به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ؛ بازیگر معروف سینما بخشی از زندگی خود را بازگو کرده است.
*بعضی خانمها میآیند هفت قلم آرایش کردهاند. ما آنها را حتی راه هم نمیدهیم که وارد ساختمان شوند. میگوییم باید ظاهرتان از ابتدا ظاهر یک دانشجو و دانشآموز باشد که ما بدانیم برای شما چه چیزهایی اهمیت دارد و بعد از آن وارد مرحله آشنایی آنها با هنر و سطح مطالعات و آشنایی آنها با ادبیات و شعر و سینما و تئاتر میشویم. بعضیها از ابتدا هدفشان این است است که با چهره، فیزیک و نوع آرایش و برخوردشان به شما بگویند که من باید انتخاب شوم، در فیلم بازی کنم و تبدیل به یک سوپراستار شوم. اما اصلا چنین اتفاقی قرار نیست پیش بیاید.
*من سعی میکنم شبها خیلی زود بخوابم، به تغذیهام میرسم و پرخوری نمیکنم. به دلیل اینکه مادرم متخصص تغذیه است و در خانوادهای بزرگ شدهام که خیلی به نوع خورد و خوراک توجه میشود. صبحها ساعت ۷:۳۰-۸ بیدار میشوم. حتما ۸ ساعت در روز را میخوابم. شبها زود شام میخورم و معتقدم نباید لحظهای که میخواهی بخوابی شام بخوری چون اگر این را انجام دهی کابوس میبینی. صبحها که بیدار میشوم حتما آب میخورم. ولی آب خیلی یخ نمیخورم. آب خوردن جزو جداییناپذیر زندگی من است و آب را با درجه حرارت اتاق یکنواخت می کنم زیرا آب یخ میتواند اذیتتان کرده و ایجاد اسپاسم معده کند. صبحانه را حتما کامل میخورم زیرا این موضوع میتواند کمک کند که اندامم ثابت بماند. برنج را محدود میخورم و اگر قرار باشد همراه با غذایم برنج بخورم حتما شام کمتری میخورم.
*سادگی خیلی خوب است. خود من هیچ وقت موهایم را رنگ نکردهام. من اهل آن نیستم که بخواهم در چهرهام تغییر و تحول ایجاد کنم در عین حال سعی میکنم همیشه آراسته و مرتب باشم. اگر قرار است لباس بپوشم سعی میکنم طوری بپوشم که همه چیز با هم هماهنگ باشد. قرار نیست نوع پوششم توی ذوق بزند یا ظاهرم مثل فلش برق بزند. در کل نمیخواهم با ظاهرم جلب توجه کنم.
*شنیدن لقب «بانوی سینمای ایران» برای من لذتبخش است. اتفاقی که میافتد وظیفه من را دشوارتر میکند. من باید در قدمهای بعدی که برمیدارم کارم را به نحو بهتری انجام دهم؛ چه در مقوله سینما و چه در زمینههای دیگر کارمام. در نهایت فکر میکنم گرفتن این لقب مسیر مرا مشکلتر میکند.
*انتخاب من برای عنوان سفیر یونیسف به رشته تحصیلی من که «میکروبیولوژی» است و مقوله ایدز مربوط می شود. یونیسف در ایران برای ۵ سال برنامهریزی برای این بیماری قراردادی را امضا کرد. بیماری ایدز همیشه دغدغه من بوده و فکر میکنم باید دغدغه همه باشد. به نظرم موضوعی است که باید بیشتر به آن پرداخت و معقتدم اگر بخواهیم به سادگی از این مسئله بگذریم و فقط به هفته ایدز یا روز جهانی ایدز بسنده کنیم خیلی متضرر میشویم؛ در واقع آشنایی من با یونیسف برمیگردد به کمپینی که با آنها همکاری کردم. من نمیدانستم چیزی به اسم «سفیر صلح» در ایران وجود دارد، اما خوشبختانه خوششانسی من بود که این آشنایی اتفاق افتاد و دغدغهام دیده شد.
*زندگی من از راه بازیگری سپری میشود؛ کارهای جانبی مثل طراحی لباس را که داشتم هم کنار گذاشتهام؛ در یونیسف هم که به صورت داوطلبانه کار میکنم، دستمزد من یک دلار در سال است. همیشه میگویم آن یک دلار هنوز هم به من پرداخت نشده (میخندد). به هر حال درآمد من برای زندگی ارتزاق از سینماست.
*آن موقع که دوست داشتم بازیگر شوم فیلم هامون خیلی مطرح بود. خانمها بیتا فرهی، افسانه بایگان، نیکی کریمی و معتمدآریا ستارههای سینما بودند. آن روزها دغدغه سینما داشتم. به سینما میرفتم و فیلمها را میدیدم. اما بازیگری برایم یک آرزوی دور بود. فکر میکردم میروم دوره کلاسها را میگذرانم. دوست داشتم یک تجربه به دست بیاورم و دوباره برگردم به زندگی سابقم – فکر میکردم – اما به طور کلی ورق زندگی من برگشت. برای دیدن تئاتر «عشق آباد» آقای میرباقری رفته بودم.آقای حبیب رضایی را دیدم که از دوستان خانوادگی ما بودند و مدتها از او بیخبر بودم. از او پرسیدم چه کار میکنی؟ گفت به کلاسهای بازیگری میروم، از او خواستم که من را به آن کلاس معرفی کند. آنجا بود که مسیر زندگیام عوض شد.خوشبختانه همسرم هم با من همراهی کرد و به کلاسها رفتم و بعد از آن برای بازی انتخاب شدم تا امروز.
*خانم هدیه تهرانی دوست خوب من میتوانست فقط یک فیلم بازی کند و ماندگار نباشد. این نشاندهنده این بوده که آن جنم را داشته که تبدیل به یک بازیگر موفق و سوپراستار شود، اما یک در چند میلیون این اتفاق ممکن است پیش بیاید.
*آن زمان که ما میخواستیم به کلاس بازیگری برویم باید با خانوادههایمان میجنگیدیم تا به ما اجازه رفتن به این دورهها را بدهند. خانواده خود من به هیچ عنوان راضی نبودند من بازیگر شوم. نگاه خانوادهها به سینما طور دیگری بود. الان علاوه بر تغییر نوع نگرش تعداد کلاسهای بازیگری هم زیاد شده و مقوله بازی راحت و در دسترس است. در آن دوره ما باید کلی تست میدادیم و هر کسی را هم قبول نمیکردند که حتی به راحتی تست دهد. الان دوستان عزیزی که میخواهند وارد عرصه بازیگری شوند خیلی قدر آن را نمیدانند یا شاید خیلی برای آن تلاش نمیکنند.
*از زمانی که به یاد دارم کار کردهام؛ وقتی دانشجو بودم، تدریس خصوصی میکردم، در آزمایشگاه دانشگاه نیز مشغول به کار بودم. همیشه یاد گرفتم که باید کار کنم. پول توجیبیام را از پدرم میگرفتم ولی همیشه کارم را هم انجام میدادم.
*من سالها پیش ازدواج کردم. زندگی خیلی خوبی هم داشتم. در واقع چون در سن پایین ازدواج شکل گرفت موفقیتآمیز نبود. اما هنوز از حال هم باخبر هستیم. اما خب این بزرگ شدن ما در ۲ روند متفاوت شکل گرفت و در نهایت مسیر ما از هم جدا شد.