به گزارش مجله شبانه
باشگاه
خبرنگاران، وبلاگ
محفل هیئت در جدیدترین نوشته خود آورده است:
قصد پروردگار از فرستادن پیامبران و امامان (ع) گذشته از هدایت بندگان کمک کردن به مؤمنان است. پیامبران به این رسالت خود عمل می کردند چنان که در سوره کهف در داستان دیدار حضرت موسی و خضر (ع) به این مطلب اشاره شده است. در این داستان حضرت خضر (ع) ابتدا یک کشتی را که همراه حضرت موسی (ع) سوارش بودند سوراخ کرد، آن گاه به شهری رسیدند و حضرت خضر (ع) کودکی را که با دیگر بچه ها بازی می کرد فرا خواند و او را به گوشه ای برده، کشت. سپس وارد شهری شدند که اهالی آن شهر از دادن آب و غذا به حضرت خضر و موسی (ع) خودداری کردند، اما حضرت خضر (ع) دیوار خرابه ای را در آن شهر از نو بنا کرد. حضرت موسی (ع) در مقابل هیچ یک از این اعمال ساکت ننشست و اعتراض کرد. سرانجام حضرت خضر (ع) دلیل هر کار را شرح داد و فرمود: کشتی را سوراخ کردم زیرا طبق دستورحکومت، تمام کشتی های سالم را غصب می کردند ولی به کشتی های خراب کاری نداشتند و من کشتی را به گونه ای سوراخ کردم که به راحتی قابل تعمیر باشد.
آن کودک را کشتم، زیرا در آینده پدر و مادر مؤمنش را گمراه می کرد و خداوند مقدر کرده بود که این فرزند کشته شود اما (همان گونه که در روایات نیز آمده است) خداوند فرزندانی بهتر به آن پدر و مادر عطا می کند و به جای درد ناشی از مرگ فرزندشان هفتاد پیغمبر را از نسل فرزندان بعدی آن پدر و مادر قرار می دهد.
سرانجام گرچه مردم آن شهر رفتار مناسبی با ما نداشتند اما در آن خرابه، گنجی پنهان بود که متعلق به چند یتیم بود و چون آن دیوار در حال فروریختن بود امکان داشت بود گنج آشکار شود و به دست غاصبان بیفتد، از این رو دیواری تازه ساختم تا مال یتیمان محفوظ بماند.
این شرح کمک های یکی از پیامبران به بندگان خدا بود. در مورد امامان ما نیز چنین است. بلکه اهل بیت (ع) بیشتر به یاد دوستداران خود هستند. یکی از دوستان می گفت:
ما در کودکی پدرمان را از دست دادیم و یتیم شدیم. پدرمان قبل از مرگش وضع مالی تقریباً خوبی داشت، اما پس از مرگ پدر، ما با سختی بزرگ شدیم. هر یک سرکار می رفتیم و درآمد محدودی داشتیم در حالی که به سختی زندگی را می گذراندیم، برادرم آرزوی خریدن ماشین داشت. دیگران به سبب این فکر سرزنشش می کردند زیرا معتقد بودند نمی تواند با این درآمد محدود صاحب ماشینی شود اما من با یقین و اعتقادی که به حضرت فاطمه معصومه (س) داشته و دارم به او می گفتم:«نگران نباش! حضرت معصومه (س) حتماً کمکت خواهد کرد.» مدتی بعد، در خیابان راه می رفتم که ناگهان شخصی مرا دید، جلو آمد و خود را معرفی کرد و مشخص شد که از سابق با پدرم آشنا بوده است. آن گاه گفت: «من مدت هاست دنبال شما می گردم زیرا پدرت سال ها پیش قطعه ای زمین به من فروخت، اما زمین چندین متر از آن چه پدرت پولش را تحویل گرفته بود بیشتر بود، من مدتی بعد فهمیدم اما چیزی نگفتم، حالا من قصد رفتن به حج دارم و دنبال شما می گشتم تا حلالیت بطلبم.»
پاکتی را از جیبش بیرون آورد و گفت: «در حال حاضر قیمت آن زمین زیاد شده است اما من بدون محاسبه دقیق مقداری پول برای شما کنار گذاشته ام. شما را به حق حضرت فاطمه معصومه (س) قسم می دهم که همین پول را از من بپذیرید و مرا حلال کنید.» من نام حضرت معصومه (س) را که شنیدم، سخنی نگفتم، پاکت را گرفتم و متوجه شدم که مبلغ پول به مقدار خرید یک وسیله نقلیه است، خوشحال از برآورده شدن آرزوی برادرم به منزل بازگشتم و حکایت را برای برادرم نقل کردم و بحمدالله وسیله ای خریدیم.
در این حکایت لطف حضرت فاطمه معصومه (س) به فرزندی یتیم دیده می شود که مشابه کمک حضرت خضر (ع) به آن یتیمان صاحب گنج است. امامان ما حتی در زمان پس از حیات ظاهری شان به یاد شیعیان خود هستند و همیشه یاری گرشانند.