بهمن هدایتی در کلاشينکف ديجيتال نوشت: موتوری‌ها به مسافرها به چشم اسکانس‌های 5000 تومانی و 10هزارتومانی نگاه می‌کنند و مسافرها هم به پیک‌موتوری‌ها به عنوان کاتالیزوری برای رسیدن به مقصد.

به گزارش گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران ؛  «پیک‌موتوری» یا به تعبیر عامیانه‌تر «موتوری» یک کسب و کار جدید است، چیزی است که تا همین دهه قبل تقریبا اصلا نبود، در قد کشیدن و انفجار سرطان شهر، این شغل هم آمد به برکت ترافیک سنگین شهرهای بزرگ‌ ـ‌ بخصوص تهران‌ ـ‌ و عجله مسافرانی که می‌خواهند فوری به مقصد برسند.

تقاضا هست، پس عرضه هم هست. هر چقدر شهر شلوغ‌تر، ترافیک سنگین‌تر، موتوری و پیک‌موتوری هم بیشتر. این قاعده شهر شده است.


 موتوری‌ها به مسافرها به چشم اسکانس‌های 5000 تومانی و 10هزارتومانی نگاه می‌کنند و مسافرها هم به پیک‌موتوری‌ها به عنوان کاتالیزوری برای رسیدن به مقصد.

از این کلیات که بگذریم، این شغل عمیقا با تنهایی گره‌خورده است، شدیدا با استرس پیوند دارد، شغل غمگینی است، چون معمولا کسب و کار اجباری و اکراه‌آمیز جوان‌های بیکار، کارگرهای اخراجی و ورشکسته‌های آبرومند است.

پیک‌موتوری‌ها طعم فقر و نداری را بهتر از همه می‌فهمند، هم خودشان از فقر و ناچاری به این روز افتاده‌اند، هم خوشی‌ها و دارندگی و برازندگی‌های اغنیا و مایه‌دارهای شهر، شبانه‌روز جلوی چشم‌هایشان رژه می‌رود.

پیک‌موتوری‌ها هم خودشان، هم زندگی‌شان در حاشیه است. خیلی‌هایشان از شهرک‌های اقماری تهران با موتور لکنته‌شان می‌کوبند و می‌آیند تا میان دود، ترافیک و انبوه رقیب، لقمه نانی به کف آرند.

شهرستانی‌های غریب در شهر هم پیک‌موتوری می‌شوند تا بی‌رحمی شهر را با دل و جان تجربه کنند و شاید خودشان هم آیین بی‌رحمی و بـقا در شهر را یاد بگیرند.

از طرف دیگر، پیک‌موتوری شغل دوم جوان‌ها و میانسال‌هایی است که حقوق اداره جوابگوی درد و نیاز زن و بچه‌شان نیست. با همه این تنوع و انگیزه‌های مختلف، هیچ‌کدام از پیک‌موتوری‌ها، با اراده و رضایت پیک‌موتوری نشده‌اند.

پیک‌موتوری‌ها همیشه تنها هستند، با موتورسیکلت‌های بنجل چینی از شمال تا جنوب شهر هم که مسافر به تورشان بخورد، در نهایت نیم‌ساعته به مقصد می‌رسند.

فرصت و جای امن و لم دادنی برای همدمی و همصحبتی و درددل و حتی بحث سیاسی‌ ـ‌ آن‌طور که در تاکسی‌ها رواج دارد‌ ـ‌ نیست. مسافر و راننده معمولا تا آخر غریبه می‌مانند و ساکت!

البته هستند پیک‌موتوری‌هایی که دلشان خیلی پر است و زبانشان گرم و در همان دقیقه‌های صاعقه‌وار حرکت بین ردیف ماشین‌ها، در حالی که چشم به خیابان دوخته‌اند برای سرنشین عقب درددل می‌کند، سرنشینی که معمولا آنقدر عجله دارد که حواسش فقط به رسیدن است نه درددل یک پیک‌موتوری.

پیک‌موتوری‌ها برخلاف تاکسی‌ها و مسافرکش‌ها، کمتر خطی هستند. خط که نباشد، پاتوق و رفیق هم نیست! هرکجا بار و مسافر بخورد، همان جا می‌روند و باز سرگردان می‌شوند، سرگردان مسافر بعدی، این است که رفیق و همکار بامرامی نیست و ندارند که وقتی خسته و کوفته سرمی رسند، برایشان چای داغ بریزد، پای درددل و حتی ناسزایشان به روزگار بنشیند، پیک‌موتوری‌ها مثل گانگسترها خودشان هستند و خودشان! به جای هفت‌تیر، یک موتورسیکلت چینی دارند و جای کلاه کابویی، یک کاسکت دوزاری!

این، همه داستان نیست، همزاد پیک‌موتوری ها، همیشه یک ترس عمیق و هراس همیشگی است، از هر خیابان که سرک می‌کشند، از هر سرازیری که پایین می‌روند، به هر میدانی که می‌رسند، ترس از مامور راهنمایی و رانندگی و کفی و وانت نیسان آبی‌رنگ و توقیف و از دست دادن همین وسیله ارتزاق ناقص.

توقیف موتورسیکلت حتی اگر همه مدارک، بیمه و خلافی هم جور باشد، حداقل سه روز طول می‌کشد، سه روزی که برای این جماعت رنجور که روزی‌شان به همان اسکناس‌های مچاله مسافران لحظه‌ای بند است، یک عمر است.

مملکت قانون دارد و بیشتر موتوری‌ها هم بدشان نمی‌آیند قانون‌شکنی کنند و بیشتر مسافر بزنند و البته خب قانون‌شکنی هم تاوان دارد.

پیک‌موتوری‌ها، شکسته هستند، 10 - 12 ساعت نشستن روی یک وجب جا و راندن و ویراژ دادن زیر‌تیغ آفتاب و سوز سرما و ذرات معلق و منواکسیدکربن و دود، آنها را شکسته کرده است.

این تقریبا ویژگی همه موتوری‌هاست. سوارهای مغموم و تنهایی که در صحرای آهن، سیمان و آسفالت فرسوده و فرسوده‌تر می‌شوند.

این بار اگر جبر زمانه و ترافیک شهر مجبورتان کرد مشتری یکی از موتوری‌ها شوید لااقل به گفتن یک «خسته نباشید داداش!» مهمان‌شان کنید.

آدم‌های خسته، شکسته و غمگینی مثل پیک‌موتوری‌ها، گاهی آنقدر خالی هستند که همین یک جمله تعارف‌گونه می‌شود مرهم یک ثانیه از گرفتاری، نداری و سرگردانی‌شان، مرهم یک ثانیه‌ای باز هم مرهم است!

برچسب ها: پیک ، شغل ، آسفالت
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.