مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران،
ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به تحلیل اوضاع کنونی لبنان و برگزاری انتخابات مجلس در این کشور با مقاله ای ازسعدالله زارعي و عنوان«توافق لبنان چگونه حاصل شد؟ »اختصاص یافت:
انتخابات مجلس لبنان دو ماه بعد و در تاريخ 19 خردادماه بايد برگزار شود اما دولتي كه بايد اين انتخابات را برگزار مي كرد دو هفته قبل - سوم فروردين- استعفا كرد! استعفاي نجيب ميقاتي، برگزاري انتخابات را تا زماني نامعين در هاله اي از ابهام برد هر چند رئيس جمهور و پارلمان لبنان دو هفته پس از كنار رفتن نخست وزير، «تمام صائب سلام» عضو سابق دولت و عضو فعلي پارلمان را مامور تشكيل كابينه جديد كردند. رأي بي سابقه 124 عضو پارلمان 128 نفره لبنان به «سلام» به خوبي نشان داد كه از نظر همه گروهها و طوايف لبناني، اين كشور در شرايط حساس و خطيري قرار دارد. در اين خصوص گفتني هايي وجود دارد:
1- در مورد استعفاي ميقاتي، ابهاماتي وجود دارد. او در زماني كه روي كارآمد اگرچه عضوي از فراكسيون وابسته به عربستان- 14مارس- شناخته مي شد اما بدليل اصرار جريان المستقبل به نخست وزيري «سعد حريري» و يا «فواد سينيوره»، وي بعنوان كانديداي جريان مقاومت -8 مارس- شناخته شد و از روزهاي آغازين تحت فشار جريان 14 مارس قرار گرفت ولي حمايت مشترك جريان مقاومت و گروه پانزده نفره وليد جنبلاط مانع فروپاشي دولت ميقاتي گشت.
تا اينكه از اواسط بحران سوريه و بخصوص از زماني كه حملات تروريست ها به دمشق شدت پيدا كرد، ميقاتي به سمت تركيه و قطر چرخش كرد و به نوعي به جبهه ضدسوري پيوست، در اين ميان دولت ميقاتي از درون دچار نوعي تعارض شد چرا كه اكثريت كابينه با اين رويكرد مخالف بودند و بقيه نيز روي بي طرف ماندن لبنان در بحران سوريه تاكيد داشتند.
ارتش نيز اگرچه از نظر كاركرد تحت امر نخست وزير بود ولي با درگير شدن در بحران سوريه و يا انتقال بحران امنيتي سوريه به داخل لبنان مخالف بود در اين اثنا دوره خدمتي فرمانده امنيتي لبنان - اشرف ريفي- كه از عناصر وابسته و مرتبط با تروريست هاي سوريه است، به پايان رسيد و ميقاتي اصرار داشت كه عليرغم آن، وي را در مهمترين پست امنيتي لبنان حفظ كند كه با مخالفت اكثريت اعضاي كابينه مواجه شد. ميقاتي اين را بهانه كرد و از مقام خود استعفا نمود كه البته از نظر لبناني ها اختلاف در سطح يك مقام دولتي نمي تواند دليل واقعي استعفا باشد.
بعضي خبرها بيانگر آن است كه بعضي از مقامات موثر امنيتي سعودي كه پرونده لبنان را در حكومت رياض در اختيار دارند، ميقاتي را تشويق به استعفا كرده و به او باورانده بودند كه حزب الله و ساير گروههاي طرفدار مقاومت ناچار به پذيرش شرايط او هستند و او مي تواند ضمن بازگرداندن اشرف ريفي دست بازتري در مناطق طرابلس و هرمل براي كمك به تروريست هاي سوري داشته باشد.
ميقاتي در روز سوم فروردين استعفا كرد و دو روز بعد گفت كه «تنها تحت شرايطي حاضر به انصراف از استعفاست» اما اين علامت مورد توجه واقع نشد و حزب الله كوتاه نيامد. در عين حال برخلاف تصور اوليه كه گفته مي شد چندين ماه طول مي كشد تا دو جريان 14 و 8 مارس كه تعداد كرسي هاي شان در پارلمان -تقريبا- برابر است، روي فرد جديدي توافق كنند، اين توافق طي دو هفته بدست آمد و تمام سلام با 124 راي به نخست وزيري رسيد. در واقع در اين بازي عربستان به اسقاط دولت ميقاتي در حالي دست يافت كه او ديگر از سوي حزب الله حمايت نمي شد و از نظر جريان مقاومت نيز دوره دولت ميقاتي سپري شده بود. كمااينكه گفته مي شود كه آمريكايي ها، ترك ها، سعودي ها و قطري ها بطور مشترك با تهديد ميقاتي به مصادره اموالي كه در كشورهاي مختلف دارد او را وادار به كناره گيري از جريان مقاومت كرده بودند.
2- روي كارآمدن «تمام سلام» عضو 68 ساله پارلمان لبنان كه به ميانه روي شهرت دارد و از خاندان مشهور لبناني است كه در طول دهه هاي گذشته همواره در قدرت بوده اند، بصورت كاملاً توافقي صورت گرفته و البته عمري چند ماهه دارد چرا كه تنها مأموريت مهم دولت وي برگزاري انتخابات پارلماني است كه علي القاعده بايد 8 ژوئن -19 خرداد- برگزار شود.
سلام دولت خود را «متوسط» و نه فراگير معرفي كرده و ميشل سليمان رئيس جمهور لبنان آن را دولتي «سياسي» و «مختلط» خوانده است كه هر كدام از اين عبارات داراي معاني خاص خود است. طي روزهاي گذشته، نخست وزير جديد روي همراهي حزب الله تأكيد زيادي كرده و بعضي از منابع لبناني گفته اند كه بندربن سلطان رئيس دستگاه امنيتي عربستان از تمام سلام خواسته است كه به حساسيت هاي حزب الله و ايران توجه داشته باشد.
اگر اين خبرها واقعيت داشته باشند، نشان مي دهد كه مأموريت تمام سلام بيش از چيزي است كه در رسانه ها اعلام شده و احتمال دارد كه دوره نخست وزيري وي بعد از انتخابات پارلماني هم ادامه داشته باشد. از سوي ديگر سلام در مورد سوريه سكوت كرده است و حال آنكه اين مهمترين موضوعي است كه سبب سقوط دولت ميقاتي شده است.
3- تحولات سوريه نقش تعيين كننده اي در انتخابات آينده پارلماني لبنان از يك سو و تعيين دولت آينده از سوي ديگر خواهد داشت. سوريه و لبنان از نظر جغرافيايي و محيط امنيتي پيوستگي فراواني دارند و اساساً به هيچ وجه دو منطقه به حساب نمي آيند بر اين اساس هر اتفاقي كه در يكي از اين دو كشور بيفتد، بلافاصله در كشور ديگر تكرار مي شود. از اين روي مي توان به تحولات سياسي معطوف به جابجايي دولت از اين منظر نگاه كرد. بعضي از شخصيت هاي لبناني- از جمله رهبر سياسي دروزي ها- گفته اند كه روي كارآمدن «تمام سلام» محصول «توافق منطقه اي» است و بطور ضمني خواسته اند بگويند اين يك توافق ايراني-سعودي است.
اين قلم در صدد بررسي صحت يا سقم اين ادعا نيست و اصولاً معطوف به بحث سوريه، در اين ميان آنچه نيازمند بررسي است موضع عربستان سعودي مي باشد. مواضع عربستان درباره سوريه -حداقل- از اواسط شهريور ماه سال گذشته دستخوش نوسان شده و توأم با نارضايتي گرديده است و مي توان گفت رياض در تحولات سوريه نقش حاشيه اي پيدا كرده است. در بازي سوريه، رياض نه در معارضه شمالي -منطقه تحرك گروهك ارتش آزاد- و نه در معارضه مياني- منطقه تحرك گروهك النصره- فعال است.
معارضه شمالي عمدتاً با محوريت قطر و معارضه مياني با محوريت تركيه جريان دارد و يك رقابت نسبتاً آشكاري ميان قطر و تركيه در جريان است. عربستان سعودي تلاش مي كند تا از وضعيت «ناظر بيطرف» به سمت «عنصر فعال» تغيير موقعيت بدهد. توافق 14 مارس و آنچه درباره مواضع عربستان و اظهارات بندربن سلطان به رسانه ها راه پيدا كرده و سفير عربستان در بيروت- علي عواض العسيري- صرفاً از نظر زماني آن را نامناسب خواند، نشان مي دهد كه عربستان مايل است كه لبنان درگير بحران سوريه نشود و بخصوص مناطق سني نشين همجوار با استان حمص سوريه- يعني طرابلس و هرمل- به معارضه نپيوندند و خود نيز دچار آشوب نشوند. اين موضوع البته از جنبه هاي ديگر نيز قابل بررسي است.
جناح عربستان در لبنان جناحي سكولار بوده و شخصيت هاي معرف آن سعد حريري و فؤاد سينيوره اند و حال آنكه فعالان طرابلس، مذهبي بوده و شخصيت هاي تندرويي نظير «شحال» است كه با پول قطر و تلاش هاي تركيه به ميدان آمده اند. اين موضوع ضمن آنكه موقعيت اهل سنت را كه هم اكنون هم بيش از 20 درصد جامعه لبنان را تشكيل نمي دهند، به خطر مي اندازد و در صورت بالا گرفتن بحران سبب موج فرار اين جمعيت از لبنان مي شود، لبنان را براي هميشه از حوزه اثرگذاري عربستان خارج مي كند. اين در حالي است كه تركيه و قطر به لبنان صرفاً به چشم يك ابزار براي اسقاط دولت دمشق نگاه مي كنند و براي خود يك موقعيت تاريخي قايل نيستند.
در عين حال هيچ بعيد نيست كه سعودي ها توقع داشته باشند به موازات كمكي كه در لبنان به آرام سازي فضا مي نمايند و از احتمال سقوط دولت اسد در دمشق مي كاهند، از ايران توقع داشته باشند كه اقدام مشابهي براي آرام سازي فضاي منطقه الشرقيه در عربستان و بحرين انجام دهد.
البته اين ها موضوعاتي هم وزن نيستند چرا كه دولت هاي عربستان و بحرين با موج سنگين و رو به گسترش مطالبات مردمي مواجه اند و روش آنان نيز مسالمت آميز است و حال آن كه دولت در سوريه و حزب الله در لبنان با گروه هاي مسلح تحت حمايت خارجي مواجه اند و روش تعارض نيز تروريستي است در عين حال دولت سوريه و حزب الله در لبنان توان رويارويي با اين امواج تروريستي را دارند و با عمق مردمي خود و بدون نياز به ايران مي توانند بر مشكل فايق آيند. بنابراين راه ايران و عربستان در تحولات منطقه از هم جداست.
4- در وراي آنچه در حوزه سياسي لبنان مي گذرد و البته هنوز هم نمي توان يقين كرد كه دولت تمام سلام به زودي شكل مي گيرد و انتخابات در زمان خود- 19 خرداد- برگزار مي شود، مسائل امنيتي لبنان حائز اهميت است. طي ماه هاي گذشته تلاش زيادي صورت گرفته است تا اهل سنت- اعم از ساكنان لبناني طرابلس، صيدا و بيروت و ساكنان فلسطيني اردوگاه هاي برج البراجنه، نهر البارد و... و آوارگان سوري- با شيعيان درگير شوند.
در اين بين بعضي از عناصر كه هيچ سابقه روحانيتي هم ندارند با پوشيدن لباس روحانيت و با يدك كشيدن عناوين دروغين- نظير رهبر روحاني صيدا- شيعيان و رهبران شيعه را به شدت مورد اهانت قرار مي دهند و درصدد هستند كه شيعيان را به وسط ميدان درگيري بكشانند. افرادي نظير «احمد اسير» كه پيش از اين يك دكان عطاري در صيدا داشته پس از عزيمت چند روزه! به قطر و آموزش هايي، لباس روحانيت پوشيده و عليه سيدحسن نصرالله در صيدا خطبه خواني كرده و هر از گاهي گروهي را به بيروت اعزام مي كند تا با حضور در ميادين اين شهر، شيعيان را به طور واكنشي عليه اهل سنت تحريك نمايد.
از آن طرف شبكه هاي تلويزيوني خاصي سعي دارند با برنامه ريزي و دروغ پردازي تقابل شيعه و سني را در لبنان شكل بدهند. اين مسئله تاكنون با درايت مردم لبنان و بخصوص رهبران حزب الله به بحران امنيتي منتهي نشده است ولي نمي توان احتمال وقوع حوادثي كه تحت كنترل نباشد را منتفي دانست. توافق رهبران گروه هاي لبناني روي شكل گيري سريع دولت و برگزاري انتخابات مي تواند تا حد زيادي در بهبود شرايط سياسي لبنان موثر باشد كمااينكه راي قاطع و بي سابقه 124 نماينده پارلمان 128 نفره لبنان به تمام سلام توانست تا حد زيادي تب بحران را در لبنان پايين بياورد.
«زندهباد خرسخالهها!»مقاله ای ازمحسن جندقي که در روزنامه وطن امروز به چاپ رسیده است را در ذیل می خوانید :
همه چیز از یک شوخی شروع شده و دارد به توهم بدل میشود. پس از اینکه محمود احمدینژاد در گفتوگویی تلویزیونی اعلام کرد چه کسی گفته امسال سال آخر دولت است؟! برای خیلیها بويژه اطرافیان رئیسجمهور این توهم به وجود آمد که دیگر کار رقیبان انتخاباتی نماینده احتمالی احمدینژاد تمام است.
