بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام
اللّهمّ صلّ علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
خدا عالم است ؛ شاید این دو برادر می خواستند بروند توی کوچه بازی کنند مثل همه بچه ها . یا شاید هم نشسته بودند سر درس و مشق شان (شاید اولین موشک بوده و مدرسه های غزه هنوز تعطیل نشده بود). شاید هم مادرشان یکی را می خواسته بفرستد برای خرید . شاید نشسته بودند و تلویزیون می دیدند(شاید برق غزه قطع نبوده) . شاید هم در خواب بوده اند . شاید منتظر بوده اند پدرشان بیاید که بنشینند سر سفره غذا . شاید قرار بوده برایشان مهمان بیاید . شاید هم می خواسته اند که بروند مهمانی . شاید صدای ویژ موشک اسرائیلی که بلند شده یکی شان توی دل خودش گفته : باز هم شروع شد . شاید آن یکی هم توی دل جوابش را داده که حالا کی تمام می شود . شاید یکی شان - لابد آن که بزرگتر بوده - همان موقع آرزو کرده روزی که بزرگتر شد برود عضو حماس و جهاد اسلامی بشود و رعب بندازد توی دل صهیونیست هایی که برادرش را ترسانده اند.خدا عالم است ؛ همان قدر هم که عالم است قادر هم هست ، قاهر هم هست ، عزیز هم هست ، منتقم هم هست ، سریع الحساب هم ...
عکاس : پائول هانسن - سوئد