به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، زمستان است اما هوای اینجا خوب است. نم باران و زمینهای پوشیده از علفهای کوتاه و سبز و تازه این احساس را در تو به وجود میآورد که به فصل بهار کوچ کردهای. کمی آن طرفتر رودخانه دز در آغوش جنگلهای سبز حاشیهاش آرام و بیصدا میخزد و نخلهای باریک، بلندقامتتر از همه درختان به آسمان رسیدهاند.
با خودم فکر میکنم بیخود نبوده است که شاهان هخامنشی کاخ زمستانهشان را در اینجا بنا کردهاند، اما اینجا داستانی بسیار قدیمیتر از عهد هخامنشی دارد. اینجا بنایی دارد که هر وقت صحبت از تمدن کهن ایران میشود هیچ کس نمیآید عکسش را با افتخار در وبلاگش منتشر کند چون کمتر کسی از مردم ما میداند که این بنا کهنترین بنای جهانی ایران است و چیزی حدود هزار سال از تخت جمشید قدیمیتر است.
و یک چیز جالبتر! اصلاً کسی میداند خوزستان، لرستان، چهارمحال و بختیاری، کرمانشاه و حدود دریاچه ارومیه در حدود پنج هزار سال پیش کشور مستقلی به حساب میآمد؟! این کشور «عیلام» نام داشت. جایی که به اعتقاد اهالی دنیای باستان، سرزمین خدا بوده است و من اکنون در شوش، پایتخت این کشور باستانی به سر میبرم. جایی که ایزدبانوی اینشوشیناک از آن نگهبانی میکند.
«کسی به طور دقیق نمیداند «عیلام» چه معنایی دارد؟! شاید این واژه را از ایلام نوه نوح پیامبر گرفته باشند که طبق گفته کتاب تورات حدود 5هزار سال پیش به خوزستان مهاجرت کرده است و نام شوش را از اسم نوه دیگر نوح که شوشان نام داشته است.
شاید هم تلفظ کهن و باستانی اسم ایران است همان طور که هماکنون چینیها ایران را «ییلانگ» و کرهایها آن را «ایلان» میگویند. البته نظریه دیگری هم وجود دارد که میگوید این واژه به معنای کوهستان است.»
اینها توضیحات راهنمای یک تور گردشگری است که شنیدنش برای من جالب است. روبهرویم یک زمین وسیع و سوت و کور است با صدای هوهوی باد و ویرانههای جایی که اجدادمان به نابودکنندگانش نفرین فرستادهاند.
اینجا یک معبد بزرگ باستانی است در زیربنایی که تقریباً دو برابر یک زمین فوتبال است. معبدی که بیشباهت به معبد کاهنان سریال یوسف پیامبر نیست. وقتی مقابل پلههای یک طبقه آن قرار میگیرم تازه عظمت این معبد را درک میکنم چیزی که با عکسهای زیگورات چغازنبیل به هیچ وجه قابل درک نیست. اجداد ما در اینجا الهه اینشوشیناک را پرستش میکردهاند.
بنایی مربع شکل با قاعده 110 در 110 متر و ارتفاع 52 متر و 5 طبقه که هر طبقه مانند یک مکعب کوچکتر روی مکعب زیرین خود قرار گرفته است و پلههای مارپیچی که مانند یک زیپ بزرگ پیرامون این طبقات را دور میزند تا به بالاترین و کوچکترین مربع برسد. بالاترین مکعب جایگاه پرستش الهه اینشوشیناک است.
هر طبقه از این ساختمان آجری و زیبا با یک رنگ نقاشی شده است و دیواری دور تا دور این بنای هرمی شکل را پوشانده است.بالای برجهای دیدهبانی این معبد نگهبانانی میایستادهاند که احتمالاً این شکلی بودهاند: سرهای تراشیده با زرههای آهنی و سپر و نیزههای تیز و کشنده فلزی. شاید روی صورتهایشان نقاشیهای خاصی هم بوده است.
از آن بالا کوچه پس کوچههای خشت و گلی و نخلهای بلند دیده میشد و مردمانی با رداهای بلند کنفی و موهایی فر شده که زیر سربند فلزی نگه داشتهاند.
قصر پادشاهی که اونتاشگال نام داشته است در حوالی معبد است و معبد بلندترین بنای شهر.
درهای چوبی و عظیم معبد با لولاهای سنگی بزرگی که هنوز هم میشود آنها را در ویرانه معبد دید با کمک چند نگهبان قدرتمند باز میشد و گاوهای نر سنگی و بزرگی از حیاط به چشم میآیند، مجسمههایی که هیبت و عظمتشان میخواهد هیبت و عظمت بنا را به رخ بیننده بکشد.
هر کسی نمیتوانست وارد حیاط این مکان مقدس شود حیاطی که ما هماکنون براحتی در آن قدم میگذاریم و روی پلههایش مینشینیم و عکس یادگاری میگیریم.
روی یک آجر قرمز رنگ اینجا، رد پای یک بچه و یك سگ را میبینیم. کسی چه میداند این رد پاها چه داستانی دارد؟ شاید کودک بازیگوشی یواشکی به کارگاه تهیه خشت معبد سرک کشیده و از روی یک آجر خشک نشده رد شده است شاید هم این کودک برای کمک به پدر کارگرش آمده و ناخواسته ردی ماندگار از خود روی آجر یکی از ارزشمندترین میراث هاي بشری گذاشته است.
این معبد روزی پر از آواهای عجیب و غریب و سرودهای مذهبی میشده است، زبانی که اگر ما بشنویم یک کلمه آن را هم نمیفهمیم حتی با وجود آنکه زبان اجدادمان بوده است. آنها با این زبان عجیب به خدا چه میگفتند؟...
حتماً میخواستهاند باران ببارد و زمینهایشان محصول خوبی بدهد. مریضهایشان را درمان کند. شاید هم کسی را دوست داشتند و برای به دست آوردنش از خدا کمک میخواستند یا دعا میکردند جنگی نشود و قومی به آنها و زن و بچههایشان حمله نکند.
آنها دیگر به چه چیزهایی فکر میکردند؟! یعنی ممکن است یکی از آنها در ذهنش به این فکر میکرده که ما آدمهای چند هزار سال بعد چه شکلی خواهیم بود؟ اصلاً فکر میکردند آینده چطور خواهد بود و کشورشان عیلام چه روزگاری را از سر خواهد گذراند؟
... با این افکار ناباورانه در میان این بنای چند هزارساله قدم میزنم و دلم میخواهد رازهای بیشتری را از آن زمان برایم فاش کند. روی برخی از آجرهای بنا با خط میخی چیزهایی نوشتهاند. چیزهایی که من نمیدانم چیست و نمیدانم اجدادمان تأکید داشتهاند چه حرفهایی را به ما بزنند.
آفتاب کمکم سلطهاش را از زیگورات چغازنبیل بر میچیند و آماده رفتن است. من هم باید زودتر بروم چون اینجا نه هتلی است، نه بازاری و نه وسیلهای برای رفت و آمد، اما این بنای پیر و باشکوه آنقدر گرانقیمت هست که گردشگران نخواهند با این بهانهها تنهایش بگذارند...
نیایشگاهی باستانی از عیلامیهاچغازنبیل از نیایشگاههای باستانی
به جا مانده از عیلامیها در ایران است. این بنا در استان خوزستان واقع شده
و در 45 کیلومتری شوش و 35 کیلومتری شوشتر قرار گرفته است. برای رفتن به
چغازنبیل باید وارد جاده فرعی در مسیر شوش به اهواز شوید. از شوشتر به
هفتتپه نیز مسیر دسترسی به چغازنبیل وجود دارد. قدمت چغازنبیل به 1250 سال
پیش از میلاد میرسد.
چغازنبیل راه دسترسی ریلی نیز دارد و از طریق
راهآهن سراسری که از محور اندیمشک- هفتتپه – اهواز میگذرد قابل دسترسی
است. در وجه تسمیه این بنا آوردهاند که کلمه چغا در زبان لری به معنای تپه
بوده و زنبیل نیز معنی سبد میدهد.
ترکیب این دو واژه اشاره است به مکان
معبد که تپه بوده و آن را به زنبیل واژگون تشبیه میکردند. میگویند بنای
چغازنبیل در زیر خاک پنهان بوده و در دوره پهلوی در کشفیات باستانشناسی
شناسایی شده است. از قرار معلوم چغازنبیل 52 متر ارتفاع داشته و در 5 طبقه
ساخته شده است.
آنچه امروزه پیشروی ماست تنها 25 متر از این بنای
باشکوه است که تنها دو طبقه و نیم از آن باقی مانده است. بنای چغازنبیل از
آجر ساخته شده است.
مطالعات باستانشناسی نشان داده که روی آجرها
نوشتههایی به خط عیلامی وجود دارد. دور تا دور بنا سنگفرش است. در
شمالغربی چغازنبیل هم پناهگاههای کوچکی به چشم میخورند که گویا متعلق به
یکی از خدایان عیلامی بوده است.
تصفیهخانه باستانی در چغازنبیلساختمانی 5 طبقه و بزرگ، ساخته شده از آجر آن هم در یکی از گرمترین مناطق ایران حتماً سیستم جالبی برای آبرسانی به ساکنان خود داشته است. اگر به دنبال شگفتیهای چغازنبیل ميگرديد به شما توصیه میکنیم سیستم آبرسانی این بنا را مورد کنکاش قرار دهید. در نگاه اول به نظر میرسد آب چغازنبیل از رود دز که در نزدیکی معبد قرار داشته تامین میشده است.
اما این تصور تا حدودی باطل است چون بستر رودخانه از سطح دشتی که چغازنبیل در آن قرار دارد پائینتر است. بنابراین باید آب چغازنبیل از جای دیگری تامین میشده است: رود کرخه!تعجب نکنید. شاه عیلامی دستور میدهد کانالی را به طول 45 کیلومتر حفر کنند و آب رودخانه کرخه را به چغازنبیل برسانند.
اما این پایان کار نیست. چون آب کرخه پس از عبور از دشت، گلآلود شده و دیگر قابل استفاده نبوده است بنابراین آب انتقالی به درون حوضچههایی هدایت میشد تا تهنشین شده و مورد تصفیه قرار گیرد. میگویند در عملیات تصفیه آب کرخه از قوانین منسوب به فیثاغورث استفاده کردهاند.
اگر این روایت درست باشد باید به هوش و ذکاوت کسانی آفرین گفت که 1200 سال قبل از میلاد، تصفیهخانهای مدرن را برای تامین آب شرب درست کرده بودند.
چغازنبیل، مدیون حفاریهای نفتیکشف چغازنبیل مدیون حفاریهای نفتی در جنوب ایران است. این امر به سال 1935 میلادی برمیگردد؛ زمانی که شرکت نفت ایران و انگلیس در حوالی رود دز حفاریهای نفتی انجام میداد. از قرار معلوم یکی از کارمندان مجموعه که تبعه نیوزلند بوده متوجه مجموعه عظیمی شبیه تپه میشود که در مکانی مرتفع قرار گرفته بود.
وی از این مجموعه و از زیر خاک کتیبهای آجری پیدا میکند. از قضا در همان زمان عملیات باستانشناسی در شوش در جریان بوده است.
بنابراین تعجبی ندارد که کتیبه آجری کشف شده را نزد گروهباستانشناس حاضر در شوش برده و پرده از این بنای عظیم برداشته شود.
گفتنی آنکه در بین سالهای ١٩٥١ تا ١٩٦٢ میلادی نیز کشفیات دیگری توسط رومن گیرشمن فرانسوی انجام میشود و اطلاعات بیشتری از چغازنبیل به دست میآید.
نفت؛ بلای جان چغازنبیلچغازنبیل به مانند دیگر آثار تاریخی و جاذبههای گردشگری موجود در ایران برای سرپا ماندن با خطرات و تهدیداتی روبهرو است. اگر کشف چغازنبیل مدیون حفاریهای نفتی بوده امروزه همان نفت و همان حفاریها بلای جان این اثر تاریخی شده است.
میگویند در حریم چغازنبیل عملیات اکتشاف در جریان است و برای این منظور چاههایی حفر شده که در آنها انفجار اکتشافی انجام میدهند. اگر این روایت صحت داشته باشد اثرات این انفجارها برای سلامتی چغازنبیل زیانبار است. مشکل دیگر چغازنبیل، تخریب حریم منظری آن است.
از قرار معلوم در مسیر دسترسی به این اثر و در جاده هفتتپه، درختان اکالیپتوس فراوانی قطع شدهاند. همچنین برخی برای کاشت نیشکر و گندم در زمینهای مجاور اقدام به برافروختن آتش میکنند که میتواند بر حیات چغازنبیل اثر بگذارد.
همچنین در اطراف چغازنبیل کارگاههای آجرپزی وجود دارد که از سوختهای فسیلی برای کار خود استفاده میکنند. ارمغان این کارگاهها برای چغازنبیل و بازدیدکنندگانش دودی غلیظ و سیاه است. باید دعا کنیم که چغازنبیل خفه نشود!
اينجا خورشید دو بار طلوع میکندنحوه معماری در چغازنبیل به گونهای است که فکر میکنید در این مکان خورشید دو بار طلوع و دو بار غروب میکند. این امر از آنجا ناشی میشود که زاویه خط افق با خطی فرضی که گوشه طبقه اول هر ضلع از بنا را به بالاترین طبقه وصل میکند، کاملاً برابر با زاویه و مسیر حرکت خورشید بامدادی در هنگام اعتدالین است.
با این حساب از آنجا که هر یک از طبقات زیگورات، کوچکتر از طبقات پائینی خود است، از نگاه ناظری که در محل رصدخانهضلع شمالی ایستاده است، خورشید در مدتی کوتاه، چندین بار از پشت زیگورات طلوع و غروب ظاهری میکند.
اگر بخواهید این پدیده را به چشم خود ببینید بايد از آن فیلم گرفته و به تماشای آن بنشینید.
ساعت آفتابی برای چغازنبیلاگر به چغازنبیل بروید متوجه میشوید که این بنا از چند ساعت آفتابی نیز برخوردار است. در سه طرف چغازنبیل سه بنای آجری وجود دارد که به شکل دایره ساخته شدهاند. در حال حاضر از این سه بنا تنها یکی که در سوی شمالغربی قرار دارد تا حدودی سالم باقی مانده است.
بنای دیگر که در جنوبغربی قرار دارد به دست فرانسویان شبیه به نمونه و البته بصورت نصفه بازسازی شد.از سومین بنا هم تقریباً شالوده باقی مانده و دیگر خبری از آن نیست.
میگویند این سه بنا در اصل سه پایه برای قرار دادن مجسمه بوده است، اما با کمی دقت میتوان دریافت که از آنها جهت تشخیص زمان استفاده میشده است. در چهار سوی این سه بنا، چهار آفتابسنج آجری به شکل تاقنما یا پنجرهنما ساخته شده است که با آفتابسنجهای رصدخانه نقشرستم شباهت ظاهری دارند.
به گزارش وزنامه ایران، این سه بنا روی هم مجموعه واحدی را تشکیل میدهند. یک رصدخانه یا تقویم آفتابی برای سنجش گردش خورشید و به تبع آن نگهداشتن حساب سال و سالشماری و استخراج تقویم و تشخیص روزهای اول و میانی هر فصل سال یا اعتدالین بهاری و پائیزی و انقلابهای تابستانی و زمستانی بوده است.
این آفتابسنجها به گونهای طراحی شدهاند که بتوان هنگام طلوع یا غروب خورشید با مشاهده سایههای متشکله در آن، آغاز یا میانه هر یک از فصلها که منطبق با اعتدالهای بهاری یا پائیزی و انقلابهای تابستانی و زمستانی است را تشخیص داد.
یعنی این جا همون جایی هستش که توی قرآن کریم خدای بزرگ فرمود خورشید دوبار طلوع و دوبار غروب می کند؟ یا اون ایه اشاره به جای دیگه ای داره؟