شب شهادتش نشسته بودیم دور هم و حرف می زدیم. حالا که فکر می کنم، می بینم چه لحظات شیرینی بود.

به گزارش مجله شبانه  باشگاه خبرنگاران، وبلاگ سریاز امام زمان در جدیدترین نوشته خود اورده است:

شب شهادتش نشسته بودیم دور هم و حرف می زدیم.

حالا که فکر می کنم، می بینم چه لحظات شیرینی بود.

وقتی رسید خانه، یک سی دی با خودش آورده بود.

گفت محمد، این سی دی را بگذار ببینیم چیست ! به قول خودش " مشق" هایش را هم پهن

کرده بود روی زمین . سی دی یک گزارش ویدیویی بود از عملیات ثامن الائمه . بابا می

گفت من خودم تا حالا این فیلم را ندیده ام . هر کس را که در فیلم نشان می داد، می گفت

خصوصیاتش این بوده و چه طوری شهید شده است . بیشترشان شهید شده بودند. در فیلم

نشان می داد که بابا داشت نیروهایش را توجیه عملیاتی می کرد و فقط یک زیر پیراهنی

تنش بود. ریش هایش هم خیلی بلند و به هم ریخته شده بود. حتماً وقت نکرده بود به

خودش برسد. اما آن ها که می گفت شهید شده اند، اغلب خیلی تمیز و مرتب و شیک

بودند . سعید به شوخی به بابا گفت:« ببین، این جور آدم ها شهید می شوند! تو می

خواهی با این قیافه به هم ریخته و نامرتب ات شهید هم بشوی؟!» . بابا به این حرف

سعیدخیلی خندید . البته احساس کردم یاد شهادت هم کرده و دلش گرفته و می خواهد با

خندیدن هایش ما متوجه نشویم. فیلم که تمام شد، بابا گفت 25 سال از وقتی که این فیلم را

گرفته اند می گذرد. ما برای چه مانده ایم و ... یک خرده از این چیزها گفت. شب هم

سعید را برد پیش خودش خواباند. صبح که می خواست برود، من دیگر ندیدمش. اما

سعید که صبح زود بیدار شده بود که برود امتحان بدهد، بابا را دیده بود و به او گفته

بود:«مواظب خودت باش!» پیش نیامده بود سعید چنین حرفی به بابا بزند. همیشه وقتی

چیزی به بابا می گفتیم، به همان شکل نظامی جواب می داد:«چشم قربان!». آن روز

صبح هم به سعید یک « چشم قربان» محکم گفته بود و رفته بود.


شهید کاظمی




اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.