من واقعا هيچ پارتي نداشتم. آقاي لاريجاني رئيس وقت صداوسيما استاد من در دانشگاه تهران بودند. ايشان وقتي علاقه من را ديدند، من را به معاونت سياسي صداوسيما معرفي کردند و بعد از آن نيز تلاش کردم. البته پشت کارهاي ما مديران نخبه اي هستند که از کار نيروهايشان استفاده مي‌کنند.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران:

«سيدمحمدرضا حسيني باي» چهره شناخته‌ شده‌اي براي کساني است که اهل مباحث خبري و به ويژه اخبار تلويزيون هستند. او يکي از گزارشگران واحد مرکزي خبر است که به قول خودش در بسياري از حوزه‌هاي خبري مانند سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ... فعاليت کرده و يکي از کارهاي اخير او که از جانب مخاطبان با استقبال بسياري مواجه شد، حضور در کشور سوريه و تهيه گزارش‌هايي از ميدان‌هاي جنگ اين کشور بود.

حسيني باي که حوزه اصلي او وزارت علوم است و با گزارش‌هايش کابوس‌هاي شيريني براي پشت کنکوري‌ها رقم زده، متولد سال 1353 در گنبد کاووس است که در آزادشهر استان گلستان بزرگ شده است.

پدر او کشاورز است و مادرش نيز خانه‌داري مي‌کند. او که در رشته تاريخ تحصيل کرده، از سال 75 وارد صداوسيما شده و از سال 78 کار خبرنگاري را آغاز کرده است. بازگشت اين گزارشگر از کشور سوريه بهانه‌اي براي يک گپ و گفت خودماني فارس با وی شد که در ادامه مي‌خوانيد:

درباره رفتنتان به سوريه بگوييد؟

مثل همه کارهاي خارج از کشور که نوبتي است، ابتدا قرار بود به لبنان بروم اما مديريت تصميم گرفتند که به سوريه بروم.

وقتي شنيديد که بايد به سوريه‌اي برويد که روزهاي پرالتهابي را مي‌گذراند، مخالفت نکرديد؟

خير. از همان ابتداي درگيري‌هاي سوريه من يکي از افرادي بودم که واقعا علاقه داشتم بروم. برايم هم مهم نبود که امنيت آنجا کم است. من 14 سالم بود که در جنگ ايران و عراق حضور داشتم و آن را درک کرده‌ بودم. پايم هم در حال حاضر پر از ترکش است. يک پس زمينه‌اي داشتم و به همين دليل هيچ گونه ترسي در دلم وجود نداشت.

دوم اينکه به حضور در مناطق جنگي علاقه دارم و مي‌خواستم واقعيت آنجا را بيان کنم. چون مردم ما دوست دارند که خبرنگار به مرکز حادثه خيلي نزديک شود. من در يک گزارش با موضوع سربازي نيز موهايم را از ته تراشيدم و همين باعث شد که مردم آن را به خوبي در ذهن داشته باشند. در سوريه هم مي‌خواستم به متن کار بروم نه اينکه کت و شلوار بپوشم و کنار خيابان بايستم و بگويم خبرنگار واحد مرکزي خبر.

وقتي به سوريه رفتيد شرايط چطور بود؟ خبرنگاران ديگر هم آنجا حضور داشتند؟

-العالم که حضور پررنگي دارد و ما برخي خبرنگاران کشورهاي ديگر را در نشست‌هاي خبري مي‌ديديم ولي در مناطق جنگي اين طور نيست و خبرنگاران پراکنده کار مي‌کردند. اين طور نبود که همديگر را ببينيم. مثلا شبکه چهار انگليس نيز آنجا حضور داشت. شبکه العربيه البته به دليل مواضع مغرضانه‌اش آنجا حضور نداشت.

چقدر تلاش کرديد با توجه به سانسور شديد اخبار سوريه در شبکه‌هاي خبري دنيا، اخبار رويدادهاي اين کشور را به درستي مخابره کنيد؟

-خيلي‌ها به من مراجعه مي‌کردند و مي‌گفتند که گزارش‌هايت باعث شد تا ما بيشتر از وقايع اين کشور مطلع شويم. ما تلاشمان اين بود که بگوييم جنگ اين کشور ناخواسته به آنها تحميل شده است آن هم از طريق چند گروه و جرياني که از بيرون به داخل سوريه آمده‌اند. آنها از مرزهاي ترکيه و ... مي آمدند. اين موارد بايد نشان داده شود.

صحنه‌هاي غيرقابل پخش نيز زياد داشتيم و تروريست مي‌آمد و سر طرف را مي‌بريد. وقتي صحنه‌ها را به تهران فرستاديم نتوانستند پخش کنند و فقط لحظاتي از آن را پخش کرده بوديم. اينها انقلابي نيستند، اينها تروريست هستند. علاوه بر جنگ فيزيکي، جنگ تبليغاتي فراواني نيز بر آنجا حاکم بود. آنها تروريست‌ها را جاي رزمنده‌ها نشان مي‌دهند و مي‌گويند که در حال مبارزه هستند.

درحالي که چيزي که ما ديديم متفاوت بود و آنها اصلا سوري نبودند. وقتي در مرز ترکيه طي سه هفته 10 هزار تروريست مي‌آيد، معلوم است که چه مي‌شود. خدا را شکر حضور ما در منطقه توانست تا حدي روشنگر مسايل باشد.

فکر مي‌کنيد اين مسيري که سپري کرديد، موفق بود؟

-من فکر مي‌کنم دوباره بايد بروم. کارم ناتمام ماند در سوريه و هنوز جاهايي مثل مدارس و مساجد باقي مانده‌اند که بايد ببينيم شورشي‌ها چه بلايي سرشان آورده‌اند. ارتش سوريه نيز بسيار جوان بودند و جانانه کار مي‌کردند که خوب ديده نشد. اينها جاي کار دارد و اگر خدا بخواهد دوباره به آنجا برمي‌گردم.

پيش از اين نيز ما شاهد بحران‌هايي در کشورهاي ديگر دنيا بوديم، اما حضور خبرنگاران تلويزيون کمرنگ تر بود؟

-بله. در موارد ديگر نيز خبرنگاراني از تلويزيون در بحران‌ها بوده‌اند که از جمله آنها مي‌توان به آقاي حسن شمشادي اشاره کرد. اما مسئولان کشور بحران زده هم بايد شرايط را براي خبرنگاران سراسر کشورها محيا کنند و در اين مورد همکاري کنند.

در اين مورد هم ارتش سوريه با ما هماهنگي بسيار خوبي داشت. اگر اين اتفاق نيافتد حتي بهترين خبرنگار هم نمي‌تواند کاري انجام بدهد. البته من معتقدم خود خبرنگار هم بايد تلاش کند. مترجم گروه ما نيز بسيار به ما کمک کرد. نظاميان ارتش سوريه نيز خيلي خوب با ما همکاري کردند و در مواقع خطر همواره چندين نظامي از ما حمايت مي‌کردند و مي‌گفتند جان شما هم جان ماست.



اعضاء گروهتان نيز مانند خود شما مشتاق بودند براي رفتن به سوريه؟

-بله. خوشبختانه تصويربردار من از بچه‌هاي جنگ تحميلي بود و او هم علاقه داشت.

مبنايتان براي انتخاب مناطق تهيه گزارش چه بود؟

-کاملا بر حسب اتفاقات جلو مي‌رفت و نمي‌شد برايش برنامه‌ريزي کرد. شما هرجاي دمشق را نگاه کني يک دودي بلند است. ما مناطق را شناسايي مي‌کرديم و جلو مي‌رفتيم. البته همان‌طور که اشاره کردم نظامي‌هاي سوريه با ما خيلي خوش رفتار بودند و حتي در برخي مواقع خانواده‌هاي سوري از ما استقبال مي‌کردند و يکبار يکي از آنها به خاطر انتشار حقايق سوريه پيشاني ما را بوسيد.

البته ما بايد حواسمان جمع تک تيراندازها هم مي‌بود. در عين حال که استرس مناطق بحراني را داشتيم بايد حواسمان به صوت و تصوير هم مي‌بود.

شما حوزه مشخص کاريتان مربوط به وزارت علوم است، چطور بود که از سوريه سردرآورديد؟

من عراق هم رفته‌ام و گزارش‌هايي از اردوگاه اشرف تهيه‌کرده‌ام. جايي خوانده‌ام که درباره‌ام گفتند مرغ عروسي و عزا هستم و خودم نيز اين حرف را قبول دارم. من کارهاي سياسي، ورزشي، اجتماعي، ويژه انتخابات و ... را در کارنامه‌ام دارم و معتقدم که درست است که خبرنگار تخصصي کارش را بهتر انجام مي‌دهد ولي هر خبرنگار توانايي بايد بتواند در هر حوزه‌اي به خوبي فعاليت کند و در آن قالب قرار گيرد.

البته قلم و دکوپاژ نيز اهميت بسيار بالايي دارد و اگر من وسط ميدان هم بايستم ولي گزارشم بيننده را اقتاع نکند، به هيچ دردي نمي‌خورد.

واکنش خانواده شما نسبت به حضورتان در صحنه‌هاي جنگ چيست؟

-من مجردم و از لحاظ خانوادگي خيالم راحت است ولي پدر و مادرم هر روز با من تماس مي‌گيرند. مادرم براي اسم من عکس يک شير در موبايلش گذاشته و علي رغم اينکه سواد ندارد، از اين طريق با من تماس مي‌گيرد. کار ما اين است. يک روز جاي تلخ، يک روز جاي شيرين، يک روز از جاي خوب... شغل ما اين است و بايد به درستي انجام بدهم.

واکنش مردم بعد از پخش گزارش‌هاي سوريه چه بود؟

-خيلي خوب بود. مردم من را مي‌ديدند و برخي از آنها به من گفتند که برايت دعا کرديم که سالم برگردي. اين حرف خيلي برايم مهم و ارزشمند بود. آنها به من گفتند که خيلي چيزها هم دستگيرمان شد از وقايع سوريه. رفتن به دل ماجرا و پذيرفتن مردم بسيار اهميت دارد. ما خودمان هم قبل از رفتن دقيقا نمي‌دانستيم اوضاع آنجا چطور است.

اتفاق قابل توجهي در سوريه برايتان افتاد که تبديل به خاطره ماندگاري برايتان شود؟

-همان موقع که مي‌رفتيم به ميدان جنگ حتما دعا مي‌خوانيدم. دوستانم برايم دعاهاي مختلفي را پيامک کرده بوند. ما ابتدا که رفته بوديم هنوز به صداهاي مهيب انفجارها عادت نداشتيم. سري دوم فرمانده سوري به من گفت که تو بي محابا جلو مي‌روي درحالي که اينجا پر از تک تيرانداز است و اگر رعايت نکني زير پايت شليک مي‌کني. واقعا هم شرايط بسيار پيچيده است و اصلا مشخص نيست که خط مقدم و موخر کجاست و پر از تيرهاي سرگردان است.

چند وقت پيش پشت چراغ قرمز بودم. يک دستفروش که هواپيماهاي اسباب‌بازي مي‌فروخت آمد زد به شيشه و گفت من و همسرم هر وقت گزارش‌هاي شما را مي‌ديديم برايتان دعا مي‌کرديم. اين حرف را که زد انگار دنيا را به من داده بودند. از صدتا تشويقي برايم بهتر بود.

بيرون از صداوسيما هم کار مي‌کنيد؟

-جاهاي مختلفي خارج از صداوسيما به من پيشنهاد کار داده‌اند اما قبول نکرده‌ام چون به اين کارم بسيار علاقه دارم و آرزو دارم که در اين کار شهيد شوم.

اگر مثلا 10 سال ديگر به شما بگويند که ديگر به درد کار ما نمي‌خوريد و از کار خبرنگاري برويد آن موقع چه مي‌کنيد؟

آن وقت کاري مرتبط با خبرنگاري مانند دبيري خبر انتخاب مي‌کنم.

شما هم مثل ساير مجريان و گزارشگران از کودکي آرزوي گزارشگري و اجرا داشتيد؟

-شايد باورتان نشود. ما 5 خواهر و دو تا برادريم. من بالاي رختخواب مي‌رفتم آنها را مي‌‌نشاندم و برايشان خبر مي‌خواندم. همان موقع مکبر مسجد بودم و در زمان جنگ براي جبهه کمک جمع مي‌کردم. 14 سالگي به جبهه رفتم و همان موقع هم به پاهايم ترکش خورد.

از کودکي به کارهاي فرهنگي علاقه داشتم و چيزي که امروز مي‌بينيد ماحصل يک شب نيست. خبرنگاري عشق است و در اين ميان از هيچ چيزي فروگذار نمي‌کنم. مهم برايم اين است که کار راه بيافتد. اگر علاقه نداشته باشي کار را سمبل مي‌کني و اطرافيان هم آن را دوست نخواهند داشت. مثلا من براي يک گزارش سربازي سرم را از ته تراشيدم.

واکنش مردم به شما به عنوان يک چهره شناخته شده چيست؟

شهرت بد نيست ولي محبوبيت بهتر است. البته هر دو امانت است و نبايد خيانت کني به اينها. من وقتي به مشهد مي‌روم خيلي با من عکس يادگاري مي‌اندازند. خيلي برايم خوشحال کننده است. اينها نشان مي‌دهد که زحماتي که کشيده‌اي در ذهن مردم باقي مانده است. همين هم از همه چيز مهم‌تر است. البته معروفيت موارد ديگري هم دارد که مثلا شايد نتواني يکسري کارها را راحت انجام بدهي.

تا به حال شده که از شهرتتان براي پيشرفت کارتان استفاده کنيد؟

-هيچ وقت اين اتفاق نيافتاده است. حتي يک بار به بانک رفته بودم و کار فوري داشته‌ام اما شلوغ بود ولي منتظر ماندم تا نوبتم بشود.

حالا نه اين موقعيت حتما جلوي ديگران باشد، مثلا در جايي که مربوط به شغلتان باشد، مثل تهيه يک گزارش از يک سوژه خاص که برايش دستمزد يا شيريني ويژه‌اي در نظر گرفته‌اند؟

-نه. اصلا و ابدا. به کعبه‌اي که رفته‌ام قسم مي‌خورم که تا به حال اين اتفاق نيافتاده است. حتي هديه‌اي که سر برنامه‌هاي خبري به همه خبرنگاران مي‌دهند، نمي‌گيرم. اگر هم بگيرم به کسي ديگر آن را هديه مي‌دهم. اهل لابي نيستم و هيچ موقعيتي براي خود کسب نمي‌کنم. سالم کار کردن از همه چيز مهم‌تر است. در گزارشت هر کاري کني، مخاطب متوجه مي‌شود.

حتي مديرت هم مي‌فهمد که از جان و دل کار مي‌کني يا نه. زيرآب آدم را کسي نمي‌زند جز خود آدم. اگر کارت را درست انجام بدهي حتي اگر 100 نفر پشت سرت بد بگويند اثر نمي‌گذارد.

با کدام خبرنگار دوستي بيشتري داريد؟

-با همه بچه‌هاي واحدمرکزي خبر بسيار دوست هستم، همه آنها پاک و صادق هستند.

نظرتان درباره صرفا جهت اطلاع چيست؟

-برنامه خوبي است.

برخي معتقدند که فضاي کار فقط براي تهراني‌ها باز است، شما چطور اين مسير طولاني را طي کرديد؟

-من واقعا هيچ پارتي نداشتم. آقاي لاريجاني رئيس وقت صداوسيما استاد من در دانشگاه تهران بودند. ايشان وقتي علاقه من را ديدند، من را به معاونت سياسي صداوسيما معرفي کردند و بعد از آن نيز تلاش کردم. البته پشت کارهاي ما مديران نخبه اي هستند که از کار نيروهايشان استفاده مي‌کنند.

خانواده‌تان را چند وقت به چند وقت مي‌بينيد؟

-من در تهران تنها زندگي مي‌کنم اما تلاش مي‌کنم ماهي يکبار به آنها سر بزنم. وقتي هم که از سوريه آمدم به شهرمان رفتم. خانواده‌ام که مي‌دانستند من از پارچه نوشته زياد خوشم نمي‌آيد، يک پارچه با اين متن جالب که بازگشت شما را از سفر خطير سوريه در حيطه خبرنگاري به شما خوشامد مي‌گوييم برايم نصب کرده بودند.

اما بعد از يک ساعت ديدم خبري از پارچه نوشته نيست و وقتي از آنها پرس و جو کردم گفتند ما مي‌دانستيم تو از اين کار خوشت نمي‌آيد به همين دليل پارچه را فقط براي خودت زديم و زود هم آن را جمع کرديم.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار