اینجا طعن و تمسخر کافران را میشنویم بر کتابهای آسمانی که گویند این قرآن همان داستانهای پیشینیان است که محمد نسخه برداری کرده است.
و مجموعه ای است که بعضی از اصحاب او که آگاهی از فرهنگ های باستانی دارند صبح و شام بر او میخوانند و او آنها را به گونه ای ترکیب میکند و بر مردم عرضه میدارد تا آن را بنویسند.
همچنین اشکالات دیگری را نیز بر قرآن و آسمانی بودن آن نقل کرده و گفتهاند یکی از عجمیان (احتمالاً سلمان پارسی) این آیات را به محمد تلقین میکند.
یا اینکه گفتهاند قرآن کتاب مهمی نیست؛ مطالب بلند و مدون و ارزشمندی ندارد، از این شاخه به آن شاخه میپرد و پریشان و درهم است.
و یا آنکه اصلاً چگونه ممکن است کسی که ما میدانیم چندی پیش از مادر متولد شده است دعوی کند که من از پیش خدا آمده ام و گویند که اینها از باور ما دور است.
مولانا در پاسخ به اعتراضی که منتقدان و منکران او از مثنوی کردهاند به مشابهت اعراضات منکران بر قرآن اشاره میکند و سپس پاسخی کوتاه میدهد:
چون کلام الله بیامد هم بر آن طعنهها بستند جمله کافران
که اساطیر است و افسانه نژند نیست تعمیقی و تحقیقی بلند
کودکان خرد فهمش میکنند نیست جز امر پسند و ناپسند
ظاهر است و هر کسی پی میبرد کو بیان که گم شود در وی خرد
پاسخ اینگونه اشکالات هم در قرآن به اختصار آمده و هم در ادبیات به تفصیل بیان شده است. مولانا بعد از ذکر اشکالات با بهرهگیری از خود قرآن میگوید:
گفت گر آسان نماید این به تو این چنین آسان یکی سوره بگو