به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران؛ جاده زندگی بر روی هر یک از ما گشوده است و فارغ از اینکه هر یک از ما با چه سرعتی و در چه مسیری در حرکتیم، همه ما در آن در حال گذریم، درست است که در این جاده عده ای از ما سوار بر اتومبیلی شیک و گران و دیگری سوار بر اتومبیلی ارزان تر، امام مهم تر از آنکه با چه وسیله ای در حال گذریم این است که در کدام مسیر در حرکتیم، آیا پوینده راه حق و حقیقتم و به سعادت و خوشبختی راه می پیمانیم و در مسیری که پر از پیچ و خم های متوالی، خشکی و کویر و ناملایمات و سختی است، باید عبور کنیم، اما در نهایت به آبادی و سبزی جنگل و زیبایی خواهیم رسید.
یا اینکه در مسیری در امتداد رودخانه ای سبز و زیبا و با هوایی دلنشین که در نهایت به دره ای عظیم و هولناک ختم می شود در حرکتیم.
قطعا بهترین مسیر، مسیری نیست جر آنکه پویندگان راه خدا می پیمایند.
حضرت علی (ع) در خطبه 220 نهج البلاغه در این باره اینگونه می فرماید؛ آنکس که عقل خویش را زنده کند و نفس خویش را بکشد، تا آنجا که جسمش لاغر و خشونت اخلاقش به نرمی گراید، برقی پر نور بر او خواهد درخشید و راه بر او روشن می کند که او را به راه راست می کشاند و از دری به در دیگر می برد تا به دره سلامت و سرای جاودانه رساند و پای او در قرار گاه امن آرامش تن استوار می گردد و این پاداش آن است که دل را درست به کار گرفت و پرودگار خویش را راضی کرد.
پس این منطقه زمانی و مکانی به اسم دنیا که در پیش پای همه بندگان برای آزمایش نهاده شده است ، اگر با کمی صبر و تحمل بر آن بنگیریم، سعادت همیشگی را به لذت های زود گذر دنیا نخواهیم فروخت و یقینا با کمی اراده از اراده ی خداوندی که در وجود ما به امانت نهاده و با امید به حکمت و رحمت بی حد و مرز خداوندی حتما به پایانی خواهیم رسید که رضایت خداوند مهر پایان آن خواهد بود.
مرگ همچنان پیش روی ماست....
برای شروع شدن و خاتمه یافتن آن کار خوب فکر می کنیم، حساب و کتاب ، سنگین و سبک را معیار انتخاب قرار می دهیم.
مقدمه ای شاید کوتاه در ابتدای هر کار اصل مهمی برای پیروزی است و ما آرام و سنجیده به پیش می رویم و "آخر" سرانجام همه کارهاست، خواه پیروز باشیم خواه شکست خورده.
و آخرت واژه ای که شاید روزی صدها بار بشنویم و فکر کرده و نکرده به آن روزگار را سپری کنیم، در حالی که آخرت یا پایان کار نزدیک است.
حضرت امیر در خطبه 21 نهج البلاغه می فرماید؛ پایان کار در برابر شماست و عوامل مرگ پیوسته شما را به پیش می راند و مرگ پیش روی ماست و هیچ شک و تردیدی در آن وجود ندارد و هر که باشیم و هر کجا باشیم پایان کار همه ما آنجاست و پایان کار ما پشت سر ماست به خاطر اینکه تمام عواملی که ما را به پایان نزدیک می کند پشت سر ما قرار دارد و از کودکی به جوانی و از جوانی به پیری و از پیری به پایان زندگی پیش می برد.
و انگار نیروهای پشت سر ما هستند که خواسته و ناخواسته، دانسته و ندانسته ما را به سمت آخرت راهنمایی می کند.
گاهی سرعت زیاد در یک اتوبان، گاهی حرکت در روی لبه پرتگاه و اتفاقاتی که در طول روز برایمان می افتد و می گویم که به " خیر گذشت" اما چرا همه ما این گذشتن به خیر ها را حساس می کنیم ولی هیچ گاه تغییر نمی کنیم شاید برای اینکه کسی را نرنجانیم و خوب تر باشیم.
همه ما تمام شدن روزها را می بینیم و در آخر هر سال می گوییم، امسال هم تمام شد و می دانیم که روزهای عمر می گذرد اما فقط اندکی برای اصلاح بدی هایمان که حتی خودمان را آزار می دهد، آستین همت را بالا نمی زنیم.
و شاید چون تمام ساعت های زندگی پر شده از زر و زیور و کاستن ها و سرگرمی های عزیز که روح خداوندی ما با آنها ناسازگار نیست.
سبکبار شويم تا به منزل برسيم...
سفر آغاز همهي ما انسانها است، از سفري که به زمين تقدير ما شد تا سفر دوباره به آنجايي که بوديم، در طول زندگي بر روي زمين و به اصلاح در دوران حيات دنيوي نيز سفر يکي از کارهايي است که حداقل سالي يکبار برايمان پيش ميآيد و حتي داستانهاي سفر را شنيدهايم از غافلهاي قصد سفر دارد هر يک از مسافرانش کوله بار و توشهاي دارند که همراه خود حمل ميکنند، در جادهي پر پيچ و خم سفر کساني که بارهاي سنگين و سخت دارند، جا ميمانند و گاهي ديگر نميتوانند حرکت کنند، غافله هم منتظر کسي نميماند او تنها به مقصدش فکر ميکند.
جامانده، چه بلايي سرش ميآيد، خدا ميداند، دزدان از زمانهاي قديم منتظر چنين کساني بودهاند اما آنهايي که بار سبکي داشتهاند حتي کمي جلوتر از غافله حرکت ميکنند و زودتر هم به مقصد ميرسند.
در زندگي اين دنيا هم مسافراني هستيم که با بارهاي مختلف در حرکت به سوي ابديت هستيم.
انسان با کولهبار سنگين در فراز و نشيب زندگي دوام نميآورد و طعمهي خوبي براي بديهاست.
کلام امير المومنين در خطبه 21 نهج البلاغه پندي است گران که ميفرمايد؛ سبکبار شويد تا به منزل برسيد. جهان و بشريت يک غافلهي بزرگ است که عدهاي در پيشاپيش آن، عدهاي در وسط و عدهاي در آخر اين غافلهاند و همگي در روز رستاخيز به هم ميرسند.
و چه خوب سرانجامي اگر در جلوي اين غافله در حرکت باشيم.
**انگشتر خداوند در دستان کيست؟
ميتوان لبخندي شد بر لبان مادري دل شکسته، ميتوان عصايي شد به دست پدري پير و رنجور، ميتوان دستي شد از سر نوازش بر سر کودکي يتيم، ميتوان تکههاي ريز ناني شد بر گنجشگان کرخت شده از سرما در گوشهاي از باغ، ميتوان فريادي شد بر زبان اسيري مظلوم، ميتوان دستي شد تا گره از کار ناتواني باز کرد، يا که دست مجرمي را به دست بند عدالت گره زد، ميتوان خاري شد بر چشم ظالم و فاسقي. ميتوان قاب عکسي شد بر ديوار خانهها يا که زمزمهاي شد در سرود مردمان، ميتوان و ميتوان...
ميتوان به وسعت روح انساني تا خود خدا پرواز کرد، روحي وسيع که از دم مسيح خدا حاصل شد.
چه داشتهاي و چه سرمايهاي، با آن چه ها ميتوان کرد و کجاها ميتوان رفت.
شگفت از اين انسان که گاه تا عرش کبريا و گاه تا اسفل و السافلين در حال تغيير است و با اين داشتههاي گران گاه گداي درهمي سياه ميشود.
اي کاش پردهاي بود چون پردهي سينما تا دائم داشتههايمان را برايمان فيلم ميکرد اما غفلت بخشي جدايي ناپذير انسان است.
ميتوان به قلبها نفوذ کرد و در دلها ماندگار شد، تا مرز ديدن خدا بالا رفت و باراني براي دستان منتظري شد و پايين آمد.
ميتوان بود و در عين بودن فراموش شده باشي و يا حتي نبودنت آرزو باشد، ميتوان نبود و در عين بودو حاضر باشي و مريد و مونس داشته باشي.
امير المومنين علي (ع) در حکمت 10 نهج البلاغه در اين باره ميفرمايد؛ با مردم آنگونه معاشرت کنيد که اگر مرديد بر شما اشک ريزند و اگر زنده مانديد با اشتياق سوي شما آيند.
همه و همه به اين بر ميگردد که از اين دارايي و گوهر نهفته در سينه چگونه رمز برداشتهايم.
کسي دعا و کسي نفرين براي خود آفريده است، حال چه زنده و چه مرده باشد؛
اين دارايي که نگيني کوچک اما امانت است را بايد برگرداند و بر روي انگشتري پر نگين خداوندي جاي نهاد./ز