به گزارش خبرنگار کلينيک باشگاه خبرنگاران؛ هر شخصیت موفق و شایسته میتواند گامهایی برای رسیدن به موفقیت بردارد.
موفقیت نه هدیهای یکروزه از آسمان، بلکه محصول تلاشها، پیمودنراه ها، قدمبرداشتنها، تصمیمها، مخاطره و رفتار مناسب آنها است. این نکته را باید در مورد هر کارمند یا هر مدیری در هر شرکتی صادق بدانیم. پس باید گفت که اشخاص موفق در عرصه اقتصاد تمام تلاششان را کردهاند و به سختی کار کردهاند تا به آنچه دوست دارند دست یابند.
1. تعیین اهداف: اشخاص موفق اهداف مشخصی را برای خودشان تعیین میکنند. این اهداف باید در زمان مشخصی نیز به اتمام برسند. برقراری اهداف انضمامی همراه با بازههای زمانی مشخص نخستین گام برای رسیدن به آن اهدافی هستند که باید به آنها دست یابید.
2. شروع فوری: افراد موفق بیدرنگ شروع به کار میکنند. آنها خودشان را به کندی و جمود نمیرسانند، بلکه هرچه بیشتر به شتاب و سرعت فکر میکنند. آنها پس از تعیین اهدافشان خیلی سریع دست به کار میشوند، زیرا آنها به قدرت لحظه پی میبرند. در واقع آنها میدانند کهاندازه حرکت تا چهاندازه در اقتصاد اهمیت دارد. چه بسا همه کارهایشان را یکباره و یکجا انجام ندهند، اما قطعا قدمهای بزرگی برای شروع کار خواهند برداشت.
حتی ممکن است که تقویمشان را از برنامهها و تاریخهای قرارها و ملاقات پر کنند. شاید وهلههای مشخصی را به عنوان دورههای انتقادی به خودشان اختصاص دهند. شاید به کسانی دیگر اطلاع دهند و از آنها برای روزی خاص دعوت به عمل آورند. در هر صورت مهمترین مساله در این نکته است که آنها خیلی زود پس از تعیین اهداف دست به کار میشوند و زمان را هدر نمیدهند.
3. مثبتاندیشی: در مورد این نکته بیاندازه صحبت کردهاند. مثبتاندیشی بیش از همه یک سندروم است که گاه نیمهپر و گاه نیمهخالی به نظر میرسد. اشخاص موفق همان خوشبینان هستند، یعنی کسانی که، بنا بر همان مثال معروف، گمان میکنند لیوان همواره نیمهپر است. آنها با نومیدی، تردید و ترس به جهان نمینگرند و همچون بدبینان نیمه خالی لیوان را نمیبینند، بلکه سویه مثبت و ایجابی در هر موقعیت یا فرصت را به خوبی رصد میکنند و به تواناییشان برای رسیدن به اهداف مشخص و کسب موفقیت ایمان دارند.
4. عملگرایی: آنهایی که اهل موفقیتهای بلندمدت و همیشگی محسوب میشوند عملا همان کسانی هستند که همواره، حتی در كماهميتترين و جزئیترین امور نیز، به نحوی عملگرایانه برخورد میکنند و به قول معروف، کاری انجام میدهند. اشخاص زیادی را دیدهایم که باید ساعتها معطل باشند و مدتهای مدیدی وقتشان را تلف کنند تا بتوانند به نتیجهای مشخص در مورد سوالات خود دست یابند. آنها هیچ کاری نمیکنند تا ابتدا به پاسخ صحیح برسند. اما چه بسا مجبور شوید تا آخر عمرتان صبر کنید!
اینجا دیگر مساله بر سر توانایی تحلیل و تفکر نیست، چون دیگر نه با یک تحلیل مناسب و دقیق، بلکه با «اختلال فکری و تحلیلی» طرف هستیم. شما باید پیش از همه اهل تجربه، عمل و آزمونگری باشید. البته یادمان نمیرود که افراد موفق با چشمان بسته نیز به پیش نمیروند، بلکه میدانند که باید به سرعت تصمیم خود را بگیرند، جزئیات انتقادی و عملی را مشخص کنند، اهداف را مقرر و مسیر را تعیین سازند و در نهایت طبق برنامههایشان دست به عمل بزنند.
5. مصممبودن: این نکته به سادگی در مورد تک تک لحظات زندگی هر یک از ما نیز صادق است. هرگز نمیتواند مسیر حرکت خود را به صورت تام و تمام تعيين كنيد. شما هرگز نمیتوانید به طور کامل تشخیص دهید که مثلا پس از برداشتن نخستین گام چه اتفاقی چشمانتظار شماست یا با چه چیزی مواجه میشوید.
اما مهمترین نکته نیز دیگربار همین جا نهفته است: گرچه شما نمیدانید که چه چیز در انتهای مسیر در انتظار شماست و گرچه نمیدانید که به کجا خواهید رسید، اما در هر صورت باید مصمم باشید تا بتوانید مسیر تازهای را که قبلا به نحو دیگری متصور شده بودید اینبار به نحو روشنتری ببینید. همواره قدری خطا وجود دارد که با تجربه حل میشود. کافی است در مسیرتان مصمم باشید و به نقشههای خود باور داشته باشید.
6. جذبهداشتن: اشخاص بسیاری از قانون جذبه استفاده میکنند تا به موفقیت برسند. اما جذبه اینجا به معنای جذب اشخاص مختلف به سمت خود نیست، بلکه حاکی از بینشی روشن نسبت به خواست و توانایی شما است. اندیشههای شما میتوانند موفقیت را تقدیم شما کنند. این است همان جذبه واقعی هر کارآفرین یا مدیر شایسته. اینجا به زبانی جادویی حرف نمیزنم که گمان کنید این ادعاها در عرصه عمل برخطا است.
نکته: موفقیت بهطور ناگهانی دامن هیچ کسی را نمیگیرد. برای رسیدن به موفقیت باید کاری کرد، باید دست به کار شد، قدمهای مشخصی را پیمود تا به مسیرهای تازهای وارد شد.