به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،آن قدر گرم نوشتن روی دیوار بود که متوجه ورود سرباز به کوچه نشد. صدای پوتین های او را وقتی شنید که دیگر فرصتی برای فرار نبود. نگاهی به سرباز مسلح و جیپی که با چراغ خاموش سرکوچه ایستاده بود انداخت. سرباز، قوطی اسپری را از دست جوانک شعارنویس گرفت و در میان تعجب او، جمله روی دیوار را کامل کرد! ... نزدیک جیپ که رسیدند، استوار از سرباز پرسید: حیدری! شعارها را خوب پاک کردی؟ سرباز جواب داد: بله قربان! استوار از جیپ پیاده شد و داخل کوچه رفت...