در این بین همان اطرافیان! در بسیاری از مواقع از احمدینژاد هم سبقت گرفتهاند و دچار آلرژی بهاری شدهاند و هنوز بهاریه مینویسند و گویا قرار است تا انتخابات عینک «بهار بهار» را از مقابل چشم خود برندارند. دوستی این دوستان کم از دوستی خالهخرسه ندارد و بعضا اقدامات مضحک و تابلویی را از آنها میبینیم و مژده میدهیم که در آینده نیز این اقدامات افزایش خواهد یافت.
نمونه بارز دوستی این خرسخالهها يك روزنامه تازه تاسیس است که تیتر صفحه اول دیروز خود را با عنوان «پیام آخر» منتشر کرد که تحلیلی(!) بر پیامهای نوروزی 3 رئیسجمهور اخیر در سالهای پایانی ریاستجمهوریشان بود و با افتخار نتیجهگیری کرده که فقط احمدینژاد در هشتمین بهار ریاستجمهوریاش از مردم خداحافظی نکرده و ترجیح داده به جای آن بگوید: سلام بهار!
اصلا از رعایت نشدن اصول روزنامهنگاری و بدسلیقگی درباره تیتر اول کردن تحلیل یک پیام نوروزی آن هم 18 روز پس از انتشار آن بگذریم اما باید بررسی کنیم یک روزنامه تازهتاسیس دولت چرا چنین تیتری زده است؟ آیا مسؤولان این روزنامه قصد داشتهاند از احمدینژاد دفاع کنند؟ آیا اینکه گفته شود در بین هاشمی رفسنجانی، خاتمی و احمدینژاد فقط این آخری خداحافظی نکرده، میشود دفاع کردن از احمدینژاد؟
این رسانه دولتی در مقایسه روسای جمهوري و در مطلبي مبهم نوشته: «در شرایطی که سید محمد خاتمی در آخرین پیام نوروزی خود از مخالفانش ابراز گلایه میکند و برای مردم از چالشهای بزرگ سیاسی و اقتصادی کشور سخن به میان میآورد، اکبر هاشمی رفسنجانی هیچ اشارهای به موانع و مشکلات داخلی نمیکند تا 16 سال بعد برای خواننده این گزارش شعار مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است و غیبت مزاحمان سیاسی در دوران سازندگی تداعی شود.
در مقابل محمود احمدینژاد تلاش میکند در دایره..المعارف اتهامات احزاب (بهایی، فراماسونر، انحراف، براندازی، بزرگترین خطر از صدر اسلام، حجتیهای، بنیصدر و ...) و شکلگیری ائتلافی بزرگ علیه خود را تنها ذیل عنوان عملیات روانی سنگین خلاصه کند»! این دفاع سطحی و تابلو در ادامه سطور هم تکرار میشود و در نهایت به این جمله عجیب و غریب ختم میشود: «افولی در کار احمدینژاد مشاهده نمیشود و خود او از سوی رهبر معظم انقلاب به عنوان میزان انتخاب اصلح معرفی شده است! چنین رئیسجمهوری طبیعتا به جای خداحافظی باید بگوید زنده باد بهار»!
این روزنامه حتی اصول زردنویسی را رعایت نمیکند و به همین راحتی برای مخاطبانش مطلب سیاسی سطحیای را برجسته میکند که ارزش چندانی حتی برای تبلیغات انتخاباتي ندارد. یادمان نرفته در ماههای پایانی ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی وقتی از سوی برخی دوستان وی طرح اصلاح قانون اساسي و امكان كانديداتوري پس از 2دوره ریاستجمهوری مطرح شد چه مخالفتهایی با این طرح انجام شد.
این در حالی بود که رفسنجانی هیچگاه در سخنان خود مستقیما به این مساله اشاره نکرده و این طرح در همان حد حرف باقی ماند و همان دوستان، کابینه دولت هفتم و هشتم را تشکیل دادند. باقی ماندن هاشمیرفسنجانی که در زمان خود یکی از پرقدرتترین افراد به حساب میآمد و هنوز هم میآید برای مردم غیرقابل قبول بود چه برسد به احمدینژادی که قصد دارد نمایندهای را به عنوان کاندیدای دولت بفرستد آن هم با شعار زندهباد بهار که 2 ماه مانده به انتخابات لوث شده است.
یادمان نرفته در ماههای پایانی ریاستجمهوری خاتمی لایحه دوقلوی وی که افزایش اختیارات رئیسجمهور محور اصلی آن بود با چه مخالفتهایی مواجه شد. حال دوستان آقای رئیسجمهور فعلی دوست دارند القا کنند همه چیز گل و بلبل است و بهار ایران در گرو رای دادن به کاندیدای احمدینژاد در انتخابات است.
یا وقتی احمدینژاد تلویحا میگوید عمر دولت تمام نمیشود و قرار نیست برویم و آمدهایم که بمانیم، همه بگویند «باشه شما بمانید و ما نمیآییم.» در روزنامههای منتسب به دولت اگر دقت کنید خواهید دید تعداد کلمات بهار روز به روز افزایش مییابد و همین رسانهها دارند کلمه بهار را لوث میکنند. به همین علت است که دوستی این دوستان را بیشباهت با مرام خرسخالهها نمیدانیم و احمدینژاد برای جلوگیری از لوثتر شدن این موضوع کاری به حال تیم رسانهای و تبلیغاتی خود بکند.
صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله انتقادی کورش شجاعي نسبت به گستاخي های اخیر سران وهابي آل سعود،با موضوع «بدمستي آل سعود»اختصاص یافت:
گويا پيشرفت ها، اقتدار، عزت و نفوذ روز افزون ملت و کشور عزيزمان در بين ملت هاي مسلمان چنان خواب سردمداران وهابي سعودي را آشفته کرده است و گويا درآمدهاي چند ده ميليارد دلاري فروش نفت و در کنار آن درآمدهاي قابل توجه تشرف حجاج و عمره گزاران به مکه معظمه و مدينه منوره به جاي اين که حکام وهابي آل سعود را لااقل کمي متوجه ايمان واقعي و اسلام راستين و آيين پاک پيامبر خاتم کند هوش از سر بسياريشان پرانده که چنين گستاخ و بدمست و لايعقل شده اند که با حجاج و عمره گزاران خصوصاً زائران ايراني به بهانه هاي مختلف اين چنين بدخلقي و بدرفتاري مي کنند و گاه توهين هايي به زائران ايراني مي کنند، توهين هايي که در واقع خود آنان لياقت هزاران برابر بدتر از آن را دارند.
گستاخي و بدمستي حضرات وهابيت سعودي در کنار کم تحرکي و انفعال دستگاه ديپلماسي کشورمان و نهادهاي ذيربط، کار را به جايي رسانده است که تني چند از شهروندان ايراني که در عربستان که به گفته مقامات سعودي مرتکب جرايمي شده اند و به نقل منابع خبري عربي جرم آن ها بيشتر حمل مواد مخدر بوده است به دستور دادگاه هاي فرمايشي آل سعود گردن زده مي شوند و بر اساس برخي اخبار ۳۰ نفر ديگر از شهروندان ايراني به جرم قاچاق مواد مخدر در نوبت اجراي حکم گردن زدن مي باشند.
