خیلی وقت ها صدای گریه مادرش را که می شنید با خود می گفت بالاخره یک روز آن قدر پولدار می شوم که هم خرج عمل چشمان پدرم و پاهای مادرم را بپردازم و هم برای خودم خانه و ماشینی بخرم و دست دختری را بگیرم و زندگیم را شروع کنم، آن موقع اگر باز دزدی کردم، خدا بزند به کمرم!

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،وقتی صاحب ماشین او را در حال باز کردن دستگاه ضبط و پخش گیر انداخت، راه فراری نبود. به پشت بام دوید ولی آن جا در تله ای افتاد که یا باید از آن پایین می پرید و می مرد و یا در مقابل پلیس های کارآزموده و باتجربه، هنرنمایی می کرد تا آنان را بترساند. پس چاقو کشید و سه نفر را هم زخمی کرد ولی از این سد، نتوانست عبور کند و دستبند او را راهی اداره آگاهی کرد!

اسمش امیرسام است و در بیست سالگی، سه سابقه سرقت و زورگیری را پشت سر گذاشته و حالا خود را آماده اصلاح شدن می بیند. به شرطی که اعصابش قاطی نکند و دوباره حسن به سراغش نیاید. حسن دوست نابابش است که در کوچه کشیک می داد تا او یخچال را بار وانت بزند!امیرسام در کرج به دنیا آمده و مانند اکثر بزهکاران، خانواده ای پرجمعیت دارد.

سه دختر و چهار پسر با وضع مالی ضعیف، پدری که به خاطر دیابت از هشت سال پیش نابینا شده و مادری که یک سال قبل، طی تصادف سلامتی پاهایش را از دست داده است. خود امیرسام به خاطر علاقه نداشتن به تحصیل، درس خواندن را در کلاس پنجم ابتدایی رها کرده و برای خود، دنبال شیطنت و بازیگوشی بود و گاهی کار هم می کرد: نقاشی ماشین!

                             

اینها پس زمینه های زندگی امیرسام است. پس زمینه های خاکستری ای که هیچ رنگین کمانی ندارد. به لطف شوهر خواهر بزرگش، در پانزده سالگی با طعم خانه بنیان کن موادمخدر آن هم از نوع شیشه ای آشنا شد و این اعتیاد، با ریشه دواندن بیشتر سبب فرو ریختن خانه خواهرش شد و خواهرش با داشتن دو فرزند از همسر معتادش طلاق گرفت و اکنون در خانه شوهر دوم با همان دو فرزند زندگی می کند.در ادامه گفتگوی روزنامه حمایت با امیرسام را می خوانید:

اولین بار در چند سالگی و به چه جرمی دستگیر شدی؟

نزدیک هجده سالم بود که شب از دیوار خانه ای در کرج بالا رفتم. دوستم حسن که چهار سال از من بزرگتر است، در کوچه کشیک می داد و من برخی وسایل خانه را برداشتم و در وانت گذاشتم. راننده وانت صدهزار تومان بابت آن شب گرفت و من و حسن با فروش آنها یک میلیون تومان پول به دست آوردیم.

منظور امیرسام از برخی وسایل، وسایل خرده ریز نیست. او به تنهایی یخچال و تلویزیون و این قبیل لوازم نه چندان کوچک را بار وانت کرده بود. شاید اگر مادرش می گفت این پادری یا میز تلفن را از این طرف خانه به آن طرف خانه ببر، تنبلی می کرد و سردرد و پادرد بهانه اش می شد ولی آن شب و خیلی ازشب های دیگر، به تنهایی یک یخچال را از خانه مردم برمی داشت و روی کولش تا پشت وانت بار می برد و پا و کمرش هم درد نمی گرفت!

خوب، این که انگار اولین سرقتت بوده، پس چه طور دستگیر شدی؟

حدود هفت ماه بعد داشتم ضبط و پخش یک ماشین را بازمی کردم که پلیس در حین گشت زنی شبانه مرا دستگیر کرد و نتوانستم فرار کنم. در آن دستگیری، به سرقت های قبلی اقرار کردم و چند نفر شاکی هم پیدا شد. شش ماه در زندان ماندم و با رضایت شاکی ها آزادم کردند.

چه طور رضایت گرفتی؟

خانواده ام پول تهیه کردند.

باز با حسن سراغ دزدی رفته بودی؟

نه، آن موقع تنها بودم.

چرا دست به سرقت می زدی؟

مصرف موادم بالا رفته بود و مجبور به دزدی می شدم.

واقعاً درست است که یک نفر برای مصرف مواد و ساعاتی رفتن به عالم هپروت، مال و دارایی مردم را به تاراج ببرد؟ حالا که اینجا هستی، اگر یک نفر خانه پدرت را مورد دستبرد قرار دهد، خیلی راحت رضایت می دهی؟

نه، اما وقتی آدم مواد مصرف می کند، به چیزی فکرنمی کند.

پدر و مادرت می دانستند تو دزدی؟

نه، پدرم که نابینا بود و به مادرم می گفتم سر کار می روم و او باور می کرد!

کمی درباره سوابقت بگو؟

دومین بار به خاطر کیف قاپی همراه حسن دستگیر شدم. کیف خانمی را زدیم که از بدشانسی، هم محلمان بود و ما را می شناخت. خانه شان یک کوچه پایین تر از ما بود. یکی دو ساعت طول نکشید که با مأمور به سراغمان آمد و دو سال در زندان ماندیم. پول و طلاهایش چهارصدهزار تومان بوده و دست آخر آن زن مالباخته، بعد از دو سال بدون هیچ پولی رضایت داد و از دادگاه خارج شد ولی این فداکاری هم باعث آدم شدن امیرسام نشد!

مدت کوتاهی از آزادیش نگذشته بود که دوباره وسوسه دزدی و مصرف مواد به جانش افتاد.
ساعت چهار صبح، زمانی که هنوز ستاره ها آسمان را ترک نکرده بودند، امیرسام ماشینی را دید که دزدگیرش فعال نبود. وقتی داشت ضبط را باز می کرد، همسایه ای به طور اتفاقی او را از پشت پنجره آپارتمانش دیده و به پلیس زنگ زده بود و تا زمان رسیدن چند دقیقه ای مأموران، با خبر کردن همسایه های ساختمان، به سراغ دزد جوان رفته و او را دستگیر کرده بود. التماس ها برای رها کردنش و اشتباهی گرفتن هم به جایی نرسید و او روانه زندان شد تا باز یک سال آب خنک بخورد و لذت ببرد!

بیشتر به سراغ چه ماشین هایی می رفتی؟

ماشین هایی که دزدگیرش فعال نبود و ضبط خوبی داشت.

اگر پنل رویش نبود، به دردت می خورد؟

نه، اول نگاه می کردم که پنل روی ضبط باشد ولی اگر مجبور می شدم تا در همان ماشین را باز کنم، ابتدا داشبورد را می دیدم، بیشتر مردم پنل را در آن می گذارند، تازه اگر پنل نبود، چیزهای به دردخوری پیدا می کردم.

امیرسام در باز کردن در ماشین مهارت پیدا کرده بود، این آدم ها اگر کلیدساز می شدند، خیلی به درد رانندگانی می خوردند که با یک سهل انگاری سوئیچ را داخل ماشین یا جایی غیرقابل دسترس جا می گذارند و دربه در دنبال کلیدسازهای سر کوچه یا محل می گردند!

آخرین بار چطور دستگیر شدی؟

باز در پارکینگ یکی از مجتمع ها داشتم در ماشینی را باز می کردم که همسایه ای متوجه شده و به 110 زنگ زده بود. وقتی صاحب ماشین و آن همسایه با چند نفر دیگر به سراغم آمدند، ناچار از راه پله به سوی پشت بام دویدم. همان موقع پلیس از راه رسید. هیچ راه فراری نداشتم. مجبور شدم با چاقویم به آنان حمله کنم.

یک ضربه به صاحب ماشین زدم و به کتف و دست دو پلیس هم هر کدام یک ضربه زدم ولی آنان مرا دستگیر کردند. صاحب ماشین رضایت داده ولی دو پلیس رضایت نداده اند. وقتی پشت بام مجتمع بودی، چرا خودت را از پشت بام پایین نینداختی، وقتی از پارکینگ تا پشت بام می دویدی، راهی جز این که مرگ بوده، نداشتی مگر آن که بخواهی با ضرب و جرح و حتی کشتن انسانی بی گناه فرار کنی! در پارکینگ راه برایم بسته شده و همسایه ها دوره ام کرده بودند.

چه مدت است که زندانی هستی و چه حکمی غیر از دیه برایت صادر شده؟

هشت ماه است که زندانی هستم و دو سال حبس برایم صادر شده است.

در میان اعضای خانواده ات، معتاد دیگری وجود دارد؟

دو برادرم معتاد بودند که شش سال پیش ترک کرده اند.

