همين جانيان و نيروهاي سازماني بودند که بهترين رهبران امريکا همچون جان اف کندي، رابرت اف کندي، مارتين لوتر کينگ جونيور و پاول ولستون را به قتل رساندند. در سالهاي اخير دو کتاب بسيار خوب منتشر شده است که به هر خواننده روشنفکري ثابت ميکند که دستهاي پشت پردهي دولتي از طريق سازمان سيا و اف بي آي قتل جان اف کندي و دکتر کينگ را طرح ريزي کردند. اين کتابها «جان اف کندي و ناگفتهها» نوشته جيمز داگلاس و «حکم دولت» نوشته ويليام پپر نام دارد.
هنگامي که قدرتمندترين امپراتوريِ جهان به جاي حل مشکلات از طريق مذاکره کشت و کشتار را برميگزيند، آنگاه بايد گفت اين امپراتوري به سرطانِ جهان بدل شده است.
سياست «اول بکش و بعد سوال کنِ» دولت امريکا در حملات پهپادي اين کشور به مخالفان سياسياش بارز است. سناتور ليندسي گراهام اخيرا تصديق کرده است که تا کنون بيش از ۴ هزار و ۷۰۰ تن از مخالفان سياسي امريکا به واسطه حملات پهپادي اين کشور در سراسر جهان کشته شدهاند. منزل انور العولقي، يکي از شهروندان امريکايي که انتقادهايش از دولت اين کشور کاملا درست و موجه بود، هدف حملات پهپادي قرار گرفت. وی به همراه پسر نوجوانش در اين حمله جان سپرد. انور العولقي حتي به جرمي متهم نشده بود، چه برسد به اينکه جرمش ثابت شده باشد.
وي تنها و تنها به يک دليل کشته شد: خاموشي کلام فصيحش!
هرکس که بودجه نظامي امريکا را با ديگر کشورها مقايسه کند آشکارا در مييابد که اين کشور امپرياليستي کشتار را به مذاکره ترجيح ميدهد. امريکا ساليانه مبلغ ۷۱۱ ميليارد دلار را براي يک کشتار جمعي سازماندهي شده هزينه ميکند. اين در حالي است که مبلغ کلي هزينه شده در ارتش کشورهايي چون چين، روسيه، انگليس، فرانسه، ژاپن، هند، عربستان سعودي، آلمان، برزيل، ايتاليا، کره جنوبي، استراليا و کانادا هر ساله تنها ۶۹۵ ميليارد دلار است.
بودجه رسمي ۷۱۱ ميليارد دلاري ارتش امريکا تنها ظاهرِ ماجرا است. مبلغ هنگفتي که با عنوان «بودجه سياه» از سوي بانکداراني چون خانواده روتشيلد تامين ميشود، مبلغ اصلي هزينه شده در ارتش امريکا را به تريليونها دلار ميرساند. گفته ميشود که ارزش خالص داراييهاي اين خانواده که به واسطه فعاليتهاي مجرمانه هرمي از جمله پول شويي فراهم آمده است، به بيش از ۱۰۰ تريليون دلار ميرسد. اين بودجههاي سياه هستند که پيشرفتهترين و مخفيانهترين فناوريها را براي کشتار افراد به وجود ميآورند، همان فناوريهايي که اخيرا سرطان را به جان شش دشمن اصلي امريکا در امريکاي لاتين انداخت.
اين سرمايهگذاري عظيم روي نظام کشتاريِ امپرياليسم به واقع تا حد بسياري ذخاير زمين را به باد ميدهد. اين تنها بودجههاي رسمي و غير رسمي قتلها امريکا نيست که شيره وجود زمين را ميمکد. بودجه جنگي امريکا کشورهاي ديگر را نيز بر آن ميدارد تا پول خود را براي مرگ، خونريزي و ويراني هزينه کنند. اگر امريکا دائما به کشورهاي ديگر حمله نميکرد، اگر آنها را تهديد و برايشان قلدري نميکرد و به دست نشاندههاي خود سلاح نميفروخت و «دشمنان» خود را به قتل نميرساند، کشورهاي ديگر هم مبالغ کمتري را براي دفاع از خود هزينه ميکردند.
نا گفته پيدا است که استثناگرايان امريکايي درست ميگويند. ايالات متحده امريکا يک کشور استثنايي است. اين کشور به گونهاي استثنايي شيطان صفت است.
اما اينکه امريکا ميگويد براي ديگر کشورها کشوري حياتي است، يک دروغ محض است. اين گفته درست مثل آن است که بگوييم يک تومور سرطاني جزئي حياتي براي بدن است.
اين امريکايِ امپرياليست، با بانکداران شيادي که مالک آن هستند بايد از صفحه روزگار محو شوند.
اما سوال اينجاست که امريکا چگونه به غدهاي اين چنين چرکين بدل شد؟
سياست امريکا پيش از واقعه ۱۱ سپتامبر از تعادل خاصي برخوردار بود؛ در تار و پود رفتار امپرياليستي اين کشور گهگاه رگههايي از دغدغههاي حقيقي براي حقوق بشر، دموکراسي و ديگر آرمانهاي بشردوستانه نيز ديده ميشد.
اما پس از واقعه ۱۱ سپتامبر، که مبلغان نومحافظهکار همواره به يادمان ميآورند، همه چيز تغيير کرد. حقوق بشر و خودِ قانون اساسي امريکا به زبالهدان تاريخ پيوست. امريکا به چيزي همانند سرزمين «موردور» در کتاب «ارباب حلقههاي» تاليکن بدل شد؛ سرزمينِ شرارت محض.
جان مک مورتي، استاد دانشگاه گولئف و يکي از فيلسوفهاي برجسته جهان به روشني اين روند را بررسي کرده است. مک مورتي در مقاله خود با عنوان «رمزگشايي ۱۱ سپتامبر» ميگويد که بذر شرارت مدتها پيش از آنکه واقعه ۱۱ سپتامبر آن را بارور کند، در خاک امريکا نشانده شده بود. وي خوي آدمکشي امپرياليسم را اين گونه تشريح ميکند:
«نظام تفکر اخلاقي (امريکاي امپرياليست) بيشباهت با «نبرد من» (نوشته هيتلر) نيست، چيزي که همه جا زير لواي دروغهاي بزرگ، یا به قول استروس، «دروغهاي آبرومندانه» پنهان شده است.»
جان مک مورتي واقعه ۱۱ سپتامبر را خلاصهي فلسفه نومحافظهکارانه استروس ميداند، فلسفهاي که آزار و اذيت، قتل و کشتار، دروغهاي بزرگ و به سخره گرفتن مذاکره و همکاريِ معقول را پسنديده ميداند. چيزي که مک مورتي به آن اشاره نميکند آن است که واقعه ۱۱ سپتامبر کودتايي از سوي اسرائيل و بر ضد امريکا بود. اسرائيليها به سبب يک دليل بسيار خوب به دروغ و کشتار و به سخره گرفتن مذاکرات معقول اعتماد دارند؛ وجود رژيم آپارتايد در فلسطين نميتواند با وجود مذاکرات معقول در امان بماند. تنها دروغگويي، شکنجه و قتل عام است که ميتواند از اين رژيم محافظت کند.
در مقابل، ارزشهاي اصلي امريکا همچون، آزادي فردي، چندگانگي قومي و مذهبي، جمهوريت دموکراتيک، برابري فرصتها و حاکميت قانون، تنها به سبب مذاکره معقول حفظ خواهد شد. «سپري» که ماهيت آن از دروغ و کشت و کشتار باشد، اين ارزشها را ميميرانَد.
آيا زمين از شر اين دو غده سرطاني خود يعني امريکا و اسرائيل رهايي خواهد يافت؟ آيا امريکا بار ديگر به ارزشهاي اصلي خود باز خواهد گشت و آيا از تلاش براي تسلط برجهان دست خواهد کشيد؟
به عقيده من، اين غده سرطاني که جهان را گرفته قابل درمان است، درماني که بسيار دردناک خواهد بود، راه حل اين است: افشاي رسمي و عمومي حقيقت درباره واقعه ۱۱ سپتامبر!