به گزارش
خبرنگاراجتماعي باشگاه خبرنگاران :در آن روزها هیچ آرزویی جز ازدواج در سر نداشت.
شب ها با شور لباس دامادی به خواب می رفت و با همان رویا هم از خواب می پرید.
با اصرارهای پی در پی نتوانست پدر و مادر را متقاعد برای رفتن به خواستگاری کند تا اینکه فکر کرد دنیا به آخر رسیده و دیگر نمی تواند به زندگی ادامه دهد و شبی مشتی قرص با لیوانی آب را سر کشید و زمانی که چشم گشود در بیمارستان لقمان بود و فقط اسم پروانه ورد زبانش.
همین شد که پدر و مادر تصمیم به خواستگاری گرفتن اما خانواده دختر خام بودن و جوان بودن داماد را بهانه و ضمانت بيشتري طلب نمودند ، عروس كه سکه های زیاد هم جوابگویش نبود ، این بار به جای مهریه قلب مادر شوهر را طلب کرد.
حالا پس از سه سال زندگی و دعواهای بسیار رضا و پروانه دیگر قادر به زندگی نیستند.
این ها تنها زوجی هم نیستند که مهریه عجیب و دور را از عقل را برای پایداری زندگی انتخاب کردند.
دفاتر ازدواج و طلاق روزانه شاهد خیلی از این اتفاقات و رویدادها هستند اینها از روز اول زندگی را بازی می پندارند و نمی دانند ز در زندگی یعنی زرنگی و باهوشی و ن یعنی نان آوری و مردانگی، د یعنی دانستن رمز و رازهای بهتر زیستن و گ به معنای گره هایی که با هم فکری هم باز شود و ی یاری رساندن به هم و طاقت در برابر سختی هاست.
کاش زوج های امروزی بجای اندیشیدین به تعداد سکه و زرهای طلا کمی هم این واژه ها را در نظر گرفته و مفهومش را درک می کردند./ف
گزارش از ندا فاضلی