چرا به جای همراهی با حسن و ارتکاب سرقت و اعتیاد، به درس خواندن فکر نکرده ای؟

خنده اش خنده یک جوان بازیگوش است. جوانی که هنوز کفش هایش را در نوجوانی جا گذاشته و خیلی دلش می خواهد به گذشته ها برگردد و بعضی کارهایش را شروع نکند، مثل نشستن کنار منقل شیشه ای دامادشان که انگار از روی عمد و برای ضربه زدن به خانواده زنش، دست به چنین کار غیرانسانی زده و حالا امیرسام در بیست سالگی فهمیده کار دامادشان چگونه آینده وی را تباه کرده است!

البته با زندانی شدن و شرکت در کلاس های ترک اعتیاد و آموزش مهارت های اساسی زندگی، از این بلای خانمان سوز رها شده و می خواهد بعد از آزادی هم دور اعتیاد را خط بکشد تا برای به دست آوردن هزینه های سیاهش، سرقت نکند!

می خواهی هزینه زندگی و معاش را چه طور تأمین کنی؟

با ادامه کار نقاشی ماشین!

حالا اگر در حال نقاشی ماشین پول یا طلا و یا حتی یک ضبط خوب ذهن تو را مشغول کند، چه کار می کنی؟

به دوستان (انجمن معتادان گمنام) زنگ می زنم و همفکری می کنم که چه تصمیمی بگیرم!

اگر یکی دو نفر از دوستان هم گروه تو در این کلاس های ترک اعتیاد و کسب مهارت، بگویند آن را بردار، چه کار می کنی؟ نظر اکثرشان را می شنوی؟

باز هم دستی به سرش می کشد. سری با موهای کوتاه مثل سربازان وظیقه! جوابش با یک خنده همراه می شود: سرم به سنگ خورده، نمی خواهم دیگر معتاد باشم و از دیوار مردم بالا بروم یا از ماشین و کیفشان سرقت کنم! آن موقع ها می گفتم یک خانه و ماشین داشته باشم و با دختر مورد علاقه ام ازدواج کنم، دیگر دزدی نمی کنم والا خدا بزند به کمرم!

 اما بعد می گفتم باید خرج عمل پاهای مادرم و چشمان پدرم را هم تأمین کنم ولی راستش اینها بهانه بود، خرج اعتیاد خودم بالاتر از این حرف ها بود و هر چه دزدی می کردم، بابت مواد دود می شد و به هوا می رفت. واقعاًمی خواهم این بار مثل آدم زندگی کنم.

چرا این تصمیم را سه بار قبل نگرفتی؟

نمی دانم!

تا حالا اتفاق افتاده که دلت به حال پدرت بسوزد؟

بله خیلی زیاد.

خودت می خواهی وقتی صاحب فرزند شدی، پسری مثل خودت معتاد و خلافکار داشته باشی؟

نه، خودم هیچ وقت پسر خوبی برای پدر و مادرم نبودم، می خواهم وقتی ازدواج کردم، زمانی صاحب فرزند شوم که بتوانم یک زندگی مناسب داشته باشم و با نان حلال شکم خانواده ام را سیر کنم. بیشتر از آن چه بتوانم رفاه فرزند را تأمین کنم، فرزندان دیگری نداشته باشم.

برداشت آخر:
به دو مأمور پلیس باید حق داد که رضایت ندهند. امیرسام برای چهارمین بار دستگیر شده، ولی به اندازه همین موهای کوتاهش، سرقت کرده و از مهلکه گریخته است.

شاید دو سال زندان، واقعاً او را خسته کند، آن قدر که واقعاً آدم شود و عصای دست پدر و مادرش ، بزرگترهای امیرسام، الگوهای خوبی نبودند. دو نفر از برادرانش معتاد بودند و شوهر خواهرش با هر انگیزه ای که داشته، برادرزن نوجوان خود را معتاد و آینده او را به تباهی کشانده است و سرقت و تاراج زندگی و داروندار مردم، وسیله به دست آوردن هزینه اعتیاد، برای آدم هایی مانند امیرسام است که با خودخواهی این جرم را مرتکب می شوند و هیچ کس، غیر از خود امیرسام نمی تواند غیرت درست زندگی کردن را در درونش بپروراند!

با تشکر از عزیزانی که این مصاحبه بایاری آنان صورت گرفت:
آقایان سهراب سلیمانی مدیر کل محترم زندان های استان تهران، احمد افروز مسئول روابط عمومی اداره کل، محمد مردانی مدیر زندان رجایی شهر، علیرضا عزیزی مسئول دفتر مدیر
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار