم بود و تكان نخورد. امام هم نگفت «حال كه همه عليه ما همدستند، پس عقب بنشينيم.» نگفت «به تنهايى با امريكا مى‌شود مبارزه كرد؛ اما امريكا و شوروى را چطور از عهده برآييم؟» چون آن زمان كه دنيا دو قطبى بود، هر دو قطب، عليه ما اتّحاد و اتّفاق و همدستى داشتند. امام استقامت ورزيد؛ عقب‌نشينى نكرد و از حرف و شعار و راهش برنگشت. يك كلمه از آن حرفهايى كه دشمنان مى‌خواستند بر زبان امام جارى شود، بر زبان او جارى نشد. اين، استقامتِ حسينى است. شبيه ايستادگيهاى امام حسين عليه‌السّلام در مقياس و در قالبهاى امروز است.

يا آن وقتى كه جنگ تحميلى شروع شد. شما فكرش را بكنيد! ملتى با آن همه ويرانيهاىِ دوران ستمشاهى و آن همه احتياج به كار و نوسازى، ناگهان مورد حمله دشمن قرار گيرد و همان چيزى را هم كه دارد از كار بيندازند! راه آهن را از كار انداختند، پالايشگاهها را از كار انداختند، صادرات نفت را از كار انداختند، كارخانه‌هاى آهن را از كار انداختند. خوب؛ هر كس باشد، در مقابل چنين حركتى به زانو در مى‌آيد. طرف هم كه فقط رژيم عراق نبود! همه مى‌دانستند كه رژيم عراق، به اضافه شوروى، به اضافه فرانسه، به اضافه «ناتو»، به اضافه كارشناسان امريكايى - همه و همه - بودند. اگر امام ضعيف بود، اين‌جا ممكن بود بگويد «ديگر تكليف از ما برداشته شده است. اينها مى‌خواهند كه ما بر قوانين اسلام چندان اصرار نكنيم؛ خيلى خوب، نمى‌كنيم! اينها مى‌خواهند كه ما با اسرائيل مبارزه نكنيم؛ خيلى خوب، مبارزه نمى‌كنيم. چون فشار زياد است. چه كار كنيم؟!» امام، چنين چيزى نگفت و ايستادگى كرد. قطعنامه را هم كه امام قبول كرد، به خاطر اين فشارها نبود. قبول قطعنامه از طرف امام، به خاطر فهرست مشكلاتى بود كه مسؤولين آن روزِ امورِ اقتصادى كشورْ مقابلِ روىِ او گذاشتند و نشان دادند كه كشور نمى‌كِشد و نمى‌تواند جنگ را با اين همه هزينه، ادامه دهد. امام مجبور شد و قطعنامه را پذيرفت. پذيرش قطعنامه، به خاطر ترس نبود؛ به خاطر هجوم دشمن نبود؛ به خاطر تهديد امريكا نبود؛ به خاطر اين نبود كه امريكا ممكن است در امر جنگ دخالت كند. چون امريكا، قبل از آن هم در امر جنگ دخالت مى‌كرد. وانگهى؛ اگر همه دنيا در امر جنگ دخالت مى‌كردند، امام رضوان‌اللَّه عليه، كسى نبود كه رو برگرداند. بر نمى‌گشت! آن، يك مسأله داخلى بود؛ مسأله ديگرى بود.

در تمام عمر ده ساله حيات مبارك امام رضوان اللَّه تعالى عليه، پس از پيروزى انقلاب، يك لحظه اتّفاق نيفتاد كه او به خاطر سنگينىِ بارِ تهديدِ دشمن، در هر بُعدى از ابعاد، دچار ترديد شود. اين، يعنى همان برخوردارى از روحيه حسينى.

جنگ، تلفات دارد. جان يك انسان، براى امام خيلى عزيز بود. امام بزرگوار، گاهى براى انسانى كه رنج مى‌بُرد، اشك مى‌ريخت و يا در چشمانش اشك جمع مى‌شد! ما بارها اين حالت را در امام مشاهده كرده بوديم. انسانى رحيم و عطوف، داراى دلى سرشار از محبّت و انسانيت بود. اما همين دل سرشار از محبّت، در مقابل تهديد شهرها به بمباران هوايى، پايش نلرزيد و نلغزيد. از راهْ برنگشت و عقب‌نشينى نكرد. همه دشمنان انقلاب در طول اين ده سال، فهميدند و تجربه كردند كه امام را نمى‌شود ترساند. اين، نعمت بسيار بزرگى است كه دشمن احساس كند عنصرى چون امام، با ترس و تهديد از ميدان خارج نمى‌شود. امام، با منش و شخصيت درخشان خود، كارى كرد كه همه در دنيا، اين نكته را فهميدند. فهميدند كه اين مرد را از ميدان نمى‌شود خارج كرد؛ تهديد نمى‌شود كرد؛ با فشار و با تهديدهاى عملى هم نمى‌شود او را از راه خود منصرف كرد. لذا مجبور شدند خودشان را با انقلاب تطبيق دهند.

آنچه كه حاصلِ جمعبندى بحث ماست، دو حرف است - البته اين جمعبندى، قابل گسترش و فكر كردن است - : اوّل اين‌كه يكى از خطوط روشن نهضت عاشورا و بلكه خطِّ نشان نهضت عاشورا، عبارت است از استقامت امام حسين، عليه‌السّلام. حرف دوم اين‌كه: امام بزرگوار ما رضوان‌اللَّه تعالى عليه، همين خطِّ نشان حسينى را در نهضت، در منش و در زندگى خود انتخاب كرد و لذا توانست جمهورى اسلامى را بيمه كند. توانست دشمن را از تهديد و از فشار منصرف كند. چون به دشمن تفهيم كرد كه فشار، اثرى ندارد. تهديد، اثرى ندارد. حمله، اثرى ندارد و اين حركت و اين رهبر، جريان و كسى نيست كه با اين حرفها، از راهى كه مى‌رود برگردد. اين دو حرف، جمعبندى مطالبى است كه عرض كردم.

و اما، استنتاج! خوب؛ ما دنباله‌رُوِ راهِ امامِ بزرگواريم. مى‌خواهم به شما ملت عزيز عرض كنم: ملت بزرگ ايران! شما در طول اين هفده سال كه از اوّل انقلاب گذشته است، تا امروز، على‌رغم تهديدها و فشارهاى دشمن، روز به روز پيشرفت كرده‌ايد. هيچ كس نمى‌تواند انكار كند كه دستهاى خدمتگزار و بازوان توانا در بخشهاى مختلف اين كشور، طى اين هفده سال، مملكت را پيش بردند. اين كشور، ايرانى نيست كه در دوران ستمشاهى، با آن همه نابسامانى، با آن همه محروميت و با آن همه تبعيض بود. در اين كشور، در طى اين هفده سال انقلاب، كار و تلاش و خدمتى انجام گرفته است كه در همه عمرِ آن رژيمِ پليدِ فاسد، انجام نگرفته بود. اين، نكته اوّل.

نكته دوم اين است كه همه اين پيشرفتها در حالى انجام گرفته است كه دشمنان ما - يعنى امريكا و همپيمانهاى امريكا در مسائل سياسى و اقتصادى و غيره - به طور مداوم ما را تهديد كردند. مدام به ما گفتند: «محاصره اقتصادى مى‌شويد.» پيوسته گفتند: «از گرسنگى مى‌ميريد.» دائم گفتند: «راه سازندگى در اين كشور، بسته خواهد شد.» و دهها تهديد ديگر. بحمداللَّه، اين همه پيشرفتى كه انجام گرفته است، على‌رغم تهديدها، دشمنيها و فشارهاى آنها انجام گرفته است.

نكته سوم اين است كه عزيزان من! برادران و خواهران من! اى ملت بزرگ! بدانيد، امروز هدف عمده امريكا و استكبار اين است كه انقلاب را، جمهورى اسلامى را و ملت ايران را وادار كند كه از حرف خود برگردد. اعلام كند كه از حرف خود و از حرف امام برگشته است. همه همّتش مصروف اين است. چرا؟ براى اين‌كه مى‌بيند پيام امام، ملتهاى مسلمان را بيدار كرده است. به ملتهاى گوناگون دنيا و عمدتاً ملتهاى مسلمان نگاه كنيد! ببينيد چطور تحت تأثير پيام امام بزرگوار قرار دارند! استكبار فهميده است كه اگر بخواهد ملتها را ساكت كند، از راه صحيح منحرف سازد و سر جاى خود بنشاند، تنها راهش اين است كه كارى كند كه اين ملتها ببينند ايران اسلامى و ايران امام، از راه خود برگشته است؛ تا همه مأيوس شوند و از راه خودشان برگردند. استكبار اين را فهميده است و همه تلاشش براى اين است. امروز از اطراف دنيا، بر دولت جمهورى اسلامى فشار مى‌آورند، براى اين‌كه در قضيه اسرائيل، كوتاه بياييد، در قضاياى اسلامى كوتاه بياييد، در ندا دادن شعارهاى اسلامى كوتاه بياييد و اين قدر دم از اسلام و قرآن - كه بين ملتهاى اسلامى مشترك است - نزند. همه فشارها براى اين است.

من عرض مى‌كنم: ملت ايران، اگر مى‌خواهد راه عزّت و پيشرفت را ادامه دهد - همچنان كه بحمداللَّه در اين چند سال، به بركت بازوان توانا و خدمتگزارى كه در دولت جمهورى اسلامى تلاش و فعّاليت، و در بخشهاى مختلف كار و پيشرفت كردند - اگر مى‌خواهد راه توسعه، سازندگى و رفاه زندگى را ادامه دهد و به نتيجه برساند، بايد به استقامت و ايستادگى در مقابل دشمنان و استكبار بپردازد. ملت ايران در اين چند سال، دستاوردهاى عظيمى داشته است. لذا وظيفه دارد كه اين دستاوردها را حفظ كند. ملت و بخصوص مسؤولين جمهورى اسلامى، وظيفه دارند با حركت عاقلانه، خردمندانه و حكيمانه، مانع شوند كه دستاوردهاى مردم ايران، خداى ناكرده از بين برود. چه دستاوردهايى كه مستقيماً به وسيله انقلاب به اين ملت داده شده است - مثل حكومت مردمى، دولت مردمى، رئيس جمهور مردمى، نمايندگان مردمى و از اين قبيل - و چه دستاوردهايى كه متعلق به انقلاب است، اما غير مستقيم به اين ملت داده شده است - مثل حركات سازندگى؛ كه همه، كار انقلاب و هنر انقلاب است و به وسيله عناصر انقلابى، در دولت و بخشهاى مختلف انجام گرفته است -. دستاوردهايى چنين را ملت ايران و مسؤولين، بايد خردمندانه و حكيمانه حفظ كنند.

بديهى است كه راهِ حفظ اين دستاوردها و به وجود آوردن دستاوردهاى بيشتر، اين است كه ملت ايران و مسؤولين، خطِّ نشانى را كه امام بزرگوار با عمل خود كشيده است؛ يعنى خطّ استقامت و ايستادگى در مقابل توقّعات دشمنان و ايستادگى در مقابل ياوه‌گوييها و پرگوييهاى كسانى كه در بيرونِ اين مرزها نسبت به اين ملت ابراز توقّع مى‌كنند، ادامه دهند. اما اين‌كه مكرّر گفته مى‌شود «راه امام و خطِّ امام» منظور چيست؟ اگر بگوييم «خطِّ امام، اسلام و انقلاب است» اين، مطلبى كلّى است. معلوم است كه خطِّ امام، انقلاب و اسلام است! هيچ كس هم مخالف با اسلام و انقلاب نيست. آن عاملى كه مى‌تواند مقصود امام بزرگوار را - كه پدر اين انقلاب و معمار ايران اسلامى است - برآورده كند، استقامتى است كه او در رفتار خود نشان داد. در مقابل دشمن، كوتاه نيامد؛ از دشمن نهراسيد و نترسيد و تهديدها او را متزلزل نكرد. هيچ كس هم نمى‌تواند امام بزرگوار را به اين متّهم كند كه آن چه انجام داد، خلاف تدبير صحيح بود. همه عقلاى عالم، اگر دقّت كنند، مى‌فهمند و تحليل مى‌كنند كه راهِ درست، همان راهى بود كه آن مرد رفت؛ راهى به سوى هدفهاىِ خودِ او. هر كس آن هدف را داشته باشد، راهش همانى است كه آن بزرگوار پيمود. اين، عرض من در سالگرد هفتم امام بزرگوار است.

همه ملت ايران، همه مسؤولين و همه بخشهاى مختلف، بايد ايستادگى امام را در مقابل توقّعات دشمنان، الگوى خود قرار دهند. ملتهاى ديگر هم، اگر بخواهند به جايى برسند، راهش همين است. قضيه فلسطين هم اگر بخواهد حل شود، راهش همين استقامت و ايستادگى است. قضاياى گوناگونِ دخالتهاى استكبار در منطقه ما، اگر بخواهد حل شود، راهش همين استقامت است.

ملت ايران! بدانيد، اگر امام شما استقامت به خرج نمى‌داد، شما امروز مرزهاى ايرانِ بزرگ را نمى‌داشتيد. دشمن همين مرزها را مى‌شكست و پاى متجاوزش در خاك شما باقى مى‌ماند و مايه سرشكستگىِ ابدىِ ملت ايران بود. استقامتِ اين مرد بود كه نگذاشت. ايستادگى او بود كه اجازه نداد. امروز هم، اگر مى‌خواهيد ايرانْ عزيز شود، ايرانْ سربلند شود و هدفهاى امام بزرگوار - كه هدفهاى اسلام و انقلاب و هدفهاى اسلامى ملت ايران است - تحقّق پيدا كند، راهش ايستادگى در مقابل توقّعات دشمن است. امروز، بحمداللَّه، مسؤولين كشور، مثل كوه ايستاده‌اند. امروز دولت جمهورى اسلامى، نمايندگان مردم، قوّه قضائيّه، نيروهاى مسلّح و آحاد مردم، مثل «زبر الحديد» در مقابل توقّعات دشمنان ايستاده‌اند و از تهديدهاى آنها كمتر تكانى نمى‌خورند. همين، راهِ عزّت است. همين، راهِ سلامت است.

امريكاييها مى‌خواهند با تهديد، كار خودشان را پيش ببرند؛ اما نخواهند توانست. با دخالت هم نمى‌توانند. ملت ايران نمى‌تواند حقِّ ملت فلسطين را نديده بگيرد. مى‌گويند: شما ملت فلسطين را نديده بگيريد و سازش تحميلى عليه آن ملت را امضا كنيد! معلوم است كه ملت ايران، چنين حرفى را با قوّت و قدرت رد مى‌كند و هر كس را كه دنبال كننده اين راه باشد، خائن مى‌داند.

بدانيد كه، بحمداللَّه، پيام امام و پيام شما ملت بزرگ و انقلابى، در سرتاسر جهان منتشر شده است. با اين‌كه هفت سال از رحلت امام مى‌گذرد، نام امام و ياد امام، در دنيا كهنه نشده است و نخواهد شد. البته تبليغات دشمنان، سعى دارد وانمود كند كه پيام انقلاب، در دنيا، يك پيامِ كهنه شده است. اما اين ادّعا دروغ و به‌خلاف واقعيت است. امروز در اقصى‌ نقاط عالم - حتّى در برخى نقاط كه از مسلمانى نام و نشانى نيست - نام و نشانِ انقلابِ بزرگِ شما و حركت عظيم ملت ما و حركت عظيم امام بزرگوار، در بين مردم مشهود است. اين راه، راهِ عزّت ايران است؛ راه سربلندى كشور است؛ راه آبادى سرزمين ماست و راه رفاه، پيروزى و خوشبختى ملت ايران است. ان‌شاءاللَّه ملت ايران اين راه را با قوّت ادامه خواهد داد و نسل بعد و نسلهاى بعد هم - به فضل پروردگار - آن را تكميل خواهند كرد.

من در پايان صحبت، يك بار ديگر ياد و نام امام بزرگوار را گرامى مى‌دارم. بخصوص در اين فرصت، ياد فرزند گرامى امام، مرحوم آقاى «حاج احمد» آقا رضوان‌اللَّه تعالى عليه را گرامى مى‌دارم كه در حركت امام و در راهى كه امام بزرگوار رفتند - اين عنصر بارز و صميمى - نقش بسيارى داشت. اميدوارم خداوند، رحمت و مغفرتش را بر اين بزرگواران نازل كند و به خانواده محترم امام، لطف و فضل و اجر صابرين عنايت فرمايد و ملت ايران را موفّق و مؤيّد بدارد.

چند دعا مى‌كنم؛ مايلم برادران و خواهران، همه از صميم قلب «آمين» بگوييد و استجابت اين دعاها را از خدا بخواهيد:

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، اجر بزرگى به امام عظيم‌الشّأن ما عنايت كن.

پروردگارا! او را با پيغمبران و اولياى خود محشور كن.

پروردگارا! ملت ايران را پيروز كن؛ دشمنان ملت ايران را سركوب و منكوب كن.

پروردگارا! جوانان و عناصر مورد اميد اين ملت را براى اين ملت حفظ كن.

پروردگارا! شهداى عزيز ما و ايثارگران ما را با اولياى خود محشور كن.

پروردگارا! جانبازان عزيز و خانواده‌هايشان و خانواده‌هاى شهدا و مفقودين عزيز و اسراى عزيز ما و همچنين خانواده‌هاى آنها را مشمول لطف و فضل و عنايت ويژه خودت قرار بده.

پروردگارا! راه اسلام را همچنان راه اين ملت بزرگ قرار بده.

پروردگارا! هر كس كه براى اين ملت و اين كشور و اسلام كار مى‌كند، پيروز و موفّقش كن.

پروردگارا! هر كس به زيان اين كشور، اين ملت و اين انقلاب كار مى‌كند، اگر قابل هدايت نيست، وجودش را محو و نابود فرما.

پروردگارا! به حق محمّد و آل محمّد، پيام اين ملت را كه پيام آزادگى و سعادت و صلح انسانها و نجات بشريت از شرّ ابرقدرتهاست، به همه دلهاى آگاه در سراسر جهان برسان.

پروردگارا! قلب مقدّس امام زمان ما و صاحبِ عصر ما را از ما راضى و خشنود كن.

پروردگارا؟ ما را سرباز او قرار بده؛ ما را موفّق به زيارت او فرما.

پروردگارا! مرگ ما را جز شهادت در راه خودت قرار مده!

پروردگارا! آنچه را كه گفتيم و شنيديم براى خودت و در راه خودت قرار بده و آن را از ما قبول فرما.

رحم‌اللَّه من قرأ الفاتحة مع الصّلوات.


1376/غير از ملت ايران، ساير ملتهاى مسلمان، بلكه آزادگان عالم هم، ياد اين بزرگوار را فراموش نخواهند كرد


بسم‌‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
 
الحمدللَّه ربّ‌العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. الهداةالمهديّين‌المعصومين. سيّما بقيةاللَّه فى‌الارضين.
 
هشتمين سالگرد رحلت امام بزرگوار، فرصت تازه‌اى براى ملتِ قدردان و وفادار ايران است كه يكبارِ ديگر، ميزان علاقه و عشق و وفادارى خود را به آن رهبر راحلِ عظيم‌الشّأن ابراز كند و بحمداللَّه همان گونه كه ملاحظه مى‌شود، با گذشت هشت سال از آن واقعه غم‌انگيز - كه تا اعماق جان، اين ملت را مصيبت‌زده و داغدار كرد - اين حادثه بزرگ را به دست فراموشى نسپرده است و ياد و نام و خاطره امام، در ميان مردم و در دلهاى آنان، روز به روز شادابى و طراوت ديگرى پيدا مى‌كند. غير از ملت ايران، ساير ملتهاى مسلمان، بلكه آزادگان عالم هم، ياد اين بزرگوار را فراموش نكرده‌اند و فراموش نخواهند كرد.
 
امسال به مناسبت حضور عظيم مردم در عرصه انتخابات - كه نمايش بزرگ ديگرى از فرمانبردارى ملت بزرگ و عظيم‌الشّأن ايران نسبت به وصاياى امام بزرگوار بود - مى‌توانيم به روح مقدّس آن بزرگوار شادباش بگوييم.
 
من در اين مناسبت، يك بار ديگر هشتمين سالگرد اين حادثه غم‌انگيز را به شما ملت بزرگ و باوفا تسليت عرض مى‌كنم و همچنين ياد فرزند ارجمند آن بزرگوار،مرحوم حاج سيداحمد آقا را كه در مضجع پدر بزرگوار خود و در كنار آن عزيز ابدى خفته است، گرامى مى‌داريم و از خداوند متعال براى روح آن بزرگوار و فرزندشان و همه شهداى انقلاب اسلامى، خواستار لطف و فضل و رحمت هستيم.
 
در اين فرصت، دو مطلب را عرض مى‌كنم. يك مطلب درباره انقلاب بزرگى است كه به اراده و همّت امام و با دست معجزنشان آن بزرگوار و تبعيّتِ عظيم ملت از او در ايران به وجود آمد. مطلب ديگر، مطلب كوتاهى درباره خصوصيتى از خصوصيات امام است كه مى‌خواهم آن را بر مطلب اوّل مترتّب كنم. اصل صحبت من هم، همان مطلب دوم است.
 
امام بزرگوار، نهضت عظيمى را در ايران سازماندهى كرد كه ابعاد آن از ايران فراتر بود. بهره‌مندان از اين انقلاب، فقط ملت ايران نبودند؛ بلكه جهان اسلام و - با يك ديد - فراتر از جهان اسلام را هم شامل مى‌شد. در ايران، تأثير و نتيجه كوتاه مدّتِ بسيار مهمّى كه بر اين نهضت مترتّب شد، دگرگونى نظام سياسى در اين كشور بود. امام بزرگوار به كمك اين ملت بزرگ، يك نظام سياسى فاسد و وابسته و منحرفى را برانداخت و به جاى آن، نظام سالم و مستقلّ و كارآمدى را در كشور ايران برسرِ كار آورد. توجّه به تفاوتها و تقابلهاى اساسى اين دو نظام، نكته مهمّى است كه در اين صحبت كوتاه و مقدّمه مطلب دوم، به طور مختصر به آن اشاره مى‌كنم.
 
آن نظام سياسى‌اى كه امام بزرگوار ما با نهضت خود و به كمك اين ملت از بين برد - يعنى نظام فاسد و وابسته پادشاهى - نظامى بود كه سردمداران و مسؤولان و رؤساى آن، به سرنوشت ملت ايران و جوانان اين كشور اهميتى نمى‌دادند و كشور و ملت را به سمت وابستگى هر چه بيشتر سوق مى‌دادند. سعادت مردم به عنوان يك هدف، براى آنها مطلقاً مطرح نبود. اداره كشور، با الگوهاى غلط و نامتناسبى انجام مى‌شد، كه از كشورهاى بيگانه به طور ناقص گرفته شده بود و تازه همان هم اجرا نمى‌شد؛ يعنى يك نظام استبدادى و ديكتاتورى محض، تحت نامهاى گوناگون و با روشهايى كه هيچكدام از آن روشها، برخاسته از اراده و خواست ملت و متوجّه به مصالح آنها نبود.
 
در نظام وابسته منسوخ و برافتاده قبل از انقلاب، مردم دچار فساد و بى‌بند و بارى بودند، يا به تعبير درست‌تر، به سمت فساد و بى‌بند و بارى و خودباختگى و بى‌ايمانى سوق داده مى‌شدند. يعنى حركت ملت را اين طور تنظيم كرده بودند كه روز به روز در كشور، بى‌ايمانى همه‌گيرتر شود و مردم از ايمان معنوىِ درست محروم بمانند و به فساد و بى‌بند و بارى كشانده شوند و خودباختگى در مقابل بيگانگان در آنها تقويت گردد و استقلال اقتصادى و فرهنگى در كشور، مفهومى نداشته باشد. جهت كلّىِ حركت در آن نظام منسوخ و فاسد، اين بود.
 
در اين مرحله، هنر بزرگ امام بزرگوار در اين بود كه به جاى آن نظام فاسد، يك نظام سياسى در اين كشور برقرار كرد كه به جاى بى‌اعتنايى به مردم، عشق به مردم بر آن حاكم است. به جاى بى‌توجّهى به سرنوشت ملت، بخصوص سرنوشت جوانان، عشق به سرنوشت ملت و عشق به سرنوشت جوانان و اهميت فوق‌العاده به آنها در آن مطرح است. به جاى خودباختگى در مقابل بيگانگان، خودباورى در ميان مردم روز به روز توسعه پيدا مى‌كند. به جاى وابستگى سياسى و اقتصادى و فرهنگى به بيگانگان، استقلال سياسى و اقتصادى و فرهنگى هدف قرار گرفته است.
 
ملت ايران، در بينش نظام سياسى‌اى كه امام بزرگوار در اين كشور برقرار كرد، نيازى ندارد كه روشهاى زندگى خود را از ديگران تقليد كند و ياد بگيرد؛ زيرا داراى فرهنگ غنى و عميقى است. اسلام را دارد، آموزشهاى قرآنى را دارد، دستورات الهى را دارد، سنتهاى اصيل ملّى و بومى خود را دارد و مى‌تواند يك زندگى شيرين، زيبا، باشكوه، مرفّه و همراه با عزّت را براى خود ترتيب دهد. تفاوت شكل نظام اسلامى‌اى كه امام بزرگوار در اين كشور مستقر كرد، با نظام فاسدى كه قبل از نهضت امام بزرگوار و قبل از وقوع معجزه عظيم زمان ما در اين كشور مستقر بود، اين قدر عميق و آشكار است. وقتى نگاه كنيد و دقّت نماييد، مى‌بينيد كه همه نقاط منفى‌اى كه در نظام منحطِّ پهلوى بر ملت ايران تحميل شده بود و جزو خصلتهاى ذاتىِ آن نظام سياسى بود، در نظام سياسى‌اى كه امام بزرگوار در اين كشور به وجود آورد، به نقاطى كه صد و هشتاد درجه با آن فاصله دارد، تبديل شده است.
 
در نظام اسلامى، مردم به خودشان ايمان و اعتقاد دارند؛ نظام سياسى براى خود احترام قائل است؛ زير بار تحميل قدرتمداران جهانى و سلطه استكبارى نمى‌رود؛ استقلال كشور، متّكى به منافع و مصالح خودِ اين مردم است، نه متّكى به خواست و مصالح بيگانگان؛ مسؤولان كشور، منتخبان خودِ ملتند، نه تحميل شده به وسيله اجانب، يا به وجود آمده در كودتاهاى نظامى و با پول دشمنان. در آن نظام، مردم در تعيين سرنوشت سياسى خودشان، هيچ نقشى نداشتند؛ اما در نظام اسلامى، مردم در تعيين سرنوشت سياسى خودشان، همه نقش و تأثير را دارا هستند.
 
آنچه را كه امام بزرگوار، با دست قدرتمند و معجزنشان خود به وجود آورد - كه آن هم از ايمان و توكّل و شخصيّت مستحكم او سرچشمه مى‌گرفت - بر اساس اسلام بود. يعنى هدفهاى نظام اسلامى، هدفهاى اسلامى است؛ هدفهايى است كه در قرآن و اسلام تعريف شده است. روشها و برنامه‌هاى نظام اسلامى هم، همان مقرّرات و برنامه‌ها و احكامى است كه در منابع اسلامى تبيين و معيّن شده است؛ يعنى نظام اسلامى، نظامى است كه صددرصد برخاسته از اسلام است.
 
ادّعا نمى‌كنيم كه واقعيت جامعه، صددرصد منطبق با اسلام است - اين، چيزى است كه در بلند مدّت بايد تأمين شود - اما ادّعا مى‌كنيم كه برنامه‌ها متّخذ از اسلام است؛ روشها برخاسته از مقرّرات اسلامى است و هدفها، هدفهايى است كه به وسيله اسلام، براى بشر و جوامع بشرى و آحاد انسان تعريف شده است. لذا آن نكته‌اى كه عرض شد، آشكار مى‌شود؛ يعنى چون متّكى به اسلام است، ابعاد آن از ابعاد ايران وسيعتر است.
 
در اين قريب نوزده سالى كه از پيروزى انقلاب مى‌گذرد، يكى از نكاتى كه تبليغات دشمنان همواره نسبت به نظام اسلامى مطرح كرده‌اند، عبارت از صدور انقلاب است. بارها هم مسؤولان جمهورى اسلامى گفته‌اند كه ما نمى‌خواهيم انقلابمان را به كشورها و در ميان ملتها صادر كنيم؛ اما آنها باز هم تكرار مى‌كنند! مقصود آنها از صدور انقلاب، همين است كه وقتى نظام اسلامى بر مبناى احكام اسلام و هدفهاى قرآنى تنظيم شده باشد - كه شده است - در هر جاى آفاق عالم كه مسلمانى زندگى مى‌كند، اين نظام و اين انقلاب را از خود مى‌داند، به آن افتخار مى‌كند و از عزّتش، احساس عزّت دارد.
 
امروز جمهورى اسلامى، در صحنه‌هاى سياسى و بين‌المللى و در عرصه سازندگى كشور و در نمايشهاى سياسى عظيمى كه اين ملت به وجود مى‌آورد - مثل همين مسأله انتخابات، يا بقيه عرصه‌هايى كه مردم در آن حضور پيدا مى‌كنند - سربلند است. هرگاه يكى از اينها به وجود مى‌آيد، يكى از نمونه‌هاى عزّت و استقلال هم ظاهر مى‌شود. هر جاى عالم، مسلمانى زندگى مى‌كند، وقتى اين خبر را مى‌شنود، احساس عزّت مى‌كند. چرا؟ چون نظام جمهورى اسلامى را متعلّق به خودش مى‌داند و اين به خاطر آن است كه امام بزرگوار - طرّاح و معمار اين انقلاب - اين نظام را بر اساس هدفهاى اسلامى به وجود آورد و به آن، جنبه فرامرزى و جهانى و بين‌المللى داد.
 
نمى‌توانند اين نظام را در چارچوب مرزهاى ايران محبوس كنند. مسلمانان دنيا، اين نظام را از خود مى‌دانند و اين همان چيزى است كه استكبار را به‌شدّت خشمگين مى‌كند. اسم اين را صدور انقلاب مى‌گذارند؛ يعنى همان تعبيرى كه انقلابيّون ماركسيست، در دهه‌هاى ميانه قرن بيستم، به آن افتخار مى‌كردند؛ در حالى كه ما به آن معنا و به آن صورت، معتقد به صدور انقلاب نيستيم. وقتى كه اين انقلاب، اسلامى است، پس همه مسلمانان عالم، به آن علاقه‌مند و معتقدند و آن را از خود مى‌دانند.
 
ملاحظه كرديد كه امام بزرگوار در طرّاحى اين انقلاب و در تنظيم نظام سياسى بر اساس اين انقلاب - يعنى تشكيل حكومت و نظام جمهورى اسلامى - به فضل پروردگار و به هدايت الهى، روشى را برگزيد كه روش پيامبران و بندگان متّصل به منبع غيب است. اين، به خاطر آن است كه امام، قرآن را دوست مى‌داشت، خود شاگرد مكتب قرآن بود، با قرآن مأنوس بود، از قرآن استمداد مى‌كرد و قرآن براى او برنامه زندگى به حساب مى‌آمد. اين، يكى از نتايج و آثار بزرگ و شكوهمند آن حقيقت است.
 
مطلب دومى كه درباره امام است و من آن مطلب را امروز مى‌خواستم عرض كنم و به اختصار در ميان مى‌گذارم، اين است كه چنين حركت عظيمى، معمولاً و عادتاً با يكى از دو آفتِ «تحجّر» يا «انفعال» مواجه مى‌شود. چنين كار بزرگى، آفاتى دارد و آفت بزرگ چنين حركت عظيمى با اين ابعاد وسيع - همان‌طور كه گفتم - يكى از دو آفت «تحجّر» يا «انفعال» است.
 
تحجّر اين است كه، كسى كه مى‌خواهد كار بزرگى را با اين عظمت انجام دهد، نتواند نيازهاى زمان و لوازم هر لحظه لحظه زندگى يك ملت را از قرآن بشناسد و بخواهد در يك وضعيت ايستا و بدون انعطاف، حكم نمايد و كار كند و پيش برود. اين، امكان‌پذير نيست. معناى تحجّر آن است كه، كسى كه مى‌خواهد از مبانى اسلام و فقه اسلام، براى بناى جامعه استفاده كند، به ظواهر احكام اكتفا نمايد و نتواند كشش طبيعى احكام و معارف اسلامى را، در آن جايى كه قابل كشش است، درك كند و براى نياز يك ملت و يك نظام و يك كشور - كه نياز لحظه به لحظه است - نتواند علاج و دستور روز را نسخه كند و ارائه دهد. اين، بلاى بزرگى است.
 
اگر در رأس نظامهاى سياسى‌اى كه براساس اسلام، يا تشكيل شده است، يا در آينده تشكيل خواهد شد، چنين روحيه‌اى وجود داشته باشد، يقيناً اسلام بدنام خواهد شد و منبع لايزال معارف و احكام اسلامى نخواهند توانست جامعه را پيش ببرند. امام، خود را از اين آفت مبّرا كرد. به خاطر طول سالهايى كه فقهاى شيعه و خودِ گروه شيعه، در دنياى اسلام به قدرت و حكومت دسترسى نداشتند و فقه شيعه، يك فقهِ غيرحكومتى و فقهِ فردى بود، امام بزرگوار، فقه شيعه را به سمت فقه حكومتى كشاند.
 
همچنان كه اهل فن اطّلاع دارند، در ميان كتب فقهى شيعه، بسيارى از مباحثى كه مربوط به اداره كشورند - مثل مسأله حكومت، مسأله حسبه و چيزهايى كه با كارهاى جمعى و داشتنِ قدرت سياسى ارتباط پيدا مى‌كند - چند قرن است كه جايشان خالى است. بعضى از آنها، از اوايل هم در كتب فقهى شيعه، مورد تعرّض قرار نگرفته است؛ مثل همين مسأله حكومت. بعضى مسائل مثل مسأله جهاد - كه يك مسأله اساسى در فقه اسلام است - چند قرن است كه از كتب فقهى استدلالى شيعه، بتدريج كنار گذاشته شده و در اغلب كتب فقهى استدلالى، مورد توجه قرار نگرفته است.
 
علّت هم معلوم است. فقهاى شيعه، در اين مورد تقصير يا قصورى نكرده‌اند. براى آنها، اين مسائل مطرح نبوده است. شيعه، حكومت نداشته است. فقه شيعه، نمى‌خواسته است جامعه سياسى را اداره كند. حكومتى در اختيار او نبوده است كه جهاد بخواهد آن حكومت را اداره كند و احكامش را از كتاب و سنّت استنباط نمايد. لذا فقه شيعه و كتب فقهى شيعه، بيشتر فقه فردى بود؛ فقهى كه براى اداره امور دينى يك فرد، يا حدّاكثر دايره‌هاى محدودى از زندگى اجتماعى، مثل مسائل مربوط به خانواده و امثال آن كاربُرد داشت.
 
شايد بشود به جرأت گفت كه فقه شيعه، عميقترين فقه‌هاى اسلامى است. يعنى كتب فقهىِ فقهاى اماميّه، از لحاظ عمق، از همه كتب فقهى‌اى كه ما ديده‌ايم، به طور معدّل عميقتر و دقيقتر است؛ امّا اين مباحث و اين گرايش در زمينه‌هاى مختلف، در آن وجود نداشته است.
 
امام بزرگوار، فقه شيعه را از دورانى كه خود در تبعيد بود، به سمتِ فقه اجتماعى و فقه حكومتى و فقهى كه مى‌خواهد نظام زندگى ملتها را اداره كند و بايد پاسخگوى مسائل كوچك و بزرگ ملتها باشد، كشاند. اين، يعنى نطقه مقابل آن آفتى كه گفتيم تحجّر است. حتّى در اواخر سالهاى عمرِ بابركت امام بزرگوار، مسائلى كه به ظاهر جزئى مى‌نمود - اما با توجّه به اين كه يك خط و يك سَمتگيرى را به فقهاى شيعه نشان مى‌داد، بسيار مهم بود - پيش آمد و ايشان باز هم نشان داد كه آن كسى كه مى‌خواهد نظام را اداره كند؛ آن فقهى كه مى‌خواهد يك ملت يا مجموعه عظيمى از انسانها و ملتها را اداره كند، بايستى بتواند شرايط زمان را بشناسد و پاسخ هر نيازى را در هنگام آن نياز، به آن بدهد و نمى‌تواند در زمينه‌هاى سياسى، اقتصادى، فرهنگى و همه مسائلِ زندگى مردم، نقطه‌اى را بى‌پاسخ بگذارد.
 
آفت دومى كه در چنين مواردى، مسؤولان و رهبران و گردانندگان اجتماعات را تهديد مى‌كند، اين است كه آنها را دچار انفعال و خودباختگى كنند و و در موضع تأثيرپذيرىِ ناخواسته از اراده ديگران قرار دهند. امام بزرگوار، در مقابل اين آفت دوم هم مثل كوه ايستاد. آن چيزى كه بايد مورد توجّه قرار گيرد و من اصرار دارم كه مردم عزيز ما - بخصوص جوانان - و همچنين مسؤولان بخشهاى مختلف نظام مقدّس جمهورى اسلامى به آن توجّه كنند، اين است كه دشمنان نظامِ جمهورى اسلامى، وقتى نمى‌توانند در ميدان مبارزه روياروى، كار مؤثّرى با اين نظام انجام دهند؛ يعنى نمى‌توانند به آن ضربه نظامى بزنند؛ نمى‌توانند انفجار داخلى درست كنند؛ نمى‌توانند ضربه‌هاى امنيتى بزنند؛ نمى‌توانند با محاصره اقتصادى، آن را به زانو درآورند - وقتى از همه اينها مأيوس مى‌شوند - يك راه برايشان باقى مى‌ماند و آن، اين است كه نظام اسلامى و انقلابى را به مواضعى برخلاف اصولِ خود سوق دهند، يا به عبارت ساده‌تر و روشنتر، آن را وادار كنند كه از گفته‌هاى خود در زمينه مسائل انقلاب برگردد؛ حرف و مواضع خود را تخطئه كند و خودش را دچار تناقض نمايد! اين را از چه راهى انجام مى‌دهند؟ از راه فشارهاى تبليغاتى، فشارهاى سياسى، فشارهاى فرهنگى. جو را آن‌چنان از فشار انباشته مى‌كنند كه انسانهاى ضعيف‌النّفس، در مقابل اين فشار نمى‌توانند مقاومت كنند.
 
اگر بخواهيم يكى، دو مثال در زمينه مسائل سياسى عرض كنيم، بايد بگوييم كه تا ده، پانزده سال قبل، مسأله فلسطين در دنياى اسلام، مسأله‌اى بود كه همه به نامِ آن شعار مى‌دادند؛ بعضى صادقانه‌تر، بعضى همراه با ظاهرسازى؛ ولى به هر حال، همه حكومتهاى اسلامى، شعار مسأله فلسطين را اقلاً به زبان مى‌گفتند و تكرار مى‌كردند. فشار استكبار و دشمنان شروع شد. يعنى همان كسانى كه از اوّل، بانى غصبِ كشور فلسطين از يك ملت - يعنى ملت فلسطين - و سپردن آن به دستِ يك مجموعه مهاجر و دروغين و يك ملت ساختگى بودند، شروع به فشارآوردن بر روى دولتها و شخصيّتها كردند.
 
ملت كنونىِ صهيونيستِ اشغالگر، يك ملت ساختگى است. هيچ عنصرى از عناصر اصلى يك ملت در اشغالگران نيست، از جاهاى مختلف عالم، با ديدگاههاى مختلف، با مناشئ اجتماعى مختلف و با عقايد گوناگون آمده‌اند؛ صرفاً از جهت اين كه به نژاد بنى‌اسرائيل اتّصال و ارتباط دارند! قرنها از هم جدا بوده‌اند، ولى آنها را به عنوان يك ملت تلقّى كرده‌اند. يك ملت تصنّعى و دروغين؛ براى اين كه بتوانند در اين نقطه حسّاس از جهان - يعنى قلب خاورميانه و قلب جهان اسلام - پايگاهى براى استكبار باشند. روز اوّل، انگليسيها آنها را به وجود آوردند؛ امروز هم رژيم امريكا حداكثر استفاده را از آن مى‌برد و اهداف استكبارى خود را تأمين مى‌كند.
 
همانهايى كه اين زمينه را به وجود آورده‌اند، شروع به ايجاد فشارهاى تبليغاتى و سياسى بر روى دولتها و شخصيّتها و نظامهاى سياسى كرده‌اند و باب گفتگوهاى پشت پرده و رشوه دادنها و رشوه گرفتنها را باز گشوده‌اند و كارى كرده‌اند كه اين شعار عمومى مسلمانان را بتدريج از زبان دولتها بگيرند؛ والّا از ملتها كه نمى‌توانند بگيرند. همان كسانى كه پانزده يا بيست سال قبل، دولت صهيونيست را به عنوان دولت غاصب، مورد قطع رابطه و محاصره اقتصادى قرار داده بودند، امروز براى ايجاد ارتباط اقتصادى با او، مسابقه مى‌گذارند! اين، همان انفعال است. فشار گوناگون دستگاههاى متمركز استكبار، چه از لحاظ تبليغات و چه از لحاظ مسائل اقتصادى و غيره، به قدرى بر اينها به طور متوالى وارد مى‌آيد، كه احساس مى‌كنند ناچارند عقب‌نشينى كنند، و عقب‌نشينى مى‌كنند. اين، خودباختگى و انفعال در زمينه مسائل سياسى است.
 
همين قضيه، به شكل بسيار خطرناكتر، در زمينه مسائل اعتقادى و مواضع اصولى مطرح مى‌شود. در اواسط اين قرن، بسيارى از كسانى كه با اتّكا به موج چپ، در آفريقا و آسيا، انقلابها و نظامهايى به وجود آوردند، بعد از گذشت پنج سال، ده سال، پانزده سال، زير فشار دشمنان مسلّط و دارندگان زر و زور و بوقهاى تبليغاتى، همه مواضع اصولى خودشان را از دست دادند و بتدريج به آنها نزديك شدند! فقط اسمهايشان با هم فرق داشت؛ اما باطنشان يكى بود.
 
خطر بزرگى كه انقلابها و اصالت ملتها را تهديد مى‌كند، اين خطر است. خطر بزرگى كه صاحبان فكر و انديشه را در كشورها تهديد مى‌كند، اين خطر است. امام، در مقابل اين خطر، مثل كوه استوار ايستاد؛ «كالجبل لا تحركه‌العواصف»(1). از ساعت اوّل، از نام نظام جمهورى اسلامى بگيريد، تا بقيه قضايا. آن روزها معمول بود كه كلمه «دمكراتيك» را در كنار نام جمهورى بياورند؛ يعنى يك كلمه غربى، داراى محتواى دوگانه. هم غربيها ادّعا مى‌كردند كه ما دمكراتيك هستيم، هم كشورهاى سوسياليستى و شرقىِ آن روز مى‌گفتند ما دمكراتيكيم! در دنيا مُد بود كه اسم كشورها و نظامهاى سياسى را دولت دمكراتيك فلان جا بگذارند. اصرار داشتند كه اين كلمه را بر كلمه جمهورى اسلامى اضافه كنند. البته صرفِ اضافه كردن يك كلمه نبود؛ دنباله اين اضافه كردن، خيلى از حرفها و مسائل وجود داشت كه امام با آن ديدِ تيزبين خود ديد.
 
امام از اوّل اعلام كرد: «جمهورى اسلامى؛ نه يك كلمه كم، نه يك كلمه زياد». جمهورى اسلامى، همان است كه انسان از قرآن مى‌گيرد. در هر مرحله‌اى، بخصوص در سالهاى اوّل كه هنوز قاطعيت امام بزرگوار براى تصميم‌گيرندگان جهانى در داخل دولتهاى استكبارى، درست معلوم نشده بود، از اين فشارها زياد مى‌آوردند؛ ولى البته بعدها مأيوس شدند. اين، آن نكته‌اى است كه همه بايد توجّه داشته باشند.
 
امروز هم همين معنا وجود دارد. دستگاههاى وابسته تبليغاتى استكبار، در راديوهايشان، يك كشور را به خاطر اعتقادات اصيلش، به باد تمسخر و استهزا مى‌گيرند؛ براى اين كه ملتى را وادار به عقب نشينى كنند. اين راديوهاى بيگانه، با پولهاى گزافى كه اداره مى‌شوند، براى همين است كه ملتها را در مقابل موج مصنوعى جهانى - كه آنها با تبليغات خودشان وانمود مى‌كنند - به احساس غربت وادار كنند. در همه قضايا هم دخالت مى‌كنند و نظرات اصيل ملتها را مورد تهاجم قرار مى‌دهند. ما از ملتهاى ديگر هم كم و بيش خبر داريم؛ اما بيشتر، از ملت و از مسائل اصولى خودمان اطّلاع داريم.
 
در همه زمينه‌ها - در قضيه زن، در قضيه حقوق بشر، در قضيه دمكراسى - اظهار نظر و دخالت مى‌كنند و ملت را به خاطر عقايد اصولى‌اش زير سؤال مى‌برند. در حالى كه در همه اين قضايايى كه امروز بوقهاى تبليغاتى استكبار، ملت ايران را متّهم مى‌كنند، مردم ما مى‌توانند با گردن برافراشته بايستند و در يك عرصه جهانى - اگر در عرصه بين‌المللى، چنين فرصتى به اين ملت بزرگ داده شود - اثبات كنند كه در اين زمينه‌ها، خودِ غربيها از ملت ايران عقبترند.
 
يك مسأله، همين مسأله دمكراسى و مسأله حضور و دخالت مردم و مسأله آراءِ آنهاست. امروز شما ببينيد، ملت ايران در انتخاباتى كه مربوط به گزينش رئيس جمهور است - يعنى گزينش رئيس و مدير امور اجرايى كشور - و براى او مهم است، با درصد بالايى شركت كرد و رأى داد؛ كه من هر چه نگاه كردم، در اين سالهاى اخير، در هيچيك از كشورهاى غربى، در انتخاباتى كه آنها خودشان بدان افتخار مى‌كنند، چنين حضورى از مردم مشاهده نشده است. ملت ايران، به دهان ياوه‌گويانى زد كه نظام جمهورى اسلامى را به اين متّهم مى‌كردند كه با مردم كارى ندارد و آراءِ مردم در آن داراى نقش نيست. ملت، به آنها تو دهنى زد و نشان داد كه نخير؛ اگر شما راهپيماييها را نمى‌بينيد؛ اگر حاضر نيستيد كه حضور مردم را در صحنه‌هاى گوناگون پرهيجان اين انقلاب و اين كشور ببينيد؛ بياييد، اين يك نمونه و يك حضور آشكار و غيرقابل انكار را ببينيد.
 
جمهورى اسلامى، اين افتخار را دارد كه تصميم‌گيرى در آن، در مسائل مهمّى از اين قبيل، به عهده مردم است. مردم، اين امكان و اين ميدان را دارند و نظام جمهورى اسلامى از آنها مى‌خواهد كه در اين ميدان وارد شوند و حضور پيدا كنند و اين حركت را انجام دهند. البته تبليغات دشمن كه با اين چيزها تمام نمى‌شود. تبليغات خصمانه دشمن، تبليغات استكبارى، تبليغاتى كه ناشى از غرض‌ورزى و عناد است، به خاطر واقعيت داشتن حرفها كه نيست. چيزى را براى يك ملت و يك كشور و يك نظام بهانه مى‌كنند و به دروغ روى آن تبليغات مى‌نمايند.
 
مسأله زن هم همين طور است. در طول اين نوزده سال - از اوّل انقلاب تا كنون - نسبت به ديدگاه نظام جمهورى اسلامى و ديدگاه اسلامى درباره زن، به طور مستمر ياوه‌گويى كرده‌اند. اسلام، در مورد بينشى كه نسبت به زنان و نقش بانوان در جامعه دارد - نقش فردى، نقش خانوادگى، نقش سياسى، نقش اجتماعى - مى‌تواند ادّعا كند كه همه ملتهاى مدّعى بايد از او پيروى كنند. اگر قرار باشد كه در اين زمينه، كشورهاى غربى پشت ميز محاكمه‌اى قرار گيرند و پاسخ دهند، بدون شك آبرويشان خواهد رفت.
 
در همين كشورهاى غربى، تا چند سال قبل از اين - نه خيلى زياد - زنانى كه در مراكز آموزش عالى تحصيل مى‌كردند، حق نداشتند مدرك كتبى تحصيلات عالى خودشان را بگيرند! در همين اواخر، در بعضى از كشورهاى غربى - از جمله در انگلستان - يكى از مجلاتّ يكى از كشورهاى غربى - كه نمى‌خواهم از آن كشور و از آن مجلّه اسم بياورم - پيرزنى را معرفى كرده بود كه در سال 1917 - يعنى تقريباً هفتاد سال قبل - در حدّ دكترا تحصيلات عاليه كرده است؛ ليكن به او مدرك تحصيل نداده‌اند! بعد سؤال مى‌كند، چرا مدرك تحصيل نداده‌اند؟ مى‌گويد كه چون تا سال 1947 در انگلستان، به زنانى كه تحصيل مى‌كردند، مدرك تحصيلى نمى‌دادند و مى‌گفتند كه زن نبايد مدرك تحصيلى بگيرد! اينها امروز آمده‌اند و در مقابل جمهورى اسلامى، مدّعى حقوق زن شده‌اند! در همان سالهايى كه چنين حقارتهايى در فرهنگ غربى مشاهد مى‌شد، در ايران اسلامى، «بانوى اصفهانى» اجازه اجتهاد از مجتهدان درجه اوّلِ آن روز اسلام داشت و در اصفهان، حوزه تدريس فلسفه و فقهش را داير بود! اسلام، اين است.
 
تا اوايل اين سده - يعنى تا دهه‌هاى دوم و سوم همين قرن ميلادى - در كشورهاى غربى، زنان مالكيت به معناى حقيقى نداشتند! يعنى زنى كه شوهر مى‌كرد، بدون اجازه شوهرش نمى‌توانست در ثروت خود تصرّف كند. اين را با احكام اسلامى مقايسه كنيد كه زنان را مستقل مى‌داند. مگر شوهر حق دارد كه به زن بگويد تو در مال خودت اين كار را بكن، اين كار را نكن، اين تصرّف را بكن؟ در اسلام، چنين حقّى به شوهر داده نشده است. درباره مسأله زن، اينها آمده‌اند طلبكار نظام جمهورى اسلامى شده‌اند! چرا؟ چون در نظام اسلامى، بر اساس معارف اسلام، بى‌بندوبارى راه ندارد و فساد و فحشا اجازه داده نمى‌شود.
 
اينها مى‌خواهند، همچنان كه در نظام منحوس پهلوى، زن و مرد و پير و جوان را به سمت بى‌بندوبارى سوق مى‌دادند، امروز هم همين كار را در نظام جمهورى اسلامى بكنند و همان بساط را به راه بيندازند. همان بلايى كه امروز بر سر خود كشورهاى غربى آمده است، كه امروز دلسوزان در كشورهاى غربى - و از همه بيشتر در امريكا - نگران فساد و بى‌بندوبارى نسل جوان خودشان هستند، كه ديگر از قابليت كنترل هم خارج شده‌اند و نمى‌توانند علاج كنند!
 
مى‌خواهند اين فساد را هم در كشورهاى اسلامى و در نظام اسلامى ما - كه بر پايه قرآن است - به راه بيندازند. آن وقت با فشارهاى تبليغاتى، با تحقير، با تمسخر، با دروغ و با نسبتهاى خلاف واقع، مى‌گويند كه زنان را شكنجه مى‌كنند! با گفتن اين دروغها، مى‌خواهند نظام اسلامى را دچار انفعال كنند و ملت و مسؤولان ايران، در مقابل اين حرفها مجبور به عقب‌نشينى شوند. حاشا و كلّا، چنين چيزى اتفاق نمى‌افتد.
 
ملت ايران، عزّت و سربلندى خود را از استقامت و خودباورى و نفى خودباختگى به دست آورده است. همه دنيا بايد بدانند كه اين ملت، به سمت كمال و رفاه و علم و معرفت و گسترش فرهنگ و به سمت همه نيكيها و زيباييها پيش خواهد رفت؛ اما حتّى يك روز و يك ساعت هم تسليم فشارهاى دشمنان نخواهد شد.
 
راه ميان تحجّر و خودباختگى، راهى بود كه امام انتخاب كرد. اين، درس بزرگ امام بود و توانست اين انقلاب را نجات دهد. امروز هم به فضل پروردگار، همان راه و همان خط در اين كشور مجرا و معتبر است و مسؤولان و فرزانگان و بزرگان و علما و سياستمداران و جوانان كشور و آحاد ملت، بر روى همين خط حركت مى‌كنند. رحمت خدا بر آن روح پاك و فكر بلندى كه راه را درست تشخيص داد، درست حركت كرد و به نتايج درست آن دست پيدا كرد.
 
پروردگارا! تو را به اوليايت سوگند مى‌دهيم، روح مطهّر امام بزرگوار را روزبه‌روز و ساعت‌به‌ساعت، از تفضّلات خود بيشتر بهره‌مند فرما. پروردگارا! خطّ روشن آن بزرگوار را هر روز برجسته‌تر و نمايانتر گردان. پروردگارا! ملت ايران را در همه ميدانهاى بزرگ، موفق و پيروز گردان. پروردگارا! اين وحدت و اتّفاق و يگانگى و وحدت كلمه‌اى را كه ميان اين ملت است، روزبه‌روز مستحكمتر كن. پروردگارا! مسؤولان كشور را - كسانى كه براى اين مردم، تعهّد خدمتگزارى كرده‌اند - در ادامه راهشان و در انجام كارهاى بزرگ و برداشتن بارهاى سنگين، كمك فرما. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، قلب مقدّس ولىّ‌عصر ارواحنافداه را از ما راضى و خشنود فرما و ما را در حضور و غيبتش، از سربازان حضرتش قرار ده.
 
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

 
1) كمال الدين، ص 389



1377/خداى متعال نعمت خودش را بر امام راحل را منحصر به دوران حيات او نكرد؛ بعد از وفات او هم، برّ الهى بر او جريان يافت


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
 
الحمدللَّه ربّ‌العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين. سيما بقيةاللَّه فى الارضين.
 
قال اللَّه الحكيم فى كتابه: «بسم‌اللَّه‌الرحمن‌الرحيم. انا اعطيناك الكوثر. فصلّ لرّبك وانحر. ان شانئك هوالابتر.(1)»
 
در زمان حيات بابركت امام بزرگوار، هنگامى كه وجود آن مرد بزرگ و رهنماييهاى او، مثل خورشيد عالمتابى بر تمام اجزاى اين نظام مى‌تابيد و به همه نور و گرما مى‌بخشيد، تصوّر اين كه يك روز اين نظام بتواند بدون اين خورشيد فروزان به حيات خود ادامه دهد، دشوار بود. دوستان به سختى باور مى‌كردند؛ دشمنان هم به چنان روزى اميد بسته بودند. اما به فضل الهى، خداى متعال نعمت خودش را بر اين مرد بزرگ، منحصر به دوران حيات او نكرد؛ بعد از وفات او هم، برّ الهى و نعمت الهى بر او جريان يافت و اين سرچشمه‌اى كه او با ايمان عظيم و با توكّل و اخلاص خود به جريان انداخته بود، همچنان جارى ماند و ثابت شد پايه‌اى كه امام در اين كشور چيده است، ماندگار است و به اشخاص وابسته نيست. اشخاص مى‌روند؛ اما جريان عظيم نهضت اسلامى ملت ايران و امام بزرگوارشان، باقى مى‌ماند. امروز بعد از گذشت نُه سال، هر كس كه به اين كشور نگاه كند، آثار حضور امام بزرگوار را مى‌بيند. امام در ميان ما حاضر است، افكار او زنده است، راه او ماندگار است و ادامه خواهد يافت. اين راه، به كمك الهى و به دعاى حضرت ولى‌اللَّه‌الاعظم، راه ماندگارى است و ملت ايران با همه وجود، راه امام را قبول دارد و به آن وفادار و در آن پايدار است.
 
دو نكته اساسى در حركت امام بزرگوار بود كه همين دو نكته، سرمايه ارزشمند اين انقلاب بود و هست: يكى اين است كه هدف اين انقلاب، اسلام است. دوم اين كه سربازان اين انقلاب و لشكر اين انقلاب، مستضعفان و پابرهنگان و همچنين قشر جوانند. اين انقلاب را، پابرهنگان به پيروزى رساندند. اين جنگ طولانىِ تحميلىِ هشت ساله را جوانان اين مملكت به نتيجه رساندند. امروز هم جوانان، در راه خدا و در راه اسلامند. امروز هم اگر خطرى اين انقلاب را تهديد كند، اوّلين كسانى كه به ميدان خواهند آمد، همين جوانانند؛ جوانان حوزه‌ها، دانشگاهها و جوانان سراسر كشور و قشرهاى مختلف.
 
امام بزرگوار، با همه وجود، از اسلام دم زد. امروز همه امام را با وجودشان و با دلشان قبول دارند. كلمات امام، كلمات واضحى است؛ محكمات و بيّنات است. فرمايشات امام، هنوز در فضا طنين‌افكن است. وصيتنامه امام، ميثاق هميشگى امام با امّت است. همه بايد اين كلمات را درست بفهميم و بر آن تدبّر كنيم، تا راه امام را اشتباه نكنيم. كسانى كه دم از امام مى‌زنند، اما حاضر نيستند فكر امام و راه امام را بپذيرند و به آن تن بدهند، اشتباه مى‌كنند. امروز ملت، دولت، رئيس‌جمهور، مجلس شوراى اسلامى، قوّه قضاييّه، همه مسؤولان بلندپايه نظام، آحاد مردم، دانشگاهها و حوزه‌هاى علميّه، دلشان براى اسلام مى‌تپد. دنيا هم كه براى انقلاب ما ارزش قائل است، به خاطر همين است كه پشتيبانى عظيم ميليونى از اين انقلاب را مى‌بيند. اسلام عزيز، اسلام ناب، اسلامى كه امام بزرگوار ما عمرش را وقف آن كرده بود و اين ملت در راهش اين همه فداكارى كرد، كارايى خود را نشان داده است. ملت ايران، هم در به وجود آوردن اين انقلاب، هم در جنگ تحميلى و دفاع از كشور در مقابل دشمنان متجاوز و هم در دوران سازندگى، نشان داد كه اين اسلام كارآمد است و مى‌تواند كشور ويرانه‌اى را بسازد؛ و ان‌شاءاللَّه در ميدانهاى ديگرى كه باقى است - در زمينه‌هاى مختلف اقتصادى و فرهنگى - اسلام عزيز كارايى خود را نشان خواهد داد.
 
ملت بايد از اسلام جدا نشود و نخواهد شد. همه مسؤولان، در خدمت اسلام و كمربسته اسلامند. دعاى حضرت بقيةاللَّه به اين مردم و اين ملت، همواره پايدار خواهد بود. اسلام از اين كشور دفاع خواهد كرد. دنيا و آخرت ملت ايران، به بركت اسلام تأمين خواهد شد. اين خيل عظيم ميليونى مردم، بخصوص جوانان عزيز، سربازان اسلام و در راه اسلامند. مادامى كه اسلام در ميان شما حاكم است و مادامى كه اين وحدت كلمه عظيم، بحمداللَّه بر شما حكمفرماست، آمريكا، صهيونيست و دشمنان شكست‌خورده و روسياه، نخواهد توانست با اين ملت كارى بكنند و خسارتى بزنند.
 
من امروز به همين اندازه اكتفا مى‌كنم؛ چون بيش از اين، دوستان و پزشكان به من اجازه نداده‌اند كه صحبت كنم. چند دعا مى‌كنم: پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، همه ما را تا لحظات آخر عمرمان، سرباز اسلام قرار بده؛ اسلام را در ايران و در دنيا پيروز كن و ملتهاى اسلامى را به پيروزى كامل برسان. پروردگارا! روح مطهّر امام و ارواح طيّبه شهيدان را با پيامبر محشور كن. پروردگارا! اتّحاد اين ملت را روزبه‌روز مستحكم‌تر كن. پروردگارا! اتّحاد ميان مردم و آحاد ملت با مسؤولان كشور، با دولت، با مجلس، با قوّه قضاييّه و ديگران را روزبه‌روز مستحكم‌تر كن. پروردگارا! همه توطئه‌هاى دشمنان اسلام را - چه دشمنان آشكار و چه دشمنان منافق - خنثى فرما. پروردگارا! ما را در راه خودت زنده بدار و در راه خودت بميران. پروردگارا! قلب مقدّس ولى‌عصر را از ما راضى و خشنود كن.
 
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌
 
1) كوثر: 3-1



1378/ هر وقت هر جا تكليف شرعى امام را وادار به حركتى كرد، بُعدى از ابعاد ایشان آشكار شد


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمين. نحمده و نستعينه و نستغفره و نتوكّل عليه و نصلّى و نسلّم على حبيبه نجيبه و خيرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشير رحمته و نذير نقمته؛ سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه فى‌الارضين. اوصيكم عباداللَّه بتقوى اللَّه.
 
روز، روز متعلّق به امام بزرگوار است و سخن ما درباره خصوصياتى از اين مرد بزرگ و اين يادگار پيامبران و اولياى الهى در زمان ماست. به همه برادران و خواهران نمازگزار عرض مى‌كنم كه خصوصيت امام بزرگوار ما رعايت تقوا بود. همه شما تقوا را دستورالعمل زندگى خود قرار دهيد، تا همچنان كه ابواب رحمت الهى بر روى آن مرد بزرگ باز شد، بر روى ما هم باز شود. تقوا، رحمت و هدايت الهى را متوجّه فرد و جامعه باتقوا مى‌كند. دستورالعمل اوّل و آخر پيامبران و جانشينانشان، تقواى الهى است.
 
در خطبه اوّل در نظر دارم آن دركى را كه در طول زمان به عنوان يك شاگرد و پيرو اين مرد بزرگ احساس كردم و ديدم و لمس كردم، به شما عزيزان - بخصوص جوانان - منتقل كنم. درباره امام خيلى حرف زده‌ايم. همه، از دوستان، از دشمنان، از ايرانى و غير ايرانى و مسلمان و غير مسلمان، از اين مرد بزرگ تجليل كردند. در اينها هيچ حرفى نيست. عظمت و جلالت و شأن او براى همه مسلّم است؛ اما اين يك امر اجمالى است. من فكر مى‌كنم نسل جوان ما - كه امروز با قدرت و نشاط راه افتخار و عزّتى را كه اين مرد بزرگ در مقابل ما باز كرد، طى مى‌كند - مايل است از امام خود چيزهاى بيشترى بداند. من دريافتهاى خودم را عرض مى‌كنم؛ يعنى آنچه را كه به مرور زمان در طول حدود سى‌سال كه امام را از نزديك شناختيم در او ديديم و در هر برهه، مظهرى و بُعدى از ابعاد اين شخصيت عظيم را مشاهده كرديم. از اين سى‌ويك سال - كه از دوران جوانى بنده تا رحلت آن بزرگوار طول كشيد - البته چهارده سال ايشان در تبعيد بودند و ما به ظاهر از ايشان دور بوديم؛ اما در فضاى ذهن و مسير امام بوديم و از او جدا نبوديم. همان چهارده سال هم در واقع با امام بوديم.
 
يك نكته را به شما عزيزان عرض كنم. درست است كه شاگردان امام و آشنايان با امام، امام را در حدّ بالايى با عشق و محبّت دوست مى‌داشتند؛ اما آنچه درباره امام گفته شده است، منشأش محبّت نيست؛ محبّت منشأش آن خصوصيّاتى است كه در امام بود. نكته دوم اين است كه اين شخصيتِ داراى ابعاد گوناگون، هيچ اصرار و عجله‌اى نداشت كه آن زيباييها و درخشندگيهاى وجود خود را به رخ كسى بكشد. هر وقت هر جا تكليف شرعى او را وادار به حركتى كرد، بُعدى از ابعاد او آشكار شد. من از سال 37 شروع مى‌كنم؛ سالى كه خودم به قم رفتم و اوّل‌بار امام را از نزديك ديدم؛ البته قبل از آن در مشهد شنيده بوديم كه در قم يك مدرّس و استاد بزرگى هست كه جوان‌پسند و برجسته است. طلبه جوانى كه به قم وارد مى‌شود، دنبال استاد مى‌گردد. در حوزه‌هاى علميه، انتخاب استاد، اجبارى نيست و هر كس طبق پسند و سليقه خود، استاد را انتخاب مى‌كند. استادى كه طلّاب جوان و مشتاق را در وهله اوّل به خود جلب مى‌كرد، همين مردى بود كه آن روز در ميان شاگردانش به عنوان «حاج‌آقا روح‌اللَّه» شناخته مى‌شد. مجموعه جوانان فاضل و درسخوان و پُرشوق در محفل درس او جمع بودند. ما در چنين فضايى وارد قم شديم.
 
او مظهر نوآورى علمى و تبحّر در فقه و اصول بود. بنده قبل از ايشان استاد بزرگى را در مشهد ديده بودم - يعنى مرحوم آيةاللَّه ميلانى - كه از فقهاى برجسته بود. در قم هم همان وقت رئيس حوزه علميه قم - كه استاد امام هم بود؛ يعنى مرحوم آيةاللَّه العظمى بروجردى - حضور داشت؛ بزرگان ديگرى هم بودند؛ اما آن محفل درسى كه دلهاى جوان و مشتاق و كوشا و علاقه‌مند به استعدادهاى خوب را جذب مى‌كرد، درس فقه و اصول امام بود. يواش يواش از قديمى‌ترها شنيديم كه اين مرد، فيلسوف بزرگى هم هست و در قم درس فلسفه او، درس اوّل فلسفه بوده است؛ ليكن حالا ترجيح مى‌دهد كه فقه تدريس كند. شنيديم كه اين مرد، معلّم اخلاق هم بوده است و كسانى در درس اخلاق او شركت مى‌كردند و او به تقويت فضايل اخلاقى در جوانان همّت مى‌گماشته است. در خلال درس در طول سالها، اين را ما از نزديك هم مشاهده كرديم. اما تا اين‌جا شخصيت اين مرد بزرگ - كه باطن او سرشار از خصوصيات ناشناخته بود - براى اكثر مردم در آن روز فقط به عنوان يك استاد عالم و شاگردپرور و يك تهذيب‌كننده اخلاق طلّاب و شاگردان شناخته مى‌شد.
 
در سال 1340 مرحوم آيةاللَّه بروجردى - مرجع تقليد - درگذشت. مراجع بزرگوارى بودند كه مطرح شدند و دوستانشان نام آنها را مى‌آوردند. اين‌جا صحنه‌اى شد براى اين‌كه اين مرد - امام بزرگوار - به همه نشان دهد اين درس اخلاقى كه مى‌گفته است، فقط زبانى و به قصد ياد دادن به ديگران نبوده است؛ بلكه خود او اوّلين عامل به درسهاى تهذيب نفس است. همه ديدند، همه فهميدند و تصديق كردند كه اين مرد از مقام و از مطرح شدن براى رياست - حتّى اگر آن رياست، مرجعيّت باشد كه يك رياست روحانى و معنوى است - رويگردان است و براى مقام و منصب و رتبه و شخصيت، هيچ‌گونه تلاشى نمى‌كند؛ بلكه اگر ديگران هم بخواهند براى مطرح‌كردنش تلاش كنند، تا آن‌جايى كه بتواند، مانع مى‌شود. بعد از گذشت حدود يك سال‌ونيم از فوت مرحوم آيةاللَّه بروجردى، نهضت اسلامى شروع شد. در نيمه دوم سال 1341، بُعد ديگرى از ابعاد اين شخصيت آشكار شد و آن، هوشيارى و تيزفهمى و توجّه به نكاتى كه غالباً به آن توجّه نمى‌كردند، از يك طرف، و غيرت دينى از طرف ديگر بود. خيليها شنيدند كه تصويب‌نامه دولت در آن زمان، قيد مسلمان بودن و سوگند به قرآن براى فرد منتخب را حذف كرده است؛ اما خيلى توجّه نكردند كه اين چقدر اهميت دارد! درعين‌حال خيلى اهميت داشت؛ دليل هم اين بود كه با آن‌كه مجلس شوراى ملىِ آن زمان، مجلس فرمايشى بود - خودشان آن را تشكيل مى‌دادند و فقط نامزدهاى مورد قبول خودشان به آن‌جا مى‌رفتند؛ در واقع انتخاب مردم وجود نداشت و انتصاب بود - با وجود اين، آن رژيم جرأت نكرد آن مقرّرات مربوط به انجمنها و اين مسأله اسلام را در وقتى كه مجلس سرِپا بود، مطرح كند. ترسيدند منعكس شود؛ گذاشتند در غياب مجلس! مجلس را در آن وقت منحل كرده بودند؛ مجلس نبود؛ در محيط دربسته‌اى آن را تصويب كردند! اين نشان مى‌داد كه پشت سرِ اين قضيه، حرفهاى فراوان و مقاصد زيادى هست. اين را كسى نمى‌فهميد؛ اما امام اين را فهميد و ايستاد. غيرت دينى او، او را وادار كرد كه در اين مسأله پيشقدم شود و مبارزه براى اين زاويه على‌الظّاهر كوچكِ ضدّ اسلامى را شروع كند و اين كار را هم كرد.
 
در همين‌جا يك نكته مهم وجود دارد: امام بزرگوار حتّى در ميدان مبارزه هم نخواست جلو بيفتد. خود ايشان براى ما نقل كرد كه در اوّل شروع نهضت، در منزل مرحوم آيةاللَّه حائرى، با يك نفر از مراجع معروفِ وقت آن زمان، و از همدوره‌هاى خودشان صحبت مى‌كرد و به ايشان گفته بود شما جلو بيفتيد، ما هم دنبال شما حركت مى‌كنيم. امام مقصودش اين بود كه تكليف انجام بگيرد؛ آن فريضيه‌اى را كه بر دوش خود احساس مى‌كرد، انجام دهد؛ جلو افتادن مطرح نبود. البته ديگران آن‌قدر توانايى و جرأت ورود در اين ميدان را نداشتند و به امام نمى‌رسيدند. امام به طور طبيعى رهبرى و سررشته‌دارى اين حركت را برعهده داشت؛ اين مبارزه را شروع كرد و به مردم تكيه نمود. تا آن روز هيچ كس از بزرگان حوزه‌هاى علميه و مراجع حدس نمى‌زد كه يك حركت دينى، آن هم در آن دوران اختناق، اين‌گونه بتواند پشتيبانى مردم را جلب كند؛ اما امام در همان روز گفت من به پشتيبانى اين مردم حركت مى‌كنم؛ مردم را به اين بيابان قم دعوت مى‌كنم. او مى‌دانست كه اگر مردم را دعوت كند، از همه ايران جمع مى‌شوند و يك اجتماعِ عظيمِ غيرقابل علاج براى دولت آن وقت و رژيم فاسد به وجود مى‌آورند.
 
در اين‌جا بُعد جديدى از شخصيت اين مرد آشكار شد؛ بعد قدرت رهبرى، شجاعت سياسى، آشنايى با ريزه‌كاريهاى كارهاى دشمن، هوشيارى نسبت به هدفهاى دشمنان؛ اين بُعد در عمل آشكار شد. سال 42 - يعنى سال دوم مبارزه - رسيد كه سال شدّت عملها و فشارها و كشتارها بود. آن‌جا امام مثل خورشيدى در آسمانِ اميدهاى ملت ايران ظاهر شد. در موضع يك مرد فداكار و يك آتشفشان؛ كسى كه همه احساسات لازم براى يك مرد جهانى، يك مرد ميهنى، يك مرد اسلامى در او جمع است؛ شجاعت لازم را دارد، قدرت بسيج عظيم مردم را دارد، صراحت لازم را دارد؛ چه در اوّل سال 42 كه ماجراى حمله كماندوها به مدرسه فيضيه و حوزه قم پيش آمد و چه در پانزده خرداد سال 42 كه عظمت امام در آن‌جا آشكار شد. ملت ايران ناگهان احساس كرد كه پشت و پناهى دارد؛ قلّه عظيمى وجود دارد كه مى‌تواند به او چشم بدوزد و به آن توجّه كند. امام در پانزده خرداد اين‌گونه در صحنه ظاهر شد. بعد از اين ماجرا، زندان و تبعيد و فشارهاى فراوان وجود داشت و امام در آن روز جوان نبود. براى ما كه آن روز جوان بوديم، زندان رفتن و ماجراهاى مشكلى كه پيش مى‌آمد، خيلى سخت نبود؛ بيشتر شبيه يك سرگرمى بود؛ اما امام در آن سال - در سال شروع مبارزه - شصت‌وسه ساله بود. در شصت‌وسه سالگى، اين مرد با جوشش احساس خود مى‌توانست احساسات يك ملت را به جوشش آورد. زندان رفتن و تبعيد شدن براى كسى در آن سنين، كار آسانى نبود؛ اما اين فداكارى و از خودگذشتگى و خطرپذيرى در اين مرد آشكار شد. اين هم بُعد جديدى بود؛ يعنى مردى كه در راه آرمانهاى بزرگ و در راه تكليف شرعى، هيچ مشكلى نمى‌توانست مانع راه او بشود. اين جريان، درسال 42 و 43 به تبعيد چهارده ساله امام، اول به تركيه و بعد هم به عراق منتهى شد.
 
در دوران تبعيد امام، ابعاد تازه‌اى از شخصيت اين مرد كم‌نظير و حقيقتاً استثنايى در زمان ما بروز كرد؛ چيزهايى كه انسان در زندگى شخصيتهاى بزرگ، بعضى از آنها را به‌ندرت مشاهده مى‌كند. اوّلاً او در موضع يك طرّاح فكرى - و به قول معروفِ مذاكراتِ سياسى، يك تئوريسين - قرار مى‌گيرد كه طرح يك حكومت را، طرح يك نظام را، طرح يك بنا و دستگاه جديد را مى‌ريزد؛ آن هم طرحى كه هيچ‌گونه سابقه موجود و محسوسى در مقابل چشم ندارد. بناى اسلامى، با توجّه به نيازهاى دنياى جديد و مسائلى كه در دنيا مطرح است؛ تركيب اين مسائل، مى‌شود طرّاحى يك نظام. ثانياً اين مرد با اين‌كه در ايران نبود، اما از راه دور، مدت چهارده سال قضاياى مبارزات اسلامى و نهضت اسلامى در ايران را به معناى واقعى كلمه رهبرى كرد. در طول اين مدت چهارده سال و بخصوص چند سال اخير - يعنى از سالهاى 50 و 49 تا 54 و 55 - شدّت اختناق و فشار زياد بود. گروهها، گروهكها، احزاب سياسى گوناگون، مخفى، مبارز، سياسى، غيرسياسى به‌وجود مى‌آمدند و همه در زير فشارهاى رژيم مضمحل مى‌شدند و از بين مى‌رفتند و يا بى‌خاصيت مى‌شدند. با اين كه بعضى از آنها پشتيبانهاى سياسى بين‌المللى هم داشتند؛ به بلوك شرق و غرب - بخصوص به شرق - متّصل بودند و از آن جا هدايت و كمك مى‌شدند، اما نهضت امام متّكى به تشكيلات حزبى نبود. امام هيچ تشكيلات حزبى در داخل كشور نداشت؛ عدّه‌اى شاگردان و دوستان و آشنايان به فكر او و متن مردم بودند. امام هم وقتى در اعلاميه‌ها پيام مى‌داد، مخاطب او، آن عده دوستان و آشنايان مخصوص او نبودند؛ مخاطب او، متن مردم بودند. او با متن مردم و توده مردم حرف مى‌زد و آنها را هدايت مى‌كرد و توانست در طول چهارده، پانزده سال، از راه دور اين مايه فكر اسلامى و نهضت اسلامى را اوّلاً در ذهنها عميق كند، ثانياً در سطح جامعه توسعه دهد؛ دلهاى جوانان و ذهنها و ايمانها را به آن متوجّه كند، تا زمينه براى آن انقلاب عظيم آماده شود. خيليها در داخل كشور كارهاى بزرگ و مخلصانه و فداكارانه‌اى انجام مى‌دادند، اما اگر مركزيّت امام نبود، هيچكدام از اين كارها نبود؛ همه اين تلاشها شكست مى‌خورد و همه اين انسانها از نفس مى‌افتادند. آن كسى‌كه از نفس نمى‌افتاد، او بود و ديگران هم به نيروى او قوّت و نيرو مى‌گرفتند. بعد هم هدايت حقيقى يك حركت انقلابى و يك نهضت بزرگ در طول مدت چهارده سال و عبور دادن آن از آن همه عقبات گوناگون توسط آن بزرگوار بود. طورى شد كه افكار غيراسلامى و ضدّ اسلامى به انزوا گراييدند و به حاشيه رانده شدند؛ روزبه‌روز فكر اسلامى و اين تفكّر منطقى و مستحكم و قوى، غلبه خود را بر افكار ديگر ثابت و آشكار كرد. در همه قضاياى مهم، حضور امام محسوس بود. در سال 1347، امام در نجف - مركز فقاهت - فكر «ولايت فقيه» را با اتّكاء به مايه‌هاى محكم فقهى از آب درآورد.
 
البته «ولايت فقيه» جزو مسلّمات فقه شيعه است. اين كه حالا بعضى نيمه‌سوادها مى‌گويند امام «ولايت فقيه» را ابتكار كرد و ديگر علما آن را قبول نداشتند، ناشى از بى‌اطّلاعى است. كسى‌كه با كلمات فقها آشناست، مى‌داند كه مسأله «ولايت فقيه» جزو مسائل روشن و واضح در فقه شيعه است. كارى كه امام كرد اين بود كه توانست اين فكر را با توجّه به آفاق جديد و عظيمى كه دنياى امروز و سياستهاى امروز و مكتبهاى امروز دارند، مدوّن كند و آن را ريشه‌دار و مستحكم و مستدل و باكيفيت سازد؛ يعنى به شكلى درآورد كه براى هر انسان صاحب نظرى كه با مسائل سياسى روز و مكاتب سياسى روز هم آشناست، قابل فهم و قابل قبول باشد.
 
عزيزان من! در ايران، در آن دوران چهارده ساله - بخصوص در اين سالهاى آخر - مبارزان اسلامى احساس تنهايى نمى‌كردند؛ هميشه احساس مى‌كردند كه امام با آنها مرتبط و متّصل است. در ماجراى درگذشت فرزندش، يك بُعد ديگر از ابعاد اين شخصيت عظيم آشكار شد. خيليها بزرگند، عالمند، شجاعند؛ اما آن كسانى‌كه اين عظمتها در درون عواطف و در زوايا و اعماق دل آنها امتداد داشته باشد، خيلى زياد نيستند. مرد مسنّى در سنين نزديك به هشتاد سال در آن زمان، وقتى كه فرزند فاضل و برجسته‌اش از دنيا رفت - كه در واقع پسر او هم يك پسر برجسته و يك فاضل و يك عالم ممتاز و يك اميد آينده بود - جمله‌اى كه از او نقل شد و شنيده شد، اين بود كه «مرگ مصطفى از الطاف خفيه الهى است»! او اين را مهربانى الهى و لطف پنهانى خدا تلقّى كرد؛ اين‌طور فهميد كه خدا به او لطف كرده است؛ آن هم لطفى پنهانى! ببينيد چقدر عظمت مى‌خواهد در يك انسان! اين مصيبتها و اين سختيها و اين شدّتهايى كه در دوران انقلاب بر اين مرد بزرگ وارد آمد و او مثل كوه استوارى آنها را تحمّل كرد، ريشه‌اش در همين عظمت روحى است كه در مقابل مرگ عزيزى اين‌چنين، چنين برخوردى پيدا مى‌كند. بعد هم قضيه تبعيد ايشان از عراق و شروع هجرت آن بزرگوار به كويت و سپس به فرانسه بود؛ كه فرمود اگر به من اجازه اقامت در كشورى ندهند، فرودگاه به فرودگاه خواهم رفت و پيامم را به همه دنيا خواهم رساند. آن عظمت، آن شجاعت، آن شرح صدر، آن استقامت كم‌نظير، آن قدرت رهبرى الهى و پيامبرگونه، باز خودش را در اين‌جا نشان داد. اين هم بُعد جديدى از ابعاد شخصيت آن بزرگوار بود. بعد هم كه جريانِ آمدن ايشان به ايران و مواجهه با آن قضايا و تشكيل نظام جمهورى اسلامى بود.
 
آنچه كه در دوره بعد از تشكيل نظام اسلامى، از ابعاد وجودى امام مشاهده شد، به نظر من به مراتب مهمتر و عظيمتر بود از آنچه كه قبلاً ديده شده بود. در اين دوران، امام - اين شخصيت برجسته و ممتاز - در دو بُعد و دو چهره مشاهده مى‌شود: در دوران حكومت، يك چهره، چهره رهبر و زمامدار است؛ يك چهره، چهره يك زاهد و عارف. تركيب اين دو با هم، از آن كارهايى است كه جز در پيامبران، جز در مثل داود و سليمان، جز در پيامبرى مثل پيامبر خاتم صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله‌وسلّم انسان نمى‌تواند ديگر پيدا كند. اينها حقايقى است كه ملت ايران در طول سالهاى متمادى آنها را لمس كرده؛ ما هم كه از نزديك شاهدش بوديم و ديديم. تربيت اسلامى و قرآنى اين است. امام به چنين چيزى همه را دعوت مى‌كرد؛ نظام اسلامى را براى تربيت انسانهايى از اين قبيل مى‌خواست و مى‌پسنديد؛ همان‌طور كه خود او مظهر اعلاى آن بود. در چهره يك حاكم و زمامدار و رهبر، امامِ بزرگوار مردى هوشيار، باشهامت، باتدبير، باابتكار و دريادل بود. امواج سهمگين در مقابل او چيز كم‌اهميتى محسوب مى‌شدند. هيچ حادثه سنگينى نبود كه بتواند او را شكست دهد و او را به خضوع در مقابل آن حادثه وادار كند. در همه حوادث تلخ و سختى كه در زمان دهساله رهبرىِ آن بزرگوار پيش آمد - كه خيلى زياد هم بود - امام از همه آنها بزرگتر بود. هيچكدام از اين حوادث - آن جنگ، آن حمله امريكا، آن توطئه‌هاى كودتا، آن ترورهاى عجيب و غريب، آن محاصره اقتصادى، آن كارهاى عظيم و عجيب و غريبى كه دشمنان با شكلهاى مخلتف مى‌كردند - نمى‌توانست اين مرد بزرگ را دچار احساس ضعف و شكست كند او از همه اين حوادث، قويتر و بزرگتر بود. او معتقد به مردم بود؛ حقيقتاً به آراءِ مردم اعتقاد داشت. او به نظر و به رأى مردم اعتقاد داشت - كه من در خطبه دوم دراين‌باره مختصرى صحبت خواهم كرد - به مردم از صميم قلب علاقه داشت؛ به مردم عشق مى‌ورزيد و آنها را دوست مى‌داشت.
 
اغلب آن صفاتى كه در زمامداران مختلف عالم، مايه امتياز آنها مى‌شد، تا آن‌جايى كه من بررسى كردم و به ذهنم رسيده است - ما در امام مجتمع مى‌ديديم. او، هم عاقل بود، هم دورانديش بود، هم محتاط بود، هم دشمن‌شناس بود، هم به دوست اعتماد مى‌كرد و هم ضربه‌اى را كه به دشمن وارد مى‌كرد، قاطع وارد مى‌كرد. همه صفات و خصوصياتى كه براى يك انسان لازم است تا بتواند در چنين جايگاه حسّاس و خطيرى انجام وظيفه كند و خدا و وجدان خود را راضى نمايد، در اين مرد جمع بود.
 
امام به مردم اعتماد داشت. انقلاب كه پيروز شد، امام مى‌توانست اعلان كند كه نظام ما، يك نظام جمهورى اسلامى است؛ از مردم هم هيچ نظرى نخواهد؛ هيچكس هم اعتراضى نمى‌كرد؛ اما اين كار را نكرد. درباره اصل و كيفيت نظام، رفراندم راه انداخت و از مردم نظر خواست؛ مردم هم گفتند «جمهورى اسلامى»؛ و اين نظام تحكيم شد. براى تعيين قانون اساسى، امام مى‌توانست يك قانون اساسى مطرح كند؛ همه مردم، يا اكثريت قاطعى از مردم هم يقيناً قبول مى‌كردند. مى‌توانست عدّه‌اى را معيّن كند و بگويد اينها بروند قانون اساسى بنويسند؛ هيچكس هم اعتراض نمى‌كرد؛ اما امام اين كار را نكرد. امام انتخابات خبرگان را به راه انداخت و حتّى عجله داشت كه اين كار هرچه زودتر انجام گيرد. در انقلابهاى دنيا - كه البته غالباً هم كودتاست و انقلاب نيست - كسانى كه در رأس قرار مى‌گيرند و زمامدار مى‌شوند، براى خودشان يك سال، دو سال فرصت قرار مى‌دهند و مى‌گويند تا وقتى آماده براى رأى‌گيرى شويم، بايد اين مدّت بگذرد؛ اما همان را هم غالباً تمديد مى‌كنند! امام دو ماه از پيروزى انقلاب نگذشته بود كه اولين انتخابات - يعنى همان رفراندم جمهورى اسلامى - را به راه انداخت. يكى، دو ماه بعد، انتخابات خبرگان قانون اساسى بود. چند ماه بعد، انتخابات رياست جمهورى بود. چند ماه بعد، انتخابات مجلس بود. در يك سال - كه همان سال 58 باشد - امام چهار بار از آراء مردم براى امور گوناگون استفسار كرد: براى اصل نظام، براى قانون اساسى نظام - كه قانون اساسى يك بار خبرگانش انتخاب شدند، يك بار خود قانون اساسى به رأى گذاشته شد - براى رياست جمهورى و براى تشكيل مجلس شوراى اسلامى.
 
امام به معناى واقعى كلمه معتقد به آراءِ مردم بود؛ يعنى آنچه را كه مردم مى‌خواهند و آرائشان بر آن متمركز مى‌شود. البته در اين كارها هيچ وقت سررشته كار را هم به دست سياستبازان نمى‌داد. مردم، غير از سياستبازانند؛ غير از مدّعيان سياستند؛ غير از مدّعيان طرفدارى مردمند. امام به مردم اعتماد داشت. خيلى از گروهها و احزاب و داعيه‌داران و سياستبازان و حزب‌بازان و امثال اينها بودند؛ امام به اينها كارى نداشت؛ ميدان هم به اينها نمى‌داد كه بيايند زياده‌طلبى كنند و به نام مردم حرف بزنند و عوض مردم تصميم بگيرند؛ ليكن به آراء مردم احترام مى‌گذاشت. جنگ پيش آمد؛ در نقش فرمانده نيروهاى مسلّح ظاهر شد. مسأله محاصره‌ى اقتصادى پيش آمد؛ امام پشتيبان كامل بود؛ پشتيبان روحى دستگاههاى دولتى. اوّل انقلاب، براى كارهاى گوناگون و براى حمايت از مستضعفان و محرومان، امام دستورات فراوانى داد و كارهاى زيادى انجام گرفت. مؤسّساتى مثل جهاد سازندگى، مثل بنياد مسكن، مثل كميته امداد، مثل بنياد مستضعفان و جانبازان و مثل بنياد پانزده خرداد، براى كمك‌رسانى به مردم تشكيل شد. مسائلى كه براى امام در حاكميت و در اداره كشور مطرح بود، اينها بود. اين، بُعد حاكم و رهبر بودن امام در موضع يك انسان مقتدر و يك انسان بااراده بود؛ انسانى كه اگر جنگ پيش بيايد، مى‌تواند تصميم بگيرد؛ اگر صلح هم باشد، مى‌تواند تصميم بگيرد. براى اداره يك كشور و براى مواجهه با دشمنان، مى‌تواند تصميم‌گيرى كند. اما همين انسان، در چهره زندگى شخصى و خصوصى خود، يك انسان زاهد و عارف و منقطع از دنياست. البته منظور، دنياى بد است؛ همان چيزى كه خود او مى‌گفت دنياى بد، آن چيزى است كه در درون شماست. اين ظواهر طبيعت - زمين و درخت و آسمان و اختراعات و امثال اينها - دنياى بد نيست. اينها نعمتهاى خداست؛ بايد اينها را آباد كرد. دنياى بد، آن خودخواهى، آن افزون‌طلبى و آن احساس تعلّقى است كه در درون انسان است. امام از اين دنياى بد به‌كلّى منقطع بود.
 
او براى خودش هيچ چيز نمى‌خواست. براى تنها پسرش - كه عزيزترين انسانها براى امام، مرحوم حاج احمد آقا بود و ما بارها اين را از امام شنيده بوديم كه مى‌فرمود اعزّ اشخاص در نظر من ايشان است - در ده سال آن حكومت و آن زمامدارى و رهبرى بزرگ، يك خانه نخريد. ما مكرّر رفته بوديم و ديده بوديم كه عزيزترين كس امام، در آن باغچه‌اى كه پشت حسينيه منزل امام بود، داخل دو، سه اتاق زندگى مى‌كرد. آن بزرگوار براى خود، زخارف دنيوى و ذخيره و افزون‌طلبى نداشت و نخواست؛ بلكه بعكس، هداياى فراوانى برايش مى‌آوردند كه آن هدايا را در راه خدا مى‌داد. آنچه را هم كه داشت و متعلّق به خود او بود و مربوط به بيت‌المال نبود، براى بيت‌المال مصرف مى‌كرد. همان آدمى كه حاضر نبود آن روز با ده پانزده ميليون تومان خانه قابل قبولى براى پسرش بخرد - ولو از مال شخصى خودش - صدها ميليون تومان مال شخصى خود را براى نقاط مختلف - براى آبادانى، براى كمك به فقرا، براى رسيدگى به سيل‌زدگان و جاهاى مختلف ديگر - صرف مى‌كرد. ما اطلاع داشتيم كه در مواردى پولهاى شخصى خود امام بود كه به اشخاصى داده مى‌شد، تا بروند آنها را مصرف كنند؛ اينها هدايايى بود كه مريدان و علاقه‌مندان و دوستان براى امام آورده بودند.
 
او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گريه نيمه‌شب، اهل دعا، تضرّع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود. آن مردى كه چهره باصلابتش دشمنانِ ملت ايران را مى‌ترساند و به خود مى‌لرزاند - آن سدّ مستحكم و كوه استوار - وقتى كه مسائل عاطفى و انسانى پيش مى‌آمد، يك انسان لطيف، يك انسان كامل و يك انسان مهربان بود. من اين قضيه را نقل كرده‌ام كه يك وقت در يكى از سفرهاى من، خانمى خودش را به من رساند و گفت از قول من به امام بگوييد كه پسرم در جنگ اسير شده بود و اخيراً خبر كشته شدن او را برايم آورده‌اند. من پسرم كشته شده، اما برايم اهميت ندارد؛ براى من سلامت شما اهميت دارد. آن خانم اين جمله را در اوج هيجان و احساس به من گفت. من خدمت امام آمدم و داخل رفتم. ايشان سرِ پا ايستاده بود و من همين مطلب را برايش نقل كردم؛ ديدم اين كوه استوار و وقار و استقامت، مثل درخت تناورى كه ناگهان بر اثر توفانى خم شود، در خود فرورفت. مثل كسى كه دلش بشكند؛ روح و جان و جسم او تحت تأثير اين حرف مادر شهيد قرار گرفت و چشمانش پُر از اشك شد!
 
شبى در يك جلسه خصوصى، با دو سه نفر از دوستان، منزل مرحوم حاج احمدآقا نشسته بوديم؛ ايشان هم نشسته بود. يكى از ما گفتيم: آقا شما مقامات معنوى داريد، مقامات عرفانى داريد؛ چند جمله‌اى ما را نصيحت و هدايت كنيد. آن مردِ با عظمتى كه آن گونه اهل معنا و اهل سلوك بود، در مقابل اين جمله ستايش‌گونه كوتاه يك شاگردش - كه البته همه ما مثل شاگردان و مثل فرزندان امام بوديم؛ رفتار ما مثل فرزند در مقابل پدر بود - آن چنان در حال حيا و شرمندگى و تواضع فرو رفت كه اثر آن در رفتار و جسم و كيفيّت نشستن او محسوس شد! در حقيقت ما شرمنده شديم كه اين حرف را زديم كه موجب حياى امام شد. آن مرد شجاع و آن نيروى عظيم، در قضاياى عاطفى و معنوى، اين‌گونه متواضع و با حيا بود.
 
نكته آخرى كه من مى‌خواهم عرض كنم، اين است كه همه اينها را امام از عمل به دين، از پايبندى به دين، از تقوا و از مطيع امر خدا بودن داشت. خود او هم بارها اين مضمون را در گونه‌گونه كلمات خود برزبان مى‌آورد و بيان مى‌كرد: هرچه هست، از خداست. او همه چيز را از خدا مى‌دانست؛ هضم در اراده خدا بود؛ حل در حكم الهى بود: انقلاب را خدا پيروز كرد؛ خرمشهر را خدا آزاد كرد؛ دلهاى مردم را خدا جمع كرد. او همه چيز را از منظر الهى مى‌ديد و عامل به احكام بود؛ خداى متعال هم درهاى رحمت را به روى او باز كرد.
 
مايلم يك جمله هم ذكر مصيبت كنم. فردا اربعين سيّدالشهداست. به مناسبت سالگرد امام، ما از جاهاى مختلف برسر مزار او گرد آمده‌ايم. تناسب اين جمع آمدن و گرد آمدن ما بر سر قبر امام، با اربعين تناسب عجيبى است. در روز اربعين هم، بعد از آن روزهاى تلخ و آن شهادت عجيب، اولين زائران اباعبداللَّه‌الحسين عليه‌السّلام بر سر قبر امامِ معصومِ شهيد جمع شدند. از جمله كسانى كه آن روز آمدند، يكى «جابربن عبداللَّه انصارى» است و يكى «عطيةبن سعد عوفى» كه او هم از اصحاب اميرالمؤمنين عليه‌السّلام است. جابربن عبداللَّه از صحابه پيامبر و از اصحاب جنگ بدر است؛ آن روز هم على‌الظّاهر مرد مسنّى بوده است؛ شايد حداقل شصت، هفتاد سال از سنين او - بلكه بيشتر - مى‌گذشته است. اگر در جنگ بدر بوده، پس لابد قاعدتاً در آن وقت بايد بيش از هفتاد سال سن داشته باشد؛ ليكن «عطيه» از اصحاب اميرالمؤمنين عليه‌السّلام است. او آن وقت جوانتر بوده؛ چون تا زمان امام باقر هم «عطيةبن سعد عوفى» على‌الظّاهر زندگى كرده است. «عطيه» مى‌گويد: وقتى به آن جا رسيديم، خواستيم به طرف قبر برويم، اما اين پيرمرد گفت اول دم شطّ فرات برويم و غسل كنيم. در شطّ فرات غسل كرد، سپس قطيفه‌اى به كمر پيچيد و قطيفه‌اى هم بردوش انداخت؛ مثل كسى كه مى‌خواهد خانه خدا را طواف و زيارت كند، به طرف قبر امام حسين عليه‌السّلام رفت. ظاهراً او نابينا هم بوده است. مى‌گويد با هم رفتيم، تا نزديك قبر امام حسين عليه‌السّلام رسيديم. وقتى كه قبر را لمس كرد و شناخت، احساساتش به جوش آمد. اين پيرمرد كه لابد حسين‌بن‌على عليه‌السّلام را بارها در آغوش پيامبر ديده بود، با صداى بلند سه مرتبه صدا زد: يا حسين، يا حسين، يا حسين!
 
و سيعلم الّذين ظلموا اىّ منقلب ينقلبون(1)
 
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
 
قل هواللَّه احد. اللَّه الصمد. لم يلد و لم يولد. و لم يكن له كفوا احد.(2)
 
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم محمّد و على آله‌الاطيبين الاطهرين. سيّما على اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة و الحسن والحسين و على علىّ‌بن‌الحسين و محمّدبن‌علىّ و جعفربن‌محمّد و موسى‌بن‌جعفر و علىّ‌بن‌موسى و محمّدبن‌علىّ و علىّ‌بن‌محمّد والحسن‌بن‌علىّ والخلف الصّالح القائم المهدى. حججك على عبادك و امنائك فى بلادك. و صلّ على ائمّةالمسلمين و حماةالمستضعفين و هداة المؤمنين.
 
اوصيكم عباداللَّه بتقوى‌اللَّه‌
 
چون تقريباً وقت سپرى شده است، من ناچارم خطبه دوم را خيلى كوتاه عرض كنم. بعد از رحلت امام، ما اعلام كرديم كه راه امام و خطّ امام را ادامه مى‌دهيم. اوّلاً اين حركت، از روى تقليد نبود؛ حركتى براساس تجربه و آگاهى بود. راه امام، راه نجات اين كشور، هم در آغاز انقلاب، هم در دوران حيات آن بزرگوار بود و هم امروز هست؛ اما راه امام چيست؟ مقصود ما از راه امام كدام است؟
 
من چند مشخّصه مهم را از مجموعه‌اى كه ما آن را راه امام و خطّ امام به حساب مى‌آوريم، عرض مى‌كنم. چند مطلب از نظر امام، در درجه اوّل بود؛ اوّل، اسلام و دين بود. امام، هيچ ارزشى را بالاتر از ارزش اسلام به حساب نمى‌آورد. انقلاب و نهضت امام، براى حاكميت اسلام بود. مردم هم كه اين نظام را قبول كردند، اين انقلاب را به پا كردند و امام را پذيرفتند، براى انگيزه اسلامى بود. سرِّ موفقيت امام اين بود كه صريح و بدون پرده‌پوشى، اسلام را روى دست گرفت و اعلام كرد من مى‌خواهم براى اسلام كار كنم و همه چيز در سايه اسلام است. قبل از دوران انقلاب ما كسانى در كشور ما و در بعضى كشورهاى ديگر بوده‌اند كه حقيقتاً به اسلام اعتقاد داشتند، اما جرأت نمى‌كردند، يا نمى‌خواستند صريحاً اسلام را مطرح كنند؛ تحت نامهاى ديگرى وارد ميدان مى‌شدند و عموماً شكست خوردند. علّت اين كه امام پيروز شد، چون هدف خود را كه حاكميت اسلام است، صريح بيان كرد. البته اسلام كه امام فرمود، در دو بخش قابل توجّه است: يكى بخش اسلام در قالب نظام. امام، اين‌جا خيلى سختگير بود و به يك كلمه كم يا زياد، راضى نمى‌شد؛ به يك مسامحه، چه در مسائل اقتصادى، چه غيره، راضى نمى‌شد. همه جا مُرّ اسلام. نظام اسلامى، مجلس شوراى اسلامى، دولت اسلامى، قضاوت اسلامى و دستگاههاى گوناگون بايد بر طبق مصالح، خطّ اسلام و راه حاكميت اسلام را دنبال كنند. امام، اين را دنبال مى‌كرد و تا آن‌جا كه توانست، تلاش كرد. چهره دوم در مورد پايبندى به اسلام، عمل فردى اشخاص است. در اين‌جا ديگر آن صلابت و قاطعيت و اعمال قدرت، وجود ندارد. اين‌جا موعظه، نصيحت، زبان خوش و امر به معروف است. امام، به اين عقيده داشت. پس اوّل چيزى كه در خطّ امام، مهم است، تعقيب هدف اسلامى و حاكميت اسلامى در صحنه ايمان و در صحنه عمل است.
 
دومين مطلب، تكيه به مردم است - همان‌طور كه عرض كردم - هيچ كس در نظام اسلامى نبايد مردم، رأى مردم و خواست مردم را انكار كند. حالا بعضى، رأى مردم را پايه مشروعيت مى‌دانند؛ لااقل پايه اِعمال مشروعيت است. بدون آراءِ مردم، بدون حضور مردم و بدون تحقّق خواست مردم، خيمه نظام اسلامى، سرِ پا نمى‌شود و نمى‌ماند. البته مردم، مسلمانند و اين اراده و خواست مردم، در چارچوپ قوانين و احكام اسلامى است. امام، مجمع تشخيص مصلحت را درست كرد؛ يعنى آراءِ مردم كه مظهرش مجلس شوراى اسلامى است، و حدود اسلامى كه مظهرش شوراى نگهبان است، اگر بين آنها اختلافى پيدا شد، مجمع تشخيص مصلحت تصميم مى‌گيرد. آن‌جايى كه مصلحت كشور اقتضا كند، آن را براين مقدّم مى‌دارد. مجمع تشخيص مصلحت را هم امام درست كرد. آنچه كه در مورد آزادى گفته مى‌شود، همه در شكم اين حركت عظيم و اين سرخطّ مهمى است كه امام براى اين كشور به‌وجود آورد. حالا عدّه‌اى تازه از راه رسيده، مى‌خواهند آزادى، آزادى فكر و آزادى رأى را به امام و دستگاه امام و نظام اسلامى، تازه ياد بدهند و تلقين كنند! اين خطّى بود كه امام، حركت نظام اسلامى را بر اين خط قرار داد. بحمداللَّه مسؤولان كشور - چه امروز، چه در دوره قبل و دولت قبل - كه همه شاگردان امام بودند و دست پروردگان امام هستند، اين چيزها را از بن دندان دانستند و باور كردند؛ نمى‌خواهد ديگرى بيايد و به اينها ياد بدهد.
 
سوم از مشخصه‌هاى خطّ امام، عدالت اجتماعى و كمك به طبقات مستضعف و محروم است كه امام آنها را صاحب انقلاب و صاحب كشور مى‌دانست. امام، پابرهنگان را مهمترين عنصر در پيروزيهاى اين ملت مى‌دانست؛ همين‌طور هم هست و همان‌طور كه گفتيم، امام به گفتن هم اكتفا نكرد. امام از همان اوّل انقلاب، جهاد سازندگى، كميته امداد، بنياد مستضعفان، بنياد پانزده خرداد و بنياد مسكن را به وجود آورد و دستورات مؤكّد به دولتهاى وقت داد. عدالت اجتماعى، جزو شعارهاى اصلى است؛ نمى‌شود اين را در درجه دوم قرار داد و به حاشيه راند. مگر مى‌شود؟! حالا عدّه‌اى از آن طرف در مى‌آيند كه امام فرمود: انقلابِ ما انقلاب نان نيست، براى نان نيست! بله؛ انقلاب اكتبر روسيه كه در سال 1917 پيدا شد، به‌خاطر قطع شدن نان در شهرهاى اصلى آن روز - مثلاً مسكو - بود. اگر مردم آن روز نان داشتند - همين نان معمولى - آن انقلاب پيش نمى‌آمد. انقلاب ما اين‌گونه نبود، انقلاب ما براساس يك ايمان بود؛ اما معنايش اين نيست كه انقلاب نبايد به زندگى مردم، به اقتصاد، به نان و به رفاه مردم بپردازد. اين چه حرفى است!؟ امام به اين مسائل مى‌پرداخت و دستور مى‌داد و آنچه در درجه اوّل، مورد نظر امام بود، عبارت بود از طبقات محروم و مستضعف. البته امروز كنارِ گودنشينها، آنهايى كه هميشه بلدند گوشه‌اى بنشينند و دستور و نسخه صادر كنند - بدون اين‌كه بدانند واقعيتها چگونه است، يا هيچ مسؤوليتى احساس كنند - مى‌گويند عدالت اجتماعى تحقّق پيدا نكرده است! البته عدالت اجتماعىِ كامل، بلاشك تحقّق پيدا نكرده است - خيلى بايد مجاهدت كنيم - اما نظام اسلامى آمد و آن برنامه و نقشه غلطى را كه در اين مملكت بود - كه هيچ حقّى براى روستا و روستانشين و شهرهاى دور دست و طبقات محروم قائل نبودند - تغيير داد و بيشترين اهتمام را روى اين چيزها گذاشت. امروز بيشترين اهتمام دولت خدمتگزار ما براى نقاط محروم است. در طول دوران انقلاب، هميشه دولتها اين‌طور بودند؛ بيشترين اهتمامشان براى مردم محروم و نقاط محروم بود و كارهاى فراوان و خدمات عظيمى هم انجام گرفته است. اينها به بركت همين عنصر عدالت اجتماعى در خطّ امام است.
 
يك عنصر ديگر، دشمن‌شناسى و فريب نخوردن از دشمن است. اوّلين كار دشمن اين است كه تبليغ مى‌كند هيچ دشمنى وجود ندارد! چطور نظام اسلامى دشمن ندارد؟! جهانخواران را از اين سفره به يغما رفته سالهاى متمادى، محروم كرده است؛ معلوم است كه دشمنند، مى‌بينيم كه دشمنى مى‌كنند - در تبليغات، در محاصره اقتصادى - هركارى كه مى‌توانند در تقويت دشمن عليه نظام، مى‌كنند؛ صريح هم مى‌گويند!
 
در اين مملكت، آنچه كه براى امريكا، براى استكبار و براى جهانخواران قابل قبول نيست، استقلال اين مملكت و استقلال و بيدارى اين مردم است؛ آن دست ردّى است كه اين مردم به سينه دشمنان اين كشور و جهانخواران زده‌اند؛ اين را نمى‌خواهند. با اسلام هم كه دشمنند، به اين علّت است كه اسلام اين بيدارى را به مردم داده است؛ با اين دشمنند. امام، دشمن را مى‌شناخت؛ روشهاى سياسى و روشهاى تبليغاتى آنها را مى‌فهميد، مى‌شناخت و در مقابل آنها محكم مى‌ايستاد.
 
محور ديگر، علاقه و حساس بودن به سرنوشت مسلمانان عالم است. مسلمانان عالم، عقل استراتژيك نظام اسلامى به حساب مى‌آيند. الان ملتها در آسيا، در افريقا و در همين منطقه خود ما طرفدار نظام اسلامى هستند. اين اظهار ارادتى كه به امام و به انقلاب مى‌كنند، سابقه ندارد؛ نه امروز نسبت به هيچ كشورى در دنيا وجود دارد و معمول است و نه در گذشته چنين چيزى بوده است. اين به‌خاطر اسلام است. امام روى سرنوشت برادران مسلمان، حساس بود. و بالاخره تعالى علمى و سازندگى كشور. اينها سرفصلهاى عمده خطّ امام است؛ اسلام، مردم، پيشرفت كشور، دشمنى با دشمنان و حسّاسيت نسبت به امّت اسلامى در آن هست. اينها خطّ امام است؛ ما به اينها پايبند بوديم و هستيم و به فضل پروردگار خواهيم بود. در اين سالهاى بعد از رحلت امام، چه دولتهايى كه سر كارِ بودند - چه دولت قبلى، چه دولت امروز ما - چه دستگاه قضايى، چه مجلس شوراى اسلامى و دستگاه قانونگذارى، بحمداللَّه كارهاى بزرگى كردند و خدمات بزرگى انجام دادند. جزئيّات كارهاى اينها آن‌قدر زياد و صفحه عملياتى كه مسؤولان اين كشور در قواى مختلف - بخصوص در قوّه مجريّه كه بارهاى سنگين بر دوش آنهاست - كردند به‌قدرى درخشان و زياد است كه هر منصفى اينها را نگاه كند، تحسين خواهد كرد. من اگر بخواهم الان هم آنچه در ذهنم هست بگويم، يك صفحه طولانى است. اينها را بايد خود آقايان بيايند به مردم بگويند و توضيح دهند، تا ببينند كه چه زحماتى كشيده‌اند! اين به بركت پيروى از همين راه امام است. خداى متعال هم به اين كشور تفضّل كرده است. اين بنايى كه امام ساخت، بحمداللَّه مستحكم مانده است و پايه‌هاى محكم و ريشه عميقى دارد. آثارى را هم كه خداى متعال و دست قدرت الهى براى اين مردم آورد، خيلى عظيم است.
 
به لطف الهى، پنجاه هزار اسير ما بى‌دغدغه برگشته‌اند. بلوك شوروى كه يك مزاحم و معارض بود، در طول اين سالها متلاشى شد. به لطف الهى ملت ما در ميدانهاى مختلف، به موفّقيتهاى بزرگى دست پيدا كرد. انتخاباتهاى گوناگون و حضورهاى برجسته - همين حضور سى ميليونى مردم در انتخابات رياست جمهورى در دوسال قبل از اين - الطاف الهى و نشانه‌هاى رحمت خداست. ما افتخار مى‌كنيم كه ملتى جوان و زنده و با نشاط داريم. افتخار مى‌كنيم كه مسؤولان مؤمن، بى‌طمع، بى‌غرض و مردمى، قواى اين كشور را اداره مى‌كنند. افتخار مى‌كنيم كه على‌رغم دشمنى استكبار و على‌رغم اين همه توطئه، ملت و مسؤولان ما بحمداللَّه توانسته‌اند راه طولانى و دشوار انقلاب را پيش ببرند و مملكت را بسازند. روزبه‌روز اين سازندگى، بيشتر خواهد شد؛ روزبه‌روز ان‌شاءاللَّه به سمت عدالت اجتماعى، پيشتر خواهيم رفت؛ روزبه‌روز پايه‌هاى اسلام و تعبّد به اسلام در اين كشور، محكمتر خواهد شد. آن كسانى كه گوش خوابانده‌اند كه شايد مردم از اسلام و جمهورى اسلامى برگردند، بدانند كه سرنوشت آنها سرنوشت همان كسانى است كه اوّلِ انقلاب خيال مى‌كردند انقلاب تا سه ماه ديگر، تا شش ماه ديگر، تا يك سال ديگر از بين خواهد رفت! يا خيال مى‌كردند كه اوّلِ جنگ مى‌توانند در ظرف يك هفته، ايران را فتح كنند! همان‌طور كه آنها تودهنى خوردند، همان طور كه از ملت ايران سيلى خوردند، همان‌طور كه ناكام شدند، همان‌طور كه غلط بودن تهديدهايشان برايشان واضح شد، آن كسانى هم كه امروز خيال مى‌كنند و به انتظار آن نشسته‌اند كه اين مردم از دينشان، از قرآنشان، از اسلامشان، از روحانيتشان و از امامشان روى برگردانند، تودهنى خواهند خورد؛ آنها هم سيلى خواهند خورد! آينده، مال اين ملت است. آينده، مال اين كشور و مال اسلام است. روزبه‌روز به فضل پروردگار، خورشيد درخشانِ اسلام، درخشانتر خواهد شد و مردم زيادترى را گرما خواهد داد و نورانى خواهد كرد.
 
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، مقامات امام را در ملكوت اعلى‌، بيشتر از پيش كن. پروردگارا! او را از سوى يكايك ما جزاى خير عنايت كن. خواستها و آرمانها و هدفهاى او را محقّق فرما. ملت ايران را پيروز و دشمنانش را منكوب كن. اسلام و مسلمين را در همه جاى عالم، موفّق و پيروز گردان. گرفتاريهاى اين ملت را برطرف كن. شرّ دشمنان را به خودشان برگردان. دلهاى اين ملت را روزبه‌روز به هم مهربانتر كن.
 
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
 
والعصر، انّ الانسان لفى خسر، الّا الذين امنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(3)
 
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌
 
1) اخلاص: 4 - 1
 
2) شعراء: 227
 
3) عصر: 3 - 1



1379/امام به مردم گفت قدرت در دست شما و متعلق به شماست؛ فقط بايد اين قدرت را اعمال كنيد


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين. الهداة المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين. قال اللَّه الحكيم فى كتابه: «ولو قاتلكم الّذين كفروا لولوّا الأدبار ثم لا يجدون وليّاً و لا نصيرا سنّةاللَّه الّتى قد خلت من قبل و لن تجد لسنّةاللَّه تبديلا».(1)

اين روزها حوادث بزرگى كه خاطرات آنها براى ملت مسلمان و بخصوص مردم شيعه بسيار حائز اهميت است و حوادث مصيبت‌بار و دردناكى است - يعنى رحلت حضرت خاتم‌الانبياء صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله‌وسلّم، شهادت سبط اكبر، حضرت مجتبى‌ عليه‌الصّلاةوالسّلام و شهادت حضرت ابى‌الحسن على‌بن‌موسى‌الرضا عليه‌آلاف‌التّحيّةوالثّناء - با خاطره تلخِ مصيبت‌بار ديگرى كه رحلت امام بزرگوار است، همزمان شده است.

من امروز براى اين كه عظمت شخصيت امام بزرگوارمان را از يكى از ابعاد گوناگون مورد ملاحظه قرار دهم، بحثى را مطرح مى‌كنم و آن اين است كه در اين آيه‌اى كه تلاوت كردم - كه يكى از آيات سوره فتح است - قرآن كريم براى مسلمانان مؤمنِ آن زمان، حقيقتى را بيان مى‌فرمايد. اين حقيقت بر حسب اسباب ظاهرى دور از ذهن است؛ امّا در تصوير الهى يك حقيقت مسلّم است. مطلب از اين قرار است كه جمعيتى از مسلمانان در سال ششم هجرى، بدون سلاح و تجهيزات لازم و بدون آرايش جنگى، در مقابل كفّار كه مسلّح و مجهّز بودند، قرار گرفتند و بنابراين بود كه مسلمانان دست به اسلحه نبرند. اين در قضيه حديبيّه بود. اين قضيه را، هم «غزوه حديبيّه» گفته‌اند، هم «صلح حديبيّه». اگرچه جنگى واقع نشد، اما حركتى كه اتّفاق افتاد، از يك جنگ بزرگ داراى آثار بيشترى بود؛ بركات آن و كيفيّت رويارويى، يك بركت و كيفيّت استثنايى بود. در اين حادثه، كفّار قريش با تجهيزات، با سلاح، با مردان جنگى و با پيش‌بينيهاى لازم، به سراغ مسلمانانى آمدند كه با خودشان سلاح بر نداشته بودند و فقط به قصد مشرّف شدن به عمره و زيارت خانه خدا به راه افتاده بودند. نتيجه به جنگ نينجاميد و بركات زيادى بر اين رويارويى صلح‌آميز مترتّب شد. خداى متعال به مسلمانان اين‌طور مى‌فرمايد كه اگر سروكار شما با كفّار و مشركان، به جنگ و شمشير هم كشيده مى‌شد، شما آنها را مغلوب مى‌كرديد. اين سنّت الهى است؛ اين قانون لايتخلّف پروردگار در عالم آفرينش است؛ «ولو قاتلكم الّذين كفروا لولّوا الادبار ثمّ لا يجدون وليّا و لا نصيرا سنّةاللَّه الّتى قد خلت من قبل ولن تجد لسنّةاللَّه تبديلا».

در اين جا اصل مهمى پديد مى‌آيد كه اين اصل، هم در صدر اسلام مكرّردرمكرّر تجربه شد، هم در انقلاب اسلامى تجربه شد، هم در حوادث گوناگون ديگر تجربه شده است؛ توجه به آن براى ملتهايى مثل ملت ما حائز اهميت است؛ ولى غالباً از چشم دور مى‌ماند. نقش امام بزرگوار ما - حضرت امام خمينى كبير - اين بود كه اين حقيقت را ثابت كرد. اين حقيقت چيست؟ اين حقيقت اين است كه نيروهاى اثرگذار در تحوّلات اجتماعى و سياسى، عبارت از چيزهايى است كه به انسانها برمى‌گردد؛ مربوط به نيروهاى انسانى و اراده انسانى و ايمان انسانى است. طبق اين اصل، آرايش قدرتها و نيروهاى اثرگذار در تحوّلات اجتماعى، غير از آن چيزى است كه هميشه قدرتمداران و مستكبران عالم خواستند آن را نشان بدهند. قدرتمندان و مستكبران عالم اين‌طور خواستند تفهيم و ثابت كنند كه نتايج و تحولات بزرگ، به پول و زور و شمشير و سلطه مطلقه و تبليغات آنها مربوط است؛ كار عالم در دست آنهاست؛ اختيارات تحولات بشرى در پنجه‌هاى قدرت آنهاست؛ اما اين اصل الهى ثابت مى‌كند كه بعكس؛ تحوّلات عالم، مسائل بزرگ بشرى و انسانى، انقلابهاى بزرگ، پيشرفتهاى بزرگ و حركتهاى عظيم، هيچكدام در دست قدرتمندان و زورمداران عالم نيست؛ در اختيار سلاح و پول و تبليغات آنها نيست - اگرچه آنها اين‌طور وانمود كنند - در اختيار عوامل ديگرى است. همه اين عوامل به اراده انسانها، ايمان انسانها، فداكارى انسانها، حركت انسانها و تجمّع انسانها برمى‌گردد كه بر سرنوشت بشر مى‌تواند حكومت كند؛ مى‌تواند حوادث بزرگ را به‌وجود بياورد. اين را قرآن مكرّر بيان كرده است؛ حوادث تاريخى، آن را تبيين و اثبات كرده است؛ ولى بسيارى از ملتها از اين حقيقت غافلند و چون غافلند، عقب مى‌مانند؛ مقهور قدرتهاى استكبارى عالم مى‌شوند؛ از نيرويى كه در اختيار آنهاست، از امكان و ظرفيتى كه متعلّق به آنهاست، درست استفاده نمى‌كنند؛ قدرتمندان عالم هم از اين غفلت سوءاستفاده مى‌كنند و فرمان مى‌رانند و مقاصد حيوانى و شهوانى و شخصى خودشان را پيش مى‌برند.

در اين‌جا نگاهى به آنچه كه در دنيا اتّفاق افتاده است و امروز اتّفاق مى‌افتد، بكنيم؛ چون ملت ايران به بازيابى اين حقيقت احتياج دارد. ملت ايران با رسالت عظيمى كه بر دوش دارد و با كار بزرگى كه امروز در مقابل خود دارد، بايد به اين حقيقت الهى بيشتر توجّه كند.

ببينيد؛ برادران و خواهران عزيز من! قرن بيستم ميلادى - يعنى اين قرنى كه چند ماه قبل به پايان رسيد - قرن تحوّلات عظيم اجتماعى و سياسى است. ملتها هر كدام برحسب موقعيت، شرايط، استعداد و هوشياريشان، زودتر يا ديرتر، به تحوّلات عظيمى دست پيدا كردند. البته همين‌جا عرض كنم كه ملت ايران جزو اولين ملتهايى بود كه در اين قرن ميلادى به يك تحوّل عظيم سياسى و اجتماعى دست پيدا كرد؛ يعنى در سال 1905 يا 1906 ميلادى كه برابر است با 1324 يا 1325 قمرى، ملت ايران زودتر از اغلب ملتهاى عالم به يك تحوّل سياسى و اجتماعى نزديك شد كه آن تحوّلى است كه در دوران مشروطيت اتّفاق افتاد. ملت ايران هوشيارى و پيشروى و مجاهدت و شرايط مناسب خودش را با اين عمل ثابت كرد. علماى دين و دلسوزان جامعه، پيشوايان آن حركت بودند. يك غفلت از سوى سياستمداران وابسته به انگليسِ آن زمان موجب شد كه قدرتهاى غربى و خارجى بتوانند از اين حركت ملت مسلمان سوءاستفاده كنند؛ عدالتخواهى ملت ايران را در قالب از پيش ساخته‌اى مطابق نظريات خودشان بريزند و حركت ملت ايران را منحرف كنند؛ بعد از چند سال هم سلسله پهلوى را برسركار آورند. در واقع نزديك به شصت سال حركت ملت ايران و تحوّل كشور را عقب انداختند. اين كار را انگليسيها در حقّ ملت ايران كردند. در واقع دشمنى‌اى كه در اين دوره شصت، هفتاد ساله با ملت ايران شد، يكى از دشمنيهاى فراموش نشدنى و بسيار مهم است؛ والاّ قبل از كشور هند و روسيه و الجزاير و قبل از بقيه انقلابهاى بزرگ قرن بيستم، ما وارد ميدان تحوّل اجتماعى شديم؛ ما آمديم كشور و سازمان حكومت و نظام اجتماعيمان را متحوّل كنيم. ملت ما در تهران، در تبريز، در خراسان، در فارس، در بسيارى ديگر از نقاط اين كشور، فداكاريهاى بزرگى هم كردند؛ منتها بيگانگان نگذاشتند؛ عامل هم آن سياستمداران وابسته به غرب بودند. كسانى كه آن روز با غربيها و با قدرت دولت انگليس ميانه صميمى و گرمى داشتند؛ حركت ملت ايران را منحرف كردند؛ بعد هم رضاخان را سرِ كار آوردند؛ لذا تحول ملت ايران شصت سال عقب افتاد!

ملتهاى ديگر هم در اين قرن هر كدام به گونه‌اى وارد اين ميدان شدند. در هندوستان اين تحوّل اجتماعى به يك شكل انجام گرفت؛ در كشور روسيه اين تحوّل يك طور انجام گرفت؛ در كشور الجزاير اين تحوّل به يك شكل ديگر انجام گرفت؛ در دهها كشور، در آسيا و در آفريقا و در نقاط مختلف ديگر عالم، اين تحوّل اجتماعى به شكل خاصّى انجام گرفته است. همه اين تحوّلات در يك نقطه با هم مشتركند و آن اين است كه در همه اين تحوّلات، نيروهاى بشرى و انسانى بر نيروهاى استكبارى غلبه كردند؛ منتها اين غلبه در يك جا غلبه واضح و قاطعى بود و اثر ماندگارى به جا گذاشت؛ اما در جاهاى ديگر نه، اثر آن زودگذر بود و به‌خاطر غفلتها از بين رفت. اين حقيقت روشنى است كه هرجا ملتها به نيروهاى اثرگذار انسانى خودشان تكيه كنند، مى‌توانند بر نيروهاى فشار و زورى كه از طرف قدرتهاى غاصب و ظالم و زورگو و غارتگر به ميدان آورده مى‌شود، غلبه كنند.

مشكل امروز ملتها اين است كه وقتى در مقابل دشمنىِ قدرتمندان قرار مى‌گيرند، احساس ناتوانى مى‌كنند. امروز شما به صحنه جغرافيايى عالم در تقسيمات سياسى و در تعاملات سياسى نگاه كنيد، ببينيد كسانى‌كه در صحنه دنيا همه چيز را متعلّق به خود مى‌دانند و ملتها را به چيزى نمى‌انگارند و منابع انسانى و مادّى را به غصب در اختيار خود قرار مى‌دهند - يعنى قدرتهاى استكبارى - به چه چيزهايى تكيه مى‌كنند؟ مهمترين چيزى كه آنها به آن تكيه مى‌كنند، اين است كه به ملتها وانمود مى‌كنند كه قدرت آنها قدرتى است كه نمى‌توان با آن مقابله كرد. شما اگر امروز به سراغ روشنفكران كشورهاى عقب افتاده - از جمله كشورهاى اسلامى - يا به سراغ سياسيّون، يا به سراغ آحاد مردم آنها برويد و از آنها سؤال كنيد كه چرا شما براى احقاق حقوق ملىِ خودتان حركتى انجام نمى‌دهيد، جوابى كه مى‌دهند اين است كه ما نمى‌توانيم و قدرت نداريم؛ قدرتها همه چيز را از ما گرفته‌اند و ما نمى‌توانيم در مقابل قدرتهاى ستمگر اظهار وجودى كنيم! اين منطق كسانى است كه امروز در ميان كشورهاى عالم در موضع ضعف قرار دارند.

حقيقت قرآنى، عكس اين را بيان مى‌كند. حقيقت قرآنى مى‌گويد كه اگر انسانها به نيروى درونى خودشان - يعنى به ايمان و اراده و اتّحاد كلمه و فداكاريهاى خودشان - تكيه كنند، هيچ قدرتى در مقابل آنان ياراى ايستادگى ندارد. در دوران رژيم طاغوت، ما ملت ايران هم همين اشتباه را مى‌كرديم. آن روز اگر از ما سؤال مى‌كردند كه اين رژيم طاغوت نفت اين مملكت را برده است، منابع اين مملكت را برده است، امريكا را مسلّط كرده است، دين را از مردم گرفته است، اخلاق را گرفته است، فرهنگ ملى و اسلامى و بومى را گرفته است، تاريخ اين ملت را خراب كرده است، چرا شما در مقابل آن ايستادگى و مقاومت نمى‌كنيد، جوابى كه روشنفكران و سياسيّون مى‌دادند، اين بود كه مى‌گفتند كارى از ما ساخته نيست و ما نمى‌توانيم اقدامى بكنيم! حركت امام، درس بزرگ امام، خدمت بزرگ امام به اين ملت و به ملتهاى ديگر اين بود كه عكس اين را ثابت كرد. به مردم گفت مى‌توانيد و قدرت داريد؛ قدرت در دست شما و متعلق به شماست؛ فقط بايد اين قدرت را اعمال كنيد؛ بايد اراده كنيد؛ بايد تصميم بگيريد؛ بايد خواص و اثرگذاران در ذهن مردم وارد ميدان شوند و مردم بايد آماده‌ى فداكارى باشند. در آن صورت همه كار خواهد شد و همه موفّقيتها به‌دست خواهد آمد. خودِ او اوّل كسى بود كه وارد ميدان شد. با ورود او به ميدان، خواص آمدند؛ علما آمدند؛ روشنفكران آمدند؛ طلاب آمدند؛ دانشجويان آمدند؛ طبقات گوناگون مردم آمدند و در مدت چند سال، همه قشرها بتدريج به اين نهضت عظيم پيوستند و در نتيجه، آن قدرت سياسى و نظامى و تبليغاتى كه در مقابل اين نيروى عظيم مردمى قرار داشت، نتوانست مقاومت كند. نيروى ايمان، نيروى اراده، نيروى رهبرى حكيمانه و نيروى استقامت و صبر و پايدارى، نه فقط بر قدرت رژيم طاغوت فائق آمد، بلكه بر قدرت امريكا هم كه پشت سر او بود، چيره شد.

برادران و خواهران عزيز ما! مسأله به پيروزى انقلاب ختم نشد. بعد از آن كه انقلاب پيروز شد، در تجربه‌هاى گوناگون، در ميدانهاى مختلف، در حملات گوناگون سياسى و نظامى و اقتصادى كه به اين ملت شد، همين درس بزرگ و فراموش نشدنى قرآن - كه امام عزيز و بزرگوار ما تجسّم اين درس بود و آن را براى ما تكرار مى‌كرد - به كار ملت ايران آمد. در جنگ تحميلى، در مقابله با قدرتهاى استكبارى و در همه مسائل سياسى، ملت ما از اين درس بزرگ استفاده كرد. امروز شما نگاه كنيد؛ در كشور لبنان يك بار ديگر همين درس تكرار شده است. روزى كه رژيم صهيونيستى وارد جنوب لبنان شد و اين منطقه را اشغال كرد، به قصد اين نيامد كه يك روز از اين‌جا بيرون برود. احتياطاً تا بيروت هم آمدند و خودشان را به بيروت هم رساندند؛ منتها نمى‌خواستند آن قسمتها را نگه‌دارند. تصميم قطعى رژيم صهيونيستى اين بود كه بخش جنوب لبنان را نگه‌دارد و جزو پيكره قلمرو غصبى خودش قرار دهد. همچنان كه يك روز بخش كوچكى از فلسطين را اشغال كردند، بعد بتدريج بخشهاى ديگر را هم به آن ملحق و منضم كردند و همه فلسطين را اشغال كردند؛ بعد قسمتى از كشور اردن را هم اشغال كردند؛ بعد قسمتى از لبنان را هم اشغال كردند؛ لذا قصدشان اين نبود كه از اين‌جا خارج شوند؛ تصميم قطعى داشتند كه بمانند. در مقابلشان چه بود؟ در مقابلشان نيروى مردمىِ تهيدستِ بدون هيچ‌گونه تجهيزات در لبنان بود؛ يعنى نيروى حزب‌اللَّه، نيروى مقاومت مسلمانان، نيروى آحاد مردمى كه بمبارانهاى روزمرّه رژيم صهيونيستى را تحمّل كردند. سالها طول كشيد، اما نتيجه به پيروزى نيروى انسانى‌اى كه متّكى به ايمان و اراده بود، تمام شد. يك‌بار ديگر آن تصويرى كه قدرتهاى استكبارى مى‌خواستند از آرايش عوامل اثرگذار به ذهنها القاء كنند، باطل شد و معلوم گرديد كه نخير؛ اين‌طور نيست كه هركس سلاح و قدرت نظامى دارد، هركس قدرت تبليغات بين‌المللى و جهانى دارد، لزوماً موفّق خواهد شد. اگر در دو، سه سالى قبل، به آحاد مردم و به خود صهيونيستها و پشتيبانانشان گفته مى‌شد كه همين جوانان مؤمن حزب‌اللَّه در لبنان بر شما صهيونيستها پيروز خواهند شد، شما را از اين‌جا بيرون خواهند كرد، سرزمين خودشان را از شما به‌زور پس خواهند گرفت، كسى باور نمى‌كرد؛ اما همين مطلبى كه باور نمى‌شد، اتفاق افتاد! يك جنگ سريع اتّفاق نيفتاد؛ اما يك مبارزه و مقاومت طولانىِ چند ساله اتّفاق افتاد. نيروى اراده و نيروى ايمان، بر آن چيزى كه زرق و برق آن چشمها را خيره مى‌كرد، فائق آمد.

من عرض مى‌كنم ملت عزيز ايران! ملت شجاع و جوان و مؤمن و با اراده و مجرّب ما! به ملتهاى ديگر هم خطاب مى‌كنم و مى‌گويم كه اين حادثه، اين واقعه، اين تجربه عظيم قرآنى و مكرّر اتفاق افتاده، باز هم ممكن است اتّفاق بيفتد. در كجا؟ در خود فلسطين. امروز تحليلگران سياسى اين مطلب را بسيار مستبعد مى‌شمارند. اگر كسى بگويد همين نيروى ايمان و اراده مردمى بر دولت غاصب و مستكبرِ ظالم صهيونيستى ممكن است فائق آيد، بعضى افراد اين را ممكن است بسيار بعيد بشمارند؛ بعضى حتى ممكن است آن را محال بدانند؛ اما نه، محال نيست؛ ممكن است اين اتفاق بيفتد. اين تكرار همان تجربه‌اى است كه در صدر اسلام مكرّر اتّفاق افتاد؛ در پيروزى انقلاب اسلامى اتفاق افتاد؛ در جنگ تحميلى اتفاق افتاد؛ در ثبات سياسى و اقتصادى و اجتماعى نظام جمهورى اسلامى در طول اين بيست و يك سال اتفاق افتاد؛ در لبنان هم اخيراً اتفاق افتاد. اين تكرار همين تجربه است. يك عامل هم بيشتر ندارد؛ و آن اين‌كه ملت فلسطين به نيروى ذاتى خودش تكيه كند و خسته نشود. ايمان و اراده و انگيزه و اميد مردم فلسطين از آنها گرفته نشود. همچنان كه بعد از بيست و دو سال جنوب لبنان برگشت، بعد از گذشت چندين سال ممكن است بخشهايى از فلسطين اشغالى و در نهايت همه فلسطين اشغالى به مردم فلسطين برگردد. امروز عدّه‌اى اين را بسيار بعيد مى‌بينند؛ ديروز هم عدّه‌اى آزاد شدن جنوب لبنان را بعيد و محال مى‌دانستند؛ اما شد!

اگر سى سال پيش در اين كشور كسى مى‌گفت ممكن است رژيم پهلوى به‌وسيله اين مردم نابود شود و از بين برود، هيچ‌كس باور نمى‌كرد. اگر مى‌گفتند به جاى رژيم طاغوتى پهلوى يك نظام اسلامى سر كار خواهد آمد، هيچ‌كس باور نمى‌كرد؛ اما اين چيزِ غيرقابل باور به حسب ظاهر، اتّفاق افتاد و معلوم شد كه آرايش حقيقى نيروهاى اثرگذار در تحوّل سياسى و اجتماعى انسانها، غير از آن چيزى است كه چشمهاى ظاهربين مى‌بينند و تبليغات استكبارى مى‌خواهد آن را آن‌طور وانمود كند. نيروهاى اثرگذار، عبارتند از: اراده انسانى، ايمان انسانى، تصميم‌گيرى، ايثار پيشروان و رهبران و خسته نشدن آنها. آرى؛ اگر ملت فلسطين زمام كار خود را به دست كسانى بدهد كه نشان دادند لايق صحنه فلسطين نيستند؛ نشان دادند كه حقيرتر از آنند كه بخواهند مسأله‌اى به عظمت مسأله فلسطين را بر دوش گيرند و بروند سازش كنند و نقش ايادى و مزدوران رژيم صهيونيستى و امريكا را ايفا كنند؛ البته نتايجى به‌دست نخواهد آمد. اما اگر همچنان كه امروز در صحنه فلسطين مشاهده مى‌كنيم، انسانهاى مؤمن، جوانان مؤمن، رهبران مؤمن، آدمهاى خسته نشو، كسانى كه دلهايشان به نور ايمان - ايمان به قرآن و ايمان به اسلام - روشن و منوّر است، وسط صحنه باشند و جوانان دور اينها جمع شوند و ايمانشان را از ايمان آنها تغذيه كنند - كما اين‌كه امروز چنين مى‌كنند - اين حركت پيش خواهد رفت و بدانيد كه يك روز مردم دنيا شاهد آن خواهند بود كه فلسطين به صاحبان اصلى آن - از مسلمان و مسيحى و يهودى - برخواهد گشت.

من در پايان صحبتم به ملت عزيزمان عرض كنم: ملت عزيز ايران! اى ملت سرافراز! اى ملتى كه يك بار ديگر تجربه قرآنى صدر اسلام را با وجود خود، با حضور خود، با اراده خود، با ايثار و فداكارى خود تكرار كرديد و تحقّق بخشيديد! اى ملتى كه به پشتيبانى تو و با تكيه به تو، خمينى بزرگ توانست مفاهيم سياسى دنيا را عوض كند؛ توانست معيارها را به هم بريزد؛ توانست راه نويى را در مقابل بشريت بگذارد و باز كند! اى ملت بزرگ! شما امروز به همان اراده و ايمان احتياج داريد تا بتوانيد آنچه را كه به‌دست آورده‌ايد، تثبيت كنيد. امروز نظام اسلامى بحمداللَّه تثبيت شده است؛ اما كسانى‌كه با انقلاب شما ملت، تودهنى خورده‌اند، سياستهايى كه با دست قدرتمند ملت ايران از صحنه غارت اين كشور كنار زده شدند، بيكار ننشسته‌اند؛ آنها از دشمنى منصرف نشده‌اند؛ آنها نقشه‌هايى دارند.

خدا را شكر مى‌كنيم كه بسيارى از نيّتهاى سوء دشمنان ما، طرّاحان امنيتى و اطلاعاتى و سياسى امريكايى و صهيونيستى، براى ملت ما روشن شده است. البته هنوز گوشه‌هايى هست كه بعد از اين براى مردم روشن خواهد شد و من به فضل پروردگار در فرصتى تصوير كلّى نقشه دشمن را نسبت به نظام خودمان براى ملت افشا خواهم كرد.

خطرى كه در مردم تداوم اين حركت سرافرازانه را تهديد مى‌كند، در درجه اوّل عبارت از نا اميدى است. اگر دشمن بتواند مردم ما را، جوانان ما را، قشرهاى ما را، نسبت به آينده اين حركتشان نااميد كند، ضربه خود را زده است. اين خطر عمده است. لذا شما مى‌بينيد با انواع و اقسام روشها، بيانها، زبانها و شيوه‌ها سعى مى‌كنند دلها را نسبت به تداوم اين حركت پُرافتخار اسلامى مردّد و مأيوس كنند و اميد را از آنها بگيرند. اين مهمترين خطر است.

اما كسانى كه روى مردم اثر مى‌گذارند - كسانى‌كه حرفشان، اقدامشان، عملشان، منششان، نوشته‌شان، روى مردم اثر مى‌گذارد - چند خطر بزرگ آنها تهديدشان مى‌كند كه بايد بسيار مراقب باشند. يكى خطر خسته شدن است، يكى خطر راحت‌طلبى است، يكى خطر ميل به سازش است، يكى خطر چسبيدن به منافع نقد است؛ همان بلايى كه بر سر كسانى كه انقلاب فلسطين را منحرف كردند، آمد؛ همان خطرى كه بر سر همه رهبرانى آمد كه ملتهاى خودشان را از مسير درست و راهى كه شروع كرده بودند، منحرف كردند و بازداشتند. بارهاى سنگين بر روى نيروهاى اثرگذار روى ذهنهاى مردم است. بايد ايمان و پارسايى خودشان را تقويت كنند؛ بايد اتكاى خودشان را به لطف و فضل خدا زياد كنند؛ بايد به دشمن لحظه‌اى خوشبين نباشند؛ دشمن درصدد ضربه زدن است. اگر خواص يك كشور - يعنى نيروهايى كه با زبانشان، با قلمشان، با رفتارشان، با امضايشان، بر روى مسير يك ملت اثر مى‌گذارند - ميل به سازش و راحت‌طلبى و زندگى مرفه و خوشگذرانى پيدا كنند و از حضور در ميدانهاى خطر خسته شوند، آن وقت خطر تهديد مى‌كند. لذاست كه شما مى‌بينيد اميرالمؤمنين عليه‌السّلام در دوران خلافت كوتاه خود، بيشترين خطابش، بيشترى ملامتش، بيشترين توصيه‌اش و بيشترين تذكّرش، به كسانى است كه به آنها مسؤوليت داده بود تا بخشهاى مختلفى را در آن كشور بزرگى كه در اختيار آن حضرت بود، اداره كنند. امام بزرگوار ما بارها و بارها به مسؤولان كشور، به ما، به شاگردان خودش، به دستپروردگان خودش، تذكّر مى‌داد. مضمون آن تذكّر اين بود كه مبادا به چرب و شيرين زندگى راحت، خودشان را عادت بدهند و از مجاهدت در راه خدا باز بمانند.

پروردگارا! اين ملت بزرگ به تو ايمان آورد و در راه تو مجاهدت كرد. تو فرموده‌اى: «انّ‌اللَّه يدافع عن الّذين آمنوا».(2) تو وعده كرده‌اى كه از مؤمنان، از مجاهدان راه خودت و از پاكبازان دفاع خواهى كرد. پروردگارا! از اين ملت بزرگ، در راه آرمان بزرگش، در راه مقاصد افتخارآميزش، در مقابل دشمنان خطرناكش دفاع كن و به اين ملت نصرت و پيروزى عنايت فرما. پروردگارا! نام امام، راه امام، ياد امام، درسهاى ماندگار امام را در ذهن و دل و عمل ما هميشه زنده بدار. پروردگارا! روح مطهّر نبى اكرم و اوليايش، روح مطهّر شهيدان و روح مطهّر امام بزرگوار را از ما راضى كن. پروردگارا! چشمه اميد را در دلهاى ما بجوشان. پروردگارا! دشمنان ما را مغلوب و منكوب و منهدم بگردان. پروردگارا! وحدت كلمه ما، ايمان ما، اراده ما و باورهاى ما را روزبه‌روز رساتر و روشنتر و مستحكمتر بگردان. پروردگارا! ما را به فضل خود، به كمك خود، به لطف خود، به وعده خود، به آنچه كه به مؤمنان و محسنان و صالحان وعده فرموده‌اى، روزبه‌روز نزديكتر بگردان. پروردگارا! ما را بندگان صالح خودت قرار بده؛ مرگ ما و زندگى ما را در راه خودت قرار بده. پروردگارا! ما را از جمله كسانى كه به آنها سرباز دين و اسلام گفته مى‌شود، قرار بده. پروردگارا! به همه ملتهاى مسلمان نصرت عطا كن؛ به ملت لبنان و فلسطين نصرت كامل عنايت فرما.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

 
1) فتح: 22 و 23

2) حج: 38



1380/سيره امام بزرگوار  راهنماى عمل همه ملت ايران و مسلمانان جهان است

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

الحمّدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين المنتجبين، الهداة المهديّين المعصومين، سيّما بقيّةاللَّه فى‌الأرضين.

قال‌اللَّه الحكيم فى‌كتابه: بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم. و جعلناهم ائمّة يهدون بأمرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات

و اقام الصّلوة و ايتاء الزّكوة و كانوا لنا عابدين(1)

خداوند متعال در توصيف پيامبران و راهنمايان بشر و كسانى كه پرچم هدايت و ارشاد نسلهاى انسانى را بر دوش داشتند، از جمله اين خصوصيات را بيان مى‌كند: اينها - طبق خصوصيات ذكر شده در قرآن - امام و پيشواى هدايتند و از سوى خداوند، كار نيك و عمل به خيرات به آنها وحى مى‌شود؛ اقامه‌ى صلات و ايتاء زكات مى‌كنند و افتخار بزرگشان اين است كه بنده خدا هستند و با عمل خود، راه بندگى را به بشريّت تعليم مى‌دهند.

امروز در دوازدهمين سالگرد غروب خورشيد درخشان امامت و ولايت در دوران معاصر - يعنى رهبر عظيم‌الشّأن و بزرگوار ما، امام خمينى - وقتى در سيره و عملكرد اين مرد بزرگ و جانشين پيامبران دقّت مى‌كنيم، خصوصيات امامِ هدايت را در زندگى و سيره و تعاليم او به‌وضوح مى‌يابيم. آنچه كه امروز براى همه ما بسيار اهميت دارد، اين است كه با راه و رسم و تعاليم امام - كه در واقع تشكيل‌دهنده حقيقى شخصيت اوست - آشنا شويم؛ اگرچه ملت ما بحمداللَّه اين سرمايه معنوى را براى خود حفظ كرده است.

امروز من در اين مجمع عظيم، يك بُعد از شخصيت امام را به عرض شما برادران و خواهران و همه ملت ايران مى‌رسانم. چون سيره امام بزرگوار فقط بيان شخصيت يك انسان نيست؛ بلكه راهنماى عمل همه ملت ايران و مسلمانان جهان است؛ راهنماى عمل همه كسانى است كه مى‌خواهند در سايه اسلام، براى خود زندگى شايسته انسانى فراهم كنند. البته ملت ايران بيش از ديگران مخاطب اين سخنان است؛ زيرا بار امانتى كه بر دوش ماست - يعنى حفظ دستاورد عظيم اين انقلاب - يك ويژگى براى ملت ايران است. با حفاظت از اين ذخيره عظيم، بايد شكر اين نعمت را بگزاريم. اين بُعد از شخصيت امام عبارت است از اين‌كه امام در ساخت و مهندسىِ نظام جمهورى اسلامى، همه عناصر و اجزايى را كه مى‌توانست اين نظام را استوار و ماندگار كند، مورد ملاحظه قرار داد و با مهارتِ تمام اين عناصر اصلى را در درون اين بناى شامخ و مستحكم كار گذاشت. اين عناصر اصلى عبارت است از اسلام، مردم، قانونگرايى و دشمن‌ستيزى. امام بزرگوار در بناى نظام شامخى كه به جاى رژيم پوسيده سلطنتى در ايران بر سر كار آورد، اين عناصر و اجزا را با دقّتِ تمام كار گذاشت؛ در عملِ خود به آنها پايبند و متعهّد ماند و در پيام و بيان و تعاليمِ خود بر آنها پافشارى كرد. امروز هم مثل بيست‌ودو سال گذشته، همه كسانى كه وجود نظام اسلامى را با منافع نامشروع خودشان ناسازگار مى‌بينند و با آن دشمنى مى‌كنند، بيش از همه با همين چهار عنصر مقابله مى‌كنند. عمده تلاش آنها اين است كه يا عنصر اسلاميّت را از نظام بگيرند؛ يا تكيه بر مردم را - با همان معناى وسيع و بديعى كه امام به آن توجّه داشت - از نظام سلب كنند؛ يا در بناى قانونى نظام خدشه كنند؛ يا هشيارى و بيدارىِ دائمى در مقابل دشمن را از نظام بگيرند و بيدارى را به خواب‌آلودگى و غفلت تبديل كنند. لذا براى ما اين چهار عنصر اهميت پيدا مى‌كند. من امروز درباره هر كدام از اينها، نكات كوتاهى را به عرض شما مى‌رسانم:

نكته اوّل - كه اصلى‌ترين عنصر تشكيل‌دهنده نظام است - عبارت است از اسلام‌گرايى و تكيه بر مبانى مستحكم اسلامى و قرآنى. خيليها از اين حقيقتِ بسيار مؤثّر غفلت كردند؛ اما راز پيروزى انقلاب در اين نكته بود؛ چون ملت ايران از اعماق قلب به اسلام معتقد و مؤمن و وابسته بود و هست. اغلب ملتهاى مسلمان همين‌گونه‌اند و اگر موانع از سر راهشان برداشته شود، ايمان عميق آنان به اسلام آشكار خواهد شد. لذا وقتى مردم پرچم اسلام را در دست امام مشاهده كردند و باور كردند كه امام براى احياى عظمت اسلامى و ايجاد نظام اسلامى وارد ميدان مبارزه شده است، گِرد او را گرفتند. بعد هم كه انقلاب پيروز شد، با همين انگيزه، از روى طوع و رغبت در ميدانهاى خطر حاضر شدند؛ چون ايمان آنها به اسلام، عميق بود.

بعضى از كسانى كه خودشان را در شمار زبدگان و نخبگان و احزاب سياسى و صاحب‌نظران مسائل سياست به حساب مى‌آوردند، اين را نمى‌پسنديدند. جداى از كسانى كه به اسلام عقيده نداشتند، بعضى كسان به اسلام عقيده داشتند، اما نظام اسلامى را قبول نمى‌كردند. لذا از اوّلِ انقلاب، در عرض و به موازات خطِّ امام، جريانى پيدا شد كه به يك نظام لائيك و الگوبردارى شده از نظامهاى غربى دعوت مى‌كرد؛ منتها با رنگ و لعاب اسلامى؛ اسمِ اسلامى، اما باطنِ غيراسلامى؛ ساختِ اسلامى، اما جهتگيرىِ غيراسلامى. البته آنها بى‌ميل نبودند كه در كنار چنين نظامى، آخوند وجيه‌الملّه‌اى هم براى مقبول جلوه دادن نظام در چشم مردم وجود داشته باشد - چون مردم به اسلام دلبسته بودند - بدشان نمى‌آمد روحانىِ مورد قبولى در كنار نظام قرار گيرد تا نظام را در چشم مردم، اسلامى جلوه دهد؛ دولتمردان نظام هم به همان شكلى كه خودشان مى‌پسندند و تشخيص مى‌دهند، نظام را به همان صورت غيراسلامى - و در حقيقت، شكل بازسازى‌شده رژيم سلطنتى، منتها طبق قبول سياستمداران و قدرتمندان دنيا - اداره كنند. ظاهر و رنگ و لعاب دين هم اين فايده را براى آنها داشته باشد كه نيروهاى مردم را در خدمتشان قرار دهد؛ هرجا به حضور مردم احتياج است - در هنگام جنگ و دفاع و دادن ماليّات و غيره - همين ظاهر اسلامى، مردم را به همكارى با آن نظام وادار كند؛ اما اگر حقوق شرعى مردم تأمين نشد، نشد؛ اگر با سلطه‌گران مبارزه نشد، نشد؛ اگر استقلال كشور و فرهنگ و اقتصاد مردم در قبضه دشمنان قرار گرفت، گرفت! لذا از اوّلى كه امام دستور داد قانون اساسى به وسيله خبرگان منتخب مردم تدوين شود، هرجا كه نام اسلام و نشانى از حضور واقعى اسلام بود، اينها مقابله كردند. آن‌جايى كه اصل مربوط به «ولايت فقيه» مطرح شد، اينها بى‌تابانه مبارزه كردند. البته با ولايتش مخالف نبودند - ولايت يعنى حكومت؛ آنها تشنه قدرت و حكومت كردن بودند - با فقيه‌اش مخالف بودند؛ چون به معناى حضور حقيقى دين در جامعه بود؛ اين را برنمى‌تافتند و تحمّل نمى‌كردند. هرجا كه نشانه حضور واقعى اسلام بود، اينها معترض بودند.

امام در مقابل اين جريان - كه بسيار هم مدعى بود - ايستاد؛ روى مبانى اسلام تكيه كرد؛ روى تركيب و ساخت اسلامى نظام، با جديت اصرار ورزيد؛ چون امام مانند هركسى كه با اسلام آشناست، معتقد بود - و امروز هم ما معتقديم - كه سعادت و رفاه و آزادگى و عزّت يك ملت و نيز عدالت و تكيه به مردم - به معناى واقعى كلمه - در سايه احكام اسلام تأمين مى‌شود. آنهايى كه شعار عدالت و مردم‌سالارى دادند، نشان دادند كه نمى‌توانند حقوق و منافع مردم را عادلانه تأمين كنند؛ اما اسلام مى‌تواند اين كار را بكند. تكيه بر اسلام، به معناى ايمان عميق امام بزرگوار به رسالت اسلام بود؛ يعنى امروز اسلام مى‌تواند ملتها را نجات دهد. لذا هم در تدوين قانون اساسى و هم در تمام رهنمودهايى كه امام در طول ده سال زندگى مبارك خود به ملتهاى مسلمان داد، بر روى اسلام تكيه كرد و همين موجب شد كه نظام جمهورى اسلامى با وجود دشمنيهاى بى‌اندازه قدرتهاى جهانى، در ميان ملتهاى مسلمان، هم طرفداران بى‌شمارى پيدا كند و هم در آنها شوق و اميد و انگيزه به‌وجود آورد و حركت اسلامى را در سرتاسر جهان اسلام زمينه‌سازى كند. امروز هم اگر نظام جمهورى اسلامى و مسؤولان و رؤساى اين نظام در دنيا عزّت و آبرويى دارند، به بركت اسلام است. چه آنهايى كه در دنيا به اسلام معتقدند و چه حتّى آنهايى كه به اسلام معتقد نيستند، عزّتى كه براى جمهورى اسلامى و مسؤولان آن قائلند، به خاطر اسلام است. آنهايى هم كه به اسلام معتقد نيستند، نقش و نفوذ و تأثير و اقتدار اسلامى را مى‌شناسند و مى‌دانند و آن كسى كه مظهر اين اقتدار است، در چشمشان داراى عظمت و جلال است.

امام بر روى اسلام تكيه كرد؛ به اسم اسلام قانع نشد؛ بر اين اصرار ورزيد كه بايد قوانين اسلامى در تمام گوشه و كنار دستگاههاى دولتى و حكومتى حاكم شود. البته اين كار، يك كار بلندمدّت بود. امام هم اين را مى‌دانست كه در كوتاه‌مدّت، اين مقصود تحقّق پيدا نمى‌كند؛ اما راه را باز كرد و حركت را شروع نمود و جهت را نشان داد و همه فهميدند كه بايد به معناى حقيقى كلمه به سمت احكام و تعاليم اسلام و ساخت اسلامى براى نظام و جامعه حركت كنند تا بتوانند عدالت را تأمين، فقر را برطرف و فساد را ريشه‌كن كنند؛ تا بتوانند دردهاى مزمنى را كه بر اين ملت تحميل شده است، جبران كنند.

امروز بنده به عنوان كسى كه با آمار و ارقام و واقعيّات دستگاههاى حكومتى از نزديك آشناست، به شما مردم عزيز عرض مى‌كنم: هرجا كه ما با قاطعيّت، معرفت و روشن‌بينى، احكام اسلام را بر سر دست گرفتيم، دنبال آن حركت كرديم و صادقانه خواستيم اسلام را پياده كنيم، موفّق شديم؛ اما هرجا ناكامى و ضعفى وجود دارد، بر اثر اين است كه ما در آن مورد، از اسلام و حكم اسلامى و ترتيب اسلامى غفلت كرده‌ايم. هم در زمينه اقتصادى، هم در زمينه سياسى، هم در زمينه بين‌المللى و هم در زمينه تربيتهاى صحيح مردمى، امروز هرجا كه ضعف و ناكامى‌اى مشاهده مى‌شود، اگر كسى دقّت و ريشه‌يابى كند، به اين‌جا مى‌رسد كه در اين نقطه، دستور اسلام و حكم اسلامى مورد توجّه قرار نگرفته است. امام مى‌دانست كه اگر ما به اسلام متمسّك شويم، هم عزّت دنيا، هم رفاه مادّى، هم قدرت سياسى، هم آسايش و هم امنيت عمومى براى مردم پديد خواهد آمد؛ لذا امام اسلاميّت را - به معناى حقيقى كلمه - در بافت نظام اسلامى و اين بناى مستحكم و شامخ گذاشت.

عنصر دومى كه امام به آن حدّاكثر توجّه را كرد، عنصر «مردم» بود. تقريباً در همه نظامهاى حكومتى در دنيا، از مردم صحبت مى‌شود و هيچ‌كس نمى‌گويد كه من مى‌خواهم برخلاف مصلحت مردم كار كنم. حتّى در رژيمهاى استبدادىِ سلطنتىِ موروثى، هيچ‌كس نمى‌گويد كه من مى‌خواهم بر خلاف ميل مردم عمل كنم. بنابراين ادّعاى مردم‌گرايى وجود دارد؛ اما مهم اين است كه حقيقتاً در كجا براى مردم شأن و منزلت و حقّ و نقش قائل مى‌شوند. وقتى امام بر روى عنصر «مردم» تكيه مى‌كرد، لفّاظى نمى‌كرد؛ به معناى حقيقى كلمه به اصالت عنصر «مردم» در نظام اسلامى معتقد بود و مردم را در چند عرصه مورد توجّه دقيق و حقيقى خود قرار داد.

عرصه اوّل، عرصه تكيه نظام به آراء مردم است. تكيه نظام به آراء مردم، يكى از ميدانهايى است كه مردم در آن نقش دارند. حضور مردم و اعتقاد به آنها بايد در اين‌جا خود را نشان دهد. در قانون اساسى ما و در تعاليم و راهنماييهاى امام، هميشه بر اين نكته تأكيد شده است كه نظام بدون حمايت و رأى و خواست مردم، در حقيقت هيچ است. بايد با اتّكاء به رأى مردم، كسى بر سر كار بيايد. بايد با اتّكاء به اراده مردم، نظام حركت كند. انتخابات رياست جمهورى، انتخابات خبرگان، انتخابات مجلس شوراى اسلامى و انتخابات ديگر، مظاهر حضور رأى و اراده و خواست مردم است. اين يكى از عرصه‌هاست. لذا امام بزرگوار، هم در دوران حيات خود به‌شدّت به اين عنصر در اين عرصه پايبند باقى ماند و هم در وصيّت‌نامه خود آن را منعكس و به مردم و مسؤولان توصيه كرد. در حقيقت انتخابات و حضور مردم در صحنه انتخابِ رئيس جمهور، نمايندگان مجلس و يا ساير انتخابهايى كه مى‌كنند، هم حقّ مردم است، هم تكليفى بر دوش آنهاست. در نظام اسلامى، مردم تعيين‌كننده‌اند. اين هم از اسلام سرچشمه مى‌گيرد.

مسأله اساسى‌اى كه بنده بارها بر آن تأكيد كرده‌ام، اين است كه اسلام‌گرايى در نظام اسلامى، از مردم‌گرايى جدا نيست. مردم‌گرايى در نظام اسلامى، ريشه اسلامى دارد. وقتى ما مى‌گوييم «نظام اسلامى»، امكان ندارد كه مردم ناديده گرفته شوند. پايه و اساسِ حقّ مردم در اين انتخاب، خود اسلام است؛ لذا مردم‌سالارى ما - كه مردم‌سالارى دينى است - داراى فلسفه و مبناست. چرا بايد مردم رأى دهند؟ چرا بايد رأى مردم داراى اعتبار باشد؟ اين متّكى بر احساسات توخالى و پوچ و مبتنى بر اعتبارات نيست؛ متّكى بر يك مبناى بسيار مستحكم اسلامى است. پس يكى از عرصه‌هايى كه امام همواره بر آن تأكيد مى‌كرد و آن را در ساخت نظام اسلامى كار گذاشت و براى هميشه آن را ماندگار كرد، مسأله حضور مردم در انتخاب مسؤولان نظام و منتهى شدن مسؤوليتها به اراده و خواست مردم است.

عرصه دوم، عرصه تكليف مسؤولان در قبال مردم است. وقتى ما مى‌گوييم «مردم»، معنايش اين نيست كه مردم بيايند رأى بدهند و مسؤول يا نماينده‌اى را انتخاب كنند؛ بعد ديگر براى آن مردم هيچ مسؤوليتى وجود نداشته باشد؛ صرفاً همين باشد كه اگر كسى مى‌خواهد براى مردم كارى بكند، به اين خاطر باشد كه مردم بار ديگر به او رأى دهند؛ مسأله اين نيست. در اسلام و نظام جمهورى اسلامى، فلسفه مسؤوليت پيدا كردنِ مسؤولان در كشور اين است كه براى مردم كار كنند. مسؤولان براى مردمند و خدمتگزار و مديون و امانتدار آنها هستند. مردم، محورند. كسى كه در نظام جمهورى اسلامى مسؤوليتى به دست مى‌آورد، بايد همه همّ و غمّش براى مردم باشد؛ هم براى دنياى مردم، هم براى ماديّت مردم، هم براى معنويّت مردم، هم براى ايجاد عدالت در ميان مردم، هم براى احياى شأن انسانى مردم، هم براى آزادى مردم. اينها جزو وظايف اصلى حكومت است. البته وقتى مى‌گوييم «مردم»، منظور همه طبقات مردمند؛ ليكن بديهى است كسانى از مردم بايد بيشتر مورد توجّه قرار گيرند كه بيشتر مورد محروميت قرار گرفته‌اند؛ لذا امام دائماً روى طبقات محروم و پابرهنگان كشور تكيه مى‌كردند. اين فريب است كه كسى ادعا كند براى مردم كار مى‌كند؛ اما در عمل، كار او براى طبقات مرفّه باشد، نه براى طبقات مستضعف و محروم. نه اين‌كه نبايد براى طبقات مرفّه كار كرد؛ آنها هم از حقوق عمومى كشور بايد بهره‌مند شوند؛ اما به آن كسى كه محروميت دارد و دستش از حقوق خود خالى مانده است، بايد بيشترِ توجّه و همّت و تلاش را اختصاص داد. لذا امام به طور دائم بر حقوق مستضعفان و محرومان و پابرهنگان تكيه مى‌كرد. عملاً هم در تمام مدت پيروزى انقلاب تا امروز و قبل از آن، كسانى كه بيش از همه سينه سپر كردند، از نظام دفاع كردند، سختيهاى نظام را به جان خريدند و در مقابل دشمنان ايستادند، طبقات محروم و پابرهنه و مستضعفان جامعه بوده‌اند. اينها بايد بيش از ديگران مورد توجّه قرار گيرند.

عرصه سوم - كه باز بر محور مردم حركت مى‌كند - عبارت است از بهره‌بردارى از فكر و عمل مردم در راه اعتلاى كشور؛ يعنى استعدادها را شكوفا كردن و معطل نگذاشتن. از اوايل انقلاب، هميشه امام خطاب به جوانان، دانشجويان، متفكّران كشور و كسانى كه دارى استعداد بودند، مى‌گفت كه به خودتان ايمان بياوريد؛ نيروى خودتان را باور كنيد و بدانيد كه مى‌توانيد. اين درست در مقابل تعاليمى بود كه در دوران طولانى استبداد در اين كشور، تلقين مى‌شد كه مردم ايران نمى‌توانند. ما در دوران انقلاب هم ديديم همان كسانى كه اسلام را به معناى حقيقىِ خود باور نداشتند، به اين معنا هم باور نداشتند. هميشه چشم آنها به بيرون مرزهاى كشور بود و به مردم و تواناييهاى آنها اعتقاد نداشتند. اين فكر و اين توجّه را هم، امام در اين نظام نهادينه كرد، كه استعدادهاى جوان اين كشور، احساس توانايى كنند؛ و شما بعد از انقلاب هرچه از نشانه‌هاى علم و پيشرفت علمى و صنعتى در كشور مشاهده مى‌كنيد، ناشى از اين است. هرجا كه نشانه‌هاى وابستگى مشاهده مى‌شود - كه به معناى تحقير ملت ايران و استعدادهاى اوست - ناشى از نقطه مقابل اين تفكّر است.

عرصه چهارم در خصوص توجه امام به مردم، عبارت است از لزوم آگاه‌سازى دائمى مردم. خود امام در سنين بالاى عمر - با حال پيرمردى - از هر فرصتى استفاده كرد براى اين‌كه حقايق را براى مردم بيان كند. در دستگاههاى تبليغاتى جهانى، نقش تحريف و گمراه‌سازى، نقش فوق‌العاده خطرناكى است كه امام به آن توجّه داشت. وسايل ارتباطىِ فكرىِ نامطمئن و وابسته به دشمنان كشور و ملت، امام را وادار مى‌كرد كه هم خود او به طور دائم در موضع تبيين و ارشاد و هدايت مردم قرار گيرد و هم به ديگران دائماً توصيه كند كه حقايق را به مردم بگويند و افكار آنها را نسبت به حقايقى كه دشمن سعى مى‌كند آنها را مكتوم نگه‌دارد، آشنا كنند. اين‌كه ما دائماً به صاحبان بيان و قلم و تريبونهاى مختلف توصيه مى‌كنيم كه هدف و همّت خود را بر تبيين صحيحِ حقايق قرار دهند، براى اين است.

امروز دشمن، درست در موضع مقابل اين نقطه اساسىِ اسلامى كار مى‌كند. از اوايل انقلاب، يكى از اهداف مهمّ دشمن، تحريف حقايق و تاريخ بود. اگر يك وقت در داخل كشور حنجره يا قلم مزدورى پيدا مى‌شد كه حقايق جنگ و انقلاب و اسلام را تحريف مى‌كرد، مى‌ديديد فريادهاى تشويق از اطراف دنيا بلند مى‌شود. امروز نيز همين‌طور است. امروز هم اگر در داخل كشور كسانى به خاطر خوش كردن دل استكبار و راضى كردن دشمنان اسلام و اين ملت و اين كشور چيزى بگويند و بنويسند كه در آن تحريف اسلام و تاريخ انقلاب و چهره‌هاى انقلاب باشد، مى‌بينيد كه در دنيا از طرف دستگاههاى تبليغاتى استكبار براى او هورا مى‌كشند و او را تشويق مى‌كنند! تبيين، موضوع بسيار مهمّى است. انسانها تابع بينش و ديد خودشان هستند. اگر كسى بتواند حقايق را در چشم مردم تحريف كند، يعنى در واقع عمل و بازو و اراده مردم را به سمت گمراهى كشانده است. اين همان چيزى است كه دشمن مى‌خواهد. امروز اگر كسانى عليه اسلام و مقدسات و مجاهدتهاى اين ملت قلمفرسايى كنند و چيزى بنويسند؛ اگر كسانى عليه بهترين فرزندان اين كشور - يعنى شهيدان ما و مجاهدان راه خدا - اظهارنظرى كنند و ريشى بجنبانند؛ اگر كسانى عليه بسيج و جهاد و شهادت حرفى بزنند و چيزى بنويسند؛ مى‌بينيد مورد تشويق راديوها و سياستمداران و نويسندگان خارجى قرار مى‌گيرند. امروز همه افراد - چه كسانى كه بياناتشان در حوزه‌هاى وسيع كاربُرد دارد، چه كسانى كه در حوزه‌هاى كوچكتر سخنانشان مؤثّر واقع مى‌شود؛ مثل مدرسه و كلاس و دانشگاه و محيطهاى كارگرى و غيره - مسؤولند و اگر ديدند حقايق و محكمات اسلام و انقلاب مورد تحريف قرار مى‌گيرد، وظيفه دارند تبيين كنند؛ نبايد سكوت كنند. امام به اين نكته بسيار توجه مى‌كرد. و اين يكى از چيزهايى است كه راز استحكام و ماندگارى و پايدارى نظام در آن مندرج است.

عنصر سومى كه براى امام اهميت داشت، نظم و قانون بود. لذا حتّى قبل از آن‌كه انقلاب به پيروزى برسد، امام دولت معيّن كرد. انقلابهاى دنيا يا كودتاهايى كه به اسم انقلاب در دنيا به وجود مى‌آمدند - كه دهه‌هاى ميانى قرن گذشته ميلادى از اين‌گونه انقلابها پُر بود - هيچكدام اين‌طور نبودند. وقتى در كشورى انقلاب مى‌شد - يا انقلاب حقيقى، يا كودتايى به اسم انقلاب - مدتها از دولت و تشكيلات دولتى و نظم دولتى خبرى نبود. يك گروه به نام مسؤولان انقلاب، زمام كشور را در دست مى‌گرفتند و طبق ميل و تشخيص خودشان - هرطور بود - عمل مى‌كردند. در انقلاب اسلامى، امام اجازه نداد اين‌طور بشود؛ حتّى از قبل از پيروزى انقلاب دولت تعيين كرد تا نظم وجود داشته باشد. با اين‌كه آن وقت شوراى انقلاب هم بود، اما امام خواست با شكل قانونى و منطقى، كشور اداره شود. اصل تشخيص اين‌كه چه نظامى در كشور بر سر كار بيايد، اين را امام به عهده رفراندم و آراء عمومى گذاشت. اين هم در دنيا سابقه نداشت. در هيچ انقلابى در دنيا، ما نشنيديم و نديديم كه انتخاب نوع نظام را - آن هم در همان اوايل انقلاب - به عهده مردم بگذارند. هنوز از پيروزى انقلاب دو ماه نگذشته بود كه امام همه‌پرسى درباره نظام اسلامى را اعلان كرد، كه مردم به نظام جمهورى اسلامى رأى دادند. چند ماه از پيروزى انقلاب نگذشته بود كه امام گفت بايد قانون اساسى نوشته شود. آن كار هم نه به وسيله جمعى كه خود امام معيّن كند، بلكه باز به وسيله منتخبان مردم صورت گرفت. مردم اعضاى مجلس خبرگان را - كه منتخبان مردم بودند - انتخاب كردند تا قانون اساسى تدوين شود؛ باز مجدداً همان قانون را به رأى مردم گذاشتند. هنوز يك سال از پيروزى انقلاب نگذشته بود كه مردم در انتخابات رياست جمهورى شركت كردند؛ بعد از مدت كوتاهى هم مجلس شوراى اسلامى به راه افتاد. بنابراين از اوّل، مبناى كارِ انقلاب بر نظم و قانون بود. كسانى كه با اين ترتيب منطقى انقلاب نمى‌توانستند كنار بيايند، يا نمى‌توانستند تحمّل كنند كه اين انقلاب اين‌گونه قدم‌به‌قدم منطقى حركت كند، در همه اين موارد اخلال كردند. تفاله‌هاى آنها امروز هم انقلاب را به بى‌قانونى متّهم مى‌كنند! اين انقلاب، مظهر نظم و قانون بود؛ در هيچ جاى ديگر دنيا، در اين انقلابهايى كه اتّفاق افتاده است - چه در انقلابهاى اين قرن و چه قبل از آن - چنين چيزى ديده نشده است. اين را بايد مغتنم شمرد. پايبندى به نظم و قانون و مسؤوليتهاى قانونى قوا بايد مورد احترام همه باشد.

اگر شما امروز مى‌بينيد كه با تبليغات و تحريك دشمنان، در هر برهه‌اى از زمان، قواى قانونى كشور مورد تعرّض تبليغاتى قرار مى‌گيرند، اين دنباله همان دشمنى‌اى است كه از اوّل با اساس نظم و قانون در جمهورى اسلامى وجود داشت و امام مقابل آن ايستاد. ما هميشه اين را تأكيد كرده‌ايم و باز هم تكرار مى‌كنيم، وظايفى كه در قانون اساسى براى قواى سه‌گانه و مسؤولان قانونى معيّن شده، معتبر و محترم است و همه بايد در مقابل اين قانون، حالت تسليم داشته باشند. بى‌قانونى به شكلهاى مختلفى خود را نشان مى‌دهد. يكى از آنها همين است كه عليه اساس و ترتيبات قانون اساسى مبارزه تبليغاتى شود و لجن‌پراكنى صورت گيرد و به مسؤوليتهاى قانونى در هر بخشى از بخشها بى‌احترامى گردد. اين آن چيزى است كه از اوّلِ انقلاب، دشمنان امام و اسلام بر روى آن پافشارى مى‌كردند و امام در مقابل آن ايستاد.

عنصر اساسى چهارم كه امام آن را در پايه‌هاى نظام جمهورى اسلامى كار گذاشت - و بحمداللَّه مايه ماندگارى نظام شد - مسأله دشمن‌ستيزى و سلطه‌ستيزى است. امام يك لحظه نه خود از كيد و مكر و حيله دشمن غفلت كرد و نه گذاشت كه مسؤولان غفلت كنند. نظامى مثل نظام جمهورى اسلامى كه منافع دستگاههاى استكبارى دنيا را در اين نقطه از عالم و در بسيارى از كشورهاى اسلامى تهديد كرده است، بديهى است كه مورد دشمنى است. در ايران عزيز ما، اينها سالهاى متمادى مثل مارى بر روى منابع ملى و دستگاههاى سياسى كشور چنبره زده بودند. در نظام سلطنتىِ غاصب و وابسته، مگر كسى جرأت داشت به كسانى كه وارد اين كشور شده بودند تا ملت را تحقير و فقير و منابع او را غارت كنند و او را عقب‌مانده نگه‌دارند، اندك اهانتى كند؟! كسى جرأت نداشت به آنها بگويد بالاى چشمتان ابروست! امريكاييها و صهيونيستها و ديگر غارتگران و چپاولگران دنيا، در كمال امنيت و آرامش به ايران مى‌آمدند، مى‌رفتند و مى‌بردند. سياست كشور، در دست آنها؛ آمدن و رفتن حكومتها، در دست آنها؛ آوردن و بردن شاه مملكت، در اختيار آنها؛ تعيين نخست‌وزيران، با صوابديد آنها؛ و موضعگيريهاى سياسى كشور، تماماً در جهت خواسته‌ها و منافع آنها بود. نظام جمهورى اسلامى آمد و اين بساط را به‌كل به هم ريخت. امام مى‌دانست كه اين دشمن ساكت نمى‌نشيند و تعرّض مى‌كند. اگر در برهه‌اى تعرّض كرد و تودهنى خورد، موقّتاً عقب‌نشينى مى‌كند تا باز تعرّض كند؛ لذا بايد هشيار و بيدار بود. امروز من متأسفانه مى‌بينم كه كسانى طبق خواسته آن دشمنان، تبليغ مى‌كنند كه اين توهّم است! دشمن همين را مى‌خواهد كه مردم، مسؤولان، كارگزاران حكومت، اداره‌كنندگان كشور و طرّاحان و قانونگذاران امور زندگى مردم، از تهديد دشمن غفلت كنند. نبايد اجازه داد؛ بايد دشمن و شيوه‌هاى دشمنىِ او را شناخت. اين آن چيزى است كه بايد براى هميشه به ياد ما بماند و امام بر روى اين نكته تأكيد مى‌كرد. اين‌كه مى‌ديديد امام مى‌فرمود: «هرچه فرياد داريد، بر سر امريكا بكشيد»، به خاطر اين است.

برادران و خواهران عزيز! جوانان عزيز من! ملت عزيز ايران! اينها چهار نقطه قوّت اساسى است. هم مردم و هم مسؤولان بايد قدر اينها را بدانند. اين چهار عنصر موجب پايدارى نظام است. اين چهار عنصر موجب آن است كه هيچ وقت دشمن نتواند به اين نظام ضربه بزند. هر جا ما از اين چهار عنصر غفلت كرديم، ضربه خورديم. اگر ضربه اقتصادى خورديم، اگر عقب‌ماندگى اقتصادى پيدا كرديم، اگر در زمينه‌هاى سياسى دچار ضعفى شديم، بر اثر غفلت از اين عناصر بوده است. آن‌جايى كه پيشرفت كرديم، آن‌جايى كه عزّت به دست آورديم، آن‌جايى كه توانستيم موانع را از سر راه برداريم، آن‌جايى كه دشمن را ناكام كرديم، به خاطر تكيه بر اين عناصر بوده است. نگذارند و نگذاريد اين عناصر از دست مردم برود و مورد تهاجم قرار گيرد. نگذاريد دشمن به ميل خود، راه را براى تسلّط مجدّد بر اين كشور هموار كند. هشيارى مسؤولان كشور و آحاد مردم لازم است.

من به همين مناسبت در پايان عرايضم به مسأله بسيار مهمّ انتخابات اشاره كنم. انتخابات، مظهر حضور مردم است. انتخابات، هم حقّ مردم و هم وظيفه آنهاست. حقّ مردم است؛ براى اين كه بيايند و مدير اجرايى كشور را انتخاب كنند. تكليف مردم است؛ چون با حضور شما، نظام تقويت پيدا مى‌كند؛ اسلام عزيز مى‌شود؛ حاكميت اسلام در دنيا سرافراز مى‌گردد و توطئه دشمن - كه اسلام را به جدايى از آراء مردم متّهم مى‌كند - باطل مى‌شود. حضور شما مى‌تواند دفاع از اسلام و كشور و انقلاب محسوب شود. هر مقدار اين حضور وسيعتر و قويتر باشد، نشانه اقتدار بيشترِ نظام اسلامى است. نظام اسلامى در مقابل چشمهاى دوستان و دشمنان خود در دنيا به اين مى‌بالد كه تعداد حاضر شوندگان در پاى صندوقهاى رأى، زياد است. اين مايه افتخار نظام اسلامى است. همه كسانى كه در مقابل اسلام و آينده اين كشور احساس مسؤوليت مى‌كنند، وظيفه دارند كه در اين آزمايش الهى شركت كنند. البته اين حضور بايد آگاهانه و از روى تحقيق و با به دست آوردن حجّت بين خود و خدا باشد. كسى كه رأى مى‌دهد و فردى را انتخاب مى‌كند، بايد برطبق تشخيص باشد. اين تشخيص را به دست آوريد و ان‌شاءاللَّه با قاطعيّت در اين آزمايش الهى شركت كنيد.

بحمداللَّه در طول اين بيست‌ودو سال، همه انتخابات مختلفِ ما در محيط آرام برگزار شده است. كسانى كه از خارج از اين مرزها مى‌خواهند خواست و اراده شوم خودشان را بر اين كشور و اين مردم حاكم كنند، اوّلاً خواسته‌اند مردم در انتخابات شركت نكنند و انتخابات بى‌رونق باشد؛ ثانياً اگر انتخابات صورت مى‌گيرد، با آشوب و دعوا و تنازع و درگيرى همراه باشد. اما مردم در طول اين بيست‌ودو سال هر وقت انتخاباتى بوده است، با آرامش خود توى دهن دشمن زده‌اند و اين بار هم به اميد خدا و با همّت شما مردم عزيز، بايد همين‌طور باشد. ان‌شاءاللَّه دولتى كه براساس اين انتخاب تشكيل مى‌شود، خود را خادم اسلام و مردم و در صفِ اوّل مقابله با دشمنان بداند و اين كشور و اين ملت را يك قدمِ بلند به آرمانهاى اسلامى - كه مايه سعادت و خوشبختى مردم است - نزديك كند. هم همّت كنيد و هم از خداى متعال بخواهيد كه به شما و مسؤولان كمك كند تا بتوانند اين وظايف بزرگ را انجام دهند.

پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، رحمت و مغفرت و رضوان و فضل خود را بر روح مطهّر امام بزرگوار ما نازل و او را با اولياى خود محشور كن. پروردگارا ! فرزند خدمتگزار و مطيع او - مرحوم آقاى حاج احمد آقا - و فرزند بزرگوار ديگر ايشان - مرحوم آقاى حاج آقا مصطفى - را با اوليايت محشور كن. پروردگارا ! شهداى عزيز ما را كه پيروان امام و دلبستگان به آن بزرگوار بودند، با شهداى كربلا و امامِ آنان محشور كن. پروردگارا ! خير و لطف و رحمت و فضل خود را بر اين ملت نازل كن و آنها را در تجربه انتخابات و در همه امتحانات بزرگ، موفّق و پيروز و سربلند بگردان. پروردگارا ! قلب مقدّس ولى‌عصر را از ما راضى و خشنود كن و ما را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار بده.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

 1) انبيا: 73



1381/ سخن گفتن از امام و انقلاب، با يكديگر تفاوتى ندارد

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطيبين الأطهرين‌المنتجبين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه فى‌الأرضين.
 
از شما برادران و خواهران عزيز كه راههاى دور را طى كرديد و در اين مجلسِ باشكوه و پُرمعنا شركت جُستيد، خيلى تشكّر و سپاسگزارى مى‌كنم.
 
مناسبت سالگرد امام رضوان‌اللَّه‌تعالى‌عليه، هم وسيله‌اى است براى ملت ايران تا محبّت و ارادت و احترام خود را نسبت به امام عزيز و بزرگوار بار ديگر تجديد كند، و هم فرصتى است براى اين‌كه دلهاى شيفته امام و اصول و راهبردهاى آن بزرگوار، وفادارى خود را به اصول و خطّ امام و اهدافى كه ايشان ترسيم كردند، نشان دهند. براى همين است كه هر سال روز چهاردهم خرداد، در چشم تحليلگران سياسى عالم، خصوصيت ويژه‌اى دارد. امروز در سرتاسر كشور، مردم همان شور و حال و اخلاص و مودّت و صميميّتى را نشان مى‌دهند كه از ملت ايران نسبت به امام بزرگوار هميشه ديده شده است.
 
در اين مناسبت، من راجع به امام و انقلاب عظيم و بى‌مانندى كه ايشان آن را در دنيا و تاريخ معاصر مثل قلّه‌اى برافراشتند، صحبت مى‌كنم. در حقيقت، سخن گفتن از امام و انقلاب، با يكديگر تفاوتى ندارد. شخصيت امام فقط خصوصيات ممتازى نبود كه در او وجود داشت و شخصيت ايشان را تشكيل مى‌داد. شكّى نيست كه امام بزرگوار ما از ابعاد مختلف، يك شخصيت برجسته و ممتاز، يك عالمِ بزرگ، يك فقيه صاحب مكتب، يك فيلسوف برجسته، يك سياستمدار، يك مصلح بزرگ اجتماعى و از لحاظ روحيّات، صاحب خصلتها و خصوصيات ممتاز و كم‌نظير بود. همه اينها شخصيت امام را در چشم مردمِ دوران خود او و دورانهاى بعد برجسته مى‌كند؛ ليكن شخصيت امام بزرگوار ما در اين خصوصيات منحصر نيست. بُعد ديگر شخصيت او عبارت است از اصول و خطوط روشنى كه او در اين كشور، در اين منطقه و در مقابل چشم همه مردم جهان آنها را بنياد كرد؛ براساس آن يك نظام سياسى و اجتماعى به وجود آورد و اميدهاى بزرگى را در دل مستضعفان عالم و امّت اسلامى ايجاد نمود. شخصيت امام از اصول اساسى او جدا نيست. در حقيقت، هويّت و اصول انقلاب ما خطوط برجسته شخصيت امام را هم تشكيل مى‌دهد. هر چه راجع به انقلاب بگوييم، در واقع درباره امام سخن گفته‌ايم.
 
خصوصيت انقلاب عظيم اسلامى كه آن را به عنوان يك پديده بى‌نظير در تاريخ قرنهاى اخير در چشم تحليلگران و صاحب‌نظران معرفى كرده است، قبل از آن در هيچيك از انقلابهاى بزرگ عالم ديده نشده بود؛ نه در انقلاب فرانسه، نه در انقلاب كمونيستى در شوروى و نه در انقلابهاى كوچك ديگرى كه به تبع اين دو انقلاب و در خط آنها حركت مى‌كردند. البته به اين نكته توجّه داشته باشيد كه دأب سياستهاى مسلّطِ عالم اين بوده و هست كه جنبشهاى عدالتخواهانه مردم نقاط مختلف دنيا را در هاضمه سياسى و فرهنگى خود بريزند و در واقع هويّت آن جنبشها و حركتهاى مردمى و عدالتخواهانه را از بين ببرند؛ اين كار در ايران هم اتّفاق افتاده بود. نهضت عدالتخواهى‌اى كه صد سال پيش در مشروطه ايران پيش آمد، يك حركت مردمى و دينى بود. آن روز جريان سياسىِ مسلّطِ عالم - يعنى انگليسيها - اين حركت عدالتخواهانه مبتنى بر اصول اسلامى را در هاضمه سياسى و فرهنگى خود ريختند؛ آن را استحاله كردند و از بين بردند و به يك حركت مشروطه از نوع انگليسى آن تبديل نمودند. نتيجه آن هم اين شد كه جنبش مشروطه - كه يك جنبش ضدّ استبدادى بود - آخر كار به ديكتاتورى رضاخانى منتهى شد كه از استبدادهاى قاجار، بدتر و شقاوت‌آميزتر و قساوت‌آميزتر بود. همين‌طور نهضت ملى شدن صنعت نفت به وسيله كسانى كه آن را اداره مى‌كردند، به ليبرال دمكراسىِ امريكايى ملحق شد. نتيجه اين شد كه همان امريكاييها به نهضت ملى شدن صنعت نفت خيانت كردند. با انگليسيها كه طرف مقابلِ نهضت عدالتخواهى در ايران بودند، همدست شدند و نهضت ملى را از بين بردند و دنباله آن، ديكتاتورىِ خشن و سياه دوره محمدرضا در طول سى و چند سال، سايه سنگين خود را بر اين كشور انداخت و اين ملت را زير فشار قرار داد. نهضتهاى عدالتخواهانه ملتهاى آفريقا و آسيا در طول دهها سال به وسيله كمونيستها و سياست مسلّط شوروى سابق مصادره شد و به ديكتاتوريهاى گوناگونى كه در جهت مصالح شوروى كار مى‌كردند، منتهى گرديد. اين رسمِ جارى دنيا با نهضتهاى عدالت‌طلبانه ملتهاى جهان بوده است.
 
هنر بزرگِ امام بزرگوار ما اين بود كه چارچوب محكمى را براى اين انقلاب به وجود آورد و نگذاشت اين انقلاب در هاضمه قدرتها و جريانهاى سياسىِ مسلّط هضم شود. شعار «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى»، يا شعار «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» كه تعاليم امام و خطّ اشاره انگشت ايشان در دهان مردم انداخت، معنايش اين بود كه اين انقلاب متّكى به اصول ثابت و مستحكمى است كه نه به اصول سوسياليزمِ اردوگاه آن روز شرق ارتباطى دارد، نه به اصول سرمايه‌دارىِ ليبرال اردوگاه غرب. علّت اين‌كه شرق و غرب با اين انقلاب دشمنى كرده‌اند و سرسختى نشان داده‌اند، همين بود.
 
اين انقلاب بر پايه اصول مستحكمى بنا شد؛ هم اجراى عدالت را مورد نظر قرار داد، هم آزادى و استقلال را - كه براى ملتها از مهمترين ارزشهاست - مورد توجّه قرار داد، هم معنويت و اخلاق را. اين انقلاب، تركيبى از عدالتخواهى و آزاديخواهى و مردم‌سالارى و معنويت و اخلاق است؛ منتها اين عدالت را نبايد با آن عدالت ادّعايى و موهومى كه كمونيستها در شوروى سابق يا در كشورهاى اقمارِ خود شعارش را مى‌دادند، اشتباه كرد؛ اين عدالتِ اسلامى است با تعريف خاص خود. همچنين آزادى در نظام جمهورى اسلامى را با آزادى غربى - كه به معناى مهارگسيختگىِ صاحبان قدرت و سرمايه و همچنين به معناى بى‌بندوبارى انسانها در هر گونه رفتار و عمل است - نبايد اشتباه كرد. اين آزادىِ اسلامى است؛ هم آزادى اجتماعى است، هم آزادى معنوى است و هم آزادى فردى با قيد اسلامى و با فهم و هدايت و تعريف اسلام است. اين معنويت و اخلاقى را هم كه جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى جزو اصول خود قرار داده است، نبايد با دينداريهاى متحجّر، بى‌منطق و ايستا در بسيارى از جوامع اشتباه كرد. آن دينداريها، به‌ظاهر و در زبان ديندار، اما با ايستايى و تحجّر و عدم فهم مسير سعادت براى جامعه و انسان همراه است. اين پسوند اسلامى بعد از عدالت و آزادى و معنويت، بسيار پُرمعناست و بايد به آن توجّه كرد.
 
امام اين اصول را قبل از پيروزى انقلاب، براى ملت و آگاهان تشريح كرد؛ بعد از پيروزى انقلاب، براساس آن، جمهورى اسلامى را پايه‌گذارى نمود و تا وقتى كه زنده بود، پاى اين اصول ايستاد و براى آن مجاهدت كرد. لذاست كه جمهورى اسلامى به عنوان يك پديده نوين و بى‌نظير توانست اميدها را در دل جوامع مسلمان زنده كند. همه در سرتاسر دنياى اسلام و بيرونِ دنياى اسلام فهميدند كه اين يك شكل تقليدى از آنچه كه شعارش را از زبانهاى نامطمئنِّ رژيمهاى شرقى و غربى شنيده بودند، نيست؛ اين يك پديده نو و داراى حيات و قدرت تحرّكِ جديد است. بنابراين در سرتاسر دنياى اسلام، با برپا شدن جمهورى اسلامى، ملتهاى مسلمان به تحرّك و اميد جديدى دست پيدا كردند. الان هم همين‌طور است. الان على‌رغم اين‌كه بوقهاى تبليغاتى استكبار در سرتاسر دنيا عليه جمهورى اسلامى سمپاشى و لجن‌پراكنى مى‌كنند، اميدى كه نظام اسلامى در دل مسلمين دنيا به وجود آورده، همچنان زنده است. روشنفكران مسلمان، جوانان مسلمان و نسلهاى رو به رشد در كشورهاى اسلامى، اين نقطه روشن و پُر از اميد را در مقابل چشم خود دارند.
 
علّت اين‌كه جريانهاى مسلّطِ عالم و سياستهاى استكبارى - و در رأس آنها امريكا - عليه جمهورى اسلامى اين همه تلاش مى‌كنند، اين است كه مى‌خواهند اين كانون و سرچشمه را در اين‌جا از بين ببرند. مى‌دانند تا اين چشمه مى‌جوشد و تا كانون اين فكر نو در اين‌جا زنده است، در دنيا نمى‌توانند ملتها را از عدالتخواهى و حق‌طلبى‌شان مأيوس كنند. بنابراين سعى مى‌كنند يكى از دو كار را بكنند: يا اين سرچشمه را در اين‌جا به‌كلّى از بين ببرند؛ يا چون مى‌دانند كه با بيدارى و زنده بودن اين ملت اين كار ممكن نيست، مى‌خواهند محتواى جمهورى اسلامى را از بين ببرند؛ جهتگيريها را عوض كنند و در مفاهيم مسلّم و بيّنات انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى خدشه ايجاد كنند؛ ولو صورت آن محفوظ بماند.
 
البته در سرتاسر دنيا، مرتّب تبليغ مى‌كنند كه انقلاب اسلامى رو به زوال و ضعف است! اين جزو تبليغات هميشگى دشمنان اين انقلاب و نظام است. عدّه‌اى ساده‌لوح هم ممكن است اين را باور كنند. اين تبليغات ممكن است بعضى دوستان را در سرتاسر دنيا دچار افسردگى و غم و دشمنان را خوشحال كند؛ اما اين يك پيشگويى تاريخى يا يك پيش‌بينى علمى نيست؛ اين يك ترفند تبليغاتى است. اگر انقلاب اسلامى، ضعيف و پير و ناتوان شده بود، چرا براى مقابله با آن ميلياردها دلار خرج مى‌كنند؟! اگر انقلاب اسلامى از نفس افتاده بود، چرا امريكا با همه ساز و برگ سياسى و تبليغاتى خود به ميدان مبارزه با اين انقلاب مى‌آيد و روزبه‌روز لحن خود را خشنتر مى‌كند؟ نخير؛ اين انقلاب، زنده و توفنده و رو به پيش است و حركت انقلاب و خطوط اساسى آن همچنان زنده است.
 
آنچه ملت ايران بايد به آن توجّه داشته باشد - كه بحمداللَّه در طول اين بيست‌وسه سال نشان داده است كه به آن توجّه دارد - يك نكته است كه آن را عرض مى‌كنم. آنچه دشمنان اين انقلاب و اين ملت هم بايد بدانند، يك نكته است كه مى‌گويم:
 
آنچه ملت ما مى‌داند و بايد به‌درستى روى آن پافشارى كند - كه بحمداللَّه تاكنون پافشارى كرده - اين است كه نجات اين كشور و رسيدن آن به نقطه‌اى كه شايسته اين ملت است، فقط در سايه اسلام و جمهورى اسلامى و نظام اسلامى امكانپذير است و بس. جوانانى كه دوران پيروزى انقلاب را درك نكرده‌اند و سالهاى قبل از پيروزى را نديده‌اند، اين نكته را بدانند كه اگر انقلاب اسلامى و امام بزرگوار ما نبود و اگر اسلام پرچمدار انقلاب و تحوّل در اين كشور نبود، هيچ اميدى وجود نداشت كه سلطه جهنّمىِ تحقيرآميز امريكا و حكومت ديكتاتورىِ قسىّ‌القلب پهلوى از اين مملكت بركنده شود. همه راههاى ممكن در اين كشور تجربه شد و همه ناكام و ناموفّق از آب درآمد. احزاب گوناگون سياسى، جريانهاى وابسته به شرق و غرب و حركتهاى مسلّحانه، همه و همه در اين كشور در برهه‌اى از زمان سر بلند كردند؛ اما هيچكدام نتوانستند براى اين ملت كارى انجام دهند. لذا اختناق و سركوب در اين كشور روزبه‌روز شديدتر شد. حتّى در سالهاى آخرِ قبل از پيروزى انقلاب، وقتى جوانانى به مبارزه مسلّحانه رو آوردند، آن حركتهاى مسلّحانه به‌شدّت سركوب شد؛ تسلّط رژيم پهلوى هم بيشتر گرديد و بتدريج يأس دلها را فرا گرفت. آن نيرويى كه مى‌توانست در مقابل رژيم پهلوى به معناى واقعىِ كلمه بايستد، ملت بود؛ يعنى بايد همه ملت به صحنه مى‌آمد تا مى‌توانست رژيم فاسد و وابسته و ديكتاتور و ظالم پهلوى و پشت سرش امريكا را شكست دهد. هيچ كانون و مركزى در ايران وجود نداشت كه بتواند ملت را بسيج كند؛ مگر روحانيت و پرچمداران دين، با شعار دين. در كشور ما اين يك تجربه طولانى است؛ اينها را بايد با چشم دقّت نگاه كرد.
 
در قضيه مشروطه اگر علما نبودند، مشروطيت به وجود نمى‌آمد و به پيروزى نمى‌رسيد. وقتى هم كه غربزده‌ها و نوچه‌هاى انگليسى در ايران، علماى دين و شعارهاى دينى را كنار زدند، باز استبداد و تسلّط و نفوذ خارجى مسلّط شد. در نهضت ملى شدن صنعت نفت هم همين‌طور بود. تا وقتى روحانيت وسط ميدان بود - كه مرحوم آيةاللَّه كاشانى يكى از اصلى‌ترين محورهاى اين مبارزه بود - ملت در ميدان حضور داشت؛ اما وقتى با سوء رفتارها، كج‌سليقگيها و انحصارطلبيها، دستِ روحانىِ روشنفكر و آگاه و شجاعى مثل مرحوم كاشانى كوتاه شد، ملت هم كنار كشيد و رؤساى دولت نهضت ملى تنها ماندند. لذا دشمن آمد و با آنها هر كار مى‌خواست كرد.
 
در ايران هميشه ملت با نداى دين به ميدان آمده است؛ عدالت را در سايه دين ديده است؛ به خاطر اعتماد به روحانيت، هر جايى كه آنها پيشگام در تحوّلى شده‌اند، آنها را تنها نگذاشته است. بنابراين وقتى امام بزرگوار ما به عنوان يك مرجع، يك عالِم دين و يك انسان آزمايش‌شده پاك و صديق، با آن عزم راسخ وارد ميدان شد و روحانيت پشت سر او وارد ميدان شدند، همه ملت به ميدان كشيده شدند و دشمن ديگر نتوانست مقاومت كند. آن روز، حضور ملت توانست ريشه استبداد را از اين كشور بكَند.
 
برادران و خواهران عزيز! در كشور ما استبداد هميشه به پشتيبانى قدرتهاى سلطه‌گرِ خارجى متّكى بوده است. استبداد و ديكتاتورى و خودكامگى حكومت پهلوى و قبل از آن به شكل ديگرى حكومت قاجار، به خاطر اتّكاى آنها به قدرتهاى بيگانه بود. رضاخان، متّكى به انگليس؛ محمدرضا، اوّل متّكى به انگليس و بعد متّكى به امريكا بود. او منافع و نفوذ امريكا را بر طبق ميل آنها تأمين مى‌كرد؛ آنها هم از او حمايت مى‌كردند و هر كارى مى‌خواستند، با اين كشور و اين ملت مى‌كردند. پنجاه سال اين ملت را زير فشار اختناق نگه داشتند و پيشرفت علمى و صنعتى و فرهنگى و اخلاقى او را در دورانى كه از لحاظ جهانى بهترين و آماده‌ترين دورانها براى اين پيشرفت بود، متوقّف كردند و اين ملت و اين كشور را عقب نگه داشتند. همّت آنها عيش و نوش، جمع كردن ثروت و خدمت دادن به اربابان خارجى بود. آنها به اتّكاى همان قدرت خارجى، به طور كامل خود را در ايران مستقر كرده بودند و كندن اينها و نابود كردن اين بناى كج و مضر و سرشار از لعنت و نفرت و شوم، كار هر كسى نبود. امام بزرگوار با پرچم هدايت اسلامى آمد؛ لذا اصول امام، اصول اسلامى است؛ عدالت امام، عدالت اسلامى است؛ مردم سالارى امام، مردم‌سالارى اسلامى است.
 
يكى از بزرگترين بى‌انصافيها درباره امام بزرگوار و نظام اسلامى ما اين است كه تبليغات بيگانه، امام و نظام اسلامى و جمهورى اسلامى را به استبداد و دورى از مردم‌سالارى متّهم مى‌كنند. اين انقلاب با اين عظمت و توفندگى در ايران به وجود آمد و پس از پيروزى انقلاب اوّلين نظرخواهى از مردم به وسيله امام انجام گرفت كه در هيچ انقلابى سابقه نداشت. شما نگاه كنيد، يك كودتا، يك تحوّل كوچك و يك جابه‌جايى مختصر در كشورى صورت مى‌گيرد؛ دو سه سال انتخابات تأخير مى‌افتد. در كشور، مردم صندوق رأى را نمى‌شناختند. انتخابات دوره رژيم طاغوت، صورى و دروغين بود. هيچ وقت مردم پاى صندوق رأى نرفته بودند تا به معناى واقعىِ كلمه رأى دهند. هر كس را براى مجلسِ دست‌نشانده مى‌خواستند، از صندوقها بيرون مى‌آوردند. در چنين زمينه‌اى، دو ماه بعد از پيروزى انقلاب، امام مردم را پاى صندوقهاى رأى كشاند و مردم به جمهورى اسلامى رأى دادند. در يك سال، مردم پنج بار پاى صندوقهاى رأى رفتند. در طول بيست‌وسه سالى كه از انقلاب مى‌گذرد، ملت ما بيست‌وسه مرتبه براى انتخاب نمايندگان مجلس شوراى اسلامى، نمايندگان مجلس خبرگان، رئيس جمهور و اعضاى شوراى شهر و نيز تعيين قانون اساسى و نظام جمهورى اسلامى پاى صندوقهاى رأى رفت و رأى داد. در كدام نظام - حتّى به‌ظاهر دمكراتيك - اين همه تكيه به رأى و خواست مردم وجود دارد؟ دشمنان وقيح و بى‌شرمِ اين انقلاب و اين ملت، اين بى‌انصافى را مى‌كنند كه اين انقلاب و نظام و بانى و معمار و بنيانگذار بزرگ آن را به ضدّيت با مردم‌سالارى متّهم مى‌كنند.
 
مردم‌سالارى در نظام اسلامى، مردم‌سالارى دينى است؛ يعنى به نظر اسلام متّكى است؛ فقط يك قرارداد عرفى نيست. مراجعه به رأى و اراده و خواست مردم، در آن‌جايى كه اين مراجعه لازم است، نظر اسلام است؛ لذا تعهد اسلامى به وجود مى‌آورد. مثل كشورهاى دمكراتيك غربى نيست كه يك قرارداد عرفى باشد تا بتوانند به‌راحتى آن را نقض كنند. در نظام جمهورى اسلامى، مردم‌سالارى يك وظيفه دينى است. مسؤولان براى حفظ اين خصوصيت، تعهّد دينى دارند و پيش خدا بايد جواب دهند. اين يك اصل بزرگ از اصول امام بزرگوار ماست.
 
اصل عدالت اجتماعى، اجراى عدالت، در نظر گرفتن حقِ‌ّ توده‌هاى وسيع مردم و پُركردن فاصله طبقاتى، يكى از اصول اصلى نظام اسلامى است. مبارزه با فساد ادارى و فساد اقتصادى و سوءاستفاده از امكاناتى كه قدرت در اختيار افراد مى‌گذارد - چه سوءاستفاده مالى و چه سوءاستفاده سياسى - از اصول انقلاب است و بايد رعايت شود. خدمت به مردم، از اصول انقلاب است. حفظ استقلال كشور در همه زمينه‌ها و جلوگيرى از نفوذ و رخنه دشمنان، جزو اصول تغييرناپذير انقلاب است. اصول و خطوط اصلى انقلاب قابل تغيير نيست. مظهر همه اينها قانون اساسىِ مترقى ماست.
 
البته دولتها و مسؤولان در دوره‌هاى مختلف براى اجراى اين اصول مى‌توانند تاكتيكها و روشهاى گوناگونى را انتخاب كنند. اساس انقلاب، مثل خود اسلام بر احكام ثابت و احكام متغيّر استوار است. يك سلسله احكام، تغييرناپذير است؛ يك سلسله احكام در شرايط گوناگون تغيير پيدا مى‌كند. انقلاب هم همين‌طور است. اجتهاد، خصوصيتى است كه اين امكان را به يك مسؤول مى‌دهد تا بتواند به اقتضاى شرايط، روشها و راهها و تاكتيكهاى درست را انتخاب كند. البته انتخاب روش و اجتهاد براى پيدا كردن روش نو و مناسب، كار مجتهد است. اين غير از بدعتگذارىِ يك انسان ناوارد و تجديدنظر طلب است؛ اين كارِ كسى است كه قدرت اجتهاد در اين كار را داشته باشد. نقش اجتهاد و مجتهد در نظام اسلامى به همين خاطر است. از آن طرف، به بهانه تمسّك به اصول، تحجّر را نفى مى‌كنيم و مى‌گوييم نمى‌شود به بهانه تمسّك به اصول، تحجّر و ايستايى را بر انقلاب تحميل كرد - اصولگرايى وجود دارد؛ اما اين، تحجّر و جزم‌انديشى و نشناختن شرايط مختلف نيست - از اين طرف، به بهانه اجتهاد و تحوّل، نبايد به بدعتگذاريهاى ناشيانه و تجديدنظرطلبانه اجازه فعاليت و تحرّك مضر و مخرّب داد. خطِّ روشن امام بزرگوار اين است. بنابراين، اصول، اصول ثابتى است. عدالت، مردم‌سالارى، استقلال، دفاع از حقوق ملت در همه زمينه‌ها، دفاع از حقوق مسلمانان عالم، دفاع از هر مظلومى در هر نقطه عالم؛ اينها جزو اصول ماست. مبارزه با فساد، ظلم و زورگويى جزو اصول ماست - اينها تغييرناپذير است - اما ممكن است روشهاى گوناگونى در اوضاع و احوال مختلف وجود داشته باشد.
 
امام اصول انقلاب و چارچوبها را آن‌چنان مستحكم و دقيق و روشن ترسيم كرد تا جريانهاى مسلّطِ عالم نتوانند اين انقلاب را مثل بقيه تحوّلات سياسى در هاضمه فرهنگى خود هضم كنند و از بين ببرند. آنچه ملت ما بايد بر آن پافشارى كند، همين اصول تغييرناپذير است. البته ممكن است دولتها، مجلسها و قوّه قضاييّه، در بخشهاى مختلف ناتوانى نشان دهند و آنچه كه مقصود و مراد انقلاب و نظام اسلامى است، برآورده نشود؛ اما اين ضعف مربوط به كارگزاران و مجريان است. متأسّفانه دشمنان نظام هر جا ضعفى مربوط به يك دستگاه باشد، آن را به نظام نسبت مى‌دهند.
 
نظام پايه‌هاى مستحكم و خطوط روشنى دارد. استدلال و منطقى كه پشت سر خطوط اصلى نظام وجود دارد، غيرقابل خدشه است. مسؤولان و كارگزاران بخشهاى گوناگون نظام اسلامى - اعم از قوّه مقنّنه يا مجريّه يا قضاييّه يا نيروهاى مسلّح يا هر كس در هر گوشه‌اى مشغول كار است - بايد ضعفهاى خود را برطرف كنند. راه به سعادت رساندن اين ملت، اجراى اصولى است كه امام بزرگوار ترسيم كرد؛ در قانون اساسى تثبيت شد و ملت وفادارى خود را به آنها بارها اعلام كرد. معلوم شد دشمن با اين اصول و با هر چيزى كه بتواند راه نفوذ او را ببندد، مخالف است.دشمن در صدد آن است كه از منافذ گوناگون وارد شود. ملت ايران و بخصوص مسؤولان بايد هشيار باشند، كه بحمداللَّه ملت عزيزمان در طول اين سالها نشان داد كه آگاه است و به اين نكات توجّه دارد.
 
آنچه دشمن بايد بداند، اين است كه با تشر زدن و به كار بردن ادبيّات زورمدارانه و قلدرمآبانه نمى‌تواند ملت ايران را وادار به تسليم كند. آن چيزى كه براى ملت ما روشن و مسلّم است، اين است كه هر گونه سلطه خارجى در اين كشور، سعادت دين و دنياى او را تهديد و ذلّت و تحقير را بر او تحميل خواهد كرد. امروز امريكا نه فقط با ما، بلكه با دنيا با ادبيّات قلدرمآبانه حرف مى‌زند و براى گسترش نفوذ و سلطه خود در دنيا، صحبت از جنگ مى‌كند. هر ملت و دولتى كه مرعوب اين ادبيّات و اين نحوه برخورد شود و تسليم گردد، قطعاً گور خود را كنده و به ضرر خود اقدام كرده است.
 
رژيم امريكا امروز در دنيا حقّ خود مى‌داند كه با ملتها و دولتها با زبان زور حرف بزند. مى‌بينيد، دولتهاى عرب را تحقير مى‌كند؛ ملتهاى عرب را مورد فشار قرار مى‌دهد؛ از هرچه بتواند، استفاده مى‌كند؛ در مقام عمل، از رژيم غاصب اسرائيل در مقابل دنياى اسلام و دنياى عرب بى‌دريغ حمايت مى‌كند و در صدد توسعه نفوذ خود است. اين پديده نفرت‌انگيزى در دنياست؛ لذا امريكا امروز در دنيا روزبه‌روز منفورتر مى‌شود. در سفرى كه رئيس جمهور امريكا به اروپا كرد، تظاهرات چند ده هزار نفرى مردم در شهرهاى اروپا عليه رئيس جمهور امريكا، در گذشته نظير و سابقه‌اى نداشته است! اينها به معناى چيست؟ در دنياى اسلام - طبق نظرخواهىِ خودشان - رژيم امريكا منفورترين رژيمهاست. البته الان معلوم شده است كه اين نفرت، مخصوص دنياى اسلام نيست؛ در روسيه و كشورهاى مختلف اروپا نيز نفرت عمومى عليه رژيم امريكا و سردمداران آن روزبه‌روز زيادتر مى‌شود. اينها با نفرت عمومى مردم مى‌خواهند چه كار كنند؟
 
ملت ما يك ملت باعزّت است؛ به استقلال و عزّت و كرامت خود اهميت مى‌دهد و تحقير و اهانت را از كسى قبول و تحمّل نمى‌كند. هيچ رژيمى در دنيا حق ندارد ملت ايران را به خاطر مواضع مستقلّش مورد اهانت و تحقير قرار دهد.
 
تهديد هم فايده‌اى ندارد. البته دشمن خشن است. امريكا در افغانستان و بعضى نقاط ديگر نشان داد كه ملاحظه هيچ نكته انسانى را در عمليات خود لازم نمى‌داند. در كشور فقير و مظلوم افغانستان، اينها به عنوان مبارزه با يك گروه و يك جريان، بلكه مبارزه با اشخاص معدودى، وارد ميدان شدند. به آن اشخاص دست پيدا نكردند؛ اما آحاد بسيارى از مردم مظلوم را بمباران كردند و به قتل رساندند! بنابراين اينها خشن‌اند؛ اما اين اعمال خشونت نمى‌تواند امريكا را به هدفهاى خود برساند و موفّق كند؛ مطمئنّاً از سوى ملتها و با استقامت آنها تودهنى خواهد خورد.
 
اين نكته را هم به ملت عزيزمان و به مسؤولان محترم كشور و به جريانهاى سياسى عرض كنم: آن چيزى كه مى‌تواند جلوِ تهاجم گستاخانه امريكا را بگيرد، فقط و فقط وحدت ملى و وحدت كلمه است. آنها در هر جا بخواهند قدم بگذارند، اوّل بايد ايجاد تفرقه كنند. وسيله موفّقيت آنها، وجود اختلاف در صفوف داخلى ملتهاست. هر جا توانسته‌اند زورگويى و اعمال خشونت كنند، اگر دقّت كنيد، مى‌بينيد بين صفوف ملت شكاف وجود داشته است. آن‌جايى كه وحدت كلمه باشد، اينها جرأت نمى‌كنند نزديك شوند. علاج مقابله با تهديدهاى امريكا عبارت است از وحدت ملت، وحدت مسؤولان، مراعات جناحهاى مختلف سياسى و گردآمدن حول همان محورهايى كه امام بزرگوار ما به عنوان اصول اين انقلاب و نظام معيّن كرده و مورد قبول اين ملت است؛ همان چيزهايى كه ملت براى آن فداكارى كرد. شما ببينيد در هر نقطه دنيا وقتى كسى به عنوان نامزد رياست جمهورى شعارهايى مى‌دهد و بعد اكثريتى - ولو ضعيف - به او رأى مى‌دهند، صِرف آمدن آنها پاى صندوقهاى رأى، به عنوان طرفدارى از اين شعارها به حساب مى‌آيد. در انتخابات اخير فرانسه اين را ملاحظه كرديد؛ در همه جاى دنيا هم اين معمول است. ملت ايران براى اصول امام بزرگوار ما و خطوط اصلى اين انقلاب - كه عمده آنها را برشمردم - اين طور نبود كه فقط پاى صندوقهاى رأى بيايد؛ بلكه جان بر كفِ دست گرفت و وسط ميدان آمد. اين ملت با خون خود، اين انقلاب و اين خطوط و اين اصول را كه در قانون اساسى امروز مجسّم و متبلور است، امضاء كرد. نه فقط در اوّلِ انقلاب، بلكه در دوران جنگ تحميلى، هشت سال مردم در مقابل متجاوز ايستادند و با جان و جوان و همه وجود خود از اين نظام مقدّس دفاع كردند. اين غير از آن است كه مردم براى تأييد شخصيتى پاى صندوقهاى رأى بيايند؛ اين دهها بار بالاتر از آن است. اين اصول، اصولى است كه ملت ايران براى آن جان داده است؛ جوان داده است؛ خون داده است؛ الان هم ايستاده است. الان هم اگر معركه‌اى پيش آيد كه مردم ايران احساس كنند بايد با جسم و جان خود وسط ميدان بيايند، همه چشمهاى دنيا خواهند ديد كه استقبال و شور و هيجان مردم حتّى از دوران جنگ تحميلى هم بيشتر خواهد بود. اين اصول، مورد اعتقاد و اعتماد و عشق و علاقه مردم و محور وحدت است. بعضى دنبال محور وحدت نگردند! اين اصول، محور وحدت است. همه - چه مسؤولان و چه عناصر سياسى - وفادارى خود را به اين اصول، بارها و بارها به زبان، به قلم، با نطق و با رفتار ثابت كنند؛ اين مى‌شود محور وحدت. وحدت ملى يعنى اين.
 
ما نمى‌گوييم اختلاف سليقه‌هاى مردم و جريانهاى سياسى از صحنه سياست كشور برداشته شود. اين نه ممكن است، نه مفيد؛ اما اين اختلاف نظرها نبايد به جدال و شقاق منتهى شود. همه بايد اين وحدت را رعايت و حفظ كنند. اين وسيله دفاع از كشور و حصارى در مقابل تهاجم گستاخانه دشمن است كه دائماً تهديد و آن را مرتّب تكرار مى‌كند. البته اگر دشمن دست از پا خطا كند، اين ملت خواهد توانست از حقّ خود دفاع كند و بينى دشمن را به خاك بمالد.
 
در كنار اين، وظيفه بسيار بزرگى بر عهده مسؤولان كشور است و آن، خدمت به مردم و كار خستگى‌ناپذير و پُرتلاش و شبانه‌روزى براى آنهاست. فرق نمى‌كند؛ چه قوّه مجريّه و دستگاه دولت، چه قوّه مقنّنه و نمايندگان مجلس، چه قوّه قضاييّه و هسته‌هاى قضايى در سرتاسر كشور؛ اينها بايد به طور جدّى در جهت اجراى همين اصول و خطوط انقلاب و امام - كه در واقع اجراى قانون اساسى است - بدون ملاحظه كار و تلاش كنند و نگذارند وقتشان صرف كارهاى ديگر شود. اگر كسى در اين دوران كوتاهى كند، هم در چشم مردم و قضاوت آنها محكوم خواهد شد، هم پيش خداى متعال مؤاخذ خواهد بود. در اين دوران كه مردم نهايت احتياج را به خدمات مسؤولان دارند، نبايد كوتاهى كنند. راه براى خدمت و باز كردن گره‌هاى اقتصادى و معيشتى مردم باز است؛ راه براى اجراى عدالت و پُركردن شكاف طبقاتى - كه در جامعه ما كه اسلامى است و نبايد باشد، ولى متأسّفانه وجود دارد - باز است. راههاى عاقلانه و منطقى وجود دارد؛ مسؤولان بايد همّت كنند. اين چيزى است كه روح مطهّر اين بزرگوار از ما و همه مسؤولان مى‌خواهد؛ همچنان كه اين ملت از ما مى‌خواهد.
 
يكى از مسائل مهمِ‌ّ اين روزها - كه بحمداللَّه در كشور ما به آن خوب پرداخته شد - مسأله فلسطين است. اين روزها به مناسبت سالگرد ارتحال امام بزرگوار، دوستان همّت كردند و كنفرانس بين‌المللى فلسطين را تشكيل دادند و در آن‌جا حرفهاى لازم و مفيدى گفته شد. مسأله فلسطين، مهمترين مسأله دنياى اسلام است. هيچ مسأله بين‌المللى‌اى در دنياى اسلام از اين بالاتر نيست؛ چون تسلّط غاصبانِ سرزمين فلسطين و قدس بر اين بخش از پيكر امّت اسلامى، منشأ بسيارى از ضعفها و دشواريها در دنياى اسلام است.
 
البته امروز امريكا شريك جرمِ اسرائيل است. رئيس جمهور امريكا كه خود را به عنوان ميانجى معرفى مى‌كند، صريحاً مى‌گويد حمايت از اسرائيل جزو سياست خارجى ماست! او در مقابل دنياى عرب، سران عرب و امّت اسلامى، اين طور آشكار و وقيحانه، جانبدارى خود را از اسرائيل - كه غاصب سرزمين فلسطين است - نشان مى‌دهد.
 
برادران و خواهران! امروز مبارزه مردم فلسطين روى محور خود قرار گرفته است؛ همان محورى كه اميد پيروزى در پيمودن آن است؛ يعنى ملت به صحنه آمده است. اسرائيل، يك رژيم جعلى و غيرقانونى و غاصب است. با زور و ظلم و ترفند آمدند يك كشور را از دست مردمش گرفتند. بنابراين هر گونه مذاكره‌اى كه براساس اعتراف به وجود اين رژيم باشد، نامشروع و ناپايدار است. البته امروز ملت فلسطين واقعيت صحنه را خوب درك كرده و فهميده است كه زبان زور، تنها زبانى است كه اشغالگران بيت‌المقدّس و كشور فلسطين به آن معتقدند. ملت فلسطين مى‌داند هر گونه مذاكره و قراردادى، براى او خسارت به بار خواهد آورد؛ لذا وارد ميدان شده است.
 
مبارزه‌اى كه امروز ملت فلسطين شروع كرده است، مبارزه يك ارتش با يك ارتش ديگر نيست تا ما بگوييم او چند دستگاه تانك دارد، اين چند دستگاه تانك دارد؛ او بيشتر دارد يا اين بيشتر دارد. مبارزه تن‌ها و جسمها و جانهاى افرادى است كه از مرگ نمى‌ترسند. هر جوانِ فداكارى كه در مقابل رژيم اشغالگر قرار مى‌گيرد، به قدر يك لشكر آنها را تهديد مى‌كند. جواب اين انسان را ديگر تانك و موشك و هواپيما و هليكوپترِ آپاچى نمى‌دهد. وقتى يك انسان - ولو يك نفر - از مرگ نترسيد و خود را براى فداكارى در راه خدا و در راه وظيفه آماده كرد، براى دنيادارانِ بى‌انصاف بزرگترين خطر مى‌شود. لذا شما ديديد در مقابل اين جوانانِ شهادت‌طلب، امريكاييها در بالاترين سطح، صريحاً موضعگيرى كردند. من مى‌گويم اين موضعگيريها فايده‌اى ندارد. اين شهادت‌طلبى از روى احساسات نيست؛ از روى اعتقاد به اسلام و روز قيامت و ايمان به زندگىِ بعد از مرگ است. هرجا اسلام به معناى حقيقى خود وجود داشته باشد، اين خطر عليه استكبار وجود دارد. استكبار براى تسلّط بر فلسطين مجبور است با اسلام مبارزه كند. مبارزه با اسلام، يعنى مبارزه با دنياى اسلام و اين مبارزه به جايى نخواهد رسيد.
 
راه حلّ مسأله فلسطين، راه حلهاى تحميلى و دروغين نيست. تنها راه حلّ مسأله فلسطين اين است كه مردم واقعى فلسطين - نه مهاجران غاصب و اشغالگر - چه آنهايى كه در داخل فلسطين ماندند، چه آنهايى كه در بيرون فلسطين هستند، خود نظام حاكم بر كشورشان را تعيين كنند. اگر اتّكاء به آراءِ يك ملت از نظر مدّعيان دمكراسى در دنيا حرف راستى است، ملت فلسطين هم يك ملت است و بايد تصميم بگيرد. رژيم غاصبى كه امروز در سرزمين فلسطين بر سرِ كار است، هيچ حقّى بر اين سرزمين ندارد؛ يك رژيم جعلى، دروغين و ساخته دست قدرتهاى ظالم است. بنابراين از مردم فلسطين نبايد بخواهند اين رژيم را به رسميت بشناسند. اگر كسى در دنياى اسلام اين اشتباه را بكند و اين رژيم ظالم را به رسميّت بشناسد، علاوه بر اين‌كه براى خود روسياهى و ننگ به وجود خواهد آورد، كار بى‌فايده‌اى هم كرده است؛ چون اين رژيم قابل دوام نيست. صهيونيستها خيال مى‌كنند توانسته‌اند بر فلسطين مسلّط شوند و تا ابد فلسطين متعلّق به آنهاست! نخير؛ اين‌طور نيست. سرنوشت فلسطين اين است كه قطعاً يك روز كشور فلسطين خواهد شد. ملت فلسطين در اين راه قيام كرده است. وظيفه ملتها و دولتهاى مسلمان اين است كه اين فاصله را هر چه بيشتر كم كنند و كارى كنند كه ملت فلسطين به آن روز برسد.
 
پروردگارا ! تو را به اسماءِ مقدّست و به اسم اعظمت و به اوليايت سوگند مى‌دهيم، دشمنان اسلام را سركوب و منكوب كن؛ امّت اسلامى را سربلند و پيروز كن؛ ملت فلسطين و ديگر ملتهاى مظلوم و مسلمان را نجات بده؛ دشمنان آنها را از سوى ملتهاى مسلمان و با دست قدرتِ خود مجازات كن. پروردگارا ! به محمّد و آل محمّد، ملت عزيز و سرافراز ما را كه ايمان و صدق خود را ثابت كرده است، پيروز كن؛ او را در همه صحنه‌ها سربلند و موفّق گردان و روح مطهّر امام بزرگوار را شاد فرما. پروردگارا به محمّد و آل محمّد، قلب مقدّسِ ولىّ‌عصر را از ما راضى و خشنود كن و دعاى آن بزرگوار را شامل حال ما گردان.
 
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌


1382/ امام ابعاد سياسى و اجتماعى اسلام را احياء كرد


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
 
الحمدللَّه ربّ العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطهرين الأطيبين‌المنتجبين. الهداة المهديّين المعصومين. سيّما بقيّةاللَّه فى‌الأرضين.
 
هر سال روز چهاردهم خرداد فرصتى است براى اين‌كه ملت ايران بار ديگر وفادارى خود را به اصول و آرمانهاى امام بزرگوار ابراز كند. اگرچه اظهار اخلاص و پيوند دلهاى مردم با آن شخصيت برجسته و فراموش نشدنى تاريخِ ما، در مراسم بسيارى در طول سال بروز پيدا مى‌كند، اما چهاردهم خرداد خصوصيتى دارد؛ همراه با خاطره غم‌انگيز فقدان اين نعمت بزرگ الهى از ميان ماست؛ لذا در چنين روزى دلهاى آگاه، بيشتر از هميشه احساس مى‌كنند كه بايد پيوند و وفادارى خود را با بنيان مستحكمى كه آن معمارِ بزرگ انقلاب در اين سرزمين بنا نهاد، تجديد و ابراز كنند.
 
مايلم عرايض خود را با آيه‌اى از قرآن آغاز كنم كه امام بزرگوار ما مصداق آن بود. در سوره مباركه سجده، خداى متعال ضمن بيان حالات ملتها و اقوام و انسانهاى مبارز و پر تلاشِ مؤمن، اين تعبير را مى‌فرمايد: «و جعلنا منهم أئمّة يهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا بأياتنا يوقنون(1)»؛ كسانى‌كه دو خصوصيت و دو امتياز را در خود به‌وجود آوردند، به اين موهبت بزرگ سرافراز شدند كه خداى متعال زمام هدايت مجموعه‌هاى انسانى را به آنها سپرد. آن دو خصوصيت، يكى صبر است و ديگرى يقين؛ «لمّا صبروا و كانوا بأياتنا يوقنون». يقين، همان ايمان آگاهانه و روشن‌بينانه است كه وسوسه‌ها نمى‌تواند آن را در دل انسان، سست‌بنياد كند. صبر، خصوصيتى است كه به يك انسان بزرگ اين امكان را مى‌دهد كه در راه آرمانهايى كه آگاهانه و روشن‌بينانه انتخاب كرده است، به هنگام مواجهه با مشكلات، خود و راه خود را گم نكند؛ هدف را فراموش نكند و منصرف نشود. همه پيغمبران، همه هدايتگران و همه كسانى‌كه توانسته‌اند در مسير تاريخِ بشر يك اثر ماندگار و تحسين برانگيز از خود به جا بگذارند، بايد از اين دو خصوصيت برخوردار مى‌بودند. امام راحل ما، اين تجديد كننده حيات اسلام در ميان ملّت ما و امّت اسلامى، از اين دو خصوصيت برخوردار بود.
 
امروز بعد از چهل سال كه از واقعه پانزدهم خرداد مى‌گذرد، شما ملاحظه مى‌كنيد كه نهضت مظلوم امام، دنياى اسلام را فراگرفته است. يك روز در همين شهر تهران و در قم، مثل امروز و فردا، كسانى مظلومانه جان باختند؛ چون نام اسلام را به پيروى از امام بزرگوار فرياد مى‌كردند؛ چون با سلطه بيگانه بر اين كشور و با استثمار منابع حياتى اين كشور به وسيله بيگانگان مخالف بودند. آن روز هر كس به اين صحنه نگاه مى‌كرد، شايد گمان مى‌برد كه اين سخن و اين فرياد به پايان رسيده است. امام را با قساوتِ هرچه تمامتر دستگير و از خانه‌اش ربودند؛ مردم را با وحشيگرىِ هرچه بيشتر سركوب كردند؛ اما اين فكر با الهام از همين قاعده بزرگ الهى - يعنى توأم شدن صبر و يقين - راه خود را ادامه داد. امام پانزده سال مبارزه كرد و به بركت همان ايمانِ آگاهانه توانست ملت ايران را يكپارچه به صحنه رويارويى با استبداد داخلى و استكبار بين‌المللى بكشاند. وقتى ملت در معركه‌اى پاى خود را وسط گذاشت، پيروزى در آن معركه حتمى است.
 
فرق امام بزرگوار ما و ديگر مصلحان تاريخ اسلام در يكى دو قرن اخير همين بود. امام وارد صحنه شد، وسط ميدان آمد، ميان مردم بود، با مردم حرف زد، اصول خود را براى مردم تبيين كرد و آنها را به ايمان روشن‌بينانه و آگاهانه‌اى مثل ايمان خود رساند؛ آن‌گاه ايمان و انگيزه مردم و تعاليم اسلام، معركه را به سود حقّ و حقيقت تمام كرد. ديگران نمى‌توانستند و نتوانستند اين مرحله دشوار را پيش ببرند؛ اما امام توانست. ملت ايران به اين اصول اعتقاد پيدا كرد، ايمان آورد و در راه آن به مجاهدت پرداخت. نتيجه اين شد كه اوّلاً نظام اسلامى على‌رغم همه كارشكنيها و دشمنيها به پيروزى رسيد و روزبه‌روز تا امروز ريشه‌دارتر شد و ثانياً فكر تحقّق و حيات دوباره اسلام و نجات امّت اسلامى از ظلم و استكبار قدرتهاى مستكبر، در مرزهاى اين كشور محدود نماند.
 
امروز شما به هر كشور اسلامى در شرق و غرب دنياى اسلام برويد - چه در خاورميانه، چه در كشورهاى عربى، چه در شمال آفريقا و چه در كشورهاى شرق آسيا؛ در مناطقى كه مسلمانان مجموعه‌هايى را تشكيل داده‌اند - خواهيد ديد انگيزه اسلامى، تمايل به حاكميت اسلام و نفرت از تسلّط استثمارگران و استعمارگران و ظالمان، در ميان مردم، بخصوص در ميان جوانان، نوجوانان، نخبگان و روشنفكران موج مى‌زند. در دنياى اسلام اين خبرها نبود. اصول امام چه بود كه توانست اين موفقيت بزرگ را به‌وجود آورد؟
 
محور همه اصول و قواعد كار امام بزرگوار ما در دو چيز خلاصه مى‌شد: اسلام و مردم. اعتقاد به مردم را هم امام بزرگوار ما از اسلام گرفت. اسلام است كه روى حقّ ملتها، اهميت رأى ملتها و تأثير جهاد و حضور آنها تأكيد مى‌كند؛ لذا امام بزرگوار محور كار را اسلام و مردم قرار داد؛ عظمت اسلام، عظمت مردم؛ اقتدار اسلام، اقتدار مردم؛ شكست‌ناپذيرى اسلام، شكست‌ناپذيرى مردم.
 
مهمترين كارى كه امام بزرگوار ما در سطح دنياى اسلام انجام داد، اين بود كه ابعاد سياسى و اجتماعى اسلام را احياء كرد. از روزى كه استعمار وارد كشورهاى اسلامى شد، همه تلاش استعمارگران و سلطه‌گران اين بود كه ابعاد سياسى و اجتماعى اسلام، عدالتخواهى، آزاديخواهى و استقلال‌طلبى اسلام را از اسلام حذف كنند. سلطه‌گران براى اين‌كه استيلاى خود را بر ملتها و منابع كشورهاى اسلامى هرچه بيشتر گسترش دهند، خود را ناچار مى‌ديدند كه ابعاد سياسى اسلام را از اسلام جدا كنند و اسلام را به معناى تسليم در مقابل حوادث، تسليم در مقابل اشغالگر و تسليم در مقابل دشمن ظالم و قوى پنجه تفسير كنند. امام حقايق فراموش‌شده اسلام را احياء كرد؛ عدالتخواهى اسلام را سرِ دست بلند كرد؛ ضدّيت اسلام را با تبعيض و اختلاف طبقاتى و اشرافيتها علنى كرد. از روز اوّل تا روزهاى آخر عمر، امام بزرگوار روى قشرهاى مستضعف، پابرهنه‌ها و محرومان تكيه كرد. بارها و بارها در آغاز تشكيل نظام اسلامى و در طول ده سال عمر با بركتش در مقام رهبرى نظام اسلامى، به مسؤولان و به همه ما تأكيد كرد كه بايد رعايت حال ضعفا را بكنيد؛ شما مرهون طبقه پابرهنه اين كشوريد. عزيزان من؛ ملت بزرگ ايران! هر جا و در هر موردى ما به اين توصيه امام توجّه نموديم و در برنامه‌ريزيها، قانونگذاريها، اجرا و عزل و نصبها، به اين نصيحت عمل كرديم، پيروزى نصيب ما شد.
 
اسلام سعادت مردم را دنبال مى‌كند. اسلام با فساد و ظلم و تبعيض مخالف است. اسلام براى رفاه مردم در كنار معنويت مردم به ميدان آمده است. امام اين را از آغاز شروع مبارزات تا تشكيل نظام اسلامى و تا آخر عمر، مكرّر بيان كرد. امامِ عظيم‌الشّأن ما در دنياى اسلام اين را نشان داد كه فقه اسلام - يعنى مقرّرات اداره زندگى مردم - در كنار فلسفه اسلام - يعنى تفكّر روشن‌بينانه و عميق و استدلالى - و عرفان اسلام - يعنى زهد و انقطاع الى‌اللَّه و دامن برچيدن از هواهاى نفسانى - چه معجزه بزرگى مى‌تواند بيافريند. امام عملاً نشان داد كه اسلام سياسى، همان اسلام معنوى است. در طول دوران استعمار، دشمنان اسلام و دشمنان بيدارى ملتهاى اسلامى، تبليغ مى‌كردند كه اسلامِ معنوى و اسلامِ اخلاقى از اسلامِ سياسى جداست. امروز هم همين را تبليغ مى‌كنند. امروز هم دستگاههاى تبليغاتى دشمن و جبهه دشمنِ نظام اسلامى با انواع و اقسام وسايل تبليغاتى سعى مى‌كند اسلامِ سياسى و اسلامِ عدالتخواه و اسلامِ اجتماعى را به عنوان چهره‌اى خشن در دنيا معرفى كند و مردم را به اسلامِ منزوى، اسلامِ تسليم‌طلبانه و اسلامى كه در مقابل متجاوز و ظالم و زورگو هيچ عكس‌العملى از خود نشان نمى‌دهد، سوق دهد. امام اين را شكست و اين انگاره دروغين از اسلام را باطل كرد و اسلام ناب را مطرح نمود. اسلام نابى كه امام مطرح كرد، يعنى ضدّ اسلام متحجّر و خرافى و همچنين ضداسلام رنگ باخته در مقابل مكاتب بيگانه و التقاطى. هم آن روز، هم در طول سالهاى مبارزه براى تشكيل نظام اسلامى، و هم تا امروز، اين يكى از نقاطى است كه جبهه دشمن اسلام روى آن تأكيد مى‌كند: سياست را از معنويت جدا كردن؛ يعنى اگر كسى مى‌خواهد مسلمان باشد، بايد سرِ خود بگيرد و گوشه‌اى بنشيند و به اين‌كه دشمن چه مى‌كند، متجاوز چه مى‌كند، اشغالگر چه مى‌كند، كارى نداشته باشد. امروز هم اين را تبليغ مى‌كنند. امام نقطه مقابلِ اين را در دنياى اسلام مطرح كرد و امروز دنياى اسلام اين موج عظيم را در درون خود دارد. شما به هر كشورى از كشورهاى اسلامى برويد، مى‌بينيد اسلامِ زنده، در نظر نخبگان، جوانان، دانشگاهيان، دانشمندان، علما و آزادگانِ آن‌جا، اسلامى است كه بتواند ملت خود را در مقابل زورگويان و قلدران و قدرت‌طلبان و متجاوزان عالَم حفظ و حمايت كند و به آن مصونيّت ببخشد و اجازه دخالت و تسلّط و سيطره دشمن را بر مردم ندهد. آنها اين اسلام را مى‌خواهند و اسلام ناب محمّدى يعنى همين.
 
در مورد مردم، مهمترين كارى كه امام كرد، اين بود كه مفهوم مردم‌سالارى را از چيزى‌كه طرّاحان دمكراسى غربى و عوامل آنها در صحنه‌هاى عملى مى‌خواستند نشان دهند، به‌كلّى دور كرد. سعى آنها اين بود كه اين‌طور القاء كنند كه مردم‌سالارى با دين سالارى و ديندارى سازگار نيست. امام اين مفهوم باطل را زايل كرد و مردم‌سالارى دينى - يعنى همان جمهورى اسلامى - را در دنيا مطرح نمود. او به زبان هم اكتفا نكرد؛ صرفاً استدلال فكرى هم نكرد؛ عملاً اين را نشان داد.
 
امروز نظام جمهورى اسلامى - كه يك نظام دينى است و قواعد و اصول و پايه‌هاى ارزشى آن از دين سرچشمه مى‌گيرد - يك نظام مردم‌سالار به تمام معناست و در هيچيك از كشورهاى اسلامى، مردم‌سالارى به شكل وسيعى كه در جمهورى اسلامى هست، وجود ندارد. البته اين حقيقت براى جبهه دشمنان تلخ است. آنها حاضر نيستند ببينند در مقابل چشمشان پرچم دين و دمكراسى روى يك عَلَم برافراشته مى‌شود. سعى آنها اين است كه بين مردم‌سالارى و دين فاصله ايجاد كنند؛ لذا واقعيت نظام جمهورى اسلامى رنجشان مى‌دهد. براى اين‌كه بتوانند افكار عمومى دنيا را از اين حقيقت درخشان منحرف كنند، با وسايل تبليغاتى و ابزارها و عمّال تبليغاتىِ خود، ملّت ايران را به دمكراسى دعوت مى‌كنند! اين يكى از طنزهاى بزرگِ امروز ما و اين نقطه تاريخ است. همان كسانى‌كه نظام طاغوتى شاه، نظام استبدادى دوران پهلوى، كودتاهاى نظامى و نظامهاى هيچ از دمكراسى نفهميده و نشناخته را مورد قبول و تصديق قرار مى‌دهند، نظام جمهورى اسلامى را كه در طول بيست‌وچهار سال عمرش، بيست و چند انتخابات در آن برگزار شده و از رهبرى تا رياست جمهورى تا نمايندگان مجلس و اركان نظام آن، با واسطه و بى‌واسطه، به انتخاب مردم سرِ كار مى‌آيند و مردم آنها را مى‌شناسند و مى‌پسندند و انتخاب مى‌كنند، به دمكراسى و مردم سالارى دعوت مى‌كنند! اين در حالى است كه مردم‌سالارى و ميل مردم به شركت در انتخاب مسؤولان، مثل كشور ما، در خود امريكا - كه دشمنان ما و قدرتهاى گزافه‌گوى امريكايى، از پشت بلندگوهاى خود، ملت ما و ما را مخاطب قرار مى‌دهند - وجود ندارد. رئيس‌جمهورِ امروز امريكا برخلاف قواعد مردم‌سالارىِ كشورش سرِ كار آمده است؛ اين را همه مى‌دانند. آنها با نظامهاى استبدادى كنار مى‌آيند، چون تسليم هستند؛ با نظامهايى كه بر اثر كودتا به‌وجود آمده‌اند، كنار مى‌آيند، چون مطيع هستند؛ اما نظام اسلامى را چون معتقد به استقلال و متّكى بر ارزشهاى خود است و حاضر نيست سلطه آنها را بپذيرد، مورد انتقاد قرار مى‌دهند و به آن، تهمت استبداد و ديكتاتورى مى‌زنند، كه مناسب خودشان است.
 
امروز همه تلاش جبهه دشمنان اسلام بر اين متمركز است كه نهضت بيدارى اسلامى را در دنيا از بين ببرند. از همه‌جا هم بيشتر روى ملت و كشور ايران تكيه مى‌كنند و متمركزند؛ چون ملت ايران به دنيا الگو داد و با افكار خود و مفاهيم جديدى كه در دنيا براى مسلمانان مطرح نمود و با جهاد جانانه‌اى كه كرد و با شجاعتى كه مرد و زن و جوان و پير ايرانى در دوران بيست و چهار ساله عمر انقلاب از خود نشان دادند، توانست ملتهاى مسلمان را به خود متوجّه كند و موج بيدارى اسلامى را در كشورهاى اسلامى به‌وجود آورد. از اين‌روست كه لذا با اين كانون مركزىِ بيدارى اسلام از همه‌جا و از هميشه دشمن‌ترند. اين دشمنى را با غرض‌ورزيها، با اِعمال خباثت، با تبليغات دروغين و با تندخوييهاى خشمگينانه نشان مى‌دهند؛ هدف هم اين است كه ملت ايران و مسؤولان را مرعوب كنند و همه را بترسانند؛ از تجربه‌هاى ناموفّق خودشان كه موجب غرور آنها شده است، استفاده كنند براى اين‌كه يك ملت به اين عظمت و يك انقلاب و نظام به اين استحكام را در مقابل خودشان وادار به عقب‌نشينى كنند.
 
ايران اسلامى را در تبليغات جهانى خود مورد تهمت قرار مى‌دهند و مى‌گويند از تروريسم حمايت مى‌كند، يا تروريستها را پناه مى‌دهد. اين يك دروغ بيشرمانه و بسيار وقاحت‌آميز است. اگر منظور از تروريست كسى است كه براى اغراض خود، جان بى‌گناهان را هدف قرار مى‌دهد، پس امروز بزرگترين تروريستها زير دامان امريكا فعاليت مى‌كنند. امروز رژيم صهيونيستى مظهر كامل تروريسم است. شما ملاحظه كنيد؛ هر روز كه مى‌گذرد، عناصر تروريستِ رژيم صهيونيستى، انسانهايى را كه در خانه خود، روى خاك خود و در سرزمين خود زندگى مى‌كنند، مورد تهاجم قرار مى‌دهد. افكار عمومى ما فراموش نكرده است كه در چند سال قبل و در همسايگى ما، دلارهاى امريكا و وابستگان امريكايى يك عدّه تروريست متعصّب را براى ضربه‌زدن به جمهورى اسلامى به‌وجود آوردند؛ اما نتوانستند از طرح خائنانه خود استفاده كنند و امروز همان لقمه در گلوى خودشان گير كرده است. با ايجاد تعصّبات تند و شديدِ ضدّ ايرانى و ضدّ نظام اسلامى، عدّه‌اى را به كارهاى تروريستى وادار كردند؛ اما امروز خودشان اسير آنها شده‌اند.
 
ايران را به تروريسم متّهم مى‌كنند! ايران طرفدار تروريستها نيست، به هيچ تروريستى هم پناه نمى‌دهد و نداده است؛ اما جمهورى اسلامى معتقد است در سرتاسر دنياى اسلام، ميليونها جوان و انسان آزاده، لبريز از كينه و نفرتِ ستمگران و اشغالگران امريكايى هستند. شما نمى‌توانيد اينها را تروريست بدانيد. نمى‌توانيد اسم ميليونها انسان را در عراق و مصر و عربستان و شمال آفريقا و پاكستان و افغانستان تروريست بگذاريد. امروز ميليونها انسان هستند كه ظلم نيروهاى امريكايى را مى‌بينند - چه به افغانستان ديروز و چه به كشور مظلوم عراق امروز - اينها تروريستند؟! مجاهدين فلسطينى كه از سرزمين خود دفاع مى‌كنند، تروريستند؟! مردمِ مظلومِ فلسطين كه هر روز با تانكها و آتش پُرحجم و انبوه نظاميان صهيونيست مواجهند و از خود دفاع مى‌كنند، تروريستند؟! جوانانِ مؤمنِ لبنانى كه در مقابل تهاجمِ بى‌وقفه اسرائيل ايستادند و با نثار جان خود توانستند صهيونيستها را از لبنان عقب برانند و امروز هم وجود آنها موجب شده است كه اسرائيل جرأت نكند به لبنان حمله كند، تروريستند؟! اگر جوانان مؤمنِ مبارز لبنانى نبودند، اسرائيل براى آمدن تا شهر بيروت هم براى خودش مانعى نمى‌ديد؛ كما اين‌كه آمد. جنوب لبنان سالها در اشغال آنها بود؛ تا بيروت آمدند و آن همه فاجعه‌آفرينى كردند، كه ممكن نيست از ياد كسى برود. جوانان مؤمن لبنانى دست را از آستين درآوردند؛ به بيدارى‌اى كه امام بزرگوار ما به دنياى اسلام داد، لبّيك گفتند و ايستادند. امروز به‌خاطر وجود اين جوانان، اسرائيل جرأت نمى‌كند به لبنان حمله كند. اينها تروريستند؟! تروريستها كسانى هستند كه با ملتها در خانه‌هاى خودشان مقابله و مبارزه مى‌كنند.
 
امروز دنياى اسلام دلش از اشغال نظامى عراق پُر است. شما چرا عراق را اشغال نظامى كرديد؟ چرا به ملت عراق اجازه نمى‌دهيد خود، سرنوشت و دولت خود را تعيين كند؟ فرق شما با صدّام چيست؟ صدّام هم مستبدّ و ديكتاتور بود، شما هم مستبدّ و ديكتاتوريد. صدّام يك‌طور ديكتاتورى مى‌كرد، شما طور ديگرى ديكتاتورى مى‌كنيد؛ اما نمى‌توانيد كارى از پيش ببريد. مسؤولان امريكايى - اين نو محافظه‌كارانى كه خيال مى‌كنند مى‌توانند دنياى اسلام را با جنگ فتح كنند - گوشهايشان را باز كنند و بشنوند: شما نمى‌توانيد با اسلام و امّت اسلامى دربيفتيد؛ شما به آنچه در افغانستان و عراق اتّفاق افتاد، مغرور شديد؛ اين از ضعفِ تحليل شماست؛ اين نشان‌دهنده آن است كه شما نمى‌توانيد حوادث را درست بشناسيد. شما در افغانستان با ملت افغانستان مواجه نبوديد؛ در عراق هم با ملت عراق مواجه نبوديد. ملت عراق نخواست از رژيم صدّام دفاع كند و نمى‌كرد؛ كما اين‌كه در افغانستان، ملت افغانستان نخواست از رژيم طالبان حمايت كند و نمى‌كرد؛ اما شما با ورود قلدرانه به عراق، قدم‌به‌قدم ملت عراق را به سوى يك رويارويىِ سخت با خودتان نزديك مى‌كنيد.
 
به ملت شريف و غيور عراق فشار مى‌آورند و اهانت مى‌كنند؛ ملت عراق با نخبگان و فرزانگانش، با فرهنگ عميقش، با عشاير غيورش. اين همه عشاير غيور در عراق هستند؛ اين همه انسانهاى فهميده و داراى فرهنگِ عميق در عراق هستند. آن‌وقت مى‌گويند گروهى از عراقيها جمع شوند و به عنوان مشاورِ حاكمِ امريكايى كار كنند! حاكم امريكايى در عراق چه‌كاره است؟! اين حرف مردم عراق است. دشمن شما در عراق، ملت عراق است؛ چرا جمهورى اسلامى را متّهم مى‌كنيد؟
 
مى‌آيند مى‌ايستند و با گزافه‌گويىِ هرچه تمامتر مى‌گويند ما از نفوذ ايران در عراق نگرانيم! در حقيقت، ما از حضور شما در عراق نگرانيم. امريكا و انگليس به چه حقّى در عراق حضور نظامى دارند؟ به چه حقّى در شهرهاى عراق حاكم نظامى منصوب مى‌كنند؟ صحنه عراق و صحنه افغانستان، دروغ بودن ادّعاى مردم سالارى و طرفدارى از حقوق بشر را كه امريكاييها خود را پرچمدار آن مى‌دانند، ثابت كرد. معلوم شد نه به مردم، نه به ملتها، نه به آراء و نه به حقوق انسانها هيچ اعتقادى ندارند. تنها چيزى كه به آن اعتقاد دارند، عبارت است از پُر كردن جيب كمپانيهاى مؤثّرِ در پشت صحنه حكومت امريكا؛ يعنى كمپانيهاى نفتى، كمپانيهاى تسليحاتى و دستگاههاى عظيم پولى و مالى كه پشت صحنه حكومت امريكا و بعضى حكومتهاى ديگر را اداره مى‌كنند.
 
من به شما ملت ايران عرض مى‌كنم: تهديد امريكا مربوط به امروز نيست؛ چيز جديدى هم نيست. از اوّلِ انقلاب، اينها ما را تهديد كرده‌اند. دشمنىِ جبهه امريكا و همپيمانانش با نظام اسلامى، چيز جديدى نيست. خود آنها هم مى‌دانند كه حمله نظامى به ايران، به اين ملت بزرگ، به ملتى كه اين همه جوان مبارز و زنده و آماده در صحنه دارد، خودكشى مهاجم است. ملت ايران مى‌داند؛ خوب است دشمنان ملت ايران هم بدانند: مسؤولان جمهورى اسلامى، كشور را به ورطه جنگ با هيچ كس نمى‌كشانند. ما ملت و كشورمان را در معرض جنگ قرار نمى‌دهيم و از جنگ استقبال نمى‌كنيم؛ اما هم ملت، هم مسؤولان، هم دولت، هم همه آحادى كه در اين كشور از غيرت و جوانمردى برخوردارند، در عين اين‌كه به سمت جنگ نمى‌روند، اگر كسى جنگ با آنها را انتخاب كرد، با او بسيار قدرتمندانه و سرسخت برخورد خواهند كرد.
 
البته آنها مى‌دانند كه جنگ با ايران، هزينه بسيار سنگينى دارد؛ مى‌دانند كه جنگ با ايران، جنگ با يك رژيم نيست، جنگ با يك دولت كودتايى نيست، جنگ با يك حكومت نظامى نيست، جنگ با يك ملت است؛ لذا خود آنها هم از جنگ استقبال نمى‌كنند؛ اما مى‌خواهند با مطرح كردن نام جنگ و تهديد به جنگ، ملت و در درجه اوّل مسؤولان را مرعوب و وادار كنند كه در مقابل آنها تسليم شوند؛ منافع آنها را تأمين نمايند و به ملتِ خود خيانت كنند. اين را بدانند كه در ميان مسؤولان كشور و در قواى سه‌گانه، هيچ كس نمى‌تواند اندك انگيزه‌اى داشته باشد براى اين‌كه ملت ايران و مصالح او را تسليم دشمن بيگانه كند. اگر كسى در جهت تسليم منافع ملى و ملت ايران به دشمن حركت كند، ملت او را با نهايت بى‌رحمى كنار خواهد زد. خدمت به ملت ايران يك افتخار است.مسؤولان كشور روى دفاع از حقوق و حفظ حيثيّت و آبروى اين ملت و دفاع از استقلال اين كشور، همداستان و همسنخند. اين را همه بدانند، كه البته مى‌دانند.
 
دستگاههاى تبليغاتى دشمن - كه متأسفانه در داخل كشور گاهى شعبه‌هايى هم پيدا مى‌كنند - تبليغ مى‌كنند كه بين مسؤولان دعوا و اختلاف است. خود و دوستان خود را به اين دلخوش مى‌كنند كه اين اختلاف موجب مى‌شود تا از دشمن غافل شوند. من به شما ملت عرض كنم: مسؤولان كشور در قواى سه‌گانه، در مقابله با دشمنان اسلام و در دفاع از اصول اسلام، همفكر و همقول و همجهتند. دشمنان اسلام، اين آرزو را به گور خواهند برد كه ببينند در اركان نظام اسلامى كسانى وجود دارند كه مى‌خواهند با اصول امام و راه روشن اين انقلاب و نظام اسلامى مبارزه كنند و مى‌توانند در دستگاهها و اركان نظام جمهورى اسلامى مؤثّر باشند.
 
البته من سه چهار سال پيش در مثل چنين روزى گفتم: همّت دشمن اين است كه عناصر بيگانه را به داخل بدنه‌هاى حكومت نفوذ دهد. ممكن است دشمن بتواند يا توانسته باشد عناصرى را به داخل مجموعه مسؤولان نفوذ دهد، يا عناصر ضعيف و سست همّتى را به سمت خود جلب كند؛ اما اين به هيچ وجه به كار دشمن نخواهد خورد؛ چون اصول امام، اصول انقلاب و پايه‌هاى مستحكم آن مورد قبول مسؤولان نظام و قواى سه‌گانه و همه دست‌اندركاران اصلى اين كشور است و پشتوانه محكم آن هم اين ملت بزرگ است. هر كه از اين راه تخطّى كند به سقوط خود كمك كرده است.
 
خدا را سپاسگزاريم كه نام و ياد امام را در ميان ملت ما همچنان زنده و شاداب نگه داشته است. هر روز كه گذشته است، ارزش اصول امام بزرگوار ما براى حفظ عزّت و حيثيّت اين كشور، براى انسانهاى آگاه و هوشيار، بيشتر روشن و مشخّص شده است. خدا را شكرگزاريم كه مسؤولان كشور، ارادتمندان امام و رهروان راه او هستند. خدا را سپاسگزاريم كه ملت ما زنده است.
 
البته من به همه مسؤولان كشور بارها گفته‌ام، امروز هم مجدّداً در اين محضر عام تكرار مى‌كنم: بزرگترين مبارزه با امريكا، خدمت به اين مردم است. هركه مى‌خواهد با امريكا مبارزه اساسى كند، بايد به اين مردم خدمت كند. هر كه مى‌خواهد با دشمنان اين ملت مبارزه عملىِ كارآمد كند، با فساد مبارزه كند. ابزارهاى دشمن در درون كشور و نظام ما عبارت است از فساد، تبعيض و فاصله طبقاتى. ما بايد با اينها مبارزه كنيم. اين وظيفه دولت و مجلس و قوّه قضاييّه و همه اركان نظام است. به مردم خدمت كنند، با مفسد مماشات نكنند، فساد را در بدنه دستگاههاى حكومت به‌هيچ‌وجه نپذيرند و تحمّل نكنند؛ اين بزرگترين خدمت است.
 
ما در اين راه طولانى اگر احساس انحراف كرديم، بايد آن را برطرف كنيم؛ بايد خود و برنامه‌مان را اصلاح كنيم؛ اصلاح بر اساس همان قواعد مستحكم انقلاب كه امام بزرگوار آن را از اسلام استفاده كرد و به ما و ملت ما آموخت. با استفاده از اينها، اصلاح واقعى عبارت است از اين‌كه با فقر و تبعيض مبارزه شود؛ عدالتخواهى، يك انگيزه همگانى براى مسؤولان باشد؛ خدمت به مردم، يك وظيفه و احساس دينى در اعماق وجود مسؤولان باشد؛ اين مى‌شود راه صحيحِ امام.
 
اميدواريم ارواح مطهّر انبيا و اوليا، ارواح مطهّر شهدا و روح مطهّر امام بزرگوار، در پيشگاه پروردگار، توفيق مسؤولان و ملت ما را در تداوم اين راه بخواهند و ادعيّه زاكيّه حضرت بقيةاللَّه ارواحنافداه شامل حال ملت ايران و مسؤولان شود.
 
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌
 
1) سجده: 24


1383/مكتب سياسی امام ميدانی را باز می كند كه گستره ی آن حتّی از تشكيل نظام اسلامی هم وسيع تر است

بسم الله الرّحمن الرّحيم

 الحمدلله ربّ العالمين والصّلاة والسّلام علی سيّدنا و نبيّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی اله الأطيبين الأطهرين سيّما بقيةالله فی الأرضين. قال الله تعالی: «و جعلنا منهم ائمّة يهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا باياتنا يوقنون».
 
بيست وپنج سال پس از پيروزی انقلاب اسلامی و برپايی نظام جمهوری اسلامی، و پانزده سال پس از وفات رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوری اسلامی، هنوز محور اصلی تبليغات خشم آلود دشمنان انقلاب و كشور ما، دشمنی با امام بزرگوار ماست. آنها مهمترين هدف خود را - حتّی بعد از بيست وپنج سال از تشكيل نظام اسلامی - اين قرار داده اند كه با هزاران ساعت برنامه ريزی و برنامه سازی در ماه برای صدها راديو و تلويزيونی كه در اطراف عالم از سوی محافل صهيونيستی و استكباری به راه افتاده است، شخصيت پُرجاذبه و چهره ی درخشان امام بزرگوار را زير سؤال ببرند. بايد تصديق كنيم كه دشمنان نظام اسلامی برای مقابله و مبارزه ی با نظام جمهوری اسلامی و حركت ملت ايران، جز اين چاره يی هم ندارند؛ زيرا عامل مهم تسليم ناپذيری و ايستادگی ملت ايران در راه پُر افتخار خود، فلسفه ی سياسی و مكتب سياسی امام است، كه ملت ما از بن دندان به آن اعتقاد دارند. دشمنان انقلاب چاره يی ندارند جز اين كه با فلسفه ی امام، با مكتب امام و با شخصيت امام - كه همچنان زنده و پايدار است - دشمنی كنند تا بتوانند اين ملت را به خيال خود به عقب نشينی و تسليم در مقابل خودشان وادار كنند. امام بزرگوار با مكتب سياسی خود بود كه توانست طلسم ديرپای استبداد را در اين كشور بشكند. امام بزرگوار با مكتب سياسی خود بود كه توانست دست غارتگران را از اين كشور كوتاه كند؛ غارتگرانی كه با همدستی با ديكتاتورها، ايران را به خانه ی امن خود تبديل كرده بودند؛ كسانی كه اميدوار بودند بتوانند ايران را به صورت يك كشور توليدكننده ی مواد اوليه و انبار تمام نشدنی نفت برای خود نگه دارند. من می خواهم روی مكتب سياسی امام تكيه كنم. مكتب سياسی امام نمی تواند از شخصيت پُرجاذبه ی امام جدا شود. راز موفقيت امام در مكتبی است كه عرضه كرد و توانست آن را به طور مجسم و به صورت يك نظام، در مقابل چشم مردم جهان قرار دهد. البته انقلاب عظيم اسلامی ما به دست مردم به پيروزی رسيد و ملت ايران عمق توانايی ها و ظرفيت فراوان خود را نشان داد؛ اما اين ملت بدون امام و مكتب سياسی او قادر به چنين كار بزرگی نبود. مكتب سياسی امام ميدانی را باز می كند كه گستره ی آن حتّی از تشكيل نظام اسلامی هم وسيع تر است. مكتب سياسی يی كه امام آن را مطرح و برای آن مجاهدت كرد و آن را تجسم و عينيت بخشيد، برای بشريت و برای دنيا حرف تازه دارد و راه تازه پيشنهاد می كند. چيزهايی در اين مكتب وجود دارد كه بشريت تشنه ی آنهاست؛ لذا كهنه نمی شود. كسانی كه سعی می كنند امام بزرگوار ما را به عنوان يك شخصيت متعلق به تاريخ و متعلق به گذشته معرفی كنند، در تلاشِ خود موفق نخواهند شد. امام در مكتب سياسی خود زنده است، و تا اين مكتب سياسی زنده است، حضور و وجود امام در ميان امت اسلامی، بلكه در ميان بشريت، منشأ آثار بزرگ و ماندگار است.
 مكتب سياسی امام دارای شاخصهايی است. من امروز چند خط از خطوط برجسته ی اين مكتب را در اين جا بيان می كنم. يكی از اين خطوط اين است كه در مكتب سياسی امام، معنويت با سياست در هم تنيده است. در مكتب سياسی امام، معنويت از سياست جدا نيست؛ سياست و عرفان، سياست و اخلاق. امام كه تجسم مكتب سياسی خود بود، سياست و معنويت را با هم داشت و همين را دنبال می كرد؛ حتّی در مبارزات سياسی، كانون اصلی در رفتار امام، معنويت او بود. همه ی رفتارها و همه ی مواضع امام حول محور خدا و معنويت دور می زد. امام به اراده ی تشريعی پروردگار اعتقاد و به اراده ی تكوينی او اعتماد داشت و می دانست كسی كه در راه تحقق شريعت الهی حركت می كند، قوانين و سنت های آفرينش كمك گار اوست. او معتقد بود كه: «ولله جنود السّماوات و الأرض و كان الله عزيزاً حكيما». امام قوانين شريعت را بستر حركت خود می دانست و علائم راهنمای حركت خود به شمار می آورد. حركت امام برای سعادت كشور و ملت، بر مبنای هدايت شريعت اسلامی بود؛ لذا «تكليف الهی» برای امام كليد سعادت به حساب می آمد و او را به هدفهای بزرگِ آرمانی خود می رساند. اين كه از قول امام معروف است و همه می دانيم كه گفته بودند «ما برای تكليف عمل می كنيم، نه برای پيروزی»، به معنای بی رغبتی ايشان به پيروزی نبود. بدون ترديد پيروزی در همه ی هدفهای بزرگ، آرزوی امام بود. پيروزی جزو نعمتهای خداست و امام به پيروزی علاقه مند بود - نه اين كه علاقه مند نبود يا بی رغبت بود - اما آنچه او را به سوی آن هدفها پيش می برد، تكليف و عمل به وظيفه ی الهی بود؛ برای خدا حركت كردن بود. چون انگيزه ی او اين بود، لذا نمی ترسيد؛ شك نمی كرد؛ مأيوس نمی شد؛ مغرور نمی شد؛ متزلزل و خسته هم نمی شد. اينها خاصيت عمل به تكليف و عمل برای خداست. كسی كه برای تكليف عمل می كند، دچار ترديد و تزلزل نمی شود؛ ترسيده و خسته نمی شود؛ از راه برنمی گردد و مصلحت انديشی های شخصی، تعيين كننده ی راه و جهتگيری او نمی شود. كسی كه سياست را با عرفان جمع می كند و معنويت را با حركت سياسی، يكجا در برنامه زندگی خود قرار می دهد، برای او ترس از مرگ معنا ندارد؛ ترس از شكست هم معنا ندارد. اين درست نقطه ی مقابل سياستِ كهنه شده و از مد افتاده ی غربی است كه بدروغ آن را سياستِ مدرن می گويند؛ يعنی تفكيك دين از سياست، و تفكيك دولت از معنويت. تمدن غربی بر پايه ی ستيز با معنويت و طرد معنويت بنا شد؛ اين خطای بزرگ كسانی بود كه تمدن و حركت علمی و صنعتی را در اروپا شروع كردند. به علم اهميت دادند - اين خوب بود - اما با معنويت به جنگ برخاستند؛ اين بد و انحراف بود. لذا اين تمدن مادی و دور از معنويت هرچه پيشرفت كند، انحرافش بيشتر می شود؛ هم خود آنها و هم همه ی بشريت را با ميوه های زهرآگين خود تلخكام می كند؛ همچنان كه تا امروز كرده است. پديده ی استعمار - كه دهها كشور و ميليونها انسان را سالهای متمادی غرق در سخت ترين و شديدترين محنتها كرد - يكی از چيزهايی است كه در نتيجه ی تفكيك علم از معنويت، سياست از معنويت و دولت از اخلاق در اروپا اتفاق افتاد. دو جنگ جهانی اول و دوم هم از همان ميوه های تلخ بود. كمونيزم و حكومتهای اختناق ماركسيستی هم جزو نتيجه ها و ميوه های تلخ جدايی حركت علمی و صنعتی از معنويت بود. ويران شدن كانون خانواده، سيلاب فساد جنسی و طغيان سرمايه داری افراطی، همه نتايج همان تفكيك است. امروز هم اوج اين دوری از معنويت را در زندان ابوغريب و ديگر زندانهای عراق می بينيد. كسانی كه اين زندانها را اداره می كنند، مدعی هستند كه در تمدن بشری پيشرفته ترين اند! نتيجه ی چنين پيشرفتی را مردم دنيا از راه عكس و فيلم در زندانهای عراق ديدند و يا از آن مطلع شدند. فجايعی كه برای ملت عراق - و قبل از آن برای ملت افغانستان - پيش آمده است، منحصر به اين چيزها نيست. در دو سه سال قبل كاروان عروسی در افغانستان بمباران شد و ماه قبل در عراق مجلس عروسی به وسيله ی هواپيماهای انگليسی به عزا تبديل گرديد. تحقير جوانهای عراقی، شكنجه ی مردان عراقی، تعرض به زنان و نواميس عراقی، وارد شدن به حريم امن خانواده های عراقی، دولت فرمايشی به وجود آوردن برای ملت عراق، همه سرريزهای همان حركتی است كه وقتی شروع شد، اين نتايج به طور قهری به دنبال آن هست. معنويت از دستگاه سياست حذف شده است. در گذشته هم حكام و مستبدين و ديكتاتورهای دنيا در شرق و غرب عالم از اين كارها می كردند؛ اما وقتی نامها و شعارهای زيبايی مثل حقوق بشر، حقوق انسان و رأی انسان برای اروپايی ها شناخته شد، و وقتی پا در جاده ی علم گذاشتند، دوری از معنويت نگذاشت اين شعارها آن طور كه توقع بود و معنا می شد، برای بشريت خير به بار آورد؛ همانها برای بشريت مايه ی شر و فساد شد. حرف نوی مكتب سياسی امام بزرگوار ما برای دنيا اين است كه در همه ی اركان برنامه ريزی های يك قدرت سياسی، سياست با معنويت، و قدرت با اخلاق همراه شود و اصول اخلاقی مورد مراعات قرار گيرد. شاخص اول از شاخصهای اساسی مكتب سياسی امام اين است.
 شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم كرامت انسان، هم تعيين كننده بودن اراده ی انسان. در مكتب سياسی امام، هويت انسانی، هم ارزشمند و دارای كرامت است، هم قدرتمند و كارساز است. نتيجه ی ارزشمندی و كرامت داشتن اين است كه در اداره ی سرنوشت بشر و يك جامعه، آراء مردم بايد نقش اساسی ايفا كند. لذا مردم سالاری در مكتب سياسی امام بزرگوار ما - كه از متن اسلام گرفته شده است - مردم سالاری حقيقی است؛ مثل مردم سالاری امريكايی و امثال آن، شعار و فريب و اغواگری ذهنهای مردم نيست. مردم با رأی خود، با اراده ی خود، با خواست خود و با ايمان خود راه را انتخاب می كنند؛ مسؤولانِ خود را هم انتخاب می كنند. لذا دو ماه از پيروزی انقلاب نگذشته بود كه امام اصل نظامِ برآمده ی از انقلاب را به رأی مردم گذاشت. شما اين را مقايسه كنيد با رفتاری كه كودتاگران نظامی در دنيا می كنند، رفتاری كه حكومتهای كمونيستی می كردند، و رفتاری كه امروز امريكا می كند. امروز امريكا بعد از پانزده ماه كه با اشغال نظامی عراق را گرفته است، هنوز به مردم اين كشور اجازه نمی دهد كه بگويند برای حكومتِ خود چه چيز و چه كسانی را می خواهند. نماينده ی سازمان ملل ديروز مصاحبه می كند و می گويد چون امريكايی ها در عراق حضور نظامی دارند، بايد رأی حاكم امريكايی در انتخاب عناصر دولت مراعات شود! دمكراسی اينها اين است. نام دمكراسی، اغواگری است. دمكراسی حتّی در كشورهای خودشان هم، يك مردم سالاری حقيقی نيست؛ جلوه فروشی به وسيله ی تبليغات رنگين و پولهای بی حسابی است كه در اين راه خرج می كنند؛ لذا آراء مردم گم است. در مكتب سياسی امام رأی مردم به معنای واقعی كلمه تأثير می گذارد و تعيين كننده است. اين، كرامت و ارزشمندی رأی مردم است. از طرف ديگر امام با اتكاء به قدرت رأی مردم معتقد بود كه با اراده ی پولادين مردم می شود در مقابل همه ی قدرتهای متجاوز جهانی ايستاد؛ و ايستاد. در مكتب سياسی امام، مردم سالاری از متن دين برخاسته است؛ از «امرهم شوری بينهم» برخاسته است؛ از «هو الّذی ايّدك بنصره و بالمؤمنين» برخاسته است. ما اين را از كسی وام نگرفته ايم. عده يی می خواهند وانمود كنند كه نقش مردم در اداره ی حكومتها را بايد غربی ها بيايند به ما ياد بدهند! غربيها خودشان هنوز در خم يك كوچه گرفتارند! همين امريكايی ها و همين مدعيان دمكراسی، ديكتاتورهايی از قبيل محمد رضای پهلوی را - كه سی وپنج سال در اين مملكت ديكتاتوری مطلق داشت و قبل از او پدرش حدود بيست سال در اين كشور ديكتاتوری كرد - در آغوش گرفتند و پشتيبانی كردند و از آنها حمايت كردند. اينها طرفدار دمكراسی اند؟! دروغ می گويند. هر كس می خواهد دمكراسی اينها را ببيند، به عراق برود. برود رفتار آنها را با مردم مظلوم افغانستان ببيند. برود دمكراسی امريكايی را از حمايت بی دريغ امريكا از شارونِ جنايتكار ببيند. دمكراسی آنها اين است؛ ما از اينها دمكراسی ياد بگيريم؟! اينها برای انسان نقش و ارزش قائلند؟ شما ببينيد امروز در فلسطين چه فجايعی دارد اتفاق می افتد. آيا فلسطينی ها انسان نيستند؟ آيا صاحب سرزمين خود نيستند؟ آيا حق ندارند رأی و عقيده داشته باشند؟ امروز زشت ترين و فجيع ترين رفتار در فلسطين و عراق و افغانستان - و قبل از اين در بسياری از مناطق ديگر - دارد صورت می گيرد؛ آن وقت همان كسانی كه اين رفتارهای زشت را انجام می دهند، خجالت نمی كشند و ادعای دمكراسی می كنند! رئيس جمهور امريكا وقيحانه ادعا می كند كه رسالت گسترش دمكراسی در دنيا و خاورميانه بر دوش او سنگينی می كند! دمكراسی آنها را در زندانهای امثال ابوغريب - كه در عراق و گوانتانامو كم هم نيستند - مردم دنيا دارند می بينند. اين، دمكراسی و حقوق بشر آنهاست! بسيار غافلانه است اگر كسی در داخل جوامع ما و در ميان امت اسلامی خيال كند كه غربی ها بايد بيايند به ملتهای ما دمكراسی و مردم سالاری ياد بدهند! ما توقع داريم گويندگان و نويسندگانی كه از انصاف برخوردار هستند، طوری حرف نزنند و طوری ننويسند كه گويی امروز آنها دارند به مردم ما پيام مردم سالاری می دهند. مردم سالاری را امام آورد؛ مردم سالاری را انقلاب آورد. در كشوری كه در طول قرنهای متمادی، جز در برهه های بسيار كوتاه - كه مثل يك لحظه گذشته است - معنای رأی و اراده ی مردم را نمی دانستند (ما در طول عمر خود چشممان به صندوق رأی نيفتاده بود! برای رأی مردم ايران كسی ارزش قائل نبود و ديكتاتورها در تمام دوران حكومتِ خود بيشترين بی اعتنايی را به مردم ما می كردند) امام و انقلاب و نظام اسلامی ما مردم سالاری را آورد. عده يی طوری حرف می زنند كه گويا ما تازه داريم وارد ميدان مردم سالاری می شويم! اين بی انصافی نيست؟ اين چشم بستن بر روی حقيقت نيست؟
 شاخص سوم از شاخصهای مكتب سياسی امام، نگاه بين المللی و جهانی اين مكتب است. مخاطب امام در سخن و ايده ی سياسی خود، بشريت است؛ نه فقط ملت ايران. ملت ايران اين پيام را به گوش جان شنيد، پايش ايستاد، برايش مبارزه كرد و توانست عزت و استقلال خود را به دست آورد؛ اما مخاطب اين پيام، همه ی بشريت است. مكتب سياسی امام اين خير و استقلال و عزت و ايمان را برای همه ی امت اسلامی و همه ی بشريت می خواهد؛ اين رسالتی است بر دوش يك انسان مسلمان. البته تفاوت امام با كسانی كه برای خود رسالت جهانی قائلند، اين است كه مكتب سياسی امام با توپ و تانك و اسلحه و شكنجه نمی خواهد ملتی را به فكر و به راه خود معتقد كند. امريكايی ها هم می گويند ما رسالت داريم در دنيا حقوق بشر و دمكراسی را توسعه دهيم. راه گسترش دمكراسی، كاربرد بمب اتم در هيروشيماست؟! توپ و تانك و جنگ افروزی و كودتاگری در امريكای لاتين و آفريقاست؟! امروز هم در خاورميانه اين همه دغل بازی و فريبگری و ظلم و جنايت به چشم می خورد. با اين وسايل می خواهند حقوق بشر و رسالت جهانی شان را گسترش دهند! مكتب سياسی اسلام فكر درست و سخن نوی خود را با تبيين در فضای ذهن بشريت رها می كند و مثل نسيم بهاری و عطر گلها در همه جا می پيچد. كسانی كه شامه ی درستی داشته باشند، آن را استشمام می كنند و از آن بهره می برند؛ همچنان كه امروز در بسياری از كشورهای دنيا بهره ی آن را برده اند. فلسطينی ها می گويند ما حيات دوباره و بيداری خود را از پيام امام گرفته ايم؛ لبنانی ها می گويند ما پيروزی خود بر ارتش رژيم صهيونيستی و اخراج صهيونيست ها را از مكتب امام درس گرفته ايم؛ مسلمانها در هر نقطه ی دنيا - جوانهای مسلمان، روشنفكران مسلمان، نخبگان مسلمان - فتوحات فكری خود در ميدانهای سياسی را برخاسته و برآمده ی از مكتب فكری امام می دانند؛ توده های امت اسلامی با نام اسلام احساس عزت می كنند؛ اين همان نگاه بين المللی مكتب امام به مسائل بشر است؛ مخصوص دنيای اسلام هم نيست؛ لذا امروز مسأله ی فلسطين برای ما يك مسأله ی اصلی است؛ مصايب امت اسلامی برای ما دردناك است. آنچه در دنيای اسلام اتفاق می افتد، برای ملت ايران و كسانی كه به نام و ياد امام بزرگوار دلبسته و دلخوش هستند، مسائل اساسی است؛ نمی توانند نسبت به اين مسائل بی تفاوت بگذرند. برای همين است كه دنيای استكبار می خواهد بزرگترين جنايتها را نسبت به ملتهای مسلمان انجام دهد؛ در حالی كه ديگر ملتهای مسلمان نبينند، نفهمند و تصميم نگيرند؛ حتّی اعتراض هم نكنند. ملت ايران می بيند، می فهمد، اعتراض می كند، موضع می گيرد و نسبت به مسائل دنيای اسلام بی تفاوت نمی ماند.
 شاخص مهم ديگر مكتب سياسی امام بزرگوار ما پاسداری از ارزشهاست، كه مظهر آن را امام بزرگوار در تبيين مسأله ی ولايت فقيه روشن كردند. از اول انقلاب اسلامی و پيروزی انقلاب و تشكيل نظام اسلامی، بسياری سعی كرده اند مسأله ی ولايت فقيه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفی كنند؛ برداشتهای خلاف واقع و دروغ و خواسته ها و توقعات غيرمنطبق با متن نظام سياسی اسلام و فكر سياسی امام بزرگوار. اين كه گاهی می شنويد تبليغاتچی های مجذوب دشمنان اين حرفها را می پراكنند، مربوط به امروز نيست؛ از اول، همين جريانات و دست آموزها و تبليغاتِ ديگران اين حرفها را مطرح می كردند. عده يی سعی می كنند ولايت فقيه را به معنای حكومت مطلقه ی فردی معرفی كنند؛ اين دروغ است. ولايت فقيه - طبق قانون اساسی ما - نافی مسؤوليت های اركان مسؤول كشور نيست. مسؤوليت دستگاه های مختلف و اركان كشور غيرقابل سلب است. ولايت فقيه، جايگاه مهندسی نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگيری از انحراف به چپ و راست است؛ اين اساسی ترين و محوری ترين مفهوم و معنای ولايت فقيه است. بنابراين ولايت فقيه نه يك امر نمادين و تشريفاتی محض و احياناً نصيحت كننده است - آن طوری كه بعضی از اول انقلاب اين را می خواستند و ترويج می كردند - نه نقش حاكميت اجرايی در اركان حكومت دارد؛ چون كشور مسؤولان اجرايی، قضايی و تقنينی دارد و همه بايد بر اساس مسؤوليتِ خود كارهايشان را انجام دهند و پاسخگوی مسؤوليتهای خود باشند. نقش ولايت فقيه اين است كه در اين مجموعه ی پيچيده و در هم تنيده ی تلاشهای گوناگون نبايد حركت نظام، انحراف از هدفها و ارزشها باشد؛ نبايد به چپ و راست انحراف پيدا شود. پاسداری و ديده بانی حركت كلی نظام به سمت هدفهای آرمانی و عالی اش، مهمترين و اساسی ترين نقش ولايت فقيه است. امام بزرگوار اين نقش را از متن فقه سياسی اسلام و از متن دين فهميد و استنباط كرد؛ همچنان كه در طول تاريخ شيعه و تاريخ فقه شيعی در تمام ادوار، فقهای ما اين را از دين فهميدند و شناختند و به آن اذعان كردند. البته فقها برای تحقق آن فرصت پيدا نكردند، اما اين را جزو مسلّمات فقه اسلام شناختند و دانستند؛ و همين طور هم هست. اين مسؤوليتِ بسيار حساس و مهم، به نوبه ی خود، هم از معيارها و ضابطه های دينی و هم از رأی و خواست مردم بهره می برد؛ يعنی ضابطه های رهبری و ولايت فقيه، طبق مكتب سياسی امام بزرگوار ما، ضابطه های دينی است؛ مثل ضابطه ی كشورهای سرمايه داری، وابستگی به فلان جناح قدرتمند و ثروتمند نيست. آنها هم ضابطه دارند و در چارچوب ضوابطشان انتخاب می كنند، اما ضوابط آنها اين است؛ جزو فلان باند قدرتمند و ثروتمند بودن، كه اگر خارج از آن باند باشند، ضابطه را ندارند. در مكتب سياسی اسلام، ضابطه، اينها نيست؛ ضابطه، ضابطه ی معنوی است. ضابطه عبارت است از علم، تقوا و درايت. علم، آگاهی می آورد؛ تقوا، شجاعت می آورد؛ درايت، مصالح كشور و ملت را تأمين می كند؛ اينها ضابطه های اصلی است برطبق مكتب سياسی اسلام. كسی كه در آن مسند حساس قرار گرفته است، اگر يكی از اين ضابطه ها از او سلب شود و فاقد يكی از اين ضابطه ها شود، چنانچه همه ی مردم كشور هم طرفدارش باشند، از اهليت ساقط خواهد شد. رأی مردم تأثير دارد، اما در چارچوب اين ضابطه. كسی كه نقش رهبری و نقش ولی فقيه را بر عهده گرفته، اگر ضابطه ی علم يا ضابطه ی تقوا يا ضابطه ی درايت از او سلب شد، چنانچه مردم او را بخواهند و به نامش شعار هم بدهند، از صلاحيت می افتد و نمی تواند اين مسؤوليت را ادامه دهد. از طرف ديگر كسی كه دارای اين ضوابط است و با رأی مردم كه به وسيله ی مجلس خبرگان تحقق پيدا می كند - يعنی متصل به آراء و خواست مردم - انتخاب می شود، نمی تواند بگويد من اين ضوابط را دارم؛ بنابراين مردم بايد از من بپذيرند. «بايد» نداريم. مردم هستند كه انتخاب می كنند. حق انتخاب، متعلق به مردم است. ببينيد چقدر شيوا و زيبا ضوابط دينی و اراده ی مردم تركيب يافته است؛ آن هم در حساس ترين مركزی كه در مديريت نظام وجود دارد. امام اين را آورد. بديهی است كه دشمنان امام خمينی و دشمنان مكتب سياسی او از اين نقش خوششان نمی آيد؛ لذا او را آماج حملات قرار می دهند. در رأس اينها كسانی هستند كه به بركت امام بزرگوار ما و مكتب سياسی او، دستشان از غارت منابع مادی و معنوی اين كشور كوتاه شده است. آنها جلودارند، يك عده هم دنبالشان حركت می كنند. بعضی می فهمند چه كار می كنند، بعضی هم نمی فهمند چه كار می كنند.
 آخرين نكته يی كه به عنوان شاخصه ی مكتب سياسی امام عرض می كنم، مسأله ی عدالت اجتماعی است. عدالت اجتماعی يكی از مهمترين و اصلی ترين خطوط در مكتب سياسی امام بزرگوار ماست. در همه ی برنامه های حكومت - در قانونگذاری، در اجرا، در قضا - بايد عدالت اجتماعی و پُر كردن شكافهای طبقاتی، مورد نظر و هدف باشد. اين كه ما بگوييم كشور را ثروتمند می كنيم - يعنی توليد ناخالص ملی را بالا می بريم - اما ثروتها در گوشه يی به نفع يك عده انبار شود و عده ی كثيری هم از مردم دستشان خالی باشد، با مكتب سياسی امام نمی سازد. پُر كردن شكاف اقتصادی در بين مردم و رفع تبعيض در استفاده ی از منابع گوناگون ملی در ميان طبقات مردم، مهمترين و سخت ترين مسؤوليت ماست. همه ی برنامه ريزان، قانونگذاران، مجريان و همه ی كسانی كه در دستگاه های گوناگون مشغول كار هستند، بايد اين را مورد توجه قرار دهند و يكی از مهمترين شاخصهای حركتِ خود به حساب آورند.
 اين مكتب، نظام اسلامی را بنيانگذاری كرد. بيست وپنج سال از آن زمان می گذرد. بيشترين حملات هم در طول اين بيست وپنج سال به كشور و ملت ما و اين مكتب سياسی شده است؛ اما ملت ما روزبه روز پيشرفت كرده است. ملت ما در زمينه ی علم، در زمينه ی عمران، در زمينه ی سياست بين الملل، در زمينه ی ارتقای آگاهی های گوناگون، در زمينه ی ساخت زيربناهای عظيم كشور، در زمينه ی به دست آوردن قدرت فناوری و احيای استعدادهای مردمی، و در بسياری از زمينه های ديگر، پيشرفتی داشته است كه در گذشته حتّی تصور آن را هم نمی كرده؛ اين به بركت اسلام است. ما هرگز ادعا نمی كنيم كه در برنامه های انقلاب، بهنگام و به روز پيش رفته ايم و در آن جايی كه بايد باشيم، هستيم؛ نه، اما اين كم كاری ماست. ما مسؤولان در رده های مختلف اگر بيشتر و بهتر كار كنيم، بدون شك موفقيتها بيشتر خواهد شد. امروز هم موفقيتهای بسياری داريم. امروز ملت ما قوی است؛ دولت ما قوی است؛ زيربناهای كشور آماده است و پيشرفت علمی و استخراج استعدادهای جوانان ما محيرالعقول است. ما می توانيم حركت خود را شتاب دهيم؛ و اين كار را هم ملت ما خواهد كرد و به فضل پروردگار و به حول و قوه ی الهی پيشرفت می كنيم. امروز پرچم اسلام، پرچم دينداری، پرچم شجاعت و پرچم نوآوری در زمينه ی سياست در دست ملت ماست. دشمنها در تبليغاتِ خود سعی می كنند اين دستاوردها را كوچك نشان دهند و آنچه را كه اين ملت به دست آورده، از قلم بيندازند؛ اما نمی توانند. انواع تلاشها را برای مقابله كرده اند. حتّی كار دشمنان انقلاب اسلامی با محوريت امريكا به اين جا رسيد كه سعی كردند نسخه ی بدلِ سر تا پا غلط از نظام اسلامی را در افغانستان به وجود آورند، كه شد حكومت طالبان؛ تبديل شد به يك كاريكاتور خنده آور مسخره؛ همان هم شد آفت جانشان. شايد به خيال خودشان می خواستند پرچم اسلامخواهی و احيای اسلام سياسی را از دست اين ملت بگيرند و دست كسانی بدهند كه دست آموز خودشان بوده اند؛ اما نتوانستند و نخواهند توانست. خدا را شكر می كنيم كه اراده ی ما محكم است؛ راهمان روشن است؛ مردممان مؤمن اند و مكتب سياسی امام، زنده و درخشنده است. دشمنان ما هم قدرت ملت را فهميده اند و به آن اعتراف كرده اند. در زمينه ی مسائل گوناگون جهانی و بين المللی، مواضع ما مستقل است. ما تحت تأثير كسی قرار نمی گيريم و به سراغ جنجال و تنش آفرينی نمی رويم؛ اما ظلم را محكوم می كنيم؛ با ظالم اعلام مخالفت می كنيم و از مظلوم اعلام حمايت می كنيم. ما جنايت صهيونيست ها در فلسطين را محكوم می كنيم. ما ددمنشی و جنايات فجيع و بی نظير دولت غاصب صهيونيست را در كشور فلسطين نسبت به مردم - ويران كردن خانه ها، كشتن كودكان، كشتن پيرمرد مريضِ معلولی مثل شيخ احمد ياسين، آواره كردن هزاران فلسطينی از خانه ی خود - زشت می شماريم و محكوم می كنيم و بر مرتكبان اين جنايت و بر امريكا - كه از اين مرتكبان حمايت می كند - لعنت می فرستيم.
 در قضايای عراق - علی رغم آنچه دشمنان ادعا می كنند - دخالتی نمی كنيم. معتقديم عراق متعلق به ملت عراق است. رأی ملت عراق بايد در تعيين سرنوشت عراق تأثير داشته باشد. در عراق، رهبری دينی و رهبری سياسی و نخبگان سياسی و نخبگان فرهنگی و دينی زيادند. به اعتقاد ما اشغالگران يك روز هم نبايد در عراق بمانند؛ يك قطره از نفت عراق هم متعلق به آنها نيست؛ يك نفر هم به عنوان مسؤول در عراق نبايد معين كنند؛ آنها هيچكاره اند. ما معتقديم امروز كار امريكا در عراق بمراتب از يك سال پيش مشكل تر است؛ روزبه روز هم مشكل تر خواهد شد و امريكا در عراق - چه قبول كند، چه قبول نكند؛ چه بخواهد، چه نخواهد - شكست خورده است.
  پروردگارا ! ما به اين ملت شجاع، مؤمن، پُرانگيزه و حاضر در صحنه، افتخار و پيش تو شكرگزاری می كنيم. ما به مكتب امام افتخار و شكرگزاری می كنيم. پروردگارا ! خير و رحمت و لطف خود را بر اين ملت نازل كن. پروردگارا ! دشمنان اين ملت را منكوب كن. پروردگارا ! اين ملت عزيز و مؤمن را به همه ی هدفهای والا و آرمانهای خودش برسان. پروردگارا ! از اين ملت جزای خيری به امام بزرگوار - كه اين راه افتخار را به روی ما باز كرد و جلوی پای ما گذاشت - بفرست. پروردگارا ! امام بزرگوار ما را با اوليايش محشور كن. پروردگارا ! بركات خود را بر ملت و كشور ما نازل كن.
 والسّلام عليكم و رحمةالله و بركاته


1384/ راه امام، راه ايمان و راه عدالت و راه پيشرفت مادى و راه عزت است

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطهرين الأطيبين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين.

امروز، روز تجديد خاطره‌ى دردناك رحلت امام بزرگوار ماست. براى ملت ايران خاطره‌ى تلخ اين روز، فراموش‌نشدنى است. آمدن ما به اين مكان، براى تجديد عهد است. مى‌خواهيم در كنار جسم آرميده‌ى امام بزرگوارمان، خطاب به روح مطهر و ملكوتى او بگوييم: «انّا على العهد الّذى فارغناك عليه»؛ يعنى ما بر سر عهد، پايداريم. عهدى كه با امام بزرگوارمان داريم، پيمان ادامه‌ى راه او و سعى و تلاش براى رسيدن به هدفهاى اوست. ما امام را فقط براى افتخار كردنِ به نام او و كار او نمى‌خواهيم؛ امام را فقط مايه‌ى زينت جمهورى اسلامى نمى‌دانيم. بالاتر و مهمتر از اينها اين است كه امام ما را به راهى هدايت كرد، هدفهايى را براى ما تعريف كرد، شاخص‌هايى را در ميانه‌ى راه به ما معرفى كرد تا راه را گم نكنيم. فقط در صورت پيمودن اين راه است كه ما مى‌توانيم به حيات طيبه برسيم و طعم آن را بچشيم؛ يعنى مى‌توانيم كابوس فقر و عقب‌افتادگى را از جامعه و ملتِ خودمان دور كنيم؛ مى‌توانيم آرزوى ديرين بشر يعنى عدالت را تحقق ببخشيم؛ مى‌توانيم به تحقير شدن ملتهاى مسلمان خاتمه دهيم؛ مى‌توانيم طمع قدرتهاى استكبارى را قدرتمندانه - نه با تملق و اظهار ذلت - از خودمان قطع كنيم؛ مى‌توانيم اخلاق و تقوا و ايمان را، هم در رفتار فردى خود، و هم در برنامه‌هاى كلان كشور حاكم كنيم؛ مى‌توانيم آزادى را كه نعمت بزرگ خداست، با همه‌ى بركاتى كه در آن هست، به‌دست بياوريم؛ اينها هدفهاى امام است. حركت امام و انقلاب امام و نظامى كه او معمار آن بود، براى تحقق اين هدفها به‌وجود آمده است. پس راه امام، راه ايمان و راه عدالت و راه پيشرفت مادى و راه عزت است. ما پيمان بسته‌ايم كه اين راه را ادامه دهيم و به توفيق الهى ادامه خواهيم داد. امام اين راه را به‌روى ما باز كرد و اين هدفها را براى ما تعريف كرد. او با اراده‌ى قاطع و با دست تواناى خود، به كمك اين ملت، اساسى‌ترين مرحله‌ى اين راه طولانى را طى كرد و دنياى اسلام را متحول نمود. مردان خدا اين‌طورند؛ على‌رغم بى‌اعتنايىِ به زخارف دنيا مى‌توانند دنيايى را متحول كنند. عامل اصلى قدرت آنها، بى‌اعتنايى به زخارف دنياست. مردان خدا نظرشان به همه چيز و همه كس، تابع نظرشان به خداست. مردان خدا به تاريخ روح مى‌بخشند، و روح بخشيده‌اند. تاريخ حقيقى و معنوى بشر را مردان خدا نوشته‌اند. شما نگاه كنيد؛ امروز با اين‌كه هزاران سال از دوران ابراهيم و موسى و عيسى مى‌گذرد، مفاهيمى كه هديه‌ى آنها به بشريت است، امروز برترين مفاهيم رايج بشرى است. امروز اگر سخن از آزادى و كرامت بشر مى‌رود، اگر حقوق انسان در جوامع مطرح مى‌شود، اگر عدالت و رفع تبعيض همچنان در دنيا يك شعار جذاب است، اگر مبارزه‌ى با فساد و مفسدان و مبارزه‌ى با ظلم و توجه به ايثار و فداكارى در راه حق در چشم بشريت جذاب و شيرين است، به‌خاطر اين است كه اين مفاهيم را پيغمبران - اين مردان خدا - به تاريخ عرضه كردند و آنها را در اختيار بشريت قرار دادند. بنابراين مردان خدا تاريخ را متحول مى‌كنند. آنها با اميد به خدا و با خشيت از پروردگار، ناممكن‌ها را ممكن مى‌كنند. با خوف و رجاء مادى و حيوانى نمى‌شود انسان و انسانيت را متحول كرد. بيم و اميد مردان خدا از قبيل بيم و اميد اهل دنيا نيست؛ دلبستگى آنها به خداست؛ توكلشان به خداست؛ خشيت آنها از نافرمانى خداست؛ آنها همه‌ى قوانين طبيعت را - كه دست قدرتمند الهى سررشته‌دار آنهاست - در خدمت هدفهاى خود مى‌بينند و با توكل به خدا حركت مى‌كنند؛ لذا دنيايى را متحول مى‌كنند. امام بزرگوار ما از زمره‌ى چنين مردانى بود.

مردان خدا بر دلها حكومت مى‌كنند؛ و بر اثر همين اتصال به خداست كه سلطان دلها مى‌شوند. ولايت مردان خدا، ولايت معنوى و باطنى است؛ ولايت ظاهرى آنها هم - اگر به ولايت ظاهرى دست پيدا كنند - ناشى از معنويت و ولايت باطنى آنهاست. خدا قدرت خلاقيت خود را به مردان خدا و پيغمبران خود و اوصياء پيغمبران مى‌بخشد و آنها را بر دلها حاكم مى‌كند. ولايت و حكومتى كه رشحه‌ای از ولايت معنوى در آن نباشد، اگر جذابيتى هم داشته باشد، جز لعابى از دروغ و فريب و تزوير نيست. لذا نوع حكومت مردان خدا و حاكمان الهى با ديگران متفاوت است. امام اين الگو را به ما نشان داد و ما آن را از نزديك ديديم. ما وقتى به خود نگاه مى‌كنيم، فاصله‌ى ميان خود و پيغمبران و اولياء خدا و مردان بزرگ الهى و معنوى را ناپيمودنى و ژرف مى‌بينيم. اما امام بزرگوار در زمان ما، در خلأ پيغمبران الهى و وحى الهى، با حضور خود، با فكر خود و با رفتار خود توانست نمونه‌ى زنده‌ای را به ما نشان دهد تا ببينيم ولايت معنوى چيست. امروز هم راه امام و فكر امام و هدف امام براى ملت ايران و امت اسلامى وسيله‌ى نجات است.

من امروز سه مطلب كوتاه را كه برگرفته‌ى از منطق انقلابى و اسلامى امام است در اين‌جا مطرح مى‌كنم: اول، درباره‌ى مكتب سياسى امام است، كه مايه‌ى اصلى نظام جمهورى اسلامى است دوم، درباره‌ى اوضاع كنونى جهان و چالش‌هاى بين‌المللىِ در ارتباط با اسلام و مسلمين است؛ و مطلب آخر، درباره‌ى مسئله‌ى جارى كشور يعنى انتخابات است.

مطلب اول: جوهر اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، رابطه‌ى دين و دنياست؛ يعنى همان چيزى كه از آن به مسئله‌ى دين و سياست و دين و زندگى هم تعبير مى‌كنند. امام در بيان ارتباط دين و دنيا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده بود. اسلام، دنيا را وسيله‌ای در دست انسان براى رسيدن به كمال مى‌داند. از نظر اسلام، دنيا مزرعه‌ى آخرت است. دنيا چيست؟ در اين نگاه و با اين تعبير، دنيا عبارت است از انسان و جهان. زندگى انسان‌ها، تلاش انسان‌ها، خرد و دانايى انسان‌ها، حقوق انسان‌ها، وظايف و تكاليف انسان‌ها، صحنه‌ى سياست انسان‌ها، اقتصاد جوامع انسانى، صحنه‌ى تربيت، صحنه‌ى عدالت؛ اينها همه ميدان‌هاى زندگى است. به اين معنا، دنيا ميدان اساسىِ وظيفه و مسئوليت و رسالت دين است. دين آمده است تا در اين صحنه‌ى عظيم و در اين عرصه‌ى متنوع، به مجموعه‌ى تلاش انسان شكل و جهت بدهد و آن را هدايت كند. دين و دنيا در اين تعبير و به اين معناى از دنيا، از يكديگر تفكيك‌ناپذيرند. دين نمى‌تواند غير از دنيا عرصه‌ى ديگرى براى اداى رسالت خود پيدا كند. دنيا هم بدون مهندسىِ دين و بدون دست خلاق و سازنده‌ى دين، دنيايى خواهد بود تهى از معنويت، تهى از حقيقت، تهى از محبت و تهى از روح. دنيا - يعنى محيط زندگى انسان - بدون دين، تبديل مى‌شود به قانون جنگل و محيط جنگلى و زندگى جنگلى. انسان در اين صحنه‌ى عظيم بايد بتواند احساس امنيت و آرامش كند و ميدان را به سوى تعالى و تكامل معنوى باز نمايد. در صحنه‌ى زندگى بايد قدرت و زور مادى ملاك حقانيت به‌حساب نيايد. در چنين صحنه‌ای، آنچه مى‌تواند حاكميت صحيح را بر عهده بگيرد، جز دين چيز ديگرى نيست. تفكيك دين از دنيا به اين معنى، يعنى خالى كردن زندگى و سياست و اقتصاد از معنويت؛ يعنى نابود كردن عدالت و معنويت. دنيا به معناى فرصت‌هاى زندگى انسان، به معناى نعمت‌هاى پراكنده‌ى در عرصه‌ى جهان، به معناى زيبايى‌ها و شيرينى‌ها، تلخى‌ها و مصيبت‌ها، وسيله‌ى رشد و تكامل انسان است. اينها هم از نظر دين ابزارهايى هستند براى اين‌كه انسان بتواند راه خود را به سوى تعالى و تكامل و بروز استعدادهايى كه خدا در وجود او گذاشته است، ادامه دهد. دنياى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. سياست و اقتصاد و حكومت و حقوق و اخلاق و روابط فردى و اجتماعى به اين معنا، از دين قابل تفكيك نيست. لذا دين و دنيا در منطق امام بزرگوار ما مكمل و آميخته و درهم تنيده‌ى با يكديگر است و قابل تفكيك نيست. اين، درست همان نقطه‌ای است كه از آغاز حركت امام تا امروز، بيشترين مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنياداران و مستكبران برانگيخته است؛ كسانى كه زندگى و حكومت و تلاش و ثروت آنها مبتنى بر حذف دين و اخلاق و معنويت از جامعه است.

اما دنيا مفهوم ديگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنيا به معناى نفسانيت و خودخواهى و اسير هوى‌ و هوس خود بودن و ديگران را هم اسير هوى‌ و هوس خود كردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احاديث و كلمات بزرگان دين در طعن و طرد چنين دنيايى است. در لسان روايات ما، دنياى مطرودى كه با دين قابل جمع نيست، به معناى هوى‌ و هوس و نفسانيت و انانيت و خودخواهى و خودپرستى است؛ اين دنيا شاخصه‌ى فرعون و نمرود و قارون و شاخصه‌ى شاه و بوش و صدام است؛ اين دنيا شاخصه‌ى مستكبران ظالم و ستمگرِ روزگار در طول تاريخ تا امروز است. البته اينها مجسمه‌هاى بزرگترِ رذائل اخلاقى و اين دنياى مذموم‌اند. يك انسان معمولى هم مى‌تواند در دل و درون خود يك فرعون داشته باشد و به قدر توان و امكانات خود، فرعونى و قارونى و قيصرى و امپراتورانه عمل كند. اگر امكاناتش بيشتر شد، او هم مثل فرعون و قارون و بقيه‌ى گردنكشان و طواغيت تاريخ خواهد بود. اين دين با دنيا قابل جمع نيست؛ اين همان دنيايى است كه در لسان روايات، هووى دين ناميده شده است؛ نمى‌توانند با هم جمع شوند. اگر كسى بخواهد دنياى به اين معنا را با دين جمع كند، ممكن نيست. دين را با چنين دنيايى نمى‌شود آباد كرد. دين را در خدمت چنين دنيايى قرار دادن، خيانت به دين است. امام، ما را از اسارت دنيا هم برحذر مى‌داشت. امام بزرگوار ما كه دين را عين سياست، عين اقتصاد و عين دنيا مى‌ديد، دائماً مردم و مسئولان را از دنياى به اين معنا برحذر مى‌داشت.

ما بايد بين اين دو معناى از دنيا فاصله قائل شويم. خود او هم دنياى به معناى دوم را بكلى كنار گذاشته بود؛ اهل هواى نفس و انانيت و خودخواهى و نفسانيت نبود. اما دنياى به معناى اول - يعنى عرصه‌ى وسيع زندگى - چيزى بود كه مثل متون اسلامى و آن چنان كه اسلام به ما آموخته است، امام آن را با دين همسان و منطبق مى‌دانست. اميرالمؤمنين مى‌فرمايد: «الدنيا متجر اولياءاللَّه»؛ دنيا جايگاه بازرگانى و سوداى اولياء خداست، يا ابزار بازرگانى و سوداى آنهاست؛ مى‌توانند از دنيا براى رسيدن به تعالى معنوى استفاده كنند.

راهى كه ملت ايران در پيش دارد، راه آباد كردن دنياست. علم را، دانايى را، اقتصاد را، سياست را، زندگى فردى را، روابط اجتماعى را، برنامه‌هاى كلان جامعه را - كه اجزاء گوناگون دنياست - بايد آباد كرد، پيش برد، رونق داد و آنها را به شكوفايى رساند؛ و همه‌ى اينها در سايه‌ى دين تحقق پيدا خواهد كرد. امام اين را به ما آموخت؛ و همين عاملِ دشمنىِ آشتى‌ناپذير و خصومت كورِ ابرقدرت‌ها با نظام جمهورى اسلامى بود، و امروز هم هست. امروز هم يكى از آماج‌هاى تهاجم دشمنان ما در سطح تبليغات جهانى، همين يگانگى دين و دنياست؛ مى‌گويند چرا دين را پيشوا و مهندس دنيا مى‌دانيد. آنها احساس خطر مى‌كنند؛ چون دنيايى كه آنها مى‌خواهند، دنياى ظلم و تجاوز و دنياى تهى از معنويت و اخلاق است. اين، نظمى است كه استكبار جهانى براى بشريتِ امروز و ديروز، هميشه در نظر داشته است. نظام جمهورى اسلامى اين نظم باطل و اين دور غلط را شكسته است؛ نمونه‌ای را نشان مى‌دهد كه دين مى‌تواند در دنياى مردم به‌طور عملى مؤثر باشد.

مطلب دوم درباره‌ى حوادث بين‌المللى و منطقه‌ای در ارتباط با اسلام و مسلمين است. از روزگار امام تا امروز، دنيا در زمينه‌ى مسائل سياسى و جغرافياى سياسى تغييرات زيادى كرده است: اردوگاه كمونيسم متلاشى شده؛ اين يك حادثه‌ى بسيار بزرگ در دنيا بود. مردم مظلوم فلسطين به انتفاضه و قيام رو آورده‌اند؛ اين حادثه‌ى بسيار مهمى بود. در سطح دنياى اسلام، بلكه در سطح جهان، نفرت از دولت ايالات متحده‌ى امريكا همه‌گير شده است؛ اين حادثه‌ى بسيار مهمى است. در سطح منطقه، طاغوت بدكردارِ زشت‌سيرتى مثل صدام حسين به درك رفته است و از دستگاه تأثير سياسى منطقه حذف شده است؛ اين حادثه‌ى مهمى است. در اردوگاه غرب، يك رقابت شديد ميان امريكا و اروپا به‌وجود آمده؛ شكافى كه سعى مى‌كنند آن را پنهان نگه دارند؛ اما نشانه‌ها و علائم آن جلوى چشم همه است؛ اين حادثه‌ى بسيار مهمى است.

درباره‌ى وضعيت كنونى دو تفسير وجود دارد: يك تفسير از اوضاع كنونى - كه ظاهربينانه است - اين است كه امريكا با تحولاتى كه رخ داده، قدرت بيشترى پيدا كرده است؛ انقلاب اسلامى و دنياى اسلام را به محاصره درآورده است. ادعا مى‌كنند كه امريكا در عراق (غرب ايران)، در افغانستان (شرق ايران)، در منطقه‌ى خليج فارس و در مناطقى از آسياى جنوب غربى حضور دارد و جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى را به محاصره‌ى خود درآورده است؛ بنابراين قدرت امريكا بيشتر شده. اما تفسير ديگرى وجود دارد، و آن اين است كه اين حوادث نشان‌دهنده‌ى حركت انفعالى امريكا در مقابل بيدارى دنياى اسلام است. بعد از برپا شدن جمهورى اسلامى، قدرت استكبارى امريكا كه با وجود رقيبى مثل شوروى سابق، تا آن روز با خيال راحت در اين منطقه به منافع نامشروع خود دست پيدا مى‌كرد، آرامشِ قدرتمندانه‌اش بر هم خورده و در منطقه‌ى اسلامى تهديد شده است. يك روز بود كه امريكا در منطقه‌ى خاورميانه احساس قدرت مطلقه مى‌كرد و دغدغه‌ای نداشت. حتّى حكومت‌هايى هم كه بظاهر گرايش چپ داشتند، براى امريكا خطر محسوب نمى‌شدند. رژيم بعثى عراق يك رژيم به‌اصطلاح چپ بود و با شوروى ارتباطات نزديكى داشت؛ اما براى امريكا خطر محسوب نمى‌شد؛ چون امريكايى‌ها مى‌دانستند هر چه آنها بخواهند، مى‌توانند اين حكومت بى‌پايه‌ى غيرمتكى به مردم را به سمت آن سوق دهند؛ و آنچه اراده‌ى آنها بود، به‌وسيله‌ى او تحقق پيدا مى‌كرد. حكومت‌هاى چپ ديگرى هم كه در منطقه بودند، براى امريكا تهديد محسوب نمى‌شدند؛ اما وقتى نظام جمهورى اسلامى به‌وجود آمد، پديده‌ى جديد و غيرقابل تفسيرى براى امريكايى‌ها بود. اين، يك نظام چپِ وابسته‌ى به اردوگاه كمونيسم نبود كه اگر با آن مشكلى پيدا كردند، بروند با سران شوروى مذاكره كنند و مشكل را حل نمايند؛ اين نظامى بود اولاً متكى به اراده و ايمان آحاد مردمش و غيرمتكى به هر مركز قدرتى در خارج از محدوده‌ى خود و كشور خود؛ ثانياً الهام‌بخش اين نظام و رهبر عظيم‌الشأن آن، خدا و دين و خوف و رجاء الهى بود؛ لذا دنيا در اراده‌ى او تأثيرى نداشت. همين صفا و صدقى كه در اين نظام بود، و همين شعار معنويت و اسلام - كه هويت مسلمان‌ها را به يادشان مى‌آورد - موجب شد كه حركت بيدارى اسلامى در سرتاسر دنياى اسلام به‌وجود بيايد. آنچه امريكايى‌ها در طول اين سالها در خاورميانه و در منطقه‌ى اسلامى انجام داده‌اند، يك حركت انفعالى در مقابل حركت قوىِ نظام اسلامى و جمهورى اسلامى بوده است. طرح خاورميانه‌ى بزرگ هم كه امريكايى‌ها با اصرار آن را دنبال كرده‌اند و تا امروز شكست خورده و بعد از اين هم به حول و قوه‌ى الهى شكست خواهد خورد، يك حركت انفعالى در مقابل قيام اسلامى و نهضت بيدارى اسلامى است.

امريكايى‌ها مى‌دانند كه در دنياى اسلام آينده‌ای ندارند. براى اين‌كه بيدارى اسلامى به حركتهاى انقلابى منتهى نشود، پيشدستى مى‌كنند؛ مى‌خواهند چيزى را كه براى ملتها سرنوشت محتوم است، با ابتكار و حركتهاى پيشدستانه‌ى خودشان عقب بيندازند. اخيراً امريكايى‌ها اعتراف كرده‌اند كه اگر حمله‌ى آنها به عراق نمى‌بود، رژيم صدام در مدت كوتاهى به‌وسيله‌ى عناصر مؤمن و مسلمانِ خود عراق سرنگون مى‌شد و ابتكار عمل از دست آنها خارج مى‌گرديد؛ آنها از اين مى‌ترسند. فعاليت آنها انفعالى و از روى ترس از عواقب بيدارى اسلامى در دنياى اسلام است. حركتى كه امروز امريكايى‌ها در اين منطقه مى‌كنند، ناشى از قدرت نيست؛ ناشى از احساس قدرت در اردوگاه اسلامى و قيام اسلامى و بيدارى اسلامى است.

البته ملتهاى اسلامى بايد بيدار باشند و نبايد دشمن و توطئه و حركتهاى او را كوچك بشمرند؛ بايد بيدارى و برحذر بودن و هشيارى خود را حفظ كنند. امروز، روز اتحاد و همدلى ملتها و دولتهاى اسلامى است. من از همين جا مى‌خواهم به ملت خودمان و ملت عراق و ملت پاكستان و ديگر ملتهاى مسلمان هشدار بدهم؛ اختلافات مذهبى و اختلافات شيعه و سنى را مهار كنند. من امروز دستهايى را مى‌بينم كه با برنامه، به عنوان شيعه و سنى، ميان مسلمانان جنگ ايجاد مى‌كنند. كشتارهايى كه اتفاق مى‌افتد و انفجارهايى كه در مساجد، حسينيه‌ها، نمازهاى جماعت و نمازهاى جمعه به‌وجود مى‌آيد، يقيناً دست خبيث صهيونيسم و استكبار در آنها وجود دارد؛ اين كارِ خود مسلمان‌ها نيست. هم در عراق، هم در ايران، هم در افغانستان، هم در پاكستان و هم در همه‌ى كشورهاى ديگر، امروز مسلمانان وظيفه دارند به موارد اتحاد و وحدتِ خودشان بپردازند. توحيد، يكى؛ خدا، يكى؛ نبوت، يكى؛ معاد، يكى؛ قرآن، يكى؛ بيشترين احكام شريعت اسلامى، يكى؛ همه مشترك، اما دشمن مى‌آيد روى نقاط افتراق انگشت مى‌گذارد و دلها را پُر از كينه‌ى به يكديگر مى‌كند؛ براى اين‌كه بتواند به هدفهاى خود برسد. امام بزرگوار ما كه اين‌همه روى وحدت مسلمين تأكيد مى‌كرد، به‌خاطر اين بود كه اين خطر را مى‌ديد و مى‌شناخت. در كشور ما و ساير كشورهاى اسلامى، انگليسى‌ها و دستگاه جاسوسى انگليس ميان شيعه و سنى اختلاف ايجاد كردند؛ آنها تجربه‌ى زيادى در اين كار دارند؛ همه بايد مراقب باشند. امروز ايادى صهيونيسم هم در اين كارها دخالت مى‌كنند. اطلاعات ما خبر از اين مى‌دهد كه دستهاى خبيث صهيونيست‌ها و عوامل دشمنان اسلام، در همه‌ى حوادثى كه انسان در گوشه و كنار دنياى اسلام مى‌بيند، با واسطه‌يا بى‌واسطه دخالت دارند.

امروز دنياى اسلام بايد به خود ببالد كه قدرت و بيدارى او استكبار جهانى را دستپاچه و سراسيمه كرده است. امروز ملتهاى مسلمان بايد قدر بيدارى اسلامى را بدانند. امروز ملت ايران بايد قدر حركت عظيم خود را بداند كه اميد را در دلهاى مسلمانان بيدار كرده است و مى‌تواند ان‌شاءاللَّه پيشرفت دنياى اسلام و نجات از عقب‌ماندگىِ مزمن و تحقير شدن به‌وسيله‌ى دشمنان را به او نويد دهد.

آخرين مطلبى كه عرض مى‌كنم، راجع به مسئله‌ى جارى كشور ماست؛ يعنى انتخابات. در برهه‌ى اخير درباره‌ى انتخابات مطالب زيادى را با ملت عزيزمان در ميان گذاشته‌ايم. ما روزبه‌روز داريم به زمان برگزارى انتخابات نزديك مى‌شويم. انتخابات يك حادثه‌ى مهم است؛ چون مردم اختيار كشور را براى مدت چهار سال به دست انسانى خواهند داد؛ و اوست كه مى‌تواند در اين مدت بودجه و درآمد و نيروى انسانى و سازمان‌هاى كشور را به‌كار بگيرد؛ يا درست، يا خداى نكرده نادرست؛ يا كامل، يا خداى نكرده ناقص؛ يا همراه با صحت عمل، يا خداى نكرده دچار شائبه‌هاى سوءعمل؛ يا با توجه به نيازهاى مردم، متوجه به باز كردن گره‌هاى زندگى مردم، متوجه به رفع مشكلات انبوهى كه وجود دارد، يا خداى نكرده بى‌اعتنايى به اينها. پس انتخابات از اين جهت بسيار مهم است كه ملت ايران مى‌خواهد اداره‌ى كشور را براى چهار سال به دست انسانى بسپرد كه از لحاظ قانونى اختيارات بسيار وسيعى دارد، امكانات بى‌نظيرى در اختيار دارد و مى‌تواند ملت و كشور را چهار سال و يا حتّى بيش از چهار سال جلو ببرد؛ و مى‌تواند متوقف نگه دارد يا خداى نكرده به عقب برگرداند.

انتخابات از جهت ديگر هم مهم است، و آن اين است كه انتخابات نماد حركت اسلامى در كشور ماست. انتخابات، هديه‌ى اسلام به ملت ماست. امام بزرگوار ما حكومت اسلامى به روش انتخاباتى را به ما ياد داد. حكومت اسلامى در ذهن‌ها و خاطره‌ها به شكل خلافت‌هاى موروثى به يادگار مانده بود؛ خيال مى‌كردند حكومت اسلامى يعنى مثل خلافت بنى‌اميه و بنى‌عباس يا خلافت تركان عثمانى؛ يك نفر با نام و شكل ظاهرى خليفه، اما با باطن و عمل فرعون و پادشاهان مستبد؛ بعد هم كه از دنيا مى‌رود، يك نفر را به جاى خود معين كند. در ذهن مردم دنيا، حكومت اسلامى به اين شكل تصوير مى‌شد؛ كه بزرگترين اهانت به اسلام و حكومت اسلامى بود. امام، حكومت اسلامىِ به روش انتخابات مردم و حضور مردم و تعيين منتخب مردم را - كه لبّ اسلام است - بار ديگر براى مردم ما معنا كرد و در جامعه‌ى ما تحقق بخشيد.

امروز در كشور ما مسئولانِ سطوح مختلف به‌وسيله‌ى مردم انتخاب شده‌اند؛ يا مستقيم يا غيرمستقيم. مسئول انتصابى، مسئوليت موروثى، مسئوليت به خاطر پول و چيزهاى مادى و دنيوى، در نظام جمهورى اسلامى نداريم. انتخابات رياست جمهورى، انتخابات مجلس شوراى اسلامى، انتخابات خبرگان تعيين رهبرى، و انتخابات شوراى شهر جزو افتخارات ملت ايران، جزو افتخارات اسلام، و جزو افتخارات شخص امام است. قانون اساسى ما با تعيين موارد اين انتخاب‌هاى حساس و سرنوشت‌سازِ مقطعى توانسته است در دنياى اسلام، ذهن‌ها و فكرهاى مؤمن و روشن و تحول‌خواه را به خود جذب كند.

مبناى مردم‌سالارى دينى با مبناى دمكراسى غربى متفاوت است. مردم‌سالارى دينى - كه مبناى انتخابات ماست و برخاسته‌ى از حق و تكليف الهىِ انسان است - صرفاً يك قرارداد نيست. همه‌ى انسان‌ها حق انتخاب و حق تعيين سرنوشت دارند؛ اين است كه انتخابات را در كشور و نظام جمهورى اسلامى معنا مى‌كند. اين، بسيار پيشرفته‌تر و معنادارتر و ريشه‌دارتر از چيزى است كه امروز در ليبرال دمكراسى غربى وجود دارد؛ اين از افتخارات ماست؛ اين را بايد حفظ كرد.

امروز تبليغات دشمنان سوگندخورده‌ى اين ملت متوجه اين است كه اين انتخابات را كمرنگ و بى‌رونق كند. معناى كار آنها چيست؟ از انتخابات شما ضرر مى‌بينند. انتخابات شما جمهورى اسلامى را در دنياى اسلام و در افكار عمومى عالم به درستى معنى مى‌كند؛ آنها از اين ناراحتند؛ لذا با انتخابات مخالفند. اگر به تبليغات دشمنان نگاه كنيد، مى‌بينيد همه بر ضد انتخابات است. گاهى به‌طور صورى ممكن است از يك نامزد انتخابات حمايت كنند - با تفسيرى كه خودشان دارند - اما حقيقت اين است كه از اصل انتخابات ناراحتند و نمى‌خواهند انتخابات پُرشورى در اين كشور اتفاق بيفتد. البته من اميدوارم و به خداى متعال توكل و اعتماد دارم و مى‌دانم كه ملت عزيز ما در اين آزمايش هم در مقابل دشمن، سربلند بيرون خواهد آمد.

به همه‌ى برادران و خواهران و همه‌ى ملت عزيز ايران سفارش مى‌كنم كه فضاى انتخابات را، هم گرم و هم سالم نگه دارند. كسانى كه به يك نامزد انتخاباتى علاقه‌مندند، مراقب باشند به خاطر علاقه‌ى به او، نامزد ديگر را تخريب نكنند؛ اين بين مردم اختلاف و نقار ايجاد مى‌كند؛ علاوه بر اين‌كه تخريب اساساً كار درستى نيست و فايده‌ای هم ندارد. كسى كه با تخريب يك نامزد انتخاباتى مى‌خواهد آراء او را كم كند، به مقصود خودش دست پيدا نمى‌كند؛ هم يك كار غلط و خلاف منطق و در موارد بسيارى خلاف شرع انجام مى‌گيرد، هم فايده‌ای گير او نمى‌آيد. فضا را سالم نگه داريد. شما از نامزدِ خودتان حمايت كنيد، ديگران هم از نامزدِ خودشان حمايت كنند و به او رأى دهند. در پيدا كردن نامزد مورد نظر دقت كنيد. به كسى گرايش پيدا كنيد كه به دين مردم، به انقلاب مردم، به دنياى مردم، به معيشت مردم، به آينده‌ى مردم و به عزت مردم اهميت مى‌دهد. بحمداللَّه ميدان براى آزمودن و ديدن و شناختن باز است؛ ملت ما هم هشيار است.

پروردگارا! به محمد و آل محمد دلهاى مردم را به بهترين انتخاب راهنمايى كن. پروردگارا! روح مطهر امام بزرگوار را از اين ملت و از مسئولان راضى بگردان. پروردگارا! ما را بر عهد و پيمان خود با اين مرد بزرگ تاريخ پايدار بدار. پروردگارا! قلب مقدس ولى عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى كن و ما را مشمول دعاى آن بزرگوار قرار بده. پروردگارا! رحمت و بركت و فضل و نعمت خود را بر اين مردم فرو بريز.


والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌



1385/ امام براى نجات و رهايى كشور و ملت خودخدا را نصرت كرد

 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

 
الحمدللَّه رب العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيةاللَّه فى الأرضين.

قال‌اللَّه الحكيم فى كتابه: «بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحيم. الم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء. تؤتى اكلها كل حين بأذن ربها و يضرب اللَّه الامثال للناس لعلّهم يتذكّرون».


هفده سال از غروب اين خورشيد فروزان، از افق ديد ما، گذشت؛ هفده سال از آن شب و روز اندوهبار - كه ملت ايران را در ماتم فرو برد - گذشت. امام عزيز ما از چشم ما ناپديد شد؛ جسم او از ميان ما رفت؛ وليكن حقيقت امام، فكر امام، روح امام، درس امام و مكتب امام در ميان ملت ما و در ميان امت اسلامى باقى ماند. اين شجره‌ى طيبه - همچنانى كه در اين آيه‌ى شريفه تلاوت شد - شاخ و برگ بر سرتاسر فضاى زندگى امت اسلامى گسترانيد؛ روزبه‌روز ريشه‌دارتر شد؛ روزبه‌روز مستحكمتر شد. اين كلمه‌ى طيبه و شجره‌ى طيبه‌ى «جمهورى اسلامى» است كه محصول آن، بيدارى در دنياى اسلام و مجد و عظمت و پيشرفت در كشور ما و ميان مردم ما بود. ملت ما از اين شجره‌ى طيبه، ميوه‌هاى شيرينى را چيد كه براى يك ملت، اين ثمرات شيرين، حياتى است.

نكته‌ى اول اين است كه ما ملتى گمنام و دنباله‌رو سياست قدرت‌هاى بيگانه بوديم؛ ملتى منفعل در مقابل تصميم‌گيرى دولت‌هاى متنفذ بوديم؛ يك روز امريكا، قبل از آن انگليس، يك روز روس؛ اما اين شجره‌ى طيبه ما را به يكى از اثرگذارترين ملت‌هاى عالم و اثرگذارترين كشور و ملت در اين منطقه تبديل كرد. اين، اعتراف دشمنان ماست. ما ملتى بوديم خودباخته و به نيروهاى درونى خودمان ناآشنا و بى‌اعتقاد، و به زرق و برق بيگانگان چشم دوخته و فريفته؛ ولى اين شجره طيبه ما را به ملتى با ابتكار، با اعتماد به نفس، با حرف‌هاى نو و تازه در زمينه‌هاى گوناگون تبديل كرد. ثمرات شيرين اين شجره‌ى طيبه، امروز هزاران محقق و پژوهشگر، هزاران عالم و دانشمند، هزاران مغز متفكر و سرانگشت كارآمد در انواع و اقسام عرصه‌ها و صحنه‌هاست؛ چه در علوم انسانى، چه در علوم تجربى، چه در مسائل اجتماعى، چه در سياست و چه در دين. امروز ما كشورى هستيم با جمعيت غالباً جوان، پُرانگيزه، باايمان و داراى همه‌ى شرايط پيشرفت.

ثمرات اين شجره‌ى طيبه در همه جاى دنياى اسلام هم قابل مشاهده است؛ مسلمانان جهان بيدار شده‌اند و هويت اسلامى خودشان را بازيافته‌اند؛ آنها از مسلمانى خودشان احساس عزت كرده‌اند. در كشورهاى اسلامى، جوانان، دانشگاهيان، روشنفكران و نخبگان، دلشان مجذوب هدف‌هاى اسلامى است و براى آن ارزش قائلند؛ براى آن تلاش مى‌كنند. در دنياى اسلام، ملت‌هايى از بركت اين شجره‌ى طيبه، هويت حقيقى و هويت ملى و اسلامى خودشان را بازيافته‌اند و با اينكه در طول ساليان متمادى در پنجه‌ى قدرت ابرقدرت‌ها بوده‌اند، احساس قدرت كرده‌اند. امروز فلسطين يك نمونه است، عراق يك نمونه است، شمال آفريقا نمونه‌هاى متعدى دارد، لبنان يك نمونه است. آرمان، اسلام و استقلال در ميان اين ملتهاست و آنها اميدوارانه و پُرانگيزه تلاش مى‌كنند. اينها ثمرات همان شجره‌ى طيبه‌اى است كه اين مرد بزرگ، اين عبد صالح، با قيام خود و با خصوصيات منحصربه‌فرد خود توانست غرس كند.

نكته‌ى دوم اين است كه عامل اصلى پيشرفت امام بزرگوار ما و موفقيت او اين است كه به يك اصل قرآنى، به يك حقيقت قرآنى، با همه‌ى وجود، با همه‌ى دل، ايمان آورد و با همه‌ى توان در راه آن تلاش و كار كرد. آن اصل قرآنى همان چيزى است كه در اين آيه‌ى شريفه‌ى «ان تنصروااللَّه ينصركم و يثبت اقدامكم» و در آيات متعدد ديگر از آن ياد شده و بر آن تأكيد شده است: اگر خدا را نصرت كنيد، خدا هم شما را نصرت خواهد كرد؛ اگر در راه خدا قدمى برداريد، خداوند متعال هم شما را ده‌ها و صدها قدم جلو خواهد برد. اين، اصل قرآنى و يك حقيقت است؛ يك قانونى الهى است. نصرت خدا به معناى نصرت دين اوست. دين خدا، فقط طهارت و نجاست نيست، فقط اعمال ظاهرى دينى نيست؛ دين خدا يعنى برنامه‌ى سعادت بشر در دنيا و آخرت. اين برنامه همان‌طور كه ضامن رشد و اعتلاى معنوى جوامع بشرى است، ضامن زنده كردن استعدادهاى فكرى و رشد دادن به شخصيت و توانايى‌هاى آنها هم هست. دين خدا همچنانى كه به معنويت نظر دارد، به زندگى دنيايى انسان هم نظر دارد و براى خوشبختى انسان برنامه دارد. اميرالمؤمنين (عليه‌الصّلاةوالسّلام) در نهج‌البلاغه، هدف از بعثت نبى مكرم اسلام را اين‌گونه معين مى‌كند: «ليثيروا لهم دفائن العقول»؛ تا گنجينه‌هاى خرد را در درون مردم استخراج كند و به فعليت برساند. در زيارت اربعين سيدالشهداء (عليه‌السّلام) هم مى‌خوانيم: «ليستنقذ عباده من الجهالة و حيرة الضلالة»؛ قيام حسينى براى اين است كه ابرهاى جهل و غفلت را از افق زندگى انسان‌ها برطرف كند و آنها را عالم كند؛ آنها را به هدايت حقيقى برساند. نصرت خداى متعال در واقع معنايش اين است كه در جهت احياى سنت‌هاى الهى قدم برداريم؛ در طبيعت و جامعه اثر بگذاريم؛ در بيدار كردن فطرت‌ها اثر بگذاريم؛ براى نجات انسان از مجموعه‌ى عوامل بدبختى و تيره‌روزى تلاش كنيم. اين، نصرت ماست براى دين خدا. امام براى نجات و رهايى كشور و ملت خود، اين حقيقت قرآنى را به كار گرفت و خدا را نصرت كرد؛ قيام و اقدام كرد. خداى متعال هم او را نصرت كرد و به حركت او بركت بخشيد؛ به يك قدم او صد قدم پاسخ گفت. ما نصرتى را كه خودمان درباره‌ى دين خدا مى‌كنيم - نسبت اين را - با نصرتى كه خدا مى‌كند، اگر بخواهيم بسنجيم، از نسبت يك به صد و يك به هزار هم بيشتر است. ما يك قدم برمى‌داريم؛ اما خداوند متعال نصرتش را وقتى شامل حال ما مى‌كند، در حقيقت صد و هزار قدم ما را به جلو مى‌برد. بنابراين، فاصله‌ى بين نصرت ما و نصرت خدا، بسيار زياد است.

براى نجات يك كشور، ميليون‌ها عامل و فعل و انفعال لازم است: عوامل طبيعى، عوامل انسانى، عوامل بين‌المللى، عوامل سياسى و اقتصادى. مجموعه‌ى اين عوامل بايد به كار بيفتد تا يك ملتى بتواند در زندگى خودش تحول ايجاد كند. اين عوامل، دست ما انسان‌ها نيست و با اراده‌ى ما ارتباط مستقيمى ندارد؛ اما ما وقتى كه «قيام للَّه» مى‌كنيم، خداى متعال با يك حركت ما هزاران و ميليون‌ها حركت و فعل و انفعال را در فضاى زندگى اجتماعى به وجود مى‌آورد و تحول ايجاد مى‌شود؛ عيناً مثل طبيعت. شما يك نهال كوچك را در خاك فرو مى‌كنيد - از شما فقط همين كار است. اين، كار كمى است - اما اين نهال با ميليون‌ها فعل و انفعال در خاك و در خودِ بافت گياهى، در فضا و هوا به يك درخت بزرگ تبديل مى‌شود؛ شاخ و برگ مى‌دهد؛ ميوه مى‌دهد و نسبت به آن وضعيت اول، صدها و هزارها برابر تغيير پيدا مى‌كند. كار شما در مقابل آن همه فعل و انفعالات هيچ است؛ اما اگر شما همان كار كوچك را كه نشاندن اين نهال در زمين است، انجام ندهيد، اين همه فعل و انفعالات انجام نمى‌گيرد. امام «قيام للَّه» كرد و خودش با همه‌ى وجود وارد ميدان شد. با فرياد خود، با تلاش خود، با قبول زحمات، ملت را پاى كار آورد. با اين حركت و با اين عزم راسخ، خداوند متعال آن ميليون‌ها عامل و فعل و انفعال را بر اين حركت مترتب كرد و آنچه اتفاق افتاد، به يك معجزه شبيه بود؛ يعنى تشكيل نظامِ مبتنى بر اسلام در يك نقطه‌ى حساس؛ به خاطر اين حركت امام، كه البته آماج دشمنى و كينه‌ى همه‌ى صاحبان زور و زر در سرتاسر عالم است؛ اما بر خلاف نظر آنها، اين حقيقت تحقق پيدا كرد.

نكته‌ى سوم اين است كه يك واقعيت شگفت‌آورى در انقلاب ما وجود دارد كه اين انقلاب را يك حالت استثنايى مى‌بخشد و آن اين است كه در قوانين علوم اجتماعى درباره‌ى انقلاب‌ها، مى‌گويند انقلاب‌ها همچنانى كه يك فرازى دارند، اوجى دارند، يك فرودى هم دارند؛ مثل سنگى كه شما پرتاپ مى‌كنيد؛ تا وقتى كه قدرت بازوى شما پشت سر اين سنگ است، برخلاف جهت جاذبه‌ى زمين حركت مى‌كند؛ اما وقتى اين قدرت از جاذبه‌ى زمين كمتر شد، اين سنگ به سمت جاذبه‌ى طبيعى زمين برمى‌گردد. آن قوانين مى‌گويند تا وقتى شور و انگيزه‌ى انقلابى در مردم هست، انقلاب‌ها به سمت جلو حركت مى‌كنند، اوج مى‌گيرند، بعد هم بتدريج اين شور و هيجان و اين عاملِ حركت به پيش، كم مى‌شود و در مواردى تبديل به ضد خود مى‌شود؛ انقلاب‌ها سقوط مى‌كنند و برمى‌گردند پايين. انقلاب‌هاى بزرگ دنيا كه در تاريخ دويست سال اخير ما اينها را مى‌شناسيم، بنا بر همين تحليل، همه با آن نظريه قابل انطباق هستند؛ اما انقلاب اسلامى از اين تحليل جامعه‌شناختى بكلى مستثناست. در انقلاب اسلامى پادزهرِ فرود انقلاب در خود اين انقلاب گذاشته شده است. بارها عرض كرده‌ايم كه تجسم انقلاب در «جمهورى اسلامى» و در «قانون اساسى جمهورى اسلامى» است. نويسندگان قانون اساسى كه از نظر امام و مكتب امام درس گرفته بودند، در خود اين قانون عامل تداوم‌بخشِ انقلاب را گذاشته‌اند: پايبندى به مقررات اسلامى و مشروعيت بخشيدن به قانون، مشروط بر اين كه بر طبق اسلام باشد؛ و مسأله‌ى رهبرى.

من چند سال قبل در مقايسه‌ى بين نظام جمهورى اسلامى و نظام شوروى سابق - كه امريكايى‌ها و غربى‌ها توانستند نظام شوروى را مضمحل كنند و طمع بسته بودند كه همان جريان را نسبت به انقلاب اسلامى انجام بدهند - گفتم كه تفاوت‌هاى اين دو نظام، تفاوت‌هايى است كه نمى‌تواند محكومِ يك قانون باشند. در نظام جمهورى اسلامى، اساس حركت بر پايبندى به مبانى است. آن چيزى كه به عنوان مبدأ مشروعيت اين نظام محسوب مى‌شود، يعنى ولايت الهى كه منتقل مى‌شود به فقيه، مشروط است به پايبندى بر احكام الهى. آن كسى كه در رتبه‌ى رهبرى نشسته است، اگر نسبت به آرمان‌هاى اسلامى، نسبت به قوانين اسلامى از لحاظ نظرى يا عملى، بى‌قيد شود، از مشروعيت مى‌افتد و ديگر اطاعت او بر كسى واجب نيست، بلكه جايز نيست. اين، در خود قانون اساسى، يعنى در خود سند اصلى انقلاب، ثبت شده است. بنابراين، شما اگر امروز به امواج دشمنى و كينه‌ورزىِ دشمنان انقلاب اسلامى نگاه كنيد، مى‌بينيد كه مهم‌ترين آماج دشمنى آنها با همين دو سه اصلى است كه مربوط به اين عامل تضمين‌كننده و نگهدارنده‌ى انقلاب است. لذا اين انقلاب شكست‌خوردنى نيست؛ اين انقلاب فرود آمدنى نيست؛ اين انقلاب از سير و حركت خود باز نمى‌ايستد؛ چون جامعه‌ى ما يك جامعه‌ى مؤمن و دينى است و دين و ايمان اسلامى در اعماق دل مردم، از همه‌ى قشرها، نفوذ دارد؛ مردم به معناى حقيقى كلمه به دين معتقدند. بنابراين، آن چيزى كه جزو ارزش‌هاى دينى باشد، براى مردم معتبر است و حراست از آن كه در قانون آمده است، از نظر مردم يك وظيفه است. الان شما مشاهده مى‌كنيد كه شانزده سال بعد از رحلت امام و بيست‌وشش سال بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، دولتى بر سر كار مى‌آيد كه شعار اصلىِ آن، پيروى از آرمان‌هاى اسلام و انقلاب و عدالت است و مردم هم رأى و دل و خواست و جهت حركتشان همين است. هر چند دشمنان، مخالفان و كينه‌ورزان بين‌المللىِ اين ملت و اين انقلاب و نظام جمهورى اسلامى درباره‌ى اين ملت جور ديگرى فكر مى‌كنند؛ اما ما مردم خودمان را مى‌شناسيم و اين مردم حقيقت خودشان، دل خودشان، جهتگيرى خودشان را كه همان جهتگيرى عميق اسلامى است، در انتخاب‌هاى خود و در حركت و شعارهاى خود به‌روشنى نشان مى‌دهند.

نكته‌ى چهارم اين است كه سرمايه‌اى كه امام براى كشور و ملت ما ذخيره كرده است، يك سرمايه‌ى تاريخى و حياتى است. اين سرمايه و ذخيره‌ى ارزشمند، استقلال سياسىِ ماست؛ خودباورى ملى ماست؛ خودباورى فرهنگى ماست؛ ايمان عميق مردم ماست؛ شجاعت ملت و مسؤولان ما در مقابل تهديدهاى دشمن و فريب نخوردن در برابر تمجيدها و تطميع‌هاى اوست؛ اينها درس‌هايى است كه امام عزيز ما در طول ده سال با نفس گرم خود، با روش خود، با ممشاى خود، به ملت ما درس داد و فضاى كشور ما پُر است از اين درس ارزشمند. ما بايد اين ذخيره را نابود نكنيم؛ ما بايد اين ذخيره را نفروشيم؛ ما بايد اين ذخيره و سرمايه‌ى ارزشمند را راكد هم نگذاريم و آن را مصرف روزانه‌ى سياسى خودمان هم نكنيم، بلكه بايد اين ذخيره را با دقت و مراقبتِ تمام حفظ كنيم و از سود اين ذخيره و سرمايه‌ى ارزشمند، آينده‌ى كشور و تاريخ خودمان را بسازيم.

عزيزان من! كشور ما در مسير رشد و پيشرفت افتاده است و از آن حالت خواب‌آلودگى و رخوتى كه در طول ده‌ها سال بر او تحميل شده بود، با انقلاب عظيم ما و نظام جمهورى اسلامى ما، بيرون آمده است. ما در كشورمان هم منابع طبيعى فراوان و هم منابع انسانى بسيار ارزشمندى داريم.

امروز هر حركت علمى و تحقيقى كه بخواهد در علوم مختلف در اين كشور انجام بگيرد، استادان كار و محققان مى‌توانند ده‌ها، صدها، هزارها ذهن آماده را براى افتادن در اين كار پيدا كنند. ما امروز در همين مسأله‌ى فناورى هسته‌اى - كه مسأله‌ى روز ملت ما و مسأله‌ى روز دنياست - با اينكه سابقه‌اى هم نداشتيم و از ديگران هم چيزى به وام نگرفتيم، توانسته‌ايم صدها جوان مؤمن و انديشمند و كارآمد، با مغزهاى فعال و با سرپنجه‌هاى هنرمند و قدرتمند، گرد بياوريم، تا بتوانند اين بار سنگين را براى ملت ما بر دوش بگيرند و به پيش ببرند. و در همه‌ى بخش‌ها همين‌طور است. منابع طبيعى و منابع انسانى در كشور ما فراوان است. دولت‌هاى قبلى زمينه‌هاى زيادى را فراهم كردند، امروز هم بحمداللَّه دولتِ كار و تلاش و مجاهدت بر سر كار است و بايد از زمينه‌هاى آماده‌شده‌ى قبلى حداكثر استفاده را بكنند؛ نقايص قبلى را بايد جبران كنند و از هماهنگى و همدلى اين ملت عظيم و قدرشناس حداكثر استفاده را بكند، تا كشور ما كه در مسير رشد و پيشرفت هست، باز هم جلو برود و گردنه‌هاى گوناگون را طى كند و خود را به قله‌ى زندگى - كه حق ملت ايران است - نزديك كند. اما آنچه براى بناى آينده‌ى ما لازم است:

اولاً، تقويت ايمان دينى است، كه ستون اصلى كار است. بدون ايمان دينى - كه دراين ملت داراى عمق هم هست - كارى پيش نمى‌رفت، بعد از اين هم كارى پيش نمى‌رود. بايد ايمان دينى تقويت شود.

دوم، عدالت، كه بزرگترين نياز انسان‌هاست. بايد عدالت به عنوان يك پرچم برافراشته در دست مسؤولان قواى سه‌گانه و مسؤولان كشور باشد و به دنبال عدالت حركت بكنند.

سوم، بايد علم را - كه مايه‌ى اقتدار ملى است - همه جدى بگيرند و دنبال كنند. كشورى كه مردم آن از علم بى‌بهره باشند، هرگز به حقوق خود دست نخواهد يافت. نمى‌شود علم را از ديگران گدايى كرد. علم، درون‌جوش است؛ درون‌زاست. بايد استعدادهاى يك ملت به كار بيفتد تا يك ملت به معناى حقيقى كلمه عالم بشود.

چهارم - علاوه‌ى بر اينها - آنچه كه زمينه و بستر به كار گرفتن ايمان و عدالت و علم است، اتحاد ملى و آرامش در سطح كشور است. اگر در كشور آرامش نباشد، نه از علم مى‌شود بهره‌بردارى كرد، نه از ايمان، و نه مى‌شود عدالت را در جامعه مستقر كرد.

امروز دشمنان اين ملت، بزرگترين جايزه را به كسى مى‌دهند كه بتواند اين پايه‌ها را متزلزل كند و با ايمان مردم بجنگد؛ ايمان به خدا، ايمان به مردم، ايمان به راه و ايمان به موفقيت را در دل‌هاى مردم تضعيف كند. امام داراى اين چهار ايمان بود: ايمان به خدا، ايمان به مردم، ايمان به اين راه و ايمان به موفقيت حتمىِ آخر كار. اين ايمان‌ها در دل مردم، آنها را به حركت، به انديشيدن، به پيش رفتن، وادار مى‌كند. آن كسانى كه ايمان به خدا، ايمان به مردم، ايمان به اين راه، ايمان به موفقيت را در مردم تضعيف كنند، براى دشمن كار كرده‌اند. دشمن، بزرگترين جايزه را به اين افراد مى‌دهد. همچنين آن كسانى كه با حركت علمى كشور مخالفند؛ آن كسانى كه دانشگاه‌ها، مراكز تحقيقى، مركز علمى را مى‌خواهند از علم و از تحقيق و پژوهش دور كنند، براى دشمن كار مى‌كنند. دشمن، بيشترين جايزه را حاضر است به اين افراد بدهد. آن كسانى كه عليه امنيت ملت كار مى‌كنند، وحدت ملى را مخدوش مى‌كنند، به عنوان حمايت از اقوام، مى‌خواهند وحدت ايرانى را - اين اقوام، همه ايرانى‌اند؛ همه وفادار به ايرانند و همه خود را ايرانى مى‌دانند و به آن مفتخرند - متزلزل كنند، براى دشمن كار مى‌كنند.

وظيفه‌ى دستگاه‌هاى مسؤول است كه دشمنان ملت را درست بشناسند؛ ايادى دشمن را در ميان مردم بدانند؛ جهتگيرى‌هاى دشمنان را بشناسند و از حق ملت دفاع كنند؛ از امنيت ملت دفاع كنند؛ از دانش‌پژوهى و پيشرفت علمى در كشور دفاع كنند؛ اين وظيفه‌ى دستگاه‌هاى مسؤول است.

نكته‌ى آخر: اين شجره‌ى طيبه‌اى را كه امام بزرگوار غرس كرد و خداى متعال بركت بخشيد و شاخ و برگ آن را اين‌چنين گسترده كرد، همه با هم بايد حفظ كنيم؛ هم مسؤولان، هم آحاد مردم، هم نخبگان سياسى، هم نخبگان علمى، هم اهل حوزه، هم اهل دانشگاه، هم كارگر و هم همه‌ى قشرهاى ديگر. اين، وظيفه‌ى همه است؛ همه، انقلاب و كشور را بايد از خود بدانند؛ همه، نظام جمهورى اسلامى را بايد از خود بدانند؛ همه، امت جمهورى اسلامى‌اند. ما آن كسانى را غريبه مى‌دانيم؛ از اين دايره خارج مى‌دانيم، كه براى دشمن كار مى‌كنند. آن كسى كه امام و راه امام و وصيت‌نامه‌ى امام را قبول دارد، او «خودى» است؛ آن كسى كه استقلال ايران برايش داراى اهميت است و به آن پايبند است، «خودى» است؛ آن كسى كه عزت اين ملت و پيشرفت علمى اين ملت را دنبال مى‌كند، او «خودى» است. غريبه‌ها كسانى هستند كه مشتاق سلطه‌ى امريكايند؛ آن‌ها كسانى هستند كه در خانه، براى دزدِ كمين گرفته كار مى‌كنند و به نفع او اقدام مى‌كنند. غريبه آن كسى است كه بلندگوى افكار و اهداف دشمنان اين ملت است. آن كسى كه سخن ملت را مى‌گويد، آن كسى كه از زبان اين ملت حرف مى‌زند، آن كسى كه با دشمنان اين ملت دشمنى مى‌كند، آن كسى كه در راه مصالح اين ملت در هر بخشى قدم برمى‌دارد، جزو سربازان جمهورى اسلامى است. آن كسانى كه عمداً در قول و عمل، وحدت را مى‌شكنند و حركت در جهت خواست دشمن مى‌كنند، اينها در مقابل جمهورى اسلامى صف‌آرايى مى‌كنند. البته «خودى»ها مراقب باشند؛ غفلت نكنند. گاهى ديده مى‌شود بعضى از «خودى»ها از سر غفلت و نادانى - گاهى هم به‌ندرت، بعضى ناجوانمردانه - تحت تأثير كينه‌هاى شخصى، كارِ غريبه‌ها را مى‌كنند! اين افراد بايد به‌هوش باشند.

اين ملت حركت كرده است؛ اين ملت قيام كرده است؛ اين ملت بخش مهمى از اين راه را پيش رفته است؛ اين ملت اقتدار خود را به دشمنان خودش نشان داده است؛ اين ملت همان ملتى است كه بيست‌وهفت سال است همه‌ى دستگاه‌هاى استكبار جهانى عليه او كمر بسته‌اند، تصميم گرفته‌اند، هم‌قسم شده‌اند و نتوانسته‌اند آن را شكست بدهند و به زانو دربياورند.

اين ملت شايسته‌ى آن است كه انسان براى او مجاهدت كند؛ تلاش كند؛ كار كند. اين كشور استعداد مجد و عظمت دارد؛ اين كشور مى‌تواند به جايگاه تاريخى خود، كه شعاع پراكندن به همه‌ى دنياست، برسد. ما در اين راه حركت كرده‌ايم و اين ملت راه‌هاى دشوارى را پيموده است و باز هم با تلاش مى‌تواند اين راه را به پايان برساند. چند جمله درباره‌ى تبليغات دشمنان عرض كنم:

اين كولى‌بازى‌هاى تبليغاتى كه عليه ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى در دنيا، عمدتاً امريكايى‌ها و رسانه‌هاى صهيونيستى و امپراطورى خبرى وابسته‌ى به صهيونيسم، به راه مى‌اندازند، روى چند نقطه دائم تأكيد مى‌كنند و دائم ياوه‌گويى‌هاى خودشان را تكرار مى‌كنند، براى اينكه شايد بتوانند جوّ دنيا را عليه نظام جمهورى اسلامى و عليه ملت ايران تحريك كنند. آن چند نقطه: اول، اين‌كه عليه ايران اجماع جهانى است! دوم، اين‌كه ايران تهديد جهانى است! سوم، اين‌كه ايران در صدد ساختن بمب و سلاح هسته‌اى است! چهارم، اين‌كه ايران ناقض حقوق بشر است! همه‌ى حركت تبليغاتى دشمن بر روى اين چند جمله تكيه دارد و همين‌ها را با زبان‌هاى مختلف، با انواع ترفندها، در دنيا تكرار مى‌كنند. البته حقيقت براى ملت ما و براى بسيارى از هوشمندان عالم هم روشن است؛ اما من به طور مختصر جمله‌يى عرض مى‌كنم:

عليه ايران هيچ اجماعى وجود ندارد. اين دروغِ امريكايى‌ها و چند متحد امريكا در دنياست. در حركت شجاعانه‌ى فناورى هسته‌اى در ايران، صد و شانزده كشور غيرمتعهد از ايران حمايت كردند؛ سازمان كنفرانس اسلامى از ايران حمايت كرده است؛ دولت‌هاى مستقل، همه از ايران حمايت مى‌كنند. آن كسانى هم كه با فشار امريكا و زير رودربايستى با امريكا گاهى واسطه مى‌شوند كه حرف‌هاى آنها را براى ما تكرار كنند، خودشان آهسته به ما مى‌گويند اين را امريكايى‌ها از ما خواسته‌اند؛ نظر خود ما اين نيست! كشورهاى دنيا، كشورهايى كه مى‌خواهند آينده‌ى خودشان را تأمين كنند، همه با انحصار فناورى هسته‌اى در چند كشور دنيا مخالفند. اين كه هيچ كشورى حق ندارد به فناورى هسته‌اى دست پيدا كند، يعنى تا بيست سال ديگر همه‌ى كشورهاى گوناگون دنيا بايد براى تأمين انرژى خودشان دست گدايى به سمت چند كشور غربى و اروپايى دراز كنند و از آنها انرژى بطلبند، براى اينكه بتوانند زندگى خودشان را اداره كنند. چه كسى، كدام كشور، كدام ملت، كدام مسؤول صادق يك كشور حاضر است اين را بپذيرد؟! امروز ملت ما در اين راه گام جلو گذاشته است و پيشقدم شده است؛ شجاعانه در اين راه ايستاده است. ملت‌هاى جهان هيچ‌گونه عليه اين كار انگيزه‌اى ندارند، تا اجماعى داشته باشند؛ اجماع بين چند كشور انحصارطلبِ سياسى است و اجماع اينها ارزشى ندارد. ملت‌ها و كشورهاى دنيا، همه در زبان و در دل، ملت ايران و حركت نظام جمهورى اسلامى را در اين راه تأييد مى‌كنند و آن را مى‌پسندند.

تبليغات‌چى‌هاى امريكايى و صهيونيستى مى‌گويند ايران يك تهديد جهانى است! ايران براى هيچ كشورى تهديد نيست؛ همه هم مى‌دانند كه واقعيت در مورد ايران اين است. ما هيچ همسايه‌اى را تهديد نكرده‌ايم؛ ما با همه‌ى كشورهاى اين منطقه روابط دوستانه و برادرانه داريم. روابط كشور ما و دولت‌هاى ما با كشورهاى اروپايى روابط سالم و خوبى است و در آينده كه گاز در تأمين انرژى نقش بيشترى پيدا مى‌كند، اين روابط با اروپا بهتر هم خواهد شد؛ چون آنها به گاز ما احتياج دارند. روابط ما با دنياى عرب، دوستانه و خوب است و مهم‌ترين مسأله‌ى ما در جامعه‌ى عربى، فلسطين است. ما در اين مسأله آنچه را كه آنها در دلشان هست، بر زبان مى‌آوريم و آن را با صراحت بيان مى‌كنيم. ما در قضيه‌ى فلسطين، يك موضع بسيار شفاف و روشنى داريم كه ملت‌هاى عربى اين موضع را با همه‌ى وجود دوست دارند و از اينكه ما آن را ابراز مى‌كنيم، احساس عزت مى‌كنند. همه‌ى مسؤولان كشورهاى عربى هم دلهايشان همين را مى‌خواهد؛ اگر چه بر اثر بعضى از ضرورت‌ها شايد نمى‌توانند به اين صراحت كه ما ابراز مى‌كنيم، بيان كنند. روابط ما با كشورهاى گوناگون اين منطقه و آسيا و مناطق ديگرِ جهان، روابط دوستانه است. آنها حق ايران، نقش ايران، تأثير ايران را مى‌دانند و براى آن اهميت قائلند. روابط ما با روسيه هم روابط خوبى است. روس‌ها بخوبى مى‌دانند كه اگر در ايران يك دولت طرفدار امريكا بر سر كار بود، چه به روز آنها مى‌آمد. ما منافع مشتركى با آنها داريم؛ در آسياى ميانه، در خاورميانه و در خود اين منطقه منافع مشتركى با آنها داريم. ما با دنيا مشكلى نداريم. ما هيچ تهديدى براى دنيا نيستيم و اين را همه‌ى دنيا مى‌دانند. امريكايى‌ها با كولى‌بازىِ تبليغاتىِ خودشان مى‌خواهند مطلب را بر افكار عمومى دنيا مشتبه كنند. البته نتوانسته‌اند، باز هم نخواهند توانست.

مطلب بعدى آنها اين است كه ايران دنبال بمب هسته‌اى است! اين، يك حرف نامربوط و غلط و دروغ محض است. ما بمب هسته‌يى لازم نداريم. ما هيچ آماج و هدفى نداريم كه بتوانيم بمب هسته‌اى را در آن جا مصرف كنيم. ما به كارگيرى سلاح هسته‌اى را با احكام اسلامى مخالف مى‌دانيم؛ اين را صريحاً بيان كرده‌ايم. ما تحميل هزينه‌ى ساخت سلاح هسته‌اى و نگهدارى آن را بر ملت خودمان يك تحميل بيجا و بى‌مورد مى‌دانيم. ساخت چنين سلاحى و نگهدارى آن، هزينه‌هاى زيادى دارد و ما به هيچ‌وجه جايز نمى‌دانيم كه اين هزينه بر مردم تحميل شود؛ ما احتياجى نداريم. ما داعيه‌ى تسلط بر دنيا، مثل امريكايى‌ها، نداريم كه بخواهيم سلطه‌ى زور بر دنيا داشته باشيم و احتياج به بمب هسته‌اى داشته باشيم؛ بمب هسته‌اى و قدرت انفجارى ما، ايمان ماست؛ و جوانان و مردم ما كه در دشوارترين ميدان‌ها با كمال قدرت و با همه‌ى ايمان ايستاده‌اند و باز هم خواهند ايستاد. پشت سر اين تبليغات دروغين و كمربسته‌ى اين دروغ‌ها، دستگاه‌هاى سياسى و تبليغاتى امريكايى‌ها هستند و صهيونيست‌ها هم همراه آنها و در كنار آنها به امريكايى‌ها كمك مى‌كنند. آنچه كه هست، مربوط به آنهاست. من به مسؤولان امريكايى، به اين تيم و گروهى كه امروز اداره‌ى امريكا را در دست گرفته‌اند و داعيه‌ى رهبرى دنيا را دارند، مى‌خواهم دو سه مطلب را بگويم. اى كاش بشنوند؛ اى كاش فكر كنند؛ اى كاش بفهمند! من به آنها مى‌گويم:

شما خودتان را با دولت ما مقايسه كنيد؛ رئيس‌جمهورتان را با رئيس‌جمهور ما مقايسه كنيد. دولت شما امروز در داخل امريكا منفورترينِ دولت‌ها در تاريخ ايالات متحده است؛ اين را در نظرسنجى‌هاى خودشان به همه‌ى دنيا اعلام كرده‌اند. امروز دولتى كه در امريكا بر سر كار است، در تاريخ ايالات متحده، از همه‌ى دولت‌ها از نظر مردم امريكا منفورتر است. شما اين را مقايسه كنيد با دولت ما، كه امروز دولت ما يكى از محبوب‌ترين دولت‌ها بعد از مشروطه تا امروز است؛ در طول اين صد سال.

رئيس‌جمهور شما - آقاى بوش - وارد هر جاى دنيا كه مى‌شود، با تظاهرات مخالف مردم و با نفرت مردم مواجه مى‌شود؛ در اروپا اين‌طور است، در آسيا اين‌طور است، در آفريقا اين‌طور است. در امريكاى لاتين، دولت‌ها با شعار مخالفت با امريكا سر كار مى‌آيند. امروز شما نگاه كنيد: در پرو، در اكوادور، در ونزوئلا، در بسيارى از كشورهاى امريكاى لاتين، داوطلبان رياست جمهورى شعار ضد امريكايى كه مى‌دهند، مردم اينها را انتخاب مى‌كنند. منفور بودن از اين بالاتر؟! مردم امريكا در مكالمات معمولىِ تلفنىِ خودشان از ناحيه‌ى دولت‌شان امنيت ندارند؛ يعنى به مردم خودشان آن‌قدر اطمينان ندارند كه اجازه بدهند آنها آزادانه تلفن كنند؛ تلفن‌ها را به صورت قانونى - قانون گذرانده‌اند كه تلفن‌ها را كنترل كنند! - كنترل مى‌كنند. اين، وضع شماست.

شما وضع خودتان را با وضع ما در داخل كشور مقايسه كنيد؛ با سفرهاى مسؤولان كشور ما مقايسه كنيد؛ با سفر اندونزى رئيس‌جمهور ما و با سفرهاى رؤساى جمهورىِ قبلىِ ما به لبنان، سودان، پاكستان و به جاهاى ديگر مقايسه كنيد و ببينيد مردم در اين كشورها چه شور و شوقى نسبت به رؤساى جمهور اسلامى ايران نشان مى‌دهند. چرا اين‌ها را نمى‌فهميد؟! چرا اعتراف نمى‌كنيد؟ شما در عراق به اعتراف خودتان سيصد ميليارد خرج كرديد، تا بتوانيد دولتى بر سر كار بياوريد كه دست‌نشانده و مطيع امر شما باشد - ملت عراق با آنها لج كرد - و نتوانستيد. (اين سيصد ميليارد، اعتراف خودشان است؛ اما احتمالاً بيش از اينها خرج كرده‌اند.) در فلسطين همه‌ى تلاش خودتان را به كار برديد، تا دولت حماس بر سر كار نيايد؛ نتوانستيد. ملت فلسطين على‌رغم شما، دولت حماس را انتخاب كردند. فشارهاى گوناگون از اطراف بر دولت فلسطين وارد كرديد؛ ولى مردم فلسطين از لج شما همبستگى‌شان را با اين دولت بيشتر كردند. در لبنان مأموران عالى‌رتبه‌ى وزارت خارجه‌ى امريكا به بيروت رفتند و چند ماه در آن‌جا ماندند، كه شايد بتوانند لبنان را در پنجه‌ى خودشان بگيرند و مقاومت را در لبنان تضعيف كنند و يك لبنانِ دنباله‌رو اسرائيل به وجود بياورند؛ نتوانستيد. مردم لبنان با شما لج كردند. همه جاى ديگر هم همين‌طور است. چرا آقاى بوش اعتراف نمى‌كند كه با رفتار خودش امريكا و ملت امريكا را در دنيا منفور كرده؛ چرا اعتراف نمى‌كنيد كه ضعيف شده‌ايد؟ چرا اعتراف نمى‌كنيد كه تيغتان در دنيا كُند شده است؟ باز هم تهديد مى‌كنيد.

پيام رئيس‌جمهور ما به رئيس‌جمهور امريكا را مقايسه كنيد با پيام غيرمؤدبانه و سخيف امريكايى‌ها - اين پيام چند روز قبل در دنيا منتشر شد - كه خارج از عرف ديپلماتيك و لبريز از تكبر حماقت‌آميز، پُر از تهديد و حرف‌هاى پوچ بود. شما اگر مى‌توانستيد به جمهورى اسلامى آسيب بزنيد، در اين بيست‌وهفت سال يك دقيقه را هم تلف نمى‌كرديد. وزير خارجه‌ى اسبق امريكا صريحاً گفت من بايد ريشه‌ى ملت ايران را بكَنم؛ او گور به گور شد؛ اما ملت ايران روزبه‌روز رشد بيشترى كرد.

شما از حقوق بشر حرف مى‌زنيد! شما از مخالفت با تروريسم حرف مى‌زنيد! دولتى كه زندان گوانتانامو و زندان ابوغريب و جنايت‌هايى از قبيل جنايت حديثه و جنايت اخير كابل، ده‌ها و صدها، در پرونده‌اش هست، غلط مى‌كند راجع به حقوق بشر حرف بزند.

شما براى اينكه ايران را تهديد كنيد، مى‌گوييد ما قادريم كارى كنيم كه حركت انرژى در اين منطقه تأمين شود؛ اشتباه مى‌كنيد. دست از پا در مورد ايران خطا كنيد، حتماً حركت انرژى در اين منطقه به خطر جدى خواهد افتاد؛ اين را بدانيد. و شما هرگز قادر نيستيد امنيت انرژى را در اين منطقه تأمين كنيد.

ما شروع كننده‌ى جنگ نيستيم؛ ما با هيچ دولتى سر جنگ نداريم؛ ما آرمان بلندى داريم كه همه‌ى نيروى خودمان را مى‌خواهيم صرف كنيم، تا به آن آرمان برسيم و آن، ساختن ايرانى است كه خوشبختى مادى و معنوىِ اين ملت را تأمين كند و بتواند الگويى باشد براى ملت‌هاى ديگر. (ملت‌هاى ديگر خودشان مى‌دانند؛ خودشان تلاش مى‌كنند.) ما مى‌خواهيم اين كشور بزرگ و اين ذخاير عظيم انسانى و طبيعى را - كه خداى متعال به دست اين ملت و به دست مسؤولان سپرده است - در جاى خود، به شكل صحيح خود، به كار بگيريم و اين ملت را از زير بار تحقيرى كه در طول چند صد سال نسبت به او انجام گرفته، خارج كنيم. اين ملت احساس عزت مى‌كند؛ احساس قدرت مى‌كند، حق هم دارد؛ اين ملت، عزت دارد؛ قدرت دارد؛ منتها ما را عقب نگه داشته‌اند؛ هم دستگاه‌هاى استبداد و حكومت‌هاى ديكتاتورى فاسد و هم پشتيبانان خارجى خبيث و بدخواه و بددل آنها. امروز ملت ما، ملت آزادى است. ما مى‌خواهيم اين راه را با قدرت، با چشم باز، با همبستگى ملى برويم و كارى به كسى نداريم؛ تهديدى براى كسى نيستيم؛ اما به آرمان‌هاى خودمان پابنديم؛ به منافع ملى‌مان پايبنديم و آن كسى كه منافع ما را تهديد كند، تيزى خشم اين ملت را خواهد ديد.

پروردگارا! آنچه گفتيم، آنچه شنيديم، براى خودت و در راه خودت قرار بده؛ آن را از ما قبول كن؛ ما را در راه خودت ثابت‌قدم بدار؛ ما را از بندگان شايسته و صالح خود قرار بده؛ نيت‌هاى ما و دل‌هاى ما را پاك و خالص كن؛ امام عزيز ما را در ميان اولياء و بندگان صالح خودت رتبه‌اى ارجمند بده؛ شهداى عزيز ما را با شهداى صدر اسلام محشور كن؛ ملت‌هاى مسلمان را از سختى‌ها، بدبختى‌ها، ذلت‌ها نجات بده؛ ملت ايران را در راه پُربركتى كه در پيش گرفته است، روزبه‌روز بيشتر تأييد كن؛ قلب مقدس ولى‌عصر (ارواحنافداه) را از ما راضى و خشنود بگردان؛ مسؤولان خدمتگزار مردم را موفق و مؤيد بدار؛ دشمنان اين ملت را منكوب كن؛ شر آنها را به خودشان برگردان.

 
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌



1386/ امام بزرگوار ما هر روز زنده‌تر ميشود


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

 

الحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين المكرّمين سيّما بقية اللَّه فى الارضين.

قال‌اللَّه الحكيم فى كتابه: «ألم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت و فرعها فى السّماء. تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربّها و يضرب اللَّه الامثال للنّاس لعلّهم يتذكّرون.»

مجلس باعظمتى است. و از اين باعظمت‌تر، ميليونها دلى است كه در سراسر كشور، بلكه در اكناف عالم در اين روزها به ياد امام بزرگوار ما ميتپد. و اين‌همه، حاكى از عظمت آن شخصيتى است كه به توفيق الهى، توانست به يك ملت عظمت ببخشد، بلكه توانست به امت اسلامى عظمت بدهد.

خداوند متعال كلمه‌ى طيبه را به درخت پاكيزه و بارور تشبيه كرده است؛ ريشه‌ها در زمين استوار و شاخ و برگ آن در فضا پراكنده است و به تناسب موقعيت و انتظار، ميوه‌ى خود را به مشتاقان ميدهد: «تؤتى أكلها كلّ حين باذن ربّها». كلمه‌ى طيبه، هر آن فكرى است كه در دل يك انسان بزرگ و الهى برويد و منشأ بركات براى مردم بشود؛ هر آن عملى است كه از جوارح يك انسان صالح سر بزند و براى هدايت بشر و رشد عالم انسانيت داراى بركات باشد. همچنين كلمه‌ى طيبه، آن انسانى است كه اين انديشه‌ى نيكو يا اين عمل صالح در وجود او متحقق شده است و در او بروز و نمود پيدا ميكند. بعد از اين آيه، خداوند متعال ميفرمايد: «يثبّت اللَّه الّذين امنوا بالقول الثّابت فى الحيوة الدّنيا و فى الاخرة». آن قول ثابت موجب ميشود كه قائل به آن قول هم، ثبات و دوام پيدا كند. كلمه‌ى طيبه، هم قول است، هم آن قائل است؛ هم فكر است، هم آن چيزى است كه زائيده‌ى از آن فكر است؛ هم آن شخصيت انسانىِ برگزيده‌اى است كه اين فكر و عمل به او قائم است.

اين جور است كه شما مى‌بينيد امام بزرگوار ما هر روز گوئى زنده‌تر ميشود؛ در فضاى جامعه‌ى ما و در فضاى بين‌الملل اسلامى، روزبه‌روز امام بزرگوار برجسته‌تر و فكر او و راه او فهميده‌تر و ملموستر ميشود. آن چيزى كه اين دوام را، اين استمرار وجود را، اين بركات را پديد آورده است، چيست؟ آن، ايمان مخلصانه و عمل صادقانه است.

امام بزرگوار ما مصداق اين آيه‌ى شريفه بود كه «انّ الّذين امنوا و عملوا الصّالحات سيجعل لهم الرّحمن ودّا»؛ هدف او، هدف الهى؛ رفتار او، رفتار ايمانى؛ و عمل او، عمل صالح. اين است كه در فضاى ذهنيت جامعه‌ى اسلامى، براى چنين موجودى ميماند و ميرائى ندارد؛ مثل سلسله‌ى انبياء الهى و اولياء الهى كه جسمشان از مردم غايب شد، اما حقيقتشان و هويتشان زنده است.

رهبران مادى را با انواع حيله‌ها ميخواهند در دلها زنده نگه دارند، نميشود. جسد لنين - رهبر شوروى - را موميائى كردند تا بماند و جلوِ چشم باشد، اما نماند. آن موميائى - يك جسم بى‌ارزش - آن فكر و آن اصول و آن ياد، همه محكوم به زوال شد؛ هم در جامعه‌ى خود او، هم در سطح جهان.

تفاوت رهبرى و زعامت معنوى و روحى اين است. علت هم همان اتصال با منبع اصلى قدرت، ارتباط با خدا، همه چيز را از او دانستن و همه كار را براى او كردن، است. اين راز اقتدار و ماندگارى و نفوذ مردان خداست. امام با اين ديد و با اين مبنا، همچنان زنده خواهد ماند. دشمنان او، مخالفان او، معارضان دينى و سياسى او، رفتند و خواهند رفت؛ اما امام بزرگوار با فكرش، با هويتش و با وجود حقيقى‌اش در جامعه‌ى اسلامى و در جامعه‌ى بزرگ بشرى ادامه پيدا خواهد كرد و روز به روز برجسته‌تر و قويتر و محسوستر خواهد شد. راز قدرت معنوىِ امام بزرگوار ما اين است.

سرّ اين نفوذ عجيب كه اين مرد بزرگ در دل توده‌هاى عظيم مسلمان در كشورهاى مختلف راه يافت و راز اين نفوذ عظيم، اين است: از خود عبور كردن، براى خود تلاش نكردن، خدا را ديدن و از خدا الهام گرفتن و براى خدا مجاهدت به تمام معنا انجام دادن. اين راز عظمت امام بزرگوار و رهبرى روحانى است. پيامبران هم راز نفوذشان، راز ماندگارى‌شان همين بود؛ والّا ظواهر و بند و بست سياسى و شعارهاى دهان‌پركن و مورد علاقه‌ى توده‌هاى مردم را همه بلدند بدهند؛ ديگران هم اين كارها را ميكنند. اين نيست آن چيزى كه يك زعيم معنوى و روحانى را در دلها نافذ ميكند؛ بر دلها حاكم ميكند. و حكومت او از نوع حكومت معنوى و صورى نيست؛ از نوع حكومت انبياء است؛ از نوع حكومت جباران و جائران هرگز نيست. لذا شما در زندگى امام كه نگاه ميكنيد، اين ارتباط با خدا و اتصال با خدا در او يك سكينه و آرامشى به وجود مى‌آورد. آنجائى كه ديگران وحشتزده ميشدند، او آرام بود! آنجائى كه ديگران به تزلزل مى‌افتادند، او قاطع و مصمم بود. در وصيتنامه‌ى خود هم خطاب به مردم ايران، بلكه ملتهاى مسلمان ميگويد با دلى آرام و قلبى مطمئن از مردم خداحافظى ميكند و به جوار رحمت الهى ميرود. دمِ مرگ هم با دل آرام اين جهان را ترك ميكند.

بعضى‌ها به ذهنشان مى‌آمد كه چطور امام با اين دقت و اهتمامى كه در احكام دين و نسبت به جان و مال داشت و اين همه ما در انقلاب و در جنگ شهيد داديم، دچار دغدغه نبود و با دل آرامى ميتوانست دنيا را ترك كند و به ملاقات پروردگار برود؛ ميگفتند جواب اين خونها را كه خواهد داد. جواب امام به اين وسوسه‌ها اين است كه جواب اين خونها را همان كسى خواهد داد كه جواب خونهاى صفين و نهروان را داد. جواب اين سختيها را همان كسى خواهد داد كه جواب سختيها و رنجها و محنتهاى اميرالمؤمنين را در دوران زندگى خواهد داد. انقلاب براى نجات يك ملت داراى هزينه است؛ جنگ هشت‌ساله براى دفاع از استقلال يك ملت داراى هزينه است؛ ايستادگى در مقابل زورگويان عالَم براى اثبات حقانيت و حقوق خود داراى هزينه است. امام اين هزينه را پرداخت. هزينه‌اى كه امام پرداخت، اعتماد عمومى مردم بود. اين اعتماد عمومى را در اين راه امام به كار انداخت و هزينه كرد، امّا خداى متعال اين هزينه را جبران كرد. آنچه را كه امام هزينه كرده بود، چند برابر به او برگرداند.

در تشييع جنازه‌ى اين مرد بزرگ، جمعيتى كه حضور پيدا كردند، از جمعيت مردم در روز استقبال او بيشتر بود. اين معناش همين است كه «من كان للَّه كان اللَّه له». دلهاى مردم به او متوجه بود. او اين سرمايه را براى خود نخواست؛ اين سرمايه از نظر او مِلك پروردگار بود؛ بايد در راه خدا مصرف ميكرد و كرد؛ و خدا هم اين سرمايه را به صورت مضاعف به او برگرداند. راه خدا اين جورى است؛ راه خدا مجاهدت دارد، هزينه دارد و هزينه‌ى آن را بايد پرداخت.

يك ملت اگر اهل خدا هم نباشد، دين و قيامت را هم قبول نداشته باشد و بخواهد به عزت برسد، بايد هزينه كند؛ بخواهد به استقلال برسد، بايد هزينه‌ى آن را بپردازد؛ بخواهد حق خود را در مقابل زورگويان عالَم حفظ كند، بايد متحمل هزينه‌ى آن بشود. نميشود گوشه‌اى نشست و توقع و آرزوى پيشرفت و توسعه و عزت و آقايى كرد، اما در ميدان عمل هيچ كوشش و تلاشى نشان نداد؛ اين شدنى نيست. بعضى‌ها همين قدر اين را بلدند كه گِله كنند، كمبودها را مطرح كنند، شِكوه كنند؛ اما سهم خود را در راه پيشرفتى كه بايد پرداخت، چگونه ميپردازند؟ از اين ديگر حرفى نميزنند. آنوقتى كه وقت تلاش و سعى است، تماشاچى‌اند؛ آنوقتى كه وقت داورى است، بى‌رحمانه و غيرمنصفانه داورى ميكنند؛ اين نميشود. يك ملت، يك جمعيت، يك فرد، براى اينكه بتواند به آرزوهاى بلند خود دست پيدا كند، بايد تلاش كند. ملت ما اين تلاش را كرد و توانست انقلاب را پيروز كند. اين تلاش را كرد و توانست در جنگ تحميلى هشت‌ساله، سربلند از آب در بيايد.

همه‌ى قدرتها دست به دست هم دادند، رژيم بعثى عراق را جلو انداختند براى اينكه انقلاب را نابود كنند؛ جمهورى اسلامى را از بين ببرند؛ اما ملت ايستاد. اين ايستادگى نتيجه‌اش اين شد كه دنيا اين تجربه را پيدا كرد كه ايرانى، آنجائى كه پاى دفاع از حق و دفاع از حقيقت و دفاع از حقوق خود او در ميان باشد، هرگز از ميدان خطر عقب نمى‌نشيند. و تنها و تنها راه دستيابى يك ملت به حقوق خود، همين ايستادگى آگاهانه و از سر بصيرت است. آگاه باشند، حقِ خود را بشناسند، بر آن پافشارى كنند. نميشود حق را از ديگران التماس كرد و گرفت.

امام ابرقدرتها را خوب شناخته بود؛ با قدرتهاى سلطه‌گر و تجاوزگر نميشود با التماس حرف زد. تا وقتى شما التماس كنيد، عقب‌نشينى كنيد، نرمش بخرج بدهيد، طبيعت سلطه‌طلب اين است كه مُشتهاى خود را گره‌تر ميكند، تهديد خود را جديتر ميكند، چهره‌ى خود را خشمگين‌تر ميكند و جلوتر مى‌آيد. حق را با ايستادگى بايد گرفت. ملت ايران به حقِ استدلال خود دست يافت، عزت خود را تأمين كرد، مرزهاى خود را امن كرد، يك حكومت باثبات در كشور به بركت همين ايستادگى، به بركت همين مجاهدت به وجود آورد؛ احساس قدرت كرد.

عزيزان من! ملت بزرگ ايران! جوانان عزيز! خودتان را جدى بگيريد. خودتان را باور كنيد. توانستيد و خواهيد توانست. آن چيزى كه قدرتهاى سلطه‌طلب بخواهند به يك ملت اعطا بكنند، ارزشِ گرفتن ندارد. حق دستيابى به انرژى هسته‌اى را ملت ايران التماس كند تا قدرتمندان زورگوى دنيا و عزيزان بى‌جهت دنيا بپذيرند كه او داراى حق هسته‌اى است! نه؛ اين، رويه‌ى يك ملت آزاد و مستقل نيست. همه‌ى حقوق ديگر هم از اين قبيل است.

مطلب ديگر اين است كه امام بزرگوار ما توانست يك هويت جديدى را در دنياى پرآشوب سياست، در اين منطقه به وجود بياورد و آن، هويتِ جمهورى اسلامى و ملت زنده‌ى ايران است كه توانستند اين جمهورى را ايجاد كنند و از آن پاسدارى كنند. اين، يك هويت اسلامى و يك هويت ملى است و اين هويت، مخصوص ملت ايران هم نيست. هويت اسلامى، متعلق به همه‌ى امتهاى اسلام است. امامِ بزرگوار ما با همت ملت ايران توانست اين هويت را ايجاد كند و آن را زنده كند.

سالهاى متمادى، سيطره‌ى غرب بر اين منطقه مستحكم شده بود. بعد از جنگ بين‌الملل دوم، تقريباً كارِ تسلط بر منطقه‌ى خاورميانه تمام شده بود. از سالها قبل، استعمار شروع كرده بود و در اين دوره، كار را تمام‌شده ميديد. عراق يك جور زير سلطه، ايران جور ديگر، كشورهاى عربى - اردن و سوريه و لبنان و مصر و كشورهاى ديگر - هر كدام به نحوى زير سلطه‌ى سنگين استعمارگران و سلطه‌گران غربى و اروپائى و سپس امريكائى بودند. براى محكم كردن كار، رژيم غاصب اسرائيل را هم در اين منطقه‌ى حساس به وجود آوردند تا مطمئن باشند كه غرب به وسيله‌ى صهيونيستها، در اين منطقه‌ى حساس، وجودِ محسوس و نظامى و سياسى و فعالى دارد و همه چيز را كنترل كند.

در سالهاى آخر نيمه‌ى اول و اوائلِ نيمه‌ى دوم آن قرن، تحركات آزادى‌خواهانه در كشورهائى به وجود آمد، اما غربيها بسرعت توانستند آنها را كنترل كنند و زير پنجه‌ى خودشان بگيرند. عراق را يك‌جور، بعضى كشورهاى ديگر عربى را جور ديگر، مصر را به نحوى ديگر؛ نميگذاشتند به‌هيچ‌وجه كنترل اين منطقه‌ى حساس و سرشار از منابع حياتى از دست آنها خارج شود. در چنين شرائطى، ناگهان انقلاب اسلامى آنها را غافلگير كرد. باور نميكردند نهضت روحانيت و رهبرى امام به يك چنين حركت عظيم مردمى تبديل شود. ملت ايران يكپارچه وارد ميدان شد. همت ملت ايران و رهبرى بى‌نظير امام بزرگوار ما اين حادثه‌ى معجزه‌گون را آفريد.

در دنياى سياست، هيچكس باور نميكرد كه در اين منطقه - آن هم در ايران كه امريكائيها نفوذ صد در صد بر دولتمردان و دربار آن داشتند - ناگهان نظامى سر بلند كند كه بر قاعده‌ى دين، بر مبناى دين، بنا شده و پرچم اسلام و لا اله الّا اللَّه و محمد رسول اللَّه را در دست گرفته است. آن روز همه‌ى كسانى كه به سياست، با چشم عميق نگاه ميكردند، فهميدند كه مسير منطقه عوض شد. البته سلطه‌گران خيلى تلاش كردند كه اين شعله را خاموش كنند؛ اين حركت را از بين ببرند؛ اين نوزاد را رشد نكرده، لگدمال كنند؛ اما افرادِ بابصيرت ميديدند و ميفهميدند كه دست قدرت الهى دارد خود را نشان ميدهد. روز به روز اين نهال بارور، بالنده‌تر و ريشه‌دارتر شد. اين نهالِ جمهورى اسلامى است؛ اين همان كلمه‌ى طيبه است؛ «أصلها ثابت و فرعها فى السّماء».

امروز نظام جمهورى اسلامى در همه‌ى اين منطقه، باثبات‌ترين نظام است. ملت ايران امروز در اين منطقه پرشورترين و مصمم‌ترين و پاىِ كارترين ملتهاى اين منطقه است. و نظام جمهورى اسلامى در اين مدت توانسته است با قدمهاى بسيار بلندى در همه‌ى زمينه‌ها به پيش برود. در ميدان سياست، ادبيات سياسى دنيا را با عناصر مهمى تغيير داد؛ در ميدان علم، ركود مطلق حاكم بر اين منطقه و اين كشور را بر هم زد. جوانان ما به خود اميدوار شدند؛ خود را باور كردند. حركت عمومى ملت و دولت به سمت آرمانها، حركتى شتابنده است. دولتها و دولتمردانِ گوناگون در جهت حركت انقلاب اسلامى، در تمام طول اين مدت، پيش رفتند و كارهاى بزرگى انجام گرفت و در دنياى اسلام روز به روز چهره‌ى جمهورى اسلامى درخشانتر و آبروى ملت ايران بيشتر شد.

امروز در هر نقطه‌ى از دنياى اسلام و ميان امت اسلامى، در ميان جوانان، در ميان دانشگاهيان، در ميان توده‌هاى مردم كه شما برويد و نظرخواهى كنيد، نظام جمهورى اسلامى، امام بزرگوار و ملت، در اين نظام مورد قبول و تصديق و حمايت و محبت اكثريت آنها هستند. ملت، در صحنه؛ نظام، در حال پيشرفت؛ كشور، در حال تحرك به سمت آرمانها؛ و دلهاى جوان، سرشار و لبالب از اميد. اما ما بايد بدانيم و توجه كنيم كه تداوم اين حركتِ مبارك، بسته به اين است كه خطوط اصلىِ اين حركت را هرگز از ياد نبريم؛ كما اينكه تا امروز قاطبه‌ى ملت ايران و بخش عظيمى از نخبگان اين كشور، آن را از ياد نبرده‌اند و آن را دنبال كرده‌اند.

اگر در بين خطوط اصلى چند نقطه‌ى اصليتر را بخواهيم نشانه كنيم و مطرح كنيم، يكى اسلامى بودن است؛ يكى مردمى بودن است؛ يكى نو بودن و ابتكارى بودن است.

اسلامى بودن داراى خصوصيات گوناگونى است. ابعاد مختلفى از همين مطلب، از همين عنوان اسلامى بودن فهميده ميشود كه بايد به آنها توجه داشت. ما ميگوئيم نظام ما، اسلامى است؛ يعنى متعلق به اسلام است؛ مورد توجه و قبول همه‌ى مسلمانان است؛ مخصوص يك فرقه‌ى از مسلمانان نيست. درست است كه اين نظام از دلِ معارف شيعى جوشيد و به وسيله‌ى يك مرجع تقليد شيعه، رهبرى و هدايت شد، اما نظام جمهورى اسلامى هرگز شناسنامه‌ى تك‌مذهبى براى خود فراهم نكرده است. به همين دليل هم هست كه در سرتاسر دنياى اسلام، جوانان از مذاهب مختلف اسلامى، طرفدار و علاقه‌مند به اين نظام بوده‌اند و نام امام را گرامى و مقدس داشته‌اند. در تمام اين بيست و هشت سال و تا امروز، در كشورهاى عربى، در بسيارى از كشورهاى اسلامىِ غير عربى در شرق و غرب دنياى اسلام، جوانان، دلباخته‌ى نام امام بزرگوار ما و شيفته‌ى جمهورى اسلامى‌اند.

امروز جوانان سنىِ فلسطين مانند جوانان شيعه‌ى مخلص لبنان، چشم به نظام جمهورى اسلامى دوخته‌اند. اميد را از نگاه به جمهورى اسلامى در دل خود انباشته ميكنند. استقامت جمهورى اسلامى، آنها را اميدوار ميكند. آنها از عزت جمهورى اسلامى احساس عزت ميكنند. در هر كشورى از كشورهاى اسلامى، هركدام از مسئولان عالى‌رتبه‌ى كشور ما به دانشگاهى رفتند، به ميان مردم رفتند، مردم آنها را مانند جان در آغوش گرفتند؛ به آنها عشق ميورزند. هر چه مواضع يك مسئول صريحتر و روشنتر نمايانگر مواضع جمهورى اسلامى باشد، محبت و ارادت دنياى اسلام به او بيشتر ميشود. بنابراين اسلام در كشور ما به معناى اسلام فرامذهب و هويت فرامذهبى است. اكثريت مردم كشور ما كه شيعه و امامى و مخلص اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) هستند، در كنار اكثريت دنياى اسلام كه داراى مذاهب مختلف اهل تسنن‌اند، و در كنار برادران شيعه‌ى خودمان در عراق و در لبنان و در پاكستان و در بحرين و در ديگر نقاط، با يك نگاه به جمهورى اسلامى نگاه ميكنند و حاضرند در راه جمهورى اسلامى فداكارى كنند. ما در جنگ تحميلى افرادى از كشورهاى ديگر را سراغ داشتيم كه براى دفاع از مرزهاى جمهورى اسلامى، آماده‌ى فداكارى بودند. اسلامى بودن، يعنى وابسته‌ى به اسلام و مبتنى بر شرع مقدس اسلام.

يك بُعد ديگر اسلامى بودن اين است كه ما ارزشهاى اخلاقى و نظامهاى سياسى و اجتماعى و قواعد كلىِ دين را از كتاب و سنت ميگيريم و به آن متعبديم. ما به تعبد به كتاب و سنت افتخار ميكنيم و معتقديم فهم درست كتاب و سنت، براى يك نگاه باز و روشن و براى يك جامعه‌ى اسلامى ميتواند صدها راه براى مسائل گوناگون زندگى باز كند. بعضى خيال ميكنند تعبد به كتاب و سنت، محدود كننده‌ى انسان در تجربه‌هاى گوناگون و پى‌درپى و نوبه‌نو در زندگى جهانى است. اين ناشى از درست نشناحتن كتاب و سنت و نگاه عاميانه به كتاب و سنت كردن است. نگاه مجتهدانه به كتاب و سنت ميتواند راههاى گوناگونى را باز كند براى اينكه انسان بتواند جامعه، خود و نظامهاى گوناگون را اداره كند و راههاى بازى را در مقابل خود بيابد.

يك بُعد مهمِ اسلامى بودن اين است كه اجتهاد اسلامى، ميتواند به تمام نيازها پاسخگو باشد و پشتوانه‌ى علمى فقيهان و متكلمان و فيلسوفان اسلامى و دانشمندان علوم اسلامى، ميتواند راهها را باز كند.

خط اصلى دوم، مردمى بودن است. مردمى بودن در نظام جمهورى اسلامى، يك شاخه‌ى اصلى است؛ يعنى رأى مردم، هويت مردم، كرامت مردم، خواست مردم، از جمله‌ى عناصر اصلى در نظام جمهورى اسلامى و اين بناى مستحكم است. رأى مردم تعيين‌كننده است. نيازهاى مردم، هدف اساسىِ دولتمردان و نظام جمهورى اسلامى است. اين نيازها، هم نيازهاى مادى است و هم نيازهاى معنوى و اخلاقى و روحى.

در نظام جمهورى اسلامى همچنانيكه اقتصاد مردم اهميت دارد، امنيت مردم هم اهميت دارد؛ همچنانيكه امنيت جسم آنان داراى اهميت است، امنيت اخلاق آنان هم داراى اهميت است؛ همچنانيكه حفظ تشكيلات كشورى مهم است، حفظ نظام خانواده هم مهم است. جمهورى اسلامى در مقابل همه‌ى اين نيازهاى مردم، خود را موظف ميداند و مردم به معناى حقيقىِ كلمه، صاحب رأى و صاحب اختيارند؛ بر خلاف دمكراسى رائج در غرب؛ ليبرال دمكراسى شكست‌خورده‌ى رسوا شده‌ى غربى. دمكراسى غربى در حقيقت انتخاب مردم نيست، انتخاب زرسالاران است؛ حتى انتخاب بدنه‌ى احزاب هم نيست، انتخاب سران و رهبران احزاب است. آنها هستند كه حكومتها را مى‌آورند و ميبرند؛ آنها هستند كه تصميمهاى بزرگ را ميسازند. مردم در اكثر تصميمهاى بزرگ، بركنار از تصميم‌گيرى و تصميم‌سازى‌اند؛ كسى هم به آنها اعتنا نمى‌كند. آنقدر هم آنها را گرفتار مشغله و كار ميكنند كه نميتوانند و فرصت آن را پيدا نميكنند كه آنچه را كه ميخواهند، به زبان بياورند.

ساخت استبدادى و ديكتاتورى به شكل بسيار مدرن و پيشرفته، امروز در بسيارى از كشورهاى غربى و در رأس آنها در امريكا مستقر و حاكم است. آنجا مردم به معناى انسانهاى صاحب اختيار و صاحب اراده، نقشى در بر سركارآوردن حكومتها ندارند؛ پول است و زورِ صاحبان سرمايه و زرسالاران است كه همه چيز را تعيين ميكند و همه چيز را در مجراى دلخواه خود به حركت مى‌اندازد.

نظام جمهورى اسلامى، آن دمكراسى مبتنى بر مبانى غلط غربى را رد ميكند. مردم‌سالارى دينى به معناى كرامت حقيقى انسان و حركت عموم مردم در چهارچوب دين خدا و نه در چهارچوب سنتهاى جاهلى و خواسته‌هاى كمپانيهاى اقتصادى و اصول خودساخته‌ى نظاميان و جنگ‌سالاران است. در نظام جمهورى اسلامى، حركت برخلاف آنهاست؛ حركت در چهارچوب دين خداست و اراده‌ى مردم، تعيين كننده‌ى مطلق است.

امروز نظامهاى غربى و در رأس آنها امريكا، همين دمكراسىِ بد تجربه‌شده و بد امتحان‌پس‌داده را ميخواهند به‌زور به بعضى كشورها تحميل كنند. دولت فلسطين را كه از آراء مردم برخاسته، قبول نميكنند؛ براى دولت عراق كه از آراء مردم به معناى حقيقى كلمه، جوشيده و بر سر كار آمده، انواع مشكلات را درست ميكنند؛ از كودتاهاى نظامى و كودتاگران نظامى به شرطى كه زير فرمان آنها باشند، كمال حمايت را ميكنند، باز دم از مردم‌سالارى ميزنند!

مشخصه‌ى سوم نوآورى است. من با اصرار ميخواهم به نخبگان سياسى و فرهنگى خودمان اين توصيه را بكنم كه مبانى اسلام را آنچنانيكه از كتاب و سنت فهميده ميشود، بيان كنند و در مقابل نگاه پرسشگر مردم دنيا يا مردمى از داخل كشور خودمان قرار بدهند. اين بسيار بد است كه بعضى از ما احياناً به خاطر احساس حقارتى كه در مقابل غربيها ميكنند، سعى كنيم افكار اسلامى را آن‌جورى بيان كنيم كه با نظرات غربى تطبيق بكند؛ اين بسيار نامناسب و ناشايسته است. ما امروز معارفى داريم؛ ادبيات سياسىِ ما در دنياى امروز داراى جذابيت است. يك عده‌اى چون خودشان دلباخته‌ى به مفاهيم غربى هستند، افكار اسلامى، مبانى حكومتى و قواعد گوناگون اجتماعى در اسلام را جورى بيان ميكنند كه با مبانى غربى تطبيق كند؛ براى اينكه آنها خوششان بيايد!

