"شلومو بروم" در مقاله اي تحليلي تحت عنوان "بهار عربي(اسلامي) و مداخله نظامي خارجي" اذعان نموده كه محور مقاومت به رهبري جمهوري اسلامي ايران برنده اصلي بيداري اسلامي بوده است.

به گزارش سرويس بين‌ الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از مركز مطالعات امنيت ملي رژيم صهيونيستي، نويسنده صهيونيست اين مقاله همچون ساير تحليلگران غربي و صهيونيست براي انكار ماهيت اسلامي "بيداري اسلامي" و انقلابات اخير خاورميانه و شمال آفريقا از آن تحت عنوان "بهار عربي !" ياد مي كند و در ادامه مقاله نيز از كشورهاي "ارتجاع عرب" تحت عنوان "محور ميانه روي و اعتدال" ياد كرده است كه خود نشان دهنده منافع مشترك كشورهاي ارتجاع عرب و رژيم صهيونيستي است. اما نكته جالب توجه آنست كه نويسنده صهيونيست اين مقاله از اصطلاح "محور مقاومت" استفاده كرده است و اين مسئله نشان از آن دارد كه ادبيات پايداري و مقاومت برآمده از جمهوري اسلامي ايران و جنبش هاي اسلامي منطقه مشروعيت خود را ثابت كرده است به طوري كه صهيونيست ها نيز به آن معترفند. 

نويسنده مقاله با اذعان به افزايش قدرت "محور مقاومت" به رهبري "جمهوري اسلامي ايران" مي گويد "با آغاز بهار عربي (بيداري اسلامي) محور مقاومت در اوج محبوبيت قرار گرفت و محور "اعتدال و ميانه روي"(ارتجاع عرب) قدرتش رو به افول گرائيد. موقعيت آمريكا در منطقه خاورميانه نيز در اثر مداخله دولت آمريكا در عراق و افغانستان و ادامه عقب نشيني آن كشور تضعيف شده است. همچنين بصورت همزمان جنبش حزب الله لبنان و حماس نيز در منطقه دست بالا را بدست آورده اند." 

نويسنده به رويارويي محور "مقاومت" در مقابل "ارتجاع عرب" اشاره مي كند و مي گويد "با آغاز بيداري اسلامي در اواخر سال 2010 ميلادي، منازعه استراتژيك اصلي در خاورميانه ميان دو محور آغاز شد. "محور مقاومت" به رهبري ايران كه دولتها و گروههايي چون سوريه، جنبش حزب الله لبنان و حماس را در مي گيرد كه عميقا در مقابل غرب و رژيم صهيونيستي قرار دارند و در مقابل آنان نيز محور "دولتهاي ميانه رو"(ارتجاع عرب) قرار دارند كه در راس آنها دولتهاي مصر و عربستان سعودي قرار گرفته اند و از غرب و آمريكا حمايت مي كنند و منافعي تاكتيكي با رژيم صهيونيستي دارند." 

در ادامه نويسنده صهيونيست مقاله به پيروزي هاي جنبش حزب الله لبنان و حماس اشاره مي كند و مي گويد "بازتاب پيروزي محور مقاومت را مي توان در عقب نشيني يك جانبه رژيم صهيونيستي از جنوب لبنان و نوار غزه ديد و حماس پس از آن قدرت را در غزه بدست گرفت. همچنين پيروزي حزب الله لبنان در جنگ دوم لبنان نيز باعث شد تا موضع جمهوري اسلامي ايران تقويت شود و محبوبيت آن كشور در ميان ملل منطقه از جمله كشورهاي سني مذهب افزايش يابد." 

نويسنده به آغاز موج "بيداري اسلامي" و تاثير منفي آن بر كشورهاي عضو محور "ارتجاع عرب" و هراس شديد آنان از قيام هاي اسلامي و مردمي در منطقه اشاره دارد و اذعان مي دارد "در نخستين گام با سقوط رژيم هاي استبدادي در مصر و تونس كه هر دو از اعضاي محور "اعتدال" (ارتجاع عرب) و متحد با غرب بودند، بازيگران محور مقاومت متوجه شدند كه چنين تحولاتي به نفع آنهاست و در عمل نيز محور مقابل تضعيف شد. سقوط رژيم مبارك نيز به تقويت جنبش هاي اسلامي در منطقه انجاميد و محور "اعتدال" (ارتجاع عرب) براي جلوگيري از تضعيف خود در حال تلاش است. كشورهاي حاشيه خليج فارس از جمله عربستان سعودي و قطر نقش كليدي را در كمك مالي به جريان هاي مخالف ايران و محور مقاومت ايفا نمودند و در مقابل جنبش هاي اسلامي بسوي جمهوري اسلامي ايران متمايل شدند. در اين ميان هراس عربستان سعودي تا حدي افزايش يافت كه شديدترين مداخله را براي حفظ سلطه خود در منطقه در امور داخلي بحرين انجام داد و براي سركوب معترضين بحريني به رژيم آل خليفه كمك نمود. عربستان مي داند كه در حال از دست دادن نفوذ خود در بحرين است. همين مسئله به افزايش نزاع ميان محور مقاومت و محور "اعتدال" (ارتجاع عرب) انجاميده است." 

نويسنده در ادامه به نقش قطر نيز در محور "ارتجاع عرب" اشاره مي كند و مي گويد "قطر كه پيش از اين دائما بين محور مقاومت و محور اعتدال (ارتجاع عرب) حركت مي كرد اكنون كاملا موضع خود را آشكار ساخته است و در مقابل ايران ايستاده است و علنا دست به مداخله نظامي مي زند و از معارضين سوري حمايت مي كند. قطر با خرج پول هنگفت و در اختيار داشتن شبكه تلويزيوني "الجزيره" به مداخلات خود دست مي زند." 

نويسنده در ادامه مقاله به عدم تمايل مردم آمريكا به تجاوزگري بيش از حد دولت آمريكا در منطقه اشاره دارد و مي افزايد "افكار عمومي آمريكا بتازگي در حال فراموش كردن خاطره تلخ تجاوز دولت آن كشور عليه افغانستان و عراق و تبعات آن هستند و به همين خاطر علاقه اي به مداخله مستقيم نظامي در خاورميانه ندارند. آمريكا مي داند كه تجاوز نظامي در خاورميانه آن كشور را بيشتر درگير خواهد ساخت." 

نويسنده در ادامه به مقابله ارتجاع عرب با محوز مقاومت در سوريه مي پردازد و مي گويد "محور ارتجاع عرب با آغاز آشوب در سوريه قصد داشت تا از اين فرصت استفاده نمايد و بر محور ضربه وارد نمايد. در اين راه تركيه نيز با در اختيار قراردادن سلاح به معارضين سوري سعي كرد تا با ايران مقابله نمايد. با اين حال تركيه از مواجهه مستقيم با ايران هراس دارد." 

تحليلگر اين مقاله با اذعان به تضعيف معارضين در سوريه مي گويد "سربازان اسد به وي وفادار هستند و آمادگي مبارزه با معارضين را در جنگ مستقيم دارند. امكان مداخله نظامي در سوريه وجود ندارد. روسيه و چين بعنوان دو عضو مهم در شوراي امنيت نمي خواهند تجربه تجاوز غرب در ليبي در سوريه نيز تكرار شود. بايستي اشاره كرد كه نيروي هوايي سوريه نيز قدرتمند است.همچنين اختلاف در ميان مخالفين دولت سوريه و فشار بين المللي بر دولت نيز بي نتيجه بوده است." 

نويسنده در پايان مقاله اذعان مي كند كه "استراتژي امكان تضعيف محور مقاومت و همچنين دولت سوريه نامحتمل مي نمايد." 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار