به گزارش
حوزه احزاب گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران؛ در پي درج مطلبي از عبدالرضا داوري در روزنامه ايران در شماره روز 21 دي ماه، حزب موتلفه توضيحاتي را به عنوان جوابيه ارائه كرده كه در ادامه متن جوابيه حزب موتلفه و پاسخ داوري به اين جوابيه آمده است:
«1- آقاي داوري گفته بود؛ حزب مؤتلفه اسلامي در فرعي و اصلي كردن مسائل مشكل داشته براي مثال عملكرد اين مجموعه در دهه 30 درگير دو قطبي كاذب كاشاني و مصدق بود. ما در پاسخ گفتيم تأسيس حزب مؤتلفه اسلامي به دهه چهل همزمان با آغاز نهضت امام خميني(ره) برميگردد. ايشان در رد اين جوابيه به فعاليتهاي آقاي عسگراولادي در نهضت ملي شدن اشاره كردهاند. انصاف بايد داد اين پاسخ ناظر به جوابيه حزب نيست.
خلاصه كردن فعاليت حزب در يك فرد و تعميم آن به كل حزب آن هم در زماني كه چنين تشكلي وجود نداشته است از تردستيهاي جناب آقاي داوري است. روزنامه نبايد با اين تردستي آبروي حرفهاي خود را به حراج بگذارد.
2- ادعاي آقاي داوري مبني بر اينكه، «آقاي عسگراولادي و همفكرانش تكليفي براي مبارزه با رژيم كودتا احساس نميكردند» هم مطابق شواهد تاريخي نيست اگر اين ادعا درست باشد. پس پيوستن آقاي عسگراولادي و همفكرانش در دهه 40 به نهضت امام خميني(ره) و تشكيل هيأتهاي مؤتلفه اسلامي و نقش آفريني در قيام 15 خرداد و سپس اعدام انقلابي حسنعلي منصور نخستوزير كودتا را آقاي داوري چگونه ميخواهند از صفحات تاريخ معاصر محو كنند؟!
3- از آقاي داوري خواسته بوديم؛ «مستند تاريخي كه امام سه مرتبه عسگراولادي را از ترور حسنعلي منصور نهي كردند بفرمايند» ايشان يا بايد به عنوان يك شاهد تاريخي آن زمان حضور ميداشتند و به گوش خود اين سخن را ميشنيدند كه اين با توجه به سن و حد حضورشان در نهضت منتفي است يا بايد اين ادعا را مستند به فرد يا افرادي نمايند.
كافي است كتاب تاريخي يا ادعاي تاريخي در اين مورد با ذكر صفحه ارائه دهد كه متأسفانه اين كار را نكردند. معلوم نيست ايشان از يك طرف آقاي عسگراولادي را متهم به دست كشيدن از مبارزه ميكند. از طرفي يك عمل فوق العاده انقلابي را در دهه چهل آن هم با مجوز شرعي آيتالله العظمي ميلاني تخطئه مينمايد.
از اين اظهارات معلوم ميشود ايشان بدون اينكه متوجه شود فقط نگراني خود را از قتل منصور و عدم رضايت به آن را بروز داده و هيچ دغدغهاي نسبت به فعاليت و عدم فعاليت عسگراولادي و همفكرانش در دهه چهل و سي ندارد.
آقاي داوري تصريح ميكند؛ ترور منصور نه تنها هيچ دستاوردي براي نهضت نداشته است بلكه ضربات شديدي را به نهضت وارد آورده است.
و بعد هم مدعي ميشوند كه امام(ره) پيش از انقلاب و پس از انقلاب هيچ گونه مطلب و حتي اشارهاي به افراد و عنوانهاي زير نداشتهاند «فدائيان اسلام»، «نواب صفوي»، جمعيتهاي مؤتلفه و...!
كافي است آقاي داوري و مسئولان محترم روزنامه ايران به جلد 23 صحيفه امام«نمايه4» مراجعه كنند و در مورد اسم آقايان عسگراولادي و حاج مهدي عراقي به عنوان دو تن از كساني كه در دو نهضت ملي و نهضت امام خميني نقش داشتند نگاه امام را دريابند.
حاج مهدي عراقي وقتي شهيد ميشوند امام در مورد ايشان ميگويند ايشان را حدود 20 سال است ميشناسم او به تنهايي بيست نفر بود. او براي من برادر و فرزند خوب و عزيز من بود. با اين اوصافي كه امام از حاج مهدي عراقي بيان ميفرمايند ادعاي آقاي داوري در جلسه به اصطلاح جشن سپاس چه ميشود.
همچنين آقاي عسگراولادي به شهادت دست خطهاي مكرر امام به عنوان امين وي در اخذ وجوهات شرعيه و صيانت از وجوه اموال مجهولالمالك و بلاصاحب و ارث و بلاوارث معرفي شدهاند.
امام در 13 دي ماه 62 كه شايعات و اهانتها عليه عسگراولادي اوج گرفت در ديدار وي و معتمدين بازار فرمودند: اين طور نيست كه كسي بتواند به شما و امثال شما توهين كند. اگر در روزنامهاي يا در مجلس به شما توهين شد نبايد از ميدان به در رويد. نبايد از دروغ و بدنامي و حرف زشتي كه به ما نسبت ميدهند از مباني به در رويم. شما در انقلاب سهم زيادي داريد. اگر بازاريها همراهي نميكردند، انقلاب پيروز نميشد.
تجليل امام از آقاي عسگراولادي و حاج مهدي عراقي به عنوان دو عضو برجسته حزب مؤتلفه اسلامي در مقاطع گوناگون در احكامي كه براي آنها و مسئوليتهاي گوناگون صادر كرده، ادعاي آقاي داوري را نفي ميكند و بياطلاعي ايشان را از چند و چون تاريخ معاصر نشان ميدهد.
طرح اين گونه مسائل در روزنامه ايران ارگان دولت، در كنار جملاتي كه رئيس دولت در مورد حزب مؤتلفه اسلامي و عسگراولادي ميگويد، خيلي جالب و شنيدني است: «نام مؤتلفه تداعي كننده نام انقلاب اسلامي است و شخصيتي همچون آقاي عسگراولادي به عنوان خلاصه تاريخ انقلاب و بسياري از پيشتازان فداكاري در راه آرمانهاي نهضت امام خميني(ره) به مجموعه مؤتلفه تعلق دارند.(1/12/84 پايگاه اطلاعرساني رياست جمهوري)»
4- در خصوص آزادي جمعي از زندانيان سياسي از جمله آقاي عسگراولادي پس از 14 سال اسارت در زندانهاي رژيم ستمشاهي پاسخ مكفي داديم فكر ميكرديم آقاي داوري به همين بسنده ميكردند و دوباره روي آن تكيه نميكردند. ايشان در پاسخ خود به اظهارات آقاي حسين شريعتمداري اشاره كردند و خلاصه استدلال اين جمع را آوردند: «ما در زندان آموختههايي داريم و اسناد زندهاي داريم كه ميتواند از انحراف بقيه جلوگيري كند. اين عده از دوستان ميگفتند ضرورت دارد كه ما در بيرون بايستيم و از انحراف پديد آمده جلوگيري كنيم.»
آقاي عسگراولادي و دوستانشان از زندان آمدند كه در خصوص افتادن نهضت در دست منافقين هشدار دهند و در اين مورد روشنگري كردند و هزينه آن را هم پرداختند. اگر اين كار را نميكردند ممكن بود افرادي مثل آقاي داوري الآن در پادگان اشرف يا پايگاه نظامي ليبرتي بودند.
آقاي داوري بايد از آقاي عسگراولادي خيلي ممنون باشند كه اين فداكاري را كردند. چون اين استعداد انحراف در ايشان حداقل تا آنجا كه خود آقاي داوري ميداند ديده شده است. آقاي داوري نبايد فراموش كند كه از دستگير شدگان فتنه 18 تير 78 است و نام او در بين منحرفين دستگير شده سال 78 ثبت است.
شايد چنين كسي طبيعي است كه به خود اجازه دهد 5 دهه فعاليت حزب مؤتلفه اسلامي را كه در صراط مستقيم امام و رهبري بوده زير سؤال ببرد.
5- آقاي داوري موضوع انحراف در دولت دهم را يك امر موهوم ميداند. در اين مورد ايشان را ارجاع ميدهيم به استدلالهاي آقاي عسگراولادي در طرح موضوع انحراف در روزنامه ايران و پاسخ روزنامه ايران كه خوشبختانه اين گفتوگو ادامه دارد و ميتواند براي ايشان روشنگر باشد.
6- آقاي داوري يك نسبتي به آقاي عسگراولادي در مورد وضعيت اقتصادي دولت و نيز دولت آقاي خاتمي در مصاحبه اخير با جام جم داده بود كه صحت نداشت. حالا آن را ارجاع دادهاند به جام جم در سال 87. جامجم در سال 87 بيش از 280 شماره انتشار داشته است ايشان بايد حداقل روز و ماه آن را ميگفتند كه قابل استفاده باشد.
7- آقاي داوري در انتهاي پاسخهاي خود براي چاشني غذايي كه عليه حزب مؤتلفه اسلامي تهيه كرده، رو به تهمت و افترا آورده و گفته است مستندات فراواني در خصوص ارتباطات سياسي – اقتصادي برخي اعضاي مؤثر حزب مؤتلفه اسلامي با انگليس از سال 60 تاكنون گردآوري كرده است كه بزودي منتشر ميكند.
اولاً: لازم بوده اين مدارك را در اختيار مقامات امنيتي و سياسي قرار دهند تا كشور را از يك خطر حتمي نجات دهند.
ثانياً: كسي كه در فتنه 18 تير 78 به فرمان ملوچ و منوچ وابسته به سفارت انگليس داراي پرونده است چطور ميتواند مدعي چنين امر موهومي باشد.
ثالثاً: اگر ادعاي او بر فرض محال درست باشد او بايد توضيح دهد چگونه به اين مدارك دسترسي پيدا كرده است و چرا تاكنون آنها را در اختيار مسئولان ذيربط قرار نداده است.»
متعاقب ارسال اين جوابيه، عبدالرضا داوري نيز توضيحاتي درخصوص آن ارائه كرده كه در ادامه آمده است:«1- جوابيه دوم حزب مؤتلفه به اينجانب ثابت كرد كه موعد بازنشستگي برخي جريانهاي سياسي سالهاست كه فرارسيده و متأسفانه آلزايمر سياسي به عنوان يكي از بيماريهاي شايع در برخي احزاب مدعي اصول بروز كرده كه تنها با روشنگريهاي رسانهاي ميتوان آن را علاج نمود. نمونه بارز اين آلزايمر سياسي كه در جوابيه حزب مؤتلفه هم بروز كرده، متهم كردن اينجانب به عنوان فرد بازداشت شده در فتنه 18 تير 78 است!! اين اتهام زني كذب (كه حتماً از سوي اينجانب تعقيب قضايي خواهد شد) آنچنان رسواست كه مرغ پخته را هم به خنده ميآورد و معلوم نيست كدام رندي اين پوست خربزه را زير پاي حزب مؤتلفه انداخته است؟ و يا آنكه افشاي ارتباط برخي اعضاي شاخص حزب مؤتلفه با انگلستان، چنان مؤتلفهايها را پريشان كرده كه اين نكات اشتباه را بيان ميكنند!
اينجانب عبدالرضا داوري، در فتنه 18 تير 78 بهعنوان سروان وظيفه عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بودم و در همان ايام چندين مقاله در نقد فتنه گريهاي مدعيان اصلاحات در مطبوعات منتشر نمودم كه نمونه شاخص آن مقاله مشهور «بررسي نقش جريان ليبرال داخلي در واقعه كوي دانشگاه» است كه به تاريخ 2 شهريور 1378 در روزنامه جمهوري اسلامي منتشر شد و علاوه بر آرشيو روزنامه جمهوري اسلامي در سايت شخصي اينجانب به نشاني http://turbulence.blogfa.com/8704.aspx قابل دسترس است. جالب آنكه ماهنامه ايران فردا (متعلق به ملي-مذهبي ها) پس از انتشار اين مقاله در روزنامه جمهوري اسلامي، اينجانب را عضو باند قتلهاي زنجيرهاي و از دستياران مرحوم سعيد اسلامي معرفي كرد! توصيه ميكنم اگر ريش سفيدهاي مؤتلفه وقت استفاده از شبكه اينترنت را ندارند حداقل به جوانترهايشان مأموريت دهند تا سايت شخصي اينجانب كه حاوي تمام مقالات مطبوعاتيام از شهريور 1376 تا امروز است را رصد كنند و پس از آن دريابند كه در تمام اين مدت جز در دفاع از نظام و رهبري و آرمانهاي انقلاب چيز ديگر ننگاشتهام تا اينچنين اشتباه نكنند و به وادي دروغ، منحرف نشوند.
واقعاً خداوند به جبهه پيروان خط امام و رهبري رحم كند كه چنين نوابغ سياسي سكان هدايت آن را به دست دارند. براستي از كساني كه بدون كمترين اطلاعات، به اشخاص و جريانها تهمت ميزنند چه توقعي ميرود كه بتوانند در دنياي بحران زده كنوني، مسئله اصلي را از مسئله فرعي تميز دهند و جامعه را راهبري كنند. از همين جا نتيجه بگيرم كه سيل عظيم اتهامزنيها به چهرههاي مظلوم دولت از جمله مهندس مشايي هم از جنس همين ياوهگوييها است كه ملت فهيم ايران در برابر اين روشهاي كثيف بزودي پاسخي قاطع خواهند داد.
۲- ظاهراً همين آلزايمر سياسي در بخشهاي ديگر جوابيه مؤتلفه نيز موج ميزند. براستي از اينكه آقاي حبيبالله عسگراولادي در بحث جمعآوري وجوهات بازار مورد اعتماد امام راحل بودهاند چگونه ميتوان نتيجه گرفت كه اقدامات و استراتژيهاي حزب مؤتلفه مورد تأييد امام خميني(ره) بوده اند؟! اينجانب در جوابيه قبلي چندين سند ارائه دادم و نشان دادم كه بهطور مشخص، ترور حسنعلي منصور يكي از موارد نهي شده از سوي امام خميني(ره) بوده است و در كتاب ناگفتهها، خاطرات شهيد مهدي عراقي نيز بر آن تأكيد شده است.
براستي چرا سران مؤتلفه كتاب خاطرات شهيد مهدي عراقي را ترويج نميكنند و از انتشار آن طفره ميروند تا آنجا كه يك مؤسسه انتشاراتي با گرايشات روشنفكري به صحنه ميآيد و به انتشار خاطرات حاج مهدي عراقي مبادرت ميورزد(انتشارات رسا) دليل آن واضح است. چون خصلت آزادگي شهيد حاج مهدي عراقي باعث شده تا در اين كتاب ناگفتههايي عنوان شوند كه با منافع و منويات و چهره امروز سران مؤتلفه سازگار نيست. تأكيد بر موضوع جشن سپاس هم مانند موضوع ترور حسنعلي منصور از اين منظر صورت گرفت كه سران مؤتلفه در سال 1355 هم توانايي تشخيص دشمن اصلي را نداشتند و مبارزه با ماركسيسم را به عنوان مبارزه با دشمن اصلي بر مبارزه با رژيم پهلوي اولويت دادند كه در اين رابطه اسناد فراواني ارائه شد و بر همين مبنا خوانندگان محترم را به جوابيه قبلي، كتاب خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي و كتاب خاطرات آقاي عزت شاهي ارجاع ميدهم.
ضمناً اين نكته را هم در پايان اين بند عرض كنم كه بر اساس معياري كه امام خميني(ره) در اختيارمان نهادهاند، ميزان حال فعلي افراد است و تجليل امام خميني(ره) از آقاي حبيبالله عسگراولادي به معناي تأييد عملكرد وي در دورههاي بعد نيست و بر همين مبنا وي همچنان بايد در خصوص تطهير چهره اصحاب فتنه به ملت ايران پاسخگو باشد والبته بد نيست آقاي حبيبالله عسگراولادي بفرمايند كه ماجراي عدم توانايي در اداره يك نانوايي كه در سخنان امام راحل(ره) وجود دارد خطاب به چه كساني بيان شده بود؟
3- يكي از ابهامات و سؤالات جدي در قضيه ترور حسنعلي منصور كه لازم است دستاندركاران حزب مؤتلفه در برابر آن پاسخگو باشند، اين ابهام است كه اگر بناي مؤتلفه بر حذف يكي از سران مؤثر و فاسد رژيم پهلوي قرار داشت، چرا ترور اسدالله علم كه به دلايل زير بر ترور حسنعلي منصور اولويت داشت، هيچگاه در دستور كار مؤتلفه قرار نگرفت؟اولاً بنا به مستندات متقن تاريخي، دستور كشتار مردم در قضيه قيام 15 خرداد 1342 به طور مستقيم از سوي اسدالله علم كه در آن وقت نخست وزير بود، صادر شد. به يك روايت دست اول در همين رابطه توجه فرماييد: در میانه بهار ۱۳۴۲ گزارشهایی به شاه و علم میرسید که مخالفان، هواداران خود را برای تظاهرات گستردهای در نیمه خردادماه آماده میکنند. اسدالله علم پیشبینی کرد که این بار مسئله بغرنج خواهد بود؛ بنابر این به تدارک گسترده برای مواجهه با آن دست زد و در گفتوگویی با شاه در مورد تظاهرات آینده میگوید «... باید بزنیم» و در برابر پرسش شاه که چگونه باید زد، پاسخ میدهد «...یعنی با گلوله بزنیم؛ اگر موفق شدیم که چه بهتر وگرنه مرا مسئول معرفی کنید» [یادداشتهای اسدالله علم، جلد اول، انتشارات مازیار ۱۳۸۷، ص ۴۹].
اسدالله علم احساس میکند که شاه مصمم نیست، پس به این صورت با شاه قرار میگذارد که شاه 24 ساعت فرماندهی ارتش را به علم بسپارد و علم شورش را سرکوب کند؛ اگر در کار خود ناکام شد، شاه تمام مسئولیت مسائل پیش آمده را متوجه وی کند و او را عزل و حتی مجازات (اعدام) کند. [ عباس میلانی، معمای هویدا، نشر اختران، ۱۳۸۰، ص ۱۹۳] در بامداد روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تظاهرات در اطراف بازار تهران آغاز شد. اسدالله علم که آمادگی کامل داشت به رئیس شهربانی وقت سپهبد نصیری، تلفن کرد و دستور تیراندازی داد و در برابر تردید نصیری یادآور شد که به عنوان نخستوزیر این دستور را میدهد و سپس خود به دفتر نصیری رفت. این خونسردی و قاطعیت اسدالله علم باعث شد پس از كشتار مردم، در چند ساعت غائله پایان پذیرد.
سر آنتونی پارسونز، آخرین سفیر انگلیس در ایران دوره پهلوی نیز که خود دوستی بسیار نزدیکی با اسدالله علم داشت، در خاطراتش از علم به عنوان مسئول اصلی سرکوب قیام ۱۵ خرداد نام میبرد و مینویسد: «... علم شخصاً دستور تیراندازی را صادر کرده بود و خود او در سال ۱۹۷۵ ضمن صحبت درباره حوادث آن زمان گفت: من چارهای جز این کار نداشتم... اعلیحضرت خیلی رقیقالقلب هستند و از خونریزی خوششان نمیآید.» [آنتونی پارسونز و ویلیام سولیوان، خاطرات دو سفیر، ترجمه محمود طلوعی، چاپ دوم، تهران: نشر علم، ۱۳۷۳، ص ۲۹۳] داریوش همایون نیز نقش قاطع علم در پایان دادن به قیام ۱۵ خرداد را مورد تصدیق قرار میدهد و نتیجه میگیرد که اگر در آن هنگام ثبات و قاطعیت شخص اسدالله علم نبود، چه بسا رژیم پهلوی با خطر سقوط مواجه میشد... [ع. باقی، تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران، قم: نشر تفکر، ۱۳۷۳، ص ۳۳۵]
ثانياً لایحه مصونیت حقوقی مستشاران نظامی امریکا در ایران (كاپيتولاسيون)- كه دليل ترور حسنعلي منصور از سوي مؤتلفه اعلام شد- را نه حسنعلي منصور كه اسدالله علم به مجلس وقت ارسال كرده بود! باهری، وزیر دادگستری كابينه اسدالله علم بعدها گفت: «اسدالله علم به این دلیل دست به این اقدام غیرقانونی زد که شاه را بسیار دوست میداشت و میخواست در این ننگ شریک شاه باشد. این شاه بود که میخواست لایحه كاپيتولاسيون حتماً تصویب شود.» [عباس میلانی، معمای هویدا، نشر اختران، ۱۳۸۰ ص ۱۹۹]
ثالثاً اسدالله علم در 28 اسفند 1342 به عنوان رئيس دانشگاه پهلوي شيراز منصوب شد بنابراين ترور يك «رئيس دانشگاه» (اسدالله علم) كه دستش به خون مردم آلوده است و لايحه كاپيتولاسيون را هم به مجلس ارسال كرده، به لحاظ عملياتي بسيار آسانتر از ترور يك
«نخست وزير» (حسنعلي منصور) است. چون ترور يك رئيس دانشگاه در محيط نسبتاً آزادتر دانشگاه به آساني تحت پوشش يك دانشجو ميسر است حال آن كه ترور نخست وزير نيازمند عمليات مسلحانه پيچيدهتري است.
رابعاً جانشيني حسنعلي منصور به جاي اسدالله علم در راستاي رقابت منافع امريكا و انگليس در ايران ارزيابي ميشود. اسدالله علم به عنوان عنصر شاخص وابسته به انگلستان در يادداشتهاي خود حسنعلي منصور را عامل امريكا در ايران ميدانست و در يادداشتهاي شخصياش آورده است كه یک بار حسنعلي منصور را تهدید کرده بود که به جرم جاسوسی برای امریکائیان دستور توقیف وی را خواهد داد. [یادداشتهای علم، جلد اول، انتشارات مازیار ۱۳۸۷، ص ۵۰]
خامساً حسنعلي منصور در تاريخ 17 اسفند 1342 به عنوان نخست وزير منصوب
ميشود و بنا بر اسناد ساواك، در كمتر از يك ماه پس از اين انتصاب، يعني در
تاريخ 15 فروردين 1343، اعضاي هيأتهاي مؤتلفه به امام خميني(ره) مراجعه
ميكنند و متقاضي فتواي قتل حسنعلي منصور ميشوند كه با مخالفت معظمله
مواجه ميشوند و از اين تاريخ مداوماً بر حذف فيزيكي حسنعلي منصور اصرار
ميورزند و نهايتاً هم به اين هدف دست مييابند. چشمپوشي اعضاي مؤتلفه از
جنايات اسدالله علم (در شرايطي كه خيانتها و جنايات حسنعلي منصور به هيچ
عنوان
در حد و اندازه خيانتها و جنايتهاي اسدالله علم نيست) از يك سو و
اصرار و پافشاري عجيب آنان بر ترور حسنعلي منصور (به همراه مفاد بند رابع)
از سوي ديگر چه معنايي خواهد داشت؟
4- حزب مؤتلفه اقدام آقاي حبيبالله عسگراولادي در عفونامه نويسي خطاب
به محمدرضا پهلوي با هدف خروج از زندان را اقدامي مؤثر براي جلوگيري از
انحرافات جوانان توصيف ميكند حال آنكه دست اندركاران حزب مؤتلفه حتي
توانايي جلوگيري از درغلتيدن اعضا و وابستگانشان به دامن انحراف و منافقين
را نداشتند چه رسد به آنكه بخواهند مانع انحراف جوانان به سمت نفاق شوند!
مگر مؤتلفه توانست مانع پيوستن عباس مدرسي فر از بلندپايهترين اعضاي خود
به سازمان منافقين شود؟ به راستي سران مؤتلفه توانستند مانع انحراف محسن
خاموشي (از وابستگان مؤتلفه) شوند تا دستش به خون شهيد مجيد شريف واقفي
آلوده نگردد؟ آيا آقاي حبيبالله عسگراولادي توانست مانع انحراف احمد
كروبي، دوست هم بندش در زندان مشهد شود و از پيوستن وي به گروهك فرقان
ممانعت به عمل آورد تا بعدها به روي نظام اسلامي اسلحه نكشد؟ و …
5- نكته جالب ديگر در جوابيه حزب مؤتلفه آن است كه براي جمع كردن
اعتباري براي حزب خود، به سخنان جناب آقاي دكتر احمدينژاد متوسل شدهاند و
ظاهراً از ياد بردهاند كه همين چند روز پيش در نشريه حزب مؤتلفه،
مقالهاي موهن تحت عنوان قبيله انحراف منتشر شده و در آن رئيس جمهور مظلوم و
مهندس مشايي را با بنيصدر و رجوي قياس نموده اند! خداوند متعال را سپاس
ميگويم كه مقالات اينجانب باعث شده تا امروز تيرهاي دروغ پردازي و فحاشي
رسانههاي حزب مؤتلفه به جاي سينه خسته رئيس جمهور و ياران مظلومش، اين
كمترين را هدف قرار دهند.
6- جهت اطلاع روابط عمومي حزب مؤتلفه كه قاعدتاً بايد آرشيو مواضع
سران حزب خود را تهيه كرده باشد، مصاحبه آقاي اسدالله عسگراولادي با
روزنامه جام جم در تاريخ 4 مهر 1387 و با عنوان «من امپراطورم!» منتشر شده
كه در نشاني اينترنتي زير موجود است:
http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx ? newsnum=100951039096
آقاي اسدالله عسگراولادي در اين مصاحبه دولت آقاي احمدينژاد را فشل
خوانده و صراحتاً ابراز داشته است كه كاسبيها در دولت آقاي خاتمي بهتر
بود!
7- اينجانب در مورد ارتباط چند عضو شاخص حزب مؤتلفه ازجمله آقايان
اسدالله عسگراولادي، علينقي خاموشي و... با مقامات سياسي- امنيتي انگلستان
از سال 1360 تا كنون، اسناد متقن و غير قابل انكاري در اختيار دارم كه
مجموعه آنها در قالب يك جزوه منتشر خواهد شد و در اين مرحله تنها به ارتباط
آقاي اسدالله عسگراولادي با سفارت انگلستان و فعاليتهاي وي در لندن
ميپردازم:
الف-اسدالله عسگراولادي در 27 مارس سال 1980 (9 فروردين 1359) با شراكت
محمدحسن شمسيفرد، رئيس كنوني اتحاديه خشكبار ايران و علي صابرشيخ، ايراني
مقيم انگليس، شركت HASSAS را در لندن با سرمايه 10هزار پوندي و با شماره
01486705 به ثبت رساند. گفته ميشود نام HASSAS از حروف ابتداي اسامي حبيب
الله- اسدالله- عسگراولادي تشكيل شده است:
(Habibollah-ASSadollah-ASgaroladi).
حوزه فعاليت شركت HASSAS تجارت مواد غذايي، نوشيدنيها و دخانيات اعلام شده و آخرين آدرس آن در لندن به شرح زير است:
FLAT 1 KENBROOK HOUSE
KENSINGTON HIGH STREET
LONDON
اطلاعات مربوط به شركت HASSAS در نشاني اينترنتي زير موجود است:
http://www.companiesintheuk.co.uk/ltd/iran-hassas-london
ب- بر اساس اسناد منتشر شده از سوي وزارت خارجه انگلستان، اسدالله
عسگراولادي حدود 18 ماه پس از ثبت شركت HASSAS در لندن، در تاريخ 15
سپتامبر 1981 (24 شهريور 1360) مهمان ايان مكردي دبير اول اقتصادي سفارت
انگليس در تهران بوده است.بر خلاف آنچه تصور ميشود مذاكرات انجام شده به
هيچ عنوان اقتصادي نيست و اين دو به بررسي مسائل «سياسي-امنيتي» ايران
ميپردازند و در حين همين مذاكرات، اسدالله عسگراولادي اطلاعات دست اولي از
تحولات سياسي داخل ايران را در اختيار ديپلمات كاركشته انگليسي ميگذارد.
به اين بخش از اسناد وزارت خارجه انگلستان توجه فرماييد: «در آستانه
انتخابات سومين دوره رياست جمهوري در ايران، روز 15 سپتامبر 1981/ 24
شهريور 1360، ايان مكردي دبير اول اقتصادي دفتر حفاظت منافع بريتانيا در
ايران، پذيراي ديدگاههاي سياسي و اقتصادي اسدالله عسگراولادي معاون اتاق
بازرگاني و برادر حبيبالله عسگراولادي وزير بازرگاني ايران بود. در گزارش
اين ديدار، از قول اسدالله عسگراولادي ضمن تأكيد بر اين كه انتخاب يك
رئيسجمهوري روحاني مغايرتي با قانون اساسي ايران ندارد آمده است: «او
[اسدالله عسگراولادي] گفت كه دو جناح در حكومت وجود دارد. روحانيان
بنيادگرا و غيرروحانيان ميانهرو. او بدون ترديد در اين قسمت مشخصاً برادرش
را در نظر دارد. آنان (غيرروحانيان) سعي ميكنند تا روحانيان را در امور
حساس اقتصادي سياسي هدايت كنند، ولي همواره در اين راه موفق نيستند.
عسگراولادي براي مثال به ناخشنودي درباره سفر رئيس مجلس به كره شمالي اشاره
كرد. او افزود: روابط نزديكتر با كره شمالي نتيجه دخالت و تلاش جاسوسي كره
جنوبي به دستور امريكا بود.» به گفته معاون اتاق بازرگاني ايران، دولت
جديد ايران سه وظيفه اصلي را پيش روي خود خواهد داشت: «پايان دادن به جنگ»،
«سركوب مجاهدين خلق» و «پاكسازي دولت و ادارات از چپگرايان.» او
(عسگراولادي) مذاكره براي صلح را منتفي ندانست. او بهطور تاكتيكي گفت كه
امكان پيروزي در جنگ وجود ندارد و هزينه جنگ در حال سنگين شدن است و علاوه
بر آن، موجب ضعف ايران و امكان دخالت اتحاد شوروي خواهد شد.» در اين ديدار
معاون اتاق بازرگاني ايران نظر ديپلمات بريتانيايي را درباره راههاي
بهبود روابط دو كشور سؤال كرد. مكردي در پاسخ گفت كه اروپا از امريكا مستقل
عمل ميكند و آزادي اندرو پايك بازرگان زنداني بريتانيايي در ايران ممكن
است به بهبود روابط كمك كند. در پايان گزارش اين ديدار درباره اسدالله
عسگراولادي آمده است: «سؤال او از بهبود روابط با بريتانيا نشانه خوبي از
آن است كه دست كم جناحهاي ميانهرو در حكومت دريافتهاند كه به دوستان
غربي نياز دارند.»
محورهاي مذاكره اسدالله عسگراولادي(عضو شوراي مركزي مؤتلفه) با مأمور سفارت انگلستان بسيار تأمل برانگيز است:
- ترسيم جناحبندي داخل نظام از سوي عسگراولادي
- تلاش غيرروحانيون عضو مؤتلفه براي كنترل روحانيون
- ابراز ناخشنودي عسگراولادي از نزديكي روابط ايران و كره شمالي: بهبود روابط ايران و
كره شمالي نتيجه نفوذ جاسوسان امريكاست!
- تشريح برنامههاي دولت آتي جمهوري اسلامي براي مأمور انگليسي
- ارائه تحليل از وضعيت جنگ ايران و عراق توسط عسگراولادي: امكان پيروزي ايران در جنگ وجود ندارد!
- تلاش عسگراولادي براي دريافت پيامي از مأمور انگليسي پيرامون بهبود روابط ايران و انگليس
- تحليل سفارت انگليس از مذاكره با عسگراولادي: «سؤال او (اسدالله
عسگراولادي) از بهبود روابط با بريتانيا نشانه خوبي از آن است كه
دست كم
جناحهاي ميانهرو در حكومت دريافتهاند كه به دوستان غربي نياز دارند.»
اينجانب علاقهمند به ادامه اين بحث تاريخي هستم باشد كه از مسير
روايت و بازخواني اسناد موجود بتوان به ارزيابي عملكرد و جايگاه واقعي حزب
مؤتلفه بپردازيم و به نقش رازآلود حزب مؤتلفه در تحولات 50 سال اخير
كشورمان پي ببريم.
و سرآخر آنكه:
ما گر زسر بريده ميترسيديم
در محفل عاشقان نميرقصيديم
والعاقبئ للمتقين»
انتهاي پيام/