به گزارش
باشگاه خبرنگاران به نقل از کالیدر، گتسبی بزرگ رمانی است بقلم نویسنده آمریکایی "اف. اسکات فیتزجرالد" که برای اولین بار در ۱۰ آوریل ۱۹۲۵ منتشر گردید. ماجراهای این کتاب در "نیویورک" و "لانگ آیلند" و در تابستان سال ۱۹۲۲ اتفاق میافتند. داستان دورانی را توصیف میکند که فیتز جرالد خود آن را دوران "موسیقی جاز" مینامید.
برداشتهای سینمایی چندی از این رمان، از جمله در سالهای ۱۹۲۶، ۱۹۴۹ و ۱۹۷۴ انجام شده است. بازیگران مشهوری همچون "رابرت ردفورد" در برداشت ۱۹۷۴ ، به کارگردانی "جک کلیتون" و بر اساس فیلم نامه ای از( فرانسیس فورد کاپولا )بازی کردهاند. فیلم جدیدی از این رمان، با بازی "لئوناردو دی کاپریو" هم اکنون، در حال تهیه است که برای ارائه آن در سینماها در بهار ۲۰۱۳ برنامه ریزی شده است.
از دیگر بازیگران این فیلم که کارگردانی آن را " باز لورمن" بر عهده دارد میتوان به: توبی مگوایر، کری مولیگان، جوئل ادگارتون ، آیلا فیشر، جیسون کلارک، و آدلاید کلمنس اشاره کرد.
نیک کراوی از اهالی غرب میانه آمریکاست و برای ادامه زندگی به ساحل شرقی آمریکا آمده است. نیک در همسایگی فردی به نام جی گتسبی زندگی جدید خود را در غرب آغاز می کند. گتسبی بسیار ثروتمند است و بخاطر مهمانیهای باشکوهی که در خانه اربابیاش واقع در لانگ آیلند ، وست اگ ، که در آن روزها کمی از مد افتاده تر نسبت به ایست اگ است. برگزار میکند شهره خاص وعام است. در مورد ثروت هنگفت او و اینکه این ثروت چگونه بدست آمده است شایعات زیادی بر سر زبانها است. هیچکس چیزی از گذشته وی نمیداند.
نیک کراوی علاوه بر گتسبی، تام باچانن و همسر او دیزی را نیز ملاقات میکند. تام که در دوران دانشجویی ورزشکار برجستهای بوده است نیز مرد ثروتمندی است.
نیک کراوی در ابتدا ریخت و پاشهای بی معنی جشنهای گتسبی، که هر شنبه صدها میهمان در آنها شرکت میکنند، را بدیده تحقیر مینگرد. اما کمکم خود نیز بطور مرتب در این مهمانیها حضور مییابد. او از گتسبی می شنود که دلیل اصلی برگزاری این جشنهای هفتگی آنست که شاید دیزی ( که گتسبی از دیرباز عاشق و دلباخته او بوده است) بالاخره یک روز بطور اتفاقی در یکی از آنها شرکت نماید. گتسبی و دیزی به کمک نیک که ترتیب ملاقات آن دو را میدهد، در نهایت با هم رابطه برقرار میکنند.
تام به عشق و علاقه فراوان گتسبی نسبت به دیزی پی میبرد و کمکم متوجه میشود که ثروت گتسبی از طریق قاچاق و فروش غیر قانونی مشروبات الکلی بدست آمده است. او از گتسبی متنفر است. یک روز وقتی همگی در هتلی دور هم جمع شدهاند بین گتسبی و تام و در حضور دیزی برخورد لفظی پیش میآید. گتسبی در همان جلسه دیزی را وا میدارد که بگوید هرگز تام را دوست نداشته است. هدف گتسبی از اینکار اینست که دیزی از تام جدا شده و بار دیگر به سوی او باز گردد. تام وقتی از پیوندهای عاطفی دیرینهای که بین همسرش دیزی و گتسبی برقرار بوده است آگاه میگردد خشمگین میشود و به دیزی امر میکند که بلافاصله به خانه باز گردد. گتسبی دیزی را همراهی میکند تا او را با اتومبیل به خانه برساند. خود تام هم بعد از مدتی بهمراه نیک و یک آشنای دیگر (جوردن بیکر، به نوعی رفیقه نیک) راهی خانه میشود.
تام و همراهانش در راه بازگشت به خانه در کنار جاده با جسد مایرتل (که بطور پنهانی معشوقه تام بوده است) مواجه میگردند. مایرتل را اتومبیلی بشدت زیر گرفته و از محل حادثه گریخته است. ویلسون شوهر مایرتل، که شاهد تصادف بوده، دچار شوک شده و کنترل اعصاب خود را از دست داده است. او میگوید اتومبیلی که همسرش را زیر گرفته زرد رنگ بوده است. در آن شب دیزی به واسطه اعصاب ناراحت خود از پیشامد های هتل، به پیشنهاد گتسبی هدایت اتومبیل را به عهده داشت. ویلسون فردای آن شب از با پرسش از اهالی نشانی صاحب اتومبیل را می یابد. ویلسون که عقل از سرش پریده و حتی فکر میکند گتسبی معشوق زنش بوده است، گتسبی را در کنار استخر خانهاش مییابد و با شلیک گلولهای بقتل میرساند و سپس در همان نزدیکی به زندگی خود نیز پایان میدهد. در همان روز نیز دیزی و تام بدون خبر قبلی عازم سفر به نقطه ای نامعلوم می شوند. بعدها نیک در می یابد که تام، ویلسون را به خانه گستبی هدایت کرده است.
از میان آنهمه دوست و آشنا که هر شنبه در مهمانیهای با شکوه او حضور مییافتند، تقریباً هیچکس حاضر نمیشود در مراسم تشییع و بخاک سپردن گتسبی شرکت نماید. نیک بعد از مرگ گتسبی رابطهاش را با تام و دیزی و دیگر دوستانی که بواسطه گتسبی پیدا کرده بود قطع میکند و به شهر و دیار خود در غرب میانه آمریکا باز میگردد.
این فیلم 13 می 2013 روی پرده خواهد رفت. /ي2