بچه هاي بسيج و طلبه هاي حاج آقا خوشوقت از داخل انبار مسجد پارچه سياهي در مي آورند و بر درو ديوار مسجد نصب مي كنند. يكي مامور چاپ عكس رنگي شده و ديگري رفته است خرما تهيه كند. دو ساعت به نماز ظهر مانده ولي جلوي درب مسجد شلوغ است و هر آن كس كه آيت الله خوشوقت را مي شناسد خود را به مسجد امام حسن(ع) مي رساند.
اينجا نمي توان با كسي مصاحبه يا گفتگو كرد. همه چشمها از اشكهاي ريخته شده قرمز و لباسها مشكي شده است. داخل مسجد سكوت برقرار است انگار كسي داخل مسجد نيست ولي بيش از 150 نفر در مسجد حضور دارند. يكي به ديوار خيره شده، يكي به عكس آيت الله و ديگري سر بر زانو گذاشته و گريه مي كند. همه به نوعي شوكه شده اند. برخي از اهالي محل وقتي از جلوي درب مسجد مي گذرند و تصوير و اعلاميه را مي بينند ميخكوب مي شوند. حتي خودروهايي كه از خيابان شريعتي عبور مي كنند لحظاتي به جمعيت توجه كرده و حتي از خودرو پياده می شوند تا حقيقت واقعه را پرس و جو كنند.
شاگردان آيت الله يكي يكي از راههاي دور و نزديك خود را به مسجد مي رسانند. بنرهاي بزرگ براري نصب آماده شده و صداي اذان بلند مي شود. ديگر در مسجد جاي سوزن انداختن نيست. دو نفر از مريدان آيت الله كه حدود 30 سال سن داشتند خارج از مسجد بر خودرويي كنار خيابان شريعتي روي زمين نشسته و اشك ميزيزند. اين صحنه موجب شد تا تمامي خودروها به سمت مسجد معطوف شوند.
در اين ميان آقاي روحاني راننده آيت الله خوشوقت در گفتگو با مهر از برخي خصوصيات استاد اخلاق سخن گفت و افزود: ايشان به اخلاص شهره بودند. من با حضرت آيت الله سه بار مكه رفتم و چند سالي است راننده ايشان بودم. نمي توانم در مورد ايشان صحبت كنم ولي آنقدر مي توانم بگويم كه ايشان شخصي بودند كه كاملا هم خود پرهيز از گناه داشتند و هم به ديگران توصيه مي كردند تقوا پيشه كنيد و از گناه دوري كنيد. هميشه از معصومين نقل قول مي كردند و محال بود هيچ وقت توصيه به تقوا را فراموش كنند.
جواني به نام حسيني كه چند سالي بود وظيفه خدمت و خادمي در مسجد را برعهده داشت هم به خبرنگار مهر گفت: آيت الله خوشوقت از شاگران خاص و ويژه علامه طباطبايي (ره) بودند. ايشان به تمام معنا مفسر قرآن و عالم رباني شايسته مقام و شخصيت ايشان بود. برخي مي گويند فلاني چشم برزخي دارد ولي مقام آيت الله بالاتر از اين حرفها بود. آنقدر با جوانها هم سفره و هم نفس بود كه بسياري از همين جوانهاي مسجد كه اينگونه به سرو صورت مويه مي كنند از همان كودكي شيفته منش و مرام اين مردخدايي شدند.
ايشان در جذب جوانها بر پاي منبر استاد بود. با اينكه مرض قند داشتند ولي ساعتها مي نشستند و به سوالات هر چند سوالات پيش پا افتاده ولي همه را به مردم پاسخ مي دادند. اين خادم مسجد كه در ميان صحبتنهايش مي گريست گفت: آقا قبل از رفتن به مكه موقع خداحافظی گفتند كه ديگر اين سفر بازگشتي ندارد.