به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،جنازه را گذاشتهاند وسط کوچه. صدای جیغ و گریهی زنها بلند شده. خودشان را انداختهاند روی جسد. اجازه نمیدهند مردها جنازه را بلند کنند. همسایهها از صدای جیغ و گریه سرِشان را از پنجرهها آوردهاند بیرون. تهِ دلِ همه خالی شده. مواجهه با مرگ، رنگ از رخسار همه برده. همه خیره شدهاند به کفن سفید و پارچهی ترمهای که کفن را پوشانده. کسی توی کفن هست که تا همین چند ساعت پیش توی دنیای ما بوده، نفس میکشیده، زندگی میکرده. همین چند ساعتِ پیش اجل غافلگیرش کرده. به قدرِ نفسکشیدنی هم مهلتش نداده. حالا فقط یک جسدِ بیجان از او مانده و مشتی خاطره، چند ماه، چند سالِ دیگر یادش هم قرینِ فراموشی میشود. صدای «لا اله الّا الله» کوچه را برمیدارد. جنازه را با چشم تعقیب میکنم و زیرِ لب میگویم «لا اله الّا الله». کلمههای کسی طنین میاندازد توی وجودم، نهیب میزند؛
یا بنیّ اکثر مِن ذکر الموت
و ذکر ما تهجم علیه
و تفضی بعد الموت الیه
حتّی یأتیک و قد اخذتَ منه حذرکَ و شددت له ازرک
و لا یأتیک بغته فیبهرک
فرزندم!
زیاد یادِ مرگ کن
یادِ جایی که ناگهان در آن فرو میافتی
و بعدِ مردن به آن میرسی
تا وقتی سراغت آمد، آماده باشی، کمربسته و مهیّا
نکند ناگهانی غافلگیرت کند و مغلوب شوی*
* نامه سی و یکم نهجالبلاغه