مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران،
ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به مقاله ای از سعدالله زارعی با عنوان«آنچه از پرده برون افتاد»اختصاص یافت:
از ژانويه 2011 که خيزش و خروش ملتهاي مسلمان در منطقه حرکت عظيم «بيداري اسلامي» را کليد زد تا حالا که بيش از دو سال از آن تاريخ ميگذرد؛ تلاش جبهه غربي-عبري با همراهي ارتجاع عربي مشخصا بر دو راهبرد متمرکز بوده است: 1- انحراف در بيداري اسلامي 2- تضعيف جبهه مقاومت و آنچه در اين ميان قابل اعتناست پروژهاي است که ميتوانست دو راهبرد مورد اشاره را عملي نمايد.
اين پروژه با طراحي و کارگرداني غربيها به صحنه آمد، با حمايت مالي ارتجاع عرب پشتيباني شد و از طريق تروريسم و جريان تکفيري-صهيونيستي اجرايي گشت؛ «بحرانسازي در سوريه»!از همين روي؛ به راحتي ميتوان فهميد که چرا جبهه غربي-عبري و ارتجاع عربي با شروع تحولات منطقه در بستر بيداري اسلامي، سوريه را نشانه رفتند.
طي دو سال گذشته تلاشها و تحرکات گسترده و هماهنگ شدهاي از سوي جبهه ياد شده انجام گرفت تا به اصطلاح کار سوريه را يکسره کند و اکنون حمله نظامي چند روز پيش رژيم صهيونيستي به سوريه نيز در ادامه همين خط بوده و جداي از پازل دشمن براي ضربه زدن به جبهه مقاومت و انحراف در مسير بيداري اسلامي نيست.
درباره پيامها و پيامدهاي حمله اخير تلآويو به دمشق نکاتي قابل تامل است:
يکم- رئيسجمهور آمريکا 18 اوت 2011 طي بيانيهاي کتبي اعلام کرد وقت آن رسيده که بشاراسد رئيسجمهور سوريه کنار برود. بعد از آن ديگر مقامات غربي نيز همين موضع را تکرار کردند و چندين اجلاس برگزار شد تا مقدمات برکناري بشاراسد فراهم گردد. هيلاري کلينتون-وزير خارجه وقت آمريکا- هم به صراحت اعلام کرد؛ «اسد رفتني است» و در ادامه رسانههاي غربي با اطمينان، سناريوي کنارهگيري اسد از قدرت را دنبال کردند ولي آنچه محرز گشت برخلاف اين ارزيابيها و موضعگيريها بود.
به عبارت روشنتر؛ لابي سياسي و توطئههاي ديپلماتيک نتوانست باعث رفتن بشاراسد از قدرت بشود و اين کودتاي قدرتهاي جهاني عليه سوريه به عنوان عضو شاخص جبهه مقاومت به شکست انجاميد.اين رسوايي تا آنجايي بود که حتي فارين پاليسي سال گذشته (آبان 91) طي گزارشي نوشت؛ «از وعده اوباما براي رفتن اسد 452 روز ميگذرد ولي او کماکان در قدرت است». اکنون 6 ماه نيز از گزارش فارين پاليسي ميگذرد و با اين احتساب بيش از 600 روز از تلاشها، توطئهها و دسيسهها عليه سوريه سپري شده ولي دمشق مقاومت کرده و ايستاده است.
از سوي ديگر؛ کمکهاي تسليحاتي و مالي به مخالفان و شورشيان براي براندازي حکومت سوريه کارساز نبوده است.
در گام بعدي اتهامسازي عليه دمشق با سناريوي موضوعي به نام «تسليحات شيميايي» که يک هجمه تبليغاتي و جنگ رواني بر ضد دولت اسد بود نيز نگرفت و سوريه سقوط نکرد. جبهه غربي-عبري با همراهي منافقانه و خائنانه ارتجاع عربي و استفاده از جريان تکفيري و تروريستها همه گزينههاي موجود را استفاده کرد ولي طرفي نبست و حمله اخير رژيم صهيونيستي به دمشق آخرين گزينه است به اين اميد که کارگر بيفتد. بنابراين اولين پيام اين حمله، شکست سناريوها و پروژههايي است که در 25 ماه گذشته عليه سوريه انجام دادند ولي ناکام ماندند.
دوم-ورود رژيم صهيونيستي به جنگ با سوريه و حمله جنگندههاي اسراييلي به مراکز تحقيقاتي و امنيتي دمشق به وضوح نشان داد ادعاي غربيها و ارتجاع عربي که تلاش ميکردند موقعيت سوريه را در قالب بهار عربي جا بزنند يک دروغ بزرگ و تاريخي است.حمله نظامي صهيونيستها به دمشق ثابت کرد ماهيت آنچه که در سوريه ميگذرد با خيزش و خروش ملتهاي مسلمان در منطقه کاملا متفاوت است.
البته از ابتدا شواهد و قرائن نشان ميداد بحران در سوريه بخاطر انتقام از «جبهه مقاومت» است ولي حمله صهيونيستها پيوند و همدستي رژيم صهيونيستي با معارضان و تروريستها را برملا کرد. دقيقا در شرايطي که ملت و دولت سوريه طي يکماه اخير موفقيتهاي بزرگي در برابر معارضان بدست آوردند و حومه دمشق را از تروريستها پاکسازي کردند، به يکباره رژيم صهيونيستي به دمشق حمله ميکند.
آيا اين اقدام رژيم صهيونيستي چيزي جز حمايت از تروريستها و معارضان براي خارج کردن آنها از تنگنا بوده است؟
سوم- نقش آمريکاييها در حمله رژيم صهيونيستي به دمشق غير قابل انکار است. اين حمله فراتر از اين است که گفته شود بدون اجازه و چراغ سبز آمريکا صورت گرفته است.رژيم صهيونيستي عليرغم اين ژست تو خالي که مستقل از آمريکا، گزينه نظامي را روي ميز ميگذارد کاملا گمارده واشنگتن عمل ميکند.
آمريکاييها ماههاست که رفتن اسد از قدرت را در بوق و کرنا کردهاند ولي اين اتفاق عملي نشده و از همين روي اين پروژه را اکنون از طريق تلآويو دنبال ميکنند.جالب است که در همين ارتباط، آلون لئيل از مقامات سابق وزارت خارجه رژيم صهيونيستي روز گذشته در مصاحبه با الجزيره اذعان ميکند؛ «حمله اسرائيل به مناطقي در سوريه با هماهنگي آمريکا صورت گرفته است.»
شرايط نامساعد آمريکا در مسائل اقتصادي و اعتراضات افکار عمومي در اين کشور پيرامون به راه افتادن هرگونه جنگي از سوي واشنگتن، باعث شده تا دولت اوباما بداند نميتواند مستقيما به موضوع سوريه ورود نمايد.چهارم- حمله رژيم صهيونيستي به سوريه يک اشتباه راهبردي در شرايط کنوني است.
هدف جبهه غربي-عبري- عربي همانطور که در بالا اشاره شد «انحراف بيداري اسلامي» و «تضعيف جبهه مقاومت» بوده است. اين حمله نتيجه معکوس خواهد داشت چرا؟ چون حقانيت دولت و ملت سوريه در مبارزه با معارضان و تروريستها براي افکار عمومي منطقه و حتي کندذهنترين اشخاص نمايان و عيان شده است.
امروز پيوند آشکار تلآويو با جريان تکفيري-تروريستي برملا شده و اين اتفاق مبارکي است که براي جبهه مقاومت رخ داده است.
اکنون مشخص شده که معارضان براندازي دولت اسد را در پازل دشمن پي گرفته بودند و ارتباط درهم تنيدهاي با رژيم صهيونيستي داشتهاند.
مقوله سوريه در شرايط کنوني روح تازهاي به حرکت بيداري اسلامي خواهد بخشيد و جبهه مقاومت برخلاف ارزيابي واشنگتن-تلآويو تقويت خواهد شد.
اين نکته نيز گفتني است که توطئهها، دسيسهها و دروغهاي آمريکا، رژيم صهيونيستي و ارتجاع عربي درباره سوريه يکي پس از ديگري برملا ميشود و هرچه زمان بگذرد سيماي بدون رتوش رسانههاي غربي در پمپاژ دروغها و شايعات نمايان خواهد شد.
خاطرنشان ميشود پيش از حمله رژيم صهيونيستي به سوريه، رسانههاي غربي و عبري، دمشق رابه استفاده از سلاح هاي شيميايي متهم ميکردند و اين در حالي است که ديروز کميته تحقيقات سازمان ملل در مورد جرايم جنگي و نقض حقوق بشر در سوريه تصريح کرد هيچ شواهدي پيرامون استفاده نيروهاي دولتي سوريه از تسليحات شيميايي به دست نيامده است و از سوي ديگر تاکيد کرد؛ «گروههاي مسلح مخالف در سوريه از سلاحهاي شيميايي استفاده کردهاند».
پنجم- و بالاخره بايد گفت حمله رژيم صهيونيستي به سوريه پس از هتک حرمت تکفيريها، به پيکر مطهر حجربنعدي صحابه جليلالقدر پيامبر اسلام، ماهيت واقعي جريان تکفيري را برملا کرد.اين جريان همان جرياني است که در سوريه عليه ملت و دولت اين کشور دست به آشوب ميزند و بيپروا اقدامات تروريستي را ساماندهي ميکند و گروههاي اسلامي را تکفير مينمايد و از سوي ديگر با دشمن نشان دار «اسلام» و صهيونيستهاي جنايتکار پيوندي رازگونه دارد.!
حمله اخير رژيم صهيونيستي به سوريه و ارتباط رمزآلود با جريان تکفيري يک پيام و پيامد آشکار دارد و آن اين است که اين جريان خبيث همچون آن «غده سرطاني» به پايان راه نزديک شده است و در اين ميان هوشياري شيعه و سني را ميطلبد که جدول دشمن را پر نکنند.
برشماری دلایل تعدد بیش از حد نامزد های انتخاباتی با مقاله ای از مهدی محمدی ، و عنوان «فراواني كانديداها محاسبه تواناييها»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز را از نظر می گذرانید :
1ـ از امروز کسانی که قبای ریاستجمهوری را با قامت خود سازگار میبینند، ثبتنام به عنوان کاندیدا را آغاز خواهند کرد. نشانهها حکایت از آن دارد که تعداد ثبتنامکنندگان از سیاسیون، این بار به نحو غیرمتعارفی زیاد خواهد بود. این امر چند دلیل دارد:
اول- نخستین دلیل این است که برخی جناحهای سیاسی مانند فرقه انحراف و جريان فتنه در واقع به تعدد کاندیداها به عنوان یک تاکتیک انتخاباتی نگاه میکنند. اصلاحطلبان در واقع چارهای جز پذیرش این تنوع ندارند چرا که تاکنون موفق به شکلدهی به هیچ اجماعی نشدهاند. امید اصلاحطلبان این است که در فضای بعد ثبتنام و بر اثر رویارویی با حوادث آینده، زمینههای اجماع میان آنها فراهم شود.
فرقه انحراف هم اگرچه بیشک یک کاندیدا بیشتر ندارد ولی احتمالا با هدف شلوغ کردن صحنه، ایجاد تشتت بین اصولگرایان و ایجاد گزینه B برای خود (اگرچه این احتمال بسیار ضعیف است) با افراد مختلفی وارد مذاکره شده و سعی کرده آنها را به ثبتنام تشویق کند؛ ولو اینکه میدانیم تقریبا قطعی است که این فرقه در نهایت به صراحت اعلام خواهد کرد یک کاندیدا بیشتر ندارد.
دوم- دلیل ديگر این است که به اصطلاح نرخ شکسته و عملا افراد بسیاری به این جمعبندی رسیدهاند که رئیسجمهور شدن آنقدرها هم که زمانی به نظر دشوار میرسید نیست. درباره دلایل جامعهشناختی و روانشناختی فراگیر شدن چنین ذهنیتی باید سر فرصت بحث کرد اما روشن است که رفتار آقای احمدینژاد بویژه این اواخر، در این موضوع سخت موثر بوده است.
سوم- سومین دلیل شاید این باشد که بسیاری از کسانی که ثبتنام میکنند، در واقع ثبتنام نمیکنند که تا آخر بمانند و رئیسجمهور شوند، بلکه هدف برخی از آنها در واقع چیزی بیش از این نیست که نامشان در سیاهه کسانی که زمانی کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری بودهاند، نوشته شود. اینها به دنبال رزومهاند. برخی دیگر میخواهند تایید شوند و کنار بکشند و همین تاییدیه برای آنها کافی است.
عدهای میخواهند تایید شوند و بعد ببینند چه کسی حاضر است در مذاکره راجع به کنار کشیدن بیشترین امتیاز را به آنها بدهد. از دید این عده کاندیداتوری ابزار سهمخواهی و سهیم شدن در دولت کاندیدای احتمالا پیروز است. عدهای هم البته آمدهاند تا انتها بمانند به این خیال که این بار صحنه از افراد بسیار قدرتمند که بتوانند تکلیف کار را در دور اول یکسره کنند، خالی است بنابراین رئیسجمهور شدن آنقدرها هم دور از دسترس نیست.
2ـ فصل ثبتنام که تمام شود نخستین چیزی که باید انتظار داشت این است که شورای نگهبان قاطعانه و بیملاحظه به وظیفه خود در تطبیق کاندیداها با ملاکها و معیارهای مندرج در قانون عمل کند. حقیقت این است که این بار نشانههای بسیار ناچیزی از آسانگیری به چشم میخورد و درست هم همین است. جایگاه ریاستجمهوری خطیرتر از آن است که بتوان برای داوطلبان تصدی آن معیارهای حداقلی در نظر گرفت.
ریاست جمهوری در ایران نهادی بسیار قدرتمند است و تا آنجا که به امور اجرایی کشور بازمیگردد، رئیسجمهور عملا مقام نخست را دارد. جداگانه خواهیم گفت و تردیدی هم نیست که کسانی، اکنون برای فشار به شورای نگهبان به منظور تایید صلاحیت کاندیدای خود درحال نقشه کشیدن هستند. اما واقعیت این است که هیچکدام از کاندیداهای موجود در موقعیتی نیستند که بتوانند در این باره فشاری موثر بر نظام وارد آورند. حداکثری دیدن معیارهای بررسی صلاحیتها به معنای دفاع حداکثری از حقوق مردم است و شورای نگهبان با توجه به سابقهای که از آن دیدهایم بیشک در این امر کوتاهی نخواهد کرد.
3- گام سوم مربوط به خود کاندیداهاست. ثبتنام به این امید که بتوان با فشار از شورای نگهبان تایید صلاحیت گرفت، این بار ظاهرا یک اشتباه محاسباتی بزرگ است. از آنجا که بعید است تا آخر کار خبری از احکام حکومتی و ثانوی باشد، بنابراین شورای نگهبان به ضوابط حداکثری خود پایبند خواهد بود و امید بستن به مکانیسمهای تولید فشار آن هم در مقابل کسانی که همواره در طول سالهای گذشته معاملهناپذیری خود را نشان دادهاند، دردسر بیجهت برای خود و دیگران درست کردن است.
بهترین راه شاید این باشد که حرکت به سمت تشکیل ائتلافهای انتخاباتی از حالا آغاز شود. کاملا روشن است که صحنه انتخابات خلوت خواهد شد و کثرت فعلی به 24 خرداد نخواهد رسید. البته کسانی همه هویت خود را در ائتلاف نکردن تعریف کردهاند. اینکه این مدل سیاستورزی چقدر صحیح و قابل دفاع است بحثی است که وقتی دیگر به آن خواهیم پرداخت. اما لااقل آنها که با ائتلاف مشکل نظری ندارند بهتر است از حالا به این بیندیشند که زمان باقیمانده تا انتخابات بسیار کمتر و حوادث آینده غیرقابل پیشبینیتر از آن است که فرصتی که امروز هست، ظرف تمام یک ماه آینده هم باقی بماند.
ائتلاف به معنای دقیق کلمه تلاشی است برای ایجاد همکاری مشترک میان کسانی که از حداقل مبانی و اهداف مشترک برخوردارند. هدف هم البته کسب رای است. هرقدر شورای نگهبان موظف است در بررسی صلاحیتها حداکثری نگاه کند، ظاهرا وظیفه کاندیداها برعکس است و میتوانند در تشکیل ائتلافها نگاه حداقلی داشته باشند. سال 92 آخرین بار نیست که در ایران انتخابات برگزار میشود ولی اگر کسانی صحنه را درست نشناسند و از گرفتن تصمیم درست در زمان درست، عاجز بمانند شاید آخرین بار باشد که در چنین انتخاباتی کاندیدا میشوند.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای انتخاباتی از کورش شجاعي حول موضوع کاندیداتوری هاشمی با عنوان«تأملي بر اظهارات اخير آيت ا... هاشمي رفسنجاني»اختصاص یافت:
هم ادب اقتضا مي کند که درباره خواص و بزرگان انقلاب و نظام آن هم شخصيتي مانند آقاي هاشمي رفسنجاني با رعايت کامل نزاکت و حرمت سخن گفت و مطلب نوشت و هم پيشگامي و پيش قراولي موثر اين چهره برجسته انقلاب و نظام که نقش و تأثير مهمي در شکل گيري و پيروزي انقلاب داشته است و هم مسئوليت هاي بسيار مهم و خطيري که از اول شکل گيري نظام جمهوري اسلامي چه در زمان حيات امام(ره) و چه در زمان خلف صالحش بر عهده آقاي هاشمي بوده، ايجاب مي کند حرمت ايشان پاس داشته شود.
اين شخصيت برجسته انقلاب و نظام رنج هاي فراوان و زندان هاي متعددي را در زمان رژيم گذشته متحمل شده است و پس از پيروزي انقلاب نيز به خاطر نقش موثرش در انقلاب و نظام هدف ترور گروه هاي افراطي، التقاطي و منحرف قرار گرفت. وي هم چنين نقشي موثر در تصميم سازي ها و تصميم گيري ها و اداره امور کشور و نظام داشته است.
مسئوليت هاي بسيار مهم ايشان در تمامي سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي چه در سال هاي پرافتخار هشت سال دفاع مقدس چه نقش موثر وي در ماجراي عزل بني صدر، چه در دو دوره رياست بر مجلس شوراي اسلامي، چه در حضور در مجلس خبرگان رهبري، چه در دو دوره رياست جمهوري و چه در رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام و در کنار همه اين مسائل ارتباط بسيار نزديک و چهره به چهره با امام راحل(ره) و رهبر فرزانه انقلاب و بيان ديدگاه ها و ارائه مشاوره ها به اين دو بزرگوار همه و همه از نقش مهم و اساسي اين چهره برجسته انقلاب در طول اين سال ها بر سرنوشت کشور و نظام حکايت دارد.
و البته درايت، هوشمندي، دورانديشي و سياست مداري اين شخصيت حوزوي در کنار پيشکسوتي و تجربه هاي فراوان و کارهاي بزرگي که خصوصاً در زمينه توسعه اقتصادي و سازندگي در دو دوره رياست جمهوري انجام داده نه تنها از وي شخصيت و چهره ملي ساخته بلکه از وي چهره اي بسيار قابل توجه خصوصاً در بين برخي سران کشورهاي جهان ترسيم کرده است.
بنابراين توجه به اين نکات و برخي مسائل ديگر و همچنين رعايت برخي مصالح کشور بر اين مهم صحه مي گذارد که بايد حريم و حرمت همه افراد و همچنين خواص، بزرگان و موثراني همچون ايشان پاس داشته شود.
هيچ کس نبايد خود را عقل کل و مبرا از خطا بپندارد
با اين حال نه جناب آقاي هاشمي رفسنجاني و نه هيچ شخصيت ديگري با هر درجه اي از اعتبار، سابقه و سهم و نقش در اداره کشور نمي تواند و نبايد خود را عقل کل و مبرا از خطا بداند و نقد و انتقاد آگاهانه و منصفانه را ناديده بگيرد يا نپذيرد. به هر صورت برخي از تصميم سازي ها و برنامه هاي ايشان خصوصاً در دوران رياست جمهوري مورد نقد جدي تعداد کثيري از دلسوزان کشور و نظام است .
خصوصاً سياست هاي تعديل اقتصادي که علاوه بر تحميل گراني هاي شديد و افزايش بسيار زياد نرخ تورم که در سال ۷۴ به حدود ۴۸ تا ۵۰ درصد رسيد موجب شد در سايه شتاب در سازندگي و پرداختن به مسائل اقتصادي متأسفانه بسياري از زيرساخت هاي فرهنگي به شدت مورد بي توجهي و غفلت قرار بگيرد و آثار سوء اين غفلت و بي توجهي و همچنين کم توجهي به معيشت و زندگي توده مردم و مرکز محوري و کم توجهي به شهرها و روستاهاي دور افتاده و از همه مهمتر محور قرار نگرفتن گفتمان عدالت سياسي، اقتصادي و اجتماعي همچنان حتي تا امروز قابل مشاهده است.
و البته از همه اين ها مهمتر نوع موضع گيري و ورود ايشان به حوادث بس ناگوار و آن فتنه بزرگ در سال ۸۸ که مي رفت تا اساس نظام و کشور را به مخاطره اي جدي و چالشي اساسي دچار کند بيش از هر مسئله ديگري قابل تأمل و نقد اساسي است و متأسفانه در آن برهه سخت و سرنوشت ساز تاريخ کشور و انقلاب ايشان به گونه اي ورود کرد که خون به دل خيلي ها شد و برخي از اظهارات و موضع گيري ها و پس آنگاه سکوت ايشان تبعات بسيار سوئي داشت، که برخي از آن تبعات هنوز و همچنان ادامه دارد در صورتي که بسياري از دلسوزان کشور و نظام از اين شخصيت و چهره برجسته انقلاب انتظارات به حق ديگري خلاف برخي اظهارات و مواضع ايشان داشتند که متأسفانه محقق نشد.
غرض اين مقاله يادآوري اين نکات نبود بلکه آن چه نگارنده را بر آن داشت که حسب انجام وظيفه و اداي تکليف مطالبي را بنويسم برخي اظهارنظرها و مواضع آيت ا... هاشمي خصوصاً استفاده ايشان از برخي کلمات و عبارت هايي است که يکشنبه در ديدار با جمعي از دانشجويان مطرح کرده اند. البته آن چه از اظهارات ايشان در آن جلسه به دست ما رسيده است خبر تنظيمي يکي از خبرگزاري هاي رسمي کشور است که متأسفانه بسياري از رسانه هاي بيگانه با شيطنت از برخي از اين اظهارات سوء استفاده کردند.
لازم به ذکر است که مبناي اين مقاله نيز بر اساس همان خبر تنظيمي يکي از خبرگزاري هاي رسمي کشور است و مستند ديگري در دست نداريم. اين نکته را از آن جهت اشاره کردم که شايد اظهارات ايشان در آن جلسه مقدمات و موخرات ديگري هم داشته که به سبب تلخيص به اين شکل درآمده است به هر صورت مخاطبان فهيم و گران قدر مي توانند براي دسترسي به متن کامل اين گزارش به خبرگزاري مهر مراجعه کنند .
اما آن چه موجب شگفتي است و البته بسيار قابل تأمل جداي از آن بخش از اظهارات قابل قبول آقاي هاشمي در اين جلسه، کلمات و عباراتي است که عيناً نقل مي شود که واقعاً شنيدن چنين کلمات و عباراتي (اگر عين کلمات و عبارات ايشان باشد) از زبان شخصيتي همانند آقاي هاشمي رفسنجاني بسيار جاي تأمل و نقد اساسي و گله جدي دارد.
بايد از ايشان تشکر کرد که در آن جلسه خطاب به دانشجويان گفته اند: «من انتظار ندارم کلمات مأيوس کننده و افسرده کننده از شما بشنوم» اما حداقل براي نگارنده روشن نيست که منظور جناب آقاي هاشمي از بيان اين جمله چيست که گفته است: «اگر نمي گذارند صدايتان بلند شود اين طور نيست که حرفتان گم شود، حرف شما در دل خيلي ها است و اکنون کافي است تا جرقه اي براي بيان آن بخورد».
و جالب تر اين که در بخشي از گزارش اين جلسه آمده است که: «هاشمي رفسنجاني با بيان اين که مسئولان اصلي نظام نيز از ايجاد وضعيت خفقان و برگشت به اوضاع سابق ناراضي هستند اظهار کرد اين وضعيت را تنها جريان هاي متحجر مي خواهند اما نه قانون اساسي و نه اهداف انقلاب و نه مسئولان اصلي نظام چنين وضعيتي را نمي خواهند شايد پيدا کردن راهکار دشوار باشد ولي مردم خود راهکار را پيدا مي کنند».
سوال جدي از آقاي هاشمي
سوال جدي از جناب آقاي هاشمي رفسنجاني اين است که آيا شما بر اين باور هستيد که وضعيت کشور به اوضاع سابق بازگشته و فضاي «خفقان» حاکم شده است؟ آقاي هاشمي نگارنده گر چه بر اين باور است که هم رسانه ها به دلايلي از سوي برخي دستگاه ها و نهادها و بعضاً افراد محدوديت هايي دارند و تحت فشار هستند و برخي رسانه ها نيز خود دچار «خودسانسوري» و عدم واقع گرايي اند و هم متأسفانه رسانه ملي نيز تقريباً تنها در اختيار دارندگان يک نوع گرايش و خط فکري و سليقه هاي هم سو قرار دارد و هم بسياري از دانشگاه هاي کشور متأسفانه به دلايل گوناگون از نشاط سياسي لازم برخوردار نيست.
