به گزارش
حوزه احزاب باشگاه خبرنگاران، "آيتالله اکبر هاشمي رفسنجاني" رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، به مناسبت بيست و چهارمين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني(ره) بيانيهای منتشر کرد.
متن بيانيه بدين شرح است:
بسم الله الرحمن الرحيم
14 خرداد، در تقويم رسمي ايران و براي مردم، يادآور طنين بغضآلود صدايي است كه در غمانگيزترين صبح تاريخ اين سرزمين، گفت: «روح خدا به ملكوت اعلا پيوست»
سالروز آغاز غمي به وسعت دلهاي همه ايرانيان و پايان استشمام جهان اسلام از گُل وجود شخصيتي است كه در سنّ 81 سالگي، جوانترين نهضت مردمي را به بار نشاند و پس از 11 سال رهبري پيامبرگونه، در وصيتنامهاش گفت: «با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد و ضميري اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوي جايگاه ابدي سفر ميكنم و از خداي رحمان و رحيم ميخواهم كه عذرم را در كوتاهي خدمت و قصور و تقصير بپذيرد.»
مردي كه پس از شهادت پدر در راه مبارزه با زيادهخواهان و در دفاع از رعيت مظلوم، كودكي را در دامان مادر و نوجواني را در مشاهده ميداني اتفاقات روزگار، مخصوصاً مشروطه گذراند و با علم به تأثير افراط و تفريط در انحراف مسير نهضتهاي مردمي، غمي سنگين در سينه داشت و ميفرمود: «يقيناً روحانيون مجاهد از نفوذ، بيشتر زخم برداشتند. گمان نكنيد كه تهمت وابستگي و افتراي بيديني را تنها اغيار به روحانيت زده است، هرگز. ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب كاريتر از اغيار بوده و هست... خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است.» (صحيفه امام، جلد 21، صفحات 273 تا 293)
در جواني از حجرههاي حوزه علميه و در اوج شهرتِ محبوبيت و مرجعيت، بيرق مبارزه با بيعدالتيهاي اقتصادي و سياسي رژيم پهلوي و تغافل و تجاهل فرهنگي و اجتماعي «ولايتيون» آن روزگار را برافراشت كه هر نداي عدالتخواهي و مبارزه با ستم را پرچم ضلالت در زمانه غيبت ميدانستند.
تابش حضورش در زمستانيترين فصل ايران اسلامي، تاريخ منجمد شده اين سرزمين در 2500 سال استبداد و قرنها استعمار را به همراه دلهاي مردم چنان گرم كرد كه در كوتاهترين زمان ممكن، آييننامه باغ بهاري را در ميثاق ملي قانون اساسي نوشت تا سرنوشت مردم در بيسابقهترين حضور در انتخابات و بالاترين درصد تأييد «جمهوري اسلامي» به دست آنان بيفتد.
مردي بزرگ از سلاله خوبان كه كرامت انتسابي، شرافت اكتسابي، شجاعت آسماني، صراحت بياني و صداقت عرفاني را در مكتب جعفري آموخته بود كه چگونه در چشم مردم، به دور از زهدفروشي، براي آباداني دنياي آنها، حرير ملاطفت بپوشد و دور از چشم مردم، براي آباداني آخرت خويش، صوف رياضت بر تن كند.
در پاسخ به ابراز ارادت پاك و بيآلايش مردم، دست مهرباني از حسينيه جماران تكان ميداد و در مواجهه با متملّقان ظاهرفريب، صلابت كلام مولاي خويش، علي عليهالسلام را بر زبان ميآورد كه «اَنَا دُونَ ما تَقُولُ، وَ فَوقَ ما في نَفسِ، از آنچه بر زبان داري پايينتر و از آنچه در دل داري بالاترم»
در عالم سياست به درس هيچ يك از مكاتب دنيا نرفته بود، اما در مسئله آموزي به سردمداران دو بلوك شرق و غرب آن روز جهان، نگارگري ميكرد و در فراز و فرودهاي روزگار كه سياسي كاريها، 15 سال انزواي غربت را بر او تحميل كرده بود، با تأسي به 25 سال خانه نشيني منتخب آسماني غدير، آن خطبه عبرتآموز نهجالبلاغه را ميخواند كه: «اللهُمَّ اِنَّ تَعلَمُ اَنّهُ لَم يَكُنِ الَّذِي كَانَ مَنّا مُنافََسهً فِي سُلطانٍ، وَ لا التِماسَ شَيءٍ مِن فُضُولِ الحُطامِ، وَلكِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مَن دينِكَ، وَ نُظهِرَ الاصلاحَ فِي بِلادِكَ. فَيَأمَنَ المَظلُومُونَ مِن عِبادِكَ، وَ تُقامَ المُعَطَّلَهُ مِن حُدُودِكَ ؛ خدايا تو ميداني كه آنچه ما انجام داديم براي به دست آوردن قدرت و سلطنت و جمعآوري اموال بيارزش دنيا نبود، بلكه براي آن بود كه نشانههاي دين تو را باز نماييم و در سرزمينهاي تو اصلاح را نمايان سازيم تا بندگان مظلوم تو امنيت يابند و حدود تعطيل شدهات برپا گردد.»
خانواده و خاندانش را چنان در جهاد فيسبيلالله تربيت كرده بود كه زماني با شهادت حاج آقا مصطفي و زماني با شهامت حاج احمد آقا، روابط عاطفي پدر و فرزندي را با مفاهيم متعالي اسلام پيوند زد و نگذاشت فرزندانش شيريني تملّق و چاپلوسي را بر تلخي سخنان حق و حقيقت ترجيح دهند.
فرودش در بهمن 57 بر دلها بود و پس از 10 سال رهبري بيبديل، مهاجرت آسمانياش بر دستهاي عزادار مردمي بود كه براي آمدنش اشك شوق ميريختند و براي رفتنش سوگمندانه به سر و سينه ميزدند.
مردي كه آيينه خيالش در شنيدن انتقاد، هرگز آلوده به زنگار كينه نميشد و تملّق چاپلوسان او را غرّه نميكرد و باران لطافت طبعش به آبياري مزارع گروهها و جناحهاي سياسي منحصر نميشد و هميشه چون پدري مهربان، براي همه به طور يكسان «بشيراً و نذيرا» بوده است.
جان كلام را يادگارش حاج احمد آقا خميني گفته بود كه: «[امام] خميني(ره) را نيازي به وصف ما نيست كه همه وجودش «انقطاع الي الله» بود و در ميدان عرفان عملي و مجاهده با نفس، دنيا و جاذبه هاي دنيايي را پيش از آنكه بشناسيمش، به اهلش وانهاده بود... آري دچار روزمرگي شدن و از ادامه راه در ميان آن باز ايستادن، تحت تأثير وسوسه خناسان قرار گرفتن، نااميد و مأيوس شدن، اهداف و آرمانها و رنجهايي كه براي تحقق آنها كشيده شده، فراموش كردن و از مسير، منحرف گشتن و به گذشتههاي شوم بازگشتن، واقعيت تلخي است كه احتمال وقوع آن به عنوان يك خطر جدّي، فراروي تمامي انقلابها و نهضتها وجود داشته و دارد، چه رسد به آنكه نسبت به سختيهاي راه پيموده و بهاي سنگيني كه براي رسيدن به وضعيت موجود پرداخت شده است، ناآگاه و ناآشنا باشيم.»
اينك 24 سال پس از آن واقعه عظيم، ماييم و آرمانهايي كه آن بزرگوار براي ملتها و امتها ترسيم كرده بود.
هرچند هر روز كه از عمر زمينيمان ميگذرد، خلاء وجودي آن پير فرزانه را بيشتر حس ميكنيم، اما وظيفه ماست كه نگذاريم گذشت زمان و تلاش خزنده مخالفان آن عزيز، غبار فراموشي و انحراف بر آيينه افكارش بنشاند. وظيفه ماست كه نگذاريم يادگارانش را به گناهي نكرده و گفتاري كه در محكمهي بعضيها، جرم آشكار است، مورد جفا قرار دهند و با كلماتي بنوازند كه تكرار گفتار بعضيهاي ديگر با حضرت فاطمه(س) در سالهاي پس از رحلت پيامبر(ص) در مدينه است و شبيه رفتاري است كه با پشت كردن به آيه صريحة: «قُل لاّ أَسأَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّهَ فِي الْقَرْبَي» با دو سبط نازپروده پيامبر و ذريّه مقدسش شد، گرچه اين جمله فقط تشبيه است و نه تساوي.
سخنم با مردم و بيت شريف امام به عنوان كسي كه سالها از انفاس قدسيهاش، سعادت كسب فيض داشت، اين است كه به نشر آثار آن زعيم عاليقدر و ثبت آنها در تاريخ بكوشيد و در اين راه ثابت قدم بمانيد كه اگر در اين راه كوتاهي كنيم، ديوارهاي فاصله جامعه با امام هر روز بلندتر و بلندتر ميشود.
سالگرد رحلتشان كه در اتفاقي اعجازگونه همزمان با سالگرد اولين قيام رسمي مردم در پانزدهم خرداد سال 42 شده، فرصت مغتنمي است تا يك بار ديگر گفتار و رفتارش را مرور كنيم تا نگذاريم اسرائيليات، تفسير و تأويل سخنانش براي انحراف از اهداف راستين مبارزه و انقلاب اسلامي باشند.
اكبر هاشمي رفسنجاني
رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام
انتهاي پيام/