اما متأسفانه صداي قابلي از دستگاه ديپلماسي و ديگر نهادهاي ذيربط و مرتبط با اين مسئله شنيده نمي شود و نتيجه اين مي شود که اين وهابيتي که دل و جربزه روباه را هم حتي ندارد خود را در قامت شير در سرزمين خود ببيند آن هم سرزميني که مقدس است و بايد مقدس بماند و حرمتش به عنوان سرزمين وحي براي هميشه پاس داشته شود و همچنين حرمت زائران اماکن مقدسه اين سرزمين به بهترين شکل پاس داشته و ارج نهاده شود اما هزاران دريغ و افسوس که وهابيت آل سعود، کار را از گستاخي گذرانده و به بي شرمي و تبهکاري رسانده است.
اما اگر وهابيت آل سعود پاسخ دندان شکني از دستگاه هاي ذيربط کشورمان مي گرفت آن اقدامات جنايتکارانه و اين حرمت شکني هاي تکرار شونده رو به تعطيلي مي گذاشت و اگر پيش و پس از حرمت شکني ها و آن اقدامات جنايتکارانه آل سعود پيش بيني ها و اقداماتي در خور از سوي کشورمان انجام مي شد به احتمال قوي باب اين گستاخي ها و حرمت شکني ها و جنايت ها بسته مي شد اما متأسفانه چنين نشد .
و حالا علاوه بر گستاخي ها و حرمت شکني عليه زائران ايراني و علاوه بر آن کشتار فجيع و به شهادت رساندن ۲۷۵ نفر و به نقلي حتي بيش از اين تعداد از زائران ايراني در حج سال ۶۶ حالا در حادثه اي مشکوک در پانزده فروردين سال جاري در فرودگاه جده دو بانوي ايراني توسط کاميوني که خبرهاي متفاوتي درباره آن منتشر شده است کشته مي شوند و تا اين لحظه هنوز هيچ پاسخ قانع کننده اي از طرف سعودي درباره کشته شدن اين دو عمره گزار ايراني دريافت نشده است که البته اميدواريم با پيگيري دستگاه ديپلماسي و ديگر نهادهاي ذيربط کشورمان علت کشته شدن اين دو هموطن هر چه سريع تر روشن شود و در صورت عمد يا قصور مسئولان سعودي در فرودگاه جده، مقصران به مجازات متناسب با کشته شدن دو انسان برسند هم دولت سعودي رسماً بابت کشته شدن دردناک اين دو هموطن عزيزمان از دولت و ملت ايران عذرخواهي کند.
همچنين اين حق مردم ماست که بالاخره تکليف ديپلمات مست و لايعقل سعودي روشن شود که در روزهاي پاياني سال گذشته (۲۴ اسفند سال ۹۱) علاوه بر شرب خمر، در خودروي خود مشروبات الکلي حمل مي کرده و با سرعت سرسام آور در يکي از خيابان هاي تهران آن چنان محکم با خودروي يکي از هموطنانمان برخورد مي کند که بر اثر شدت برخورد، خودروي اين هموطن چند متر به جلو پرتاب مي شود و سرنشين آن جان مي سپارد و به خاطر اين اتفاق تلخ نه تنها اين ديپلمات سعودي که از قرار معلوم سوابق ديگري هم داشته، بايد عنصر نامطلوب شناخته شود بلکه بايد بر اساس مقررات بين المللي هر چه زودتر به خاطر جنايتي که انجام داده محاکمه و به مجازات متناسب با جرمش محکوم شود و اين مجازات هر چه زودتر اجرا شود و همچنين دستگاه ديپلماسي عربستان هر چه سريع تر از ملت و دولت ايران به خاطر مستي و جنايت انجام شده توسط ديپلمات سعودي عذرخواهي کند.
در اين مقال قصد و مجال پرداختن به نقاط ضعف بسيار متعدد حکومت آل سعود در اداره عربستان و ظلم هاي عديده اي که به مردم مي کند ندارم و همچنين به ساختار حاکميت کاملاً غير دموکراتيک و صددرصد ديکتاتوري و سه هزار شاهزاده اي سعودي که بدون خواست ملت و بدون برگزاري هيچ انتخاباتي مقدرات کشور و مردم را به دست گرفته اند کاري ندارم حاکميت بر مردم مظلومي که کمترين نقشي در حکومت و اداره کشور ندارند و زناني که از حداقل هاي آزادي هاي اجتماعي، انساني و اسلامي در اين کشور و حتي از حق رانندگي محرومند.
در اين مقال به خوش خدمتي هاي وهابيت آل سعود به آمريکا و رفتار عاجزانه آنان در مقابل دشمن اصلي مسلمانان و بلکه بشريت يعني رژيم صهيونيستي نيز نمي خواهم بپردازم و صد البته که زبان و قلم شرم دارد از پرداختن به ماجراي تخريب حرم هاي ائمه بزرگوار بقيع که فرقه ملعون وهابيت در نهايت وقاحت و بي شرمي چنين ننگي را در تاريخ اسلام و جهان به نام خود ثبت کرد که اين بي احترامي به قبور اهل بيت و فرزندان پيامبر عظيم الشأن اسلام دل همه مسلمانان واقعي چه شيعيان و چه برادران اهل سنت را خون کرد که همگي آنان نيز هم به گفتار و هم به دل محبت و حرمت اهل بيت پيامبر را پاس مي دارند.
آري قلم واقعاً شرمگين است که بنويسد همين چند سال پيش «بن باز» يکي از سردمداران فرقه وهابيت با وقاحت تمام در جوار حرم نوراني پيامبر خاتم حاضر شد و با عصايش همانطور که به سمت حرم مطهر رسول ا... اشاره مي کرد مي گفت: بايد اين جا را نيز تخريب کنيم! فعلاً سخن نگارنده اين است که وهابيت سعودي و حاکميت اين کشور بايد به خاطر جنايت ها و توهين هاي مکرر به زائران ايراني و اصرار غيرقانوني و تفرقه افکنانه بر گذاشتن نام جعلي بر «خليج فارس» و تکرار بيهوده گويي ها و اعتراض غيرقانوني به حاکميت کشورمان بر جزاير ايراني خليج فارس از دولت و ملت ايران عذرخواهي کند و هر چه سريع تر در صدد جبران جنايت ها، توهين ها و بيهوده گويي هاي خود عليه ايران و ايراني و خليج فارس برآيد.
نکته مهم ديگر اين که اين دچار جمود شدگان فکري که چنين خود را به خواب غفلت زده اند بهتر است هر چه زودتر تکاني به خود بدهند و کمي هوشيار شوند چرا که دير و دور نشده است که بيداري اسلامي پايه هاي لرزان حکومت شاهزادگان سعودي را فرو ريزد و بهتر است اين خود به خواب زده ها بدانند که مسلمانان هوشيار جهان متوجه اين مطلب شده اند که وهابيت آل سعود و همفکرانشان سال هاست که با تبليغات و گفته هاي خود آدرس و نشاني غلط از دشمن به افکار عمومي القا مي کنند اما حالا لااقل اين خود به خواب زده ها کمي به هوش آيند و اين واقعيت را درک کنند که بسياري از مسلمانان هوشيار جهان به خوبي دريافته اند که دشمن انسانيت و اسلام و همبستگي و پيشرفت امت اسلام و پيروان آيين پاک محمدي(ص)کسي جز رژيم اشغالگر قدس و حاميان آنان نيست و دادن آدرس و نشاني غلط ديگر فايده اي ندارد.
کوتاه سخن اين که انتظار ملت اين است که آل سعود هر چه زودتر به اصلاح گفتار، مواضع و رفتار خود اقدام و از ملت و دولت ايران عذرخواهي کند و همچنين دستگاه ديپلماسي و ديگر نهادهاي ذيربط کاري در خور و اقدامي قاطع در برخورد با اين حرکات آل سعود انجام دهند و اجازه ندهند حتي به اندازه دانه خردلي خدشه به عزت و حرمت ايران و ايراني وارد شود و به حکام آل سعود بفهماند که کار را به جايي نرسانند که ملت ايران رو به وهابيت آل سعود اين شعار را سر دهد «اي مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست / عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري».
علی عباسپور تهرانی فرد(عضو پیشین شورای عالی انقلاب فرهنگی) در مقاله ای با عنوان« حکایت تغییر دو رئیس دانشگاه» برای روزنامه آرمان این طور نوشت
نامه اخیر رئیس جمهور به وزیر علوم نامهای منطقی و قابل قبول نبود به این دلیل که وضعیت فعلی بیش از سه سال است که بر دانشگاهها حاکم است. اگر وضعیتی وجود داشت که رئیس جمهور نسبت به آن حساس است باید تذکری در رابطه با آن موارد پیشتر داده میشد.
زمانی که ما در شورای عالی انقلاب فرهنگی بودیم و جلساتی را با رئیس جمهور که رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی هم است، داشتیم هیچگونه بحثی در رابطه با نارضایتی از روسای نام برده در آن نامه به میان نیامده بود. حتی در برخی از موارد وزیر مباحثی را مطرح میکرد که این دانشگاهها روند قابل قبولی را مانند دانشگاههای دیگر دارند.
در کل وضع دانشگاه تهران مانند سایر دانشگاههای ایران است و نمیتوان گفت که این دانشگاه در موقعیت جدای از آنها قرار دارد. از سوی دیگر باید به این نکته اذعان داشت که فرهاد رهبر نیز تلاش داشته تا دانشگاه تهران بتواند روند طبیعی خودش را داشته باشد. به واقع باید گفت با توجه به زمان باقی مانده تا اتمام دولت دهم انتشار این نامه صحیح نبوده و ظاهرا غیر از بحث تبلیغاتی چیز دیگری نداشته است.
البته باید به این نکته اشاره داشت که دستور تغییر روسای دانشگاهها توسط رئیس جمهور غیر قانونی نیست. به این دلیل که رئیسجمهور، وزرا را انتخاب میکند و آنها زیر نظر وی فعالیت میکنند. در این میان اگر روند کار بر خلاف نظر رئیس جمهور باشد این وزیر است که باید برخورد انجام دهد.
اما برخی اینطور میگویند که اگر رئیس جمهور میتواند بر انتصاب افراد نظارت داشته و در عزل و انتخاب آنها سهیم باشد، مجلس باید نسبت به این مساله واکنش نشان دهد. باید در پاسخ گفت که اگر مجلس بخواهد غیر از سوال یا تذکر برخورد دیگری با رئیس جمهور یا وزرا انجام دهد، مکانیسم خاص خود را دارد.
برای مثال زمانی به آقای صالحی وزیر خارجه کشورمان گفته شد که معاونت اداری- مالی را فرد خاصی قرار دهد یا بهرغم تمایل آقای شیخ الاسلامی وزیر کار بحث سازمان تامین اجتماعی باعث سوال از وزرا شد و در بحث وزیر کار مجلس معتقد بود که وزیر باید ایستادگی میکرد و از دستور رئیس جمهور تبعیت نمیکرد. در بحث وزیر بهداشت هم همین مساله به چشم میخورد که رئیس جمهور تغییری در مدیریت این وزارتخانه مدنظر داشت اما وزیر برای تغییر مدیر خود اقناع نشده بود که همین مساله موجب شد تا آن وزیر عزل شود.
از سوی دیگر برخی این مساله را مطرح میکنند که اگر روسای دانشگاهها تغییر پیدا کنند این امکان وجود دارد که هزینهای برای دانشجویان به بار آورد اما موضوعی که در این میان مورد بحث قرار میگیرد استفاده از محیط دانشگاه است. در حقیقت باید گفت بزرگترین خطا این است که بخواهند از دانشگاهها بهرهبرداری سیاسی کنند.
به واقع دانشگاه مکان تبادل نظر سیاسی و نشاط سیاسی است. این تغییر و جابهجایی که شائبه فراوانی دارد به دانشگاهها ضربه خواهد زد. با توجه به اینکه وزیر این تغییر و جابهجاییها را قبول کرده است نوبت شورای عالی انقلاب فرهنگی است که وارد صحنه شود. هرچند که این شورا در عزل روسای دانشگاهها نقشی ندارد اما این شورا در نصب روسای دانشگاهها صاحب نظر است و با توجه به اینکه رئیس جمهور ریاست آن شورا را به عهده دارد ولی یک رای بیشتر ندارد و در واقع باید گفت که شورای عالی انقلاب فرهنگی اجازه نخواهد داد تا افرادی در راس دانشگاهها قرار بگیرند که بخواهند دانشگاه را وارد جریانات سیاسی کنند.
در ادامه مقاله محمد علی اسفنانی (سخنگوی كمیسیون قضایی) که در روزنامه تهران امروز با عنوان «قانونمندی، اولویت رئیسجمهور آینده»به چاپ رسیده است را می خوانید:
بررسی مطالبات عمومی از مسئولان بخصوص دولتی كه قرار است تا چند ماه دیگر بر سر كار آید، نشان میدهد برگرداندن قانون به جایگاه واقعی اش در راس مطالبات مردمی قرار دارد. چرا كه طی یكی، دو دهه اخیر عدم تمكین مقابل قانون كه سال به سال هم بر شدت آن افزوده میشد باعث ایجاد وضعیتی در حوزههای مختلف كشوری شده است كه نیازی به توضیح این وضعیت نیست. بدون شك عدم توجه كافی به قانون بخصوص از ناحیه دولت یكی از دلایل بروز چنین وضعیتی است.
عدم تمکین به قانون از ردههای بالای مسئولان اجرایی کشور شروع شده و تا ردههای پایین تر در سطح شهرستانها و بخشها و روستاها و به تبع آن بخشی از جامعه ادامه یافته است.اگر بخواهیم ریشه این معضل را بررسی کنیم باید ابتدا به شیوه تربیتیای که در جامعه رواج دارد توجه کنیم .در جامعه ما هنوز اهمیت قانون مشخص نشده است . با وجودیکه اعتقاد کارشناسان بر این است که آموزش انسانها از دوران جنینی شروع میشود در کشور ما تصور بر این است که کودکان را باید از سنین چهار، پنج سالگی آموزش داد .
اهمیت این موضوع در این است که قانون در نهاد افراد نهادینه نمیشود.این نشان میدهد آموزش در کشور ما به شدت مهجور است ،تا جایی که در بسیاری از موارد اجازه میدهیم موضوعی به بنیانهای جامعه آسیب بزند و بعد درباره آن آموزش و اطلاع رسانی کنیم. در سالهای اخیر به کرات شاهد بودهایم در ردههای بالای اجرایی عدم تمکین از قانون وجود داشته است. دلیل این امر هم این است که بعضی از افراد خودشان را مافوق قانون میدانند و زمانی قانونی را قبول میکنند که به زعم خودشان آن قانون درست باشد.
درحالیکه افراد در هر ردهای باشند باید به قانون احترام بگذارند چرا که رفتار بر خلاف این قاعده پیامدهایی دارد که در نهایت دامان همه را خواهد گرفت.در جایی که رعیت ملزم به تبعیت از قانون شوند، ملوک هم باید خود را به این رعایت ملزم بداند.اما اگر چنین باشد که ملوک در صورتی که برداشتش این بود که قانون درست است به آن عمل کند باعث شکل گیری اثرات منفی زیادی در جامعه میشود.
یکی از مهم ترین آنها زیر سوال رفتن اصل ضمانت اجرای قانون است چرا که با این کارضمانت اجرا تحت تاثیر قرار میگیرد.نکته دیگر مربوط به زمانی است که در بحث اجرای قانون مسئله قدرت پیش میآید. یعنی هرکسی قدرت بیشتری دارد از قانون تبعیت کمتری داشته باشد و هر کس قدرت کمتری دارد مجبور به تبعیت بیشتری باشد.
در این زمینه برخی معتقدند قانون مثل تار عنکبوت میماند که موجودات ضعیف تر از آن نمیتوانند عبور کنند و قویترها به راحتی از آن رد میشوند. اما نکته مهمی که وجود دارد این است که کسانیکه در جایگاه قدرت از قانون اطاعت نمیکنند زمانی جایگاه خودشان را از دست میدهند و حال باید در شرایط جدید وضعیتی را تحمل کنند که مطلوبشان نیست و در واقع قانونگریزیهای قبلی گریبانشان را خواهد گرفت.چون هیچ شخصی الی الابد در مقام خودش باقی نخواهد ماند.
در دنیا جایگاه قانون گرایی جایگاه رفیعی است و کسانیکه میخواهند خودشان را موجه جلوه دهند قانونگرایی را به عنوان حسن خود مطرح میکنند.در انتخابات بعدی هم فردی که میخواهد رئیس جمهور شود باید این نکته را مد نظر قرار دهد. ضمن اینکه مردم نیز با هوشیاری ،کسی را که به قانون وفاداری و تعهد بیشتری نشان داده است و عمل به قانون رویه کارش بوده انتخاب کنند و از انتخاب افرادی که رویه شان قانون گریزی یا دور زدن قانون بوده است خودداری کنند.
چرا که اگر کسی به قانون متعهد بوده بعد از انتخابات هم هر نتیجهای حاصل شد آن را میپذیرد و اگر نتیجه بر خلاف خواستش بود از راههای قانونی برای پیگیری خواسته قانونیاش اقدام خواهد کرد.با توجه به ریشه بی قانونی در کشور شایسته است مسئولان در جهت تدوین روشی برای قانونمند شدن تلاش کنند.مهم ترین روش این است که مسئولان خودشان به قانون عمل کنند.
«اندر اوصاف درخت دوستي و نهال دشمني»عنوان مقاله امروز محمد كاظم انبارلويي که در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رسیده است را از نظر می گذرانید:
باراك اوباما رئيس جمهور آمريكا در پيام تبريك امسال خود به ملت ايران و مسئولان كشور، شيرين كاريهايي داشته كه تحليل آن خالي از فايده نيست .
معمولا كساني كه پيامها يا نطقهاي روساي جمهور آمريكا را طراحي ميكنند دقت هايي را دارند. اما به نظر ميرسد طراحان اين پيام يا خواستهاند با اوباما شوخي كنند و يا فاقد فهم درست از كاربرد واژههايي بودهاند كه در اين پيام به كار بردهاند .اوباما در پيام خود با ذكر يك بيت از حافظ به قول خودش حامل پيام دوستي و رفع كدورتها ودشمنيها شده است. او از قول حافظ خطاب به ملت ايران ميگويد:
درخت دوستي بنشان كه كام دل به بار آرد
نهال دشمني بر كن كه رنج بي شمار آرد
آمريكاييها از هزاران كيلومتر از آن طرف درياها و اقيانوسها آمدهاند به خليج فارس و با انبوهي از سلاحهاي كشتار جمعي و با ناوهاي
هواپيما بر و استقرار پايگاههاي نظامي در برخي كشورهاي عرب خليج فارس تا درخت دوستي را در كشور ايران بنشانند ! آنها در عراق و افغانستان اردو زدهاند و صدها هزار تفنگدار آمريكايي را آوردهاند هزاران انسان بيگناه را كشتهاند و براي اينكه كم نياورند يك مشت آدم ناتو هم از پيمان به اصطلاح ناتو كمك گرفته اند .
آنها به اين هم اكتفا نكردهاند، در تركيه نيروهاي خود را تجهيز كردهاند ،در قرقيزستان ، آذربايجان و برخي كشورهاي همسايه شمالي هم اردو زدهاند . آنها با مدرنترين سلاحهاي پيشرفته دست روي ماشه آماده شليك هستند. مرتب هم ژنرالها و سياستمداران آمريكايي و نوچههاي آنها در رژيم صهيونيستي ميگويند درمقابله باملت ايران همه گزينهها از جمله گزينه نظامي روي ميز است .آنها به اين هم اكتفا نكردهاند . طي 50 سال گذشته هر چه از دستشان ميآمده است عليه ملت ايران اعمال كرده اند .
حمايت از ديكتاتوري شاه و به خاك و خون كشيدن ملت ايران در خيابانها در سال هاي 56و57 و نيز پس از پيروزي انقلاب در حمايت از تروريسم و تحميل جنگ 8 ساله تمام منابع انساني وحياتي كشور را هدف قرار دادهاند . در حوزه سياست و فرهنگ هم يك نبرد تمام عيار نرم را براي براندازي نظام دنبال ميكنند.