گاه حتي نقدهاي منصفانه و دلسوزانه مسئولان سابق و کارشناسان شنيده نمي شود و هم آن چنان که بايد از ظرفيت کارشناسي و نخبگاني کشور استفاده نمي شود و هم متأسفانه گاه نقدهاي منصفانه برخي رسانه ها به شرايط نامساعد اقتصادي، «سياه نمايي» جلوه داده مي شود و گاه برخي انتقادها نيز حمل بر مخالفت و تعارض با نظام جلوه داده مي شود، اما با تمامي اين تفاصيل جناب آقاي هاشمي رفسنجاني انصاف نيست که براي شرايط کشور آن هم توسط کسي چون شما از واژه خفقان استفاده شود که نيک بر زواياي مختلف اين واژه نفرت انگيز و جانسوز واقفيد.
خصوصاً اين که متأسفانه اين واژه را با عبارت «برگشت به اوضاع سابق» همراه مي کنيد. جناب آقاي هاشمي رفسنجاني خدا نگذرد از تقصير کساني که آن چنان ناجوانمردانه بر شما تاختند که «عاليجناب سرخپوش» خواندندتان و بعد هم به آن سوي آب ها گريختند و هم نواي با بدخواهان کشور و نظام شدند اما حداقل آناني که همچون نگارنده سن و سالي از آن ها گذشته و دوران رياست جمهوري شما را به خاطر دارند مي دانند و به ياد دارند که بيشترين محدوديت و ممنوعيت ها در زمان دولت شما براي رسانه ها وجود داشت و فضاي نقد و انتقاد را آن چنان خود شما و اطرافيانتان بسته بوديد که آن جمله معروف بر سر زبان ها بود.
جناب آقاي هاشمي رفسنجاني آيا واقعاً بر طريق صواب و انصاف است که در اين شرايط خاص بين المللي، منطقه اي و در آستانه انتخابات مهم و سرنوشت ساز رياست جمهوري آن هم پس از آن وقايع تلخ سال ۸۸ شما اين گونه سخن بگوييد؟ البته شايد در تنظيم گزارش جلسه توسط خبرگزاري مذکور اشتباهي رخ داده باشد هر چند تا زمان نوشتن و صفحه آرايي اين مطلب يعني ساعت ۲۳ دوشنبه شب هيچ گونه تکذيبيه اي از سوي دفتر آيت ا... هاشمي رفسنجاني و خبرگزاري مهر منتشر نشده از ديگر نکات قابل تأمل در اظهارات رئيس محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام در اين ديدار جملاتي است که خبرگزاري چنين نقل کرده است:
«وي با تأکيد بر اين که اين هشت سال به انقلاب، کشور، مردم و تاريخ کشور ظلم شده است گفت: همه سخنرانان اين جلسه زواياي خلاف هاي اين دوره را گفتند من نيز با آن موافقم» جناب آقاي هاشمي نگارنده نيز بر اين باور است که از ابتداي بر سر کار آمدن آقاي احمدي نژاد اشتباهات و خطاهاي بسياري توسط ايشان انجام شده است و مهمترين آن، آن جلسه کذايي مناظره هاي تلويزيوني است که شايد بتوان گفت اين کانديداي آن موقع رياست جمهوري شايد جزو اولين و معدود افرادي بود که به بدترين شکل حرمت شکني و تنش آفريني کرد.
شايد خودرأيي و اين حد لجبازي آقاي احمدي نژاد در بين مسئولان هيچ سابقه اي نداشته باشد و شايد هيچ کس به اندازه وي دولت هاي قبل از خودش را اين چنين نفي نکرده باشد و البته هيچ کس به اندازه آقاي احمدي نژاد اين همه عزل و نصب در سطح وزير، استاندار و حتي رئيس دانشگاه نداشته است حتي چند ماه مانده به پايان دور دوم رياست جمهوري.
هيچ کس جز آقاي احمدي نژاد تاکنون حرف هايي آن چنان که در مورد هوگو چاوز گفت بر زبان نرانده است هيچ رئيس جمهوري تاکنون خانه نشيني يا به اصطلاح «دورکاري» نداشته است. هيچ رئيس جمهوري و يا حتي هيچ مسئول ديگري تاکنون برخي از الفاظ و عباراتي که آقاي احمدي نژاد در مجامع گوناگون به کار برده است بر زبان نرانده است و شايد هيچ کس در مصاحبه ها و سخنراني ها تا اين حد خود را حق به جانب نگرفته و فرافکني نکرده است و شايد هيچ کس به اندازه وي به برخي قوانين بي توجهي نکرده باشد و برخي از قوانين را دور نزده باشد و هيچ کس مثل ايشان به صورت مستمر تهديد به افشاگري و «بگم بگم»هاي معروف نکرده است و شايد هيچ کس به اندازه آقاي احمدي نژاد در برخي از مسائل براي نظام و حتي رهبري هزينه ايجاد نکرده باشد.
آقاي هاشمي آيا از سياستمداري چون شما بعيد نيست؟
اما جناب آقاي هاشمي رفسنجاني کسي همچون شما چطور مي تواند با اين صراحت بگويد که اين هشت سال به انقلاب، کشور، مردم و تاريخ کشور ظلم شده است؟ کسي مثل شما که دقيق و با اشراف به تمامي زواياي گفته هايتان سخن مي گوييد و نه تنها سياست مدارترين رجل سياسي ايران بلکه يکي از سياستمداران مطرح دنيا هستيد در بخش ديگر از صحبت تان گفته ايد:
«متأسفانه اکنون شرايطي به وجود آمده است که ما خود به طرف انحطاط مي رويم» آيا واقعاً با تمام اشتباهاتي که آقاي احمدي نژاد کرده است چگونه مي توانيم از شما اين سخن را بشنويم و بپذيريم که مي فرماييد «به طرف انحطاط مي رويم»؟ آخر شما بيش از هر کسي با بار فوق العاده منفي و خطرناک کلمه انحطاط آشنا هستيد چگونه خون به دلمان نشود که چنين کلماتي را از زبان چون شمايي بشنويم؟ اي کاش اين کلمات را به کار نمي برديد و با دقت و اشرافي که داريد واژه هاي ديگر را در کلامتان به استخدام درمي آورديد.
شما که در ابتداي سخنان با جمعي از دانشجويان در محل مجمع تشخيص مصلحت نظام گفته ايد: «من انتظار ندارم کلمات مأيوس کننده و افسرده کننده از شما بشنوم» چگونه خود به عنوان يک شخصيت موثر و برجسته نظام اين کلمات بسيار افسرده کننده و مأيوس کننده را بر زبان مي رانيد آن هم شما؟! اي کاش به صراحت هر چه تمام تر قصه هشت سال رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد را از مجموعه نظام جدا مي کرديد و نسبت هايي که داديد صريح تر و شفاف تر به شخص رئيس جمهور و دوره هشت ساله رياست جمهوري او مي داديد.
ظلم و بي انصافي در حق رئيس جمهور
هر چند به آقاي احمدي نژاد به عنوان منتخب مردم با ۲۴ ميليون رأي ظلم هاي فراواني هم شد، مهمترين نکته اين که به هيچ رئيس جمهوري در طول تاريخ انقلاب اين همه توهين و ناسزا گفته نشد و برخي بي انصاف ها حتي حرمت رأي مردم را نگاه نداشتند چه رسد به شخصيت انساني آقاي احمدي نژاد و برخي آن چنان بي انصافانه و مغرضانه بر ايشان تاختند که انگار نه انگار او با تلاش هاي مجدانه و پيگيرانه خود خدمات ارزنده اي به کشور و ملت کرد او تنها رئيس جمهوري بود که چهره به چهره حتي با ساکنان دور افتاده ترين شهرها و روستاهاي کشور در جريان مشکلات آنان قرار گرفت و هم نفس با مردم شهر و روستا از پايتخت محوري فاصله گرفت و رساندن خدمت به مردمان محروم شهرهاي کوچک و روستاهاي دور افتاده را وجهه همت خود قرار داد و چه کارهاي بزرگي که در اين عرصه انجام نداد.
آقاي احمدي نژاد دوري از اشرافيگري و تجمل گرايي را در گفتار و عمل خصوصاً در سال هاي اول رياست جمهوري به بهترين شکل به منصه ظهور و عمل آورد هم ايشان بود که کار بسيار ضروري و بزرگ و لازم سهميه بندي بنزين را در کشور به مرحله اجرا گذاشت و با شجاعت به عرصه بسيار بزرگ و سخت و طاقت فرساي هدفمندي يارانه ها وارد شد.
کاري که مي بايست سال ها پيش از رياست جمهوري او عملياتي مي شد و البته پر واضح است که آقاي احمدي نژاد در مرحله اجرا هم بر رأي خود اصرار ورزيد هم تدبير لازم را به کار نبست و هم به نصايح دلسوزانه بدنه کارشناسي و نخبگاني توجه لازم را نکرد. و همچنين به خاطر نينديشيدن تمهيدات لازم و ورود ديرهنگام به بحث ارز، ارزش پول ملي کشور به شدت کاهش پيدا کرد و اين موضوع در کنار تحريم هاي تشديد شده، فشار تورم و گراني را نيز بر مردم بيشتر کرد، اما واقعاً انصاف نيست که اين همه کارهاي عمراني، سدسازي، خانه سازي، جاده سازي و ايجاد راه هاي روستايي را در زمان رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد ناديده گرفت.