ما بايد اين فكر را بكنيم كه اين نوآورى اسلامى را كه تاكنون بركات خودش را به اين روشنى نشان داده است - با اينكه ما در عمل نواقص زيادى داشته‌ايم - بتوانيم به دنيا تفهيم كنيم؛ به دنيا بشناسانيم. امروز مشتاقان معارف معنوى واقعى و راستين - معارف معنوى راستين، نه آنچه كه بعضى از مكاتب انحرافى به عنوان معنويت بيان ميكنند - در دنيا بيشمارند؛ زيادند. زندگى مادى، چرخ و پَر زندگى ماشينى، مردم بسيارى را به ستوه آورده است. مكتب اسلام ميتواند دريچه‌اى در مقابل آنها باز كند؛ عالَم نوى را به آنها نشان بدهد. ما نبايد در بيان حقايق اسلامى، نوآوريهاى اسلامى را با تطبيق با مبانى غلط ديگران از بين ببريم و اين جلوه را خراب كنيم. ما از ياد گرفتن از ديگران ننگ نداريم. هرچه را كه بلد نيستيم، از ديگران ياد ميگيريم. آن حرف خوبى كه ديگران بگويند، آن را از آنها ميپذيريم؛ اين دستور اسلام است؛ اما آنجائيكه ميخواهيم سخن اسلام را بيان كنيم، بايد سخن اسلامِ ناب را فراهم بكنيم.

من در يك جمله عرض بكنم: براداران و خواهران عزيز! اين هويت جديدى كه امام بزرگوار ما به وجود آورد، با ناباورى همه‌ى دنيا مواجه شد. آن روزى كه در مقابل جنگ تحميلى توانست دوام بياورد و پيروزى را به نام خود ثبت كند، يك بار ديگر دنيا را متعجب كرد؛ آن روزى كه توانست با پيشرفت علمى خود در مسئله‌ى هسته‌اى و مسائل ديگر علمى، توانائيهاى خود را اثبات كند، يك بار ديگر چشمهاى افراد صاحب‌نظر را متعجب و خيره‌ى به خود كرد. من عرض مى‌كنم راه طولانى‌اى در پيش داريد و در اين راه طولانى، موفقيتهاى بيشمارى در انتظار شماست. آنچه كه تا كنون ملت ايران از موفقيتها به دست آورده است، در مقابل آنچه كه به بركت ايستادگى و روشن‌بينى و آگاهى، در آينده ان‌شاءاللَّه به دست خواهد آورد، چيزى محسوب نميشود. آينده‌ى ملت ايران از گذشته‌ى او بمراتب بهتر خواهد بود.

امروز دستگاه امپراطورى خبرى و رسانه‌اى دشمن، سعى ميكند تصوير مخدوش و غلطى را از ملت ايران و جمهورى اسلامى منعكس كند؛ اما تصوير واقعى اين است: ملت ايران در برابر همه‌ى تهديدها و چالشهائى كه در اين بيست و هشت سال با آن مواجه بود، پيروز شد؛ ملت ايران در مقابل همه‌ى فشارهاى گوناگونى كه آوردند، توانست اصول خود و جهتگيريهاى خود را حفظ كند؛ ملت ايران بر اثر صبر و پايمردى خود توانست هم در بخش علمى و آنچه مربوط به پيشرفتهاى علم و فناورى است، هم در بخشهاى مديريت اجتماعى و سياسى كشور و هم در وجهه‌ى عزت بين‌المللى، رتبه‌ى خود را به رتبه‌هاى بسيار بالا برساند و بالاخره ملت ايران توانست براى ملتهاى مسلمان منطقه الگو بشود. ملتها از ايستادگى ملت ايران، احساس عظمت ميكنند؛ احساس عزت ميكنند؛ عزت ملت ايران را عزت خودشان ميدانند. اين، آن هويتى است كه انقلاب اسلامى با پايمردى اين مرد بزرگ و با همت ملت ايران به وجود آورده است.

ما وظائف سنگينى داريم كه بايد اين وظائف را انجام بدهيم. دولتمردان وظائف سنگينى دارند كه بايد انجام بدهند. ملت حق دارد اولين چيزى را كه از مسئولان انتظار دارد و توقع ميبرد، ملاحظه‌ى عدالت باشد. براى تأمين عدالت كه بسيار هم دشوار است، بايد همه كار كنند؛ همه تلاش كنند. من اول سال گفتم: مسئله‌ى اقتصادى يك مسئله‌ى مهم كشور است. مسئله‌ى جنگ روانى دشمن يك مسئله‌ى مهم ديگر است. مسئله‌ى پيشرفت علمى هم مسئله‌ى سومى است كه براى ملت ما بسيار مهم است.

ملت عزيز ما در زمينه‌ى اقتصادى و فعالان اقتصادى، آنچه ميتوانند بايد تلاش كنند. در بخش سرمايه‌گذارى، در بخش كارگرى، در بخش نوآوريهاى فنى و صنعتى، در بخش رشد كشاورزى، هركس هرچه ميتواند بايد تلاش كند.

در كار اتحاد ملى و مقابله‌ى با جنگ روانى دشمن، همه بايد هوشيار باشند. ملت ايران به فضل پروردگار اين توانائى را دارد كه از خطرات عبور كند؛ از آنچه كه دشمن آن را تهديد ميداند، عبور كند. دشمن چشم دوخته است به نقاط اختلاف در ميان ملت بزرگ ايران، براى برجسته كردن موارد اختلاف يا ايجاد كردن موارد اختلاف. اواخر امسال ما انتخابات داريم؛ دشمن تصور ميكند ميتواند با چالشهاى انتخاباتى، بين مردم ما جدايى و تفرقه بيندازد. ما به حول و قوه‌ى الهى همين انتخابات آينده‌ى مجلس را وسيله‌ى ديگرى براى رشد و عزت اين ملت قرار خواهيم داد.

پيوند برادرى ميان ملت لازم است، اما كافى نيست؛ پيوند برادرى علاوه‌ى بر درون ملت، بايد ميان امت اسلامى با كشورها و ملتهاى ديگر برقرار باشد. جنگ شيعه و سنى از جمله‌ى توطئه‌هاى بزرگ دشمنان است. يك گروه متعصبِ متحجرِ بى‌خبر از حقايق عالَم و بى‌خبر از معنويت را در مقابله‌ى با فِرق اسلامى به راه مى‌اندازند - در عراق يك‌جور، در لبنان يك‌جور، در مناطق ديگر يك‌جور - براى اينكه اختلاف ايجاد كنند.

برادران مسلمان چه در ايران، چه در عراق، چه در پاكستان، چه در لبنان، چه در فلسطين، چه در ديگر مناطق عالَم، از هر مذهبى كه هستند، اين را ميدانند كه نظر ما اين است و نظر علماى حقيقى اسلام اين است كه: «آلودن دست به خون برادر مسلمان، جزو گناهان غيرقابل بخشش است». كسانى دست خود را به خون برادران مسلمانشان مى‌آلايند به عنوان پيروى از اسلام؟! به نام پايبندى به اسلام؟! اين خروج از اسلام است. همه بدانند: برادرى ملت ايران با ملتهاى مسلمان ديگر، يك برادرى واقعى است؛ اختلاف مذهبى در جاى خود هست - شيعه، شيعه است؛ سنى، سنى است - در ميان اهل تسنن و در ميان شيعه، اختلافهاى فكرى و مذهبى باز هم وجود دارد؛ اما همه‌ى اينها زير پرچم لا اله الّا اللَّه و محمد رسول اللَّه بايد برادر باشند و در مقابله با دشمنان اسلام و دشمنان امت اسلامى بتوانند ايستادگى كنند.

پروردگارا! امام بزرگوار ما را با پيغمبران محشور كن؛ ما را قدردان ميراث گرانقدر معنوى او قرار بده؛ ما را قدردان شخصيت بى‌نظير او قرار بده. پروردگارا! ملت ايران را پيروز كن؛ ملت ايران را كامياب كن؛ ملت ايران را روز به روز عزيزتر بفرما. پروردگارا! امت بزرگ اسلامى را با همه‌ى نعمتها و كرامتهاى خود، سربلند بگردان. پروردگارا! امت بزرگ اسلامى را روز به روز متحدتر بفرما. پروردگارا! برادران علاقه‌مند به نظام جمهورى اسلامى و علاقه‌مند به امام راحل و محبوب دل اين ملت را در هر نقطه‌ى دنيا كه هستند، مشمول تفضلات خود قرار بده؛ قلب ولىّ‌عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى بفرما.

 والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته


1387/ياد امام، يادآور عزت ملت ايران و بيدارى ملت ايران است

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

و الحمد للَّه ربّ العالمين والصّلاة والسّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيما بقيةاللَّه فى الأرضين.

نوزده سال است كه در يك چنين مناسبتى، ملت ايران زمان و مكان را مظهر عشق و ارادت به امام بزرگوار قرار ميدهد. اكثر ملت ما جوانانى هستند كه دوران زندگى پربار امام بزرگوار را درك نكرده‌اند؛ يا متولد بعد از وفات آن بزرگوار هستند يا در دوران ده ساله‌ى حيات مبارك امام بزرگوار، پسر بچه‌ها و دختر بچه‌هاى خردسالى بودند؛ اما همين جوانهاى مؤمن و نورانى در سرتاسر كشور آنچنان به امام و ياد او و نام او عشق ميورزند كه گوئى از همصحبتى با امام برخوردار بوده‌اند. همانطورى كه در دعاى سمات ميخوانيم: «و امنّا به و لم نره صدقا و عدلا»؛ ايمان خالصانه و پاك بدون اينكه دوران حيات آن بزرگوار و صحبت آن بزرگوار را درك كرده باشند؛ مخصوص ملت ما هم نيست. در بسيارى از مناطق جهان و كشورهاى مسلمان، همين احساس درباره‌ى امام بزرگوار ما وجود دارد. اين ناشى از دو عامل بزرگ است: يكى عظمت امام و ابعاد گوناگون شخصيت او كه يك شخصيت استثنائى در دوران معاصر، بلكه در دورانهاى نزديك به ماست. يكى هم به خاطر عظمت اين انقلاب است. عظمتى كارى كه امام بزرگوار با ايمان خود، با تدبير خود، با اراده و عزم راسخ خود در اين برهه‌ى از زمان انجام دادند: برپا كردن انقلاب اسلامى و تشكيل نظام جمهورى اسلامى. عظمت اين انقلاب هم حاكى از عظمت امام بزرگوار ماست. اين انقلاب يك معجزه‌ى الهى بود.

در حالى كه دشمنان اسلام و دشمنان امت اسلامى صد سال - تقريباً - عليه اسلام و عليه روحانيت تبليغ كردند و تلاش كردند و در حالى كه پنجاه سال يك رژيم وابسته‌اى در اين كشور منافع ملت ايران را در مقابل دشمنان و بيگانگان قربانى كرد و كشور را به طور كامل وابسته‌ى به اجانب قرار داد - رژيم پهلوى - امام بزرگوار با پرچم اسلام، با پرچم ضديت با سلطه و سلطه‌گرائى در اين كشور قيام كرد و اين كار بزرگ را به ثمر رساند. انقلاب اسلامى با همه‌ى انقلابهاى ديگر متفاوت است؛ نه يك انقلاب صرفاً معنوى و فرهنگى است، نه يك انقلاب صرفاً اقتصادى است، نه يك انقلاب صرفاً سياسى است؛ يك انقلاب همه‌جانبه است. مثل خودِ اسلام است. همانطورى كه اسلام ابعاد معنوى و اخلاقى دارد، ابعاد الهى دارد، در عين حال ناظر به زندگى مردم است؛ بعد اقتصادى، بعد سياسى، بعد اجتماعى در اسلام وجود دارد؛ انقلاب اسلامى هم داراى ابعاد مختلف بود و راز ماندگارى انقلاب اسلامى و روزبه‌روز زنده‌تر شدن اين انقلاب در سطح منطقه و جهان، همين ابعاد گوناگون آن است كه با نيازهاى بشر متوازن و همراه است.

امام با سخنان خود، با رفتار خود يك هدايت مستمرى را براى امت خود - براى ما مردم - به جاى گذاشته است. يعنى دست امام، انگشت اشاره‌ى امام در همه‌ى پيچ و خمهاى زندگى ما را راهنمائى ميكند و يكى از قويترين و بهترين مواريث معنوى امام، همين وصيتنامه‌ى اوست. جا دارد در برهه‌هاى مختلف، مردم، مسئولان گوناگون، جوانها اين وصيتنامه را بازخوانى كنند؛ در اين تدبر كنند. من امروز به مناسبت اين اجتماع عظيم و به مناسبت دلهاى آگاه و بيدار شما، چند نكته از وصيتنامه‌ى پر نكته‌ى امام را اينجا مطرح ميكنم.

نكته‌ى اول اين است كه امام در وصيتنامه‌شان تأكيد ميكنند كه اين انقلاب يك انقلاب الهى است و پايه‌ى اصلى آن مردمند؛ يعنى اين انقلاب متعلق به مردم است. معناى اين حرف اين است كه هيچ كس - هيچ قشرى، هيچ فردى، هيچ طبقه‌اى - نميتواند و نبايد ادعاى مالكيت اين انقلاب را بكند؛ خود را مالك بداند، ديگران را مستأجر اين انقلاب بداند. اگر قرار بود كسى خود را نسبت به اين انقلاب مالك و صاحب بداند، از همه مناسبتر و شايسته‌تر، خودِ امام بود كه انقلاب بر محور عزم و اراده و شخصيت او به وجود آمد؛ ولى امام خود را هيچكاره و خدا را همه‌كاره ميداند. اين در بيانات امام موج ميزند و در وصيتنامه به آن تأكيد و تصريح شده است. پس صاحب اين انقلاب مردمند. وظيفه‌اى بر دوش همگان سنگينى ميكند و آن حفظ اين امانت بزرگ الهى است. مردم بايد خودشان را حافظ اين انقلاب بدانند. انقلاب هويتش، معنايش به شعارهاى انقلاب است؛ به جهتگيريهاى انقلاب است؛ به ارزشها و مبانى انقلاب است. هميشه بوده‌اند، امروز هم هستند، در آينده هم خواهند بود كسانى كه بخواهند به بهانه‌ى اينكه اوضاع جهان عوض شده است، شعارهاى انقلاب را تغيير بدهند يا شعار دينى - بُعد دينى - را از انقلاب جدا كنند يا بُعد عدالت اجتماعى را از انقلاب جدا كنند يا بُعد سلطه‌ستيزى و بيگانه‌ستيزى را از انقلاب جدا كنند يا بُعد ضد استبداد بودن را از انقلاب جدا كنند. انگيزه‌هاى مختلف، به بهانه‌هاى مختلف هميشه ممكن است وارد ميدان شوند، براى اينكه شعارهاى انقلاب و هدفهاى انقلاب را تغيير دهند. مردم بايد هوشيار باشند؛ بدانند. اين انقلاب با شعارهاى خود زنده است. اصلى‌ترين شعارهائى كه در اين انقلاب بر روى پرچم انقلاب نوشته شده است، شعار اسلامى بودن است؛ پايبند بودن به مبانى دين و اصول و قواعد دينى است؛ سلطه‌ستيزى است؛ ستيزه‌ى با استكبار است؛ دفاع از مظلومان عالم است، آن هم دفاع صريح و صادقانه‌ى از همه‌ى مظلومان.

از جمله‌ى برترين شعارهاى اين انقلاب، تعلق اين انقلاب به عموم مردم است؛ هيچ قشرى، هيچ طبقه‌اى، در نسبت به انقلاب بر ديگران ترجيحى ندارد. جوانهاى امروز هم مثل جوانهاى دوران دفاع مقدس صاحبان انقلابند. نميشود گفت آن كسانى كه انقلاب را به وجود آوردند يا در زمان انقلاب در به وجود آوردن آن سهيم بودند، آنها بيشتر با انقلاب نسبت دارند؛ نه، كسانى بودند كه در اصل پيدايش انقلاب حضورى نداشتند، اما در دفاع مقدس جان خود را كف دست گرفتند و به ميدان آمدند؛ آنها هم به همان اندازه با انقلاب نسبت دارند. در طول اين سالهاى متمادىِ بيست ساله‌ى بعد از پايان دفاع مقدس، جوانانى به صحنه آمده‌اند كه با شعور خود، با شور فوق‌العاده‌ى خود، با علاقه‌منديهاى خود، با انگيزه‌هاى الهى خود، با تلاش علمى خود، با تلاش اجتماعى و سياسى خود، بقاء اين انقلاب و نشاط اين انقلاب را تضمين كرده‌اند؛ آنها هم فرزندان انقلابند؛ آنها هم مالكان انقلابند؛ نسبت آنها با انقلاب، مثل نسبت كسانى است كه در صدر انقلاب حضور داشته‌اند؛ در آينده هم همين‌جور خواهد بود. طبقه‌ى جوان، نسلهاى پى‌درپى - همه - نسبت واحدى با انقلاب دارند؛ همه سهيم در انقلابند و همه سهيم در تكليف حفظ امانت اين انقلابند.

جوانهاى امروز ما، جوانهاى نسل معاصر ما و جوانهائى كه در آينده خواهند آمد، بدانند راه انقلاب، راهى است كه احتياج دارد به عزم، به ايمان، به ثبات قدم. بعضى اين ثبات قدم را دارند، بعضى در بين راه برميگردند؛ البته اينها به ضرر خودشان عمل ميكنند؛ «فمن نكث فانّما ينكث على نفسه». آن كسانى كه از راه انقلاب برگردند، مثل كسانى هستند كه در تابستان روزه گرفته‌اند و تا اواخر روز، روزه را حفظ ميكنند، اما يك ساعت به غروب، دو ساعت به غروب طاقتشان تمام ميشود؛ افطار ميكنند. اين مثل همان كسى است كه از اولِ روز، روزه نگرفته است. باطل كردن روزه در هر زمانى از ساعات روز باشد، ابطال روزه است. در راه انقلاب اگر ثبات قدم وجود نداشت، اگر پيوستگى حركت وجود نداشت، انسان رابطه‌اش با انقلاب قطع ميشود. اين بى‌وفائى به انقلاب است. هميشه بودند كسانى كه به انقلاب بى‌وفائى كردند، به انقلاب دلبستگى خود را كم كردند، به انقلاب پشت كردند. وصيت امام اين است كه جوان ما، مردم ما، نسلهاى گوناگون ما، با چشم واقع‌بينانه نگاه كنند. اصل، انقلاب است؛ اشخاص، اصل نيستند. انقلابى بودن به حفظ رابطه‌ى خود و عمل خود و پيوستگى خود با انقلاب است. اين نكته‌ى اول.

نكته‌ى بعدى اين است كه امام در وصيت‌نامه اعلام ميكند كه اين انقلاب گسترش خواهد يافت؛ دست استعمارگران را از جهان اسلام كوتاه خواهد كرد. اين پيشگوئى امام بزرگوار است. امروز به صحنه كه نگاه ميكنيم، مى‌بينيم اين اتفاق افتاده است. گسترش انقلاب از نظر امام از راه ايجاد فتنه در كشورها نيست، از راه لشگركشى نيست، از راه گسترش تروريزم نيست - برخلاف برخى از انقلابهاى ديگر - گسترش انقلاب در ميان ملتها از راه الگوسازى نظام جمهورى اسلامى‌است. يعنى ملت ايران نظام جمهورى اسلامى را به حدى و مرتبه‌اى برسانند كه وقتى ملتهاى ديگر به اين الگو نگاه ميكنند، شوق پيدا كنند و آن راه را دنبال كنند؛ از راه ترويج معارف اسلامى و از راه صراحت در دفاع از طبقات مظلومِ دنياى اسلام و ملتهاى مظلومى كه در دنياى اسلام پامال ظلم استكبار شده‌اند. اين گسترش نظام اسلامى است كه اتفاق افتاد.

امروز ملتهاى جهان به ملت ايران نگاه ميكنند، از ملت ايران نيرو ميگيرند، انگيزه ميگيرند، انرژى ميگيرند. امروز شعارهاى ضد استكبارى ملت ايران در همه‌ى دنياى اسلام گسترش پيدا كرده است. امروز شما به هر كشورى از كشورهاى اسلامى كه حركت كنيد، با هرگونه رژيمى، با هرگونه دستگاه حاكمه‌اى، مى‌بينيد ملتهاى آنها به شعارهاى شما، به انگيزه‌ها و آرمانهائى كه شما ترسيم كرديد، با چشم عزت و احترام نگاه ميكنند؛ شعار ضديت با ظلم، ضديت با سلطه، دفاع از مظلومان، دفاع از ملت فلسطين، دشمنى با شبكه‌ى اختاپوسى صهيونيسم. اين دل ملتهاى مسلمان است؛ اين گسترش انقلاب اسلامى است. حتّى شما مى‌بينيد اين شعار انرژى هسته‌اىِ ملت ايران - اينى كه ملت ايران در مقابل فشار دشمنان ايستادگى به خرج داد و حق خود را مطالبه كرد - امروز در دنياى اسلام آنچنان منعكس شده كه سخنگويانِ كشورهاى اسلامى و عربى اعلام ميكنند كه خواستِ انرژى هسته‌اى به خواستِ عمومى ملتهاى عرب تبديل شده است.

دشمنان و دوستان ملت ايران اعتراف ميكنند كه گسترشى كه امام پيش‌بينى ميكرد براى انقلاب، امروز تحقق پيدا كرده است؛ از جمله‌ى آنها مسئله‌ى آرمان فلسطين است. ملتها دلشان مانند ملت ايران براى ملت فلسطين ميتپد؛ ملتها مثل ملت ايران رژيم اسرائيل را يك رژيم جعلى و تحميلى در منطقه ميدانند. البته دولتها با ملتها همراه نيستند و متأسفانه آن چيزى كه اسرائيل را تقويت كرده است، همين است. رژيم صهيونيستى از درون خود نيروئى ندارد، قدرتى ندارد، توانائى ايستادن روى پاى خود را ندارد. امروز دو عامل رژيم صهيونيستى را سرِ پا نگه داشته است: يكى حمايت بى‌قيد و شرط وقيحانه‌ى آمريكا از اين رژيم منحط؛ و ديگرى حمايت نكردن دولتهاى عربى و اسلامى از مردم فلسطين. متأسفانه بسيارى از حكومتها و دولتهاى مسلمان، امروز آنچنان كه بايد به وظيفه‌ى خود در قبال فلسطين عمل نميكنند و با ملتهايشان همصدا نيستند. اگر آنها هم با ملتهاى خود همصدا شوند و از ملت مظلوم فلسطين دفاع كنند، وضعيت در منطقه بكلى تغيير خواهد كرد. اين خواست عمومى ملتهاست و اين همان گسترشى است كه امام بزرگوار ما خبر داده بود.

نكته‌ى سوم كه در وصيت‌نامه‌ى امام بارز است و در بيانات امام در طول اين ده سالِ حيات پربركتش منتشر و گسترده است و براى ملت و جوانان ما اهميت دارد، اين است كه انقلاب اسلامى كمك به پيشرفت ملت است؛ انقلاب اسلامى كمك به خلاقيت و نوآورى ملت است؛ درست نقطه‌ى مقابل آنچه كه سالهاى متمادى دشمنان اسلام تبليغ ميكردند. دشمنان اسلام اينجور وانمود ميكردند كه ديندارى با پيشرفت منافات دارد؛ با هم سازگار نيست. اگر ملتى بخواهد پيشرفت پيدا كند، بايد از دين دست بكشد، بايد برود به دامن غرب و خود را سر تا پا به رنگ غربى در بياورد تا بتواند پيشرفت كند. اين را به عنوان يك باور در طول ده‌ها سال به ملت ايران تلقين كرده بودند. امام بزرگوار ما از اول انقلاب تا روز آخر و در وصيت‌نامه‌ى خود تأكيد ميكند كه روح انقلابى، روح حركت به جلو است، روح پيشرفت است، روح ابتكار و نوآورى است و اين در واقعيت ملت ايران هم تحقق پيدا كرد.

امروز ملت ايران خود را باور دارد؛ در ميدان علم وارد ميشود، در ميدان سياست وارد ميشود، در هر ميدانى كه ملت ايران بجد وارد ميشود، در صفوف مقدم ملتها قرار ميگيرد. وضع امروز ملت ما در نوآوريهاى علمى، در قدرت سياسى، در عزت بين‌المللى، با دوران قبل از انقلاب قابل مقايسه نيست؛ اين ملت بيدار شده است، زنده شده است؛ اين به خاطر انقلاب است. اين روح انقلابى، هر چه در ملت زنده‌تر و پوياتر باشد، روح نوآورى و ابتكار و خلاقيت زنده‌تر خواهد بود؛ همچنانى كه خود انقلاب هم يك نوآورى بزرگ بود. امام با انقلاب اسلامى و با تشكيل جمهورى اسلامى راهِ ميانه‌ى عقب‌ماندگى و غرب‌زدگى را ترسيم كرد. ملتها تصور ميكردند يا بايد عقب‌مانده بمانند يا بايد غرب‌زده شوند؛ امام نشان دادند كه نه، يك راه مستقيم، يك صراط مستقيم وجود دارد كه انسان اسير غرب هم نشود، غرب‌زده هم نشود؛ اما راهِ ترقى و پيشرفت و تعالى را طى كند؛ ملت ايران اين راه را طى كرده است. جوانهاى عزيز! براى پيشرفت و تعالى كشورتان، هر چه ميتوانيد به اين صراط مستقيم تمسك كنيد. با اتكاء به خداى متعال و اعتقاد به نيروى درونى خود ميتوانيد همه‌ى موانع را از سر راه برداريد.

يكى از عللِ دشمنىِ استكبار و توطئه‌هاى جهانى با ملت ايران در قضيه‌ى انرژى هسته‌اى و قضاياى مشابه همين است. شما مى‌بينيد در همان حالى كه آمريكائيها پيشقراولند و بعضى از اروپائيها هم دنباله‌روِ آمريكا در ضديتِ با دستيابىِ ملت ايران به انرژى هسته‌اى و تلاش ميكنند و تهديد ميكنند و الفاظ درشت به كار ميبرند، ميروند با كشورهاى ديگرى كه از لحاظ علمى و صنعتى بمراتب عقب‌مانده‌تر هستند و بسيار با ملت ايران فاصله دارند، قرارداد انرژى هسته‌اى ميبندند! معناى اين حرف چيست؟ معنايش اين است كه اگر انرژى هسته‌اى موجب وابستگى بيشتر يك ملت به خودشان شود، آن را براى آن ملت مجاز ميدانند. آنها با آن انرژى هسته‌اى مخالفند كه يك ملت با ابتكار خود، به دست خود، بدون نياز به آنها، با استقلال كامل به دست آورده است. جوانان عزيز ما، ملت بزرگ ما، اين امتياز را پيدا كرده‌اند كه به اين رتبه‌ى علمى و صنعتى پيشرفته با اتكاء به نيروى خود رسيدند؛ وابستگى ايجاد نكردند، بلكه اين ضدِ وابستگى است. همين انرژى هسته‌اى براى ديگر ملتها كه دولتهاى مستكبر به آنها ميدهند، موجب وابستگى است؛ اما براى ملت ايران كه خود از درون ميجوشد، ابتكار ميكند، نوآورى ميكند، خودش خلاقيت و توليد ميكند، موجب قطعِ وابستگى است. استكبار جهانى و دشمنان ملت ايران، با اين دشمنند.

نكته‌ى ديگرى در وصيت‌نامه‌ى امام (رضوان اللَّه عليه) وجود دارد كه بسيار مهم است و آن توجه به جنگ سرد و عمليات روانى دشمن است. دشمن آن‌وقتى كه در ميدان، در صحنه‌ى عمل نتواند كارى از پيش ببرد، دست به جنگ روانى ميزند؛ براى مأيوس كردن، براى نااميد كردن، براى خالى كردن دل ملتها. با جنگ روانى و با تهديد سعى ميكنند ملتهاى مقابلشان ميدان را خالى كنند. اين معنايش اين است كه در ميدان عملى قدرت مقاومت در مقابل اين ملت را نداشته‌اند. اين جنگ روانى از اولين روزهاى انقلاب تا امروز كه سى سال ميگذرد، همچنان ادامه دارد. گاهى ميگفتند اين انقلاب تا دو ماه ديگر بيشتر نميماند، گاهى ميگفتند تا دو سال ديگر بيشتر نميماند. امروز سى سال است كه اين انقلاب با قدرت تمام به پيش رفته است و روزبه‌روز ملت ايران را منسجم‌تر، پراميدتر، پرانرژى‌تر كرده است.

امروز جنگ سرد و جنگ روانى را با شكلهاى مختلفى انجام ميدهند. ميخواهند به ملت ايران و به جوان ايرانى بباورانند كه شما نميتوانيد بدون ارتباط و اتصال با قدرتهاى سلطه‌گر به جائى برسيد. اين خطر بزرگى است كه امام به آن توجه داده‌اند. آنها پيشرفتهاى عظيم ملت را انكار ميكنند. انقلاب در طول اين سى سال از موانع بسيارى گذشته است - در تاريخ انقلابها كه انسان نگاه ميكند، اين همه موانع در راه يك ملت و يك انقلاب بسيار بندرت ديده ميشود و انقلابها معمولاً پشت اين موانع ميمانند و خود را تسليم دشمن ميكنند - و با اين همه تهديد، با تحريم، با انواع و اقسام دشمنيها و حيله‌ها و كارشكنيها توانسته است پيش برود، قله‌ها را فتح كند؛ همچنان چشم به قله‌هاى بالاترى دارد و همچنان با قدرت پيش ميرود. ميخواهند اين انگيزه را از ملت ايران بگيرند. من به جوانان عزيزمان؛ جوانان دانشگاهى، جوانان حوزوى، جوانان فعال در صحنه‌ى صنعت يا كشاورزى يا علم يا هنر عرض ميكنم: شما در نيمه‌ى راه هستيد و آنچه از راه گذرانيده‌ايد، با مشكلات بسيار بزرگى مواجه بوده است؛ اما توانسته‌ايد. آن نيمه‌ى ديگر راه و آن بخش باقيمانده‌ى راه را - كه دشمن ميخواهد نگذارد شما آن نيمه‌ى اصلى، نيمه‌ى آخر را طى كنيد و به قله‌ها برسيد - با عزم راسخ ميتوانيد دنبال كنيد. شما ميتوانيد؛ همچنانيكه ثابت كرده‌ايد كه ميتوانيد.

امروز ملت ايران با عزت و صلابت در مقابل مستكبرين ايستاده است و آنها كارى نتوانسته‌اند بكنند. آنچه توانستند، در شرق و در غرب كشور ما تلاش كردند، شايد بتوانند كشور را محاصره كنند. با هوشمندى ملت ايران و با ايمان ملت ايران و انسجام ملت ايران بحمداللَّه كار استكبار - كار دشمنان ملت ايران در شرق و غرب مرزهاى ما - به اقتدارِ هر چه بيشتر جمهورى اسلامى منتهى شد كه امروز خودشان هم به آن اعتراف ميكنند.

يك نكته‌ى ديگر در وصيتنامه‌ى امام بزرگوار هشدار به جوانهاست در مقابل توطئه هائى كه هدف و آماج آن فقط جوانها هستند. جوان يك كشور اگر بخواهد مثل موتور پيش‌برنده‌اى آن ملت را پيش ببرد، احتياج دارد به اينكه سر حال، بانشاط، تندرست، قوى و دلبسته‌ى به كار و پيشرفت باشد. براى اينكه اين روحيه را در جوان ايرانى از بين ببرند، تلاش ميكنند با توطئه‌هاى گوناگون؛ با ترويج فساد، با ترويج فحشاء، با ترويج مواد مخدر، با باندهاى هدايت‌شده، جوان ايرانى را منصرف كنند. جوان ايرانى بايد بهوش باشد. امروز اگر مسئولين نظام جمهورى اسلامى با مواد مخدر بسختى مبارزه ميكنند، اين يك جهاد بزرگ، يك حركت بسيار عميق در راه پيشرفت ملت ايران است. اينها نميخواهند جوان ايرانى در كارگاه، در آزمايشگاه، در دانشگاه، در محيط علمى، در محيط كار و تلاش صنعتى و كشاورزى بانشاط باشد. آن جوانى كه سرگرم مسائل شهوانى جنسى باشد يا اسير مواد مخدر باشد، نه حال كار كردن دارد، نه حوصله‌ى فكر كردن دارد، نه نيروى كار كردن دارد، نه ابتكار دارد، نه عزم و اراده‌ى راسخ و لازم را دارد. امروز مبارزه‌ى با توطئه‌هاى سازمان‌يافته براى كشاندن جوان ايرانى به شهوات، به مواد مخدر، به سرگرميهاى گوناگون جنسى، يك توطئه‌ى بسيار خطرناكى است. مبارزه‌ى با آن در درجه‌ى اول بر عهده‌ى خودِ آحاد ملت، بخصوص جوانهاست. جوانها بايد هوشيار باشند. دشمن دانسته است كه تقوا و پرهيزگارى جوان ايرانى و ديندارىِ جوان ايرانى به پيشرفت او در ميدانهاى مختلف كمك ميكند؛ ميخواهد اين را تضعيف كند. امام هشدار ميدهند؛ هم به جوانها، هم به دانشگاهها، هم به حوزه‌هاى علميه، هم به قاطبه‌ى جوانان كشور كه بيدار باشند، هشيار باشند. اغفال جوان و سست كردن جوانها، به معناى عقب نگهداشتن ملت است. همه‌ى ملت بايد احساس مسئوليت كنند و مسئولين هم بايستى با جد و جهد در اين راه تلاش كنند كه جهاد بزرگى است.

يك نكته‌ى اساسى ديگر در وصيتنامه و در بيانات امام، مسئله‌ى مواجهه‌ى با زورگويان عالم است. قدرتهاى سلطه‌گر و زورگوى جهانى البته در طول تاريخ هميشه بوده‌اند، اما با پيشرفت علم و صنعت و با امكانات ارتباطاتى مدرن، اين سلطه‌گرى براى آنها آسانتر شده است. لذا مى‌بينيد آمريكائيها نسبت به همه‌ى جهان ابراز طمع‌ورزى ميكنند و با اين بهانه كه منافع ما در فلان جا به خطر افتاده است، وارد ميشوند. گويا منافع آنها بر منافع همه‌ى دنيا ترجيح دارد؛ بر منافع ملتها ترجيح دارد. خوب، در مقابل اين زورگوئى و گردن‌كلفتى و حرف‌نشنوى و حق‌ناشناسى چه جور بايد برخورد كرد؟ دو جور برخورد وجود دارد: يك برخورد، تسليم است؛ يك برخورد، مقاومت است. تسليم در مقابل زورگويان جهان، زورگو را به زورگوئى تشويق ميكند. تسليم ملتها، تسليم سياسيون عالم، تسليم روشنفكران جوامع مختلف در مقابل زورگوئيهاى استكبار جهانى، مشوق آنها در پيشرفت است؛ مشوق آنها در زورگوئى بيشتر است. براى ملتها يك راه حقيقى بيشتر باقى نميماند و آن مقاومت است. اگر يك ملتى ميخواهد شر زورگوئى زورگويان - و امروز شر آمريكا - را از سر خود كم كند، بايد در مقابل زورگوئى آمريكا با قدرت و صلابت تمام بايستد.

امروز شما نگاه كنيد به رفتار زمامداران آمريكا - رئيس جمهور و تيم دورش - ببينيد چه جورى حرف ميزنند. حرف زدنِ آنها مثل حرف زدن آدمهاى روانى است؛ گاهى تهديد ميكنند، گاهى دستور ترور ميدهند، گاهى تهمت ميزنند، گاهى از روى استيصال درخواست كمك ميكنند، گاهى ثبات و امنيت يك ملت را آماج خودشان قرار ميدهند؛ مثل ديوانه‌ها به اين طرف و آن طرف ميزنند. رفتار آنها، رفتار سياستمداران منطقى و عاقل و باتدبير نيست. البته بخش مهمى از اين، انعكاس ناكاميهاى آمريكا در مناطق مختلف است: ناكامى در افغانستان، ناكامى در عراق؛ اينها با وعده‌ى دموكراسى و آزادى و حقوق بشر وارد افغانستان و عراق شدند. امروز بعد از گذشت چند سال، وضعيت اين دو كشور جورى است كه هيچ ملتى آرزو نميكند چنين وضعيتى داشته باشد؛ ناامنى، عقب‌افتادگى، فقر، تسلط روزافزون قدرتهاى استكبارى، پنجه انداختن به منافع ملىِ آن كشورها و ناديده گرفتنِ حقوق آن ملتها و البته پشت سرش ناكامىِ كامل در تأمين مقاصدى كه اعلام كرده بودند يا مقاصدى كه در دل داشتند و اعلام نكرده بودند. اين ناكاميها در رفتار سياستمداران آمريكا منعكس است؛ در اختلافاتشان، در بگومگوهايشان، در تصميم‌گيريهايشان. اين وضع زورگويان عالم است. خوب، در مقابل اين زورگوئى چه بايد كرد؟ توصيه‌ى امام، ايستادگى است. امروز خوشبختانه، مجموعه‌هاى گوناگون سياسىِ كشور ما از وفادارى به خط امام دم ميزنند؛ اين يك پديده‌ى مباركى است. در برخى از دوره‌هاى گذشته اينجور نبود. بعضى از جريانهاى سياسى از رويگردانى از خط امام صريحاً سخن ميگفتند! امروز خوشبختانه مجموعه‌هاى سياسى در كشور ما، همه از گرايش به افكار امام و خط امام حرف ميزنند. خيلى خوب، يكى از برجسته‌ترين نقاط خط امام كه در وصيت‌نامه و در همه‌ى بيانات امام منعكس است، لزوم ايستادگى قاطع در مقابل طمع‌ورزان و مستكبران است.

اين موضع را ملت ايران و همه‌ى مجموعه‌هاى گوناگون و نخبگان كشور كه پايبند به امام و وفادار به آراء و افكار امام هستند، بايد با قوت تمام حفظ كنند؛ خود امام اينجور بود. امام هيچ وقت به خاطر ملاحظه‌ى زورگويان عالم، از دفاع از مظلومين عالم دست نكشيد. امام در طول زمان از مسئله‌ى فلسطين به عنوان يك مسئله‌ى اصلى ياد كرد. امام صريحاً در وصيتنامه و بيانات خود به نداى يا للمسلمين ملتهاى مظلوم اهميت ميدهد؛ دفاع صريح از حقوق مظلومين، دفاع صريح از حقوق ملت فلسطين و هر ملت مظلوم ديگر. اين روش امام است؛ اين خط امام است؛ اين شيوه‌ى امام و اين توصيه و وصيت امام است. خوشبختانه اين روش را ملت ايران و مسئولين كشور دنبال كردند و سى سال است كه در هر ميدانى كه شما ملت ايران با استكبار آمريكا مواجه شديد، شما پيروز شديد و دشمن شما مغلوب و دچار باخت شد.

البته دشمن آرام نميماند؛ دشمن به تلاش روانى خود و تلاش سياسى خود ادامه ميدهد. دشمن تهمت ميزند. امروز در دنيا، ديگر تهمتهاى آمريكائيها و صهيونيستها به ملت ايران و به جمهورى اسلامى خريدارى ندارد. تهمتِ نقض حقوق بشر، آن هم از ناحيه‌ى كسانى كه شديدترين نقض حقوق بشر را كردند و در ترور مظلومان و در تجاوز به ملتها پست‌ترين مقام را دارند و نمره‌ى آنها سياه‌ترين نمره‌هاست. اينها ملت ايران و نظام جمهورى اسلامى ايران را متهم ميكنند به نقض حقوق بشر! اين اهميتى ندارد. يا درباره‌ى مسئله‌ى هسته‌اى، ملت ايران بارها اعلام كرده است كه ما دنبال سلاح هسته‌اى نيستيم؛ اين را همه ميدانند؛ منطق هم همين را تأييد ميكند. امروز امريكائيها وقتى ميخواهند درباره‌ى مسئله‌ى هسته‌اى ايران حرف بزنند و موضعگيرى كنند، چون نميتوانند صريحاً حق ملت را ناديده بگيرند و اعلام كنند كه با حق يك ملت مخالفند، براى توجيه حرف خودشان در افكار عمومى دنيا، ايران را متهم ميكنند كه به دنبال تسليحات هسته‌اى است. خودشان هم ميدانند كه دروغ ميگويند؛ خودشان هم ميدانند كه اين حرف دروغ است. امروز هيچ ملت عاقلى، هيچ مسئولين عاقلى، به دنبال تسليحات هسته‌اى نميروند. و ملت ايران هم از لحاظ مبناى اسلامى و فكرى با اينجور تسليحات مخالف است، هم از لحاظ تدبير و عقلانيت مخالف است. تسليحات هسته‌اى جز هزينه‌ى ايجاد و هزينه‌ى نگهدارى هيچ فايده‌اى ندارد. تسليحات هسته‌اى براى يك ملت قدرت نمى‌آورد؛ چون قابل اجرا و قابل استفاده نيست. آن كسانى كه امروز بمب هسته‌اى دارند، خودشان خوب ميدانند كه اگر دست از پا خطا كنند و اين سلاح هسته‌اى را به كار بيندازند، آنچنان دامن خودشان را خواهد گرفت - همچنانى كه يك روز تروريستها را تقويت كردند، دامن خودشان را گرفت - كه ديرى نخواهد گذشت كه تروريستهاى دنيا به سلاح هسته‌اى دست پيدا كنند و امنيت را از همه‌ى مستكبران عالم و از همه‌ى ملتها بگيرند. ميدانند كه سلاح هسته‌اى كاربرد ندارد. اين را خوب ميفهمند؛ اما درعين‌حال ملت ايران را متهم ميكنند. نه؛ ملت ايران به دنبال سلاح هسته‌اى نيست؛ به دنبال استفاده‌ى صلح‌آميز از انرژى هسته‌اى است در مسائل زندگى؛ و اين راه را دنبال خواهد كرد و به كورى چشم دشمنان با قدرت تمام به اين خواهد رسيد.

ياد امام، يادآور عزت ملت ايران و بيدارى ملت ايران است؛ يادآور اسوه شدن و قدوه شدنِ ملت ايران براى همه‌ى امت اسلامى و ملتهاى مستضعف است. ياد امام نيرو بخش است؛ اميدبخش است. اين ياد را بايد زنده نگه داشت و راه امام و خط امام و انگشت اشاره‌ى امام و نشانه‌هائى را كه امام براى پيمودنِ اين راه قرار داده است، بايد قدر دانست؛ از همه بيشتر جوانها و مسئولين كشور بايد به مسئله‌ى توصيه‌هاى امام و وصيتنامه‌ى امام به چشم يك دستورالعمل نگاه كنند.

امروز قواى ثلاثه و مسئولان گوناگون كشور - اعم از نظامى و غير نظامى و سياسى و اجتماعى و خدماتى - بايد دستورالعمل كار خود را همين وصيتنامه‌ى امام و راهنمائيهاى امام قرار بدهند. عزت ملت ايران، امنيت پايدار ملت ايران، رشد و توسعه‌ى مادى ملت ايران، اعتلاى معنوى و اخلاقى ملت ايران، در گرو عمل كردن به اين توصيه‌هاست.

پروردگارا! تو را به ارواح طيبه‌ى شهيدان و ارواح طيبه‌ى امامان بزرگوار سوگند ميدهيم ملت ايران را در پيمودن اين راه موفق بدار؛ روزبه‌روز عزت ملت ايران را بيشتر كن. پروردگارا! از اين اجتماع و از دلهاى ملت ايران و از دل و زبان ما هداياى معنوى براى روح مطهر امام بزرگوار ما ببر؛ رحمت و مغفرت و فضل خود را بر روح مبارك امام نثار بفرما. پروردگارا! شهيدان كه پيشروان اين راهند، با اوليائت محشور بگردان. پروردگارا! همه‌ى خدمتگزاران، همه‌ى ايثارگران، همه‌ى تلاشگران اين راه حق و حقيقت را مشمول لطف و رحمت و هدايت و دستگيرى خود قرار بده. پروردگارا! قلب مقدس امام زمان را از ما راضى و خشنود كن؛ ما را به معناى حقيقى كلمه سرباز آن بزرگوار قرار بده.

 
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌


1388/ پرچم احياء اسلام و عزت و سربلندى ايران و ايرانى  به دست قدرتمند امام بزرگوار برافراشته شده است


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

الحمد للَّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه فى العالمين‌
 
چهاردهم خرداد را كه يادآور مصيبت فقدان پدر عظيم‌الشأن اين ملت است، به همه‌ى شما حضار عزيز، به ملت بزرگ ايران و به همه‌ى آزادگان عالم تسليت عرض ميكنم. و اميدوارم خداوند متعال به همه‌ى ما توفيق عنايت كند كه بتوانيم با تكرار خاطره‌ى اين بزرگمرد تاريخ اسلام توشه‌هائى براى حركت خودمان، حركت ملت ايران و حركت امت اسلامى برگيريم.

 يك مطلب درباره‌ى مشى امام و راه آن بزرگوار و هدفهاى ايشان عرض ميكنم. و آن اين است كه در جمع‌بندىِ توصيه‌هاى امام و شعارهاى امام و مطالباتى كه ايشان از مردم، از مسئولان، از آحاد مسلمانان جهان داشته‌اند، دو پرچم برافراشته را در دست امام ملاحظه ميكنيم. در حقيقت امام بزرگوارِ ما در اين نهضت عظيمى كه در كشورمان و در جهان اسلام به وجود آوردند، دو پرچم را بلند كردند و برافراشته نگاه داشتند: يك پرچم عبارت است از پرچم احياء اسلام؛ به عرصه آوردن اين قدرت عظيم و لايتناهى‌. پرچم دوم، پرچم عزت و سربلندى ايران و ايرانى. اين دو تا پرچم برافراشته‌ى به دست قدرتمند امام بزرگوار ماست. پرچم اول كه در حقيقت يك بعد از دعوت امام و نهضت امام است، مربوط به امت بزرگ اسلامى است. پرچم دوم هم اگرچه كه مربوط به ملت ايران است، مربوط به ايران و ايرانى است، اما چون يك تجربه‌ى عملى از تحرك حيات‌بخش اسلام است، براى امت اسلامى اميدآفرين و حركت‌ساز است. چون اين نهضت بزرگ در ايران تجربه‌ى عملىِ بيدارى اسلام و تحقق اسلام بود، بنابراين اگرچه كه به طور مستقيم مربوط به ايران و ايرانى است، اما نتيجه‌ى آن باز براى امت اسلام داراى ارزش و اهميت است. من درباره‌ى هر دو بعد، مطالب كوتاهى را عرض ميكنم.
 
در بعد اول كه برافراشتن پرچم اسلام بود، اين موجب شد كه مسلمانان در همه‌ى جاى دنيا احساس هويت كردند؛ احساس شخصيت كردند. بعد از آنى كه در طول سالهاى متمادى كوشش شده بود كه هويت اسلامى خرد شود، له شود، وقتى اين انقلاب به وجود آمد، وقتى قامت برافراشته‌ى امام بزرگوارِ ما در منظر مردم مسلمان عالم پديدار شد، همه احساس كردند كه يك هويتى، يك شخصيتى، يك اصالتى پيدا كرده‌اند. همين موجب شد كه در شرق و غرب دنياى اسلام نشانه‌هاى بيدارى مسلمانان پديدار بشود: ملت فلسطين بعد از ده‌ها سال ناكامى جان گرفت؛ جوانان كشورهاى عربى كه بعد از شكستِ در سه جنگ كه دولتهايشان با رژيم صهيونيستى داشتند و دلمرده و مأيوس بودند، دوباره روحيه گرفتند - اينها ديگر مربوط به دنياى اسلام است؛ مخصوص به مسائل كشور ما نيست - رژيم صهيونيستى كه غده‌ى سرطانى در دل كشورهاى اسلامى است و تا آن روز يك چهره‌ى شكست‌ناپذير از خود نشان داده بود و  خيلى‌ها در دنياى اسلام باور كرده بودند كه رژيم صهيونيستى شكست‌ناپذير است، از دست جوانان مسلمان سيلى خورد؛ انتفاضه‌هاى فلسطينى شروع شد، ضربه‌هاى پياپى بر رژيم غاصب وارد شد؛ چه در انتفاضه‌ى اول، چه در انتفاضه‌ى اقصى‌، چه در شكست و عقب‌نشينىِ نه سال قبل از لبنان، چه در جنگ سى و سه روزه و چه در سال گذشته در جنگ بيست و دو روزه‌ى با مردم مظلوم غزه؛ همه‌ى اينها ضرباتى بود كه بر رژيم صهيونيستى وارد شد. اين در حالى است كه آن روزى كه انقلاب اسلامى به پيروزى رسيد، رژيم صهيونيستى از نظر دولتهاى مسلمان و ملتهاى مسلمان، بخصوص ملتهاى عرب، يك رژيم شكست‌ناپذير به حساب مى‌آمد. اين موجب شد كه رژيم صهيونيستى عجالتاً شعار از نيل تا فرات را كنار بگذارد و به دست فراموشى بسپرد. ملتهاى مسلمان - از آفريقا تا شرق آسيا - به فكر ايجاد نظام اسلامى و حكومت اسلامى افتادند با فرمولهاى گوناگون؛ نه لزوماً با همان فرمول نظام جمهورى اسلامى ما؛ اما به فكر حاكميت اسلام بر كشورشان افتادند. بعضى از كشورها موفق هم شدند؛ بعضى هم آينده‌ى نويدبخشى در انتظارشان هست از حركتهاى اسلامى.
 روشنفكران در دنياى اسلام با اميد تازه‌اى به ميدان آمدند؛ همان شاعران و هنرمندان و نويسندگانى كه با يأس حرف ميزدند، احساس شكست ميكردند، بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، بعد از حركت عظيم امام بزرگوار و ايستادگى‌هاى اين ملت، روحيه‌ى‌شان عوض شد، لحن كلامشان و شعرشان و قلمشان تغيير پيدا كرد؛ رنگ اميد به خود گرفت. و اين رشته سر دراز دارد.
 من همين جا به ملتهاى مسلمان عرض ميكنم اگر امروز شما مى‌بينيد كه لحن دنياى غرب در برابر شما نرمتر شده است، اين در نتيجه‌ى همين بيدارى عمومى و ايستادگى در دنياى اسلام است. وعده‌ى بى‌تخلف خداوند كه پيروزى مؤمنان را وعده كرده است، تحقق پيدا نميكند، مگر در صورتى كه مؤمنان ايستادگى كنند، پافشارى كنند، جانفشانى كنند. همان مقدارى كه اين ايستادگى ديده شد، ورق برگشت؛ دنياى اسلام در مقابل غرب از آن حالت تحقيرشدگى خارج شد.
 در گذشته، دنياى سلطه و قدرتمندان سلطه‌گر نسبت به كشورهاى اسلامى به طور دلخواه تصميم‌گيرى ميكردند؛ نه نظر ملتهاى مسلمان و نه نظر دولتهاى اسلامى را حتّى سؤال هم نميكردند. اگر نفت داشتند، براى نفتشان؛ اگر بازار داشتند، براى بازارشان برنامه‌ريزى ميكردند، تصميم ميگرفتند و آن تصميم بايد عمل ميشد. با بيدارى دنياى اسلام اين وضعيت تا حد زيادى تغيير پيدا كرد. مسلمانها بايد اين تجربه را در همه‌ى دنياى اسلام به عنوان يك تجربه‌ى موفق و مغتنم قدر بدانند و راه خودشان را بر اساس او تنظيم بكنند. آنچه ملتها را عزيز ميكند، سربلند ميكند، ايستادگى آنهاست.
 امروز شما ملاحظه كنيد حتّى اين دولت جديد آمريكا، سعى ميكند چهره‌ى جديدى را از دولت ايالات متحده براى مردم اين منطقه ترسيم كند. البته حق هم دارند كه اين را بخواهند؛ چون دولت قبلىِ آمريكا يك چهره‌ى زشت و منفور و خشنى از دولت ايالات متحده در نزد ملتهاى اين منطقه به وجود آورده است. ملتهاى منطقه‌ى خاورميانه، منطقه‌ى اسلامى و شمال آفريقا از ته دل از آمريكا متنفرند؛ چون در طول سالهاى متمادى از آمريكا در اين منطقه خشونت ديدند، دخالت نظامى ديدند، حق‌كشى ديدند، تبعيض ديدند، مداخله‌هاى زورمدارانه ديدند، از دست رفتنِ حقوق خودشان را به وسيله‌ى دولتهاى زورگوى آمريكائى در طول سالهاى گذشته مشاهده كردند، لذا متنفرند. خوب، حالا دولت جديد آمريكا درصدد است اين چهره را متحول كند؛ يعنى چهره‌ى جديدى از آمريكا در اين منطقه ترسيم كند. اين چه جورى ميشود؟ من اين را به طور قاطع ميگويم: اين با حرف و نطق و شعار به دست نخواهد آمد. آنها كارهائى كرده‌اند كه عميقاً ملتهاى اين منطقه را آزرده است، رنجانده است، به آنها ضربه زده است؛ نميشود با حرف و نطق و شعار اين آزردگى را، اين رنجش را، اين نفرت عميق را برطرف كرد؛ عمل لازم است.
 آمريكا از دمكراسى حرف زد، از اعتبار رأى ملتها حرف زد؛ اما در فلسطين، آراء مردم كه يك دولتى را انتخاب كرده بودند، نديده گرفت، به هيچ گرفت، اعتنائى به آن نكرد. اين چه نتيجه‌اى در ذهن مردم ميبخشد؟ معلوم است. در مورد حقوق ملت فلسطين، يعنى يك ملتى كه ده‌ها سال است از خانه‌ى خود، از ميهن خود با يك روش خشونت‌آميز و خشن و ظالمانه رانده شده است - اين را كه همه ميدانند، اينكه تاريخ ناشناخته‌اى نيست، مربوط به شصت سال قبل است. ملت فلسطين با اين وضعيت، از حقوق خود محروم، آواره‌ى در كشورهاى مختلف - آمريكا نه فقط نسبت به حقوق اينها هيچگونه توجهى نكرد، از آنها حمايتى نكرد، بلكه بعكس، از رژيم غاصب صددرصد حمايت كرد، و اگر فلسطينى‌هاى مظلوم درصدد برآمدند اعتراضى بكنند، آن اعتراض را اخلالگرى و كارهاى شريرانه معرفى كرد. اين چه جور درست خواهد شد؟
 حق‌كشى‌هاى آمريكا در اين منطقه يكى دو تا نيست. در مورد كشور خودِ ما، در مورد همين انرژى هسته‌اى - همين مسئله‌ى متداولِ اين چند سال - شما ببينيد چقدر كتمان حقيقت كردند؛ چقدر خلاف واقع گفتند؛ چقدر دروغ گفتند؛ چقدر با خواسته‌ى يك ملت - كه حق طبيعى و مشروع خود را كه خود به دست آورده است و آن را ميخواهد - مقابله كردند. ملت ما ميگويد ما ميخواهيم به صنعت هسته‌اى دست پيدا كنيم، ما ميخواهيم بتوانيم از انرژى هسته‌اى در مسائل گوناگون زندگى صلح‌آميز استفاده كنيم، آنها ميگويند كه ملت ايران به دنبال بمب هسته‌اى است! چرا دروغ ميگويند؟ چرا ملت ايران را با اين حرفها اينجور از خودشان عميقاً متنفر ميكنند؟ اين كار را در اين سالهاى گذشته كرده‌اند. بارها ملت ايران و مسئولان اعلام كرده‌اند كه ما سلاح هسته‌اى را نميخواهيم؛ اين در سلسله‌ى نيازها و نظام تسليحاتى ما اصلاً وجود ندارد. ما اعلام كرديم كه استفاده‌ى از سلاحهاى هسته‌اى از نظر اسلام حرام و ممنوع است. و نگهداشتن او ايجاد يك خطر بزرگ و يك دردسر بزرگ است؛ ما دنبال اين نيستيم و نميخواهيم؛ پول هم بدهند بگويند آقا شما بيائيد اين كار را بكنيد، ملت ايران نميخواهد، مسئولين نميخواهند. اما در عين حال در اين تبليغات چند ساله‌ى مخالفين و غربى‌ها، مى‌بينيد براى اينكه حرف باطل خودشان، حرف زور خودشان را موجه جلوه بدهند، به جاى اينكه بگويند ايران به دنبال انرژى صلح‌آميز هسته‌اى است، ميگويند ايران به دنبال بمب هسته‌اى است! اين حق‌كشى نيست؟
 دولتهاى آمريكا در طول اين سالهاى گذشته - بخصوص رئيس جمهور نابخردِ قبلىِ آمريكا - به عنوان مبارزه‌ى با تروريسم به اشغال دو كشور اسلامى دست زد: يعنى عراق و افغانستان. بعد شما در افغانستان نگاه ميكنيد مى‌بينيد هواپيماهاى جنگىِ آمريكائى مردم را، صد نفر، صد و پنجاه نفر - نه يك بار، نه دو بار، نه ده بار - در طول اين چند سال مرتب بمباران ميكنند و به قتل ميرسانند. خوب، مگر تروريستها چه كار ميكنند؟ اين همين كارى است كه تروريستها ميكنند؛ منتها تروريستها يك نفر، دو نفر، ده نفر را ميكشند، شما صد نفر، صد و پنجاه نفر را يكجا ميكشيد. اين چه جور مبارزه‌ى با تروريسم است؟ در عراق عناصر تروريستِ بعثى را - طبق اطلاعات مسلّم ما - پشتيبانى و همراهى كردند، در حالى كه شعار مبارزه‌ى با تروريسم ميدادند! اينهاست كه ملتهاى منطقه را از آمريكا متنفر كرده است؛ چهره‌ى آمريكا را سياه كرده است، مخدوش كرده است. اگر رئيس جمهورِ تازه‌ى آمريكا ميخواهد اين چهره را عوض كند، اين كارها بايد عوض بشود؛ با نطق و با شعار و با اين چيزها حاصل نميشود. ملتهاى مسلمان هم ميدانند كه صداقت دولتمردان آمريكا آن وقتى مشخص ميشود كه در عمل به تغيير دست بزنند؛ والّا اگر در عمل به تغيير دست نزنند، صد تا نطق هم كه بكنند، حرفهاى شيرين و زيبا هم كه به امت اسلامى تحويل بدهند، اثرى نخواهد كرد؛ تغييرى به وجود نخواهد آمد. اين بيدارى اسلامى، آن وجه اول از حركت عظيم امام بزرگوار ما بود.
 وجه دوم مربوط به عزت ايران و ايرانى است. اولين كار و مهمترين كارى كه امام بزرگوار ما در اين بخش دوم انجام داد، اين بود كه احساس حقارت را از ملت ايران گرفت و از روح آنها زدود؛ اين خيلى مسئله‌ى مهمى است. ملت ما از صد و پنجاه سال پيش، صد سال پيش، بر اثر عوامل گوناگون، در خود احساس حقارت ميكرد؛ خودكم‌بينى احساس ميكرد؛ از جنگهاى دوران قاجار بگيريد و آن شكستهاى سخت و از دست دادن شهرهاى مختلف در زمان قاجار، تا بعد در دوران پهلوى، زمان رضاخان، آن ديكتاتورى و سركوب سخت ملت، كه مجال نفس كشيدن به كسى داده نميشد؛ بعد در دوران بعد از پهلوى اول، زمان محمدرضا، با حضور آمريكائيها، با ايجاد سازمان امنيت و ساواك، با آن رفتار خشنى كه با مردم ميكردند، مردم احساس ميكردند كه هيچ توانى ديگر برايشان نمانده است. در چند مسئله‌ى مهم ملت ايران احساس شكست كرد؛ از قضيه‌ى مشروطه كه ملت ايران شكست خورد بعد از اينكه پيروز شده بود، تا قضيه‌ى نهضت ملى كه باز ملت ايران با آنكه يك حركت عظيمى را كرد، متصديان و مسئولان نتوانستند اين حركت را نگه دارند و ملت ايران شكست خورد؛ بعد از آن يك ديكتاتورى سخت از سال 33 تا سال 57 - در طول بيست و چهار سال - بر مردم حاكم بود، كه مردم واقعاً روحيه‌اى ديگر نداشتند.
 از طرفى روشنفكران غرب‌زده كه خيلى از آنها در دستگاه‌هاى حكومت ظالم حضور داشتند، با حرف خودشان و با عمل خودشان به مردم اينجور تفهيم كرده بودند كه شما عرضه نداريد؛ عرضه‌ى هيچ كارى را نداريد؛ بايد تقليد كنيد. در علم تقليد كنيد، در صنعت تقليد كنيد، در فرهنگ تقليد كنيد، در لباس تقليد كنيد، در خوراك تقليد كنيد، در حرف زدن تقليد كنيد. حتّى كار را به جائى رساندند كه يك وقتى گفتند: بايد خط فارسى را تغيير بدهيم! ببينيد چقدر يك ملت بايد از استقلال و عزت نفس دور شده باشد كه جرأت كنند كسانى بگويند خطّت را تغيير بايد بدهيد. خط فارسى كه هزار سال ميراث علمى ما با آن نوشته شده است، اين را عوض كنيم، تغيير بدهيم، خط اروپائى‌ها را بياوريم و از آنها تقليد بكنيم؛ كار را به اين جا رسانده بودند. امام آمد اين روح حقارت را گرفت و در طول پانزده سال نهضت امام تا پيروزى انقلاب و از روز پيروزى انقلاب به نحو ديگرى تا ده سال عمر بابركت آن بزرگوار، دائم روح خودباورى را در اين ملت دميد: شما ميتوانيد، ما ميتوانيم، شما قادريد، شما بزرگيد، شما قدرتمنديد.
 اين خودباورى و اعتماد به نفس ملى يكى از دو ركن اساسى پيشرفت هر كشور است. يك ركن، امكانات مادى است، اما امكانات مادى كافى نيست. يك ملت ممكن است امكانات مادى زيادى هم داشته باشد، اما به رشد و ترقى و تعالى نرسد؛ نتواند يك ملت عزيز و قدرتمند بشود. خوب، ما در دوران قبل از انقلاب همين نفت را داشتيم، همين گاز را داشتيم، همين معادن عظيم فلزات ذى‌قيمت را داشتيم، همين استعدادهاى درخشان و نيروى انسانىِ بااستعداد را داشتيم؛ اما در عين حال يك ملت دست سوم، گمنام در دنيا، توسرى‌خور قدرتهاى بزرگ، زير يوغ يك حكومتى كه فاسد بود، دست‌نشانده بود، متصل به دشمنان ملت بود، زندگى ميكرديم. پس امكانات مادى كافى نيست، مؤلفه‌هاى ديگرى لازم است؛ مؤلفه‌هاى معنوى. يكى از مهمترين اين مؤلفه‌ها، همين خودباورى است، اعتماد به نفس است و اينكه يك ملت باور كند كه ميتواند. امام ملت ما را به اين باور رساند كه ميتواند بايستاد؛ ميتواند مقاومت كند؛ ميتواند كشور خود را آزاد كند؛ ميتواند نظامى را كه خود به وجود آورده است، با كمال قدرت اين نظام را حفظ كند؛ ميتواند در دنيا، در سياستهاى بين‌الملل اثر بگذارد، كه همين جور هم شد. اين همان عزت ملى است كه من بيست روز قبل از اين در سنندج در بين برادران كُردمان اين مسئله را مطرح كردم. عزت ملى خيلى براى يك كشور مهم است. اين عزت ملى فقط حرف هم نيست. اين ترجمه‌ى عملى در همه‌ى عرصه‌هاى زندگى ما دارد.
 عزت ملى در مديريت كشور به اين معناست كه يك دولت، يك نظام، به ملت خود متكى باشد، به مردم متكى باشد.
 عزت ملى در مسائل اقتصادى به اين است كه كشور به قدرت خودكفائى برسد، بتواند اگر چيزى از دنيا نياز دارد، ميگيرد، چيزى هم دنيا به او نياز داشته باشد و در مقابل از او بگيرد؛ مغلوب نباشد، مقهور نباشد.
 عزت ملى در عرصه‌ى علم به اين است كه جوان دانشجوى او، پژوهشگر او، عالمِ محقق او سعى كند مرزهاى علم را درنوردد - همين چيزى كه ما گفتيم نهضت نرم‌افزارى و توليد علم - و علم را توليد كند. آن كسانى كه دانش را به اين نقطه رساندند، انسانهائى بودند كه از لحاظ متوسط استعداد از ما اگر عقب‌تر نبودند، جلوتر نبودند. ما قرنها سابقه‌ى درخشان علمى در تاريخ داريم و امروز هم بايد بتوانيم علم را بسازيم، به وجود بياوريم، كشف كنيم و در بناى علمى دنيا سهم عمده‌اى داشته باشيم؛ اين ميشود عزت.
 عزت يك ملت در سياستهاى گوناگون و در تعاملش با كشورهاى ديگر و دولتها و قدرتها اين است كه از استقلالِ رأى برخوردار باشد. يك دولت، يك نظام در مقابل قدرتها آنچنان ظهور كند كه نتوانند در هيچ مسئله‌اى اراده‌ى خودشان را بر او تحميل كنند.
 عزت ملى در عرصه‌ى فرهنگ به اين است كه يك ملت به سنتهاى خود پايبند باشد، براى آنها ارج قائل باشد، مقلد فرهنگهاى بيگانه و مهاجم نشود. اين چيزى است كه متأسفانه كشور ما در قبل از انقلاب، در طول صد سال يا بيشتر در مقابل اين طوفان و اين موج ويران‌گر فرهنگ غرب، غرق شد كه آثارش را ما هنوز هم داريم تحمل ميكنيم؛ رنجهايش را ما هنوز هم داريم ميبريم. عزت ملى به اين است كه يك ملت به سنتهاى خود اهميت بدهد، احترام بگذارد، افتخار كند و به اينكه ديگران بگويند آقا شما مرتجعيد، اعتناء نكند. امروز بعضى از كشورهاى اروپائى كارهائى ميكنند كه اگر آنها را در مقابل يك آدم عاقلِ متعارف بگذاريد، جز خنده‌ى تمسخرآميز كارى نميكند. ميگوئيم: چرا ميكنيد؟ ميگويند: اين سنت ماست! به سنتهاى خودشان پايبندند؛ سنتهاى كهنه‌ى پوسيده. آن وقت اگر ملتهاى ديگر به سنتهاى خودشان احترام بگذارند، پايبند باشند، آنها را طعن و تمسخر ميكنند كه چرا. نه، اين خودباختگى مخالف با عزت ملى است. عزت ملى آن وقتى است كه يك ملت در مقابل فرهنگ ديگران خودباخته نباشد؛ اين عزت ملى است. در همه‌ى عرصه‌هاى زندگى عزت ملى ترجمه ميشود، معنا دارد، مصداق دارد.
 در نحوه‌ى اداره‌ى كشور و ارتباط با انسانها، عزت ملى به اين است كه تك تك انسانها در يك جامعه مورد احترام قرار بگيرند. «امّا اخ لك فى الدّين و امّا نظير لك فى الخلق»؛(1) اگر هم‌دين شماست، مورد احترام است؛ اگر هم‌دين شما هم نيست، مورد احترام است. در جامعه هركه انسان است، مورد احترام است؛ مورد تكريم است؛ اين ايجاد عزت ملى ميكند. اينها ابعاد گوناگون عزت ملى است كه رهنمود امام بود؛ انگشت اشاره‌ى امام بود.
 نظام اسلامى هم در اين سى سال با همين اعتماد به نفس پيش رفت. البته فراز و نشيب داشت، افت و خيز داشت؛ اما توقف نداشت؛ ملت توقف نكردند. اين عزت ملت ما امروز در دنيا هم منعكس است. من قبول نميكنم حرف آن كسانى را كه تصور ميكنند ملت ما به خاطر پايبندى به مبانى و اصول خود، در دنيا خوار شده است، از چشم افتاده است؛ ابداً. ما دشمن داريم. دشمنان ما يك جبهه‌ى متحدى هستند متشكل از قدرتهاى مداخله‌گر و زورگوى عالم. اينها وقتى ببينند يك كشورى از مدار آنها خارج شد - كشورهائى كه اينها به عنوان اقمار خودشان در مدار خود نگه داشته بودند - مثل كشور ايران كه با انقلاب اسلامى از مدار آنها خارج شد، سعى ميكنند با او مقابله كنند، او را بكوبند؛ تحقير ميكنند؛ وسائل تبليغاتى‌شان هم زياد است. اين معنايش اين نيست كه ما عزت خودمان را از دست داديم. نه، در اعماق دل همان كسانى كه دشمن اسلام و دشمن جمهورى اسلامى هستند، احترام امام و ملت ايران رسوخ يافته است.
 راه اين ملت بزرگ ما كه پرورده‌ى بيانات امام و هدايتهاى امام است، براى رسيدن به اوج اعتلاء و پيشرفت عبارت است از اينكه اين عزت ملى را در همه‌ى عرصه‌ها حفظ كند. اين ملت ميتواند به اوج اعتلاء برسد، كه وقتى يك ملت قوى شد، اعتلاء مادى و معنوى پيدا كرد، امنيت او هم كامل خواهد شد. يعنى آسيب‌پذيرى او از بين خواهد رفت؛ دشمنان ديگر طمع نميكنند. اگر ملت ما ميخواهد به امنيت كامل برسد، اگر ميخواهد دشمنان ديگر جرأت تهديد او را پيدا نكنند، بايد همين راه را برود. اگر پيشرفت و عدالت را ميخواهد، همين راه را بايد برود. خطر بزرگ براى كشور ما جدا شدن از مردم است؛ جدا شدن از ارزشهاى اسلامى است؛ جدا شدن از خط مبارك امام است؛ اينها براى كشور ما خطر است. اگر اين استخوان‌بندى محكم كه انقلاب به وجود آورد حفظ بشود، خيلى از مشكلات را در گوشه و كنار در طول زمان ميشود ترميم كرد. نگذاريد اين استخوان‌بندى محكم شكسته بشود، كه اگر شكسته شد، هيچ زخمى هم ديگر درمان پيدا نخواهد كرد، هيچ گوشه‌ى خرابى هم ديگر ترميم نخواهد شد. استخوان‌بندى مستحكم نظام اسلامى‌اى را كه امام آن را به ما ياد داده است، بايد حفظ كنيم. من خدا را شكر ميكنم كه در طول اين سى سال، ملت ايران و مسئولين كشور توانستند به قدر وسع خودشان اين راه را دنبال كنند، تعقيب بكنند. البته كم و زياد داشته است، افت و خيز بوده است؛ در يك دوره بهتر، در يك دوره كمتر، اما اين حركت به طور مستمر ادامه پيدا كرده است تا امروز، و به توفيق الهى به همت شما مردم، بخصوص به همت شما جوانها، اين راه همچنان تا پيروزى نهائى ادامه پيدا خواهد كرد.
 چند كلمه در باب انتخابات بگويم. مسئله‌ى حساس مهمِ سرنوشت‌ساز كشور ما انتخابات است در همه‌ى دوره‌ها؛ چه انتخابات مجلس و مجلس خبرگان و چه بخصوص انتخابات رياست جمهورى كه چند روز ديگر است. چند تا نكته را من در باب انتخابات ميگويم:
 نكته‌ى اول اين است كه از دو سه ماه قبل از اين، راديوهاى بيگانه شروع كردند به بدنام كردن و مخدوش كردن چهره‌ى انتخابات در كشورمان، براى بدبين كردن مردم. گاهى گفتند: اين انتخابات نيست، انتصابات است. گاهى گفتند: اين يك بازى كنترل شده‌ى درون حكومت است؛ گفتند: اين كانديداها خودشان دارند بازى ميكنند؛ نامزدهاى مختلف كه مى‌بينيد با هم اختلاف نظر دارند، اينها همه ظاهرسازى است، بازى است. گاهى گفتند: در انتخابات قطعاً تقلب انجام خواهد گرفت؛ هر وقتى يك چيزى گفتند. مقصود از همه‌ى اين تخريبها يك چيز است و او اينكه ميخواهند ملت در انتخابات، مشاركت قوى و نمايانى نكند؛ اين را ميخواهند. من به شما عرض ميكنم: عزيزان من! ملت عزيز ايران! ملت باهوش و بيدار ايران! ملت تجربه شده و آزموده‌ى ايران كه در طول اين سى سال از اين همه گردنه‌هاى سخت عبور كرديد! بدانيد؛ با مردم‌سالارىِ شما مخالفند. دشمن با همين حضور شما، با همين انتخاب شما مخالف است. ميخواهند پشتوانه‌ى نظام را كه مردم هستند و آراء مردم است، از نظام بگيرند؛ ميفهمند چه كار دارند ميكنند. واى به حال آن كسانى كه نادانسته، از روى غفلت، همان حرف آنها را تكرار كنند و همان مقصود آنها را در داخل تحقق ببخشند. آنها دارند اميد را از مردم ميگيرند. ملت ايران سرافراز است به اينكه توانسته در طول اين سى سال مسئولين را خودش معين كند. مسئولين بلندمرتبه‌ى نظام از صدر تا ذيل به وسيله‌ى مردم انتخاب شده‌اند؛ رهبرى هم به وسيله‌ى مردم انتخاب ميشود با واسطه‌ى انتخابات خبرگان، رياست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى، شوراهاى گوناگون؛ اين جزو افتخارات نظام است، ميخواهند اين را از مردم بگيرند؛ چون ميدانند نظام با اين مستحكم ميشود. من به شما عرض ميكنم: هر كسى به استحكام اين نظام علاقه‌مند است، هر كه به اسلام علاقه‌مند است، هر كه به ملت ايران علاقه‌مند است، براى او عقلاً و شرعاً واجب است كه در اين انتخابات شركت كند.
 نكته‌ى دوم در باب انتخابات. عزيزان من! نامزدهاى مختلف هر كدام طرفدارانى دارند، علاقه‌مندانى دارند. علاقه‌مندان اين نامزد نميتوانند اعتراض كنند به علاقه‌مندان آن نامزد كه شما چرا به او علاقه‌مندى، به نامزد مورد علاقه‌ى من علاقه‌اى ندارى. نه، اين جزو افتخارات كشور ماست. افراد گوناگون مى‌آيند؛ با منشهاى مختلف، با سلائق مختلف، با شيوه‌هاى گوناگون كار، در مقابل مردم قرار ميگيرند. يك عده اين را مى‌پسندند، يك عده آن را مى‌پسندند، يك عده آن را مى‌پسندند؛ اين افتخار است؛ اين خوب است. هر كدام از نامزدهاى محترم هم طرفدارانى دارند. بعضى‌ها از اين طرفداران متعصب هم هستند، خيلى علاقه‌مند سرسختند به آن نامزد خودشان. خيلى خوب، باشند، حرفى نيست؛ اما مواظب باشيد، مراقب باشيد كه اين علاقه‌مندى‌ها به اصطكاك نينجامد؛ به اغتشاش نينجامد. شما داريد براى عقيده‌ى خودتان، براى ايمان خودتان تلاش ميكنيد؛ نگذاريد دشمنِ اين ايمان، دشمنِ اين آرمان از شما سوء استفاده كند.
من شنيدم و اطلاع پيدا كردم كه در خيابانها بعضى از جوانان طرفداران نامزدها ميروند - حالا من درباره‌ى اين رفتن تو خيابانها حرفى نميزنم - اما مؤكداً ميگويم: مبادا اين خيابان‌گردى‌ها به مقابله، به مجادله، به درگيرى بينجامد؛ مواظب باشيد. اگر كسى ديديد كه اصرار بر اغتشاش و درگيرى دارد، بدانيد او يا خائن است، يا بسيار غافل است.

 نكته‌ى سوم درباره‌ى انتخابات. خودِ نامزدهاى محترم هم مراقب باشند. نمى‌پسندد انسان كه ببيند يك نامزدى، چه در نطقهاى تبليغاتى، چه در سخنرانى، چه در تلويزيون، چه در غير تلويزيون، براى اثبات خود متوسل بشود به نفى آن ديگرى، آن هم با يك استدلال‌هاى گوناگون؛ به نظر من اين درست نيست. قبلاً هم من يك توصيه‌اى در اين مورد كردم، حالا هم در اين روزهاى آخر عرض ميكنم. نامزدها همه براى يك هدف دارند كار ميكنند. هر كسى به نظر خودش يك احساس مسئوليتى، تكليفى دارد، مى‌آيد ميدان. من با مناظره و معارضه و گفتگو و انتقاد مخالفتى ندارم؛ اما سعى كنيد اين در چهارچوبهاى درست شرعى و دينى انجام بگيرد. مردم، مردم بيدارى هستند، ميفهمند، ميدانند. اين چهار نفر نامزدى كه از شوراى نگهبان تأييد شده‌اند و در اجتماعات گوناگون سخنرانى ميكنند، خودِ آن نامزدهاى محترم توجه كنند، مراقبت كنند كه در اين سخنرانى‌ها، در اين اظهارات، جورى نباشد كه منتهى بشود به ايجاد دشمنى و ايجاد نقار؛ با برادرى و با مهربانى پيش بروند. البته اختلاف نظر، اختلاف رأى، اختلاف سليقه، در مسائل گوناگون، در مسائل شخصى، در مسائل عمومى، يك امر طبيعى است؛ اشكالى هم ندارد. نگذاريد اين به اغتشاش منتهى بشود. اين را خود نامزدهاى محترم هم توجه كنند.
 مطلب چهارم. بنده در اين انتخابات يك رأى بيشتر ندارم، آن رأى را هم به نظرم ميرسد كه كسى به طور مشخص نميداند، حالا ممكن است كسانى حدس بزنند. من به كسى نميگويم، نگفته‌ام و نخواهم گفت به چه كسى رأى بدهيد، به چه كسى رأى ندهيد؛ رأى من مربوط به خود من است. اين مال ملت است. آنچه كه من از مردم ميخواهم، عبارت است از اينكه همه با همه‌ى قوا، با همه‌ى توان، با همه‌ى نشاط، در روز بيست و دوى خرداد پاى صندوقهاى رأى حاضر بشوند و رأى بدهند. خداى متعال با آن ملتى است كه مى‌انديشد، تصميم ميگيرد، انتخاب ميكند، و براى خدا و در راه خدا به آن انتخاب عمل ميكند.
 پروردگارا ! بركات خود و رحمت خود را بر اين ملت نازل كن. پروردگارا ! روح مطهر امام بزرگوارمان را با اوليائت محشور كن. پروردگارا ! روح دو فرزند جوان امام بزرگوارمان را كه از دنيا رفتند و به او پيوستند، با امام بزرگوار و با اوليائشان محشور كن. پروردگارا ! شهداى عزيز ما را كه جمع كثيرى از آنها در همسايگى اين مرقد شريف آرميده‌اند، و همه‌ى شهداى اسلام را با اوليائت محشور بفرما.
    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

1) نهج البلاغه، نامه‌ى 53



1389/  امام دعواى شخصى ندارد؛ اما در دایره‌ى مكتب، با قاطعيت كامل، جاذبه و دافعه‌ى خود را اعمال ميكند


 خطبه‌ى اول‌

    بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

و الحمد للَّه ربّ العالمين نحمده و نستعينه و نتوكّل عليه و نستغفره و نتوب اليه‌ و نصلّى و نسلّم على حبيبه و نجيبه و خيرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته‌ بشير رحمته و نذير نقمته سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين المنتجبين الهداة المهديّين المعصومين‌ سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين‌ و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و دعات الى اللَّه‌
  اوصيكم عباد اللَّه و نفسى بتقوى اللَّه‌

 همه‌ى برادران و خواهران عزيز نمازگزار را توصيه ميكنم به رعايت تقوا؛ كه خداى متعال ميفرمايد: «يا ايّها الّذين امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سديدا. يصلح لكم اعمالكم و يغفر لكم ذنوبكم و من يطع اللَّه و رسوله فقد فاز فوزا عظيما».(1) تقواى الهى را در رفتار، در گفتار، حتّى در پندار خود بايد رعايت كنيم؛ يعنى مراقب باشيم در رفتار خود، در كردار خود، در گفتار خود، ذره‌اى از رضاى الهى و حق، تعدى و تجاوز نكنيم. اميدوارم خداوند متعال به اين بنده‌ى حقير توفيق بدهد كه امروز بتوانيم با تمسك به اين اصل اساسى قرآنى - يعنى سخن گفتن بر اساس تقوا - عرايض خود را عرض كنيم.

 اين روزها ايام عيد ولادت صديقه‌ى كبرى‌ و فاطمه‌ى زهرا، بانوى دو عالم، سيده‌ى نساء عالمين (سلام اللَّه عليها) است. از روح ملكوتى اين بنده‌ى خالص الهى مدد بگيريم و ان‌شاءاللَّه اين نماز جمعه را كه به مناسبت بيست و يكمين سالگرد رحلت امام راحل (رضوان اللَّه تعالى عليه) است، با احترام و تكريم به مقام اين آيت عظماى پروردگار برگزار كنيم و ياد و نام مبارك و ماندگار امام بزرگوارمان را همچنان كه در اين بيست و يك سال، ملت ما به بهترين وجهى در دل و جان خود، در زبان خود، در فضاى زندگى خود حفظ كرده‌اند، باز هم حفظ كنيم و به پيش ببريم.

 امروز درباره‌ى امام بزرگوار در خطبه‌ى اول عرايضى را عرض ميكنم؛ نگاه به امام از منظر يك شاخص. اين نگاه از اين جهت اهميت پيدا ميكند كه چالش اصلى همه‌ى تحولات بزرگ اجتماعى - از جمله انقلابها - صيانت از جهتگيرى‌هاى اصلى اين انقلاب يا اين تحول است. اين مهمترين چالش هر تحول عظيم اجتماعى است كه هدفهائى دارد و به سمت آن هدفها حركت و دعوت ميكند. اين جهتگيرى بايد حفظ شود. اگر جهتگيرى به سمت هدفها در يك انقلاب، در يك حركت اجتماعى صيانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبديل خواهد شد؛ در جهت عكس اهداف خود عمل خواهد كرد. لذا شما در قرآن ملاحظه ميكنيد كه در سوره‌ى مباركه‌ى هود، خداى متعال به پيغمبرش ميفرمايد: «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لاتطغوا انّه بما تعملون بصير».(2) پيغمبر را امر ميفرمايد به استقامت. استقامت، يعنى پايدارى؛ راه را مستقيم ادامه دادن؛ در جهت درست حركت كردن. نقطه‌ى مقابل اين حركت مستقيم در اين آيه‌ى شريفه، طغيان قرار داده شده است؛ «و لاتطغوا». طغيان، يعنى سركشى؛ منحرف شدن. به پيغمبر ميفرمايد: هم تو - شخصاً - هم كسانى كه همراه تو و با تو هستند، اين راه را درست ادامه بدهيد و منحرف نشويد؛ «انّه بما تعملون بصير». مرحوم علامه‌ى طباطبائى بزرگوار در تفسير الميزان ميفرمايد: لحن اين آيه، لحن تشدد است؛ هيچ نشانه‌ى رحمت در اين آيه نيست. خطاب به خود پيغمبر است؛ «من افراد النّبىّ بالذّكر». در درجه‌ى اول، خود پيغمبر را مخاطب قرار ميدهد: «فاستقم». لذا اين آيه به نحوى است كه پيغمبر اكرم درباره‌ى سوره‌ى هود فرمودند: «شيّبتنى سورة هود»؛ سوره‌ى هود مرا پير كرد. اين به خاطر همين آيه است. در روايت است كه آن بخشى از سوره‌ى هود كه پيغمبر ميفرمايد «من را پير كرد»، همين آيه‌ى مباركه است؛ به خاطر تشديدى كه در اين آيه هست. در حالى كه در يك جاى ديگر قرآن هم دارد: «فلذلك فادع و استقم كما امرت»،(3) اما عنوان «فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا» - منحرف نشويد، از راه برنگرديد - خطاب سختى است كه به خود پيغمبر است. اين خطاب، دل پيغمبر را ميلرزاند. اين به خاطر همين است كه تغيير جهتگيرى‌ها و منحرف شدن از راه اصلى - كه هويت اصلى هر انقلابى به آن جهتگيرى‌هاست و در واقع، سيرت انقلابها همين جهتگيرى‌هاى اصلى است - بكلى راه را عوض ميكند و اين انقلاب به هدفهاى خود نميرسد. اهميت اين قضيه از اين باب است كه تغيير جهتگيرى‌ها تدريجى است، نامحسوس است؛ اينجور نيست كه از اول كار، اين تغيير جهتگيرى با 180 درجه اتفاق بيفتد؛ اول با زاويه‌هاى خيلى كوچكتر، اين تغيير شروع ميشود؛ هرچه ادامه پيدا ميكند، فاصله‌ى راه اصلى - كه صراط مستقيم است - با اين انحراف، روزبه‌روز بيشتر ميشود. اين يك جهت است.

 جهت ديگر اين است كه آن كسانى كه در پى تغيير هويت انقلاب بر مى‌آيند، معمولاً با پرچم رسمى و با تابلو جلو نمى‌آيند؛ آنچنانى حركت نميكنند كه معلوم بشود اينها دارند با اين حركت مخالفت ميكنند؛ حتّى گاهى به عنوان طرفدارى از حركت انقلاب، يك اقدامى ميكنند، يك اظهارى ميكنند، كارى ميكنند، زاويه ايجاد ميكنند؛ انقلاب از جهتگيرى خود بكلى دور مى‌افتد، بركنار ميشود.

 براى اينكه اين جهتگيرى غلط و اين انحراف اتفاق نيفتد، احتياج به شاخصهاى معينى هست. بايد سر راه، شاخصهائى وجود داشته باشد. اگر اين شاخصها بود، روشن بود، واضح بود، در معرض ديد مردم بود، انحراف اتفاق نمى‌افتد؛ اگر كسى هم در جهت انحراف كار كند، از نظر توده‌ى مردم شناخته ميشود؛ اما اگر شاخصى وجود نداشت، آن وقت خطر جدى خواهد شد.

 خوب، شاخص در انقلاب ما چيست؟ اين خيلى مهم است. سى سال است كه ما در جهت اين انقلاب حركت ميكنيم. ملت ما بصيرت به خرج دادند، شجاعت به خرج دادند، حقاً و انصافاً لياقت به خرج دادند. اين انقلاب را سى سال است شما داريد جلو ميبريد؛ اما خطر وجود دارد. دشمن انقلاب، دشمن امام بيكار نمى‌نشيند؛ سعى ميكند اين انقلاب را از پا در بياورد. چه جور؟ با منحرف كردن راه انقلاب. بنابراين لازم است ما شاخص داشته باشيم.

 من عرض ميكنم بهترين شاخصها، خود امام و خط امام است. امام بهترين شاخص براى ماست. اگر اين تشبيه با همه‌ى فاصله‌اى كه وجود دارد، به نظر برسد، عيبى ندارد كه تشبيه كنيم به وجود مقدس پيغمبر كه قرآن ميفرمايد: «لقد كان لكم فى رسول‌اللَّه اسوة حسنة لمن كان يرجوا اللَّه و اليوم الاخر».(4) خود پيغمبر اسوه است؛ رفتار او، كردار او، اخلاق او. يا در يك آيه‌ى شريفه‌ى ديگر ميفرمايد: «قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الّذين معه»؛(5) ابراهيم و ياران ابراهيم اسوه‌اند. در اينجا ياران ابراهيمِ پيغمبر هم ذكر شده‌اند تا كسى نگويد كه پيغمبر معصوم بود يا ابراهيم معصوم بود، ما نميتوانيم از آنها تبعيت كنيم؛ نه، «قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الّذين معه اذ قالوا لقومهم انّا براء منكم و ممّا تعبدون من دون اللَّه كفرنا بكم» تا آخر آيه‌ى شريفه.

 در مورد امام بزرگوار كه شاگرد اين مكتب و دنباله‌روِ راه اين انبياى عظام است، همين معنا صدق ميكند. خود امام برجسته‌ترين شاخصهاست؛ رفتار امام، گفتار امام. خوشبختانه بيانات امام در دسترس است، تدوين شده است. وصيتنامه‌ى امام آشكارا همه‌ى مافى‌الضمير امام را براى آينده‌ى انقلاب تبيين ميكند. نبايد اجازه داد اين شاخصها غلط تبيين شوند، يا پنهان بمانند، يا فراموش بشوند. اگر اين شاخصها را ما بد تبيين كرديم، غلط ارائه داديم، مثل اين است كه يك قطب‌نما را در يك راه از دست بدهيم، يا قطب‌نما از كار بيفتد. فرض كنيد در يك مسير دريائى يا در يك بيابان كه جاده‌اى هم وجود ندارد، قطب‌نماى انسان آسيب ببيند و از كار بيفتد؛ انسان متحير ميماند. اگر نظرات امام، بد بيان شد، بد تبيين شد، مثل اين است كه قطب‌نما از كار بيفتد، راه گم ميشود؛ هر كسى به سليقه‌ى خود، به ميل خود حرفى ميزند. بدخواهان هم در اين ميان از فرصت استفاده ميكنند، راه را جورى تبيين ميكنند كه ملت به اشتباه بيفتد.

 مواضع امام بايستى به طور روشن و واضح - همان طور كه خود او گفت، همان طور كه خود او نوشت - تبيين شود؛ اين ملاك راه امام و خط امام و صراط مستقيم انقلاب است. يك نفر صريح ميگويد من امام را قبول ندارم - اين بحث ديگرى است - خيلى خوب، پيروان امام و طرفداران امام با كسى كه صريح بگويد من امام را قبول ندارم، راه او را غلط ميدانم، حسابشان روشن است؛ اما اگر قرار است در خط امام، با اشاره‌ى انگشت امام، اين انقلاب پيش برود، بايد معلوم باشد، روشن باشد و مواضع امام بزرگوارمان بدرستى تبيين شود.

 نبايد براى خوشامد اين و آن، برخى از مواضع حقيقى امام را يا انكار كرد، يا مخفى نگه داشت. بعضى اينجور فكر ميكنند - و اين فكر غلطى است - كه براى اينكه امام پيروان بيشترى پيدا كند، كسانى كه مخالف امام هستند، آنها هم به امام علاقه‌مند شوند، بايستى ما بعضى از مواضع صريح امام را يا پنهان كنيم يا نگوئيم يا كمرنگ كنيم؛ نه، امام هويتش، شخصيتش به همين مواضعى است كه خود او با صريح‌ترين بيانها، روشن‌ترين الفاظ و كلمات، آنها را بيان كرد. همين‌ها بود كه دنيا را تكان داد. همين مواضع صريح بود كه توده‌هاى عظيم را مشتاق ملت ايران و بسيارى را پيرو ملت ايران كرد. اين نهضت عظيم جهانى كه شما امروز در گوشه و كنار دنياى اسلام نشانه‌هاى آن را مى‌بينيد، از اين طريق به راه افتاد.

 امام را صريح بايد آورد وسط ميدان. مواضعش بر عليه استكبار، مواضعش بر عليه ارتجاع، مواضعش بر عليه ليبرال دموكراسى غرب، مواضعش بر عليه منافقان و دورويان را بايد صريح گذاشت. كسانى كه تحت تأثير آن شخصيت عظيم قرار گرفتند، اين مواضع را ديدند و تسليم شدند. نميشود به خاطر اينكه زيد و عمرو از امام خوششان بيايد، ما مواضع امام را پنهان كنيم يا پوشيده كنيم يا آن چيزهائى كه به نظرمان تند مى‌آيد، كمرنگ كنيم. عده‌اى در يك دورانى - كه ما آن دوران را به ياد داريم؛ دوران جوانى‌هاى ما - براى اينكه اسلام علاقه‌مندان و طرفدارانى پيدا كند، بعضى از احكام اسلام را كمرنگ ميكردند، نديده ميگرفتند؛ حكم قصاص را، حكم جهاد را، حكم حجاب را انكار و پنهان ميكردند، ميگفتند اينها از اسلام نيست، قصاص از اسلام نيست، جهاد از اسلام نيست، براى اينكه فلان مستشرق يا فلان دشمن مبانى اسلامى از اسلام خوشش بيايد! اين غلط است. اسلام را با كليتش بايستى بيان كرد.

 امام منهاى خط امام، آن امامى نيست كه ملت ايران به نفس او، به هدايت او جانشان را كف دست گرفتند، فرزندانشان را به كام مرگ فرستادند، از جان و مالشان دريغ نكردند و بزرگترين حركت قرن معاصر را در اين نقطه‌ى عالم به وجود آوردند. امام منهاى خط امام، امام بى‌هويت است. سلب هويت از امام، خدمت به امام نيست. مبانى امام، مبانى روشنى بود. اين مبانى - اگر كسى نخواهد مجامله كند، تعارف كند - در كلمات امام، در بيانات امام، در نامه‌هاى امام، و بخصوص در وصيتنامه‌ى امام - كه كوتاه شده‌ى همه‌ى آن مواضع است - منعكس است. اين مبانى فكرى همان چيزى است كه آن موج عظيم و سهمگين را عليه غارتگرى‌هاى غرب و يكه‌تازى‌هاى آمريكا در دنيا به وجود آورد. شما خيال ميكنيد اينكه رئيس جمهورهاى گوناگون آمريكا به هر كشورى از اين كشورهاى آسيا و خاورميانه  سفر كردند، حتّى در بعضى از كشورهاى اروپائى مردم جمع شدند و عليه آنها شعار دادند، هميشه اينجور بود؟ نه، اين حركت امام بود، افشاگرى امام بود، موضعگيرى امام بود كه استكبار را رسوا كرد، صهيونيسم را رسوا كرد، و روح مقاومت را در ملتها و بخصوص در جوامع اسلامى زنده كرد.

 اين كج‌انديشى است كه ما مواضع امام را انكار كنيم. اين كج‌انديشى را هم متأسفانه بعضاً كسانى انجام ميدهند كه يك وقتى خودشان جزو مروجان افكار امام بودند يا جزو پيروان امام بودند. حالا به هر دليلى راه‌ها كج ميشود، هدفها گم ميشود، يك عده‌اى برميگردند؛ بعد از آنكه سالهاى متمادى براى امام و براى اين هدفها حرف زدند و حركت كردند، در مقابل اين اهداف و اين مبانى مى‌ايستند و آن حرفها را ميزنند!

 خوب، خط امام اجزائى دارد. مهمترينِ آنچه كه در مورد خط امام و راه امام ميشود گفت، چند نكته است كه من عرض ميكنم. و بخصوص به جوانها عرض ميكنم: برويد وصيتنامه‌ى امام را بخوانيد. امامى كه دنيا را تكان داد، امامى است كه در اين وصيتنامه منعكس است، در اين آثار و گفتار منعكس است.

 اولين و اصلى‌ترين نقطه در مبانى امام و نظرات امام، مسئله‌ى اسلام ناب محمدى است؛ يعنى اسلام ظلم‌ستيز، اسلام عدالتخواه، اسلام مجاهد، اسلام طرفدار محرومان، اسلام مدافع حقوق پابرهنگان و رنجديدگان و مستضعفان. در مقابل اين اسلام، امام اصطلاح «اسلام آمريكائى» را در فرهنگ سياسى ما وارد كرد. اسلام آمريكائى يعنى اسلام تشريفاتى، اسلام بى‌تفاوت در مقابل ظلم، در مقابل زياده‌خواهى، اسلام بى‌تفاوت در مقابل دست‌اندازى به حقوق مظلومان، اسلام كمك به زورگويان، اسلام كمك به اقويا، اسلامى كه با همه‌ى اينها ميسازد. اين اسلام را امام نامگذارى كرد: اسلام آمريكائى.

 فكر اسلام ناب، فكر هميشگى امام بزرگوار ما بود؛ مخصوص دوران جمهورى اسلامى نبود؛ منتها تحقق اسلام ناب، جز با حاكميت اسلام و تشكيل نظام اسلامى امكانپذير نبود. اگر نظام سياسى كشور بر پايه‌ى شريعت اسلامى و تفكر اسلامى نباشد، امكان ندارد كه اسلام بتواند با ستمگران عالم، با زورگويان عالم، با زورگويان يك جامعه، مبارزه‌ى واقعى و حقيقى بكند. لذا امام حراست و صيانت از جمهورى اسلامى را اوجب واجبات ميدانست. اوجب واجبات، نه از اوجب واجبات. واجب‌ترين واجبها، صيانت از جمهورى اسلامى است؛ چون صيانت اسلام - به معناى حقيقى كلمه - وابسته‌ى به صيانت از نظام سياسى اسلامى است. بدون نظام سياسى، امكان ندارد.

 امام جمهورى اسلامى را مظهر حاكميت اسلام ميدانست. براى همين، امام جمهورى اسلامى را دنبال كرد، در راهش آن همه تلاش كرد و با آن شدت و حدت و اقتدار پاى جمهورى اسلامى ايستاد. امام كه دنبال قدرت شخصى نبود؛ امام دنبال اين نبود كه خودش بتواند قدرتى پيدا كند. مسئله‌ى امام، مسئله‌ى اسلام بود؛ لذا پاى جمهورى اسلامى ايستاد. اين مدل نو را امام به دنيا عرضه كرد؛ يعنى مدل جمهورى اسلامى.

 اساسى‌ترين مسئله در جمهورى اسلامى، مبارزه با حاكميتهاى زورگويانه و اقتدارطلب دنياست كه در شكلهاى مختلف خودش را نشان ميدهد. حكومت ديكتاتورى و اقتدارطلب، فقط حكومت پادشاهان نيست؛ اين يكى از انواع حكومت ديكتاتورى است. آن زمان ديكتاتورى‌هاى چپ وجود داشت، كه ديكتاتورى يك‌حزبى در كشورها بود؛  هر كار ميخواستند، با آحاد ملت ميكردند؛ كسى هم به ملت پاسخگو نبود. در واقع ملت دست يك اقليت محدودى زندانى بود. اين هم يك نوع ديكتاتورى بود. يك نوع ديكتاتورى هم ديكتاتورى سرمايه‌داران است كه در نظامهاى بظاهر مردم‌سالار - نظامهاى ليبرال دموكراسى - تجلى پيدا ميكند. اين هم نوعى ديكتاتورى است، منتها ديكتاتورى بسيار هوشمندانه و غير مستقيم؛ در واقع ديكتاتورى سرمايه‌دارها و صاحبان ثروتهاى بزرگ است.

 امام جمهورى اسلامى را در مقابل اين طاغوتهاى بشرى به وجود آورد؛ اسلام را - كه در دل اسلاميت، تكيه‌ى به مردم و رأى مردم و خواست مردم وجود دارد - معيار اصلى اين نظام قرار داد. بنابراين جمهورى اسلامى، هم جمهورى است، يعنى متكى به آراء مردم است؛ هم اسلامى است، يعنى متكى به شريعت الهى است. اين يك مدل نو است؛ اين يكى از شاخصهاى عمده‌ى در خط امام است. هر كسى درباره‌ى حاكميت نظام جمهورى اسلامى برخلاف اين فكر كند، برخلاف فكر امام است؛ مدعى نشود كه او دنباله‌روِ امام است، در عين حال اين فكر را دارد؛ نه، فكر امام اين است. اين واضح‌ترين خط از خطوط انديشه‌ى امام است.

 يك شاخص ديگر در برنامه‌ى امام و خط امام و راه مستقيم امام، مسئله‌ى جاذبه و دافعه‌ى امام بود. انسانهاى بزرگ، جاذبه و دافعه‌شان هم ميدان وسيع و گسترده‌اى دارد. همه جاذبه و دافعه دارند. شما با رفتار خودتان، يكى را به خودتان علاقه‌مند و متمايل ميكنيد، يكى هم از شما ميرنجد؛ اين جاذبه و دافعه است. اما انسانهاى بزرگ، جاذبه‌شان يك طيف وسيعى را به وجود مى‌آورد؛ دافعه‌ى آنها هم همين طور، يك طيف عظيمى را به وجود مى‌آورد. جاذبه و دافعه‌ى امام تماشائى است.

 آنچه كه مبنا و معيار جاذبه‌ى امام و دافعه‌ى امام بود، باز مكتب بود، اسلام بود؛ درست همان طورى كه امام سجاد (سلام اللَّه عليه) در دعاى صحيفه‌ى سجاديه - دعاى ورود در ماه رمضان - به خداوند متعال عرض ميكند. مكرر عرض كرده‌ايم كه دعاهاى امام سجاد واقعاً جزو برترين گنجينه‌هاى معارف اسلامى است. در اين دعاها معارفى وجود دارد كه انسان اينها را از روايات و آثار روائى نميتواند به دست بياورد؛ در دعاها صريح اينها بيان شده است. در دعاى چهل و چهارم صحيفه‌ى سجاديه - كه دعاى ورود در ماه رمضان است و امام سجاد آن را ميخواندند - حضرت چيزهائى را از خداى متعال براى ماه رمضان درخواست ميكنند؛ از جمله‌ى چيزهائى كه درخواست ميكنند، اين است: «و ان نسالم من عادانا»؛ پروردگارا! از تو ميخواهيم كه با همه‌ى دشمنانِ خودمان صلح كنيم، سلم و مدارا پيشه كنيم. بعد بلافاصله ميفرمايند: «حاشى من عودى فيك و لك فأنه العدوّ الّذى لانواليه و الحرب الّذى لانصافيه»؛ مگر آن دشمنى كه من به خاطر تو با او دشمنى كردم، در راه تو با او دشمنى كردم. اين دشمنى است كه ما هرگز با او دم از آشتى نخواهيم زد و دل ما با او صاف نخواهد شد.

 امام اينجورى بود؛ دشمنىِ شخصى با كسى نداشت. اگر كدورتهاى شخصى‌اى هم بود، امام زير پا ميگذاشت؛ اما دشمنى به خاطر مكتب، براى امام بسيار جدى بود. همان امامى كه از اول شروع نهضت در سال 1341 روى توده‌ى مردم، انواع و اقسام افكار گوناگون در ميان مردم، اينجور آغوش باز كرده بود، مردم را از اهل هر قومى، از اهل هر گروه و مذهبى، با آغوش باز ميپذيرفت، همين امام در اول انقلاب يك مجموعه‌هائى را از خود طرد كرد. كمونيستها را صريح طرد كرد. آن روز براى خيلى از ماها كه در اول انقلاب دست‌اندركار مبارزه بوديم، اين كار امام عجيب بود. در همان اوائل انقلاب، امام صريح در مقابل كمونيستها موضعگيرى كرد و اينها را از خودش جدا كرد. در مقابل ليبرال‌مسلكها و دلباختگان به نظامهاى غربى و فرهنگ غربى، امام قاطعيت نشان داد؛ اينها را از خود دور كرد، از خود جدا كرد؛ هيچ رودربايستى و ملاحظه‌اى نكرد. مرتجعين را - كسانى كه حاضر نبودند حقائق الهى و روح قرآنى احكام اسلامى را قبول كنند و تحول عظيم را بپذيرند - از خودش طرد كرد. امام بارها مرتجعين را با تعبيرات سخت و تلخ محكوم كرد، از خود دور كرد. در تبرّى از افرادى كه در دائره‌ى فكرى و مبانى اسلامى او قرار نميگرفتند، امام تأمل نكرد؛ در حالى كه با آنها هم دشمنى شخصى نداشت.

 شما ملاحظه كنيد به وصيتنامه‌ى امام؛ امام در همين وصيتنامه خطاب ميكند به كمونيستهائى كه در داخل جنايت كرده بودند و به خارج كشور گريخته بودند. لحن امام را ملاحظه كنيد. به اينها ميگويد: شما داخل كشور بيائيد و مجازاتى را كه قانون و عدالت براى شما ميگذارد، تحمل كنيد و مجازات شويد. يعنى بيائيد اعدام را يا حبس را يا ساير مجازاتها را تحمل كنيد، براى اينكه خودتان را از عذاب الهى و نقمت الهى نجات دهيد. با اينها دلسوزانه حرف ميزند. ميفرمايد: اگر شهامت اين را هم نداريد كه بيائيد مجازات خودتان را قبول كنيد، لااقل آنجا كه هستيد، راهتان را عوض كنيد، توبه كنيد؛ با ملت ايران، با نظام اسلامى، با حركت اسلامى مقابله نكنيد؛ براى قدرتمندان و زورگويان، پياده‌نظام نباشيد.

 امام دعواى شخصى ندارد؛ اما در دائره‌ى مكتب، با قاطعيت كامل، جاذبه و دافعه‌ى خود را اعمال ميكند. اين يك شاخص عمده از زندگى امام و مكتب امام است. تولّى و تبرّى در عرصه‌ى سياست هم بايد تابع تفكر و فكر و مبانى اسلامى و مذهبى باشد؛ اينجا هم بايد انسان ملاك و معيار را اين قرار بدهد؛ ببيند خداى متعال از او چه ميخواهد.

 با اين روشى كه امام در پيش گرفته بود و در گفتار و كردار او منعكس بود، نميشود انسان خود را در خط امام بداند، دنباله‌روِ امام بداند، اما با كسانى كه صريحاً پرچم معارضه‌ى با امام و اسلام را بلند ميكنند، خودش را در يك جبهه تعريف كند. نميشود قبول كرد كه آمريكا و انگليس و سيا و موساد و سلطنت‌طلب و منافق بر روى يك محورى توافق كنند، حول يك محورى جمع بشوند، بعد آن محور باز ادعا كند كه من خط امامم! اين نميشود، اين قابل قبول نيست.

 نميشود با هر كس و ناكسى ائتلاف كرد. بايد ببينيم دشمنان ديروز امام در برابر ما چه موضعى ميگيرند. اگر ديديم مواضع ما جورى است كه آمريكاى مستكبر، صهيونيست غاصب، مزدوران قدرتهاى گوناگون، مخالفين و معاندين امام و اسلام و انقلاب از ما تجليل ميكنند، احترام ميكنند، بايستى در مواضعمان شك كنيم؛ بايد بدانيم كه راه درست و مستقيم را نميرويم. اين معيار است، اين يك ملاك است. امام هم بارها بر همين تكيه ميكرد. امام ميفرمود - در نوشته‌جات امام وجود دارد، در اسناد قطعى فرمايشات امام اين هست - كه اگر از ما تعريف كردند، بدانيم كه خيانتكاريم. اين خيلى مهم است.

 كسانى بيايند درست در خط مقابل امام حركت كنند، درباره‌ى مسئله‌ى قدس در روز قدس آنجور موضعگيرى كنند، در روز عاشورا آن فضاحت را به بار بياورند، بعد ما با كسانى كه با اساس مبناى امام و حركت امام صريحاً مخالفند، اظهار همراهى كنيم، خودمان را در كنار اينها قرار بدهيم و تعريف كنيم، يا در مقابل اينها سكوت كنيم؛ در عين حال بگوئيم ما دنباله‌روِ اماميم! اين امكان ندارد، اين قابل قبول نيست. ملت هم اين را خوب فهميدند. ملت اين را مى‌بيند، ميداند، ميشناسد، ميفهمد.

 يك شاخص ديگر در مشى امام و خط امام كه خيلى مهم است، مسئله‌ى محاسبات معنوى و الهى است. امام در تصميم‌گيرى‌هاى خود، در تدابير خود، محاسبات معنوى را در درجه‌ى اول قرار ميداد. يعنى چه؟ يعنى انسان براى هر كارى كه ميخواهد بكند، در درجه‌ى اول هدفش كسب رضاى الهى باشد؛ كسب پيروزى نباشد، به دست گرفتن قدرت نباشد، كسب وجاهت پيش زيد و عمرو نباشد. هدف اول، رضاى الهى باشد. اين يك. بعد هم به وعده‌ى الهى اطمينان و اعتماد داشته باشد. وقتى انسان هدفش رضاى خدا بود، به وعده‌ى الهى هم اعتماد و اطمينان داشت، آن وقت ديگر يأس معنا ندارد، ترس معنا ندارد، غفلت معنا ندارد، غرور معنا ندارد.

 امام آن وقتى كه تنها بود، مبتلاى به ترس نشد، مبتلاى به يأس نشد؛ آن وقتى هم كه همه‌ى ملت ايران يكصدا نام او را فرياد زدند، بلكه ملتهاى ديگر هم به او عشق ورزيدند و اين را ابراز كردند، دچار غرور نشد. آن وقتى كه خرمشهر به وسيله‌ى متجاوزين عراقى از دست رفت، امام مأيوس نشد؛ آن وقتى هم كه خرمشهر را رزمندگان ما با دلاورى و فداكارى خود گرفتند، امام مغرور نشد؛ فرمود «خرمشهر را خدا آزاد كرد»؛ يعنى ما هيچكاره‌ايم. در همه‌ى حوادث گوناگون دوران زعامت آن بزرگوار، امام همين‌جور بود. آن وقتى كه تنها بود، وحشت نكرد؛ آن وقتى كه غلبه و قدرت با او بود، مغرور نشد؛ غفلت هم نكرد. اين اعتماد به خداست. وقتى رضاى خدا بود، قضيه اين است.

 به وعده‌ى الهى بايد اعتماد كرد. خداى متعال در سوره‌ى «انّا فتحنا» ميفرمايد: «و يعذّب المنافقين و المنافقات و المشركين و المشركات الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء»؛(6) خصوصيت منافق و مشرك از جمله اين است كه به خدا سوءظن دارند، وعده‌ى الهى را قبول ندارند، باور ندارند. اينكه خدا ميگويد: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره»،(7) اين را آدم مؤمن با همه‌ى وجود قبول دارد؛ منافق اين را قبول ندارد. خداوند ميفرمايد: «عليهم دائرة السّوء و غضب اللَّه عليهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و ساءت مصيرا».(8) كسانى كه به خدا سوءظن دارند، وضعيتشان اينجور است.

 امام به وعده‌ى الهى اطمينان داشت. ما براى خدا مجاهدت ميكنيم، قدم براى خدا برميداريم، همه‌ى تلاش خودمان را به ميدان مى‌آوريم؛ نتيجه را خداى متعال - آنچنان كه وعده فرموده است - تحقق خواهد داد. ما براى تكليف كار ميكنيم؛ اما خداى متعال بر همين عمل براى تكليف، بهترين نتيجه را به ما خواهد داد. اين يكى از خصوصيات مشى امام و خط امام است. راه انقلاب، صراط مستقيم انقلاب اين است.

 يكى از چيزهائى كه در همين زمينه وجود داشت، رعايت تقواى عجيب امام در همه‌ى امور بود. تقوا در مسائل شخصى يك حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعى و مسائل سياسى و عمومى خيلى مشكلتر است، خيلى مهمتر است، خيلى اثرگذارتر است. ما نسبت به دوستانمان، نسبت به دشمنانمان چه ميگوئيم؟ اينجا تقوا اثر ميگذارد. ممكن است ما با يكى مخالف باشيم، دشمن باشيم؛ درباره‌ى او چگونه قضاوت ميكنيد؟ اگر قضاوت شما درباره‌ى آن كسى كه با او مخالفيد و با او دشمنيد، غير از آن چيزى باشد كه در واقع وجود دارد، اين تعدى از جاده‌ى تقواست. آيه‌ى شريفه‌اى كه اول عرض كردم، تكرار ميكنم: «يا ايّها الّذين امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سديدا». قول سديد، يعنى استوار و درست؛ اينجورى حرف بزنيم. من ميخواهم عرض بكنم به جوانان عزيزمان، جوانهاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، كه حرف ميزنند، مينويسند، اقدام ميكنند؛ كاملاً رعايت كنيد. اينجور نباشد كه مخالفت با يك كسى، ما را وادار كند كه نسبت به آن كس از جاده‌ى حق تعدى كنيم، تجاوز كنيم، ظلم كنيم؛ نه، ظلم نبايد كرد. به هيچ كس نبايد ظلم كرد.

 من يك خاطره از امام نقل كنم. ما يك شب در خدمت امام بوديم. من از ايشان پرسيدم نظر شما نسبت به فلان كس چيست - نميخواهم اسم بياورم؛ يكى از چهره‌هاى معروف دنياى اسلام در دوران نزديك به ما، كه همه نام او را شنيدند، همه ميشناسند - امام يك تأملى كردند، گفتند: نميشناسم. بعد هم يك جمله‌ى مذمت‌آميزى راجع به آن شخص گفتند. اين تمام شد. من فرداى آن روز يا پس‌فردا - درست يادم نيست - صبح با امام كارى داشتم، رفتم خدمت ايشان. بمجردى كه وارد اتاق شدم و نشستم، قبل از اينكه من كارى را كه داشتم، مطرح كنم، ايشان گفتند كه راجع به آن كسى كه شما ديشب يا پريشب سؤال كرديد، «همين، نميشناسم». يعنى آن جمله‌ى مذمت‌آميزى را كه بعد از «نميشناسم» گفته بودند، پاك كردند. ببينيد، اين خيلى مهم است. آن جمله‌ى مذمت‌آميز نه فحش بود، نه دشنام بود، نه تهمت بود؛ خوشبختانه من هم بكلى از يادم رفته كه آن جمله چه بود؛ يعنى يا تصرف معنوى ايشان بود، يا كم‌حافظگى من بود؛ نميدانم چه بود، اما اينقدر يادم هست كه يك جمله‌ى مذمت‌آميزى بود. همين را ايشان آن شب گفتند، دو روز بعدش يا يك روز بعدش آن را پاك كردند؛ گفتند: نه، همان نميشناسم. ببينيد، اينها اسوه است؛ «لقد كان لكم فى رسول‌اللَّه اسوة حسنة».

 درباره‌ى زيدى كه شما او را قبول نداريد، دو جور ميشود حرف زد: يك جور آنچنانى كه درست منطبق با حق است، يك جور هم آنچنانى كه در آن آميزه‌اى از ظلم وجود دارد. اين دومى بد است، بايد از آن پرهيز كرد. درست همانى كه حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل الهى ميتوانيد راجع به آن توضيح دهيد، بگوئيد، نه بيشتر. اين يكى از خطوط اصلى حركت امام و خط امام است كه ماها بايد به ياد داشته باشيم.

 يكى ديگر از خطوط اصلى خط امام، نقش مردم است؛ هم در انتخابات كه امام در اين كار واقعاً يك حركت عظيمى انجام داد، هم در غير انتخابات، در مسائل گوناگون اجتماعى. در هيچ انقلابى در دوران انقلابها - كه نيمه‌ى اول قرن بيستم، دوران انقلابهاى گوناگون است؛ در شرق و غرب دنيا انقلابهاى مختلفى با شكلهاى مختلف به وجود آمد - سابقه ندارد كه دو ماه بعد از پيروزى انقلاب، يك رفراندوم عمومى براى انتخاب شيوه‌ى حكومت و نظام حكومتى انجام بگيرد؛ اما به همت امام در ايران اين اتفاق افتاد. هنوز يك سال از انقلاب نگذشته بود كه قانون اساسى تدوين و تصويب شد. در آن ماه‌هاى اول كه تدوين قانون اساسى هنوز انجام نشده بود و تأخير افتاده بود، يادم هست يك روز امام ماها را خواستند، رفتيم قم - آن وقت ايشان هنوز قم بودند - با اوقات تلخى گفتند كه قانون اساسى را زودتر تدوين كنيد. آن وقت انتخابات مجلس خبرگان راه افتاد و مردم خبرگان را براى تدوين قانون اساسى انتخاب كردند؛ بعد هم كه قانون اساسى تدوين شد، آن را به رأى عمومى گذاشتند؛ رفراندوم شد، مردم قانون اساسى را انتخاب كردند. بعد هم انتخابات رياست جمهورى و مجلس برگزار شد. در سخت‌ترين دوران جنگ كه تهران زير بمباران دشمن بود، انتخابات تعطيل نشد؛ حتّى تا امروز يك روز انتخابات در ايران تأخير نيفتاده است. كدام دموكراسى را در دنيا شما سراغ داريد؟ انقلابها كه هيچ؛ در هيچ دموكراسى‌اى، با اين دقت، سر موقع، آراء مردم به صندوقها ريخته نميشود. اين خط امام است.

 در غير مسائل انتخابات هم بارها مردم مورد توجه امام قرار گرفتند و امام به نقش آنها اشاره‌ى روشن كردند، گاهى تصريح كردند؛ در يك جاهائى گفتند: اگر مسئولين فلان كار را كه بايد انجام بدهند، انجام ندهند، مردم خودشان وارد ميشوند و انجام ميدهند.

 يك نقطه‌ى ديگر از نقاط روشن خط امام، جهانى بودن نهضت است. امام نهضت را جهانى ميدانست و اين انقلاب را متعلق به همه‌ى ملتهاى مسلمان، بلكه غير مسلمان معرفى ميكرد. امام از اين ابائى نداشت. اين غير از دخالت در امور كشورهاست، كه ما نميكنيم؛ اين غير از صادر كردن انقلاب به سبك استعمارگران ديروز است، كه ما اين كار را نميكنيم، اهلش نيستيم؛ اين معنايش اين است كه بوى خوش اين پديده‌ى رحمانى بايد در دنيا پراكنده شود، ملتها بفهمند كه وظيفه‌شان چيست، ملتهاى مسلمان بدانند كه هويتشان چگونه است و كجاست. يك نمونه‌ى اين نگاه جهانى، موضعگيرى امام در باب فلسطين است. امام صريحاً فرمود: اسرائيل يك غده‌ى سرطانى است. خوب، غده‌ى سرطانى را چه كار ميكنند؟ غير از قطع غده، چه علاجى ميتوان براى آن كرد؟ امام ملاحظه‌ى كسى را نكرد. منطق امام اين بود. اين حرف شعارى نيست؛ اين منطقى است. فلسطين يك كشور تاريخى است. در طول تاريخ، كشورى وجود داشته است به نام فلسطين. يك عده‌اى با پشتيبانى قدرتهاى ستمگر عالم آمده‌اند با عنيف‌ترين و شديدترين وجهى اين ملت را از اين كشور بيرون كرده‌اند؛ كشتند، تبعيد كردند، شكنجه كردند، اهانت كردند، اين ملت را بيرون كردند - كه امروز چند ميليون آواره‌ى فلسطينى در كشورهاى همجوار فلسطين اشغالى و در كشورهاى ديگر زندگى ميكنند؛ اغلب هم توى اردوگاه‌ها - در واقع آمدند كشور را از صحنه‌ى جغرافيا حذف كردند، ملت را بكلى از هستى ساقط كردند، يك واحد جغرافيائى جعلى و جديدى به جاى آن تحميل كردند و اسمش را گذاشتند اسرائيل. ببينيد منطق چه اقتضاء ميكند؟ حرفى كه ما در مورد مسئله‌ى فلسطين داريم، يك حرف شعارى نيست؛ يك حرف صددرصد منطقى است.

 يك عده قدرتمند كه در رأس آنها اول انگليس بود، بعد هم آمريكا ملحق شد، دنباله‌روِ آنها هم كشورهاى غربى، آمده‌اند ميگويند كشور فلسطين و ملت فلسطين بايد حذف بشوند تا به جاى آن، كشورى به نام اسرائيل و ملت جعلى‌اى به نام ملت اسرائيل به وجود بيايد. اين يك حرف؛ يك حرف ديگر هم در مقابلش هست كه حرف امام است؛ ميگويد: نه، اين واحد جعلى و تحميلى بايد حذف شود؛ به جاى آن، ملت اصلى و كشور اصلى و واحد جغرافيائى اصلى سر كار بيايد. از اين دو حرف، كدام منطقى است؟ آن حرفى كه متكى به سرنيزه و سركوب است و ميخواهد يك نظام سياسى را، يك واحد جغرافيائىِ تاريخى را با چند هزار سال سابقه، بكلى از صحنه‌ى جغرافيا حذف كند، اين منطقى است يا آن حرفى كه ميگويد نه، اين واحد اصلى جغرافيائى بايد بماند، آن واحد جعلى و تحميلى بايد از بين برود؟ امام اين را ميگفت. اين منطقى‌ترين حرفى است كه در باب اسرائيل غاصب و در باب مسئله‌ى فلسطين ميشود گفت. امام اين را گفت؛ صريح هم اين را بيان كرد. حالا اگر كسى اين حرف را به اشاره هم بيان كند، يك عده‌اى كه مدعى خط امامند، ميگويند آقا چرا اين حرف گفته شد؟! خوب، اين حرف امام است؛ اين منطق امام است؛ اين منطق صحيح است؛ همه‌ى مسلمانان عالم، همه‌ى آزادگان عالم، ملتهاى بى‌طرف بايد اين حرف را قبول كنند و بپذيرند. اين، درست است. اين، موضع امام است.

 يك نكته‌ى آخر هم عرض بكنم. شما برادران و خواهران عزيز در گرماى هوا تحمل كرديد؛ خداوند ان‌شاءاللَّه شما را مأجور بدارد. يك نكته‌ى اساسى ديگر در مورد خط امام و راه امام اين است كه امام بارها فرمود قضاوت در مورد اشخاص بايد با معيار حال كنونى اشخاص باشد. گذشته‌ى اشخاص، مورد توجه نيست. گذشته مال آن وقتى است كه حال فعلى معلوم نباشد. انسان به آن گذشته تمسك كند و بگويد: خوب، قبلاً اينجورى بوده، حالا هم لابد همان جور است. اگر حال فعلى اشخاص در نقطه‌ى مقابل آن گذشته بود، آن گذشته ديگر كارائى ندارد. اين همان قضاوتى بود كه امام اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) با جناب طلحه و جناب زبير كرد. شما بايد بدانيد طلحه و زبير مردمان كوچكى نبودند. جناب زبير سوابقى درخشان دارد كه نظير آن را كمتر كسى از اصحاب اميرالمؤمنين داشت. بعد از به خلافت رسيدن جناب ابى‌بكر، در همان روزهاى اول، پاى منبر ابى‌بكر چند نفر از صحابه بلند شدند، اظهار مخالفت كردند، گفتند: حق با شما نيست؛ حق با على‌بن‌ابى‌طالب است. اسم اين اشخاص در تاريخ ثبت است. اينها چيزهائى نيست كه شيعه نقل كرده باشد؛ نه، اين در همه‌ى كتب تواريخ ذكر شده است. يكى از آن اشخاصى كه پاى منبر جناب ابى‌بكر بلند شد و از حق اميرالمؤمنين دفاع كرد، زبير است. اين سابقه‌ى زبير است. مابين آن روز و روزى كه زبير روى اميرالمؤمنين شمشير كشيد، فاصله بيست و پنج سال است. حالا برادران اهل سنت از طرف طلحه و زبير اعتذار ميكنند، ميگويند آنها اجتهادشان به اينجا منتهى شد؛ خيلى خوب، حالا هر چى. ما راجع به اينكه  آنها در مقابل خداى متعال چه وضعى دارند، الان در مقام آن نيستيم؛ اما اميرالمؤمنين با اينها چه كرد؟ جنگيد. اميرالمؤمنين از مدينه لشكر كشيد، رفت طرف كوفه و بصره، براى جنگ با طلحه و زبير. يعنى آن سوابق محو شد، تمام شد. امام ملاكش اين بود، معيارش اين بود.

 بعضى‌ها با امام از پاريس تو هواپيما بودند و آمدند ايران؛ اما در زمان امام به خاطر خيانت اعدام شدند! بعضى‌ها از دورانى كه امام در نجف بود و بعد كه به پاريس رفت، با ايشان ارتباط داشتند، در اول انقلاب هم مورد توجه امام قرار گرفتند؛ اما بعد رفتار اينها، موضعگيرى‌هاى اينها موجب شد كه امام اينها را طرد كرد، از خودش دور كرد. ميزان، وضعى است كه امروز بنده دارم. اگر خداى نكرده نفس اماره و شيطان، راه را در مقابل من منحرف كردند، قضاوت چيز ديگرى خواهد بود. مبناى نظام اسلامى اين است و امام اينجورى عمل كرد.

 خطوط ديگرى را هم در زمينه‌ى راه امام و خط امام ميشود بيان كرد. آنچه كه عرض شد، مهمترين و مؤثرترينها بود. خوب است برادران، جوانان، اهل فكر و تحقيق، طلاب، دانشجويان، روى اين مبانى فكر كنند، روى اينها كار كنند. فقط متن باقى نمانَد؛ اين متنها درست توضيح داده شود، تبيين شود.

 همه، بخصوص جوانهاى عزيز ما اين را بدانند؛ آنچه كه بعد از رحلت امام تا امروز اتفاق افتاده است، از دشمنى‌ها، كارشكنى‌ها، هر كارى كه كردند، از هر نوعى كه انجام دادند، نتوانسته است در پايه‌هاى اين نظام اندك تزلزل و تكانى ايجاد كند؛ بلكه بعكس، هر ضربه‌اى كه دشمن حواله‌ى جمهورى اسلامى كرده است، در نتيجه به استحكام بيشتر جمهورى اسلامى انجاميده است؛ درست مثل هشت سال جنگ تحميلى. هشت سال همه‌ى قدرتهاى سياسى و نظامى و مالى بزرگ دنيا پشت سر رژيم بعثى عراق ايستادند، با ايران اسلامى جنگيدند، همه‌ى توان خودشان را به ميدان آوردند تا جمهورى اسلامى را شكست بدهند يا تضعيف كنند؛ نتيجه چه شد؟ وقتى كه اين هشت سال تمام شد، دنيا با كمال حيرت، ناظر به پا خاستن جمهورى اسلامى با يك قدرت دفاعى و نظامى بمراتب قوى‌تر و عظيم‌تر از هنگام جنگ شد. قدرت جمهورى اسلامى بعد از جنگ آنچنان در دنيا طلوع كرد كه چشمها را خيره كرد. امروز هم همين جور است. هر اتفاقى كه دشمنان برنامه‌ريزى كنند، افراد ساده‌دل و خام و غافل به هر نحوى با دشمنان همراهى كنند، با ايستادگى ملت ايران، نتيجه‌اش تقويت بيشتر جمهورى اسلامى است.

 شما ديديد فتنه‌اى به وجود آمد، كارهائى شد، تلاشهائى شد، آمريكا از فتنه‌گران دفاع كرد، انگليس دفاع كرد، قدرتهاى غربى دفاع  كردند، منافقين دفاع كردند، سلطنت‌طلبها دفاع كردند؛ نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه در مقابل همه‌ى اين اتحاد و اتفاق ناميمون، مردم عزيز ما، ملت بزرگ ما در روز نهم دى، در روز بيست و دوى بهمن، آنچنان عظمتى از خودشان نشان دادند كه دنيا را خيره كرد. ايران امروز، جوان امروز، تحصيلكرده‌ى امروز، ايرانيان امروز، آنچنان وضعيتى دارند كه هر توطئه‌اى را دشمن عليه نظام جمهورى اسلامى زمينه‌چينى كند، به توفيق الهى توطئه را خنثى ميكنند. منتها توجه داشته باشيد؛ بايد تقوا پيشه كنيم. آنچه ما را قوى ميكند، تقواست؛ آنچه ما را آسيب‌ناپذير ميكند، تقواست؛ آنچه ما را به ادامه‌ى اين راه تا رسيدن به اهداف عاليه اميدوار ميكند، تقواست.

 پروردگارا! به محمد و آل محمد توفيق تقوا به همه‌ى ما، به آحاد اين ملت مرحمت بفرما. پروردگارا! دلها را به هم نزديك كن. پروردگارا! محور خط امام و شخصيت امام و هويت واقعى اين انقلاب را روزبه‌روز در ميان ملت ما برجسته‌تر كن. پروردگارا! قلب مقدس ولى‌عصر را از ما راضى و خشنود كن؛ ارواح طيبه‌ى شهدا را از ما خشنود كن؛ روح مطهر امام بزرگوار را از ما  خشنود بفرما.

    بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

    والعصر. انّ الانسان لفى خسر. الّا الّذين امنوا و عملوا الصّالحات‌

    و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر.(9)

 خطبه‌ى دوم‌

    بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

    والحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا محمّد و اله الطّاهرين‌ سيّما علىّ اميرالمؤمنين و الصّدّيقة الطّاهرة
    و الحسن و الحسين سيّدى شباب اهل الجنّة و علىّ‌بن‌الحسين زين‌العابدين و محمّدبن‌علىّ  باقر علم الأوّلين و الأخرين‌

    و جعفربن‌محمّد الصّادق و موسى‌بن‌جعفر الكاظم‌ و علىّ‌بن‌موسى الرّضا و محمّدبن‌علىّ الجواد و علىّ‌بن‌محمّد الهادىّ‌ و الحسن‌بن‌علىّ الزّكىّ العسكرىّ و الحجّة القائم المهدىّ صلوات اللَّه عليهم اجمعين‌
    و صلّ على ائمّة المسلمين و حماة المستضعفين و هداة المؤمنين‌
    اوصيكم عباد اللَّه بتقوى اللَّه‌

 همه‌ى برادران و خواهران را بار ديگر به رعايت تقواى الهى دعوت و توصيه ميكنم. امروز جهان اسلام، بلكه سرتاسر جهان، شاهد تحولات بزرگى است كه خبر ميدهد از تغيير معادلات جهانى. توجه ملت ايران به اين تحولات، از اين نقطه‌نظر حائز اهميت است.

 يك مسئله، مسئله‌ى فلسطين، مسئله‌ى غزه و - بخصوص در اين آخرى - مسئله‌ى حمله‌ى به اين كاروانى است كه براى امداد و شكستن حصر غزه حركت ميكرد و مورد حمله‌ى صهيونيستهاى غدار و قسى‌القلب قرار گرفت. آنچه كه در قضيه‌ى فلسطين در اين سال اخير يا ماه‌هاى اخير بالخصوص بيشتر مورد توجه است، يكى مسئله‌ى يهودى‌سازى فلسطين است. سياست رژيم صهيونيستى اين است كه بتدريج آثار اسلامى را بكلى از منطقه‌ى فلسطين و ساحل غربى رود اردن - كه خود آنها تصديق دارند كه اين منطقه، منطقه‌ى اشغالى است؛ و دنيا اين را قبول دارد و اين همه قطعنامه‌ى سازمان ملل پشت سرش هست - حذف كند و اين منطقه را يهودى‌سازى كند. شهرك‌سازى‌هاى غير قانونى و ظالمانه، ويران كردن خانه‌هاى مردم، دستكارى در شهر الخليل و در شهر قدس با هدف يهودى‌سازى، براى اين است كه ريشه‌ى اسلام را به خيال خودشان از كشور فلسطين قطع كنند. اين يك نقطه است، كه بسيار مهم است و دنياى اسلام بايد در مقابل اين مسئله با همه‌ى وجود بايستد و مانع اين جنايت بزرگ بشود.

 يكى هم محاصره‌ى ظالمانه‌ى غزه است كه اين محاصره سه سال شد؛ يك حركت بسيار سبعانه، قساوت‌آميز، وحشيانه، و با شگفتى فراوان مورد تأييد و تصديق و حمايت آمريكا و انگليس و قدرتهاى غربى كه داعيه‌ى دفاع از حقوق بشر را هم دائم تكرار ميكنند. سه سال است كه يك و نيم ميليون جمعيت را محاصره كرده‌اند؛ نه ميگذارند دارو برود، نه ميگذارند غذا برود، در آب آشاميدنى‌شان اخلال ميكنند، در نيروى برقشان اخلال ميكنند، در رسيدن سيمان و مصالح ساختمانى براى اينكه ويرانى‌هاى جنگ را از بين ببرند، اخلال ميكنند - اين كاروانى كه ميرفت، بخش عمده‌اى از محموله‌ى آن سيمان بود، براى اينكه مردم بتوانند خانه‌هاى خراب خودشان را تعمير كنند - علاوه‌ى بر اينها به طور متناوب گلوله‌باران هم ميكنند، آدم‌كشى هم ميكنند، كودكان مظلوم و زن و مرد را به قتل هم ميرسانند. اين، حركت رژيم صهيونيستى است.

 سازمانهاى مدعى حقوق بشر ايستاده‌اند تماشا ميكنند. قدرتهاى غربى نه فقط تماشا، بلكه حمايت ميكنند. متأسفانه بسيارى از كشورهائى كه بايد دفاع كنند - يعنى برخى كشورهاى عربى، برخى كشورهاى اسلامى - سكوت محض كرده‌اند؛ اگر نگوئيم حتّى رفتارهاى خائنانه در پشت سر. خيلى وضع عجيبى است.

 اين حركت اخيرى كه صهيونيستها كردند - يعنى مورد تهاجم قرار دادند اين چند كشتى‌اى را كه وسائل ميبرد طرف غزه، براى اينكه بشكند اين محاصره را در درياى آزاد، نه در ساحلهاى خودشان و محيط دريائى متعلق به خودشان - از دو بعد بايد مورد توجه قرار بگيرد:

 يكى خوى توحش صهيونيستهاست كه اين را دنيا ديگر فهميد. دنيا بايد بفهمد. صهيونيستها ادعا ميكنند كه ما براى بازرسى يا براى اينكه بگوئيم به سمت غزه نيائيد، وارد كشتى‌هاى اينها شديم - كه البته مثل سگ دروغ ميگويند! براى حمله رفتند، نقشه‌ى حمله كشيدند، اهدافشان هم مشخص است - اينها ولو براى اندرزگوئى هم رفته باشند، باز برخلاف همه‌ى مقررات بين‌المللى رفتار كردند. يك كشتى دارد در درياى آزاد حركت ميكند؛ شما حداكثر كارى كه ميتوانستيد بكنيد، اين بود كه نگذاريد آنها وارد بنادر شما بشوند. چرا وسط دريا رفتيد، به اينها حمله كرديد، كشتار كرديد، عده‌ى زيادى را كشتيد، عده‌ى بيشترى را مجروح كرديد، عده‌ى بيشترى را اسير كرديد؟ چرا؟ خوى توحش. اين همان چيزى است كه جمهورى اسلامى سى سال است آن را فرياد ميزند و غربى‌هاى دورو و دروغگو و رياكار اين را نديده و نشنيده ميگيرند. امروز همه‌ى دنيا به چشم ديد كه اينها چقدر خوى توحش دارند.

 نكته‌ى دومى كه اين موضوع را بايد در كانون توجه قرار بدهد، اين است كه صهيونيستها در محاسبه‌ى خودشان خطا كردند. آنها اشتباه بزرگى كردند. اين اشتباه در سالهاى اخير دارد مكرراً اتفاق مى‌افتد. حمله‌ى به لبنان كردند، اشتباه كردند؛ حمله‌ى به غزه كردند، اشتباه كردند؛ حمله‌ى به اين كشتى‌ها كردند، اشتباه كردند. اين اشتباه‌ها يكى پس از ديگرى نشان‌دهنده‌ى اين است كه رژيم غاصب صهيونيستى به نهايت قطعى خود - يعنى سرنگون شدن و ساقط شدن در دره‌ى نيستى - دارد قدم به قدم نزديك ميشود.

 يك حادثه‌ى مهم ديگر كه خوب است ملت ما به اهميت آن توجه داشته باشد و اين حادثه معنا دارد، اتفاقى است كه در گردهمائى طولانى مربوط به ان.پى.تى در نيويورك افتاد. اصلاً اين گردهمائى را تشكيل داده بودند تا قدرتهاى زورگو بتوانند به بركت اين گردهمائى، ملتهائى را كه هنوز به انرژى هسته‌اى دسترسى پيدا نكرده‌اند، باز هم محدودتر كنند، موانع سر راه آنها را بيشتر كنند. البته دلشان ميخواست و برنامه‌ريزى كرده بودند كه در اين اجلاس، بالخصوص نسبت به جمهورى اسلامى كينه‌ورزى خودشان را آشكار كنند. درست عكس آنچه كه ميخواستند، اتفاق افتاد. تقريباً يك ماه اين گردهمائى طول كشيد. به جاى اينكه آنها بتوانند مقاصد خودشان را پيش ببرند و كشورهائى مثل جمهورى اسلامى را محدود كنند، نتيجه‌اى كه از اين كنفرانس طولانى به دست آمد، اين بود كه قدرتها به وسيله‌ى 189 كشور موظف شدند كه سلاحهاى هسته‌اى خودشان را نابود كنند؛ از ادامه‌ى توليد اين سلاحها مانع بشوند؛ حق دستيابى به قدرت هسته‌اى صلح‌آميز به وسيله‌ى كشورهاى ديگر شناخته شد و رژيم صهيونيستى - كه دايه‌هاى او در اين كنفرانس بشدت هم به نفع او فعال بودند - محكوم شد به اينكه بايستى به قرارداد ان.پى.تى بپيوندد؛ درست عكس آنچه آنها ميخواستند. اين حادثه‌ى كوچكى نيست؛ اين نشان‌دهنده‌ى اين است كه قدرت زورگو و متكبر و مستكبر آمريكا و ديگر قدرتهاى زورگو و دنباله‌روان اينها در دنيا حرفشان پيشروى ندارد. امروز ديگر آمريكا در موضعى نيست كه بتواند در سياستهاى بين‌المللى دخالت مؤثر بكند. جمهورى اسلامى با ايستادگى سى ساله‌ى خود توانسته است وضعيتى را در افكار عمومى جهان به وجود بياورد كه نه فقط ملتها، حتّى دولتها هم - يعنى 189 دولت - در مقابل آمريكا مى‌ايستند و على‌رغم او تصميم‌گيرى ميكنند و رأى ميدهند. اينها جزو بشارتهاى الهى است به ملت بزرگ ايران.

 مسائل ديگرى هم هست، يادداشت شده بود كه عرض بشود؛ اما وقت گذشته است. اميدواريم كه پروردگار عالم همه‌ى شما برادران و خواهران مؤمن را، و همه‌ى مردم عزيز ايران را مشمول توجهات خود قرار بدهد و روزبه‌روز بر پيروزى‌هاى پى‌درپى اين ملت بيفزايد.

 پروردگارا! با لطف خود و عنايت خود و توجه خود، دلهاى ملتهاى مسلمان را به يكديگر نزديك كن؛ امت اسلامى را متحد و مقتدر بگردان؛ ملت ايران را سربلند بفرما؛ گرفتارى‌ها را از ميان اين ملت برطرف بفرما.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
انّا اعطيناك الكوثر. فصلّ لربّك وانحر. انّ شانئك هو الأبتر.(10)

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

 
1) احزاب 70 و 71؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوئيد تا اعمال، شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشايد. و هر كس خدا و پيامبرش را فرمان بَرد، قطعاً به رستگارى بزرگى نائل آمده است.»

2) هود: 112؛ «پس همان‌گونه كه دستور يافته‌اى، ايستادگى كن. و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند]. و طغيان مكنيد؛ كه او به آنچه انجام ميدهيد، بيناست.»

3) شورى: 15؛ «بنابراين به دعوت پرداز و همان‌گونه كه مأمورى، ايستادگى كن ...»

4) احزاب: 21

5) ممتحنه: 4

6) فتح: 6

7) حج: 40؛«... و قطعاً خدا به كسى كه [دين‌] او را يارى ميكند، يارى ميدهد ...»

8) فتح: 6؛«... بدِ زمانه بر آنان باد! و خدا بر ايشان خشم نموده و لعنتشان كرده و جهنم را براى آنان آماده گردانيده؛ و [چه‌] بدسرانجامى است.»

9) عصر: 1 - 3؛ «سوگند به عصرِ [ غلبه‌ى حق بر باطل‌]. كه واقعاً انسان دستخوش زيان است. مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبائى توصيه كرده‌اند.»

10) كوثر: 1 - 3؛ «ما تو را [چشمه‌ى‌] كوثر داديم. پس براى پروردگارت نماز گزار و قربانى كن. دشمنت خود بى‌تبار خواهد بود.»


1390/
ارادت مردم به امام بزرگوار، به معنى پذيرش مكتب امام به عنوان راه روشن حركت همگانى ملت ايران است


 بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على اله الاطيبين الأطهرين المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه فى الأرضين‌.

سلام و رحمت خدا بر روح مطهر امام بزرگوار و شهداى انقلاب اسلامى. امروز بار ديگر ملت ايران سالگرد امام بزرگوارمان را با اين تجديد ياد و خاطره، در جهت مكتب امام و راه امام پى ميگيرند. هر سال روز چهاردهم خرداد فرصتى است براى مطرح شدن بخشى و بُعدى از ابعاد زندگى مطهر امام و خط مبارك و روشن آن بزرگوار. امسال اين روز با روز اول ماه مبارك رجب هم همراه است. ماه رجب، ماه رحمت و بركت الهى است. از پيغمبر مكرم اسلام نقل شده است كه فرمود: «اللّهمّ بارك لنا فى رجب و شعبان».(1) اين ماه و ماه شعبان، گذرگاه مؤمنان به سوى ماه ضيافت الهى - ماه مبارك رمضان - است.

 امسال سالگرد امام با يك حادثه‌ى مهم ديگر نيز همراه و همزمان است و آن، بيدارى اسلامى است؛ حادثه و حماسه‌اى كه امام بزرگوار ما انتظار آن را ميكشيدند، آرزوى آن را داشتند و از آن خبر هم داده بودند. امام بزرگوار حركت بيدارى ملتهاى مسلمان را پيش‌بينى ميكرد و خداوند متعال تفضل فرمود، اين پيش‌بينى به وقوع پيوست؛ همچنان كه سقوط حكومت شوروى را پيش‌بينى كرد و خداى متعال آن را تحقق بخشيد.

 امروز عرايض من در دو بخش است، كه اميدوارم بتوانم در مدت كوتاهى اين دو بخش را عرض كنم. يك بخش، مرورى است بر درس بزرگ امام بزرگوار ما؛ مرورى بر مكتب ماندگار امام عزيز ما كه ذخيره‌ى ملت ايران است؛ سرمايه‌اى است كه ملت ايران با تكيه‌ى بر آن، با در دست داشتن اين سرمايه، توانسته است گذرگاه‌هاى دشوارى را كه به طور معمول و متعارف در سر راه ملتى با چنين آرمانهائى قرار دارد، طى كند. يك بخش هم نگاه به مسائل منطقه است.

 در باب مكتب امام، اين نكته را ملت عزيز ايران كاملاً ميدانند كه ارادت و محبت مردم به امام بزرگوار، صرفاً از نوع يك علقه‌ى قلبى و احساسى و عاطفى نيست. اگرچه از لحاظ احساسات و عواطف، محبت امام در دلها موج ميزند، اما اين همه‌ى مسئله نيست؛ بلكه ارادت مردم به امام بزرگوار، به معنى پذيرش مكتب امام به عنوان راه روشن و خط روشن حركت عمومى و همگانى ملت ايران است؛ يك راهنماى نظرى و عملى است كه كشور و ملت را به عزت و پيشرفت و عدالت ميرساند. در طول اين سى و دو سال گذشته، عملاً هم همين بوده است. يعنى هر جا ما توفيق پيدا كرديم كه به توصيه‌هاى امام جامه‌ى عمل بپوشانيم، هر جا توانستيم خط انگشت اشاره‌ى امام را دنبال كنيم، توفيقات فراوانى نصيب ما شد. مردم با اين چشم، به راه امام و خط امام و ميراث ماندگار امام نگاه ميكنند. در اين سى سال، ملت ما توانسته است در مقابل سنگين‌ترين توطئه‌ها ايستادگى كند. عليه ملت ايران توطئه‌ى نظامى بود، توطئه‌ى امنيتى بود، توطئه‌ى اقتصادى بود - اين تحريمهاى گسترده در طول اين سى سال وجود داشته است - توطئه‌ى تبليغاتى بود - امپراتورى گسترده‌ى رسانه‌اى و تبليغات، عليه ملت ايران به طور كامل مشغول كار و تحريك بوده است - توطئه‌ى سياسى بود. ملت ايران به بركت مكتب امام و راه امام، در مقابل اين توطئه‌ها ايستادگى كرد.

 مكتب امام يك بسته‌ى كامل است، يك مجموعه است، داراى ابعادى است؛ اين ابعاد را بايد با هم ديد، با هم ملاحظه كرد. دو بُعد اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، بُعد معنويت و بُعد عقلانيت است. بُعد معنويت است؛ يعنى امام بزرگوار ما صرفاً با تكيه‌ى بر عوامل مادى و ظواهر مادى، راه خود را پى نميگرفت؛ اهل ارتباط با خدا، اهل سلوك معنوى، اهل توجه و تذكر و خشوع و ذكر بود؛ به كمك الهى باور داشت؛ اميد او به خداى متعال، اميد پايان‌ناپذيرى بود. و در بُعد عقلانيت، به كار گرفتن خرد و تدبير و فكر و محاسبات، در مكتب امام مورد ملاحظه بوده است. من نسبت به هر كدام، چند جمله‌اى عرض خواهم كرد.

 بُعد سومى هم وجود دارد، كه آن هم مانند معنويت و عقلانيت، از اسلام گرفته شده است. عقلانيت امام هم از اسلام است، معنويت هم معنويت اسلامى و قرآنى است، اين بُعد هم از متن قرآن و متن دين گرفته شده است؛ و آن، بُعد عدالت است. اينها را بايد با هم ديد. تكيه‌ى بر روى يكى از اين ابعاد، بى‌توجه به ابعاد ديگر، جامعه را به راه خطا ميكشاند، به انحراف ميبرد. اين مجموعه، اين بسته‌ى كامل، ميراث فكرى و معنوى امام است. خود امام بزرگوار هم در رفتارش، هم مراقب عقلانيت بود، هم مراقب معنويت بود، هم با همه‌ى وجود متوجه به بُعد عدالت بود.

 من چند نمونه از مظهر عقلانيت امام عرض ميكنم. اولين نمونه، همين گزينش مردم‌سالارى براى نظام سياسى كشور بود؛ يعنى تكيه‌ى به آراء مردم. انتخاب مردم‌سالارى، يكى از مظاهر روشن عقلانيت امام در مكتب حياتبخش و نجاتبخش او بود. قرنهاى متمادى حكومتهاى فردى بر كشور ما حكومت كرده بودند و حتّى در دورانى كه در ايران جريان مشروطه به وجود آمد و بظاهر جريان قانون در كشور رسمى شد، عملاً استبداد و ديكتاتورى دوران پهلوى از استبداد گذشتگانشان گزنده‌تر و سخت‌تر و مصيبت‌بارتر بود. در كشورى با اين سابقه، امام بزرگوار ما اين امكان را پيدا كرد، اين توفيق را يافت كه مسئله‌ى حضور مردم و انتخابات مردمى را به يك حقيقت نهادينه شده تبديل كند. مردم ما هرگز مزه‌ى انتخابات آزاد را، جز در برهه‌هاى بسيار كوتاه در صدر مشروطه، تجربه نكرده بودند. در يك چنين كشورى، در يك چنين فضائى، امام بزرگوار ما از اولين قدم، انتخابات را در كشور نهادينه كرد. بارها شنيديد كه در طول اين سى و دو سالى كه از پيروزى انقلاب اسلامى ميگذرد، در حدود سى و دو يا سى و سه انتخابات در كشور اتفاق افتاده است، كه مردم آزادانه پاى صندوقهاى رأى آمدند و رأى خودشان را به صندوق انداختند و منشأ تشكيل مجلس و دولت و خبرگان و شوراهاى شهر و امثال اينها شدند. اين، بارزترين نمونه‌ى عقلانيت امام بزرگوار ما بود.

 يك نمونه‌ى ديگر از عقلانيت امام و تكيه‌ى او به خرد و هوشمندى، عبارت است از سرسختى و عدم انعطاف او در مقابله‌ى با دشمن مهاجم. امام به دشمن اعتماد نكرد. بعد از آنكه دشمن ملت ايران و دشمن اين انقلاب را درست شناخت، در مقابل او مثل كوه ايستاد. آن كسانى كه خيال كردند و خيال ميكنند عقل اقتضاء ميكند كه انسان گاهى در مقابل دشمن كوتاه بيايد، امام درست نقطه‌ى مقابل اين تصور حركت كرد. عقلانيت امام و آن خرد پخته‌ى قوام‌يافته‌ى اين مرد الهى، او را به اين نتيجه رساند كه در مقابل دشمن، كمترين انعطاف و كمترين عقب‌نشينى و كمترين نرمش، به پيشروى دشمن مى‌انجامد. در ميدان روياروئى، دشمن از عقب‌نشينى طرف مقابل، دلش به رحم نمى‌آيد. هر يك قدم عقب‌نشينى ملت مبارز در مقابل دشمنان، به معناى يك قدم جلو آمدن دشمن و مسلط شدن اوست. اين، يكى از مظاهر عقلانيت امام بزرگوار بود.

 يك مظهر ديگر عقلانيت امام، تزريق روح اعتماد به نفس و خوداتكائى در ملت بود. در طول سالهاى متمادى، از آغاز تسلط و ورود غربى‌ها در اين كشور - يعنى از اول قرن 19 ميلادى كه پاى غربى‌ها به ايران باز شد - دائماً به وسيله‌ى عوامل و دستيارانِ خودشان، با تحليلهاى گوناگون، توى سر ملت ايران ميزدند؛ ملت ايران را تحقير ميكردند، به ملت ايران ميباوراندند كه نميتواند، عُرضه‌ى اقدام علمى و پيشرفت علمى ندارد، توانائى كار كردن و روى پاى خود ايستادن را ندارد. سردمداران رژيم پهلوى و قبل از او، مكرر ملت ايران را تحقير ميكردند. اينجور وانمود ميكردند كه اگر پيشرفتى متصور است، اگر كار بزرگى بايد بشود، بايد به وسيله‌ى غربى‌ها بشود؛ ملت ايران توانائى ندارد. امام بزرگوار به يك چنين ملتى روح اعتماد به نفس را تزريق كرد، و اين نقطه‌ى تحول ملت ايران شد. پيشرفتهاى ما در زمينه‌ى علمى، در زمينه‌ى صنعتى، در انواع و اقسام عرصه‌هاى زندگى، معلول همين اعتماد به نفس است. امروز جوان ايرانى ما، صنعتگر ايرانى ما، دانشمند ايرانى ما، سياستمدار ايرانى ما، مبلّغ ايرانى ما احساس توانائى ميكند. اين شعار «ما ميتوانيم» را امام بزرگوار در اعماق جان اين ملت قرار داد. اين، يكى از مظاهر مهم عقلانيت امام بزرگوار بود.

 يك مظهر ديگر، تدوين قانون اساسى بود. امام خبرگان ملت را از طريق انتخابات مأمور كرد كه قانون اساسى را تدوين كنند. آن تدوين‌كنندگان قانون اساسى، با انتخاب ملت اين كار را انجام دادند. اينجور نبود كه امام يك جمع خاصى را بگذارد كه قانون اساسى بنويسند؛ به عهده‌ى ملت گذاشته شد. ملت خبرگانى را با شناسائى خود، با معرفت خود انتخاب كردند و آنها قانون اساسى را تدوين كردند. بعد امام همين قانون اساسى را مجدداً در معرض آراء مردم قرار داد و رفراندوم قانون اساسى در كشور تشكيل شد. اين، يكى از مظاهر عقلانيت امام است. ببينيد، پايه‌هاى نظام را امام اينجور مستحكم كرد. هم از لحاظ حقوقى، هم از لحاظ سياسى، هم از لحاظ فعاليت اجتماعى، هم از لحاظ پيشرفتهاى علمى، امام يك قاعده‌ى محكم و مستحكمى را به وجود آورد كه بر اساس اين قاعده ميشود تمدن عظيم اسلامى را بنا نهاد.

 از جمله‌ى مسائلى كه مظهر عقلانيت امام بزرگوار بود، اين بود كه ايشان به مردم تفهيم كرد كه آنها صاحب و مالك اين كشورند. مملكت صاحب دارد. اين حرف را در دوران حكومتهاى استبدادى بر زبان جارى ميكردند كه آقا مملكت صاحب دارد. مرادشان از صاحب مملكت، ديكتاتورها و مستبدينى بودند كه بر كشور حكمرانى ميكردند. امام به مردم تفهيم كرد كه مملكت صاحب دارد و صاحب مملكت، خود مردم هستند.

 مظهر معنويت در امام بزرگوار، در درجه‌ى اول، اخلاص خود او بود. امام كار را براى خدا انجام داد. از اول، هرچه كه احساس ميكرد تكليف الهى اوست، آن را انجام ميداد. از فداكارى در اين راه، امام ابا نكرد. از شروع مبارزات در سال 1341، امام اينجور عمل كرد؛ با تكليف پيش رفت. به مردم و مسئولين هم اين درس را بارها گفت و تكرار كرد كه آنچه مهم است، تكليف است. ما تكليف را انجام ميدهيم، ترتّب نتيجه بر كار ما دست خداست. بنابراين مظهر مهم معنويت در رفتار امام، اخلاص او بود. براى خاطر تعريف و تمجيد اين و آن، حرفى نزد، كارى نكرد، اقدامى نكرد. آنچه كه براى خدا انجام داد، به وسيله‌ى خداى متعال به آن بركت داده شد؛ ماندگار شد. خاصيت اخلاص اين است. امام همين توصيه را به مسئولين هم تكرار ميكردند. امام ماها را امر ميكردند به اين كه اهل توكل باشيم، اهل اعتماد به خدا باشيم، اهل حسن‌ظن به پروردگار باشيم، براى خدا كار كنيم. خود او اهل توكل بود، اهل تضرع بود، اهل توسل بود، اهل استمداد از خدا بود، اهل عبادت بود. بعد از پايان ماه رمضان، انسان وقتى امام را ميديد، به طور محسوسى در او احساس نورانيت ميكرد. از فرصتهاى زندگى براى تقرب به خداى متعال، براى پاكيزه‌كردن دل و جان مطهرِ خودش استفاده ميكرد. ديگران را هم امر ميكرد و ميگفت: ما در محضر خدا هستيم. عالَم، محضر خداست. عالَم، محل حضور جلوه‌هاى الهى است. همه را به اين راه سوق ميداد. خود او اهل رعايت اخلاق بود، ديگران را هم به اخلاق سوق ميداد. بخش مهمى از معنويت در اسلام عبارت است از اخلاق، دورى از گناه، دورى از تهمت، دورى از سوءظن، دورى از غيبت، دورى از بددلى، دورى از جداسازى دلها از يكديگر. خود امام بزرگوار اين چيزها را رعايت ميكرد، به مردم هم سفارش ميكرد، به مسئولين هم سفارش ميكرد. امام ماها را توصيه ميكردند به اين كه مغرور نشويم، خودمان را بالاتر از مردم ندانيم، خودمان را بالاتر از انتقاد ندانيم، بى‌عيب ندانيم. همه‌ى مسئولين طراز اول كشور اين را از امام شنيده بودند كه بايستى آماده باشيم؛ اگر چنانچه از ما عيب گرفتند، نگوئيم ما بالاتر از اينيم كه عيب داشته باشيم، بالاتر از اينيم كه به ما انتقادى وارد باشد. خود امام هم همين جور بود. ايشان، هم در نوشته‌هاى خود - بخصوص در اواخر عمر شريفش - هم در اظهارات خود، بارها گفت من در فلان قضيه اشتباه كردم. اقرار كرد به اين كه در فلان قضيه خطا كرده است؛ اين خيلى عظمت لازم دارد. روح يك انسانى بايد بزرگ باشد كه بتواند يك چنين حركتى را انجام دهد؛ خودش را منسوب كند به اشتباه و خطا. اين معنويت امام بود، اين اخلاق امام بود؛ اين يكى از ابعاد مهم درس امام به ماست.

 بُعد عدالت هم در مكتب امام بسيار برجسته است. اگرچه به يك معنا عدالت هم از همان عقلانيت و نيز از معنويت برميخيزد، اما برجستگى بُعد عدالت در منظر امام بزرگوار، آن را به طور مشخص‌ترى در مقابل ما قرار ميدهد. از اول پيروزى انقلاب، امام تكيه‌ى بر طبقات ضعفا را اصرار كردند، تكرار كردند، توصيه كردند. تعبير «پابرهنگان» و «كوخ‌نشينان» جزو تعبيراتى بود كه در كلام امام بارها و بارها تكرار شد. به مسئولين اصرار داشتند كه به طبقات محروم برسيد. به مسئولين اصرار داشتند كه از اشرافيگرى پرهيز كنند. اين، يكى از توصيه‌هاى مهم امام بزرگوار بود. ما نبايد اينها را فراموش كنيم. آفت مسئوليت در يك نظامى كه متكى به آراء مردم و متكى به ايمان مردم است، اين است كه مسئولين به فكر رفاه شخصى بيفتند؛ به فكر جمع‌آورى براى خودشان بيفتند؛ در هوس زندگى اشرافيگرى، به اين در و آن در بزنند؛ اين آفت بسيار بزرگى است. امام خودش از اين آفت بكلى بركنار ماند و مسئولين كشور را هم بارها توصيه ميكرد كه به كاخ‌نشينى و به اشرافيگرى تمايل پيدا نكنند، سرگرم مال‌اندوزى نشوند، با مردم ارتباط نزديك داشته باشند. ماها كه آن روز جزو مسئولين بوديم، امام دوست ميداشت كه با مردم ارتباط داشته باشيم، مأنوس باشيم؛ اصرار داشت كه خدمات به اقصى‌ نقاط كشور برده شود؛ مردم نقاط دور، از خدمات عمومى كشور بهره‌مند شوند. اينها ناظر به آن بُعد عدالت امام بزرگوار بود. امام اصرار داشت كه مسئولين از ميان مردم انتخاب شوند، از خود مردم باشند، وابستگى‌ها ملاك قبول مسئوليتها نباشد. وابستگى به شخصيتها، به فاميلها، بلاى هزار فاميلى كه در دوران قاجار و دوران پهلوى بر سر اين كشور آمد، امام بزرگوار ما را نسبت به اين قضيه حساس كرده بود. گاهى در مقام تعريف از يك مسئولى ميگفتند: اين از دل مردم برخاسته است. ملاك را اين ميدانستند. از نظر امام بزرگوار، تكيه‌ى به ثروت و تكيه‌ى به قدرت براى گرفتن مسئوليت، جزو خطرهاى بزرگ براى كشور و براى انقلاب بود. خب، اينها ابعاد خط امام است.

 برادران و خواهران من! ملت عزيز ايران! اين مكتب، ما را در طول اين سى و دو سال از گردنه‌هاى خطرناكى عبور داده است؛ سطح عزت ملى و شرافت بين‌المللى ما را بالا آورده است. كشور به بركت پيمودن اين راه، در همان حدى كه رعايت كرده است، پيشرفت كرده است؛ به سمت آرمانهاى خود پيش رفته است. ما بايد رعايت كنيم، منتها همه‌ى جوانب را با هم. اگر كسى يا جريانى بخواهد به نام عقل‌گرائى، از ارزشهاى اسلامى و انقلابى عدول كند، اين انحراف است. اگر كسى بخواهد به وسيله‌ى عقل‌گرائى، در مقابل دشمن بى‌تقوائى به خرج بدهد، وابستگى به وجود بياورد، اين انحراف است، اين خيانت است. آن عقلانيتى كه در مكتب امام بزرگوار ما هست، اقتضاء نميكند كه ما از خدعه‌ى دشمن غافل شويم، از كيد او غافل شويم، از نقشه‌ى عميق او غافل شويم، به او اعتماد كنيم، در مقابل او كوتاه بيائيم. هرچه كه انسان در مقابل دشمن كوتاه بيايد، پشتوانه‌ى عظيم معنوى در درون كشور و درون ملت را از دست خواهد داد.

 همين طور در نقطه‌ى ديگر: اگر به نام عدالت‌خواهى و به نام انقلابيگرى، اخلاق را زير پا بگذاريم، ضرر كرده‌ايم؛ از خط امام منحرف شده‌ايم. اگر به نام انقلابيگرى، به نام عدالت‌خواهى، به برادران خودمان، به مردم مؤمن، به كسانى كه از لحاظ فكرى با ما مخالفند، اما ميدانيم كه به اصل نظام اعتقاد دارند، به اسلام اعتقاد دارند، اهانت كرديم، آنها را مورد ايذاء و آزار قرار داديم، از خط امام منحرف شده‌ايم. اگر بخواهيم به نام انقلابيگرى و رفتار انقلابى، امنيت را از بخشى از مردم جامعه و كشورمان سلب كنيم، از خط امام منحرف شده‌ايم. در كشور آراء و عقايد مختلفى وجود دارد. اگر چنانچه يك عنوان مجرمانه‌اى بر يك حركتى، بر يك حرفى منطبق شود، اين عنوان مجرمانه البته قابل تعقيب است؛ دستگاه‌هاى موظف بايد تعقيب كنند و ميكنند؛ اما اگر عنوان مجرمانه‌اى نباشد، كسى است كه نميخواهد براندازى كند، نميخواهد خيانت كند، نميخواهد دستور دشمن را در كشور اجرا كند، اما با سليقه‌ى سياسى ما، با مذاق سياسى ما مخالف است، ما نميتوانيم امنيت را از او دريغ بداريم، عدالت را دريغ بداريم؛ «و لايجرمنّكم شنئان قوم على الّا تعدلوا». قرآن به ما دستور ميدهد و ميگويد: مخالفت شما با يك قومى، موجب نشود كه عدالت را فرو بگذاريد و فراموش كنيد. «اعدلوا»؛ حتّى در مورد مخالف هم عدالت به خرج دهيد. «هو اقرب للتّقوى»؛(2) اين عدالت، نزديكتر به تقواست. مبادا خيال كنيد تقوا اين است كه انسان مخالف خودش را زير پا له كند؛ نه، عدالت ورزيدن با تقوا موافق است. همه هوشيار باشيم، همه بيدار باشيم. اين بُعد هم نبايد ابعاد ديگر را در سايه قرار بدهد.

 بُعد معنويت هم همين جور. ما اهل معنويتيم، اهل توسليم، اهل توجهيم، اهل ذكريم؛ خدا را شكر. فضاى جامعه‌ى ما، مالامال از توجه به خداست. ماه رمضان كشور ما، يك ماه رمضان تماشائى است؛ بهار معنويت است. اين جوانهاى عزيز ما در جلسات قرآن، در جلسات ذكر و دعا، در جلسات توسل، آنچنان حضور نورانى‌اى دارند كه انسان لذت ميبرد. در روزهاى آينده، همين مراسم اعتكافى كه جوانان ما راه مى‌اندازند، پديده‌ى شگفت‌آورى است.

 در دوران جوانى ما، در حوزه‌ى علميه‌ى قم، ايام نيمه‌ى رجب كه روزهاى معروف اعتكاف است، شايد در مسجد امامِ آن روز، ده نفر، پانزده نفر، بيست نفر طلبه - آن هم در مركز حوزه‌ى علميه، كه قم باشد - اعتكاف ميكردند؛ اين كار معمول نبود، بلد نبودند. امروز در دانشگاه‌هاى كشور، هزاران نفر از جوانان دانشجو - دختران و پسران - در مساجد دانشگاه‌ها اعتكاف ميكنند، سه روز عبادت ميكنند، خلوت ميكنند، با خداى خود ارتباط برقرار ميكنند؛ مساجد بزرگ و مجامع بزرگ كه جاى خود دارد. اينها معنويت است. كشور ما اهل معنويت است، اما معنويت ما همراه و همروال است با احساس مسئوليت. اين معنويت به هيچ وجه نبايد ما را از مسئوليت عظيم انقلابىِ خودمان جدا كند، بلكه كمك به حركت انقلابى است. آن كسانى كه با تكيه‌ى به ديندارى و با عنوان كردن ديندارى، سعى ميكنند جامعه را سياست‌زدائى كنند، جوانان را سياست‌زدائى كنند، جوانان را از حضور در عرصه‌هاى كشور دور نگه دارند، اشتباه ميكنند، راه خطا ميروند، دچار انحرافند؛ اين ابعاد با همديگر است.

 من در اينجا، در جوار مرقد مطهر امام، در جوار ارواح طيبه‌ى شهدائى كه در اين گلزار معنوى - بهشت زهرا - به خاك سپرده شده‌اند، شهادت ميدهم كه ملت ما اين راه را خوب حركت كرده است، راه امام را حفظ كرده است. من به چشم مى‌بينم و ميتوانم گواهى بدهم كه جوانان انقلابى امروز ما، از جوانان انقلابى آغاز انقلاب، اگر از لحاظ ايمان و تقوا و استحكام عقيده بهتر نباشند، عقب‌تر نيستند. من از صميم قلب و از بن دندان گواهى ميدهم و  اعتقاد دارم كه بهترين نقش را مردم ايفاء كرده‌اند؛ ارزشها را نگه داشته‌اند، حفظ كرده‌اند و پاى آن ايستاده‌اند؛ مردم بودند كه نقشه‌هاى دشمنان ما را خنثى كردند.

 نميخواهم به تفصيل در اين باره صحبت كنم؛ هم وقت نيست، هم شايد الان وقت اين صحبت نيست؛ اما به اجمال و اشاره عرض ميكنم كه دشمنان ما تصور ميكردند با رحلت امام، آغاز فروپاشى اين نظام مقدس كليد زده خواهد شد. آنها خيال ميكردند امام كه رفت، بتدريج اين شعله خاموش خواهد شد، اين چراغ خاموش خواهد شد. بعد، مراسم تشييع جنازه‌ى امام، آن احساسات مردم، آن حركت عظيم مردم در حمايت از كارى كه خبرگان كردند، اينها را مأيوس كرد. يك برنامه‌ريزى ده ساله كردند - اين تحليل من است، اين به معناى اطلاع نيست؛ تحليلى است كه قرائن آن را براى ما اثبات ميكند - ده سال بعد اميدوار بودند كه نتيجه بدهد. سال 78 كه آن حوادث پيش آمد، آن كسى كه اين حوادث را خنثى كرد، مردم بودند. روز بيست و سوم تير سال 78 مردم آمدند در خيابانها، توطئه‌ى دشمن را كه سالها برايش برنامه‌ريزى كرده بودند، در يك روز باطل كردند. آن روز گذشت. موج دوم، باز يك برنامه‌ريزى ده‌ساله بود تا سال 88 . به نظرشان فرصتى به دست مى‌آمد. به خيال خودشان زمينه‌ها را آماده كرده بودند. مطالباتى هم مردم داشتند - مردمى كه وابسته‌ى به نظامند، وفادار به نظامند - فكر كردند از اين مطالبات بتوانند استفاده كنند؛ لذا آن قضاياى سال 88 به وجود آمد. دو سه ماه تهران را متلاطم كردند - البته فقط تهران را - دو سه ماه توانستند دلها و ذهنها را به خودشان مشغول كنند. اينجا هم مردم آمدند توى ميدان. بعد از آنكه باطنها ظاهر شد، در روز قدس مردم ديدند كه اينها حرف دلشان چيست، در روز عاشورا فهميدند كه اينها عمق خواسته‌هاشان تا كجاست، مردم عزيز ما به ميدان آمدند و حماسه‌ى نُه دى را به راه انداختند. نه فقط در تهران، بلكه در سراسر كشور، ميليونها نفر در روز نهم دى، بعد هم بلافاصله در بيست و دوى بهمن آمدند توى ميدان، غائله را ختم كردند. اين، هنر مردم است. درود به مردم ايران. درود به ملت مؤمن و مبارز و بصير و آگاه ايران. ان‌شاءاللَّه به توفيق الهى، مردم همين راه را و همين خط را و همين آرمان را و همين عزم و همت را تا آخر ادامه خواهند داد.

 خوشبختانه اين حركت عظيم مردم ثمرات خودش را هم بخشيده است. به بركت اعتمادى كه مردم به مسئولان كشور از خودشان نشان دادند، به بركت امنيتى كه با حضور مردم در سرتاسر كشور برقرار است، مسئولين توانسته‌اند خدمت‌رسانى را گسترش بدهند و كارهاى بزرگى انجام دهند؛ كارهاى زيربنائى عظيمى در كشور انجام بگيرد، كه شرط لازم براى پيشرفت هر كشورى، همين كارهاى زيربنائى است كه امروز دارد يكى پس از ديگرى انجام ميگيرد؛ مردم دارند اين را مى‌بينند و ان‌شاءاللَّه ثمراتش را در كوتاه‌مدت و بلندمدت خواهند ديد. به بركت همين امنيتى كه با حضور مردم به وجود آمده است، توطئه‌هاى امنيتى دشمنان خنثى ميشود، توطئه‌هاى تبليغاتى دشمنان خنثى ميشود. به بركت همين حضور مردم است كه پيشرفت علمى و فناورى كشور در سطح عالى است. امروز طبق آمارهاى بين‌المللى - نه آمارهاى ما - طبق محاسبات بين‌المللى كه اعلام رسمى هم ميكنند، سرعت پيشرفت علمى كشور ما، يازده برابر يا دوازده برابرِ متوسط دنياست؛ اين چيز كمى نيست. اين را مخالفين ما ميگويند، دشمنان ما آن را اعلام ميكنند. امروز جوانان دانشمند شما در بيش از ده رشته‌ى مهم درجه‌ى اول علمى و فناورى كشور آنچنان پيشرفتى كرده‌اند كه در رديفهاى اول دنيا - يعنى در رديفهاى كمتر از دهم دنيا - قرار گرفته‌اند؛ اينها به بركت حضور مردم است. اين حضور، اين اعتماد متقابل، اين احساس مسئوليت عمومى هرچه ادامه پيدا كند، كشور پيشرفت بيشترى پيدا خواهد كرد. خط امام، اين است.

 چند جمله هم درباره‌ى مسائل منطقه عرض بكنم. اولاً آنچه كه در منطقه‌ى شمال آفريقا و منطقه‌ى ما اتفاق افتاده است، حوادث بسيار مهم و تاريخ‌سازى است. آنچه در مصر اتفاق افتاد، آنچه در تونس اتفاق افتاد، اين بيدارى عظيمى كه در كشورهاى اسلامى اتفاق افتاده است، از آن حوادثى است كه گاهى دو قرن، سه قرن ميگذرد تا يك چنين حادثه‌اى به وجود بيايد؛ از آن حوادث بسيار مهم و تأثيرگذار و تاريخ‌ساز است. البته ملت مصر موفق شد، ملت تونس موفق شد؛ بخصوص پيروزى انقلاب مصر، پيروزى بسيار درخشانى است؛ بسيار كار عظيمى است. در برخى كشورهاى ديگر، مثل ليبى، مثل يمن، مثل مردم مظلوم بحرين، مبارزاتى دارد انجام ميگيرد؛ هر كدام هم حكم خودش را دارد. آنجا هم حركات مردم محكوم به پيروزى است؛ دير و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. وقتى مردم بيدار شدند، وقتى يك ملت احساس قوت و قدرت و توانائى كرد، هيچ چيزى نميتواند راه او را سد كند. البته دشمنان ملتهاى مسلمان - يعنى نظام سلطه، آمريكاى شيطان بزرگ، صهيونيستهاى غدار و حيوان‌صفت - مشغول فعاليتند و دارند تلاش ميكنند؛ ميخواهند نگذارند اين پيروزى‌ها به كام مردم شيرين بيايد و به معناى واقعى كلمه به پيروزى نهائى برسد؛ اما اگر ما ملتهاى مسلمان بيدار باشيم، به نداى قرآن - كه ما را به صبر و استقامت و ثبات امر ميكند، به ما اميد ميدهد - گوش كنيم، به خداى متعال سوء ظن نداشته باشيم، به وعده‌ى الهى اميدوار باشيم و براى آن تلاش و كار كنيم، بدون شك اين ملتها به پيروزى ميرسند. البته در ليبى سياست دولتهاى غربى اين است كه كشور ليبى را ضعيف كنند، كم‌خون كنند؛ سياستشان اين است كه جنگ داخلى ادامه پيدا كند تا كشور از رمق بيفتد، بعد يا خودشان مستقيم يا غيرمستقيم بيايند امور آن كشور حساس را به دست بگيرند. كشور ليبى اولاً داراى منابع سرشار نفت است، ثانياً يك قدمى اروپاست؛ بنابراين براى مستكبرين جهانى، براى آمريكا، براى كشورهاى مستكبر در اروپاى غربى بسيار مهم است؛ نميخواهند آسان از او دست بردارند، ميخواهند ضعيف كنند. اگر آن كشور را وا ميگذاشتند، مردم ميتوانستند غلبه كنند، حكومت مردمى و اسلامى بر سر كار مى‌آمد، براى آنها خطرى بود؛ لذا ميخواهند نگذارند اين اتفاق بيفتد.

 در يمن هم چيزى شبيه اين است. يمن هم از لحاظ سوق‌الجيشى مهم است؛ از لحاظ همسايگى با بعضى از كشورهاى مرتبط با آمريكا و جغرافياى سياسى، بسيار مهم است؛ آنجا هم نميخواهند بگذارند مردم به پيروزى برسند. سياست آمريكا و غرب در اين دو كشور اين است كه مردم به پيروزى نرسند.

 مردم بحرين هم در مظلوميت مطلق به سر ميبرند. در آنجا هم به عنوان اينكه اينها شيعه هستند، ميخواهند حركت را حركت طائفى و مذهبى معرفى كنند؛ در حالى كه قضيه اين نيست. البته مردم بحرين شيعه‌اند، در طول تاريخ شيعه بودند، اكثريت شيعه‌اند؛ اما مسئله، مسئله‌ى شيعه و سنى نيست؛ مسئله اين است كه اين ملت، مظلوم است؛ از حقوق اوليه‌ى يك شهروند در كشور خود، در خاك خود، در سرزمين خود محروم است. حق خود را مطالبه ميكند، حق رأى دادن خود را مطالبه ميكند؛ ميگويد بتوانم رأى بدهم، بتوانم در تشكيل دولت و حكومت نقش ايفاء كنم؛ اين كه جرم نيست؛ اين يك حق مشروع است. آن وقت آمريكائى‌هاى دروغگوى رياكار و خدعه‌گر كه ادعاى حقوق بشر و ادعاى دموكراسى ميكنند، در قضيه‌ى بحرين اينجور عليه مردم وارد ميدان ميشوند. البته انكار ميكنند، ميگويند ما نيستيم، سعودى‌ها هستند؛ اما سعودى‌ها بدون چراغ سبز آمريكا نميتوانستند وارد بحرين شوند و اينجور حوادث تلخ و خونبار را در بحرين به وجود بياورند. لذا آمريكائى‌ها هم مسئولند.

 دو سه نكته را عرض بكنم؛ وقت تمام شده است و گذشته است. نكته‌ى اول اين است كه شاخص عمده در حركت مردمىِ اين كشورها سه چيز است: يكى اسلامى بودن، يكى ضد آمريكا و صهيونيست بودن، و يكى مردمى بودن. اين شاخص در همه‌ى اين كشورها مشترك است. ملت مصر كه يك ملت شاخص در دنياى عرب و دنياى اسلام است، ملتى است كه اين نهضت را به راه انداخته است، اين انقلاب را در كشور خودش به وجود آورده است، هم اسلامى است، هم مردمى است، هم صريحاً ضد آمريكا و ضد صهيونيستى است. بقيه‌ى كشورها هم همين جور.

 موضع ما در مقابل اين حركتهاى مردمى روشن است: هر جا حركت اسلامى است، مردمى است، ضد آمريكائى است، ما با اين حركت همراهيم؛ اما اگر در جائى ببينيم با تحريك آمريكائى‌ها، با تحريك صهيونيستها، يك حركتى به راه افتاده است، با آن حركت همراهى نميكنيم. ما با حركتهاى ضد آمريكائى و ضد صهيونيستى همراهيم. آنجائى كه خود آمريكا و خود صهيونيستها وارد ميدان ميشوند تا يك رژيمى را ساقط كنند، تا يك كشورى را اشغال كنند، آنجا ما نقطه‌ى مقابل حركت آمريكائى‌ها قرار ميگيريم. آمريكا نميتواند به نفع ملتهاى اين منطقه فكرى بكند و كارى بكند؛ هر كارى ميكنند و هر كارى تا امروز كردند، بر عليه ملتهاى اين منطقه بوده است. اين موضع ماست.

 نكته‌ى دوم: اين كشورهائى كه بحمداللَّه به پيروزى رسيدند - مخصوصاً مصر كه كشورى بزرگ و داراى ميراث غنى اسلامى و معنوى و فرهنگى است - بايد مراقب باشند؛ دشمن از در بيرون رفته است، از پنجره برنگردد. اين كمكهائى كه ميگويند آمريكا ممكن است به مصر يا به هر كشور ديگرى بكند، خودش مايه‌ى گرفتارى است. آمريكائى‌ها از راه همين كمكها و همين دلارهاست كه تسلط خود را بر كشورها تحكيم ميكنند، توقعات خودشان را تحميل ميكنند؛ ملتى كه آزادى به دست آورده است، او را دوباره در زير پنجه‌ى اقتدار ظالمانه‌ى خود قرار ميدهند.

 همه بايد بيدار باشند. البته ملت مصر بيدارند. اين حركت عظيمى كه ملت مصر در اعتراض به موضع رژيم قبلى مصر در زمينه‌ى فلسطين و غزه و گذرگاه رفح انجام دادند، حركت بسيار باارزشى بود؛ بايد ادامه پيدا كند. مصر كشور تأثيرگذارى در دنياى عرب است؛ به همين مناسبت هم بود كه آن كسانى كه ميخواستند كشورهاى عربى را در مقابل رژيم غاصب صهيونيست به زانو دربياورند، رفتند سراغ مصر. پيمان ننگين كمپ‌ديويد را در مصر تحميل كردند. بعد از قبول پيمان كمپ‌ديويد در مصر بود كه بتدريج كشورهاى ديگر عرب هم تسليم شدند، در مقابل آمريكا خاشع شدند؛ مسئله‌ى فلسطين از صحنه‌ى تصميم‌گيرى كشورهاى عربى بكلى خارج شد. بايد مراقب باشند. روى مصر حساسند. يك روز بعد از دوران جمال عبدالناصر كه غربى‌ها و استكبار رانده شده بودند، دوباره برگشتند؛ اين تجربه نبايد در مصر تكرار شود. ملت مصر بيدارند، هوشيارند و اميدواريم خداوند به آنها در اين زمينه هم كمك كند.

 نكته‌ى ديگر اين است كه اين سركوبها فايده‌اى ندارد. ملتها بالاخره وقتى بيدار شدند، وقتى قدرت خودشان را شناختند، اين راه را دنبال خواهند كرد و ان‌شاءاللَّه حركت ملتهاى منطقه - چه در آن كشورهائى كه امروز حركت هست، چه آن كشورهائى كه بالقوه در آنها اين حركات وجود دارد - به پيروزى خواهد رسيد. مردم در اين كشورها پيروز خواهند شد، منتها بايد مراقب حركات تفرقه‌افكنانه‌ى دشمنان باشند. امروز، هم در مصر، هم در تونس، در شمال آفريقا و در ساير كشورهاى اسلامى، دشمنان در پى ايجاد تفرقه‌اند. بخصوص چون ايران اسلامى كانون حركت در مقابل استكبار است، ميخواهند بين ايران اسلامى و كشورها فاصله بيندازند؛ فاصله‌هاى قومى، فاصله‌هاى مذهبى. حتّى در داخل خود اين كشورها ميخواهند تفرقه ايجاد كنند. امروز در مصر كسانى از اين گروه‌هاى تكفيرى و وهابى و اينها تلاش ميكنند به بهانه‌هاى مختلف بين مردم مصر با يكديگر هم اختلاف بيندازند؛ بايد در مقابل اين اختلاف‌افكنى‌ها هوشيار بود.

 موضع ما در مقابل فلسطين هم موضع روشنى است. ما معتقديم سرزمين فلسطين، كشور فلسطين، يكجا متعلق به فلسطينى‌هاست. آن كسانى كه سعى كردند نقشه‌ى فلسطين را از روى صفحه‌ى جغرافيا پاك كنند، اشتباه كردند؛ چنين اتفاقى نخواهد افتاد. فلسطين باقى است. چند دهه‌اى غاصبان آن را غصب كردند، اما بدون ترديد دوباره به مردم فلسطين و به آغوش اسلام برخواهد گشت؛ و اين اتفاق خواهد افتاد. مردم فلسطين هم بيدارند. فلسطين تجزيه‌پذير هم نيست؛ فلسطين يكپارچه متعلق به فلسطينيان است. جمهورى اسلامى از چند سال پيش راه حل را اعلام كرده است. راه‌حل مسئله‌ى فلسطين، اين راه‌حلهاى آمريكائى و امثال آنها نيست؛ اينها راه به جائى نخواهد برد. راه حل اين است كه يك رفراندوم و همه‌پرسى‌اى از مردم فلسطين انجام بگيرد؛ هر رژيمى را كه آنها بر طبق رفراندوم رأى دادند، آن رژيم بايد بر كل فلسطين حاكم شود. بعد آنها خودشان تصميم خواهند گرفت كه با اين صهيونيستهائى كه از خارج وارد كشور فلسطين شدند، چه معامله‌اى بكنند؛ اين بسته به نظر آن رژيمى است كه برخاسته‌ى از آراء مردم فلسطين است.

 پروردگارا ! ملتهاى مسلمان، ملت مصر، ملت تونس، ملت ليبى، ملت يمن، ملت بحرين، ملت مظلوم فلسطين را در تحت عنايات خودت به پيروزى كامل برسان. پروردگارا ! بركات خود را بر ملت عزيز ايران روزافزون كن. پروردگارا ! روح مطهر امام بزرگوار و ارواح طيبه‌ى شهدا را در عالى‌ترين مقامات متنعم بفرما. ما را مشمول ادعيه‌ى زاكيه‌ى حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) قرار بده.

    والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

1) مفاتيح‌الجنان، اعمال اول ماه رجب‌
2) مائده: 8



1391/ امام بزرگوار ما در حق اين ملت و در حق اين كشور پدرى كرد


بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

الحمد للّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا و حبيب قلوبنا و طبيب نفوسنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على ءاله الأطيبين الأطهرين و صحبه المنتجبين المصطفين و من تبعهم باحسان الى يوم الدّين. و صلّ على بقيّةاللّه فى الأرضين الّذى يملأ اللّه به الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا.

قال اللّه الحكيم فى كتابه: بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحيم. و توكّل على العزيز الرّحيم.  الّذى يريك حين تقوم. و تقلّبك فى السّاجدين. انّه هو السّميع العليم.(1)

 خداوند را سپاسگزاريم كه فرصتى ديگر به ما عنايت كرد تا در كنار مرقد امام و پيشوا و رهبر و مرشد بزرگ اين ملت، يك بار ديگر گرد هم جمع شويم، براى تجديد عهد و تجديد بيعت با اين امام بزرگوار، و بازخوانى سيره و درسهاى امام - كه درسهاى انقلاب است - و براى روشن كردن راه آينده‌مان و تصحيح مسيرمان.

 اين روزها مصادف است با عيد مبارك ولادت امير مؤمنان (سلام اللّه عليه) كه پدر امت بود. مردم ما روز سيزدهم رجب را «روز پدر» ناميده‌اند. امام بزرگوار ما در حق اين ملت و در حق اين كشور پدرى كرد. پدر امت، يعنى مظهر مهربانى و رحمت و مظهر اقتدار و صلابت و شخصيت؛ استحكام شخصيت پدرانه، در كنار محبت و مهربانىِ پدرانه. علاوه‌ى بر اينها، امام پدر جنبش اسلامىِ امروز در دنياى اسلام است. يكى از خطوط اصلى در سيره‌ى امام و منش امام كه امروز به آن ميپردازيم و درباره‌ى آن قدرى بحث ميكنيم، دميدن روح عزت ملى در كالبد كشور است. بحث درباره‌ى اين حركت عظيم امام كه عزت ملى را در كشور ما و ملت ما زنده كرد، يك بحث متكى به واقعيات جامعه است؛ يك بحث صرفاً ذهنى نيست. عزت يعنى چه؟ عزت به معناى ساخت مستحكم درونى يك فرد يا يك جامعه است كه او را در مقابله‌ى با دشمن، در مقابله‌ى با موانع، داراى اقتدار ميكند و بر چالشها غلبه ميبخشد.

 در ابتدا يك بحث قرآنىِ كوتاهى را عرض كنم. در منطق قرآن، عزت واقعى و كامل متعلق به خداوند و متعلق به هر كسى است كه در جبهه‌ى خدائى قرار ميگيرد. در مصاف بين حق و باطل، بين جبهه‌ى خدا و جبهه‌ى شيطان، عزت متعلق به كسانى است كه در جبهه‌ى خدائى قرار ميگيرند. اين، منطق قرآن است. در سوره‌ى فاطر ميفرمايد: «من كان يريد العزّة فللّه العزّة جميعا».(2) در سوره‌ى منافقون ميفرمايد: «و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين و ليكنّ المنافقين لايعلمون»؛(3) عزت متعلق به خداست، عزت متعلق به پيامبر و به مؤمنين است؛ اگرچه منافقان و كافردلان اين را درك نميكنند؛ نميفهمند كه عزت كجاست، مركز عزت واقعى كجاست. در سوره‌ى نساء، درباره‌ى كسانى كه خود را متصل به مراكز قدرتهاى شيطانى ميكنند، براى اينكه حيثيتى به دست بياورند، قدرتى به دست بياورند، ميفرمايد: «أ يبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة للّه جميعا»؛(4) آيا دنبال عزتند اين كسانى كه به رقباى خدا، به دشمنان خدا، به قدرتهاى مادى پناه ميبرند؟ عزت در نزد خداست. در سوره‌ى مباركه‌ى شعراء، گزارشى از مجموعه‌ى چالشهاى پيامبران بزرگ را مطرح ميفرمايد - درباره‌ى حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت شعيب، حضرت موسى - مفصل درباره‌ى چالشهاى اين پيامبران بزرگ بحث ميكند و گزارش الهى و وحى را به گوش مردم ميرساند. در هر مقطعى كه ميخواهد غلبه‌ى جبهه‌ى نبوت را بر جبهه‌ى كفر بيان بفرمايد، ميفرمايد: «انّ فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤمنين. و انّ ربّك لهو العزيز الرّحيم»؛(5) يعنى با اينكه طرف مقابل اكثريت داشتند، قدرت دست آنها بود، پول دست آنها بود، سلاح دست آنها بود، اما جبهه‌ى توحيد بر آنها پيروز شد؛ در اين يك آيتى است از آيات الهى، و خداى تو عزيز و رحيم است. بعد از آنكه قرآن اين گزارش را در طول سوره‌ى مباركه‌ى شعراء هى تكرار ميكند، تكرار ميكند، در آخر سوره خطاب به پيغمبر ميفرمايد: «و توكّل على العزيز الرّحيم»؛ به اين خداى عزيز و رحيم كه تضمين كننده‌ى غلبه‌ى حق بر باطل است، توكل و تكيه كن. «الّذى يريك حين تقوم. و تقلّبك فى السّاجدين»؛ او ناظر به حال توست؛ در حال قيام، در حال سجده، در حال عبادت، در حال حركت، در حال تلاش؛ او حاضر و ناظر است، تو را مى‌بيند؛ «انّه هو السّميع العليم». پس در منطق قرآن، عزت را بايد از خداوند طلب كرد.

 وقتى كه عزت شامل حال يك انسان، يك فرد يا يك جامعه ميشود، مثل يك حصار عمل ميكند، مثل يك باروى مستحكم عمل ميكند؛ نفوذ در او، محاصره‌ى او، نابود كردن او براى دشمنان دشوار ميشود؛ انسان را از نفوذ و غلبه‌ى دشمن محفوظ نگه ميدارد. آن وقت هرچه اين عزت را در لايه‌هاى عميق‌تر وجود فرد و جامعه مشاهده كنيم، تأثيرات اين نفوذناپذيرى بيشتر ميشود؛ كار به جائى ميرسد كه همچنان كه انسان از نفوذ و غلبه‌ى دشمن سياسى و دشمن اقتصادى محفوظ ميماند، از غلبه و نفوذ دشمن بزرگ و اصلى، يعنى شيطان هم محفوظ باقى ميماند. آن كسانى كه عزت ظاهرى دارند، اين عزت در دل آنها، در درون آنها، در لايه‌هاى عميق وجود آنها نيست؛ لذا در مقابل شيطان بى‌دفاعند، نفوذپذيرند.

 معروف است كه ميگويند اسكندر مقدونى در يك راهى ميگذشت، مردم به او كرنش ميكردند. يك مرد پارساى مؤمنى در يك گوشه‌اى نشسته بود، كرنش نكرد، احترام نكرد، بلند نشد. اسكندر تعجب كرد، گفت: او را بياوريد. او را آوردند. گفت: تو چرا در مقابل من كرنش نكردى؟ گفت: زيرا تو غلامِ غلامان منى؛ چرا در مقابل تو كرنش كنم؟ گفت: چطور؟ گفت: زيرا تو غلام شهوت و غضب خود هستى، و شهوت و غضب غلامان منند، در اختيار منند، من بر آنها غالبم.

 بنابراين اگر عزت نفس در درون لايه‌هاى عميق وجود انسان نفوذ كرد، آن وقت شيطان بر انسان اثر نميگذارد؛ هوى‌هاى نفس در انسان اثر نميگذارد؛ شهوت و غضب، انسان را بازيچه‌ى خود قرار نميدهد.

 ما امام را اينجور شناختيم. امام در طول حيات، چه در حوزه‌ى علم و تدريس، چه در دوران مبارزه‌ى دشوار، و چه در حوزه‌ى مديريت و حاكميت - آن وقتى كه در رأس كشور قرار گرفت و مديريت جامعه را در قبضه گرفت - در همه‌ى اينها مصداق «و توكّل على العزيز الرّحيم» بود. براى همين بود كه كارهاى بزرگى كه همه ميگفتند نشدنى است، با طلوع امام، اين كارها شدنى شد؛ همه‌ى سدهائى كه گفته ميشد شكستنى نيست، با حضور امام، اين سدها شكستنى شد. او علاوه بر اينكه خود، مظهر عزت نفس و اقتدار معنوى بود، روح عزت را در ملت هم زنده كرد. اين، كار بزرگ امام بزرگوار بود؛ كه من دوباره برميگردم، درباره‌ى اين نكته توضيح خواهم داد. ملت ما با احساس عزتى كه از درسهاى انقلاب و امام آموخت، توانست خود را كشف كند. ملت، خود را كشف كرد، توانائى‌هاى خود را كشف كرد؛ و چنين شد كه ما در اين چند دهه، بسيارى از تحقق وعده‌هاى الهى را با چشم خود ديديم؛ چيزهائى را كه در تاريخ ميخوانديم، در كتابها ميديدم، در مقابل چشمِ خودمان مشاهده كرديم؛ غلبه‌ى مستضعفين را بر مستكبرين، بى‌بنيادى قصرهاى بظاهر باشكوه مستكبران و بسيارى از حوادث ديگر را در اين سالها ديديم.

 من ميخواهم بر روى اين مسئله‌ى «عزت ملى» تكيه كنم تا به يك نقطه‌ى مورد نظر برسم. امروز روز بزرگى است؛ سالگرد رحلت بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران است. امروز ياد امام بزرگوارمان از هميشه زنده‌تر است. ميراث بابركت او امروز در اين كشور و در دنياى اسلام در مقابل چشم همگان است. روى برخى از ابعاد وجودى اين حركت تكيه كنيم.

 عزت ملى. ما ايرانى‌ها در طول تاريخ طولانى خودمان دورانهاى متفاوتى را گذرانده‌ايم؛ عزت هم داشتيم، ذلت هم داشتيم؛ اما در اين دوران طولانىِ دويست ساله‌ى منتهى به انقلاب، ما يك دوران سختِ تاريكِ ذلت را گذرانديم. خيلى‌ها از تاريخ بى‌خبرند، و خيلى‌ها تاريخ را سرسرى نگاه ميكنند. بايد در تاريخ تعمق كرد، از تاريخ درس گرفت. ما در اين دويست سال، يك دوران تاريكِ ذلت را از سر گذرانديم. نشانه‌هاى اين ذلت، زياد است. ما در تمام اين دوران، در حوزه‌ى سياست، يك ملت منزوى بوديم؛ در فعل و انفعالات منطقه‌ى خودمان - چه برسد به فعل و انفعالات جهان - هيچ تأثيرى نداشتيم. در اين دوران دويست ساله، استعمار به وجود آمد. دولتهاى مستعمر از اقصى‌ نقاط عالم به منطقه‌ى ما آمدند؛ كشورهائى را گرفتند، ملتهائى را اسير كردند، منابع ثروت ملتها را غارت كردند. در اين دويست سال، دولت ايران و ملت ايران، بى‌خبر و غافل، به حوادث نگاه ميكردند؛ حتّى شايد از حوادث مطلع هم نميشدند، چه برسد به اينكه بخواهند در آن حوادث دخالت كنند و تأثير بگذارند. در حوزه‌ى اقتصاد، وضع ما روزبه‌روز به طرف انحطاطِ بيشتر حركت ميكرد. در حوزه‌ى علم و فناورى، بكلى عقب‌مانده بوديم؛ هيچ دستاورد علمى‌اى كه قابل توجه و قابل عرضه باشد، در مقابله‌ى با حركت عظيم علمى در دنيا نداشتيم. در سياست داخلى خودمان، دستخوش سياستهاى بيگانگان بوديم. استعمارگرها، قدرتهاى مسلط دنيا، بر روى حكومتهاى ما اثر ميگذاشتند؛ آنها را به اين طرف و آن طرف ميكشاندند، به آنها تحميل ميكردند، از آنها كار ميكشيدند؛ و دولتهاى ما، پادشاهان ما، قدرتهاى مسلط ما، هيچ عكس‌العمل شايسته‌ى انسانىِ افتخارآميزى از خودشان نشان نميدادند. حتّى در زمينه‌ى حفظ تماميت ارضى كشور، حفظ حاكميت دولتها، ضعف خجالت‌آورى را در اين دورانِ دويست ساله مشاهده و تجربه كرديم. در همين دورانِ دويست ساله است كه معاهده‌ى ذلتبار تركمانچاى و قبل از آن، معاهده‌ى گلستان اتفاق افتاد؛ هفده شهر قفقاز را از ايران جدا كردند. در همين دورانِ دويست ساله بود كه آمدند بوشهر ما را اشغال كردند، بدون كمترين مقاومتى از سوى دولت و دولتى‌ها. در همين دوران بود كه يك دولت بيگانه آمد در قزوين اردوى نظامى زد و دولت مركزى تهران را تهديد كرد كه بايد فلان كار را بكنيد، فلان اقدام را بكنيد، فلان كس را بيرون كنيد، والّا به تهران حمله ميكنند. يعنى تا قزوين جلو آمدند، تهران را تهديد كردند، دولت مركزى در تهران به خود ميلرزيدند. اگر شخصيتهاى نادرى در اين ميان نبودند، قطعاً تسليم اولتيماتوم آن دولت بيگانه ميشدند. در همين دوران بود كه دولت انگليس آمد حكومت پهلوى‌ها را در ايران به وجود آورد؛ رضاخان را انتخاب كردند، از يك مركز فرودستى او را بالا كشيدند، به سلطنت كشور رساندند و سلطنت او را در كشور به صورت يك قانون درآوردند و همه‌ى امور را به دست او دادند و او هم در مشت خودشان و در اختيار خودشان بود. در همين دوران بود كه قرارداد ننگين 1299 - 1919 ميلادى - اتفاق افتاد؛ كه بر طبق اين قرارداد، اقتصاد كشور به دست بيگانه مى‌افتاد و سياست كشور و اقتصاد كشور يكباره در اختيار دشمنان ايران قرار ميگرفت. در همين دوران بود كه رئيس سه كشور - كه متحدين جنگ بودند - به تهران آمدند و بدون اينكه از دولت اجازه بگيرند، بدون اينكه به دولت مركزى كمترين اعتنائى بكنند، در اينجا جلسه تشكيل دادند. روزولت، چرچيل و استالين به ميل خودشان به تهران آمدند و جلسه تشكيل دادند؛ نه از كسى اجازه گرفتند، نه گذرنامه‌اى نشان دادند. محمدرضا كه آن روز پادشاه ايران بود، مورد اعتناى اينها قرار نگرفت؛ آنها به ديدن او نرفتند، او به ديدن آنها رفت؛ وارد اتاق شد، برايش بلند نشدند، اعتنا نكردند! ببينيد ذلت يك دولت مركزى كه سرريز ميشود بر روى مردم، تا كجاها منتهى ميشود؟ اين، حضيض ذلت يك حكومت و يك ملت است. اين، مال دوران دويست ساله‌ى ماست.

 البته در اين ميان، استثناهائى وجود داشت: مثلاً يك اميركبيرى سه سال بر سر كار آمد. يا فتواى ميرزاى بزرگ شيرازى توانست قضيه‌ى تنباكو را فيصله بدهد. يا علما در قضيه‌ى مشروطيت دخالت كردند. يا نهضت ملى شدن نفت در يك دوره‌اى به راه افتاد. همه‌ى اينها كارهاى كوتاه‌مدت، موقت و بعضاً بكلى ناكام بود؛ اما روال كلى، حركت كلى، حركت ذلت بود كه بر اين ملت بزرگ، بر اين ملت تاريخ‌ساز، بر اين ملتِ داراى مواريث عظيم تاريخى تحميل شده بود.

 انقلاب كبير اسلامى بكلى جهت را عوض كرد و ورق را برگرداند. همت امام - كه رهبر اين انقلاب و زمامدار اين انقلاب و پيشواى اين انقلاب بود - بر اين گماشته شد كه روح عزت ملى را در اين مردم احياء كند؛ عزت آنها را به آنها برگرداند. امام بزرگوار فرهنگ «ما ميتوانيم» را به دهان مردم انداخت و در دل آنها جايگزين كرد؛ اين همان فرهنگ قرآنى است كه فرمود: «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين».(6) خود ايمان به معناى علو است. ايمان وسيله‌ى علو مادى است، اما فقط اين نيست؛ نفس ايمان علوآور است، عزت‌آور است، يك ملت را رشد ميدهد. خود امام جلو افتاد، رهبرى كرد، آن وقت انگيزه‌ها در مردم بيدار شد، همتها در مردم بيدار شد، استعدادها جوشيدن گرفت؛ و عمل مردم، حضور مردم در صحنه، زمينه‌ى جلب رحمت الهى شد. اين، نكته‌ى بسيار عظيمى است. رحمت الهى گسترده است؛ اما تا انسان ظرف خود را آماده نكند، اين باران رحمت گير او نمى‌آيد. ملت ما به صحنه آمد، خود را در وسط ميدان قرار داد، اين شد زمينه‌ى رحمت الهى و هدايت الهى؛ هدايت الهى شامل حال او شد، رحمت الهى شامل حال او شد، حركتِ بى‌وقفه آغاز شد؛ حركت به سمت عزت، حركت رو به جلو، حركت عزت‌آفرين؛ البته گاهى كند، گاهى تند، اما بدون وقفه و تعطيل.

 وقتى ادبيات انقلابى امام را ملاحظه ميكنيد، مى‌بينيد تكيه‌ى اصلى بر روى ساخت درونى ملت است؛ احياى روح عزت، نه با تفاخر، نه با غرور، نه با به‌خودبستن، بلكه با استحكام ساخت درونى. آنچه كه ما بايد به آن توجه كنيم، اين است كه اين يك كارِ مقطعى نيست؛ اين يك كارِ مستمر است، يك كارِ ادامه‌دار است. ملت بايد با عوامل ركود و ايستائى مقابله كند. عواملى وجود دارد كه يك انسان پيشرو را، يك ملت پيشرو را متوقف ميكند. بعضى از اين عوامل در درون خود ماست؛ بعضى از اين عوامل، تمهيدات دشمن است. اگر بخواهيم دچار ركود نشويم، دچار ذلت نشويم، دچار عقبگرد نشويم، دچار همان وضعيت دوزخىِ قبل از انقلاب نشويم، بايد حركتمان متوقف نشود. اينجاست كه با يك مفهومى به نام «پيشرفت» روبه‌رو ميشويم. بايد دائم پيشرفت كنيم. اين عزت ملى، اين استحكام درونى، اين ساخت مستحكم، بايستى دائم در حال جلو رفتن باشد و ما را به پيشرفت برساند. اين دهه به «دهه‌ى پيشرفت و عدالت» نامگذارى شده است. عدالت هم در دل پيشرفت است. پيشرفت، فقط پيشرفت در مظاهر مادى نيست؛ در همه‌ى ابعاد وجودى انسان است؛ كه درونش آزادى هم هست، عدالت هم هست، اعتلاى اخلاقى و معنوى هم هست؛ اينها همه در مفهوم پيشرفت هست. البته در آن، پيشرفت مادى، پيشرفت مظاهر زندگى، پيشرفت علمى هم وجود دارد. امام با آن حركت خود، ما را در جاده‌اى قرار داد كه بايد در اين جاده پيش برويم. هرگونه توقف در اين جاده، ما را به عقبگرد ميرساند. ملتى كه از حقيقت عزت برخوردار شده است و در جاده‌ى پيشرفت قرار گرفته است، اگر اين نعمت را كفران كند، آن وقت مصداق اين آيه‌ى شريفه ميشود كه: «أ لم تر الى الّذين بدّلوا نعمت اللّه كفرا و احلّوا قومهم دار البوار. جهنّم يصلونها و بئس القرار»؛(7) دنيا دوباره دوزخ خواهد شد، زندگى دوباره تلخ خواهد شد. ملتها اگر ايستادگى نكنند و پيش نروند، دوباره همان سختى و سياهىِ دوران ذلت بر سر آنها سايه‌افكن خواهد شد.

 ما امروز در مسئله‌ى عزت ملى و پيشرفتِ ناشى از آن با يك الگوى زنده مواجه‌ايم. عرض كردم؛ بحث ما يك بحث ذهنىِ محض نيست. يك الگوى زنده در مقابل ماست و آن، خود اين ملت و اين جامعه است؛ يك مدلِ تجربه شده و امتحان داده. ملت ايران با اين مدل، با اين الگو وارد ميدان شده. من نمونه‌هائى از پيشرفت ملت ايران را عرض ميكنم؛ هر كدام از اينها يك شرح مفصل و مصداقهاى متعدد دارد.

 يك نمونه از پيشرفت ملت ايران، غلبه‌ى بر همه‌ى چالشهاى سياسى و نظامى و امنيتى و اقتصادى در طول اين سى و سه سال است. هدف آنها از اين چالشها، از بين بردن موجوديت نظام بود؛ موجوديت نظام را آماج قرار داده بودند. ملت بر همه‌ى اين چالشها پيروز شد. در اين ميدان، يك روز كه دنيا دست شرق و غرب بود، ملت ايران بر شرق و غرب پيروز شد؛ امروز كه به حسب ظاهر، دنيا در دست غربِ گمراه است، ملت ايران توانسته است بر اين غربِ گمراه پيروز شود.

 نمونه‌ى ديگر از پيشرفت ملت ايران اين است كه ما ملت ايران، امروز از لحاظ قدرت سياسى، از لحاظ قدرت تأثيرگذارى بر تحولات دنيا و حضور در فعل و انفعالات منطقه‌ى خودمان، بلكه ديگر مناطق جهان، از اول انقلاب بمراتب قوى‌تريم. اين مسئله، نمونه‌هائى دارد، شواهدى دارد؛ اين را دشمنان ما ميگويند. يكى از رؤساى رژيم جعلى صهيونيستى، كه دشمن شماره‌ى يك ملت ايران و انقلاب ايران است، اعتراف ميكند و ميگويد - اينها عين عبارت اوست - امروز يك نيروى قدرتمندى وجود دارد كه در خلاف جهت هدفهاى ما پيش ميرود و ايران رهبرى اين قدرت را به دست گرفته است. اين سياستمدارِ درمانده و حيرت‌زده اعتراف ميكند و ميگويد امروز پشت مرزهاى ما خمينى خيمه زده است! يك سياستمدارِ كهنه‌كارِ شناخته‌شده‌ى آمريكائى هم كه ما با وضع او كاملاً آشنا هستيم، در يك جلسه‌اى مقايسه ميكند آمريكاى 2001 ميلادى را با آمريكاى 2011، ميگويد - كه اين حرفها همه مال همين دو سه ماه اخير است - كدام ديوانه‌اى وضعيت آمريكاى ابرقدرتِ اول هزاره را به شرائط رقتبار آمريكا در سال 2011 - سال گذشته‌ى ميلادى - تبديل كرده است؟ بعد ميگويد: اين تحولاتى كه اتفاق افتاده و به اين وضع منتهى شده است، دامن‌زننده‌ى به اين تغيير، ايران است. معناى اين جملات اين است كه امروز ملت ايران توانسته است با حضور خود، با استقامت خود، با عزت خود، با صلابت خود، بر روى حوادث مهم جهان و حوادث مهم منطقه، اين تأثيرات ژرف را باقى بگذارد. اين هم يك شاخص از شاخصهاى پيشرفت، كه عرض كردم عينى و جلوى چشم ماست.

 يك شاخص ديگر، حجم خدمات عمرانى و آبادانى در اين كشور پهناور است. امروز شما ميتوانيد در همه‌ى گوشه و كنارهاى اين كشور، خدمات عمرانى را، خدمات آبادانى را، سازندگى را به معناى وسيع كلمه مشاهده كنيد؛ كه سال به سال هم افزايش پيدا ميكند. اين از جمله‌ى شاخصهاى مهم پيشرفت يك ملت است. از جمله‌ى شاخصهاى پيشرفت اين است كه پيچيده‌ترين طرحها، پيچيده‌ترين دستگاه‌هاى صنعتى، سازه‌هاى مهندسى، كارخانه‌هاى فولاد، نيروگاه‌ها و كارهاى بزرگ كه در اين كشور انجام ميگيرد، تماماً به دست متخصصان ايرانى و جوانهاى ساخته‌شده‌ى انقلاب است. ما امروز در بسيارى از كارهاى مهمى كه در اين كشور انجام ميگيرد، هيچ احتياجى به حضور متخصصان خارجى نداريم. اين كشورى كه يك اسفالت ميخواستند بكنند، يك پل ميخواستند توى خيابان بزنند، بايستى از بيرون اشخاصى را مى‌آوردند، امروز كارهاى بزرگ، سازه‌هاى عظيم مهندسى، كارهاى پيچيده انجام ميدهد. انجام‌دهنده، همين جوانهائى هستند كه در محيط انقلاب پرورش پيدا كردند، بارور شدند، بالنده شدند، بارها را بر دوش گرفتند.

 يك شاخص ديگر، شتاب علمى كشور است - كه بارها اعلام شده، تكرار شده - توليداتِ نمايه شده، رتبه‌ى علمى كشور در سال 2011 ميلادى؛ كه اينها همه‌اش افتخارآفرين است. اين هم قضاوت ما نيست؛ قضاوت مراكز علمىِ رسمى دنياست كه آنها دارند ميگويند. ميگويند رشد علمى كشور، يازده برابرِ متوسط رشد دنياست؛ و سال 2011 نسبت به سال قبل، بيست درصد هم افزايش پيدا كرده؛ اين را آنها دارند ميگويند. در بعضى از حوزه‌ها، مثل حوزه‌ى هسته‌اى، حوزه‌ى نانو، حوزه‌ى سلولهاى بنيادى، حوزه‌ى هوافضا، حوزه‌ى زيست‌فناورى، وضع ما درخشان است. كارهائى كه دارد انجام ميگيرد، كارهاى درخشانى است كه در دنيا به شكل معدودى وجود دارد. در بين اين همه كشور دنيا - كشورهاى به اصطلاح پيشرفته و غير پيشرفته - بعضى از اين كارها فقط در پنج كشور يا در ده كشور يا در پانزده كشور، بيشتر وجود ندارد. به ما هم كه هيچ كمك علمى نكردند. درِ مراكز علمى پيشرفته‌ى دنيا به روى دانشجوهاى ما بسته است؛ اينها از درون جوشيده است. و البته همين جا در حاشيه عرض بكنم؛ اين تحريمهائى كه انجام گرفت، بزرگترين كمك را به ما در اين زمينه كرد.

 يكى از مظاهر و نمونه‌ها و شاخصهاى پيشرفت، مردم‌سالارى اسلامى است، كه بايد به اينها توجه كرد؛ بسيار مهم است. ما انتخابهاى شورانگيزى در اين كشور داشتيم: انتخابات رياست جمهورى در دوره‌هاى مختلف؛ كه از همه پرشورتر، دوره‌ى دهم در سه سال گذشته بوده است. همچنين انتخابهاى مجلس. ما نُه دوره‌ى قانونگذارى در كشور داشتيم؛ كه همه‌ى اين نُه دوره در روز هفتم خرداد، بدون يك روز تأخير، افتتاح شده است؛ اين چيز كوچكى است؟ در طول سى و سه سال، نُه دوره انتخابات مجلس برگزار شده است، نُه تا مجلس شوراى اسلامى تشكيل شده است، بدون يك روز تأخير. هيچ حادثه‌ى سياسى، حادثه‌ى امنيتى، حادثه‌ى اقتصادى، تهديدهاى دشمن نتوانسته است انتخابات را يك روز عقب بيندازد. در همه‌ى دوره‌ها، هفتم خرداد، روز تشكيل مجلس جديد است.

 مورد ديگر، انگيزه‌ها و شعارهاى انقلابى مردم است. شما نگاه كنيد جشنهاى يادبود انقلابهاى دنيا در كشورها چگونه انجام ميگيرد. يك مراسم رسمى‌اى درست ميكنند، يك عده‌اى از رجال يك جائى جمع ميشوند، احياناً نيروهاى مسلحى هم رژه ميروند. در ايران، سالروز پيروزى انقلاب - يعنى بيست و دوى بهمن - به وسيله‌ى ميليونها مردم در سرتاسر كشور با شوق و ذوقِ فراوان انجام ميگيرد؛ هر سال هم از سال قبل شورانگيزتر و مهمتر و بزرگتر؛ اين نشان‌دهنده‌ى زنده بودن اين ملت و پيشرفت اين ملت در اهداف انقلابى است.

 در تهذيب و تطهير روحيه هم همين جور. بعضى‌ها نگاه ميكنند به يك مظاهرى، مى‌بينند يك چند تا جوان، يك چند تا زن يا مرد، يك عمل خلافى انجام دادند، فوراً رويش يك قضاوت كلى ميگذارند؛ اين غلط است. مردم به معنويات توجه دارند. شما همين روزها به مساجد دانشگاه‌ها برويد، ببينيد در اين روزهاى اعتكاف چه خبر است. از فردا جوانهاى ما ميروند در مساجد اعتكاف ميكنند. يكى از شلوغ‌ترين، گرمترين و پرشورترين مراكز اعتكاف، مساجد دانشگاه‌هاى ماست؛ غير از مساجد عمومى و مساجد بزرگ، كه همه در آن شركت ميكنند. اين نشان‌دهنده‌ى حركت مردم به سمت معنويت است. با اينهاست كه ما ميتوانيم تشخيص بدهيم، قضاوت كنيم، حكم كنيم به اين كه كشور ما، ملت ما، در حال پيشرفت است. در همه‌ى ابعاد، كشور دارد پيشرفت ميكند؛ و همه در زير پرچم اسلام و در سايه‌ى دعوت الهى اين مرد بزرگ، اين انسان والا، اين جانشين بحق پيامبران و اولياء الهى. اين مرد بزرگ راه را در مقابل ملت ما باز كرد.

 محافل سياسى و رسانه‌اى دنيا از خطر ايران هسته‌اى دم ميزنند؛ كه ايران هسته‌اى خطر دارد! من ميگويم اينها دروغ ميگويند، اينها فريبگرى ميكنند. آنچه آنها از آن ميترسند و بايد هم بترسند، ايرانِ هسته‌اى نيست؛ ايرانِ اسلامى است. ايران اسلامى است كه در اركان قدرت استكبارى زلزله انداخته است. ملت ايران اثبات كردند كه بدون تكيه‌ى به آمريكا، بدون تكيه‌ى به قدرتهاى مدعى، بلكه با دشمنى‌هاى آمريكا و قدرتهاى مدعى دنيا، يك ملت ميتواند به پيشرفت واقعى دست پيدا كند. اين درس است؛ آنها از اين درس ميترسند. آنها ميخواهند به ملتها بباورانند، به زبدگان و نخبگان سياسى بباورانند كه بدون كمك آمريكا و بيرون از حوزه‌ى نفوذ آمريكا نميشود پيشرفت كرد. ملت ايران اثبات كرده است كه بدون آمريكا، بلكه با دشمنى آمريكا ميتواند به پيشرفت دست پيدا كند. اين درس بزرگى است؛ آنها از اين ميترسند.

 خب، حالا من حرف آخر را در اين زمينه عرض بكنم. عزيزان من، جوانهاى عزيز، مردم مؤمن! بله، ما ركورد زديم، ما پيشرفت كرديم؛ اما اگر دلمان را به آنچه كه تاكنون به دست آورديم، خوش كنيم، شكست خواهيم خورد؛ اگر توقف كنيم، به عقب پرتاب خواهيم شد؛ اگر دچار غرور شويم، دچار عُجب و خودشگفتى شويم، به زمين خواهيم خورد؛ اگر ما مسئولان كشور - بخصوص اين ديگر مربوط به ما مسئولان است - دچار خودمحورى شويم، دچار تكبر شويم، دچار خودشگفتى شويم، تودهنى خواهيم خورد. دنيا اينجور است، سنت الهى اين است. در پى كسب محبوبيت نباشيم، دنبال تمتعات دنيوى نباشيم، دنبال پرداختن به اشرافيگرى و تجملات نباشيم. ما مسئولين، خودمان را حفظ كنيم؛ همچنان كه اين مرد بزرگ خود را حفظ كرد. اگر ما اينجا دچار اشتباه شويم، مصداق همان آيه‌ى شريفه خواهيم شد كه: «و احلّوا قومهم دار البوار. جهنّم يصلونها و بئس القرار».

 در راه پيشرفت، توقف ممنوع است؛ خودشگفتى ممنوع است؛ غفلت ممنوع است؛ اشرافيگرى ممنوع است؛ لذت‌جوئى ممنوع است؛ به فكر جمع كردن زخارف دنيا افتادن، براى مسئولين ممنوع است. با اين ممنوعيتهاست كه ميتوانيم به قله برسيم. ما داريم در دامنه حركت ميكنيم. ما هنوز به قله نرسيده‌ايم؛ با آن فاصله داريم. آن روزى كه ملت ايران به قله برسد، دشمنى‌ها تمام خواهد شد. آن روزى كه ملت ايران به قله برسد، معارضه‌هاى خباثت‌آلود به پايان خواهد رسيد. ما تا آن روز فاصله داريم. حركت را بايد بى‌وقفه ادامه دهيم. من به جوانها، به مسئولين، به دانشجويان، به علماى بزرگوار، به كسانى كه توانائى سخن گفتن با مردم دارند، به كسانى كه تأثيرگذارى بر روى اذهان مردم دارند، عرض ميكنم: ما بايستى اين حركت به سمت پيشرفت را بى‌وقفه ادامه دهيم؛ هم در زمينه‌ى سياست، هم در زمينه‌ى علم و فناورى، هم بخصوص در زمينه‌ى اخلاق و معنويت. خودمان را تهذيب كنيم، خودمان را اصلاح كنيم، عيوب خودمان را بشناسيم و درصدد رفع آن عيوب بربيائيم. اگر اين كار را بكنيم، اين موانعى كه دشمنان ما بر سر راه ما ايجاد ميكنند، اثر نخواهد گذاشت. تحريم اثرى ندارد. تحريم نميتواند ملت ايران را از حركت به جلو باز بدارد. تنها اثرى كه اين تحريمهاى يكجانبه و چندجانبه بر روى ملت ايران ميگذارد، اين است كه نفرت و دشمنى از غرب در دل مردم ما عميق‌تر ميشود.

 خب، صحبت از عزت ملى است. اين جنبشها و انقلابهاى منطقه را كه نگاه كنيد، مى‌بينيد همه مرتبط با عزت ملت است. اين انقلابها، از يمن و بحرين بگيريد تا مصر و ليبى و تونس و همچنين كشورهائى كه هنوز آتش زير خاكسترند و يك روزى شعله‌ور خواهند شد، همه‌ى اينها انگيزه‌شان بازگشت به عزت ملى و عدالت اجتماعى و آزادى، و همه در سايه‌ى اسلام است. اينكه ميگوئيم بيدارى اسلامى، اين حرف پايه‌دار است، ريشه‌دار است. ملتهاى مسلمان عدالت را ميخواهند، آزادى را ميخواهند، مردم‌سالارى را ميخواهند، اعتناى به هويت انسانها را ميخواهند؛ اينها را در اسلام مى‌بينند، نه در مكاتب ديگر؛ چون مكاتب ديگر امتحان‌داده و شكست‌خورده‌اند. بدون مبناى فكرى هم كه نميشود به اين اهداف بلند دست پيدا كرد. آن مبناى فكرى بر حسب ايمان و اعتقاد ملتهاى منطقه عبارت است از اسلام و بيدارى اسلامى. ماهيت جنبشها اين است.

 غربى‌ها و حكومتهاى وابسته‌ى به غرب در اين منطقه، ميخواهند صورت مسئله را عوض كنند؛ ميخواهند جور ديگرى به افكار عمومى القاء كنند؛ اما فايده‌اى ندارد. شخصيتهاى مؤثر بايد مراقب باشند دور نخورند. ملتها بايد مراقب باشند دور نخورند. ملتها كار بزرگى انجام دادند. فضاى سياسى و اجتماعى منطقه به طور اساسى تغيير كرده؛ اين مال همين حالاست، «باش تا صبح دولتش بدمد، كه اين هنوز از نتائج سحر است». در همين قدم اول، فضاى سياسى منطقه تغيير پيدا كرده؛ نمونه‌اش اين است كه مثلاً در مصر وقتى كه قيام مردم به نقطه‌ى جوش و به اوج رسيد، بسيارى از غربى‌ها و بسيارى از حكومتهاى مستبد منطقه سعى ميكردند از مبارك حمايت كنند، او را نجات دهند، مردم را سركوب كنند؛ اما حالا كه مردم غلبه پيدا كرده‌اند و پيروز شده‌اند، همان قدرتها، ديكتاتورترينشان، مستبدترينشان، ذليل‌ترينشان در مقابل غربى‌ها، دم از حقوق مردم ميزنند، دم از مردم‌سالارى ميزنند! اين معنايش اين است كه امروز مردم‌سالارى آنچنان به سكه‌ى رائجى در اين منطقه تبديل شده كه حتّى آن كسانى كه حاضر نبودند اسم مردم و حقوق مردم به گوش كسى برسد، امروز مجبورند و چاره‌اى ندارند كه براى جلب افكار عمومى، دم از مردم‌سالارى بزنند، دم از حقوق مردم بزنند!

 قضيه‌ى اين انقلابها خيلى مهم است. من بر روى مصر تكيه كنم. مصر كشور بزرگى است، مصر ملت كهنى است، مصر يك منطقه‌ى اساسى در دنياى اسلام بوده؛ منتها حاكمان فاسد و مزدور و پست و ذليل، ملت مصر را تذليل كردند؛ مصر را تبديل كردند به گنج استراتژيك رژيم صهيونيستى؛ اين عبارتِ يكى از رؤساى صهيونيست است. كشور مصر را، ملت مصر را، يك ملت باعظمت را تبديل كرده بودند به گنجى براى رژيم جعلىِ غاصبِ صهيونيستى. از اين خفت بالاتر؟ حالا اين گنج ساقط شده. حالا اين گنج از دسترس غاصبان كشور فلسطين خارج شده. رژيم مبارك سى سال امنيت اسرائيل را تضمين كرد. حتّى حاضر شدند يك و نيم ميليون مردم غزه را در يك زندان بزرگ نگه دارند. يك ميليون و نيم انسان در غزه، زير بمباران صهيونيستهاى خبيث بودند؛ از آن طرف هم به وسيله‌ى رژيم حسنى مبارك، راه عبور و مرور هر گونه امكان حياتى به مصر بسته شده بود؛ اينها را تاريخ فراموش نميكند.

 در آن ايامِ جنگ بيست و دو روزه، يك مبارز فلسطينى در يك مصاحبه‌اى گفت كه امروز - آن روزى كه او ميگفت - نوزده روز است كه از جنگ ميگذرد، ولى ما در اين مدت نتوانستيم نوزده كيلو گندم و آرد از مصر وارد كنيم! راه انتقال غذاى مردم، دارو و ديگر امكانات را در رفح بسته بودند، براى اينكه به نفع رژيم صهيونيستى، يك و نيم ميليون انسان را با گرسنگى و تحت فشار، در زندان نگه دارند! حالا اين رژيم سقوط كرده. رژيم صهيونيستى احساس لُختى ميكند؛ دستپاچه‌اند، حيرت‌زده‌اند. اين داد و بيدادهائى كه مى‌بينيد از قول سران صهيونيست نقل ميشود و دم از كار نظامى و حمله‌ى نظامى ميزنند، اينها حاكى از دست خالى و حاكى از وحشت و حيرانى آنهاست؛ ميدانند كه در اين شرائط، از هميشه آسيب‌پذيرترند؛ هرگونه قدم كجى بردارند، هرگونه حركت ناشايستى انجام بدهند، مثل صاعقه‌اى بر سر خودشان فرود خواهد آمد.

 غربى‌ها و آمريكائى‌ها هم كه هميشه پشتيبانهاى بى‌قيد و شرط رژيم غاصب بوده‌اند، امروز از هميشه گرفتارترند. امروز غرب با سيلى صورت خودش را سرخ نگه داشته است. آنها مشكلات مالى، مشكلات پولى، مشكلات اقتصادى، مشكلات اجتماعى دارند و در مواجهه‌ى با مردمِ خودشان درمانده‌اند. چندين حكومت طرفدار آمريكا در اروپا ساقط شدند. مردم اگر ميدان پيدا كنند، هر گونه نشانه‌ى استكبار آمريكائى را كه در اروپا مشهود است، با حضور خودشان، با قدرت خودشان خواهند زدود. امروز وضعشان اين است. خود آمريكا هم بدتر از همه. ملتها از آمريكا متنفرند. آمريكا دچار بحران است. البته ميخواهند اين بحران را منتقل كنند به آسيا، منتقل كنند به آفريقا، منتقل كنند به خاورميانه؛ با حادثه‌آفرينى در كشورهاى ديگر و مناطق ديگر، ضعف خودشان را بپوشانند. از جمله‌ى كارهائى كه ميخواهند بكنند، اين است كه در همين منطقه، اين انقلابهاى عظيم مردمى را به ضد خودشان تبديل كنند؛ مردم را به اختلافات قومى، اختلافات مذهبى، اختلافات طائفى سرگرم كنند. ما بايد هوشيار باشيم.

 امروز آمريكائى‌ها از تجربه‌ى انگليسى‌ها دارند استفاده ميكنند در ايجاد اختلاف مذهبى بين شيعه و سنى. انگليس‌ها متخصص دشمنى انداختن بين گروه‌هايند - از جمله بين شيعه و سنى در دنياى اسلام - از چند صد سال قبل آنها اينكاره بودند. آمريكائى‌ها دارند از تجربه‌ى آنها استفاده ميكنند. مسئله‌ى فلسطين پيش مى‌آيد، مسئله‌ى مصر پيش مى‌آيد؛ بمجردى كه در مقابل حركت مردم قرار ميگيرند، به يك جورى، با يك ترفندى، با يك خدعه‌اى، فوراً مسئله‌ى مذهبى را مطرح ميكنند. همه بايد بيدار باشند؛ سنى بيدار باشد، شيعه بيدار باشد، عالم مذهبى بيدار باشد، نخبه‌ى دانشگاهى بيدار باشد، آحاد مردم بيدار باشند؛ بفهمند چه كار ميكنند، بفهمند توطئه‌ى دشمن را و نقشه‌ى دشمن را؛ به نقشه‌ى دشمن كمك نكنند. اين كارى است كه امروز آنها دارند انجام ميدهند.

 البته غربى‌ها، از جمله آمريكائى‌ها، حركتهاى ديوانه‌وار ميكنند. مسئله‌ى هسته‌اى را بزرگ ميكنند، براى اينكه مسائل خودشان را از نظرها بپوشانند. مسئله‌ى هسته‌اى ايران را در صدر مسائل دنيا قرار ميدهند، در حالى كه حقيقت قضيه اينجور نيست. بدروغ اسم سلاح هسته‌اى مى‌آورند، بدروغ مسائل را در تبليغات برجسته و درشت ميكنند؛ هدفشان اين است كه ذهنها را، افكار عمومى را از حوادثى كه در خود آمريكا دارد ميگذرد، از حوادثى كه در خود اروپا دارد ميگذرد، منعطف كنند، منصرف كنند. البته موفق هم نخواهند شد.

 نگاه ما به منطقه، اميدوارانه است. كشور مصر امروز به مسائل داخلى خودش مشغول است، كه طبيعت انقلابهاست. يك حوادثى پيش مى‌آيد، ناچارند اين حوادث را حل و فصل كنند؛ ملت سرگرم آنهاست. اين حوادث، يك خلايى را به وجود آورده؛ يك فرصتى براى برخى از كشورها به وجود آورده كه وارد مسائل منطقه شوند، دخالتهاى غرب‌پسند و آمريكاپسند بكنند؛ به نيابت از آمريكا پول خرج كنند، به نيابت از آمريكا حركت كنند، سفر كنند، اينجا و آنجا بروند. ولى ان‌شاءاللّه كشورهاى انقلاب‌كرده، بخصوص كشور بزرگ مصر، به آرامش و ثبات باز خواهند گشت و بر مشكلات و ترفندها فائق خواهند شد. رژيم ديكتاتور برچيده شد، دنباله‌هاى آن هم ان‌شاءاللّه برچيده خواهد شد و ملتها خواهند توانست نقش خودشان را ايفاء كنند.

 البته اينجا لازم است من با صراحت بگويم كه در حوادث منطقه، مردم بحرين در مظلوميت مضاعف به سر ميبرند؛ آنها حقيقتاً مظلومند. مردم بحرين به وسيله‌ى رژيم مستبد و ديكتاتورى، بى‌جهت و بدون دليل سركوب ميشوند؛ اعتراض آنها با خشن‌ترين وضعيت پاسخ داده ميشود؛ در حالى كه آنها چه ميخواهند؟ آنها اولين و ابتدائى‌ترين نيازهاى انسانى يك كشور مردم‌سالار را طلب ميكنند؛ چيز زيادى نميخواهند. آنجا مسئله‌ى شيعه و سنى را مطرح ميكنند، كه آقا اينها شيعه‌اند. بحث شيعه و سنى نيست؛ بحث يك ملت است. حالا تصادفاً اين ملت يك اكثريت هفتاد درصدى شيعه دارد. اگر هفتاد درصدشان مذهب ديگرى داشتند، حاكمان مذهب ديگرى داشتند، باز هم قضيه همين بود؛ فرقى نميكرد. بحرين ملتى است با يك مذهبى - مذهب تشيع و پيروى اهل‌بيت (عليهم‌السّلام) - كه با يك حكومت مستبدى روبه‌رو است. مسئله اين نيست كه اين حكومت، مذهبى دارد، مردم مذهب ديگرى دارند. ملت ايران با رژيم شاه كه بظاهر مسلمان هم بود، شيعه هم بود، به حرم امام رضا هم ميرفت، درافتاد. بنابراين بحث شيعه و سنى نيست. مسئله را ميبرند توى اختلافات مربوط به مذهب، براى اينكه حق مردم را كتمان كنند. ولى ان‌شاءاللّه همه‌ى مجاهدتها به نتيجه خواهد رسيد. بايد مراقب باشيم آتشهاى قومى و طائفى و فرقه‌اى دامن زده نشوند؛ اين خواسته‌ى ماست، اين نصيحت ماست به همه‌ى اطراف قضايا.

اميدواريم ان‌شاءاللّه خداوند متعال كمك كند و يقيناً كمك خواهد كرد. بدون ترديد، آينده براى ملتهاى مسلمان و براى اسلام و مسلمين و براى ملت ايران، از گذشته بهتر است.

والسّلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته‌

۱) شعراء: ۲۱۷ - ۲۲۰
۲) فاطر: ۱۰
۳) منافقون: ۸
۴) نساء: ۱۳۹
۵) شعراء: ۱۲۱ و ۱۲۲
۶) آل‌عمران: ۱۳۹
۷) ابراهیم: ۲۸ و ۲۹

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار