شیخ احمد جامی، از عارفان و صوفیان بنام قرن ششم هجری قمری است. زادگاه وی نامق از دیار ترشیز یا کاشمر فعلی بوده و مدفن وی در تربت جام می‌باشد. طول عمر وی را بیشتر مراجع ۹۵ سال و بعضی ۹۶ سال ذکر کرده‌اند.

 

 

به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران مشهد ، احمد بن ابي الحسن مكني به ابونصر و ملقب به « ژنده پيل ، شيخ الاسلام ، قطب الاوتاد ، غوث السالكين ، مرشد المحققين ، پير جام و شيخ جام » يكي از بزرگان طريقه ي صوفيه و از اكابر مشايخ اين طايفه است كه شيخ جام معروفترين لقب وي مي باشد.

معروف است جد اعلاي او جرير بن عبدالله بُجُلي از صحابه ي پيامبر بوده و نسب وي به 35 واسطه به حضرت اسماعيل بن ابراهيم خليل الله (ع) مي رسد.

          ·       زادگاه ، تولد  و وفات

به روايت همه ي تذكره و شرح حال نويسان كه از شيخ احمد نامقي جامي ياد كرده اند ، زادگاه وي روستاي نامق ترشيز (كاشمر) است . البته گاه از روستاي نامق به «نامه» و «وامق» نيز ياده شده ولي همگي روستاي مذكور را از اعمال و محالات ترشيز قديم دانسته اند. شيخ احمد نامقي جامي در سال 441 هـ . ق در روستاي نامق واقع در بخش كوهسرخ كاشمر ديده به جهان گشود و در دهم محرم الحرام سال 536 هـ ‌‌‌. ق در محل خانقاه خويش در تربت جام چشم از جهان فرو بست . برخلاف اكثر پژوهشگران دكتر علي فاضل پژوهشگر احوال و آثار شيخ احمد جامي سال تولد شيخ را با صراحت سال 440 هـ . ق ذكر مي كند. سال وفات احمد جام را از اين اين عبارت مي توان استخراج كرد: « احمد جامي» = 536

از معاصران شيخ مي توان به غزالي ، عين القضاة همداني و سنايي غزنوي اشاره كرد.

          ·       مدفن شيخ

احمد جام را بنا به درخواست خودش در بيرون ده «معد آباد» به خاك سپردند ، معد آباد در زمان احمد دهي بوده است در نزديكي جام و هم اكنون نام محل و كوچه اي بسيار قديمي در تربت جام است . بعدها بر اثر وجود آرامگاه شيخ و نفوذ خاندان و بازماندگانش و تردد زوار و ارادتمندان شيخ هر روز بر اهميت آن افزوده شد و تدريجاً جاي «جام » را گرفت و با اسم جام كه در اصل در كنار آن واقع بود شهرت يافت . چندي پس از مرگ وي بر مزارش مسجد و خانقاهي ساخته شد و بعدها بناهاي ديگري نيز بر آن افزوده شد. مجموعه ي بناهاي ساخته شده بر مزار و اطراف آن امروزه به تربت شيخ جام معروف است و هنوز رونق و آباداني خاص خود را دارد . بر ديواره هاي خانقاه شيخ ( بناي اصلي متصل به مزار ) يادگاري هاي خطي بسيار زياد و بعضاً ارزشمندي از دوران هاي گذشته تا كنون به جا مانده است كه خود گوياي كثرت و تنوع زوار آن مي باشد.

          ·       مراحل سه گانه ي زندگي شيخ

زندگي شيخ را به سه دوره ي غفلت ( از تولد تا 22 سالگي ) توبه و رياضت ( از 22 تا 40 سالگي ) و ارشاد ( از 40 سالگي تا هنگام مرگ) مي توان تقسيم كرد . دوره ي غفلت و دو سوم دوره ي رياضت وي در نامق و كوه سرخ گذشته و يك سوم دوره ي رياضت و دوران ارشاد او در تربت جام سپري شده است.

دوره ي غفلتاز دوران اول زندگي شيخ اطلاع چنداني در دست نيست ، فقط با توجه به بعضي ارشاراتي كه در آثار خود به دوران غفلت خود داشته است ، چنين استنباط مي شود كه وي تا 22 سالگي اهل عيش و نوش و تفنن بوده است . بي محابا در جلسات مكرر شرابخواري و لهو و لعب دوستان خود شركت مي كرده و به نوبت خود نيز  ميزبان آن ها مي شده است. اين دوره از زندگي او در منطقه ي خوش آب و هوا و پر نعمت نامق سپري شد جايي كه به اشاره ي خودش داراي باغات رُز نيز بوده است. آباداني و وفور نعمت ، كوهستان و هواي دلكش و از همه مهمتر لطف حق به او روحيه اي حساس بخشيده بود تا به تلنگري كه در زندگي خيلي از انسان ها اتفاق مي افتد ولي كمتر به آن توجه مي شود انحراف خود را دريافته و ميل به مستقيم نمايد.

          ·       دوران توبه و رياضت

در جريان يكي از مجالس لهو و لعب كه ميزباني آن به شيخ رسيده بود ، لطف حق شامل شيخ شده و توفيق توبه مي يابد . داستان توبه ي شيخ بنا به تقرير خودش در مقامات ژنده پيل چنين است:

« 22 ساله بودم كه حق سبحانه تعالي به لطف و كرم خود درِ توبه بر ما گشاده گردانيد و مرا توبه كرامت كرد و سبب توبه ي من آن بود كه چون نوبت دور اهل فسق و فساد به من رسيد شحنه ي ده غايب بود ، حريفان دور طلب داشتند ، من گفتم شحنه غايب است ، چون بازرسد دور بدهم ، حريفان گفتند: ما توقف نمي كنيم ، باشد كه او ديرتر آيد . گفتم سهل است چون بازرسد اگر مضايقت كنند دوري ديگر بدهم ، چون شحنه رسيد دور طلب داشت. چون بار ديگر به وتاق آمدند و طعامي خرج كردند ، كس به خمخانه رفت تا خمر آر د ، تمام خُم ها تهي يافت و در اين خانه چها خم پر خمر بود ، از اين فرو ماندم و از حريفان نهان داشتم  و از جايي ديگر سبويي خمر حاصل كرده و در پيش ايشان نهادم و من به تعجيل تمام دراز گوش در پيش كردم و به جانب رز رفتم و خمر طلب داشتم و خمها برقرار يافتم ، چون دراز گوش بار كردم درازگوش در رفتن كندي عظيم مي كرد و من درازگوش را مي رنجانيدم تا زودتر بازآيم كه دل حريفان معلق داشتم ناگاه آوازي شنيدم كه به گوش مي رسيد كه اي احمد ! آن حيوان رنجه مي داري ما او را فرمان نمي دهيم كه برود ، تو از سحنه عذر مي خواهي از تو قبول نمي كند ، چرا از ما عذر نمي خواهي تا از تو قبول كنيم . هيبتي عظيم بر من زد ، روي بر زمين نهادم و گفتم الهي توبه كردم كه بعد از اين خَمر نخورم و هيچ كاري ناشايست از من در وجود نيايد . اين درازگوش را فرمان ده تا برود تا در روي آن قوم خجل نگردمن درازگوش روان شد ، چون بازرسيدم و خَمر در پيش بردم قدحي پر كردند و پيش من داشتند من فرستادم ، گفتم كه توبه كرد خمر نخورم ، حريفان گفتند : احمد ! بر ما مي خندي يا بر خود ؟ الحاح مي كردند ، ناگاه آواز شنيدم كه به گوش من رسيد كه يا احمد بستان و بچش ، بستدم و بچشيدم . به قدرت ايزد تعالي عسل شده بود.تا تمام حاضران را از آن قدح بچشانيدم همه در حال توبه كردند و نعره ها زدند و از هم پراكندند و هر كسي روي به كار خير نهادند و من واله وار روي به كوه نهادم و ه عبادت و رياضت مشغول شدم ، سبب توبه ي من اين بود كه گفته آمد و بالله توفيق.

ديگر چون يك چند برآمد روزي در خاطر من دادند كه احمد راه حق چنين روند كه تو مي روي ؟ كه قومي صاحب فرضان را رها كرده و حق ايشان در ذمه ي تو لازم است و ايشان ضايع گذاشته اي راه تو چگونه انجام كند ؟ بعد از اين خاطر ديگر آمد كه در خانه ي تو بيرون از چيزهاي ديگر چهل خم است كه در او خمر مي بوده است هر چه دارند گو بر خود خرج كنند . چون دانستي كه به آخر رسيد و ديگر نماند آنگاه به غمخوارگي ايشانمشغول شد و چون ساعتي بود باز به خاطر من فرو دادند كه يا احمد تو نيكو رونده اي باشي كه در راه حق تعالي كه توكل بر خم خمر كني راه غلط كرده اي چرا توكل بر فضل و كرم وجود حق تعالي نكني تا او قوم صاحب فرضان را از خزانه ي فضل و كرم خود روزي مي رساند كه رزاق بر حقيقت اوست تو توكل بر خم خمر كني ، اين صفراي عظيم به سر من رفت ، بيخود از كوه درآمدم و در خانه رفتم و عصا درگردانيدم و خمها شكستن گرفتم ، شحنه را خبر كردند احمد از كوه درآمده است و در خانه رفته است ، هر چه مي بيند مي شكند و مي ريزد و جنوني بر وي غالب گشته است.

شحنه كس فرستاد و مرا از خانه بيرون آوردند و در پايگاه اسبان بازداشتند من بر سر آخُري رفتم و دست بر هم زدم و مي گفتم:

اشتر به خراس مي بگردد صد كرد                      تو نيز ز بهر دوست گردي در گرد

اسبان دهان از علف برداشتند و سر در ديوارها مي بردند و آب از چشمهاي ايشان روان شده بود ، ستوربان شنيد ، شحنه را گفت ديوانه اي آوردند و در پايگاه اسبان بازداشتند تا اسبان جمله ديوانه شدند و دهان از علف برداشتند و سر در ديوارها مي زنند و آب از چشم ايشان مي رود ، شحنه آمد و مرا بيرون آوردند و از من عذرها خواستند و برفت و من به جانب كوه بازگشتم و به جاي خود شدم.

ديگر آن سال كه از كوه بيرون نيامدم ، حق سبحانه تعالي از خزانه ي وجود و كرم خود قوم صاحب فرضان مرا هر بامداد يك من گندم بدادي و چون بامداد برخاستندي در زير بالين هر يكي يك من گندم پيدا آمده بودي و به قدرت سبحانه تعالي هم قوم بخوردندي و هر مهماني كه ايشان را بودي همه را كفايت بودي

شيخ از آن پس به مدت 18 سال به انزواي از خلق و توجه به حق مشغول بود ، 12 سال از اين هجده سال را در كوهها « درب صومعه» و كوههاي اطراف نامق و همچنين غار نمك معدن نمك چلپو گذراند. مدتي نيز به ديدار از چند شهر خراسان پرداختسپس نداي دروني او را به اقامت در كوههاي «بِزد» جام كشانيدوي در آن جا مسجدي به نام مسجد نور ساخت و به مدت شش سال در آن جا مقيم و معتكف بود.

          ·       دوران ارشاد:

شيخ پس از چهل سالگي كه تا آن زمان در «بزد» تربت جام به سر مي برد به روستاي معد آباد كه در نزديكي « جام» آن زمان قرار داشت رفت ، در معد آباد علاوه بر اهالي محل بسياري از بزرگان و صاحب منصبان به خدمتش شتافتند و او به دعوت و ارشاد آن ها مي پرداخت.

شيوه ي او در ارشاد تا حدي همان طريقه ي شيخ الاسلام هرات ( خواجه عبدالله انصاري ) بود . امر به معروف و نهي از منكر . در طي مسافرت ها با بعضي از مشايخ خراسان هم آشنايي يافت و قوت زهد و يقين كم مانندي كه در او بود اندك اندك نزد عامه مشهورش ساخت ... به هر حال ، زهد ، سادگي رفتار و صدق لهجه اش كه از توبه ي واقعي ناشي بوده است ، ظاهراً قدرت و نفوذ روحي قابل توجهي در ولايت جام به وي داده بود.

تعليم شيخ مبتني بود بر حفظ شريعت و از اين حيث طريقت وي بيشتر يادآور طريقه ي امام قشيري و شيخ الاسلام هروي ( خواجه عبدالله انصاري ) بود»

شيخ احمد در امر به معروف و نهي از منكر فوق العاده خشن و سختگير بود و در طريقت نيز نه از نقد و طعن برفقها و دكانداران اهل شريعت خودداري مي كردند بر صوفي نمايان اهل خانقاه وي مي گفت: « دعوي ما دعوي لغت و اعراب نيست دعوي اصول دين است و معرفت

          ·       اعتقادات و مذهب

آنچه از محتواي آثار بازمانده از وي برمي آيد او را يك صوفي متشرع از نوع امام قشيري ، خواجه عبدالله انصاري و امام ابوحامد غزالي نشان مي دهد . البته برخي وي را مريد فردي به نام « ابوطاهركرد» مي دانند ، ابوطاهر همان شخصي است كه خرقه ي ابوسعيد را كه به امانت نگه داشته بود به شيخ احمد جامي داد   به واسطه ي اين ارتباط كه ابوطاهر نيز مريد شيخ ابوسعيد بوده است  ، شيخ احمد را در طريقت پيرو او مي دانند ،و عده اي كه معتقدند معلومات و يافته هاي شيخ الهامي بوده است و خدمت هيچ معلم ، مربي و يا پيري را درك نكرده اين ارتباط را متناقض مي شمارند.

عده اي از مؤلفان از جمله قاضي نورالله شوشتري مذهب وي را شيعه مي دانند ولي مطالعه در آثار شيخ از جمله باب دوم و هجدهم روضةالمذنين منتفذ جام هستند نشان مي دهد كه مذهب شيخ بر اهل سنت و جماعت است. البته ويژگي بارز شيخ اين است كه عليرغم پايبندي شديد به شريعت تعصب مذهبي نداشته است و شايد همين نكته باعث بسط نفوذ وي و حفظ احترام وي از سوي بيشتر سلاطين شيعي شده است.

          ·       تحصيلات شيخ

اطلاعات ما در اين زمينه محدود به اقوال و سخنان شيخ است كه مدعي است تا هنگام توبه و اختيار انزوا حتي « العمد» را درست نمي توانسته بخواند و يا والدين او مدمي ساده و زراعت پيشه بوده اند كه حتي خواندن و نوشتن را هم بدو نياموخته اند. وي در هنگام ارشاد مي گويد كه هيچ گونه تربيت كلامي نداشته و هر چه در اين باره آموخته به وي الهام شده است ، در كتاب روضة المذنين مي نويسدتا اين كتاب را ابتدا كرديم و از دل كاغذ آورديم نه از كاغذ به كاغذ». اين نكته را با احتياط بايد تلقي كرد . حتي تقريرات اوليه وي حاكي از آشنايي او با علم كلام است و اين آشنايي به خصوص از آثارش هويدا است. البته در اين كه پدر و مادرش مردمي ساده و زراعت پيشه بودند نيز بايد شك كرد زيرا پدر شيخ احمد معروف به شيخ ابوالحسن در «نامق» داراي پايگاه پيشرفت خاصي است و هنوز در آن محل داراي مزار و موقوفاتي مي باشد.

          ·       فرزندان شيخ

شيخ جام سي و نه پسر و سه دختر داشته كه بعد از مرگ وي 14 پسر از او باقي ماندند جانشين شيخ يكي از پسرانش به نام برهان الدين نصر بود. در بين مشايخ و حتي سلاطين كمتر به چشم مي خورد كه اعقاب و نوادگان آن ها تا قرن ها بعد لقب و اصالت خود را حفظ كنند. خاندان جامي نزديك به هزار سال پس از جامي هنوز با همان فاميل جامي ، احمدي ، خواجه و ... اصالت خود را حفظ كرده اند ، عده ي زيادي از اعقاب شيخ در تربت جام زندگي مي كنند. برخي در افغانستان و هندوستان نيز بدو منسوبند ،در روستاي نامق كوهسرخ نيز فاميل هاي خواجه از نسل شيخ احمد هستند كه خود فاميل خواجه پيوستگي خواجه هاي تربت جام با خواجه هاي نامق را مي رساند ، همچنين فاميل هاي ديگري نظير فاني و رضايي در نامق هستند كه جزء همين خاندان اند ولي به فاميل ديگري مشهورند.

          ·       آثار شيخ جام

« با آنكه شيخ جام نيز مثل شيخ الاسلام هرات [ خواجه عبدالله انصاري ] نسب عربي داشت و حتّي نسب خود را به جرير بن عبدالله بجلي مي رسانيد ، برخلاف خواجه عبدالله اثري به عربي ننوشت. خود شيخ در مقدمه ي روضه المذنبين مي گويد: « اگر اين كتاب به تازي كردي خاص را و اهل فضل را فايده بودي و عام بي نصيب ماندي ، پس ما اين كتاب را به پارسي انشا كرديم تا هم خاص و هم عام را بهره باشد ».

بيشتر آثار شيخ به نثر است و از شعر وي ظاهراً به جز قطعات و رباعيات چيزي باقي نمانده است ، البته ديواني كه بدو منسوب است از او نيست و اقوالي در آن هست كه با مشرب و تعليم او هيچ سازشي ندارد.

هر چند شيخ جام در شمار نويسندگان طراز اول زبان فارسي به حساب نمي آيد اما با مطالعه ي تصانيف ارزنده ي وي  به حق بايد از نوشته هاي طراز اول در بيان اعتقادات عرفا و متصوفه به شمار آورد.

از آثار شيخ بر روي هم 13 كتاب ، يك رساله و يك دفتر شعر شناخته شده است كه از اين تعداد 5 كتاب آن مفقود شده و فقط نام و يا آدرسي از آن باقي مانده است.

1.  انس التائبين : از مفصل ترين آثار شيخ جام است كه پيش از سال 522 نوشته شده و داراي 45 فصل مي باشد . عنوان كامل كتاب « انس التائبين و مرالله المبين » است . برخي منابع عنوان آن را « انيس التائبين» ذكر كرده اند. آن طور كه از مقدمه بر مي آيد اين كتاب به درخواست گروهي از مريدان تنوشته شده ست و در حقيقت دستور العملهايي سودند است براي مريدان «نو تائب» تا به كمك آن راه نوي را برگزينند و در آن گرفتار وسوسه نشده و راه را به سلامت به پايان برسانند.

2.  مفاتيح النجات: اين كتاب در آخر شعبان سال 522 هـ . ق در يك جلد نوشته شده و داراي هفت فصل مي باشد و موضوع آن در بيان اعتقادات اهل سنت و جماعت ، روش عارفان و زاهدان ، سيرت سالكان و اهل زهد و تقواست . همچنين مباحثي ارزنده در باب تائيان و روش آنان ، كيفيت امر و نهي ، كسب و كار ، قناعت ، تفويض و توكل ، سماع درويشان ، زاويه داري و آيين آن ، پير و نشان هاي او ، روش صديقان و ابدال حق ، وصف ارباب حقيقت ، اهميت دانش اندوزي ...و با گذاردن در سراي به روي مسلمانان و گبر و جهود و ترسا و دريغ نداشتن نان از ايشان و نظاير آن.

3.  سراج السائرين : اين كتاب در يه جلد و هفتاد و پنج فصل به سال 523 هـ . ق نگاشته شده و گويا بزرگترين و مهمترين تاليف شيخ مي باشد . شيوه ي نگارش به سبك سؤال و جواب و مبتني بر اسلوب «مجلس گويي» رايج در سده هاي پنجم و ششم است. كتاب مزبور را مي توان در شمار نثرهاي بلند و كم نظير فارسي دانست كه به سبك كتاب هاي قرون چهارم و پنجم نگارش يافته است.

محتواي كتاب مشتمل بر سلسله مقالاتي غالباً جذّاب و عبرت آموز است.

در مقامات معنوي ، ذكر تفاوت بين فضايل و رذايل ، عالمان حقيقي و عالم نمايان ، خانقاه داري درويشان و دكانداري نادرويشان ، پيري و خواجگي ، مريدي و دريوزگي ، عشق و هوس و تفاوت هايي از اين دست ، كه با آوردن تمثيلات و حكايات نغز به استناد آيات و احاديث ، قصص و اخبار و اقوال بزرگان بيان مي شود.

4.  روضه المذنبين : در يك جلد و 23 باب مي باشد كه شيخ آن را در سال 526 هـ . ق براي سلطان سنجر تأليف نموده است . همانگونه كه از عنوان آن به خوبي بر مي آيد ، مشتمل بر مباحثي است در اميدوار ساختن نوميدان دل شكسته به ويژه نوجوانان بزهكار كه اكنون دست از بيراهي شسته و جوياي راستكاري مي باشند.

5.  بحار الحقيقة : در يك جلد و 18 باب به سال 527 هـ . ق نوشته شده است.

6.  كنوز الحكمة : در يك جلد و 8 باب به سال 533 هـ . ق نوشته شده است.

7.  ديوان اشعار :

8.  رساله ي سمرقنديه : رساله اي مختصر مشتمل بر برنامه هاي احمد جام است در جواب پرسش هاي مريدان و مردم سمرقند . نام ديگر اين رساله « سوال و جواب» است.

9.  فتوح الروح در يك جلد

10. اعتقادنامه در يك جلد

11. تذكيرات در يك جلد

12. زهديات در يك جلد

13. فتوح القلوب در يك جلد

14. شايان ذكر است ، خواجه ابوالمكارم بن علاء الملك جامي از نبيره هاي فاضل شيخ در تأليف خويش به نام خلاصة المقامات به تصريح از فتوح الروح ، اعتقاد نامه و تذكيرات كه كتب مفقود شده ي شيخ هستند ياد مي كند ، همچنين در مقامات و رساله ي ذيل مقامات از دو كتاب زهديات و فتوح القلوب نيز نام برده شده است.

همانطور كه در ابتدا ذكر شد از 5 اثر اخير فقط نام آن ها در منابع آمده است و در دسترس نيستند.

از ميان آثار ذكر شده كتاب هاي انس التائبين ، مفاتيح النجات ، منتخب سراج السائرين و روضه المذنبين توسط مرحوم دكتر علي فاضل تصحيح و به چاپ رسيده همچنين كنوز الحكمه كه كار پژوهش آن توسط مرحوم دكتر فاضل انجام شده بود ولي اجل مهلت چاپ آن را به ايشان نداده بود توسط آقاي دكتر حسن نصيري با تحشيه و تعليقات چاپ شده است.

نمونه هايي از آثار شيخ احمد جامي نامقي

          ·       رباعيات:

تا يك سر موي تو ز هستي باقيست

آئين دكان خود پرستي باقيست

گفتي بت پندار شكستم ، رُستم

آن بت كه ز پندار رستي باقيست

 غره مشو كه مركب مردان مرد را

در سنگلاخ باديه پي ها بريده اند

نوميد هم مباش كه مردان جرعه نوش

ناگه به يك ترانه به منزل رسيده اند

 پوشيد تنم جامه ي بدنامي را

نوشيد لبم جرعه ي ناكامي را

زلف و رخ مشكين تو آورد برون

از توبه هزار احمد جامي را

 

دوبيتي زير را نيز از شيخ دانسته اند و به خاطر مضمون آن و همچنين مضمون برخي اشعار و آثار ديگرش او را شيعه دانسته اند:

 

گر منظر افلاك شود منزل تو

وزكوثر اگر سرشته باشد گِل تو

چون مهر علي نباشد اندر دل تو

مسكين تو و سعي بي حاصل تو

 اي ياد تو بر دل و زبان ها

افتاده چو روح بر روان ها

بي ياد تو نيست هيچ مرغي

در سبزه و باغ و بوستان ها

سيمرغ و عقاب و باز و شاهين

ذكر تو كند در آشيان ها

هرگز نرسد به منزل عشق

بي بدرقه ي تو كاروان ها

هر كس كه به كوي تو خروشد

كس مي ندهد ز وي نشان ها

جبريل و ملائك مقرب

ذكر تو كند در آسمان ها

از عشق سخن مگوي احمد

كانجا همه لال شد زبان ها

 امروز سرا ، سراي غرور است!

و هر كس خود را عشوه مي دهد!

و در جوال عشوه ي خويش شده اند!

تا فردا كه پرده از روي كارها بردارند ، آنگه هر كسي بداند كه ايشان كجااند و چه دارند!

 در هر قومي تايي چند باشند كه ديگران را به ننگ وا مي دارندى

 علم دانستني است نه گفتني ، بسيار كس بوُد كه داند و نگويد و بسيار كس بود كه گويد و نداند!

نه گفتار دليل دانش كند و نه خاموشي دليل جهل ، اما راست كرداري ، دليل دانش كند و تباه كاري دليل جهل نه هر كه از حقيقت سخن گويد ، حقيقت  دارد ، و يا حقيقت داند ، همچنانكه نه هر كه از گنج سخن گويد ، گنج دارد ، يا از زر سخن گويد زرشناس بود يا هر كه از مبارزت سخن گويد ، مبارز بود... اگر هر كه از چيزي سخن گفتي ،آن چيز بودي ، كارها آسان شدي بودي ، اما نه چنان است ، از هزار گوينده يكي خداوند معني باشد.

ما روح مي رنجانيم و دل مي گدازيم و در درياي حقيقت غواصي مي كنيم و درو جوهر شب چراغ به ساحل مي كشيم ، تا شما را بدين سخنان ساعتي انس باشد و در هر ضلالتي و گمراهي نيفتيد و ما را به دعا ياد آريد.

 

و ما از اين كتاب ، از آن رنج مي رسد كه هر كه كتابي كند  ، اغلب آن باشد كه از كتاب هاي ديگر و نبشته هاي ديگران چيزي برگيرند. ما اين كتاب ها كه مي كنيم از دل به كاغذ مي بريم نه از كاغذ به كاغذ مي بريم ، رنج اين است/س

 

برچسب ها: جامی ، فیلسوفی ، توبه ، کار
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.