به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران شهرکرد:
این زایر سرزمین نور سخن خود را با، بسم رب الشهدا آغاز کرد و گفت: آنان که در آسمان مشهورند در زمین گمنام ترند، آنان که ماندند، رفتند و آنان که رفتند، ماندند.
سوزان رفیعی مشاهدات خود را اینگونه توصیف کرد: چشمم به احساس های پاک شما روی تک تک این دیوارهای خوابگاه می افتد ... ای شهید! تو هستی که اینگونه سنگینی حضورت را، احساس می کنم و به عشق تو و وجود تو ساعت 7 صبح از زیر قرآن رد شدم...
وی در دل نوشته خود افزوده: وجود تو که نمی دانم اگر نبود آیا باز هم خورشید برای ما طلوع می کرد؟ باز هم باران زمین را بوسه گاه خود قرار می داد؟ باز هم خدا برای ما لبخند می زد؟ ای شهید تو که هستی؟ به راه افتادم اما هنوز نمی دانم.
عکست! عکس لبخندت را به روی شیشه چسباندند، لبخند می زنی انگار به روی همه غم های دنیا!! چه نیرویی می دهد به دست های کوچک و قلب گنهکارم، ببین حتی عکست هم مرا با عظمت می کند و امیدوار به این که می توانم انسان باشم، انسانی خوب با عکس تو روی شیشه اتوبوس!!
وی در بخش دیگری از دل نوشته اش آورده: در تمام راه به این می مانی که روی افکارم نشسته باشی و با افکارم بازی کنی، آخر تو خودت مرا به این بازی دعوت کردی! آیا از من چیزی می خواهی؟ نه! نه! هرگز، تو آنقدر مهربان و خوبی که به خاطر خودم، روحم و انسانیتم، دستم را گرفتی ...
نزدیک اهواز که می شویم با همه وجودم بو می کشمت، این بار تو عکس نیستی شهید! تو حضور پر رنگی که لای همه نخل های خرما و کنار اروند رود بیداد میکنی، چقدر زیبایی!! چه با شکوهی!! کاش من خرد و کوچک را هم به این دریای عظیم وصل می کردی ... توصیف شدنی نیستی ... خاکی و خاکی!!
وی اضافه کرده: تو یک ستاره با شکوه خاکی هستی! که اشتباهی به خاک آمدی! تو فقط و فقط مال آسمانی، انگار آسمان برای تو ساخته شده و با آن همه عظمت سر خم کرده در مقابل تو ... چقدر خاکی هستی.
صورتت! لباسهایت! اما دلت بزرگ و شکوهمند، همین طور بمان ای شهید... سراسر اینجا تو هستی فقط تو ... و من به عشق وجود تو اینجایم ...
تو چه زیبا گفتی: خداوندا همه چیز تویی و غیر از تو همه هیچ؛ خدایا مرا پاکیزه بپذیر.
درود خداند بر شما ارواح پاکیزه !! /ع