آن وقت رئيس جمهور آمريكا مي آيد به ملت ومسئولان ايران ميگويد؛ " درخت دوستي " بنشانيد و" نهال دشمني " را بر كنيد .
خوب اگر ما بخواهيم درخت دوستي را بنشانيم ، با اين همه لشكر و حشم و پادگان و ناو و تهديدها و اعمال خشونت و خونريزي، زمين بكري نمي بينيم تا در آن نهال بنشانيم .
مقام معظم رهبري درتحليل هوشمندانه آغاز سال 92 در جوار بارگاه ملكوتي امام رضا(ع) در اجتماع عظيم زائران حرم رضوي(ع) فرمودند:
" اين هم از لطايف عالم است كه آمريكاييها دشمني ميكنند وميگويند شما نفهميد كه ما باشما دشمنيم . عناد ميورزند متوقعاند كه ملت ايران نفهمد كه آنها معاندند ودشمني ميكنند ."
خوب اگر ما بخواهيم نهال دشمني را بركنيم چكار بايد بكنيم ؟ آمريكاييها دورتادور ايران به جاي نهال، سرباز دست به ماشه كاشتند . اگر مابخواهيم به اين توصيه اوباما عمل كنيم و اين نهال ها را بر كنيم تا رنج بي شمار برايمان نياورد ، خودمان بلديم چكار كنيم نيازي به توصيه اوباما ندارد.ملت ايران در 50 سال اخير راهبرد مقاومت خود را شكل داده واكنون اين راهبرد در عاليترين شكل خود سازمان يافته ، اگر آمريكاييها دست از پاخطا كنند ، ما نهال دشمني را طوري از بيخ وبن بر ميكنيم كه آثاري از آن باقي نماند.
يكي از بهانههايي كه آمريكاييها طي 10 سال گذشته مدام نهال دشمني ميكارند ودرخت دوستي بين دو ملت را ميخشكانند همين موضوع فناوريهاي صلح آميز هستهاي ايران است .آخرين دور گفتگوهاي بي حاصل ايران با 1+5 جمعه و شنبه گذشته در آلماتي برگزار شد .
ايران همواره درگفتگوها براي برون رفت از بن بست و به قول حافظ براي كندن نهال دشمني ونشاندن درخت دوستي پيشنهادهاي بكر و قابل قبول وشفاف ارائه داده است اما طرف غربي حاضر نيست گفتگوها را از بن بست خارج كند . دليل آن هم روشن است : اگر اين بهانه نباشد آنها دليلي براي تداوم دشمني و خصومت و اعمال خشونت عليه ملت ايران پيدا نميكنند . لذا آن را به عنوان بهانه هميشه ميخواهند دردستور كار قراردهند.
اشتون در پايان 5 دور گفتگوي نفسگير در برابر رسانههاي جامعه جهاني ميگويد : " قرار است مذاكره كنندگان به پايتختهاي خود بازگردند وپيشنهادهاي ارائه شده را بررسي كنند ."مفهوم اين سخن آن است كه ما ارادهاي ازخود براي تصميم سازي و تصميم گيري نداريم ، ما فقط يك پيك خبري هستيم ، اختياري نداريم تادرخت دوستي بنشانيم ونهال دشمني بركنيم .
رهبر معظم انقلاب درست 15 روز قبل از مذاكرات هسته اي، هوشمندانه نتايج آن را پيش بيني كردند وفرمودند :" بر اساس تجربه و نگاه به صحنه و دقت و كنجكاوي برداشت ما اين است كه آمريكا مايل به تمام شدن مذاكرات هستهاي نيست . آنها مايل نيستند مناقشه هستهاي حل شود."
آمريكاييها از مناقشه هستهاي به عنوان كود براي باروري نهال دشمني با ملت ايران استفاده ميكنند و تا وقتي آنها از اين كود حيواني استفاده ميكنند راهي براي برون رفت ازمشكلي كه خودشان پديد آوردهاندوجود ندارد.
آمريكاييها با تحقيرملت ايران ميخواهند حق غني سازي را كه آژانس براي هر عضو به رسميت شناخته ناديده بگيرند . آنهامي دانند طرف مذاكره كننده ايراني نميتواند ازدفاع از حقوق هستهاي كه يك اجماع ملي است كوتاه بيايد لذا بر طبل دشمني باملت ايران به اسم جامعه جهاني مي كوبند. در اين دور از مذاكرات معلوم شد غرب نه حاضر است حق غنيسازي را براي ايران به رسميت بشناسد و نه حاضر است دست از تداوم خصومت بردارد بارها به آنها گفتهايم اين جامعه جهاني كه شما از آن ياد ميكنيد فقط چند كشور زورگو و قالتاق هستند .
بارها بيش از يكصد كشور جهان در قالب بيانيههاي مكرر غيرمتعهدها و يا سازمان كنفرانس اسلامي حقوق هستهاي ملت ايران را به رسميت شناختهاند ما به آنها ميگوييم شما در حقيقت در برابر جامعه جهاني واقعي ايستادهايد. آنها مي گويند مرغ يك پا دارد . ميخواهيم درخت دوستي را بركنيم ونهال دشمني را بنشانيم !
5 كشور مذاكره كننده با تكيه بر زرادخانه هستهاي صلح آميز كه قادر است بارها كره زمين را باخاك يكسان كند درنشست هاي تكراري با نمايندگان ايران ميگويند ما نگران فعاليت هاي هستهاي شما هستيم !با آنكه دوربينهاي آژانس لحظه به لحظه فعاليتهاي هستهاي ايران را زير نظر دارند ، با آنكه آنها ميدانند كه ما نه به دليل ملاحظات ديپلماتيك بلكه به دليل ملاحظات انساني و الهي توليد وتكثير سلاحهاي كشتار جمعي راحرام ميدانيم و اعلام هم كردهايم، بازبر طبل دروغ و فريب ميكوبند تا بهانه براي تداوم دشمني باملت ايران داشته باشند .
آن قدر اين سياست نخ نما شده است كه حتي نمايندگان آنها درمذاكرات وقتي در برابر منطق شفاف و حق مدارانه ايران قرارميگيرند با شرمندگي سر به پايين مياندازند و ميگويند مانميتوانيم تصميم بگيريم بايدبه پايتختهايمان برگرديم ببينيم دستور چيست ؟!
