مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران،
صبح امروز روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز خود مقاله ای به قلم سعدالله زارعي با این مضمون منتشر کرد:
پيامدهاي انتخابات زودهنگام رژيم صهيونيستي
انتخابات زودهنگام رژيم صهيونيستي در روز سوم بهمن ماه آينده برگزار مي شود و برخلاف تصور پيشيني «نتانياهو»، حزب ليكود و متحد اصلي او «اسرائيل بيتنا» از موقعيت ضعيف تري نسبت به وضع فعلي برخوردار خواهند شد و در آينده همين «ائتلاف نيم بند» فعلي نيز وجود نخواهد داشت و از توان اجماع سازي كادر رهبري اين رژيم بيش از اين كاسته خواهد شد.
اما در اين مورد نكات قابل توجهي وجود دارند:
1- در 20 سال گذشته- يعني از سال 1371- هيچ مجلس و دولتي در اسرائيل دوره قانوني خود را به پايان نرسانده است. مجالس همواره با برگزاري انتخابات زودرس، پيش از موعد به پايان رسيده و دولت هاي منبعث از آن عمري كمتر از 4 سال داشته اند. چشم انداز كنوني مي گويد اين روند در دوره هاي آينده تشديد مي شود و دولت و مجلس اين رژيم با بي ثباتي بيشتري مواجه مي گردند.
2- جالب آن كه، اين بار و براي اولين بار در تاريخ اين رژيم جعلي، دولت خواستار برگزار شدن انتخابات زودهنگام شده است وقتي نتانياهو چنين درخواستي را به كنست- پارلمان- داد، حزب او و ائتلاف شكل دهنده به دولت روند صعودي داشتند و نتانياهو مطمئن بود كه با انتخابات مي تواند به موقعيت بهتري دست يابد.
در دولت فعلي بعضي از گروههاي مشاركت كننده در ائتلاف، راه خود را از «ليكود» جدا كردند، حزب كار كه متحددولت فعلي بود جدا شد و اينك ساز مخالف نتانياهو را مي زند و پيش از آن دو حزب مذهبي از جمله شاس راه خود را از دولت جدا كرده و از ائتلاف خارج شدند. نتانياهو شك نداشت كه با برگزاري انتخابات حزب او مي تواند از 27 كرسي پارلماني كنوني به دست كم 35 كرسي پارلماني برسد و با حزب اويگدور ليبرمن-اسرائيل بيتنا- به حدود نيمي از 120 كرسي پارلمان دست پيدا كرده و جريانهاي ديگر را به حاشيه براند. يكي از رويكردهاي جنگ 8روزه نيز اساسا تاثيرگذاري بر انتخابات سوم بهمن ماه بود.
نظرسنجي هاي اخير همه بيانگر ضعيف تر شدن موقعيت «ليكود-بيتنا»ست. اينك مجموعه كرسي هاي اين دو به حدود 32 كرسي مي رسد كه حداقل 8 كرسي از وضع فعلي كمتر مي باشد، از آن طرف دو حزب عمده مخالف نتانياهو يعني حزب كار و حزب تازه تاسيس حركت -متعلق به ليوني- به موقعيت هاي مناسب تري دست پيدا كرده اند اين در حالي است كه ليكود در درون نيز با بحران مواجه گرديده است.
«موشه فالكن» به همراه جمعي از اعضاي منتقد از «ليكود» جدا شده و حزبي تحت عنوان - تخيلي!- «اسرائيل قوي است»! را راه اندازي كرده اند. اين موضوع از پائين آمدن قابليت نتانياهو در اداره بحران حتي بحران درون حزبي حكايت مي كند و حال آن كه سه سال پيش اسرائيلي ها او را «تنها راه حل» اعاده موقعيت، امنيت و يكپارچگي رژيم صهيونيستي ارزيابي مي كردند.
3- نظرسنجي ها بيان كننده تداوم كاهش مشاركت كنندگان يهودي در انتخابات است. روند نزولي مشاركت كه از سال 1371 آغاز شده بر اساس آخرين نظرسنجي به 57 درصد تقليل يافته است و اين در حالي است كه پيش از اين- از 1371- مشاركت ها به ترتيب 79 ، 65 و 63 درصد بوده است.
جالب اين است كه براساس آمار وزارت خارجه رژيم صهيونيستي لااقل 40 درصد از شهروندان خواستار خارج شدن از سرزمين هاي 48 و 67 هستند اين در حالي است كه همين الان دست كم دو ميليون نفر از صهيونيست هاي مهاجم كه به آمريكا، اروپا و ... برگشته اند ديگر هيچگاه به فلسطين بازنگشته اند بر اين اساس مي توان با قاطعيت گفت عدد 6/5 ميليون نفر واجد شرايط راي شامل همين حدود دو ميليون نفر و حدود 4/1 ميليون شهروند فلسطيني ساكن سرزمين هاي 1948- كه به آنان اصطلاحا عرب اسرائيلي گفته مي شود- مي باشد و كاهش مشاركت 6 درصدي - نسبت به دوره قبل- عمدتا به يهودياني تعلق دارد كه براي هميشه فلسطين را ترك كرده و از آنان فقط يك شناسنامه اسرائيلي بر جاي مانده، است.
4- وضعيت كنوني اين رژيم از ناپايداري ائتلاف ها حكايت مي كند، طي دو دهه گذشته ما شاهد اين هستيم كه به زحمت ائتلافي شكل مي گيرد ولي به سادگي اين ائتلاف شكسته مي شود. احزاب جديد شكل مي گيرند ولي نيامده دچار انشعاب مي شوند. 6 سال پيش حزب «كاديما» با سر و صداي زياد اعلام موجوديت كرد و توانست با اكثريت نسبي پارلماني دولت تشكيل دهد ولي اين حزب بلافاصله پس از شكست از حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه فرو پاشيد و در انتخابات بعدي موقعيت خود را از دست داد.
جالب اين است كه دبيركل كاديما - خانم ليوني- از اين حزب جدا شده و با 13 عضو ديگر كاديما، حزب «حركت» را تاسيس كرده است! كما اينكه ليكود هم براي بار چندم دچار چندين انشعاب شده است. موشه كالون، يوجد مستقبل به همراه چند نفر ديگر از ليكود خارج شده و حزب جديدي در نابلس به وجود آورده اند. اين پراكندگي و تشتت نشان مي دهد كه فضاي دروني اسرائيل پر از تنش و بي اعتمادي است.
5- در وضعيت فعلي از ميزان قدرت احزاب مذهبي نظيرشاس، ميريتس و هاليوم كاسته شده است به گونه اي كه مي توان گفت از سهم آنان در مجلس و دولت كاسته خواهد شد و حتي به احتمال زياد در دوره آينده از مشاركت در ائتلاف ها هم جاي بمانند در وضع فعلي حزب كار با بهبود وضعيت مواجه شده و در رديف 4 حزب اول قرار گرفته است.
ليكود، كار و حركت به نسبت بقيه داراي موقعيت مناسب تري مي باشند. اين موضوع نشان مي دهد كه اسرائيل پس از جنگ 8 روزه و شكست پروژه امنيتي اين رژيم به مسائل اقتصادي و اجتماعي توجه بيشتري نشان داده است. بر اين اساس گفته مي شود ممكن است سهم حزب چپ گراي كار از 11 كرسي در پارلمان فعلي به حدود 22 كرسي برسد. اين روند خود از فضاي ذهني عملگرايانه اسرائيلي ها پس از شكست در غزه، حكايت مي نمايد و مي تواند مبناي بعضي از تصميم گيري هاي غيرمنتظره قرار گيرد.
6- نتانياهو و ديگر رهبران رژيم صهيونيستي از بروز يك تحول بزرگ در كرانه باختري بطور جدي نگران هستند. جداي از تأثيرات امنيتي بروز يك ناآرامي بزرگ در كرانه باختري و قدس شرقي، نتانياهو معتقد است يك حركت اعتراضي فلسطيني كه تداعي كننده انتفاضه سوم خواهد بود مي تواند وضع ائتلاف «ليكود بيتنا» را از اين هم خراب تر كند و حتي ممكن است برگزاري انتخابات سوم بهمن را براي مدت نامعلومي به تأخير بياندازد چرا كه انتفاضه جديد در كرانه به معناي سيطره عناصر جهادي فلسطيني بر كرانه خواهد بود و از سوي ديگر بهم ريختن اوضاع در كرانه، بخش وسيعي از حدود 5 ميليون آواره فلسطيني ساكن اردن را روانه كرانه مي كند و مقابله با جمعيت چند ميليوني در كرانه بشدت مشكل خواهد بود.
از اين رو رژيم صهيونيستي پرونده كرانه را از ارتش گرفته و به سازمانهاي اطلاعاتي خود سپرده است. واقعيت اين است كه هر اتفاق در كرانه، اوضاع اردن را بهم مي ريزد چرا كه حدود 60 درصد جمعيت اردن را فلسطيني ها تشكيل مي دهند و اين جمعيت حدود 5 ميليوني به حركت در مي آيند، حركت آنان، نظام سياسي اردن را ساقط مي كند و با سقوط دولت امان، مرزهاي كنوني 1967 بهم مي ريزد و ساكنان فلسطيني، اردن را به سمت قدس به حركت درمي آورد از اين رو شكنندگي شرايط سياسي در تل آويو- فروپاشي ائتلاف ها و كوچك شدن احزاب سنتي- در اين شرايط حيات اسرائيل را تهديد مي نمايد.
به اين دليل مقامات امنيتي اسرائيل نسبت به پيامدهاي استعفاي محمود عباس به نتانياهو گفته اند چنين اتفاقي مي تواند حدود 130 هزار فلسطيني را از كار بيكار كند كه در اين صورت اين ها كه بخش اعظم شان ساكن كرانه هستند، به خيابان مي آيند و اين يعني شروع انتفاضه سوم. بر اين اساس مقامات اسرائيلي هر روز در وحشت از شروع انتفاضه از خواب بيدار شده با اين دغدغه به خواب مي روند.
7- مشكلات كنوني اسرائيل فراگير بوده و حوزه هاي داخلي، منطقه اي و بين المللي را شامل مي شود. در محيط داخلي، اسرائيل با چالش اجتماعي- نااميدي از آينده و فرار از فلسطين- مواجه است همين دو روز پيش «معاريو» نوشت، يأس از آينده سبب فرار سربازان اسرائيلي از مقابل نوجوانان فلسطيني شده و اين در حالي است كه سرباز به انواع تجهيزات مجهز بوده و نوجوان فلسطيني فاقد سلاح مي باشد. در محيط منطقه اي، چالش مهم رژيم صهيونيستي، «امنيت» است.
اسرائيل در مرزهاي شمالي و مياني با مقاومت لبناني- فلسطيني مواجه است. حدود شش ماه است كه در جنوب و جنوب غربي با عناصر مسلح در شمال صحراي سينا مواجه است و اسرائيل تاكنون در سينا حدود 50 نفر كشته داده، مرزهاي اردن به دليل انتفاضه عربي نامطمئن شده و بقاء اسد در سوريه مي تواند خطرناك باشد. از سوي ديگر دشمنان منطقه اي اسرائيل، آشكارتر از گذشته در حال مدرن سازي تسليحاتي حماس و جهاد و حزب الله هستند.
در محيط بين المللي اسرائيلي ها با مشكل «حقوقي» مواجه شده اند. در دو ماه گذشته لااقل 10 قطعنامه ضد اسرائيلي در مجمع عمومي سازمان ملل به تصويب رسيده اند. در يكي از اين موارد فقط 9 كشور حاضر شدند به قطعنامه ضد اسرائيلي «رأي منفي» بدهند در حالي كه 136 كشور به آن «رأي مثبت» دادند. اين روند نشان مي دهد كه شرايط از هر جهت براي اين رژيم دشوار مي باشد. البته در اين ميان اولين مشكل اين رژيم در عرصه داخلي رخ مي نمايد و اين به معناي تشديد بحران مشروعيت اين رژيم خواهد بود.
«خداحافظی با خط سوپرمن»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز نوشته پيام ايرانمنش:
اگر کسی تصور کند هاشمی و دستپروردههای سیاسی وی به تازگی شنل «زورو»، سوپرمن آندلسی مایهدار که سر بزنگاههای خطر به داد مردم میرسد را به تن کردهاند، سخت در اشتباه است. آیتالله هاشمی رفسنجاني و هاشمیستهای دستپرورده ایشان تا به حال در چند برهه تاریخی حساس مقابل غربیهای نگران از وضع ایران دستشان را باز کردهاند و به قول خودشان «طرحهای نجاتبخش» برای عبور از بحران ارائه دادهاند. بعد از افتضاحات مجلس ششم و ماجرای استعفا و فرار جمع قابلتوجهی از اعضای مجلس شورای اسلامی به دامان اربابان غربی، نتایج دور جدید انتخابات مجلس برای غرب بسیار پراهمیت شده بود.
شرایط به اندازهای برای غربیها با سرعت به سوی وخامت پیش میرفت که اندیشمندان وابسته بهصهیونیسم علنا در برابر خواست مردم ایران تعیین تکلیف میکردند. اگر «رابین رایت»، دوره خاتمی را آخرین فاز مسیر انقلاب قلمداد میکرد، «ری تکیه» دونپایه نیز معتقد بود در صورت شکست اصلاحات، مردم تکلیف خود با رژیم را احتمالا در خیابانها روشن خواهند کرد. رای مردم به آبادگران بدون بروز «درگیری خیابانی» موجب شد تئوریسینهای غربی وارد گود شده و تحلیلهای بهروزتری در اختیار پادوهای دست چندمی مثل «ری تکیه»
– دلال روابط ایران و آمریکا- قرار دهند. از جمله «گری سیک»، متخصص کارکشته سیاست ایران با دستکم 20 سال سابقه گفت: «این واقعیت که اصلاحطلبان شناختهشده، دیگر در مجلس حضور ندارند به این معنا نیست که مجلس جدید را محافظهکاران اشغال کردهاند.
در این مجلس، بسیاری از نمایندگان تازهوارد هستند و خیلی از آنان نیز اصلاحطلبانی هستند که در گذشته محافظهکار بودهاند». تاریخ سیاست انقلاب حتی بعد از روی کار آمدن «احمدینژاد» نشان از این دارد که حتی ارزشیهای سر برآورده از انتخابات ما یا از ابتدا ملغمهای از کروبیستها و رفسنجانیها بودهاند یا به تدریج بدون دست دادن با آنها مسیر «وادادگی سیاسی» را در پیش گرفتهاند.
اندیشمندان میانی آمریکایی- ایرانی سال 2004 به جورج بوش و جان کری، 2 کاندیدای انتخابات آمریکا در سال 2004 توصیه کردند برای معامله با رئیسجمهور آینده ایران که «حسن روحانی» یا یکی دیگر از حواریون رفسنجانی است، آماده باشند. اینها کلیدواژههایی بودند که مستقیم از ایران بر سر سفره سیاست خارجی آمریکا صادر شده بودند. انگار نقشههای «زوروی ایرانی» جز «بیبیسی» راهشان را به سوی اتاقهای فکر نیز یافته بودند! بعد از عدم موفقیت یاران هاشمی و خود وی در انتخابات 84 پروژه عبور از هاشمی در غرب کلید خورد.
آمریکاییها، هاشمی را مقصر شکست سیاستهایشان در انتخابات ریاستجمهوری سال 2005 میدانستند چون واسطههای ایرانی قول داده بودند هاشمیستها از پس اداره انتخابات بر خواهند آمد. بعدها هواداران تجارتپیشه هاشمی در آمریکا در اعتراض به شکست سیاسی هاشمی او را سیاستمداری «غیرقابل اعتماد» خواندند که چون بیاندازه به حفظ قدرت میاندیشد مرتکب خطاهای زیادی در چینش سیاسیون مطیعش شده است و همین موضوع را موجب از دست رفتن فرصت بسیار باارزش اصلاحات دانستند.
در واقع غرب با ضبط «شنل زورو» هاشمی را تنبیه کرد چون با مسدود کردن مسیر پیشرفت دیگران با کاندیداتوری خود، توهم قدرت زیادی برای آنها در ایران آفرید. بعد از روی کار آمدن احمدینژاد با شعارهای ضدسازش مجددا لابیستهای ایرانی – آمریکایی با پشتکاری مثالزدنی وارد بازی شدند و این بار اطرافیان درجه یک رئیسجمهور جدید را نشانه گرفتند.
کار به جایی رسید که بعد از حوادث فتنه 88 عدهای از همین افراد در آمریکا به نفع جریان انحرافی و برای حفظ ثبات دوستان قدرتمندشان در ایران مقابل جنبش سبز ایستادند اما قطعا نه برای حفظ جمهوری اسلامی بلکه هدف «صیانت» از معاملههای اقتصادی شیرین پشت پرده بود که واسطههایش میلیاردرهای ایرانی – آمریکایی بودند.
یکی از همین دلالان پرسابقه در عقبگردی آشکار از مواضع قبلی، حمایت از هاشمی و اصلاحطلبان را از «مد رفته» و جایگاهی «غیرقابل اتکا» توصیف کرد و در حمایت از احمدینژاد گفت: «رژیمهای اروپای شرقی، با یک شورش دموکراتیک سرنگون شدند زیرا هم غیرمشروع بودند و هم اینکه هیچ اعتباری نزد مردم خود نداشتند. در ایران برعکس، رژیم کنونی (احمدینژاد) از یک محبوبیت فوقالعادهای برخوردار است.
وی با موفقیت توانسته است ردای ملیگرایی به تن کند و اگر دولت بوش نتواند این نکته را درک کند دیپلماسی فشار بر سر پرونده اتمی، بر محبوبیت رژیم خواهد افزود». مرور تاریخ نشان از این دارد که برای غربیها بیش از آنکه نامها و شعارهای افراد یا حتی خدمات پیشین سیاسیون پررنگ جلوه کند خصوصیت اهل معامله بودن و مذاکرهطلبی مهم است.
تا زمانی که راه صعود افراد اهل معامله به بالا برای تصاحب جایگاههای حساس مدیریت باز است «تغییرات یکشبه» احمدینژادها قابل پیشبینی خواهد بود. لازم است پیش از تحلیل رفتار رئیسجمهور، رئیس مجلس یا دیگران در مناسبات پیچیده سیاسی ابتدا قدر مطلق فاکتور «سازشکاری» را در مورد هر شخص جداگانه محاسبه کنیم.
اندیشکدههای غربی خوب فهمیدهاند که مردم ایران دیگر احمدینژاد را «خودی» محسوب نمیکنند چون سرانجام راه هاشمی را در عمل پیمود و «ملیگرایی» را جایگزین «اسلامخواهی» کرد. هر چند اندازه منفعتگرایی و سهمخواهی هاشمی از دولتهای خاتمی و احمدینژاد بسیار بزرگتر بود تا آنجا که دوستان سابق برای کوتاه کردن دست وی ناچار به ورود مستقیم در پرونده «مهدی هاشمی» شدند.
احمدینژاد میتوانست به قول مرندی «اسطوره» باشد و همچون یک قهرمان در عرصه سیاست ایران فرودی پرشکوه و افتخارآمیز داشته باشد اما «سادگی» و «کمسیاستی» و «بیتقوایی» دست احمدینژادیسم را از پشت گره زد به آینده سیاسیونی چون خاتمی و هاشمی. البته بازگشت به مسیر شعارهای ارزشی که احمدینژاد در سال 84 با فهم صحیح اهداف انقلاب اسلامی کلید زد، به حول و قوه الهی حتمی است.
ما موظفیم 34 سال انقلابیگری را با بازگشت به اهداف الهی انقلاب اسلامی در سال جدید جشن بگیریم تا به احمدینژاد و سازشکاران انحرافی بریده از مسیر ارزشها ثابت کنیم عقبنشینی افراد از آرمانها هرگز خللی در مسیر پیشرفت و تعالی انقلاب اسلامی وارد نخواهد کرد. انشاءالله هاشمی و حواریون قدرتطلب وی نیز در کنار احمدینژاد، خاتمی و دیگر مذاکرهطلبان، تماشاگر توفان ملت پایبند به ارزشهای انقلاب خمینی کبیر (رحمت الله عليه) به رهبری امام خامنهای خواهند بود.
مقاله امروز روزنامه خراسان را به قلم دکتر مهدي مطهرنيامی خوانید:
تغييرات کابينه اوباما تاکتيکي است
باراک اوباما رسماً «چاک هاگل» و «جان برنان» را براي تصدي پنتاگون و «سيا» معرفي کرد. پيشتر نيز جان کري به عنوان گزينه پيشنهادي تصدي وزارت خارجه معرفي شده بود در اين ميان علاوه بر بحث هايي مبني بر رويکرد «کري» براي مذاکره با ايران، از هاگل نيز به عنوان چهره اي ضداسرائيلي و مخالف حمله و حتي تحريم يکجانبه عليه ايران ياد مي شود.
آيا به واقع اوباما تغييري راهبردي در سياست خارجي خود به ويژه درباره ايران ايجاد کرده است؟ به نظر مي رسد تيم جديد اوباما تيم قدرت هوشمند است و تلاش دارد کاربرد قدرت نرم را براي مشروعيت بخشي به تحرکات شديد سخت افزارانه عليه کشورهاي هدف مشروعيت ببخشد.
آمدن جان کري، چاک هاگل و جان برنان با تعريفي که از موضع گيري هاي آن ها نسبت به بحران هاي بين المللي به ويژه بحران اعراب و اسرائيل و موضوع هسته اي ايران وجود دارد نمايان گر نوعي خردورزي هوشمندانه در جهت منافع آمريکا توسط ۳ گزينه مورد نظر با مرکزيت باراک اوباما است.
به نظر مي رسد اوباما بر آن است که در مرکز مديريت دکترين امنيتي جديد خود که با ۳ ضلع مثلث که با او کاملاً هماهنگ باشند عمل کند اگر چه پيش بيني مي شود براي گرفتن رأي اعتماد از کنگره براي وزير امور خارجه جان کري، چاک هاگل وزير دفاع و جان برنان رئيس سازمان سيا با چالش هايي مواجه باشد اما در نهايت با روي کار آمدن وزير دفاع جديد و رئيس سيا، ايالات متحده آمريکا دکترين جديد امنيتي خود را در چارچوب قدرت هوشمندتر و دکترين خروج از بحران هاي بين المللي و آمادگي براي هدف قرار دادن اهداف جديد آماده مي سازد. بر اين باورم که بر خلاف آن چه که گفته مي شود روي کار آمدن اين افراد نشان دهنده عقب نشيني از مواضع تعريف شده ايالات متحده آمريکا و استراتژي هاي پذيرفته شده در مسير برخورد با کشورهاي هدف است اما اين تغيير تنها در سطح تاکتيک و تکنيک است.
روي کار آمدن اين افراد در دستگاه حاکمه آمريکا بازي مذاکره و تحريم را به صورت دو لبه يک قيچي تيزتر مي کند و در صورت عدم توفيق در مذاکره مستقيم با ايران لبه قيچي سخت محورانه را در چارچوب افزايش تحريم ها تيزتر مي کند و در صورت نتيجه نگرفتن از نشاندن ايران بر پاي ميز مذاکره در موضع ضعف ديپلماتيک زمينه را براي همراه کردن افکار عمومي در راستاي برخورد سخت با ايران اقناع مي کند.
تمام تبليغات فعلي در ارتباط با چاک هاگل و جان کري در اين چارچوب مقدمه اي براي ورود به سناريوي برخورد با ايران پس از دمشق است. بنابراين اگر چه امروز در لايه هاي روئين مسئله و در عمليات رسانه اي ايالات متحده آمريکا و رسانه هاي غربي روي کار آمدن وزير دفاع، رئيس سيا و وزير امور خارجه در مسير تحرک مسالمت جويانه با ايران قلمداد مي شود اما همين افراد با توجه به مواضع ايران مبني بر عدم تمکين در برابر خواسته هاي ايالات متحده آمريکا در مسائل منطقه اي و بين المللي و حتي مسائل داخلي بي ترديد در اين مسير همين اشخاص اقناع بيشتري براي اعمال فشار بيشتر عليه جمهوري اسلامي ايران با هزينه هاي کمتري براي آمريکا فراهم خواهند کرد.
لابي صهيونيستي نيويورک نشين با توجه به داده هاي اطلاعاتي و عملياتي که از درون ايالات متحده آمريکا و ساختار قدرت در آمريکا دارد به خوبي واقف است که اوباما تحرکي مثبت عليه جمهوري اسلامي ايران را مديريت مي کند که در تحليل نهايي نه تنها در تعارض با تحرک اسرائيل نخواهد بود بلکه به دنبال آن است که ايران را با هزينه کمتري کنترل کند.
«تعیین تکلیف برای اصلاحطلبان ممنوع»عنوان سر مقاله امروز روزنامه آرمان نوشته اشرف بروجردی که را در ذیل می خوانید:
مدتی است که مشاهده میکنیم که برخی برای شرکت اصلاحطلبان در انتخابات شروطی را مطرح میکنند و از اصلاحطلبان میخواهند که از گذشته خود معذرت بخواهند تا بتوانند به عرصه انتخابات ورود کنند. در جواب باید گفت که هر یک از اصلاحطلبان به عنوان یک ایرانی و البته به عنوان افرادی که نقشی پررنگ در به ثمر رسیدن انقلاب ایفا کردهاند شرکت در انتخابات را حق خود دانسته و نیاز به اجازه گرفتن از هیچ فرد و هیچ طیفی نمیبینند.
هیچ کس حق شرط گذاشتن بر پیش پای اصلاحطلبان را ندارد و این خود اصلاحطلبها هستند که تشخیص میدهند در شرایط فعلی برای انتخابات تصمیم بگیرند. این عده حق تعیین و تکلیف برای اصلاحطلبها را ندارند و باید ادبیات خود را اصلاح کنند.
بیشک با توجه به نقش اصلاحطلبها در به ثمر رسیدن انقلاب و پیش برد نظام اگر حقی بیشتر از اصولگرایان نداشته باشند این حق کمتر از آنها هم نیست. اما تصمیم به معرفی کاندیدا در انتخابات برای اصلاحطلبها یک تصمیم جمعی است و اصلاحطلبها زمانی به جمع بندی میرسند که اطمینان داشته باشند حق آنها برابر با جناح رقیب خواهد بود که البته هنوز به جمعبندی نرسیدهایم.
در صورت اجماع بی شک برای ورود به انتخابات شرطی تعیین نخواهیم کرد. در همین راستا از برخی افراد شنیده میشود که نظام شرطپذیر نیست. از این عدم شرط پذیر بودن نظام میتوان دو معنا رابرداشت کرد. یک به این معنا که حضور در انتخابات حق مسلم اصلاحطلبان است و کسی حق مانع تراشی برای شرکت اصلاحطلبها ندارد تا آنها برای برداشتن این موانع مجبور به گذاشتن شرط شوند، و دو به این معنا که برخی مدعیان اصولگرایی به حدی توانمند هستند که شرایط را برای حضور اصلاحطلبها مهیا نمیکنند. به طور حتم منظور از عدم گذاشتن شرط استنتاج از برداشت اول است.
عدهای در این بین سخن از دولت وحدت ملی به میان میآورند که در صورت امکان وجود، این دولت مطلوب ترین دولت ممکن است. اما رسیدن به این مهم مستلزم نزدیک شدن دیدگاهها به هم و رسیدن به وفاق و ارائه برنامهای واحد است. رسیدن به وحدت نظر که لازمه وحدت ملی است در شرایط فعلی که سخت شده است. برخی دیگر هم از تعامل اصلاحطلبان با اصولگرایان سخن میگویند که باید گفت که داشتن تعامل با مدعیان اصولگرایی را عملی نمیداینم. تعامل با اصولگرایان مستلزم شفاف بودن نظرات و دیدگاه آنهاست.
تعامل با اصولگرایان در صورتی تحقق مییابد که آنها بتوانند با شفافیت نظراتشان را مطرح کنند و به دیدگاه واحد برسند. اصولگرایان در حال حاضر هم دیدگاههای مختلفی دارند و هم کاندیداهای متنوعی و این به این معنا است که اصولگرایان در درون جریان خود هم به تعامل نرسیدهاند و با توجه به این اوضاع،تعامل اصلاحطلبها با مدعیان اصولگرایی دور از ذهن به نظر میرسد. برخی هم از تشکیل دولت شایسته سالار دم میزنند.
شایسته سالاری بی شک جدای از اصلاحطلبی نیست و این دو از هم قابل تفکیک نیستند. در واقع شایسته ترینها در دیدگاه اصلاحطلبی تعریف میشوند. بی شک این دیدگاه اصلاحطلبانه است که میتواندبه کشور در شرایط فعلی کمک کند و از این روی شایسته سالاری منهای اصلاحطلبی ممکن نخواهد بود.
مرتضي طلايي عضو شورای شهر برای ستون سرمقاله روزنامه تهران امروز این طور نوشت:
هزينه اي كه مي شد پرداخت نكرد
چگونگي اجرا يا توقف طرح جدايي ري از تهران از جمله موضوعاتي بود كه از همان ابتدا اعضاي شوراي شهر تهران تاكيد داشتند كه اين اقدام بايد در چارچوبي قانوني و منطقي و به دور از نگاههاي سياسي انجام شود. از همان ابتدا بحث بر سر اين بود كه اين طرح بايد از طريق انجام مطالعات كارشناسي و مباني علمي و همچنين ايجاد تعامل و گفتوگو و با در نظر گرفتن قوانين موجود حل و فصل شود.
به عبارت ديگر اگر مسئولاني كه بهدنبال اجراي قانون تقسيمات كشوري بودند به اين مسئله توجه ميكردند كه طرح چنين ايدهاي و از همه مهمتر اجراي سريع آن نياز به مطالعات علمي در قدم اول و در مرحله بعد عملياتي كردن اين طرح نياز به گفتوگوهاي بين بخشي دارد،كار به ديوان عدالت اداري و صدور راي از سوي مراجع قضايي نميكشيد.
اگر اين طرح از همان ابتدا در مجراي علمي و قانوني آن حركت ميكرد و مسئولان دولتي به جاي بيان حرفهاي خود در رسانهها تمامي اين مباحث را در جلسات كارشناسي مطرح ميكردند اين كار از مسير قانوني خود خارج نميشد و از همه مهمتر اينكه هزينههاي مادي و معنوي زيادي نيز صرف اين مسئله جزئي نميشد.
باور اعضاي شوراي شهر تهران از همان ابتدا اين بود كه به جاي كشاندن بحث به رسانهها و مخدوش كردن افكار عمومي، ميشد تا با گفتوگو و انجام كارهاي كارشناسي اين مسئله را حل فصل كرد. مسئله ديگري كه پيرامون طرح جدايي ري از تهران مطرح بود، تفاسيري بود كه مسئولان دولتي از قوانين داشتند.
هرچند طبيعي است كه تفاسير و برداشتهاي متفاوتي مسئولان از يك قانون داشته باشند اما مسئلهاي كه در اجراي قانون تقسيمات كشوري از سوي دوستان دولتي مطرح و با انجام گفتوگوهاي رسانهاي به آن دامن زده شد، خلط مبحثي بود كه از ناشي از تفسير به اشتباهي بود كه آنها از اين قانون داشتند.
اين در حالي است كه مسئله اصلي دراجراي اين قانون اين بود كه به جاي چند تكه كردن تهران بلكه بايد به اين شهر به عنوان يك كلانشهر، يكپارچه نگاه ميشد و تمامي مسئولان بايد به اين سمت حركت ميكردند كه يكپارچگي را در جغرافياي پايتخت عملياتي كنند نه اينكه با تقسيم آن به بخشهاي مختلف باعث ايجاد مشكلات در آن شوند.
مسئله اصلي در اصرار دولت به اجراي اين طرح جدايي ري از تهران اين بود كه بيشتر از آنكه بهدنبال استقلال شهر ري باشند بيشتر بهدنبال جدا كردن شهرداري منطقه 20 از مديريت شهري بودند چرا كه در همان 20 سال پيش ري به عنوان يك شهرستان مجزا داراي تقسيمات اداري مستقل از تهران بود و نيازي نبود تا با مطرح كردن طرح جدايي ري از تهران كار را به راي ديوان عدالت اداري بكشانند. در واقع بزرگترين اشتباه دوستان دولتي اين بود كه با خلط مبحث سعي داشتند تا در نظام يكپارچه مديريت شهري اختلال ايجاد كنند.
اين درحالي بود كه به لحاظ قانوني حق انجام اين كار و انتخاب شهردار ري را نداشتند. مسئلهاي كه در جلسه نيمه شب ديوان عدالت اداري بعد از صدور راي ديوان به دوستان دولتي مطرح كردم كه به جاي تفرقه بايد بيشتر بهدنبال ارائه راهكارهايي براي حفظ منافع مردم باشيم و در زمانهايي كه كارشناسي نياز است كار را به محققان و كارشناسان بسپاريم تا نتيجه مطلوبي حاصل شود.
دکتر حامد حاجيحيدري استاديار دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران در مقاله ای برای روزنامه رسالت این طور نوشت :
چهار اصل براي حرکت ايمن تا انتخابات
از
انتخابات شوراهاي دوم در سال 1382، و آغاز پوستاندازي اصولگرايان در
جريان ظهور آبادگران ايران اسلامي، موازنه خطوط سياسي مبهم شد و اکنون، در
"اوج" و "پايان" اين ابهام به سر ميبريم.
بيگمان، انتخابات رياست
جمهوري آتي، نقطه "اوج" و "پايان"ي بر يک دهه ابهام سياسي خواهد بود و پس
از آن، مرزهاي روشن و تازهاي، جبههگيريهاي سياسي را روشن خواهد کرد. نسل
جديدي از فعالان سياسي، مرزها را تعيين خواهند کرد.
و برداشت من اين
است که هم عامه مردم و هم کساني که به نحوي، دستي در فکر و عمل سياسي
دارند، بايد "يکي يکي" يا "چندتا چندتا" به ميدان بيايند (سبأ/ 46) و به
سهم خود، کمک کنند که از ابهام فضا کاسته شود و راه آينده براي خودشان و
ديگران روشنتر شود.
نظر به تشديد فضاي غبارآلود، از سال 1388 در همه
سوي رقابتهاي سياسي ايران، اقدام مسئولانه سياسي از سوي تک تک افراد بسيار
ضروري است. همه بايد بدانيم که معرکه پيش رو، با تمام اتفاقات قبلي فرق
دارد و صورتبندي رقابتهاي آينده را به نحو تعيين کنندهاي شکل خواهد داد.
بگذريم که شرايط محيط کشور نيز به نحو بيسابقهاي حساس شده است.
در راه اين اقدام مسئولانه، رعايت چهار اصل ضروري است:
1-فاصله چهار انگشتي ميان حق و باطل را حفظ کنيد!
حضرت
امير فرمودند: آگاه باشيد، که بين حق و باطل، جز چهار انگشت فاصله نيست.
توضيح اين سخن را از امام خواستند؛ حضرت، انگشتان دست را به هم چسباند و
بين گوش و چشم قرار دادند، سپس، فرمودند: باطل آن است که بگويي "شنيدم" و
حق آن است که بگويي "ديدم" (خطبه صد و چهل و يک نهجالبلاغه: اما اِنَّهُ
لَيسَ بَينَ الْحَقِّ وَالْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِعَ. فَسُئِلَ
عليهالسلامُ عَنْ مَعْني قَوْلِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وضعها
بَينَ اُذُنِهِ وَ عَينِهِ ثُمَّ قالَ: الْباطِلُ اَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ،
وَ الْحَقُّ اَنْ تَقُولَ رَاَيتُ).
در ربط با همين خط فکري، امام سيد
روح الله موسوي خميني (ره) فرمودند: "امروز، خيلي تکليف به عهده ماست؛
تکليفهاي شاق هم به عهده ماست. امروز شماييد و همه عالم دشمن شما، الا
معدود. البته، بين ملتها، زياد هستند کساني که به شما توجه دارند، اما
دولتهاي معدودي هستند که مخالف با شما نيستند؛ همه مخالفاند.
اگر ما هم
بخواهيم خودمان با هم مخالفت کنيم، اين جرمي است که تا ابد به عهده ما
خواهد ماند و براي ما يک جرم ابدي ثابت خواهد شد، يک روسياهي ابدي پيش خداي
تبارک و تعالي براي ما پيدا خواهد شد."حضرت امير- سلام اللَّه عليه- در
بسياري از اموري که برايش خيلي سخت بود، دندان روي جگر ميگذاشت و موافقت
ميکرد براي مصالح کلي، براي مصالح اسلام. ما اگر تبعيت از او داريم، بايد
اينطور باشيم، اگر يک مقدار هم تبعيت داريم، يک مقداري همينطور باشيم.
در
هر صورت، آني که در يک همچو موقعي براي ما بايد خيلي مورد نظر باشد، اين
است که الآن دارند از اطراف دنبال اين ميروند که ما را از باطن از بين
ببرند؛ در داخل ما را خرد کنند؛ نتوانستند از خارج خرد کنند؛ نقشهها همه
نقش بر آب شد و از بين رفت. لکن، حالا اين نقشه، نقشه مهمي است که
ميخواهند در داخل، هي چيزهايي ميگويند `در کجا چي واقع شده، معلوم شد چه
شده است، کي با کي دعوا دارد، کي با کي چي دارد` و اينها تأثير ميگذارد.
چنانچه توجه نکند انسان به خداي تبارک و تعالي، از خداي تبارک و تعالي در
واقع، نخواهد اين را که انسان را از اين شرها نجات بدهد، ممکن است انسان در
دام بيفتد."و ما بحمدالله، امروز، همه با هم خوب هستيم ان شاء اللَّه، و
اميدواريم خداي تبارک و تعالي همه را تأييد کند و همه شما ديگري را تأييد
کنيد، همه ملت دولت را تأييد کند، دولت همه ملت را تأييد کند و مجلس و
همينطور همه با هم باشند تا ان شاء اللَّه، خداي تبارک و تعالي قدرت بدهد
به همه و توجه کند به همه و اين ملت را از شرّ اشرار نجات بدهد" (صحيفه
امام، ج20، ص: 1-230).
2-مطالعه و تحقيق کنيد
"بازار بايد خودش تشخيص
بدهد. کارخانهها بايد خودشان تشخيص بدهند. هيچ کس تحت تأثير ديگري نيست.
بله، اگر چنانچه اشخاص مطمئني باشند که آنها تشخيص بدهند، شهادت بدهند که
فلان آدم جهات مختلفش همه خوب است، آن وقت مانعي ندارد که کسي به واسطه
تشخيص آنها و اطمينان به اينکه اين صحيح است رأي هم به آنها بدهد، اما، اين
طور نيست که کورکورانه انسان دنبال اين باشد که ببيند کي چه گفته است.
اين
صحيح نيست، اين در اسلام نيست و در جمهوري اسلامي هم نبايد باشد" (صحيفه
امام، ج. 18: 285/ سخنراني در جمع فرمانداران، بخشداران و اعضاي شوراهاي
روستايي/ زمان: صبح سهشنبه، 13دي1362/ مکان: تهران، حسينيه جماران).
3-به دوستشناسي/خصمشناسي اهتمام داشته باشيد
خب؛
مردم اين کشور، وسط مسيرهاي دنيا زندگي ميکنند. شايد براي برخي کشورهاي
خوابآلود حاشيهاي، دشمنشناسي، کليدي براي شناخت راه نباشد، ولي، براي
مردم اين ملک، توطئه، اغلب، توهم نبوده است، و دشمنشناسي، همواره يک
شاهکليد براي پيدا کردن راه بوده است.
گاهي نميتواني به يک بازيگر سياسي اطمينان کني، ولي، ميتواني موقعيت خصم در مقابل، او را به سهولت شناسايي نمايي:
"من
نميخواهم در اين روز مبارک، اسباب افسردگي اشخاص بشوم، لکن ميخواهم عرض
کنم، چرا اين قدر ما عقب افتاده هستيم؟ چرا بايد به واسطه اغراض نفسانيه،
اين قدر خودمان را ببازيم؟ چرا بايد وقتي که دنيا به تزلزل درآمده است براي
اين بياعتنايي ايران به کاخ سفيد و سياه، چرا ما بايد توجيه کنيم مسائل
آنها را؟ چرا ما بايد اين قدر غربزده باشيم يا شيطانزده؟
من هيچ توقع
نداشتم از بعض اين اشخاص، ولو بعضيشان در نظر من پوچاند، لکن از بعضي از
اين اشخاص که سابقه دارند، هيچ توقع نداشتم که در اين زمان که بايد بر سر
آمريکا فرياد بزنند، بر سر مسئولين ما فرياد ميزنند! چه شده است؟ شماها
چهتان است؟ شماها چرا بايد تحت تأثير تبليغات خارجي واقع بشويد يا تحت
تأثيرات نفسانيت خودتان؟ در يک همچون مسئله مهمي که بايد همه شما دست به
دست هم بدهيد، و ثابت کنيد به دنيا که وحدت داريد، وحدت ما اينطور شده
است؟
در شرايطي که هفته وحدت است، چرا ميخواهيد تفرقه ايجاد کنيد؟ چرا
ميخواهيد بين سران کشور تفرقه ايجاد کنيد؟ چرا ميخواهيد دو دستگي ايجاد
کنيد؟ چه شده است شما را؟ کجا داريد ميرويد؟ اين تذهبون؟ من نميتوانم که
آن طوري که ميخواهم، با شما صحبت کنم و نميخواهم در روز عيد رنجش براي
شما ايجاد کنم، لکن شما انصاف بدهيد که در يک همچو شرايطي، وقت يک همچو
اموري است؟ وقت يک همچو تأييدي است از کاخ سفيد؟ وقت يک همچو تأييدي است از
ريگان؟ لحن شما در آن چيزي که به مجلس داديد، از لحن اسرائيل تندتر است،
از لحن خود کاخنشينان آنجا تندتر است. شما را چه شده است که اينطور شديد؟
شما که اين نبوديد بعضيتان. من بعضيتان را ميشناسم، شما اينطور نبوديد.
...
"من اميدوارم که شما باز توجه کنيد به مسائل، توجه کنيد به دنيا،
توجه کنيد به خودتان، توجه کنيد به قدرت خودتان. نشکنيد اين قدرت را، گر چه
شماها نميتوانيد، لکن نبايد يک همچو کاري در ايران بشود. من نميخواهم دل
شما را بشکنم، لکن شما دل ملت ما را نشکنيد، شما دل مسئولين ما را نشکنيد،
شما هي تندرو و کندرو درست نکنيد، دودستگي ايجاد نکنيد. اين خلاف اسلام
است، خلاف ديانت است، خلاف انصاف است، نکنيد اين کارها را" (صحيفه امام،
ج20، ص: 3-162).
4-تقوا را هميشه رعايت کنيد و استثنايي قائل نشويد
خب؛
البته، اول و آخر هر کار راست و درستي، تقواست. هم خود تقوا پيشه کنيد و
دنبال دنيا نباشيد، و هم دنبال چنين خطي بگرديد و به آن رأي دهيد و آن خط
را تقويت کنيد تا رأي بياورد:
"ما دنبال يک حاکم تقوادار هستيم. تقواي
سياسي لااقل را داشته باشد؛ نخورد مال اين ملت را، هدر ندهد مال اين ملت
را. ما دنبال اين ميگرديم.»
"اسلام، آن اسلامي است که در نيم قرن، فتح
کرد تمام اين ممالک را، براي اينکه آدمشان کند. نه؛ فتح اسلام مثل فتح
سلطانهاي ديگر، مثل فتح نادر شاه نيست؛ خير. آن طرز حکومت اسلام طرز حکومت
آدمسازي است. شما، خود، رؤساي اسلام را بايد ملاحظه کنيد مثل پيغمبر اکرم
که رئيس اسلام است، اميرالمؤمنين که بعد از او رئيس اسلام بود.»
"پيغمبري که وقتي با مردم ديگر مينشست، معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است، و اصحاب کدامند، و خود پيغمبر کدام است.»
"پيغمبري
که با مردم همان جور مينشست، و جلسهشان جلسه بندهها و فقرا بود، و
زندگياش زندگي فقرا بود، و بيتالمال، مالِ مردم بود، و هيچ تصرف نميکرد.
مثل يکي از فقرا زندگي ميکرد، و وقتي با مردم که معاشرت ميکرد، وقتي که
اعلام ميکرد و اعلام کرد به اينکه هر کس حقي دارد به من بگويد، يکي پيدا
نشد که بگويد تو ده شاهي از ما برداشتي، که بگويد يک ظلمي تو به من کردي،
نعوذ باللَّه خيانتي کردي.
"ما دنبال همچو حاکمي ميگرديم. البته،
نميتوانيم پيدا کنيم اين جور، اما، دنبال اين ميگرديم که لااقل به بعض
احکام اين حاکم عمل بکند؛ خيانت نکند به اين ملت، نخورد مال اين ملت را،
برندارد مال اين ملت را.»
"پيغمبر، وقتي از دنيا رفت، هيچ نداشت. اين هم
آن حاکم دوم حضرت امير (ع) که ديگر توسعه حکومتش سرتاسر شرق را گرفته بود،
و تقريباً تا اروپا هم رفته بود. کار ميکرد، مثل ساير عملهها کار
ميکرد! نه کار ميکرد که جمع بکند، کار ميکرد و وقف ميکرد. آن هم زندگي و
خوراکش که از نان جو نگذشت؛ بالاتر نبود؛ آن هم چند تا لقمه بود. ما دنبال
يک همچو حاکمي ميگرديم. پيدا نميکنيم البته، خود ايشان هم فرمود که خب،
شما اينقدر طاقت نداريد، لکن تقوا داشته باشيد" (صحيفه امام، ج4، ص:
8-395).
روزنامه حمایت ستون یادداشت روز خود را به مقاله با این عنوان اختصاص داد:
ميهمان كاخ سفيد
حامد كرزاي ریيس جمهوری افغانستان در سفري سه روزه راهي آمريكا شده است. اين سفر در حالي صورت گرفته است كه روابط ميان اين دو كشور در هفته هاي اخير با تحولات مهمي همراه شده است. دولتمردان آمريكا برآنند تا در آخرين سال حضور خود در افغانستان زمينه را براي حضور بلند مدت و البته ايمن در اين كشور به تثبيت برسانند.
بر اساس اين طرح ناتو، در سال 2014 نيروي های خارجي بايد افغانستان را ترك كنند در حالي كه آمريكا پس از 11 سال جنگ حاضر به اجراي اين طرح نميباشد و خروج را برابر با حذف شدن در صحنه منطقه ميداند. آمريكا سياست شرق گرايي را به شدت پي گيري مي كند بنا بر این طرحي به نام خروج از افغانستان براي اين كشور معنايي ندارد. بر اين اساس آمريكا به دنبال امضاي توافقنامه راهبردي _ امنيتي با كابل است كه تضمين كننده حضور حداقل 10 هزار نيروي آمريكایی براي مدتي نامعلوم در اين كشور است.
در اين ميان آمريكا از يكسو به دنبال كسب امتيازات حقوقي نظير مصونيت قضايي نظاميان ميباشد و از سوي ديگر نيازمند امنيتي پايدار در افغانستان است تا از هزينههاي مالي و انسانياش كاسته شود. تحميل توافقنامه امنيتي به كابل و نيز مذاكره با طالبان راهكار آمريكا براي رسيدن به اين نتايج است. امري كه به شدت از سوي آمريكا پيگيري می شود و برآنند تا آن را به كابل تحميل کنند. اين موضوع اصلي است كه اوباما در ديدار با كرزاي مورد تاكيد قرار داده و با ابزارهاي سياسي و اقتصادي براي تحميل آن به كرزای تلاش ميكند. البته كرزاي نيز از اين سفر به آمريكا اهداف ويژه اي را پي گيري مي كند.
كرزاي به خوبي ميداند كه آمريكا در موقعیت كنوني به امضاي توافقنامه امنيتي با كابل نياز دارد و در اين راه حاضر به اعطاي امتيازاتي ميباشد هر چند كه كرزاي به دنبال سر شاخ شدن با آمريكا نيست اما تلاش دارد تا با ايجاد مواضعي در برابر واشنگتن امتيازاتي را براي افغانستان كسب کند. آنچه مسلم است كابل توان برابري با خواستههاي آمريكا را ندارد و صرفا تلاش خواهد كرد كه امتيازات بيشتري را كسب کند.
كسب امتيازات اقتصادي، افزايش تعداد نيروهايي كه از افغانستان خارج ميشوند، در باب حمايت هاي نظامي براي تقويت ارتش، تقويت موقعيت افغانستان در برابر پاكستان و... محور قرار گرفتن كابل در روند مذاكرات با طالبان و ... بخش هايي از اين رفتارها ميباشد. برخي تاكيد دارند اعتراض هاي اخير كرزاي به سياست آمريكا در اين چارچوب بوده و وي به نوعي به دنبال بالا بردن هزينههاي آمريكا برای كسب امتيازات بيشتر بوده است.
به هر تقدير ميتوان گفت سفر كرزاي به آمريكا حول محور مسایل امنيتي بوده كه اساس آن را نيز چگونگي حضور بلند مدت آمريكا در افغانستان تشكيل داده است. اصلي كه مردم افغانستان به شدت با آن مخالف هستند و واشنگتن براي تحميل اين خواسته به افغانستان از مدت ها پيش، طرح هاي گسترده اي را اجرا كرده كه بخشي از آن سفر كرزاي به آمريكا است كه مي تواند نهايي كننده چگونگي حضور آمريكا در آينده افغانستان باشد.
مقاله امروز روزنامه ابتکار نوشته محمدعلي وکيلي:
حرکتهاي آلاکلنگي دولت و مجلس
اقدامات و رفتارهاي غير منتظره دکتر احمدي نژاد به ويژگي ثابت ايشان تبديل شده وهمه به آن عادت کرده اند اين ويژگي آنچنان شديد است که نزديکترين يارانش هم قادر به پيش بيني بسياري از تصميمات و اقداماتش نيستند و در جريان قرار نميگيرند.همين خصوصيات باعث تعريف رمز آلود و پر ابهام از رفتارهاي رئيس جمهور شده است.
دست به هر کار که ميزند هر تصميم که ميگيرد،موجب تفسير و گمانه زنيهاي کش دار ميشود هر چه به پايان دوره رياست جمهوريش نزديک ميشويم اينگونه رفتارهاي زيگزاگي بيشتر و بيشتر ميشود.با نگاه به مجموعه سخنان و مواضعي که ظرف دو ماه گذشته داشته اند، هر کدام از قبلي غيرمنتظره تر بوده است.تحليلي که از اوضاع اقتصادي ارايه ميدهند،تاکيد مکرر بر وجود مراکز متعدد مديريتي در حوزه اقتصاد کشور،اشاره به 300 نفر بدهکار بانکي که بيشترين منابع را در اختيار دارند،عزل ناگهاني تنها وزير زن کابينه، عزل وزير ارتباطات و پافشاري بر اجراي مرحله دوم طرح هدفمندي و....
حالا هم ناگهان تصميم ميگيرد که در مجلس حضور پيدا کند و با نمايندگان مردم مستقيماً صحبت کند اين در حالي است که تا پيش از اين موضوع درخواست نمايندگان از رئيس جمهور جهت حضور در صحن علني مجلس به مهمترين سوژه رسانه اي کشور تبديل شده بود.آخرين باري که قرار بود احمدي نژاد در مجلس حاضر شود،به دليل طرح سؤال از رئيس جمهور،که چند ماه فضاي سياسي کشور را تحت تاثير قرار داده بود در نهايت با دخالت رهبر معظم انقلاب از دستور خارج شد.
حال خود رئيس جمهور قصد دارد تا در ميان نمايندگان حاضر شده و به ارايه نقطه نظرات خود بپردازد.بديهي است بهترين مکان براي”گزارش رئيس جمهور" مجلس و نمايندگان مردم ميباشد و در شرايط طبيعي اين گفت وگوها در حل مشکلات کشور چاره ساز خواهد بود اما فرآيند رفتار گفته شده موجب شد تا اکنون پيرامون چرايي تصميم رئيس جمهور به حضوردرمجلس دراين مقطع زماني گمانه زني،زيادي انجام گيرد و البته چشمها به چهارشنبه هفته آينده دوخته شود و فرکانسها بر روي گيرندههاي آن روز تنظيم،که قرار است چه گفته شود ؟
البته اين هم خود هنر است که کسي بتواند اينطور در جامعه ولع شنيدن ايجاد نمايد و حساسيت رسانه اي بر انگيزد اين روزها رفتار آقاي احمدي نژاد تنها براي مجلس با احتياط و وسواس رصد نميشود بلکه صفحه شطرنج اصولگرايي تحت تاثير اين رفتارهاست.بخش مهمي از حساسيت کنوني پيرامون اهداف رئيس جمهور از حضور در مجلس، ناشي از اين مسئله است که هر کدام از اضلاع اصولگرايي نگران حرکتهاي پيش بيني نشده ايشان ميباشند هر کدام از مهرههاي اصولگرايان در اين صفحه جايگاه متزلزلي دارند حرکتهاي آقاي احمدي نژاد ميتواند آرايش اين صفحه را در لحظه به هم بريزد و مناسباتي که با هزار اما و اگر و در زير چتر مصلحت انديشيهاي لايه اي فراهم ميآيد باحرکت يک مهره توسط ايشان کيش و مات شوند.
آقاي احمدي نژاد با همين اقدامات پيش بيني نشده توانسته است، انتظار حرفهاي نگفته در جامعه ايجاد نمايد.کمتر محفلي سراغ داريم که از کارتهاي رونکرده ايشان سخن به ميان نياورند و در تحليل خود بخش مهمي از ساحت سياست و پيش بيني تحولات آينده را به اين آخرين حرکتها گره نزنند به هر حال بايد صبر کرد و ديد اينبار جناب رئيس جمهور بنا دارند از حرکت آلاکلنگي با مجلس چه دست آوردي داشته باشند و سهم مردم در اين حرکتهاي آلاکلنگي چه ميباشد.
روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود مقاله ای را با عنوان « راه درست دفاع از پيامبر اسلام» منتشر کرد:
بسمالله الرحمن الرحيم
امسال، سالروز رحلت پيامبر اكرم از اين نظر كه شخصيت والاي آن حضرت در ماههاي اخير توسط دشمنان خدا مورد هتاكي قرار گرفت، از حساسيت بيشتري برخوردار است. هر مسلمان و حتي هر انسان موحدي اين وظيفه را احساس ميكند كه براي اداي دين نسبت به وجود مقدس پيامبر گرامي اسلام، با تهاجماتي كه عليه آن حضرت ميشود مقابله كند و در جهت شناساندن فضائل اخلاقي اين فرستاده خدا تلاش نمايد.
اينكه پيامبر اسلام موفق شدند در سياهترين شرايط زماني و در يكي از بدترين نقاط جهان از نظر غلبه جهل و خرافات، نور توحيد را بر جامعه بتابانند و عدالت را در ميان مردم به عنوان يك ارزش والا مستقر سازند و اين خط نوراني را در پهنهاي وسيع از جهان آن روز گسترش دهند، يك خدمت بزرگ به بشريت بود. اين خدمت هر چند با توفيقات الهي و جاذبه ذاتي دين خدا امكان تحقق يافت، لكن تلاشها و زحمات شخص پيامبر اكرم نقش مهمي در به نتيجه رسيدن اين رسالت سنگين و بزرگ داشت.
خداي متعال در قرآن كريم، هنگامي كه به اين تلاشها و زحمات اشاره ميكند پيامبر اكرم را به مواظبت وجود خود توصيه ميفرمايد و در برابر ستمهائي كه به آن حضرت از ناحيه جاهلان و معاندان ميشد و آن حضرت تمام آن ناملايمات را به جان ميخريدند و لحظهاي از انجام وظيفه خطير تبليغ رسالت كوتاهي نميكردند، حضرتش را به داشتن اخلاق بيمانند ميستايد.
اينها فقط جنبههاي انساني و تعامل ويژه پيامبر اكرم با مردم عادي است كه موجب جذب تودههاي مردم به ايشان و دين خدا شد و از همين رهگذر، اسلام در زمان كوتاهي سرتاسر شبه جزيره عربستان را به تسخير خود در آورد و از مرزهاي خاورميانه عربي و آسيا گذشت و به اروپا، آفريقا و آسياي دور نفوذ كرد.
از اين جنبهها مهم تر، شخصيت معنوي پيامبر اكرم است كه "عقل كل" و "واسطه فيض الهي"است و از مرتبهاي از قرب اليالله برخوردار است كه در سير الي الله، فرشته مقرب خدا قدرت همراهي با او را ندارد و از همراهي باز ميماند. ورود به اين جنبه از شخصيت پيامبر گرامي اسلام، در حوزه مباحث تخصصي است كه اهل فن با غور در آن به مفاهيمي دست مييابند كه چشيدن لذايذ معنوي را براي آنها ميسر مينمايد.
كساني كه با اهانت به پيامبران الهي به ويژه خاتم آنان حضرت محمد بن عبدالله صليالله عليه و آله درصدد ملكوك ساختن چهره پاك آنان بر ميآيند، يا از واقعيتهاي وجودي آنان بيخبرند و يا آلت دست جريانهاي سوداگري قرار ميگيرند كه مكتب وحي را سد راه سودجوئيهاي مادي خود ميدانند.
با دسته اول نبايد برخوردي منفي كرد. آنها را بايد آگاه نمود و از دام جهل كه در آن گرفتار شدهاند خارج ساخت تا خود را پيدا كنند و از راه نادرستي كه برگزيدهاند برگردند. كار اصلي را بايد در برابر جريانهائي انجام داد كه واقعيتها را ميدانند و به دليل اطلاع از اهميت نقش پيامبران در مقابله با ظلم و فساد و نابرابريها، منافع خود را در خطر ميبينند و براي حفظ منافع نامشروع خود به ابزارهاي آلوده متوسل ميشوند. اين جريانها متأسفانه صاحب قدرتهاي مالي و امكانات مادي فراوان هستند و با استفاده از همين امكانات، ارتشهاي مجهز سياسي و تبليغي بزرگي تشكيل ميدهند و از آنها براي تحريف واقعيتها و مقابله با نور وحي الهي و پراكندن تاريكي جهالت در جهان بهرهبرداري ميكنند.
مقابله با اين جريانهاي منحرف و معاند، فقط از طريق شناساندن صحيح دين آنهم از دو مسير عملي و تبليغي ميسر است. تبليغ دين و معرفي چهره نوراني پيامبر اكرم از طريق بيان و قلم و ابزارهاي ارتباطي و هنري روز، قدم اول است اما مهمتر از آن، انطباق عمل مدعيان پيروي از پيامبر اسلام با گفتهها و ادعاهايشان است. اين انطباق عمل با گفتار و شعار است كه ميتواند تودههاي مردم را در سراسر جهان جذب كند و تبليغات انحرافي جريانهاي معاند را بر باد دهد.
امروزه كه سرعت مسير وسائل ارتباطي بسيار بالاست، امكان معرفي دين پيامبر خدا نيز به موازات همان سرعت بسيار زياد است به ويژه اگر كاري انجام نشود كه موجب بياثر شدن شعارها توسط اعمال گردد.
در جهان امروز، اگر مسيحيت و يهوديت براي ملتها جاذبهاي ندارند به دليل جناياتي است كه سردمداران دولتهاي مدعي پيروي از اين اديان عليه انسانها مرتكب ميشوند. درست در چنين شرايطي است كه مسلمانان ميتوانند بامعرفي صحيح اديان الهي و دروغ بودن ادعاهاي دولتهاي مدعي پيروي از پيامبران الهي، چهره واقعي دين خدا را به ميلياردها مردم جهان معرفي كنند و غبار مظلوميت از چهره پيامبران الهي به ويژه پيامبر گرامي اسلام كه بيش از ديگران مورد تهاجم است، بزدايند.
امروز مشكل بزرگ امت اسلامي اينست كه دولتمردان كشورهاي اسلامي به جاي تلاش براي پيشبرد اهداف اسلام و ترويج تعاليم نوراني قرآن، به منازعات دشمن ساخته سرگرمند. اگر از امكانات، نيروها و ظرفيتهاي اسلام و امت اسلامي براي معرفي عملي و زباني اسلام و پيامبر اكرم به درستي استفاده شود، تلاشهاي جريانهاي معاند هر قدر هم زياد باشد راه به جائي نخواهد برد. بنابر اين، راه درست دفاع از پيامبر اسلام اينست كه ما مسلمانان به هويت واقعي خود برگرديم و از ظرفيتهائي كه اسلام براي ما پديد آورده به درستي استفاده كنيم.
« سهم نقدينگي در التهابات قيمتي اخير»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته مهران دبیرسپهری:
یک سال گذشته قیمت مسکن دو بار با افزایش مواجه شد یک بار در زمستان 1390 و بار دوم در پاییز امسال، به همین دلیل چندی پیش یکی از دوستان، سوالی توام با تعجب مطرح میکرد که درآمد ما که با افزایش مواجه نشده ...
... پس چرا قیمت مسکن در یک سال گذشته تا این حد افزایش یافته است؟ سوال ایشان ميتواند از زاويهاي منطقي باشد؛ زیرا تقاضا برای یک کالا ابتدا باید افزایش یابد سپس قيمتها سیر صعودی یابند و قاعدتا افزایش تقاضا هم باید ناشی از افزایش درآمد باشد. اما در وضعیت فعلی ایران، افزایش تقاضای مسکن اتفاق افتاده است؛ اما نه به دلیل افزایش جهشی درآمد مردم بلکه به دلیلی که در ادامه درباره آن بیشتر توضیح خواهیم داد. ابتدا میگوییم که افزایش اخیر قیمت مسکن متعاقب افزایش قیمت ارز به وقوع پیوسته است؛ بنابراین دلیل افزایش قیمت این دو کالا هر چه باشد مشترک است.
اما از طرف دیگر میدانیم مهمترین دلیل افزایش قابل توجه قیمت طلا و ارز، تفاوت زیاد نرخ تورم نسبت به سود بانکی است که صاحبان سپردهها را دچار نگرانی کرده و هر یک را به فراخور توانایی خود به سمت خرید طلا یا ارز یا مسکن رهنمون کرده است. شاهد مثال هم این است که طی مرحله اول افزایش قیمت ارز در اواخر سال گذشته به محض افزایش سود بانکی، بحران مزبور مانند آبی که روی آتش بریزند خاموش و نرخ ارز وارد یک روند کاهشی چند ماهه شد.
اما از طرف دیگر با ادامه افزایش نرخ تورم در نیمه اول سال 1391 مجددا نرخ مزبور از نرخ سود بانکی پیشی گرفت که منجر به مرحله دوم افزایش نرخ ارز در شهریور امسال شد و بانک مرکزی هم به هر دلیل نتوانست سود بانکی را مجددا افزایش دهد و بحران ارزی بزرگتری نسبت به مرحله اول شکل گرفت و متعاقب آن شاخص قيمتها با رشد قابل توجهی رکوردشکن شد.
به عبارت دیگر اگر تصميمساز پولي در سال 1388 مجددا بازگشت به سیاست انبساط پولی را برنمیگزید (که تورمزاست) تحریم نفتی ایران نمیتوانست تا این حد روی قیمت ارز اثر افزاینده داشته باشد. بنابراین مسوول مستقیم افزایش جهشی نرخ ارز و تورم ناشی از آن نیز تصميمساز پولي است. اینکه بسیاری از مردم اجازه نمیدهند دسترنجشان در شکل سپردههای بانکی مورد تجاوز قرار گیرد، نمیتوان به آنها خرده گرفت که مثلا چرا پولتان را تبدیل به ارز یا مسکن یا طلا میکنید.
برخی کارشناسان معتقدند قیمت کنونی ارز، قیمتی مبتنی بر واقعیت است؛ زیرا بانک مرکزی در گذشته، همپای تورم، نرخ ارز را افزایش نداده و به همین دلیل این فنر به یکباره آزاد شده است. حتی اگر استدلال این کارشناسان را هم ملاک قرار دهیم باز هم دلیل افزایش قیمت ارز به سیاستهای انبساطی و تورمزای بانک مرکزی برمیگردد(که افزایش قیمت ارز را الزامی میکند) نه به دلیل تحریمهای اعمال شده بر کشورمان که این تحریمها درواقع محرک آشکارساز یک بیماری پنهان بود.عدهای هم معتقدند افزایش نرخ ارز ناشی از اجرای قانون هدفمندی یارانهها بوده است.
در این خصوص تنها چیزی که میتوان گفت این است که اجرای طرح هدفمندی حدود 5 واحد درصد بر تورم افزود؛ بنابراین تورم شهریور امسال میتوانست به جای 24 درصد معادل 19 درصد باشد؛ بنابراين عدم اجرای طرح هدفمندی میتوانست تا چند ماه افزایش نرخ ارز را به تاخیر اندازد. به عبارت دیگر دلیل اصلی افزایش جهشی نرخ ارز را باید در اجرای سیاستهای تورمزای پولي دانست. نگاهي به روند نقدينگي درسالهاي اخير نشان میدهد که چگونه سیاست درست کاهش رشد نقدینگی در سال 1387 در سالهای بعد دنبال نشده است.
اين آمار نشان ميدهد كه رشد نقدینگی سالانه در نیمه دوم سال 87 تا 12 درصد هم کاهش یافت، اما مجددا شروع به افزایش کرد تا در حدود رشد 25 درصد به ثبات رسید؛ اما از اواخر سال 90 روند افزایشی جدیدی شروع شده که تا مهرماه امسال ادامه دارد. رشد نقدینگی در ماه اخیر به حدود 30 درصد رسیده است. همین سیاست است که در بلندمدت رکود و بیکاری را به ارمغان آورده و خواهد آورد.