معلوم نيست اگر ايشان پروژه مسکن مهر را با اين گستردگي در کشور اجرا نمي کرد با تمام اشکالاتي که بر آن وارد است امروز وضعيت مسکن به کجا رسيده بود. هر چند که هزينه خريد و ساخت مسکن و حتي اجاره نشيني امروز بيداد مي کند و امان مردم را بريده است اما معلوم نيست که اگر اين طرح ها اجرا نمي شد کار به کجا مي کشيد.
آيا انصاف است که تمام اين ۸ سال را ظلمي به انقلاب و کشور بدانيم؟
با اين تفاصيل جناب آقاي هاشمي رفسنجاني از شمايي که درجه اجتهاد هم داريد چگونه مي توان اين عبارت را پذيرفت: «رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام با بيان اين که کساني که مي گويند ما به سمت استقلال مي رويم دروغ مي گويند تصريح کرد هر کار اساسي که انجام شده است افتتاح و شروع آن در زمان دولت من انجام شده و در چند سال اخير تنها کارهاي کوچکي شده است که ظرف يکي دو سال قابل انجام است» آيا انصاف است که تمام اين هشت سال را ظلم به انقلاب، کشور، مردم و تاريخ کشور بدانيد و سخن گفتن از استقلال را دروغ بخوانيد و افتتاح و شروع هر کار اساسي را تنها به زمان دولت خودتان محدود کنيد؟
جناب آقاي هاشمي شما خود صاحب اختيار هستيد
نکته ديگر اين که جناب آقاي هاشمي رفسنجاني گر چه اين کلامتان که گفته ايد: «من بدون موافقت ايشان (رهبري) وارد عرصه (انتخابات) نخواهم شد» از احترام شما به رأي و نظر رهبري حکايت دارد اما چندان که بايد جمله بعدي شما که گفته ايد: «چون اگر ايشان (رهبري) موافق نباشند نتيجه اي که به بار مي آيد معکوس خواهد بود» مفهوم نيست خصوصاً وقتي مشاهده مي کنيم که رهبري با صراحت هر چه تمام تر گفته اند که هر کس توان اين مسئوليت بزرگ را در خود مي بيند با هر گرايش و سليقه اي مي تواند در اين عرصه مهم وارد شود و تأکيد کرده اند که من يک رأي بيشتر ندارم و از رأي من هيچ کس اطلاعي ندارد.
و البته جناب آقاي هاشمي رفسنجاني پر واضح است که شما هم مثل ديگران آزاد و مختار هستيد و همانطور که تصريح کرده ايد که «در حال ارزيابي شرايط براي ورود به انتخابات هستم» بر اساس تشخيص، ميل و تکليف خود به اين عرصه وارد شويد يا نشويد و البته به عنوان يک دلسوز بر اين باورم که براي اخذ چنين تصميمي علاوه بر نظرسنجي از افراد هم فکر و گروه هاي همسو با خود مي توان از نظر بدنه مردم و حتي نظر مخالفان برخي مواضع و جهت هاي فکري خود بهره گيريد و البته «و الامر اليکم» و اميدوارم هر چه خير است بر ذهن و تصميم شما و ديگران جاري شود.
آيا اين حرف شما با مصلحت نظام مطابق است؟
و اما ختم کلام و مهمترين نکته اين که معني و مفهوم جمله ديگري که در آن جلسه گفته ايد نيز چندان برايم روشن نبود چرا که هم جمله، جمله حساسي است و هم گوينده شخص آگاه، دورانديش، باتجربه و از جمله خاص ترين خواص است. آن جمله در خبرگزاري چنين آمده است: «رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام با تأکيد بر اين که ما نمي خواهيم دعوا کنيم خاطرنشان کرد اگر بخواهد شرايطي به وجود بيايد که بين من و رهبري حالت نزاع و اختلاف به وجود آيد همه ما ضرر خواهيم کرد» و نگارنده نمي تواند از چون شمايي عبارت «حالت نزاع و اختلاف» شما و رهبري را در هيچ عرصه اي بپذيرد که شنيدن چنين عباراتي از زبان آيت ا... هاشمي رفسنجاني با آن جايگاه، سابقه و پختگي به هيچ عنوان به مذاق دوستداران نظام و کشور خوش نمي آيد.
البته اختلاف سليقه و حتي اختلاف نظر امري طبيعي و عقلاني و منطقي است. اما شنيدن عبارت «حالت نزاع و اختلاف» از زبان شخصيتي چون آقاي هاشمي که رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام هم هستند حداقل به نظر نگارنده بر طريق صواب و صلاح نيست و البته باز هم والامر اليکم.
فعال سیاسی اصلاحطلبان(حسین کاشفی) در مقاله امروز خود برای روزنامه آرمان این طور نوشت:
نیاز امروز جامعه
به گواه تاریخ و با نگاه به مشی فعلی اصلاحطلبان بهراحتی میتوان دریافت که اصلاحطلبان دلسوزانه به دنبال توسعه، پیشرفت و حل مشکلات هستند. از همین روست که گروههای پرشماری از دو کاندیدای حداکثری اصلاحطلبان برای حضور در انتخابات دعوت کردند. اصلاحطلبان نیز پس از مشاهده تمایل اقشار مختلف مردم به این دو کاندیدا، مشخص نکردند که با کدام یک وارد عرصه انتخابات میشوند. اما پس از جدی شدن حضور یکی از این دو رئیسجمهور پیشین بود که جناح مقابل، شروع به تخریب این دو بزرگوار کردند.
آنها میدانند که مردم دوره فعلی را با دو دوره سازندگی و اصلاحات قیاس میکنند و از همین رو رئیسجمهورهای آن دو دوره رای مردم را پشتسر خود دارند و به همین دلیل نمیخواهند هیچ یک از این دو وارد عرصه انتخابات شوند. افراد با قیاس دوره فعلی و دو دوره گذشته درمییابند که طی این 8 سال، اوضاع از لحاظ اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... چندان بهبود پیدا نکرده است. تندروهای جناح مقابل نیز چون اطمینان دارند که مقابل این دو نفر رای ضعیفتری دارند، به تخریب آنها میپردازند، حال آنکه رفتارشان با ادعایشان مبنی بر اخلاقمداری متناقض است.
اساسیترین سوالی که امروز باید پرسیده شود اینکه آیا قانون اجازه اینگونه بداخلاقیها را داده است؟ بیتردید این رفتار نشان از دغدغه جناح مقابل دارد. باید توجه داشت که قانون رسیدگی به صلاحیتها را از وظایف شورای نگهبان دانسته است. بیشک هر شهروندی هم حق دارد کاندیدای انتخابات شود و همچنین رای بدهد. جریان تندروی مقابل اصلاحطلبان میدانند که در شرایط فعلی و با توجه به توان مردم در قیاس، رای این دوره از آنِ آیت ا... هاشمی یا رئیس دولت اصلاحات است.
سال 84 نیز همین افراد با تخریب آیتا... هاشمی برخی را مجاب کردند تا به احمدینژاد رای بدهند و اکنون نیز بر همان گمانند که این سیاست بعد از 8 سال و پدید آمدن شرایط فعلی باز هم راهگشاست هرچند بروز اینگونه رفتارها در نظر آیتا... هاشمی تازگی ندارد. این جریان افراطی همان جریانی است که پیشتر، با پخش سیدی و شبنامه علیه آیتا... هاشمی، قصد تخریب وی را داشتند، تخریب چهرهای که از مبارزان پیش از انقلاب بوده و پس از انقلاب نیز از شورای انقلاب گرفته تا ریاستجمهوری، حساسترین مسئولیتهای نظام را برعهده داشته است. اینها در تقابل با هاشمی با بیاخلاقی دنبال قدرت بودند و اکنون بهمنظور حفظ جایگاه به مشی پیشین خود بازگشته و به تخریب وی میپردازند. به هر حال بهترین قاضی مردم هستند که در نهایت باید قضاوت کنند.
تخریبها نیز همواره اثر معکوس داشته و این امر در تمام نظرسنجیها مشخص است. چیزی که امروز میبینیم، دعوت از آیتا... توسط کسانی است که پیش از این از منتقدان دوره او بودهاند. بیتردید باید انتقادهای معقول پذیرفته شود که به تفاوت شرایط آن دوره و دوره حاضر نیز مربوط است.
شرایط دوران پس از جنگ بهگونهای بود که کشور نیاز به بازسازی داشت و شاید توجه ویژه به بازسازی باعث میشد اصول دیگری مانند حمایت از نهادها و احزاب در اولویت بعدی باشند. اما اکنون میبینیم که آیتا.. هاشمی خود ادامه مسیر را بدون فعالیت احزاب ممکن نمیداند و در اظهاراتش دائما به جایگاه احزاب در سپهر سیاسی میپردازد و تحزب را تنها راه پاسخگویی به مردم میداند و مدام توصیه به استفاده از ظرفیتهای قانونی برای بهبود شرایط تشکلها و احزاب میکند.
هاشمی مورد نقد، حالا خود پیشقدم در پیگیری اصلاح امور است و شاید یکی از دلایلی که افراطیون مخالف اصلاحات به تخریب وی میپردازند همین استحاله و تغییر وی و شرایط است. به هر حال تخریبگران نهتنها در برابر خدا بلکه در برابر مردم و تاریخ مسئولند. ما هم امیدواریم تا زمینه رشد و توسعه جامعه بیشتر فراهم شود و مصدر امور به دست کسانی که جادهشان یکطرفه است، نیفتد. بیشک مردم، برای سپردن فرمان امور اجرایی کشور، به دنبال فردی هستند که آنها را به سلامت به سر منزل مقصود برساند.
موسيالرضا ثروتي (نماينده مجلس )در مقاله ای با عنوان «همه قانون را رعايت كنيم»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
بيانات روز گذشته رهبر معظم انقلاب در جمع مسئولان برگزاري انتخابات بيانگر اين بود كه دستاندركاران انتخابات بايد با امانتداري كامل به مرّ قانوناساسي عمل كنند و اين فرآيند شامل تمام مراحل انتخابات از ثبتنام و تبليغات تا برگزاري انتخابات و شمارش آرا و تمكين كانديداها به نتايج انقلاب را شامل ميشود. در واقع پايبندي به قانون است كه ضامن برگزاري انتخاباتي پرشور و سالم و به دور از هر نوع تنش است. در عين حال تنها موضوعي كه ميتواند براي همه مردم جامعه امنيت خاطر ايجاد كند و يك فضاي آرام و مشاركتجويانه را در كشور ايجاد كند چنگ زدن به قانوناساسي كشور به عنوان پيونددهنده مردم ومسئولان است.
رهبر معظم انقلاب درصحبتهاي پيشين خود بارها به اين موضوع اشاره كردهاند كه تمام سلايق سياسي ميتوانند در انتخابات حضور داشته باشند.بايد توجه داشت كه تحقق شرايط حضور همه سلايق در انتخابات زماني اتفاق ميافتد كه كانديداها به اصول نظام مقيد باشند و از خطوط قرمز نظام عبور نكنند.اعتقاد به ولايت فقيه،قانوناساسي كشور، دين مبين اسلام و قوانين موضوعه كشور سرفصلهايي هستند كه كانديداها بايد به آن وفادار باشند.مشكلي كه در سال 88 براي كشور به وجود آمد به اين دليل بود كه متاسفانه برخي افراد نتوانستند به قانون وفادار باشند و آن را بپذيرند.
به همين دليل مسائلي را مطرح كردند و مشكلاتي را ايجاد كردند كه براي كشورهزينه داشت.به همين دليل مهم است كانديداها به اين چهار اصل نظام اعتقاد قلبي، عملي و گفتاري داشته باشند.در واقع چارچوب نظام بايد بر محور قانون باشد و اين موضوع را نه تنها مسئولان بايد رعايت كنند و مورد احترام قرار دهند بلكه همه مردم نيز بايد به قانوناساسي كشور احترام بگذارند. ما در تاريخ انقلاب داريم كه امام خميني(ره) به بنيصدر گفتند تو قانون را قبول نداري، غلط ميكني،قانون تو را قبول ندارد.چنين فرمايشي درباره رئيسجمهور يك كشور نشان ميدهد قانونمداري تا چه حد براي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران مهم بوده است.
به همين دليل در جريان برگزاري انتخابات بايستي تمام دستاندركاران برگزاري انتخابات،نيروهاي دولتي،انتظامي و مردمي كه به عنوان ناظر بر سر صندوقهاي راي حاضر ميشوند به قانونالتزام عملي داشته باشند و اگر هريك از اين گروهها احساس كردند در فرآيند برگزاري انتخابات چالشي به وجود آمده بايد از راه قانون درصدد رفع اين چالش برآيند و از اقدام خودسرانه بپرهيزند.نكته ديگري كه در اين فرآيند بايد به آن توجه داشت ويژگيهاي افراد برگزاركننده انتخابات است كه بايد اين افراد اعم از ناظر،بازرس،اعضاي سرصندوق،نماينده فرماندار و... شرايطي كه قانون معين كرده را داشته باشند و آموزشهاي لازم را در زمينه برگزاري انتخابات ديده باشند.
چرا كه هر نوع خدشهاي در جريان برگزاري انتخابات ميتواند مسئلهساز شود گرچه تاكنون در كشور ما همواره انتخابات سالم برگزار شده اما اگر در جايي برخي تخلفات صورت گرفت، كساني كه پي به اين تخلفات ميبرند بايد از راه قانون با متخلفان برخورد كنند.زيرا قانون براي همه موارد پيشبينيهاي لازم را در نظر گرفته است،نكته ديگري كه بايد در اين زمينه به آن توجه داشته باشيم اين است كه ممكن است برگزاركنندگان انتخابات از نظر عدهاي صلاحيت لازم را نداشته باشند.درچنين مواردي نيز گروههاي مختلف سياسي و مردم بايد به اين افراد احترام بگذارند و تلاش كنند در چارچوب قانوناساسي كشور شرايط را براي خلق يك فعاليت اجتماعي- سياسي مشترك فراهم كنند.
در ادامه مقاله حنيف غفاري را با عنوان «سناريوي جديد آمريکا در شام»منتشر شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت را می خوانید:
سناريو نويسي واشنگتن و تل آويو جهت استخدام ظرفيتهاي موجود در خاورميانه به سود منافع خود مسئله تازه اي نيست. نوشتن يک سناريو به نوبه خود زمانبر ،دشوار و هزينه بر است.
به عبارت بهتر از زماني که يک سناريو بر روي کاغذ آورده مي شود تا هنگامي که مولفه ها و ابزارهاي لازم براي تحقق آن فراهم شود بايد سيري معقول و منطقي طي شود. متعاقب شکست سناريوي نومحافظه کاران در قبال خاورميانه و عدم تحقق روياهاي افرادي مانند ايروينگ کريستل(سر حلقه نومحافظه کاران آمريکا ) و پل ولفويتس ( معمار جنگ عراق در زمان بوش پسر) به طور خودکار بر ضريب احتياط پذيري کاخ سفيد در امر سناريو نويسي افزوده شد.
نياز آمريکا به داشتن يک سناريو در قبال تحولات نظام بين الملل و خاورميانه تا قبل از وقوع بيداري اسلامي نيازي استراتژيک بود که در راستاي اهداف کلان واشنگتن در منطقه تعريف مي شد.اما از سال 2011 ميلادي اين نياز استراتژيک به نيازي تاکتيکي و مقطعي تبديل شد. به عبارت بهتر، آمريکا دريافته بود که بايد استخوانبندي و محور اصلي حرکت خود و متحدانش در خاورميانه مشخص باشد تا فرصتها يکي پس از ديگري به ضرر منافع کاخ سفيد از دست نرود.
در چنين شرايطي ايالات متحده سناريوي تازه اي در قبال خاورميانه نوشت. اين سناريو در يک عبارت خلاصه مي شد:" استفاده از ظرفيتهاي کشورهاي تحول يافته عربي به سود منافع واشنگتن و تل آويو."
اين نخستين سناريويي بود که دولت اوباما در صدد پياده سازي آن برآمد. دموکراتهاي آمريکا که متهم به حمايت از حسني مبارک و علي عبدالله صالح تا آخرين لحظه حضورشان در حکومت بودند به طور طبيعي نمي توانستند به صورتي عيان و آشکار و به عنوان يک قدرت بيروني معادلات داخلي کشورهاي اسلامي تحول يافته را شکل دهند. در چنين شرايطي واشنگتن به تضعيف گروههاي انقلابي به دست يکديگر و تشديد بي ثباتي اقتصادي در ذيل فضاي تغيير قدرت سياسي کشورهاي مسلمان دل بسته بود.
اين رويکرد در ابتدا ظاهرا موفقيت آميز جلوه کرد. آشفتگي سياسي و اقتصادي در تونس و مصر و ليبي و سوء استفاده يا همان دلالي آمريکا در فضاي بحران تا حدودي اوباما را نسبت به صحت سناريوي نگاشته شده اميدوار ساخت. اما ديري نپاييد که انتشار نظرسنجي هاي موسساتي مانند "پيو" مبني بر نفرت ملتهاي مسلمان از آمريکا و پيروزي اسلام گرايان در مصر و تونس و کويت و .... بنيان سناريوي نگاشته شده را مورد هدف قرار داد.
از سوي ديگر، ايالات متحده آمريکا به خوبي دريافته بود که به دليل متفاوت بودن جنس تحولات سوريه با ديگر کشورها بايد سناريوي مجزايي براي دمشق آماده کند. بر اساس اين سناريو اصطکاک ميان ارتش سوريه و ارتش آزاد از يک سو و بمباران تبليغاتي و سياسي ترکيه،قطر و عربستان سعودي و حتي اتحاديه عرب از سوي ديگر بشار اسد را در منگنه اي ميان "استعفاي ناخواسته از قدرت" و "سقوط طبيعي" قرار مي داد.
اما طولاني شدن کشمکش هادر سوريه ، عدم توانايي مهره هاي منطقه اي آمريکا جهت ادامه حمايت از ارتش آزاد ، ايجاد اختلاف ميان مخالفان اسد و نيروهاي مسلح ( و حتي نيروهاي مسلح با يکديگر) و در نهايت تداوم حمايت روسيه و چين و ايران از حکومت سوريه منجر به افزايش تصاعدي هزينه تحقق سناريوي اوليه آمريکا در قبال دمشق شد. بنابراين در اواسط سال 2012 ميلادي آمريکا هر دو سناريوي خود در قبال "سوريه" و "ساير کشورهاي تحول يافته عربي" را نقش بر آب ديد.
در چنين شرايطي آمريکا و رژيم صهيونيستي نياز به يک سناريو نويسي جديد در قبال سوريه داشتند. اين در حالي بود که انقضاي يک سناريو و تبديل آن به سناريويي تازه ،آن هم در اوج جدال واشنگتن و دمشق سخت و دشوار بود. از اين رو بديهي بود که سناريوي ثانويه غرب در قبال دمشق به مراتب از سناريوي اول ضعيف تر باشد.
اوباما تنها در يافته بود که در قبال سوريه شکست خورده است اما در نوشتن سناريوي جايگزين بدترين خطاي ممکن را مرتکب شد. جهت تشريح خطاي جديد اوباما لازم است کمي به عقب تر بازگرديم. زماني که اوباما در تصميمي عجولانه و شتاب زده خبر اعزام سي هزار نيروي تازه نفس به افغانستان را جهت مقابله با طالبان اعلام کرد، يک نفر با صدايي رسا نسبت به عواقب و تبعات اين تصميم گيري به وي هشدار داد. اين فرد کسي جز زبگنيو برژينسکي مشاور امنيت ملي اسبق آمريکا در دوران رياست جمهوري جيمي کارتر نبود.
با اين حال رئيس جمهور جوان و بي تجربه، سرمست از تعاريف و تمجيداتي که دموکراتها و جمهوريخواهان سطحي نگر از وي مي کردند چشمان خود را بر روي چراغ قرمزي که برژِينسکي در مسير وي قرار داده بود بست. در نهايت پس از مدتي کوتاه آمريکا به طور همزمان ناچار شد هزينه هاي ناشي از شکست در مقابل طالبان و هزينه هاي نگهداري روزانه سي هزار نيروي اضافه در افغانستان را به صورتي همزمان پرداخت کند!
اوباماي شکست خورده در افغانستان پس از مدتي ناچار شد سناريوي خيالي خود در افغانستان را مختومه و شکست خورده تلقي کند و تمام تلاش خود را بر روي "کاهش هزينه هاي شکست در افغانستان" متمرکز کند. رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا پس از مدت زماني کوتاه دريافت که قسمت آخر سناريوي وي در افغانستان نواخته شدن مارش پيروزي آمريکا در کابل نبوده و به جاي آن بايد به فکر بالابردن پرچم هاي سفيد منقش به چهره جرج واشنگتن در قلب افغانستان بود.
به شرايط فعلي باز مي گرديم! آمريکا پس از ناکامي عربستان و قطر و ترکيه در تغيير رژيم بشار اسد و ايجاد چند دستگي ميان گروههاي تروريستي و .... تصميم به نگارش سناريويي تازه در قبال دمشق گرفته است. همان گونه که اشاره شد اين سناريو در بدترين زمان ممکن و به ضرر ايالات متحده آمريکا نگاشته شده است. خميرمايه اين سناريو را "استفاده همزمان از همه ابزارهاي ممکن براي ساقط ساختن حکومت سوريه " صورت مي دهد. تل آويو نيز به عنوان شريک شکست اوباما در سناريوي نخست با اين روند همراه شده است. در اين خصوص ايالات متحده آمريکا 5 پيش فرض مهم را در نظر گرفته است :
1-تشديد هرج و مرج در عراق و تضعيف دولت نوري المالکي
2-تمرکز جمهوري اسلامي ايران بر انتخابات رياست جمهوري و غافل شدن تهران از اوضاع دمشق
3- همراهي ناخواسته و اجباري روسيه و چين با قطعنامه هاي زمينهساز حمله نظامي عليه سوريه
4-تقويت جبهه تروريستي النصره و ديگر گروههاي تکفيري در سوريه
5- افزايش نقش آفريني اردن در روند ساقط کردن حکومت سوريه
اين 5 پيش فرض در تدوين سناريوي جديد ايالات متحده آمريکا عليه دمشق به طور کامل لحاظ شده است. پيش فرضهايي که هيچ يک از آنها صحيح نيست! پيروزي ائتلاف نوري المالکي در انتخابات شوراهاي محلي، تمرکز دقيق جمهوري اسلامي ايران بر اوضاع دمشق و ايجاد توازني مناسب ميان دغدغه هاي سياست داخلي و خارجي در تهران، ادامه درگيري گروههاي تروريستي با يکديگر،انشقاق در ميان گروههاي سياسي معارض سوري با يکديگر، تاکيد علني اخير مقامات روسي مبني بر وتوي قطعنامه هاي پيشنهادي در قبال سوريه، ناتواني عبدالله دوم پادشاه اردن در هدايت گروههاي تروريستي در سوريه و ..... سبب شده است تا پيش فرضهاي ايالات متحده آمريکا در نگارش سناريوي جديد در قبال دمشق جملگي نادرست از آب درآيد. بنابراين سناريويي که بر پايه اين پيش فرضهاي نادرست تدوين و اجرا شود نيز فرجامي جز شکست نخواهد داشت.
اخيرا تحولات به هم پيوسته اي در قبال سوريه رخ داده است که نقاط آشکار سازي سناريوي جديد ايالات متحده آمريکا و رژيم صهيونيستي در دمشق محسوب مي شود: طي هفته هاي اخير دولت اوباما موضوع استفاده احتمالي حکومت بشار اسد از سلاح شيميايي را به صورتي جدي مطرح کرده و تنها شاهد آن نيز مانند هميشه دولت انگليس است! برخي رسانه هاي آمريکايي نيز به صورتي هدفمند بر روي اين ادعا مانور دادند. پس از مسموم سازي فضا فاز بعدي نقشه هاي واشنگتن و تل آويو در سوريه اجرا شد.
در گام بعدي حملات هدفدار گروههاي تکفيري به آرامگاه حجربن عدي (رضي الله عنه) صحابه بزرگوار پيامبر اکرم( صلي الله عليه و آله ) و حضرت علي بين ابيطالب ( عليه السلام) و آتش زدن بارگاه جعفر طيار ( رضي الله عنه) در اردن خشم ملتهاي مسلمان اعم از شيعيان و اهل تسنن را بر مي انگيزد. در حالي که خشم عمومي از اين جنايات فروکش نکرده است شاهد حمله جنگنده هاي رژيم صهيونيستي به منطقه «جمريا» در نزديک منطقه الهامه در ريف دمشق بوديم .
اين حمله موشکي با حمايت باراک اوباما رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا همراه بود. پيوستگي گروههاي تکفيري و صهيونيستها ، آن هم در فاصله کمتر از دو روز نشان مي دهد که تروريسم مولد( واشنگتن و تل آويو) و تروريسم مکمل( گروههاي تکفيري) بيش از اين نمي توانند پيوندشان با يکديگر را از ديد افکار عمومي جهان مخفي نگاه دارند.
سناريوي جديد ايالات متحده آمريکا عليه دمشق دستمايه اي از جنس "خشم" و "جنون" دارد و از اين حيث محکوم به شکست است. گويا اوباما به عنوان يک سياستمدار فراموش کرده است که "صرف همه داشته ها براي رسيدن به يک هدف مبهم " به معناي "از دست رفتن همه داده ها با چاشني شکست" است. در اينجا نکته بسيار مهمي وجود دارد که نمي توان به سادگي از کنار آن گذشت. اين بار نيز برژينسکي به عنوان يکي از استراتژِيستهاي ارشد سياست خارجي آمريکا نسبت به بازي خطرناکي که دولت باراک اوباما در سوريه آغاز کرده است هشدار داده و به مولفه هاي
مهمي در اين خصوص اشاره کرده است :
1-اگر آمريکا بدون فکر و به اسم دموکراسي و با دليلي در سوريه مداخله کند و نتواند بدون استقرار تعداد زيادي از نيروهاي خود به پيروزي برسد، در نتيجه بهطور کلي در منطقه وارد مداخله شده و فاجعهاي در مقياس وسيعتر براي ايالات متحده به وجود خواهد آمد.
2- تعيين خط قرمز «باراک اوباما» رئيسجمهوري آمريکا براي سوريه در شرايطي که از سلاحهاي شيميايي استفاده کند، حساب شده نبوده است.شايد ما الان بايد کمي در اين زمينه عقب بنشينيم.
3-اگر نتيجه اين اقدامات (جنگ هوايي، منطقه پرواز ممنوع و بمباران کاخ رياستجمهوري اسد)اين باشد که عناصر افراطيتر و سلفيها از نظر نظامي قويتر شوند، حاصل و دستاورد اين اقدامات چه خواهد بود؟به عبارت بهتر اين بار نيز برژينسکي چراغ قرمز ديگري را در مسير باراک اوباما قرار داده است که اگر رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا از آن عبور کند به همراه بنيامين نتانياهو و ديگر همپيمانان خود در خاورميانه از جمله امير عبدالله سعودي در عربستان و ملک عبدالله دوم در اردن به دره اي عميق سقوط خواهد کرد.
ايالات متحده آمريکا اين بار سناريويي نوشته است که ناکامي و شکست آن به مراتب از سناريوي نخست محرز تر است. بديهي است که در اين صورت اوباما رکورد جاودانه اي از خود بر جاي گذاشته و به صورت همزمان به نماد شکست آمريکا در افغانستان و سوريه تبديل خواهد شد.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با موضوع«كاركرد ناصحيح بانك ها و تضييع حق اقشار ضعيف»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
اختلاف نظرهاي اخير در مورد شيوه عملكرد شبكه بانكي كشور و سازمان حج و اوقاف بر سر مبناي محاسبه نرخ سود سپردههاي متقاضيان حج، اگرچه يك موضوع بخشي و منحصر به سپردههاي ثبت نامي حج بود اما حكايت جديدي است از يك ابهام و خلاء كهنه در اقتصاد ايران.
كافي است مروري هر چند كوتاه داشته باشيم بر تمامي چالشهايي كه طي سالهاي گذشته و خصوصاً 8 سال اخير، يك پاي آن، شبكه بانكي كشورها بوده است تا نمونههاي ديگري از ابهام مورد اشاره را مشاهده كنيم؛
الزام بانكها به تسهيلات تكليفي كاهش دستوري نرخ سود سپردهها و تسهيلات بانكي، اعمال فشار به شبكه بانكي و بانك مركزي براي پرداخت تسهيلات ارزان قيمت به بنگاههاي زودبازده، استقراض مستمر و پردامنه دولت و بانكها از بانك مركزي، اعتراض هميشگي فعالان بخش واقعي اقتصاد به بانكها در مورد شيوه پرداخت تسهيلات و... همه و همه مصاديق بارزي از چالشهايي هستند كه يك طرف آن شبكه بانكي كشور است و ديگراني اعم از دولت، نهادهاي وابسته به دولت، بخش خصوصي و....
اكنون سؤال اساسي اينست كه علت اين چالشها چيست؟ آيا مجموعه نظام و شبكه بانكي كشور طي تمام سالهاي گذشته، عملكردي داشته و دارد كه علت اصلي مشكلات بوجود آمده به حساب ميآيد؟ دادن پاسخ مثبت به اين پرسش شايد، سريعترين و سادهترين پاسخها باشد اما يقيناً دقيقترين پاسخ نخواهد بود چرا كه بدون شك نميتوان از نقش و تأثيري كه كل ساختار اقتصادي كشور در عملكرد نهادها و بازيگران مختلف از خود نشان ميدهند، به سادگي گذشت. واقعيت اين است كه نظام بانكي و شبكه بانكهاي ايران به علل گوناگون ناخواسته درگير مسائلي ميشوند و ايفاي نقشهايي در حوزههاي مختلف از آنها انتظار ميرود كه اساساً با تعريف و كاركرد واقعي نهاد بانك در اقتصاد در تخالف و تضاد است.
به عنوان مثال ميتوان به موضوع سپردهگذاري در شبكه بانكي براي پيش ثبت نام حج اشاره كرد؛ نهاد متولي اعزام متقاضيان به حج با نگاهي شايد از سر ناچاري، بانكها را در جايگاه صندوق سپردههاي خود نشانده است و از متقاضيان خواسته تا وديعه ثبت نام را در بانكها سپردهگذاري كنند. اين شيوه ثبت نام درحالي از سوي سازمان حج و زيارت براي جمع آوري ودايع ثبت نام حج انتخاب شده كه ظاهراً در جريان اين ثبت نام توافقي ميان بانكها و سازمان صورت گرفته است. در واقع، بانكها بدون اينكه توضيح شفافي در قبال نوع سپردههاي دريافت كرده ارائه دهند، از اين سپرده گذاران استقبال كردند. اما در اين زمينه ابهامات فراواني در نرخ سود سپردهها، دوره زماني سپرده گذاريها و موارد ديگر وجود دارد كه همزمان با افزايش شديد قيمت حج، به موضوع محل مناقشه ميان بانكها، سازمان حج و زيارت و ثبت نام كنندگان تبديل شده است.
اين همه درحالي است كه اگر تعريف صحيحي از جايگاه و كاركرد بانك در اقتصاد ايران وجود داشت و تعريف بانك از تعريف صندوق وابسته به يك نهاد يا سازمان تفكيك شده بود، نهادي مانند سازمان حج و زيارت ميتوانست از مزاياي يك صندوق مالي برخوردار باشد و وديعههاي متقاضيان را در اين صندوق جذب و متمركز كند تا به اين ترتيب در هزار توي عملكرد شبكه بانكي گرفتار نشود.
در چنان شرايطي حتي اگر هدف كاستن از هزينههاي متقاضيان با استفاده از سود واريزي به حسابها بابت سپردهگذاري چند ساله دنبال ميشد، اين امكان وجود داشت كه صندوق وابسته به سازمان حج و زيارت، منابع جمع آوري شده را به صورت يكجا و متمركز در اختيار يك بانك يا چند بانك قرار دهد و سود حاصل را نيز به تناسب ميان سپرده گذاران تقسيم كند. به اين ترتيب علاوه بر اينكه عقد قرارداد ميان سازمان حج و زيارت و بانكها شفاف بود، از منابع كلان و متمركزي كه در اختيار شبكه بانكي قرار ميگرفت، بهتر و مفيدتر در حوزههاي مولد استفاده ميشد.
به اين ترتيب شاهد هستيم كه نبود درك صحيح از عملكرد بانكها و عدم شفافيت در عملكرد شبكه بانكي كشور در مورد نحوه محاسبه نرخ سود سپردهها و تسهيلات و... در نهايت زيان و خسران فراواني را متوجه متقاضيان تشرف به حج ساخته است درحالي كه اتخاذ شيوه درست در مورد جمع آوري ودايع ميتوانست جلوي اين مشكل را بگيرد.
با اين حال در شرايط فعلي نيز به نظر ميرسد متوليان سازمان حج و اوقاف و نظام بانكي به جاي مجادله از طريق رسانهها كه فايدهاي هم براي متقاضيان تشرف به حج ندارد، هرچه سريعتر در قالب جلسات مستقيم به حل و فصل مشكل كه خود پديد آوردهاند اهتمام بورزند. اين، مشكلي است كه مردم در پديد آمدن آن كمترين دخالتي نداشتند ولي دود آن به چشم مردم ميرود، آنهم مردمي كه از اقشار ضعيف جامعه هستند و مسئولان نظام جمهوري اسلامي، چه به لحاظ شرعي و چه به لحاظ قانوني، موظف به جلوگيري از اجحاف به آنها ميباشند.
اين مقاله به تضييع حق متقاضيان زيارت خانه خدا از زاويه مشكلات سپردهگذاري بانكي نگريسته است. زاويه ديگر، مشكلاتي است كه در اثر سقوط ارزش پولي ملي كشور متوجه اين متقاضيان شده كه در اين زمينه نيز مردم نقشي نداشتهاند. بدين ترتيب، مسئوليت متوجه دست اندركاران اجرائي است و آنها هستند كه بايد براي احقاق حقوق ضايع شده آن دسته از متقاضيان حج كه به دليل افزايش جهشي هزينه حج تمتع اكنون عليرغم فرا رسيدن نوبتشان امكان ثبتنام در كاروانها را ندارند، اقدام نمايند.