آنها رفتهاند تا ببينند در جشن درختكاري ، آمريكاييها كي تصميم ميگيرند نهال دشمني را بر كنند ودرخت دوستي را به خانم اشتون بدهند تا در وسط ميز مذاكرات هستهاي بنشاند.تجربه نشان داده است تا وقتي مركز اصلي توطئه و جنگ افروزي و دشمني بر ضد ملت ايران ، آمريكاست ، اين جشن برگزار نميشود و خصومت همواره تداوم مييابد.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با عنوان «گره مذاكرات هستهاي كجاست؟»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
دهمين دوره مذاكرات هستهاي ايران و گروه موسوم به 1+5 پايان يافت و نتيجه اين دور نيز چندان تفاوتي با دفعات گذشته نداشت؛ گلايه دو طرف از عدم انعطاف پذيري ديگري و البته تأكيد بر ضرورت ادامه گفتگوها در آينده. پرسش اصلي اين است كه گره كور مذاكرات ميان جمهوري اسلامي ايران و كشورهاي غربي كجاست كه 10 دوره مذاكره آن هم در شرايط مختلف نتوانسته است، گشايشي در آن ايجاد كند؟
چرا در شرايطي كه به نظر ميرسد هردو طرف بر حل اختلافات اصرار دارند و سخنانشان نيز مؤيد اين تاكيد است، نميتوانند به نقطه تفاهمي دست يابند تا مشكلات دستكم اندكي كاهش يابد؟ به نظر ميرسد براي يافتن پاسخهايي قانع كننده در مقابل اين پرسشها، توجه به دو موضوع بسيار ضروري است؛ تحريمها و تفسير حق برخورداري از انرژي صلح آميز هسته اي.
به عبارت ديگر، اختلافات مفهومي و عميقي كه دو طرف بر سر اين دو محور مهم دارند، سد راه دستيابي آنان به توافقات حداقلي در مذاكرات گذشته است و بعيد به نظر ميرسد تا اين تفاوت و اختلاف در برداشتها حل نشود، بتوان نسبت به موفقيت مذاكرات در آينده چندان اميدوار بود.
واقعيت اين است كه كشورهاي غربي و گروه 1+5 به نمايندگي از آنها در وضع و اعمال تحريمهاي اقتصادي عليه جمهوري اسلامي ايران از تفكري تبعيت ميكنند كه همين تفكر به مانع اصلي براي گام زدن در مسير تفاهم تبديل شده است. تحريم كنندگان در سالهاي اخير خصوصاً در يك سال و نيم منتهي به پايان 91 همواره از تحريمها به عنوان عاملي براي تحت فشار قرار دادن ايران استفاده كردهاند.
اين كاركرد با كاركردي كه مثلاً از تحريمهاي اعمال شده عليه كره شمالي دنبال ميشود كاملاً متفاوت است چرا كه تحريمهاي اعمال شده عليه كره شمالي جنبه تنبيهي دارد يعني تحريم كنندگان از اجراي آنها انتظار و توقع ايجاد تغيير در رفتارها و سياستهاي كره شمالي را ندارند و تنها با هدف تنبيه اين كشور، تحريمها را دنبال ميكنند.
اما تحريمهاي وضع شده عليه جمهوري اسلامي ايران با نيت و هدف ايجاد تغيير در رويكردها و مواضع حكومت و مردم دنبال ميشود. اين همان هدفي است كه رهبر انقلاب در سخنان اخيرشان در مشهد مقدس نيز به آن اشاره كردهاند يعني اعمال فشار بر حكومت از طريق رو در رو قرار دادن ملت و حاكميت.
بديهي است كه وضع كنندگان چنين تحريمهائي تصور ميكنند بايد راه خود را تا تحقق اهداف تعريف شده دنبال كنند يعني تا زماني كه غربيها به زعم و پندار باطل خود شاهد تسليم شدن ملت ايران باشند، در اين حال و هوا سير ميكنند كه اين روش را ادامه ميدهند.
اين چنين است كه طي دو دور اخير مذاكرات هستهاي در آلماتي شاهد اين هستيم كه طرفهاي غربي همزمان با تأكيد بر ادامه مذاكرات حاضر به لغو يا تخفيف تحريمها نشدند و در مقابل، مذاكره كنندگان جمهوري اسلامي ايران نيز خواستههاي طرف غربي را نپذيرفتند.
از اين رو باز شدن گره مذاكرات مستلزم تغيير رويكرد طرفهاي غربي نسبت به تحريمهاي اعمال شده عليه ايران است. تنها در اين شرايط ممكن است به ايجاد گشايش در روند مذاكرات اميدوار بود.
نكته مهم ديگر، تفسيري است كه دو طرف از حق برخورداري از انرژي هستهاي صلح آميز دارند؛ طرف ا يراني به درستي تأكيد دارد كه عضويت جمهوري اسلامي ايران در پيمان ان پي تي و امكان بازرسي آژانس از تأسيسات اتمي كشورمان به معناي صلح آميز بودن فعاليت هستهاي ايران است و از اين رو نيز دبير شوراي عالي امنيت ملي كشورمان دائماً تأكيد دارد كه موضوع بر سر درصد غني سازي نيست بلكه بر سر پذيرش اصل حق جمهوري اسلامي ايران در دسترسي به انرژي صلح آميز هستهاي است.
در اين مورد هم كشورهاي گروه 1+5 تفسيري اساساً متفاوت با اين حق قانوني دارند و بر مبناي همين تفسير نيز در چند دوره مذاكره اخير پشت ميز گفتگو نشستهاند. طرفهاي غربي نفس عضويت ايران در پيمان ان پي تي و بازرسيهاي معمول و معروف بازرسان آژانس را براي اثبات صلح آميز بودن فعاليتهاي ايران كافي نميدانند و خواستههايي فراتر از آنچه بايد مطرح ميكنند، حال آنكه برمبناي معاهده ان پي تي، جمهوري اسلامي ايران، اصول لازم براي اثبات صلح آميز بودن فعاليتهاي هستهاي خود را رعايت و به مراجع ذيصلاح ارائه كرده است. اين دقيقاً همان چيزي است كه دستمايه اختلاف دو طرف و به نتيجه نرسيدن مذاكرات دورههاي گذشته شده است.
در اين مورد هم كشورهاي غربي بايد از تفسير حداكثري قانون عضويت در معاهده ان پي تي دست بردارند و به عرف حاكم بر اين معاهده تن دهند. از اين رو به نظر ميرسد دستيابي به تفسيري يكسان از حق برخورداري از فعاليتهاي صلحآميز هستهاي و تصحيح رويكرد استفاده از تحريمها عليه جمهوري اسلامي ايران به عنوان عواملي براي اعمال فشار بر حكومت از طريق ايجاد نارضايتي عمومي، اقداماتي هستند كه ميتوان از آنها به عنوان شاه كليدهاي گشايش قفل بسته شده بر مذاكرات هستهاي ياد كرد.
اين، نگاه خوشبينانه به موضوع است. نگاه ديگر اينست كه غرب به ويژه آمريكا اصولاً در مسائل هستهاي با سياست يك بام و دو هوا برخورد ميكند. نمونه روشن، آزاد گذاشتن رژيم صهيونيستي با برخورداري از صدها كلاهك اتمي در قلب منطقه حساس خاورميانه است درحالي كه براي ايران حتي برخورداري از حق قانوني فعاليت صلحآميز هستهاي را هم ممنوع ميداند! غرب با چنين سياست دوگانهاي قابل اعتماد نخواهد بود.